
من چراغها را روشن میکنم.
"من چراغها را روشن میکنم." 群组最新帖子
21.04.202517:04
من بندهٔ شنیدنِ حرفهایِ خوبم؛ آدمی گاهی یادش میره که چه زخمهایی رو فقط کلمات تونسته تسکین بده.
21.04.202506:22
دارم نامههای آلبرکامو به ماریا رو میخونم و انگار که جریانِ یک عشق، روبروی چشمام داره سنگِ سخت رو میشکافه و میره جلو.
20.04.202518:06
آدمهایی که تلاش میکنن، بیشتر از نابغهها من رو به وجد میارن.
20.04.202511:35
«بیاین قبول کنیم که آدمای خوشبو بغلکردنیترن.»
20.04.202507:41
وقتی پاتو یه قدم جلوتر از محدوده آشنای امنت میذاری بیرون، مغزت ترس تلقی میکنه و شروع میکنه به بدبخت کردن تو که هی القا میکنه توو نمیتونی، برگرد خونه، تو نمیتونی اینکارا دیگه چی بود.
20.04.202502:40
زود بیدار بشید. زود بیدار شدن، طولِ روزِ مفید آدمو چند برابر میکنه.
19.04.202520:11
هیچی برام وحشتناکتر از بولدشدن یکهویی یک آدم نیست. میگید طرف خیلی خفنه و خیلی بارشه اما تجربه بهم ثابتکرده اونهایی که واقعا استحقاقشو دارن اتفاقا خیلی دیرتر و کندتر از آدمهای معمولی به جایگاه واقعیشون میرسن.
19.04.202517:47
همه چیز را رها کن بیا. نگران خستگیات هم هستم. اینجا حداقل استراحت میکنی. وقتی همدیگر را دوست داریم، مهم است توان داشته باشیم که با تنهای آسوده و خوش عشق بورزیم.
-از نامههای آلبرکامو به ماریا کاسارس.
19.04.202511:04
نوشته:« نمیدونم به پوست و موم برسم یا بدنم یا استایلم یا زبانم یا آرامش روانم یا درس و دانشگاهم یا کتابایی که نخوندم یا روابطم یا نوشیدن هشت لیوان آب در روز. تازه پولم ندارم.»
18.04.202520:01
«وقتی کسی شما رو دوست داره، اسمتون رو بهشکل متفاوتی صدا میزنه؛ طوری که میدونین جای اسمتون در دهان اون شخص امنه.»
-محکم در آغوشم بگیر؛ سو جانسون.
17.04.202520:46
«شاید عشق، به هر چیز کوچکی، جاودانگی میبخشه.»
17.04.202520:45
ما میمیریم. اما رد پای ما به جا میمونه. توی نامهای که نوشتیم، توی موسیقیای که نواختیم، تویِ ریشههای گلی که یه روز تو باغچه کاشتیم، تو قلبی که گرمش کردیم. شایدم نه؛ بهتره بگم ما زنده میمونیم، توی هر چیزی که یه روز بهش زندگی بخشیدیم.
17.04.202520:26
پرسید: عجیبترین کاری که واسهٔ خوشحال کردن یه نفر کردی چی بوده؟ گفتم: هیچ سررشتهای تو موسیقی نداشتم. حتی قصدم نداشتم که توی آینده دنبالش برم. ولی دلم میخواست روز تولدش، یه طوری خوشحالش کنم که کسی نکرده و نمیتونه بکنه. یه مینیکالیمبا خریدم؛ از جنس چوب درخت بلوط...از اون طرف کشور، یاسوج. شیشماه فقط یه نت رو تمرین کردم تا بتونم واسش بزنم. نتِ آهنگِ «تولدت مبارک». بعد از اون، نه به کالیمبا دست زدم و نه دوباره سمت موسیقی رفتم. همهچیز، همون نت موسیقی، همون شیشماه و همون لحظه که میخواستم چشماش بدرخشه بود. همین.
记录
21.04.202523:59
3.2K订阅者14.02.202523:59
200引用指数18.04.202520:04
3.6K每帖平均覆盖率18.03.202512:12
269广告帖子的平均覆盖率04.03.202523:59
5.82%ER18.04.202520:04
116.17%ERR登录以解锁更多功能。