Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
من چراغ‌ها را روشن می‌کنم. avatar

من چراغ‌ها را روشن می‌کنم.

اشکالی نداره اگه زندگیت تاریک شده عزیزِ دلم، تو فقط صدام کن؛ من چراغها رو روشن می‌کنم.
روشنا صدایم کن✨
کپی نه؛ فوروارد کن.
TGlist 评分
0
0
类型公开
验证
未验证
可信度
不可靠
位置
语言其他
频道创建日期May 18, 2023
添加到 TGlist 的日期
Feb 14, 2025

"من چراغ‌ها را روشن می‌کنم." 群组最新帖子

اگه رو زمین چای وجود نداشت، شخصاً نمی‌تونستم زندگی رو تحمل کنم.
من بندهٔ شنیدنِ حرف‌هایِ خوبم؛ آدمی گاهی یادش می‌ره که چه زخم‌هایی رو فقط کلمات تونسته تسکین‌ بده.
دارم نامه‌های آلبرکامو به ماریا رو می‌خونم و انگار که جریانِ یک عشق، روبروی چشمام داره سنگِ سخت رو می‌شکافه و می‌ره جلو.
آدم‌هایی که تلاش می‌کنن، بیشتر از نابغه‌ها من رو به وجد میارن.
«بیاین قبول کنیم که آدمای خوش‌بو بغل‌کردنی‌ترن.»
وقتی پاتو یه قدم جلوتر از محدوده آشنای امنت میذاری بیرون، مغزت ترس تلقی میکنه و شروع میکنه به بدبخت کردن تو که هی القا میکنه توو نمیتونی، برگرد خونه، تو نمیتونی اینکارا دیگه چی بود.
زود بیدار بشید. زود بیدار شدن، طولِ روزِ مفید آدمو چند برابر می‌کنه.
هیچی برام وحشتناک‌تر از بولدشدن یکهویی یک آدم نیست. می‌گید طرف خیلی خفنه و خیلی بارشه اما تجربه بهم ثابت‌کرده اون‌هایی که واقعا استحقاقشو دارن اتفاقا خیلی دیرتر و کندتر از آدم‌های معمولی به جایگاه واقعی‌شون می‌رسن.
همه چیز را رها کن بیا. نگران خستگی‌ات هم هستم. اینجا حداقل استراحت می‌کنی. وقتی همدیگر را دوست داریم، مهم است توان داشته باشیم که با تن‌های آسوده و خوش عشق بورزیم.
-از نامه‌های آلبرکامو به ماریا کاسارس.
نوشته:« نمی‌دونم به پوست و موم برسم یا بدنم یا استایلم یا زبانم یا آرامش روانم یا درس و دانشگاهم یا کتابایی که نخوندم یا روابطم یا نوشیدن هشت لیوان آب در روز‌. تازه پولم ندارم.»
«وقتی کسی شما رو دوست داره، اسم‌تون رو به‌شکل متفاوتی صدا می‌زنه؛ طوری که می‌دونین جای اسم‌تون در دهان اون شخص امنه.»
-محکم در آغوشم بگیر؛ سو جانسون.
«شاید عشق، به هر چیز کوچکی، جاودانگی می‌بخشه.»
ما می‌میریم. اما رد پای ما به جا می‌مونه. توی نامه‌ای که نوشتیم، توی موسیقی‌ای که نواختیم، تویِ ریشه‌های گلی که یه روز تو باغچه کاشتیم، تو قلبی که گرمش کردیم. شایدم نه؛ بهتره بگم ما زنده می‌مونیم، توی هر چیزی که یه روز بهش زندگی بخشیدیم.
پرسید: عجیب‌ترین کاری که واسهٔ خوشحال کردن یه نفر کردی چی بوده؟ گفتم: هیچ‌ سررشته‌ای تو موسیقی نداشتم. حتی قصدم نداشتم که توی آینده دنبالش برم. ولی دلم می‌خواست روز تولدش، یه طوری خوشحالش کنم که کسی نکرده و نمی‌تونه بکنه. یه مینی‌کالیمبا خریدم؛ از جنس چوب درخت بلوط...از اون طرف کشور، یاسوج. شیش‌ماه فقط یه نت رو تمرین کردم تا بتونم واسش بزنم. نتِ آهنگِ «تولدت مبارک». بعد از اون، نه به کالیمبا دست زدم و نه دوباره سمت موسیقی رفتم. همه‌چیز، همون نت موسیقی، همون شیش‌ماه و همون لحظه که می‌خواستم چشماش بدرخشه بود‌. همین.

记录

21.04.202523:59
3.2K订阅者
14.02.202523:59
200引用指数
18.04.202520:04
3.6K每帖平均覆盖率
18.03.202512:12
269广告帖子的平均覆盖率
04.03.202523:59
5.82%ER
18.04.202520:04
116.17%ERR
订阅者
引用指数
每篇帖子的浏览量
每个广告帖子的浏览量
ER
ERR
DEC '24JAN '25FEB '25MAR '25APR '25

من چراغ‌ها را روشن می‌کنم. 热门帖子

已删除26.03.202511:18
25.03.202520:58
حداقل خودت، آدم خوبه‌ی زندگی خودت باش.
06.04.202507:57
یادمه بچه که بودم، به رفتار آدم بزرگا دقت می‌کردم. با خودم می‌گفتم چطور انرژی و حوصله دارن که هم بیرونِ خونه کار کنن، هم کارای خونه رو انجام بدن، صبح زود بیدار بشن و واسهٔ خونه نون داغ بخرن. با خودم فکر می‌کردم چی هُلشون می‌ده که ول نکنن زندگی رو، از زیر بار روزمرگی فرار نکنن؟ جواب این سوالمو نگرفتم ولی بزرگ شدم. بزرگ شدم و می‌بینم جریانِ زندگی صبر نمی‌کنه تا تو سر حوصله بیای، حالت خوب بشه یا خستگی در کنی. مسئولیتایی که قبول کردی، کارای هر روز و هر شبت، نیازای خودت و خونوادت، یه گوشه نمی‌شینن تا وقتی تو حالت خوب می‌شه. همه‌چی جریان داره. زندگی، ساکن نبودنه.
30.03.202521:13
چقدر رفاقت مقولهٔ جالبیه‌ها. وقتی خودت حوصلهٔ خودت رو نداری، حوصله‌ت رو داره، برایِ مشکلِ تو دنبالِ راهِ حل می‌گرده، وقتی سرت رو بدنت سنگینی می‌کنه، شونه‌شو میاره جلو سرتو بذاری روش، باهات می‌خنده، گریه می‌کنه، قدم می‌زنین، حرف می‌زنین، حرفای عمیق، حرفای بی‌معنی، دوستت داره، حتی وقتی خودت دیگه خودتو دوست نداری.
26.03.202510:21
تویِ روز جهانیِ تنهایی، این یادت باشه که ما هیچ‌وقت نمی‌تونیم همهٔ دایرهٔ تنهایی‌مونو پر کنیم. همیشه بخشی از ما، تنها می‌مونه که قرار نیست آدم‌ها اون بخش رو تصاحب کنن. فقط می‌تونیم تلاش کنیم که بپذیریمش و با رشد و آگاهی به جایی برسیم که تنهایی‌مون حتی برامون لذت‌بخش بشه.
24.03.202508:53
چقدر خوب که بعد از هر شبِ حتی بی‌نهایت غمگین و طولانی، یه صبحِ دیگه هست. یه روزِ تمیزِ دست‌نخورده‌.
11.04.202518:07
کی گفته هرجا بری آسمون یه رنگه؟کنارِدوستام و ادمایی که دوستشون دارم آبی تره.
19.04.202511:04
نوشته:« نمی‌دونم به پوست و موم برسم یا بدنم یا استایلم یا زبانم یا آرامش روانم یا درس و دانشگاهم یا کتابایی که نخوندم یا روابطم یا نوشیدن هشت لیوان آب در روز‌. تازه پولم ندارم.»
09.04.202507:32
برات اون لحظه‌ای رو می‌خوام که دویدنات، نتیجه بده. برات تلاش کردن و رسیدنِ بعد از تلاش می‌خوام. برات کتاب خوندن و مستیِ بعد از فهمیدن می‌خوام. برات قدم برداشتن تو مسیرِ آگاهی و توقف تو ایستگاه‌هایی رو می‌خوام که کمک می‌کنن خودت رو بهتر بشناسی. برات دوستایِ خوب می‌خوام و در کنارش، برات قدر شناسی می‌خوام تا با چنگ و دندون حفظشون کنی. برات سفر رفتن با پولِ خودت، خرید کردن با پولِ خودت، کمک کردن با پولِ خودت رو می‌خوام؛ آخه لذتش، خیلی فرق داره. برات روزایِ سخت می‌خوام ولی روزایِ سختی که توش تنها نیستی. برات دلیل می‌خوام. دلیلی که باعث بشه پات رمقِ راه رفتن و دستت، رمقِ ساختن داشته باشه. من برات همهٔ چیزایِ خوب رو می‌خوام به همراهِ همهٔ تلاشایی که قبلش، تو رو، برایِ داشتنِ اون چیزایِ خوب، آماده کرده.
17.04.202520:45
ما می‌میریم. اما رد پای ما به جا می‌مونه. توی نامه‌ای که نوشتیم، توی موسیقی‌ای که نواختیم، تویِ ریشه‌های گلی که یه روز تو باغچه کاشتیم، تو قلبی که گرمش کردیم. شایدم نه؛ بهتره بگم ما زنده می‌مونیم، توی هر چیزی که یه روز بهش زندگی بخشیدیم.
21.04.202517:40
اگه رو زمین چای وجود نداشت، شخصاً نمی‌تونستم زندگی رو تحمل کنم.
11.04.202507:42
نمی‌دونم این متن مالِ کیه، ولی خیلی دوستش دارم:
فهمیده‌ام که معمولی بودن شجاعت می‌خواهد. آدم اگر یاد بگیرد معمولی باشد، نه نقاشی را می‌گذارد کنار، نه دماغش اگر معمولی است را عمل می‌کند، نه غصه می‌خورد که ماشینش معمولی است، نه حق غذا خوردن در یک‌سری از رستوران های معمولی را از خودش می‌گیرد، نه حق لبخند زدن به یک‌سری آدم‌ها را، نه حق پوشیدن یک‌سری لباس‌ها را. حقیقت این است که "ترین" ها همیشه در هراس زندگی می‌کنند. هراس هبوط (سقوط) در لایه آدم‌‌های "معمولی". و این هراس می‌تواند حتی لذت زندگی، نوشتن، درس خواندن، نقاشی کشیدن، ساز زدن، خوردن، نوشیدن و پوشیدن را از دماغشان دربیاورد. تصمیم گرفته‌ام خودِ معمولی م را پرورش دهم. نمی خواهم دیگر آدم‌ها مرا فقط با "ترین" هایم به رسمیت بشناسند. از حالا خودِ معمولی‌ام را به معرض نمایش می گذارم و به خود معمولی‌ام عشق می‌ورزم و به آدم ها هم اجازه می‌دهم به منِ معمولی عشق بورزند...
من معمولی هستم.
17.04.202520:46
«شاید عشق، به هر چیز کوچکی، جاودانگی می‌بخشه.»
25.03.202519:17
«شاید امنیت همون لحظه‌ایه که تویِ بغلِ کسی، چشم‌هات رو می‌بندی.»
21.04.202506:22
دارم نامه‌های آلبرکامو به ماریا رو می‌خونم و انگار که جریانِ یک عشق، روبروی چشمام داره سنگِ سخت رو می‌شکافه و می‌ره جلو.
22.03.202518:07
«‏من عاشق آدمایی‌ام که محبت و علاقه‌شون رو با کارهای کوچیک مدام نشون میدن، اون‌هایی که فیلم رو استاپ میکنن تا توام بیای، خوراکی مورد علاقت رو میخرن، در رو واست نگه میدارن، تاریخ تولدت رو یادشونه و تبریک میگن، صبر میکنن بیای تا باهم غذا بخورین، رندوم حالتو میپرسن، منتظر میمونن بند کفشت رو ببندی و تو هر موقعیتی حواسشون بهت هست.»
登录以解锁更多功能。