
Реальна Війна

Лёха в Short’ах Long’ует

Україна Сейчас | УС: новини, політика

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Лёха в Short’ах Long’ует

Україна Сейчас | УС: новини, політика

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Анатолий Шарий

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Лёха в Short’ах Long’ует

Україна Сейчас | УС: новини, політика

آرامش
هر که دلارام دید از دلش آرام رفت ..
۱۴۰۳/۲/۱
تاریخ تاسیس
آرام
۱۴۰۳/۲/۱
تاریخ تاسیس
آرام
关联群组

گفتمانی از جنس آرامش
22
记录
31.03.202523:02
399订阅者01.03.202523:59
300引用指数23.02.202516:19
132每帖平均覆盖率23.02.202516:19
132广告帖子的平均覆盖率15.02.202521:37
125.00%ER24.01.202522:21
128.77%ERR07.04.202523:41
@arvmesh
#ایران❤️
#معین
لبخندِ وطن زِ سینهام جان گیرد
هر نغمهی او، طنینِ ایمان گیرد
در شورِ سرودِ پاکِ این خاکِ کهن
دل پر بکشد، غرورِ ایران گیرد
#موسیقی
@arvmesh
#ایران❤️
#معین
لبخندِ وطن زِ سینهام جان گیرد
هر نغمهی او، طنینِ ایمان گیرد
در شورِ سرودِ پاکِ این خاکِ کهن
دل پر بکشد، غرورِ ایران گیرد
#موسیقی
@arvmesh
04.04.202523:40
🎵 Hekaayat
SiavashGhomayshi
مقصد و مقصودم تویی عشقم و معبودم تویی
از تو حذر نمیکنم سایه مگر سفر کند....
@arvmesh
SiavashGhomayshi
مقصد و مقصودم تویی عشقم و معبودم تویی
از تو حذر نمیکنم سایه مگر سفر کند....
@arvmesh
02.04.202521:56
@arvmesh
امشبـــــ
تـو بهـانہے من باش
اے پرندهے ڪوچڪ
من اگر خدا بودم
سڪوت را بہ شب میدادم
غم را بہ انسان
موسی را بہ بنیاسرائيل
و تو را براے خود نڪَہ میداشتم
من اگر خدا بودم
تو را روے اورست بنا میڪردم
امشب تو بهانہے من باش
اے پرندهے ڪوچڪ من
شايد دچار ترانہاے شوم...
#الياس_علوی
@arvmesh
امشبـــــ
تـو بهـانہے من باش
اے پرندهے ڪوچڪ
من اگر خدا بودم
سڪوت را بہ شب میدادم
غم را بہ انسان
موسی را بہ بنیاسرائيل
و تو را براے خود نڪَہ میداشتم
من اگر خدا بودم
تو را روے اورست بنا میڪردم
امشب تو بهانہے من باش
اے پرندهے ڪوچڪ من
شايد دچار ترانہاے شوم...
#الياس_علوی
@arvmesh
07.04.202523:52
@arvmesh
دلبری دارم و عشقی که جهانم همه اوست
صبر و آرام دلم ، راحت جانم همه اوست
شور عشقش شده چون آب حیاتی به تنم
تار و پودم، نفسم ، روح و روانم ،همه اوست
گوئیا در نفسش روح مسیحا نفسی است
آن که پیرانه سرم کرده جوانم ، همه اوست
ماه رویش به شبی دیدم و زان شب همه دم
سخنم وصف رخش ، ورد زبانم همه اوست
گر چه در پرده نهان است و نیاید به نظر
با خبر از من و اسرار نهانم همه اوست
در نظر بازی ما ، مسجد و میخانه یکی است
کعبه او، صومعه او ، دیر مغانم همه اوست
واعظان وعده ی حوران و بهشتم ندهید
آن که خود بهتر از این کرده از آنم همه اوست
فاش گفتم سخن از سینه ی درویش پریش
دلبری دارم و عشقی که جهانم همه اوست
#حسین_قادری
@arvmesh
دلبری دارم و عشقی که جهانم همه اوست
صبر و آرام دلم ، راحت جانم همه اوست
شور عشقش شده چون آب حیاتی به تنم
تار و پودم، نفسم ، روح و روانم ،همه اوست
گوئیا در نفسش روح مسیحا نفسی است
آن که پیرانه سرم کرده جوانم ، همه اوست
ماه رویش به شبی دیدم و زان شب همه دم
سخنم وصف رخش ، ورد زبانم همه اوست
گر چه در پرده نهان است و نیاید به نظر
با خبر از من و اسرار نهانم همه اوست
در نظر بازی ما ، مسجد و میخانه یکی است
کعبه او، صومعه او ، دیر مغانم همه اوست
واعظان وعده ی حوران و بهشتم ندهید
آن که خود بهتر از این کرده از آنم همه اوست
فاش گفتم سخن از سینه ی درویش پریش
دلبری دارم و عشقی که جهانم همه اوست
#حسین_قادری
@arvmesh
06.04.202511:08
@arvmesh
سلام بر تو که مرا
میخوانی...
@arvmesh
سلام بر تو که مرا
میخوانی...
@arvmesh
30.03.202508:27
@arvmesh
با توام
ای لنگر تسکین!
ای تکانهای دل!
ای آرامش ساحل!
با توام
ای نور!
ای منشور!
ای تمام طیفهای آفتابی!
ای کبود ارغوانی!
ای بنفشابی!
با توام ای شور ای دلشورهی شیرین!
با توام
ای شادی غمگین!
با توام
ای غم!
غم مبهم!
ای نمیدانم!
هر چه هستی باش!
ای کاش...
نه، جز اینم آرزویی نیست:
هر چه هستی باش!
اما باش!
#قیصر_امینپور
@arvmesh
با توام
ای لنگر تسکین!
ای تکانهای دل!
ای آرامش ساحل!
با توام
ای نور!
ای منشور!
ای تمام طیفهای آفتابی!
ای کبود ارغوانی!
ای بنفشابی!
با توام ای شور ای دلشورهی شیرین!
با توام
ای شادی غمگین!
با توام
ای غم!
غم مبهم!
ای نمیدانم!
هر چه هستی باش!
ای کاش...
نه، جز اینم آرزویی نیست:
هر چه هستی باش!
اما باش!
#قیصر_امینپور
@arvmesh
07.04.202516:36
@arvmesh
خون ریزی و نندیشی، عیّار چنین خوشتر
دل دزدی و نگریزی، طرّار چنین خوشتر
زان غمزهٔ دودافکن آتش فکنی در من
هم دل شکنی هم تن، دلدار چنین خوشتر
هر روز به هشیاری نو نو دلم آزاری
مست آیی و عذر آری، آزار چنین خوشتر
نوری و نهان از من، حوری و رمان از من
بوس از تو و جان از من، بازار چنین خوشتر
الحق جگرم خوردی خونریز دلم کردی
موئیم نیازردی، پیکار چنین خوشتر
مرغی عجب استادم در دام تو افتادم
غم میخورم و شادم غمخوار چنین خوشتر
من کشته دلم بالله تو عیسی و جان درده
هم عاشق ازینسان بِه هم یار چنین خوشتر
این زنده منم بیتو، گم باد تنم بیتو
کز زیستنم بیتو بسیار چنین خوشتر
خاقانی جانافشان بر خاک در جانان
کز عاشق صوفی جان ایثار چنین خوشتر
#خاقانی
@arvmesh
خون ریزی و نندیشی، عیّار چنین خوشتر
دل دزدی و نگریزی، طرّار چنین خوشتر
زان غمزهٔ دودافکن آتش فکنی در من
هم دل شکنی هم تن، دلدار چنین خوشتر
هر روز به هشیاری نو نو دلم آزاری
مست آیی و عذر آری، آزار چنین خوشتر
نوری و نهان از من، حوری و رمان از من
بوس از تو و جان از من، بازار چنین خوشتر
الحق جگرم خوردی خونریز دلم کردی
موئیم نیازردی، پیکار چنین خوشتر
مرغی عجب استادم در دام تو افتادم
غم میخورم و شادم غمخوار چنین خوشتر
من کشته دلم بالله تو عیسی و جان درده
هم عاشق ازینسان بِه هم یار چنین خوشتر
این زنده منم بیتو، گم باد تنم بیتو
کز زیستنم بیتو بسیار چنین خوشتر
خاقانی جانافشان بر خاک در جانان
کز عاشق صوفی جان ایثار چنین خوشتر
#خاقانی
@arvmesh
06.04.202510:02
@arvmesh
و یأسم از صبوری روحم وسیعتر شده بود
و آن بهار ، و آن وَهم سبز رنگ
که بر دریچه گذر داشت ، با دلم میگفت
” نگاه کن
تو هیچگاه پیش نرفتی
تو فرو رفتی ”
#فروغ_فرخزاد
@arvmesh
و یأسم از صبوری روحم وسیعتر شده بود
و آن بهار ، و آن وَهم سبز رنگ
که بر دریچه گذر داشت ، با دلم میگفت
” نگاه کن
تو هیچگاه پیش نرفتی
تو فرو رفتی ”
#فروغ_فرخزاد
@arvmesh
05.04.202511:30
@arvmesh
باری،
اگر روزی کسی از من بپرسد
چندی که در روی زمین بودی چه کردی؟
من میگشایم
پیش رویش دفترم را؛
در زیر این نیلی سپهر بیکرانه
چندان که یارا داشتم،
در هر ترانه
نام بلند عشق را تکرار کردم
من مهربانی را ستودم
من با بدی پیکار کردم
پژمردن یک شاخه گل را رنج بردم
مرگ قناری در قفس را غصه خوردم
وز غصه مردم، شبی صد بار مردم......
#فریدون_مشیری
@arvmesh
@arvmesh
باری،
اگر روزی کسی از من بپرسد
چندی که در روی زمین بودی چه کردی؟
من میگشایم
پیش رویش دفترم را؛
در زیر این نیلی سپهر بیکرانه
چندان که یارا داشتم،
در هر ترانه
نام بلند عشق را تکرار کردم
من مهربانی را ستودم
من با بدی پیکار کردم
پژمردن یک شاخه گل را رنج بردم
مرگ قناری در قفس را غصه خوردم
وز غصه مردم، شبی صد بار مردم......
#فریدون_مشیری
@arvmesh
05.04.202517:16
@arvmesh
این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیدهام
این بار من یک بارگی از عافیت ببریدهام
دل را ز خود برکندهام با چیز دیگر زندهام
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیدهام
ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی
دیوانه هم نندیشد آن کاندر دل اندیشیدهام
دیوانه کوکب ریخته از شور من بگریخته
من با اجل آمیخته در نیستی پریدهام
امروز عقل من ز من یک بارگی بیزار شد
خواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیدهام
من خود کجا ترسم از او شکلی بکردم بهر او
من گیج کی باشم ولی قاصد چنین گیجیدهام
از کاسهٔ استارگان وز خوان گردون فارغم
بهر گدارویان بسی من کاسهها لیسیدهام
من از برای مصلحت در حبس دنیا ماندهام
حبس از کجا من از کجا مال که را دزدیدهام
در حبس تن غرقم به خون وز اشک چشم هر حرون
دامان خون آلود را در خاک می مالیدهام
مانند طفلی در شکم من پرورش دارم ز خون
یک بار زاید آدمی من بارها زاییدهام
چندانک خواهی درنگر در من که نشناسی مرا
زیرا از آن کم دیدهای من صدصفت گردیدهام
در دیده من اندرآ وز چشم من بنگر مرا
زیرا برون از دیدهها منزلگهی بگزیدهام
تو مست مست سرخوشی من مست بیسر سرخوشم
تو عاشق خندان لبی من بیدهان خندیدهام
من طرفه مرغم کز چمن با اشتهای خویشتن
بیدام و بیگیرندهای اندر قفس خیزیدهام
زیرا قفس با دوستان خوشتر ز باغ و بوستان
بهر رضای یوسفان در چاه آرامیدهام
در زخم او زاری مکن دعوی بیماری مکن
صد جان شیرین دادهام تا این بلا بخریدهام
چون کرم پیله در بلا در اطلس و خز می روی
بشنو ز کرم پیله هم کاندر قبا پوسیدهام
پوسیدهای در گور تن رو پیش اسرافیل من
کز بهر من در صور دم کز گور تن ریزیدهام
نی نی چو باز ممتحن بردوز چشم از خویشتن
مانند طاووسی نکو من دیبهها پوشیدهام
پیش طبیبش سر بنه یعنی مرا تریاق ده
زیرا در این دام نزه من زهرها نوشیدهام
تو پیش حلوایی جان شیرین و شیرین جان شوی
زیرا من از حلوای جان چون نیشکر بالیدهام
عین تو را حلوا کند به زانک صد حلوا دهد
من لذت حلوای جان جز از لبش نشنیدهام
خاموش کن کاندر سخن حلوا بیفتد از دهن
بی گفت مردم بو برد زان سان که من بوییدهام
هر غورهای نالان شده کای شمس تبریزی بیا
کز خامی و بیلذتی در خویشتن چغزیدهام
#مولانا
@arvmesh
این بار من یک بارگی در عاشقی پیچیدهام
این بار من یک بارگی از عافیت ببریدهام
دل را ز خود برکندهام با چیز دیگر زندهام
عقل و دل و اندیشه را از بیخ و بن سوزیدهام
ای مردمان ای مردمان از من نیاید مردمی
دیوانه هم نندیشد آن کاندر دل اندیشیدهام
دیوانه کوکب ریخته از شور من بگریخته
من با اجل آمیخته در نیستی پریدهام
امروز عقل من ز من یک بارگی بیزار شد
خواهد که ترساند مرا پنداشت من نادیدهام
من خود کجا ترسم از او شکلی بکردم بهر او
من گیج کی باشم ولی قاصد چنین گیجیدهام
از کاسهٔ استارگان وز خوان گردون فارغم
بهر گدارویان بسی من کاسهها لیسیدهام
من از برای مصلحت در حبس دنیا ماندهام
حبس از کجا من از کجا مال که را دزدیدهام
در حبس تن غرقم به خون وز اشک چشم هر حرون
دامان خون آلود را در خاک می مالیدهام
مانند طفلی در شکم من پرورش دارم ز خون
یک بار زاید آدمی من بارها زاییدهام
چندانک خواهی درنگر در من که نشناسی مرا
زیرا از آن کم دیدهای من صدصفت گردیدهام
در دیده من اندرآ وز چشم من بنگر مرا
زیرا برون از دیدهها منزلگهی بگزیدهام
تو مست مست سرخوشی من مست بیسر سرخوشم
تو عاشق خندان لبی من بیدهان خندیدهام
من طرفه مرغم کز چمن با اشتهای خویشتن
بیدام و بیگیرندهای اندر قفس خیزیدهام
زیرا قفس با دوستان خوشتر ز باغ و بوستان
بهر رضای یوسفان در چاه آرامیدهام
در زخم او زاری مکن دعوی بیماری مکن
صد جان شیرین دادهام تا این بلا بخریدهام
چون کرم پیله در بلا در اطلس و خز می روی
بشنو ز کرم پیله هم کاندر قبا پوسیدهام
پوسیدهای در گور تن رو پیش اسرافیل من
کز بهر من در صور دم کز گور تن ریزیدهام
نی نی چو باز ممتحن بردوز چشم از خویشتن
مانند طاووسی نکو من دیبهها پوشیدهام
پیش طبیبش سر بنه یعنی مرا تریاق ده
زیرا در این دام نزه من زهرها نوشیدهام
تو پیش حلوایی جان شیرین و شیرین جان شوی
زیرا من از حلوای جان چون نیشکر بالیدهام
عین تو را حلوا کند به زانک صد حلوا دهد
من لذت حلوای جان جز از لبش نشنیدهام
خاموش کن کاندر سخن حلوا بیفتد از دهن
بی گفت مردم بو برد زان سان که من بوییدهام
هر غورهای نالان شده کای شمس تبریزی بیا
کز خامی و بیلذتی در خویشتن چغزیدهام
#مولانا
@arvmesh
06.04.202523:23
@arvmesh
#علیرضا_طلیسچی
#قاف
آب و آتش نسبتی دارند دیرینه
آتشی که آب میپاشند بر آن،
می کند فریاد
هر چه بودو هر چه هست و هر چه خواهد بود
من نخواهم برد، این از یاد
#موسیقی
@arvmesh
#علیرضا_طلیسچی
#قاف
آب و آتش نسبتی دارند دیرینه
آتشی که آب میپاشند بر آن،
می کند فریاد
هر چه بودو هر چه هست و هر چه خواهد بود
من نخواهم برد، این از یاد
#موسیقی
@arvmesh
06.04.202521:23
@arvmesh
دوش به خواب دیدهام روی ندیدهٔ تو را
وز مژه آب دادهام باغ نچیدهٔ تو را
قطره خون تازهای از تو رسیده بر دلم
به که به دیده جا دهم تازه رسیدهٔ تو را
با دل چون کبوترم انس گرفته چشم تو
رام به خود نمودهام بازِ رمیدهٔ تو را
من که به گوش خویشتن از تو شنیدهام سخن
چون شنوم ز دیگران حرف شنیدهٔ تو را
تیر و کمان عشق را هر که ندیده، گو ببین
پشت خمیده مرا، قد کشیدهٔ تو را
قامتم از خمیدگی صورت چنگ شد ولی
چنگ نمیتوان زدن زلف خمیدهٔ تو را
شام نمیشود دگر صبح کسی که هر سحر
زان خم طره بنگرد صبح دمیدهٔ تو را
خسته طرهٔ تو را چاره نکرد لعل تو
مهره نداد خاصیت، مارگزیدهٔ تو را
ای که به عشق او زدی خنده به چاک سینهام
شکر خدا که دوختم جیب دریدهٔ تو را
دست مکش به موی او مات مشو به روی او
تا نکشد به خون دل دامن دیدهٔ تو را
باز فروغی از درت روی طلب کجا برد
زان که کسی نمیخرد هیچ خریدهٔ تو را
#فروغی_بسطامی
@arvmesh
دوش به خواب دیدهام روی ندیدهٔ تو را
وز مژه آب دادهام باغ نچیدهٔ تو را
قطره خون تازهای از تو رسیده بر دلم
به که به دیده جا دهم تازه رسیدهٔ تو را
با دل چون کبوترم انس گرفته چشم تو
رام به خود نمودهام بازِ رمیدهٔ تو را
من که به گوش خویشتن از تو شنیدهام سخن
چون شنوم ز دیگران حرف شنیدهٔ تو را
تیر و کمان عشق را هر که ندیده، گو ببین
پشت خمیده مرا، قد کشیدهٔ تو را
قامتم از خمیدگی صورت چنگ شد ولی
چنگ نمیتوان زدن زلف خمیدهٔ تو را
شام نمیشود دگر صبح کسی که هر سحر
زان خم طره بنگرد صبح دمیدهٔ تو را
خسته طرهٔ تو را چاره نکرد لعل تو
مهره نداد خاصیت، مارگزیدهٔ تو را
ای که به عشق او زدی خنده به چاک سینهام
شکر خدا که دوختم جیب دریدهٔ تو را
دست مکش به موی او مات مشو به روی او
تا نکشد به خون دل دامن دیدهٔ تو را
باز فروغی از درت روی طلب کجا برد
زان که کسی نمیخرد هیچ خریدهٔ تو را
#فروغی_بسطامی
@arvmesh
05.04.202514:45
@arvmesh
.
صدایی نیست که نپیچد.
و پیامی نیست که نرسد.
هستی مهربان تر از آن است که پنداشته ایم.
من گوش به زنگِ وزش ها نشسته ام.
و نگاه می کنم.
زندگی را جور دیگر نمی خواهم،
چنان سرشار است که دیوانه ام می کند.
دست به پیرایشِ جهان نزنیم.
گاه از خود می پرسم: پس چه هنگام کاسه ها،
از این آب های روشن پر می شوند؟
راستی چه هنگام؟
کارِ من تماشاست
و تماشا گواراست.
من به میهمانیِ جهان آمده ام.
و جهان به میهمانیِ من.
اگر من نبودم، هستی چیزی کم داشت.
اگر این شاخه بیدِ خانهء ما ،
هم اکنون نمی جنبید،
جهان در چشم بِراهی می سوخت.
همه چیز چنان است که می باید.
#سهراب_سپهرى
@arvmesh
.
صدایی نیست که نپیچد.
و پیامی نیست که نرسد.
هستی مهربان تر از آن است که پنداشته ایم.
من گوش به زنگِ وزش ها نشسته ام.
و نگاه می کنم.
زندگی را جور دیگر نمی خواهم،
چنان سرشار است که دیوانه ام می کند.
دست به پیرایشِ جهان نزنیم.
گاه از خود می پرسم: پس چه هنگام کاسه ها،
از این آب های روشن پر می شوند؟
راستی چه هنگام؟
کارِ من تماشاست
و تماشا گواراست.
من به میهمانیِ جهان آمده ام.
و جهان به میهمانیِ من.
اگر من نبودم، هستی چیزی کم داشت.
اگر این شاخه بیدِ خانهء ما ،
هم اکنون نمی جنبید،
جهان در چشم بِراهی می سوخت.
همه چیز چنان است که می باید.
#سهراب_سپهرى
@arvmesh
03.04.202500:05
@arvmesh
خواب در چشم و نفس بر دل محزون بار است
از که دورم که به خود ساختنم دشوار است
عرق شرم تو، از چشم جهان، شست نگاه
گرتو خجلت نکشی، آینهها بسیار است
گوشهٔ چشم تو محرومی کس نپسندد
گر تغافل مژه خواباند نگه بیدار است
نرود حقّ وفای ادب از گردن ما
موج را بستن گوهر گرهِ زنّار است
در مقامی که جنون نشئهٔ عزت دارد
پای بیآبله یکسر، سرِ بیدستار است
آبرو تا به کجا، خاک مذلت نشود
حرص در سعی طلب، آنچه ندارد، عار است
زر و سیمی که کنی جمع و به درویش دهی
طبع گر ننگ فضولی نکشد ایثار است
خواجه تا چند نبندد به تغافل در گوش
شور هنگامهٔ محتاج دماغ افشار است
تا کی اندوهِ کج و راست ز دنیا بردن
مهرهٔ عرصهٔ شطرنج به صد رفتار است
غافلان، چند هوا تا ز جنون باید بود
کسوتِ سرکشیِ شمع، گریبانوار است
بیدل آخر به سر خویش قدم باید زد
جادهٔ منزل تحقیق خط پرگار است
#بیدل_دهلوی
@arvmesh
خواب در چشم و نفس بر دل محزون بار است
از که دورم که به خود ساختنم دشوار است
عرق شرم تو، از چشم جهان، شست نگاه
گرتو خجلت نکشی، آینهها بسیار است
گوشهٔ چشم تو محرومی کس نپسندد
گر تغافل مژه خواباند نگه بیدار است
نرود حقّ وفای ادب از گردن ما
موج را بستن گوهر گرهِ زنّار است
در مقامی که جنون نشئهٔ عزت دارد
پای بیآبله یکسر، سرِ بیدستار است
آبرو تا به کجا، خاک مذلت نشود
حرص در سعی طلب، آنچه ندارد، عار است
زر و سیمی که کنی جمع و به درویش دهی
طبع گر ننگ فضولی نکشد ایثار است
خواجه تا چند نبندد به تغافل در گوش
شور هنگامهٔ محتاج دماغ افشار است
تا کی اندوهِ کج و راست ز دنیا بردن
مهرهٔ عرصهٔ شطرنج به صد رفتار است
غافلان، چند هوا تا ز جنون باید بود
کسوتِ سرکشیِ شمع، گریبانوار است
بیدل آخر به سر خویش قدم باید زد
جادهٔ منزل تحقیق خط پرگار است
#بیدل_دهلوی
@arvmesh
09.04.202503:36
@arvmesh
دلم به بوی تو آغشته است
سپیده دمان
کلمات سرگردان بر میخیزند و
خواب آلوده دهان مرا می جویند
تا از تو سخن بگویم.
کجای جهان رفتهای
نشان قدمهایت
چون دان پرندگان
همهسویی ریخته است
باز نمیگردی
میدانم
و شعر
چون گنجشک بخارآلودی
بر بام زمستانی
به پاره یخی
بدل خواهد شد
#شمس_لنگرودی
@arvmesh
دلم به بوی تو آغشته است
سپیده دمان
کلمات سرگردان بر میخیزند و
خواب آلوده دهان مرا می جویند
تا از تو سخن بگویم.
کجای جهان رفتهای
نشان قدمهایت
چون دان پرندگان
همهسویی ریخته است
باز نمیگردی
میدانم
و شعر
چون گنجشک بخارآلودی
بر بام زمستانی
به پاره یخی
بدل خواهد شد
#شمس_لنگرودی
@arvmesh
频道变更历史
登录以解锁更多功能。