

01.05.202519:43
دلقک بازی مشاورا شروع شد
من یکسال فنون خوندم امروز نتونستم ۴۰ بزنم
بعد اینا ی شبه ۴۰ میزنن
عالیه🤝
من یکسال فنون خوندم امروز نتونستم ۴۰ بزنم
بعد اینا ی شبه ۴۰ میزنن
عالیه🤝
07.04.202520:21
باید اون انگشتی که یهو و نا خواسته join رو تو یه چنلی که نمیخوایی عضو شی،لمس میکنه
از بیخ و بن برید🙏
از بیخ و بن برید🙏
07.04.202514:45
هر اتفاقی یک فرصته، یک فرصت برای رشد و یادگیری. اگر تورو تبدیل به ورژن بهتری از خودت میکنه، هرچقدر دوست داری ازش بترس ولی باهاش مواجه شو. شک نکن راه رستگاری تو توی همون مواجهشدنه. و انسان از مسیر شناخت خودش به کمال میرسه. زیرا که همیشه گفتن راه بهشت از وسط جهنم میگذره.
07.04.202509:45
اینکه مریض باشی، احساس تنهایی کنی، و هم کلی کار عقب افتاده داشته باشی اگه شکنجه نیست پس چیه؟!
06.04.202516:01
چون بیرخ دلبر است ایام بهار
عیشم به چه دل باید و شادی به چه کار
در باغ بجای سبزه، گو خار برآ
از ابر بجای قطره گو سنگ ببار
عیشم به چه دل باید و شادی به چه کار
در باغ بجای سبزه، گو خار برآ
از ابر بجای قطره گو سنگ ببار
#اثیر_اخسیکتی
27.03.202520:05
چشمانش رازی بودند که انتها نداشت، مسیری که هیچوقت به مقصد نمیرسید. انگار دریایی که افقش را گم کرده باشد، انگار شبی که هرگز سپیده را نبیند.
لحظهها در سکوت فرو میرفتند، کلمات نیمهجان بر لبانم میلرزیدند، و من… من هنوز آنجا بودم، گمشده در بیانتهایی که هیچوقت تمام نمیشد.
گفتم: «عجیب است، نه؟»
نگاهم کرد، انگار که انتظار داشت بقیهی حرفم را خودش از نگاهم بخواند.
ادامه دادم: «اینکه بعضی چیزها هرگز شروع نمیشوند، اما همیشه هستند.»
سکوت کرد. اما در آن سکوت، چیزی بود… مثل موجی که بیصدا به ساحل میخورد، مثل نسیمی که میان شب میچرخید و ردپایش را در هوای خالی جا میگذاشت.
و من… من هنوز آنجا بودم.
شماره ۱۱۴
لحظهها در سکوت فرو میرفتند، کلمات نیمهجان بر لبانم میلرزیدند، و من… من هنوز آنجا بودم، گمشده در بیانتهایی که هیچوقت تمام نمیشد.
گفتم: «عجیب است، نه؟»
نگاهم کرد، انگار که انتظار داشت بقیهی حرفم را خودش از نگاهم بخواند.
ادامه دادم: «اینکه بعضی چیزها هرگز شروع نمیشوند، اما همیشه هستند.»
سکوت کرد. اما در آن سکوت، چیزی بود… مثل موجی که بیصدا به ساحل میخورد، مثل نسیمی که میان شب میچرخید و ردپایش را در هوای خالی جا میگذاشت.
و من… من هنوز آنجا بودم.
-آیهان
شماره ۱۱۴
07.04.202520:19
خدایا، آدم خلق کردی یا تخم مرغ؟
همه تو زرد از آب در میان.
-ارسطو عامل
همه تو زرد از آب در میان.
-ارسطو عامل
07.04.202514:33
من خیلی وقتا غر میزنم چون احساس میکنم حقمه که غر بزنم؛ خسته میشم، ناامید میشم، مردم میزنن تو بال و پرم، خودم گیر میفتم تو تروماهام و تا تک و تنها دست خودمو بگیرم و ازش بیرون بیام باید قد یه نبرد رستم و سهراب انرژی صرف کنم. غر میزنم چون اگه غر نزنم میمیرم! اصلا آدمی به غر زدن زندهست.
07.04.202507:17
[رفتی ولی اسمت رو لبها مونده
صدایی جز صدای تو نمونده...]
صدایی جز صدای تو نمونده...]


06.04.202511:21
27.03.202519:50
صداهای درون سرم هیچگاه نمیخواهند سکوت کنند.
انقدر بیحس شدهام که متوجهی جاری شدن اشکهایم نمیشوم...
همهچیز خسته کننده است؛
گاهی میخوام به هر طریقی از افکارم رها شوم.
اما رمق هیچکاری را ندارم.
میخواهم به فراموشی سپرده شوم،انگار که اصلا وجود نداشتهام.
بین خودمان بماند،
گاها خیال میکنم هیچکس در این دنیا وجود ندارد..
زیرا سکوتی خوفناک تمامم را در بر میگیرد،
شایدهم این خیال من اشتباه است.
بلکه خودِ من در دنیای هیچکس حضور ندارم
که این سکوت خوفناک تمامم را در آغوش میگیرد.
انقدر بیحس شدهام که متوجهی جاری شدن اشکهایم نمیشوم...
همهچیز خسته کننده است؛
گاهی میخوام به هر طریقی از افکارم رها شوم.
اما رمق هیچکاری را ندارم.
میخواهم به فراموشی سپرده شوم،انگار که اصلا وجود نداشتهام.
بین خودمان بماند،
گاها خیال میکنم هیچکس در این دنیا وجود ندارد..
زیرا سکوتی خوفناک تمامم را در بر میگیرد،
شایدهم این خیال من اشتباه است.
بلکه خودِ من در دنیای هیچکس حضور ندارم
که این سکوت خوفناک تمامم را در آغوش میگیرد.
08.04.202510:22
خونواده کسیه که اولین زخمها رو به روانت میزنه و آخرین کسیه که باور میکنه وقتی از آسیب روانت حرف میزنی، ادا درنمیاری. تازه اگه باور کنه.
07.04.202519:35
من حسود نیستم، ولی حس میکنم جدیدا تمام وجودم کفری شده که چرا اینقدر زندگی برای یه عده بدون هیچ تلاش خاصی زود جفت و جور میشه. همهی چیزای خوب سر راهشونه، به چیزایی میرسن که حتی کار خاصی هم براش نکردن و همهچی خوبه براشون! من؟ من همهچی برام خیلی دور و دیره. خیلی دور و دیر و مهم نیست چقدر تلاش کنم. نمیدونم چرا یه عده هیچکاری نمیکنن و میرسن؛ من کلا زندگی باهام لجه.


07.04.202514:27
ایرونی.
07.04.202504:56
اگه به ازای هر دقیقه حفظ ظاهر کردن حتی فقط هزار تومن بهم پول میدادن الان میلیاردر بودم.
03.04.202517:33
کسی که مرا از دست خود نجاتم دهد.!


27.03.202515:50
عشق
08.04.202507:33
و چقدر غمانگیز است؛
این که آدم بخواهد تمام وقت مراقب خود باشد، تا آنچه را احساس میکند به زبان نیاورد.
این که آدم بخواهد تمام وقت مراقب خود باشد، تا آنچه را احساس میکند به زبان نیاورد.
07.04.202518:11
چایی تو سرما
بوی قهوه، موقع ورود به قهوه فروشی
گل هندونه
تیکه ی آخر پیتزا
ته دیگای سیب زمینی
بوی خاک نم خورده لحظه ی شروع بارون
قطع کردن آلارم ساعت۷صبح و دوباره خوابیدن
قدم زدن لب دریا
نگاه کردن به آتیش توی شب...
همه اینا یه طرف
تو یه طرف:)
بوی قهوه، موقع ورود به قهوه فروشی
گل هندونه
تیکه ی آخر پیتزا
ته دیگای سیب زمینی
بوی خاک نم خورده لحظه ی شروع بارون
قطع کردن آلارم ساعت۷صبح و دوباره خوابیدن
قدم زدن لب دریا
نگاه کردن به آتیش توی شب...
همه اینا یه طرف
تو یه طرف:)


07.04.202510:27
❤️🩹
06.04.202521:03
شبتون به زیبایی رویاهاتون 🤍


28.03.202503:39
ایرونی.
27.03.202511:47
من "نبود" رو به "کمبود" ترجیح می دم.
به قول اون یارو که می گفت: عزتی در هیچ است، که در کم و کاستی نیست.
به قول اون یارو که می گفت: عزتی در هیچ است، که در کم و کاستی نیست.
显示 1 - 24 共 47
登录以解锁更多功能。