20.04.202508:51
تو سکوت شب، تنهایی با من همقسم شده…
آب، سرد و تاریک، مثل دل من.
روی سطحش خوابیدم، شاید تو رؤیاها،
کسی بیاد و بگه: «دیگه وقت رفتن نیست…»
اما هیچ صدایی نمیاد.
فقط صدای قطرهها و نفسهام که با درد قاطی شدن.
انگار تمام غمهام توی این آب حل شدن،
مثل من… که کمکم محو میشم، بیهیچ ردّی، بیهیچ نجاتی.
دلم برای خودم تنگ شده… برای اون روزایی که هنوز امیدی بود،
الان فقط یه حسه… شبیه آخرین آغوش، قبل از رفتن.
بذار موجا منو با خودش ببرن…
شاید یهجایی، آرومتر از اینجا پیدا شه
09.04.202510:12
تموم حرفات درسته،ممنونم ازت پروانه آبی من
09.04.202509:47
04.04.202517:51
متنت از نظر ادبی بسیار زیبا و دلنشینه.
متنت رو شاعرانه و توصیفی نوشتی ،و ترکیبی از احساسات عمیق و تصاویر هنری که فضای داستان را ملموس و احساسیش کرده
متنت رو شاعرانه و توصیفی نوشتی ،و ترکیبی از احساسات عمیق و تصاویر هنری که فضای داستان را ملموس و احساسیش کرده
转发自:
LOTUS







+1
13.03.202520:03
نوای گرامافون، سایههای شمع، و تو...
صفحهٔ کهنهٔ گرامافون آرام میچرخد، خشخشش با صدای دلنشین موسیقی درهم میآمیزد. نور لرزان شمعها روی دیوار، رقصی بیپایان از خاطرات را زنده میکند. همهچیز در این اتاق، بوی تو را دارد... بوی شبهایی که کنارم نشستی، دستت را روی دستم گذاشتی و بیصدا گوش سپردیم به نوایی که انگار از گذشتههای دور میآمد.
چشمهایم روی شعلههای لرزان شمع میلغزد، انگار که انعکاس تو در آنهاست. صدایت را میشنوم، لبخندت را حس میکنم، اما دستم که دراز میشود، تنها گرمای شمع است که سرانگشتم را میسوزاند. تو نیستی... اما هنوز این موسیقی، این نور، و این خاطرهها، مرا در آغوش گرفتهاند.
کاش میشد صفحه را عقب برد، لحظهای به عقب چرخید، درست همانجایی که تو بودی، که دستهایت هنوز گرمایشان را داشتند، که صدایت هنوز در گوشم زنده بود...
06.03.202522:12
11.04.202508:32
تهیونگ…
نوشتن برات اینبار سختتره… چون هر کلمهای که مینویسم، از ته قلبیه که شکسته ولی هنوز هم عاشقه. دلم برات تنگ شده، نه فقط برای بودنت، بلکه برای تمام لحظههایی که با هم نفس کشیدیم، خندیدیم، سکوت کردیم… لحظههایی که حالا مثل خواب، دور شدن.
هیونگ، من عاشقت بودم… هنوزم هستم. این عشق، چیزی نبود که بخوام یا بتونم پنهونش کنم. تو برام مثل نوری بودی وسط تاریکی. هر بار که نگام میکردی، انگار همهی دردهای دنیا از بین میرفت. چشمهات برام امنترین جای دنیا بودن… حالا اما فقط جای خالیت مونده.
تهیونگ، من به هیچکس مثل تو دل نسپرده بودم. تو نه فقط عشقم بودی، بلکه دوستم، همدمم، نیمی از وجودم بودی. حالا، هر آهنگی که با هم گوش میدادیم، برام مثل زخمیه که هی باز میشه.
اگه هنوز گوشهای از قلبت جایی برای من داره، اگه حتی یه لحظه هم دلت برام تنگ شده… بدون، من هنوز همینجام. همون جونگکوکی که فقط با تو نفس میکشه، فقط با اسم تو لبخند میزنه.
من عاشقتم… هنوز، همیشه.
با تمام دلم،
جونگکوک
转发自:
LOTUS

09.04.202510:12
میدونم چی میگی…
میدونم بعضی زخمها نه دیده میشن، نه فهمیده.
میدونم لبخند گاهی فقط نقابه،
نقابی که از بیرون قشنگه ولی از تو، تیکهتیکهست…
میدونم بعضی زخمها نه دیده میشن، نه فهمیده.
میدونم لبخند گاهی فقط نقابه،
نقابی که از بیرون قشنگه ولی از تو، تیکهتیکهست…
09.04.202509:41
For thinkin’ you were different
Wish I never loved you
Wish I never loved you




15.03.202518:13
سایهای در تاریکی، طوفانی در سکوت…
او مردی است که با یک نگاه، جهان را به زانو درمیآورد. ردای قدرت بر تنش سنگینی نمیکند، بلکه اوست که سنگینی دنیا را به دوش میکشد. چشمانش رازهایی را فاش میکنند که زبان از گفتنشان ناتوان است.
و وقتی که طوفان برخیزد، تنها کسی که در آغوشش آرام میگیرد، همان است که قلبش را تسخیر کرده…
11.03.202515:23
خیلی خوشگله،ممنونم عزیزم
06.03.202522:10
دقیقا داره بهمون میفهونه که باید با این دردا کنار بیایم و چطوری با وجود اونا به زندگی ادامه بدیم
ممنونم از نظرت کارولِ ِ عزیزم یه دنیا برام ارزش داشت
ممنونم از نظرت کارولِ ِ عزیزم یه دنیا برام ارزش داشت
09.04.202510:28
تموم حرفات درسته ،متشکرم وین عزیز
转发自:
LOTUS

09.04.202510:12
درست میگی
زمان همیشه درمان نیست،
ولی بعضی وقتا، شنیده شدن یه مُسکنه.
اگه یه روز، یه لحظه، حتی یه کلمه خواستی بریزی بیرون بدون که یکی هست که میفهمه، که گوش میده،
بدون قضاوت، بدون نصیحت.
زمان همیشه درمان نیست،
ولی بعضی وقتا، شنیده شدن یه مُسکنه.
اگه یه روز، یه لحظه، حتی یه کلمه خواستی بریزی بیرون بدون که یکی هست که میفهمه، که گوش میده،
بدون قضاوت، بدون نصیحت.
09.04.202509:39
All of the girls at this party
Are younger and hotter than me
And I hate what I wore
But I hate myself more
Are younger and hotter than me
And I hate what I wore
But I hate myself more


14.03.202521:44
ماه خونین در سکوت شب میدرخشد، گویی زخمی کهکشان است که به آسمان فریاد میزند. سرخی غمگینش روایتگر اندوهی کهن است، قصهای از عشقهای گمشده، رویاهای نابودشده و شبهایی که دیگر صبحی در پی ندارند.…
در دل تاریکی، این ماه دیگر نقرهای نیست؛ گویی خونی که بر آن جاری شده، از زخمهای زمین برخاسته است. انگار تمام گریههای خاموش و نالههای بیصدای دنیا بر چهرهاش نشستهاند. شاید این ماه، شاهد دلهایی است که در تنهاییشان شکستهاند، اشکهایی که هرگز دیده نشدند، و امیدهایی که پیش از طلوع، خاموش شدند.
امشب، آسمان هم زخم دارد
09.03.202520:32
یه مدتی نیستم و تو این مدت مراقب خودتون باشین برمیگردم
转发自:
LOTUS(off)

06.03.202522:08
متن خیلی احساسی و عمیقیه. یه جور واقعبینی تلخ داره که خیلیا باهاش همذاتپنداری میکنن. بیانش ساده ولی تأثیرگذاره، یه جور پذیرش درد و گذر زمان بدون ادعای فراموشی یا بهبودی کامل. انگار میگه بعضی چیزا رو نمیشه عوض کرد، فقط باید یاد بگیریم چطوری باهاشون زندگی کنیم. همین تلخی واقعیت باعث میشه متن موندگار بشه.
转发自:
моя жизнь

09.04.202510:27
گاهی حرف زدن یا نوشتن راجب به احساسات میتونه راه حلی باشه واسه تنشی که توی مغزت و قلبت بوجود اومده. احساساتت رو به خوبی به نمایش گذاشتی و درکشون کردم. خسته نباشی اکای عزیز.
09.04.202509:47
گاهی وقتا، آدم به جایی میرسه که دیگه نه امیدی براش مونده، نه اشکی… فقط یه نگاه خیرهست، یه دلِ پر از حرفای نگفته، و یه زخم که هر روز بیشتر از دیروز میسوزه.…
تو خندههام چیزی جز درد پنهون نیست، تو سکوتهام صدای فریادیه که کسی نمیشنوه.
دستم باندپیچی شده، ولی درد اصلی تو دلمه، جایی که نه بانداژی میتونه بندش بیاره، نه هیچکس میفهمتش.
من خوب بلدم لبخند بزنم، وقتی ته وجودم فریاد میزنه: «خستهام…»
و اونایی که میگن “درمان زمانه”، نمیدونن بعضی زخمها، با زمان فقط عمیقتر میشن
05.04.202511:04
اون عشقی رو من میدم رو کمتر از بقیه دریافت میکنم
13.03.202520:06
متنت به قشنگی نوشته شده،جوری که تموم احساسات رو توصیف میکنه
و غمگین بودن متنت رو خیلی قشنگ تر کرده
پستت خیلی قشنگه،حسابی خسته نباشی پروانه زیبا
و غمگین بودن متنت رو خیلی قشنگ تر کرده
پستت خیلی قشنگه،حسابی خسته نباشی پروانه زیبا
07.03.202520:35
-off-
06.03.202522:05
ممنونم از نظرت وینِ عزیز برام خیلی باارزش بود
显示 1 - 24 共 27
登录以解锁更多功能。