20.02.202513:18
13.02.202508:38
𝑮’un 𝓢’hot — (A$*) ;; ألم أحمر
“𝖶𝗋𝖺𝗉 𝗍𝗁𝖾 𝗍𝗂𝗀𝗀𝖾𝗋 𝗍𝗂𝗀𝗀𝖾𝗋
𝗍𝗁𝖺𝗍’𝗌 𝗇𝗈𝗍 𝗆𝖾 𝖺𝗇𝖽 𝗉𝗎𝗅𝗅 𝗂𝗍”
“𝖶𝗋𝖺𝗉 𝗍𝗁𝖾 𝗍𝗂𝗀𝗀𝖾𝗋 𝗍𝗂𝗀𝗀𝖾𝗋
𝗍𝗁𝖺𝗍’𝗌 𝗇𝗈𝗍 𝗆𝖾 𝖺𝗇𝖽 𝗉𝗎𝗅𝗅 𝗂𝗍”
10.02.202522:28
JK
10.02.202522:26
@NERO_BURA
10.02.202522:16
10.02.202522:09
در عمقِ تاریکیای که حتی نورِ بیرمقِ ستارگان هم جرئت ورود به آن ندارد، روحی تنها، در بندِ بیپایانی از پوچی معلق است.
هر نفسش، خنجری است که درونش را میدرد، و هر پلک زدنی، حکایتی است از خاطراتی که زخمهایش را عمیقتر میکنند.
در دلِ این تاریکیِ بیرحم، خاطراتش مثل خوره به جانش افتادهاند؛
تصاویری محو از دستهایی که هرگز او را در آغوش نگرفتند، صدایی که هرگز برای آرامشش نجوا نکرد، و چشمانی که هرگز نگاهش را نفهمیدند.
هر نفسش، خنجری است که درونش را میدرد، و هر پلک زدنی، حکایتی است از خاطراتی که زخمهایش را عمیقتر میکنند.
صدای شکسته شدن چیزی در سینهاش میپیچد؛ قلبی که سالها پیش ترک برداشته بود، اکنون زیر بار اندوه خرد میشود.
اشکهایی از جنسِ آتش، بر گونههای یخزدهاش میلغزند، و هر قطره، قسمتی از وجودش را با خود میبرد.
اما این اشکها هم، تسکین نیستند؛ تنها یادآورِ دردهایی هستند که هیچ پایانی ندارند.
آسمانِ بیانتها به او خیره شده، اما سکوتِ آن، سنگینتر از هر فریادی است.
گویی حتی کیهان هم از او روی برگردانده، و حالا او مانده و خلاای که هر لحظه بیشتر در وجودش رخنه میکند.
هر ستارهای که در دوردست خاموش میشود، گویی قسمتی از امیدش است که میمیرد.
در دلِ این تاریکیِ بیرحم، خاطراتش مثل خوره به جانش افتادهاند؛
تصاویری محو از دستهایی که هرگز او را در آغوش نگرفتند، صدایی که هرگز برای آرامشش نجوا نکرد، و چشمانی که هرگز نگاهش را نفهمیدند.
سردی، تمام وجودش را فراگرفته. نه سرمای جسم، بلکه سرمایی که از عمقِ جان میآید و حتی استخوانهایش را یخ میزند.شاید، در جایی که حتی ستارگان از ترس نمیدرخشند، پایانش در آغوشِ تاریکی به انتظار نشسته باشد.پایانی که نه رهایی است، نه آرامش؛ تنها محو شدن در چیزی است که هرگز پایان نمییابد.
صدها کهکشان دورش در سکوت فرو رفتهاند، اما هیچکس، هیچچیز، برای نجاتش نمیآید.
هرچه بیشتر به سوی تاریکی فرو میرود، صدای زنجیرهایی که به روحش پیچیدهاند، بلندتر میشود.
و در نهایت، هیچ چیز نمیماند.
نه نامی، نه خاطرهای، نه حتی نوری کوچک که راه بازگشتی را نشان دهد.
تنها چیزی که باقی میماند، یک سیاهیِ مطلق است؛ جایی که اشکها یخ میزنند، فریادها گم میشوند، و روح، در تنهاییِ بیپایان خود محو میشود.
20.02.202513:18
فور کنید میخوام تمومش کنم.
13.02.202508:38
10.02.202522:26
10.02.202522:21
10.02.202522:13
20.02.202511:04
چنلایی که جوین شدم میتونن دیل بزنن.
@NERO_BURA
@NERO_BURA
10.02.202522:41
转发自:
سـارقروح؛..
![سـارقروح؛.. avatar](/_next/image?url=https%3A%2F%2Fstatic-storm.tglist.com%2Fda1b354b28a3cd215fbc5731e8fd06cb%2F5fd039ad-95a0-4647-b1f8-4172d61ef2e9.jpg%3Fw%3D24%26h%3D24&w=48&q=75)
10.02.202522:26
" غـمـبــادچـیـســت؟!..
تودهاي مانند سنگي پولادین جايگرفته در مکاني پایینتر از حلق و بالاتر از مري که نفس را با سختتر کردن تنفس به تنگنا ميکشاند و سبب ايجاد دردي سهمگین در قفسهي سینه ميشود، استخوانـهایي قفسي شکل که بالـهاي آزادهٔ قلب را به زنجیر کشیدهاند و آن را در کالبدي بيمصرف مجبور به پمپاژِ گالن گالن خون برای امتداد این زندگي نكبتبار میکنند." ازشریـانِاصلـيخـارجنشـویـم،غمبـاد!..
دردي لاعلاج، دردي بيدرمان براي وصف قِشاع. دردي که سیمي خاردار را به حول گردن ميكشد و خود را در حوزهاي به نزدیکيِ قلب نشان ميدهد، دردي مانند وزنهاي سنگین که باشد اهرامِمصر از آن سبکتر. آنجاست که دردي از جنس پوچ بر دردِ اسارتِ قلب ميافزاید و شگفتا ز قوت و قدرت قلب که در تنگناي شب، مابین امواج جهنميِ دریاي افسارگسیختهٔ غم، پارو ميزند و این پیکر چشم دریده را زنده نگه ميدارد که ايکاش ز حرکت ميايستاد اگرچه ذاتي معطوف از استقلال دارد. فشاري که آن سنگ به جان وارد ميکند فشاري یك طرف و مثالي براي نقض قانون نیروي کنش و واکنش. فشاري که انسان را ز هر اعمالي فارغ و به گوشهاي خارج از روتینِ زندگي در این دنیا ميکشد... فشاري که قلب در قبالش فقط میتواند زنده بماند تا زماني که زنده زنده جان بدهد.
گریه و اشك در این بیماری حرام و همین به حُزنت جان ميدهد، براي شکستنِ این بغضِ سنگشده، پُتکـها ميشکنند و پولادـها سر به گریبان ميبرند، و در اینجا فقط خداست که باید به دادمان برسد؛.. در اینجا که منم.
10.02.202522:20
@NERO_BURA | حقیقت
10.02.202522:06
13.02.202508:39
10.02.202522:41
10.02.202522:26
10.02.202522:18
10.02.202522:09
10.02.202522:03
مثل همیشه شاهکار کردی ناز، زیادی کیوت و زیباست>>
显示 1 - 24 共 1979
登录以解锁更多功能。