100000%
https://t.me/Cinnamongirl00_00
تنفس های سردت را به یاد دارم.
همانند آسمانی تیره که گویی اقیانوسی خشمگین است روز هایم را سپری میکنم تا شاید روزی بتوانی همانطور که به تو گرما بخشیدم بیایی و به زندگی ام رنگ ببخشی.
سنگ فرش های خیابان گویی این باران را با کمال میل در اغوش گرفته اند، تا بلکه دیگر احساس تنهایی نکنند؛ همانطور که من بعد از تو غم و خاکستری بودن را پذیرفتم.
بعد از تو در یخبندان قلبم کولاکی شکل گرفته که فقط با وجود تو آرام میگیرد.
میخواهم بگویم که برگردی اما هالهای خاکستری دورم را احاطه کرده که نمیخواهم آن را با تو تقسیم کنم؛ نمیخواهم تورا پژمرده سازم میدانم که تو طاقت نداری.
پروموت میشید 𐙚
و هیچکس نفهمید...