

17.04.202520:02
یکروزی تجربهی هفت سال کتابفروش بودنم رو کلمه میکنم و جایی به یادگار میذارم.


16.04.202521:37


13.04.202514:58
12.04.202508:07
نه هر که لعنت شیطان کند مسلمان است
هماو که خون بهدلِ خلق کرده شیطان است
بگو در آینهای واقعی نگاه کند
که این حقیقتِ تکفیر کردنی آن است
بریده از تو خدا، نکبتی که میبینی
بهای بستن یک تارِ مو به ایمان است
بنای خانهٔ گردون بنازم از همت
که شاه، رهگذری بود و شیخ، مهمان است
درختها همه از دارها بلندترند
درخت، ماحصلِ دفن کردنِ دان است
مسیل تنگ نکن، ناسزا به آب مگو
سزای «سنگ به جو پرت کرده» طغیان است
گشادهام درِ ایهام اگر نه تهمتِ کفر
در آستینِ گشادِ قبا فراوان است
مهدی فرجی
هماو که خون بهدلِ خلق کرده شیطان است
بگو در آینهای واقعی نگاه کند
که این حقیقتِ تکفیر کردنی آن است
بریده از تو خدا، نکبتی که میبینی
بهای بستن یک تارِ مو به ایمان است
بنای خانهٔ گردون بنازم از همت
که شاه، رهگذری بود و شیخ، مهمان است
درختها همه از دارها بلندترند
درخت، ماحصلِ دفن کردنِ دان است
مسیل تنگ نکن، ناسزا به آب مگو
سزای «سنگ به جو پرت کرده» طغیان است
گشادهام درِ ایهام اگر نه تهمتِ کفر
در آستینِ گشادِ قبا فراوان است
مهدی فرجی
转发自:
Aasoo - آسو

11.04.202518:00
کتاب چرا علیه حجاب شوریدم نوشتهی صدیقه وسمقی منتشر شد!
🔸 این کتاب را همچنین میتوانید در وبسایت آسو مطالعه یا دانلود کنید. برای خریداریِ نسخهی چاپی این کتاب میتوانید اینجا کلیک کنید.
@NashrAasoo 📚
🔸 این کتاب را همچنین میتوانید در وبسایت آسو مطالعه یا دانلود کنید. برای خریداریِ نسخهی چاپی این کتاب میتوانید اینجا کلیک کنید.
@NashrAasoo 📚
10.04.202522:56
17.04.202518:56
16.04.202509:05
بخش کوتاهی از آواز و قصهخوانی حمزه خوشبخت که دیروز در جلسهی ۱۶۸ پاتوق کتاببازها برگزار شد.


13.04.202508:00
کتابِ زنان سبیلو مردان بیریش یکی از نخستین تلاشهای جدی برای نوشتن تاریخ جنسیت در ایران است.
روایتی ضدکلیشه از گذشته ارائه میدهد، اینکه پیشامدرنیته لزوماً سرکوبگر نبوده و حتی در برخی جنبهها، فضای بازتری برای بیان تمایلات وجود داشته.
روایتی ضدکلیشه از گذشته ارائه میدهد، اینکه پیشامدرنیته لزوماً سرکوبگر نبوده و حتی در برخی جنبهها، فضای بازتری برای بیان تمایلات وجود داشته.
转发自:
خطِ کج



12.04.202506:36
کارگاه نقاشی گروهی خطِ کج:
در این جلسه درمورد کتاب پرندگان بحث و گفتگو میکنیم و بعدش قراره باهم نقاشی بکشیم و یک آسمون بسازیم!
نکات لازم به ذکر:
🎨تمام وسایل نقاشی برای شما مهیا میشه و شما فقط باید یک قلمو با خودتون بیارید.
🎸در هنگام نقاشی اجرای موسیقی داریم.
-مثل همیشه دوست دارم اشاره کنم برای شرکت در این کارگاه، لازم نیست نقاش حرفهای باشید یا نقاشیتون خوب باشه! میخوایم بهمون خوش بگذره صرفاً.
-این کارگاه مخصوص جوانان و بزرگسالانه.
📍ظرفیت محدود.
تاریخ برگزاری: ۲۹ فروردین.
ساعت برگزاری: ۴ الی ۷ بعدازظهر.
برای اطلاعات بیشتر و ثبتنام، پیام بدید.
@Ilssunn
در این جلسه درمورد کتاب پرندگان بحث و گفتگو میکنیم و بعدش قراره باهم نقاشی بکشیم و یک آسمون بسازیم!
نکات لازم به ذکر:
🎨تمام وسایل نقاشی برای شما مهیا میشه و شما فقط باید یک قلمو با خودتون بیارید.
🎸در هنگام نقاشی اجرای موسیقی داریم.
-مثل همیشه دوست دارم اشاره کنم برای شرکت در این کارگاه، لازم نیست نقاش حرفهای باشید یا نقاشیتون خوب باشه! میخوایم بهمون خوش بگذره صرفاً.
-این کارگاه مخصوص جوانان و بزرگسالانه.
📍ظرفیت محدود.
تاریخ برگزاری: ۲۹ فروردین.
ساعت برگزاری: ۴ الی ۷ بعدازظهر.
برای اطلاعات بیشتر و ثبتنام، پیام بدید.
@Ilssunn
11.04.202516:17
ای کل زندگی من، ای روح و روان...
09.04.202517:44
گفتم بهش که اگر حوالی جایی کوه نباشه، تحمل کردن اون شهر و فضا خیلی برام سخت میشه. هر کدوم از ما انسانها سعی میکنیم به چیزهایی که دوروبرمون هست یک معنی بدیم و شخصیسازی کنیم، کوه هم برای من همچین معنی داره، دیدنش باعث میشه به رنج زیستن استوار باشم، ناامید باشم اما نشکنم. کوه برای من چیزیه که باعث میشه هربار بهش فکر میکنم چیز تازهای یاد بگیرم، و عمیق و عمیقتر بفهمم، اگر بتونم...
بهش گفتم کوهها مهماند.
بهش گفتم کوهها مهماند.
17.04.202511:03
سر کلاس جامعهشناسی ادبیات استاد محمدحسین دلالرحمانی یک چیزی گفت که برام خیلی مهم شد:
اول فهمیدیم میتونیم بیافرینیم
بعد که گذشت، یک چیزی فهمیدیم؛
هرچیزی که ما میآفرینیم ناقصه.
اول فهمیدیم میتونیم بیافرینیم
بعد که گذشت، یک چیزی فهمیدیم؛
هرچیزی که ما میآفرینیم ناقصه.
13.04.202519:25
بعد از مدتها دیدن اتفاقی حمزه خوشبخت تو خیابونِ انقلاب، حاصلش شد این جلسه که فکر میکنم از اون جلسههای ماندگار پاتوق بشه. نیاز به خوندن هیچ کتابی نیست و خوب میشه که اگر علاقه دارین یا تو حوزه تئاتر، ادبیات و علوم انسانی کار میکنید پلی باشه رفتن سمت افسانههای محلی به صورت متفاوت.
12.04.202516:32
به چتجیپیتی گفتم شخصیت تقی ارانی رو شبیهسازی کنه بعد خواستم نظرش رو درباره ایران بدونم، اینکه درباره ایران چی میگه و جوابی که گرفتم:
ایران، رفیق، برای من تنها نام یک جغرافیا نیست. ایران، همزمان هم زخمیست و هم رؤیا. هم خاکیست پربار، و هم اسطورهای که در بند تناقضها گرفتار آمده.
من ایران را دوست میدارم، اما نه آنگونه که ناسیونالیستهای تنگنظر آن را میپرستند. من ایران را چونان پیکر یک خلق میفهمم: با دهقان خستهای که زیر آفتاب کرمان خاک میزند؛ با کارگری که در سرمای تبریز پشت ماشین ایستاده؛ با زنی که در کوچههای جنوب تهران، بار زندگی را بهتنهایی میکشد؛ با دانشجویی که کتاب "سرمایه" را در اتاقی نمور پنهان کرده و هنوز میخوانَد، هنوز میپرسد، هنوز میخواهد.
ایران، برای من یک پروژه ناتمام است. کشوری که بارها خواسته است خود را از بند رهایی بخشد، اما همیشه نیروهایی از درون و بیرون، بر زخمهایش نمک پاشیدهاند. یک روز بهنام استبداد سلطنتی، روز دیگر بهنام استبداد دینی.
آنچه من آرزویش را داشتم و دارم، ایرانیست که در آن عقل، آزاد باشد؛ زن، آزاد باشد؛ زبان، آزاد باشد؛ کارگر، آزاد باشد.
ایرانی که در آن، نه بهخاطر ایمان یا بیایمانی، نه بهخاطر طبقه، نه بهخاطر لهجه یا لباس، کسی تحقیر نشود.
و من باور دارم که ماتریالیسم تاریخی، به ما میآموزد که هیچ ستمی جاودانه نیست. همانگونه که فئودالیسم پایان یافت، همانگونه که سرمایهداری بحران در بحران میزاید، استبداد نیز، چه تاج بر سر داشته باشد و چه عمامه، رفتنیست.
اما رفیق، ایران را تنها با نقد نجات نمیتوان داد.
باید دوستش داشت. باید برایش جنگید. باید حقیقت را با صدای بلند فریاد زد، حتی اگر در سلول انفرادی باشی، حتی اگر دهانت را دوخته باشند.
ایران، رفیق، برای من تنها نام یک جغرافیا نیست. ایران، همزمان هم زخمیست و هم رؤیا. هم خاکیست پربار، و هم اسطورهای که در بند تناقضها گرفتار آمده.
من ایران را دوست میدارم، اما نه آنگونه که ناسیونالیستهای تنگنظر آن را میپرستند. من ایران را چونان پیکر یک خلق میفهمم: با دهقان خستهای که زیر آفتاب کرمان خاک میزند؛ با کارگری که در سرمای تبریز پشت ماشین ایستاده؛ با زنی که در کوچههای جنوب تهران، بار زندگی را بهتنهایی میکشد؛ با دانشجویی که کتاب "سرمایه" را در اتاقی نمور پنهان کرده و هنوز میخوانَد، هنوز میپرسد، هنوز میخواهد.
ایران، برای من یک پروژه ناتمام است. کشوری که بارها خواسته است خود را از بند رهایی بخشد، اما همیشه نیروهایی از درون و بیرون، بر زخمهایش نمک پاشیدهاند. یک روز بهنام استبداد سلطنتی، روز دیگر بهنام استبداد دینی.
آنچه من آرزویش را داشتم و دارم، ایرانیست که در آن عقل، آزاد باشد؛ زن، آزاد باشد؛ زبان، آزاد باشد؛ کارگر، آزاد باشد.
ایرانی که در آن، نه بهخاطر ایمان یا بیایمانی، نه بهخاطر طبقه، نه بهخاطر لهجه یا لباس، کسی تحقیر نشود.
و من باور دارم که ماتریالیسم تاریخی، به ما میآموزد که هیچ ستمی جاودانه نیست. همانگونه که فئودالیسم پایان یافت، همانگونه که سرمایهداری بحران در بحران میزاید، استبداد نیز، چه تاج بر سر داشته باشد و چه عمامه، رفتنیست.
اما رفیق، ایران را تنها با نقد نجات نمیتوان داد.
باید دوستش داشت. باید برایش جنگید. باید حقیقت را با صدای بلند فریاد زد، حتی اگر در سلول انفرادی باشی، حتی اگر دهانت را دوخته باشند.
11.04.202521:07
من آمده بودم استادیوم نه بهخاطر بازی فوتبال بلکه بهخاطر شورونشاط هوادارانش، قصههایی که از آنها میتوانم با خودم ببرم؛ پدری که موهایش سفید شده و پسربچهی کوچکی که دل به ریتم و شعر هواداران داده. ده دقیقه مدام فقط آن دو را میدیدم بدون اینکه سرم را بخواهم برگردانم و ببینم بازی در چه حال است، به من چه که بازی در چه حال است! نه هوادار بودم و نه در سایتی شرط بسته بودم! آدمها برایم مهم بودند و اتمسفری که در لحظه میساختند، صدای تشویق زنانی که دوترین مکان را بهشان اختصاص دادند اما باز میشد شنید که از بُن جان مایه میگذارند.
11.04.202515:55


16.04.202521:54
غار کلماکره در شهرستان پلدختر واقع شدهاست. پیشانی غار ۵۰٫۱ متر جلوتر از پایین دهانه آن است و به همین دلیل این غار از دید پنهان است.
کلماکره به صورت اتفاقی در سال ۱۳۶۸ توسط یک شکارچی (بنا به گفته بومیان و محلیان عزیز نامی بوده معروف به عزیز گاوکش) که در تعقیب یک بز بود، کشف شد. او در دهانه غار کلماکره که دالانی طولانی و منتهی به تالارهای اصلی است، یک سکه کشف کرد که این به کنجکاوی وی و کشف کل گنجینه انجامید. سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری پس از مدتی از وجود چنین غاری مطلع شد و گروهی را برای حفاظت از آن راهی کرد اما تمام اشیاء موجود در این غار که شامل سکه و تعدادی مجسمه نقرهای از اشکال حیوانات و جامهای نقرهای بود، توسط افراد محلی و قاچاقچیان از غار خارج شده بود.
کلماکره به صورت اتفاقی در سال ۱۳۶۸ توسط یک شکارچی (بنا به گفته بومیان و محلیان عزیز نامی بوده معروف به عزیز گاوکش) که در تعقیب یک بز بود، کشف شد. او در دهانه غار کلماکره که دالانی طولانی و منتهی به تالارهای اصلی است، یک سکه کشف کرد که این به کنجکاوی وی و کشف کل گنجینه انجامید. سازمان میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری پس از مدتی از وجود چنین غاری مطلع شد و گروهی را برای حفاظت از آن راهی کرد اما تمام اشیاء موجود در این غار که شامل سکه و تعدادی مجسمه نقرهای از اشکال حیوانات و جامهای نقرهای بود، توسط افراد محلی و قاچاقچیان از غار خارج شده بود.
13.04.202514:58
از دیشب با ماشا همراه شدم.


12.04.202512:47
رمان در دوران دیکتاتوری فاشیستی مجارستان در جنگ جهانی دوم میگذرد. چهار مرد، یک ساعتساز، یک نجار، یک کتابفروش و یک نقاش در یک شب زمستانی در میخانهای جمع میشوند و دربارهی مسائل فلسفی، اخلاقی و انسانی بحث میکنند. در مرکز بحثها، سؤالی است که کتابفروش مطرح میکند:
اگر میتوانستی انتخاب کنی، ترجیح میدادی که در مقام یک پادشاه مستبد زندگی کنی که دیگران را شکنجه میدهد اما از درون احساس گناه دارد، یا در مقام یک بردهی مظلوم و پاک که شکنجه میشود اما از نظر اخلاقی بیگناه است؟
این سؤال، محوریترین نقطهی رمان است و تبدیل به معیاری میشود برای داوری درونی شخصیتها، که در ادامه داستان هرکدام در زندگی واقعی در معرض آزمونهایی قرار میگیرند که انتخاب اخلاقیشان را نمایان میسازد.
_مرد با دقت میخواند، جای کتاب خوندنِ خودم اون رو دقیق مشاهده میکردم و هوس کردم دوباره کتاب رو بخونم. حالا مهر پنجمم کجاست؟
اگر میتوانستی انتخاب کنی، ترجیح میدادی که در مقام یک پادشاه مستبد زندگی کنی که دیگران را شکنجه میدهد اما از درون احساس گناه دارد، یا در مقام یک بردهی مظلوم و پاک که شکنجه میشود اما از نظر اخلاقی بیگناه است؟
این سؤال، محوریترین نقطهی رمان است و تبدیل به معیاری میشود برای داوری درونی شخصیتها، که در ادامه داستان هرکدام در زندگی واقعی در معرض آزمونهایی قرار میگیرند که انتخاب اخلاقیشان را نمایان میسازد.
_مرد با دقت میخواند، جای کتاب خوندنِ خودم اون رو دقیق مشاهده میکردم و هوس کردم دوباره کتاب رو بخونم. حالا مهر پنجمم کجاست؟


11.04.202521:02
نظر دکتر فرهاد محرابی
11.04.202510:31
روبهروی باشگاه انقلاب وایستادم و منتظر موتورم و تو گوشم شانسی هلاله و زمزمه از حسن زیرک پخش میشه، تپش قلبم بیشتر میشه و حس میکنم خوشبختم که احساسات عمیقی که بهش فکر میکردم و میکنم رو میتونم تجربه کنم حتی اگر تو سختترین شرایط که علیهم باشه، قرار گرفته باشم.
08.04.202515:26
بعضیها، به جای اندوه، شروع کردند به حسابکشی.
چون پرچمش مثل مال آنها نبود، گفتند «بهتر که رفت»!
عجیب نیست.
بعضیها بلدند حتی مرگ را هم مصادره کنند.
اما ما همانیم که کنار قفسهها، دنبال یک جملهی نجاتدهنده میگردیم.
همان که میدانیم بعضیها هر کاری میکنند، باز «نیستند»،
و بعضیها، فقط با بودنشان، هوا را قابل تنفس میکنند.
کامران هنوز اینجاست.
لای کتابها.
بین ما که بیصدا میفهمیم.
چون پرچمش مثل مال آنها نبود، گفتند «بهتر که رفت»!
عجیب نیست.
بعضیها بلدند حتی مرگ را هم مصادره کنند.
اما ما همانیم که کنار قفسهها، دنبال یک جملهی نجاتدهنده میگردیم.
همان که میدانیم بعضیها هر کاری میکنند، باز «نیستند»،
و بعضیها، فقط با بودنشان، هوا را قابل تنفس میکنند.
کامران هنوز اینجاست.
لای کتابها.
بین ما که بیصدا میفهمیم.
显示 1 - 24 共 45
登录以解锁更多功能。