
ایرانگردی
کانال ایرانگردی دارای آرشیو کاملی از عکسهای زیبا ایران بهمراه توضیحات کامل .
关联群组
"ایرانگردی" 群组最新帖子
转发自:
تاریخ نگار

20.04.202516:58
🔰نبرد بر سر تاجوتخت
🔶خبر شکست رستم فرخ زاد به یزدگرد می رسد. با بزرگان و اندیشمندان خود مشورت کرده و در نهایت برای آماده سازی لشگری بزرگ به سمت خراسان می رود تا به نبرد با تازیان برخیزد که در راه نامه ای به ماهوی سوری و مرزبانان خراسان می نویسد. یزدگرد به طوس می رسد. ماهوی به پیشواز او می آید و از او استقبال می کند. اما از آنجاکه ماهوی خود رویای پادشاهی در سر دارد. توطئه چینی کرده برای بیژن حاکم سمرقند نامه ای نوشته و از او می خواهد بر علیه شاه ایران لشگر براند و با او همراه شود. ماهوی بیژن را وعده تخت شاهی می دهد.
پیروز وسوسه شده اما به جای خود برسام را با ده هزار سوار به مقابله با شاه ایران می فرستد. یزد گرد شکست خورده به آسیاب می گریزد و در آنجا بدست آسیابان کشته می شود. سپس ماهوی بر تخت می نشیند این کار باعث شورش بیژن می گردد. نبردی سخت بین ماهوی و بیژن در می گیرد و در آخر کار ماهوی و سه فرزند او همگی کشته می شوند
💠ایران آرش است و رهایی...
ایران دار است و سربداران...
ایران ابوعلی است و دانش...
ایران امیر کبیر است و درایت...
و تاریخ نگار است که تمام آنان را نقل میکند
🔸 @tarikhnegarrr
🔶خبر شکست رستم فرخ زاد به یزدگرد می رسد. با بزرگان و اندیشمندان خود مشورت کرده و در نهایت برای آماده سازی لشگری بزرگ به سمت خراسان می رود تا به نبرد با تازیان برخیزد که در راه نامه ای به ماهوی سوری و مرزبانان خراسان می نویسد. یزدگرد به طوس می رسد. ماهوی به پیشواز او می آید و از او استقبال می کند. اما از آنجاکه ماهوی خود رویای پادشاهی در سر دارد. توطئه چینی کرده برای بیژن حاکم سمرقند نامه ای نوشته و از او می خواهد بر علیه شاه ایران لشگر براند و با او همراه شود. ماهوی بیژن را وعده تخت شاهی می دهد.
پیروز وسوسه شده اما به جای خود برسام را با ده هزار سوار به مقابله با شاه ایران می فرستد. یزد گرد شکست خورده به آسیاب می گریزد و در آنجا بدست آسیابان کشته می شود. سپس ماهوی بر تخت می نشیند این کار باعث شورش بیژن می گردد. نبردی سخت بین ماهوی و بیژن در می گیرد و در آخر کار ماهوی و سه فرزند او همگی کشته می شوند
💠ایران آرش است و رهایی...
ایران دار است و سربداران...
ایران ابوعلی است و دانش...
ایران امیر کبیر است و درایت...
و تاریخ نگار است که تمام آنان را نقل میکند
🔸 @tarikhnegarrr


转发自:
تاریخ نگار

19.04.202512:48
🔰سازمان یاریرسانی به ستمدیدگان
🔶قباد اول برای یاری رسانی به ستمدیدگان و تهیدستان دفتری را به نام مدافع درویشان و داد، و به فرنشینی یکی از موبدان بزرگ به راه انداخت تا به حقوق بینوایان رسیدگی کند. ادعا شده این روش را در آینده دینهای مسیحیت و اسلام از روی کار او قالب برداشتند.
در زمان وی امر نقشهبرداری از زمینهای کشاورزی و سازماندهی دوباره نظام مالیاتی و تقسیم تازه استانها و سرزمینها آغاز شد.
در زمان او دولت ایران با مسیحیان نسطوری مدارا میکرد.همچنین در ۵۱۵ هیاطله دچار چنددستگی و ناتوانی شدند و مرزهای خاوری ایران نیز آسوده شد. در زمان او شاهنشاهی ساسانی، جانی دوباره گرفت و گرجستان، عمان و عربستان به زیر چیرگی ایرانیان بازگشتند.
در زمان او همچنین ایران با چین و هندوستان دادوستد انجام میداد. ایرانیان در این سالها انحصار بازرگانی ادویه و ابریشم را در دست داشتند.
سکههای قباد در استان گوانگدونگ چین، یافت شده که نشان از بازرگانی ایرانیان و چینیها در زمان پادشاهی اوست
🔷تاریخ تنها یک مطلب درسی نیست
تاریخ یک علم
علم غیب گویی
علمی که با دانستن و تعمیم میتوانیم آینده بهتر را تجربه کنیم
🔸@tarikhnegarrr
🔶قباد اول برای یاری رسانی به ستمدیدگان و تهیدستان دفتری را به نام مدافع درویشان و داد، و به فرنشینی یکی از موبدان بزرگ به راه انداخت تا به حقوق بینوایان رسیدگی کند. ادعا شده این روش را در آینده دینهای مسیحیت و اسلام از روی کار او قالب برداشتند.
در زمان وی امر نقشهبرداری از زمینهای کشاورزی و سازماندهی دوباره نظام مالیاتی و تقسیم تازه استانها و سرزمینها آغاز شد.
در زمان او دولت ایران با مسیحیان نسطوری مدارا میکرد.همچنین در ۵۱۵ هیاطله دچار چنددستگی و ناتوانی شدند و مرزهای خاوری ایران نیز آسوده شد. در زمان او شاهنشاهی ساسانی، جانی دوباره گرفت و گرجستان، عمان و عربستان به زیر چیرگی ایرانیان بازگشتند.
در زمان او همچنین ایران با چین و هندوستان دادوستد انجام میداد. ایرانیان در این سالها انحصار بازرگانی ادویه و ابریشم را در دست داشتند.
سکههای قباد در استان گوانگدونگ چین، یافت شده که نشان از بازرگانی ایرانیان و چینیها در زمان پادشاهی اوست
🔷تاریخ تنها یک مطلب درسی نیست
تاریخ یک علم
علم غیب گویی
علمی که با دانستن و تعمیم میتوانیم آینده بهتر را تجربه کنیم
🔸@tarikhnegarrr


转发自:
تاریخ نگار

16.04.202511:49
🔹خسرو پس از آن که انطاکیه را تصرف کرد، مردم را به شهر جدیدی به نام به از اندیو خسرو کوچانید و به مردم آزادیهایی بخشید. خسرو پس از دوستی با خاقان ترک، موفق شد هپتالیان را از میان ببرد و در پایان قلمرو را میان ایرن و ترکان تقسیم کند. خسرو در ارمنستان نیز با رومیان درگیر شد و در پایان جنگ، صلح ۵۰ سالهای میان ایران و روم بسته شد؛ روم نیز متعهد به پرداخت غرامت شد. در نبرد آخری که میان ایران و روم صورت گرفت، باوجود کهنسالی خسرو، وی فرماندهی لشکریان را به عهده گرفت و در نهایت ایرانیان انطاکیه را به تصرف خود درآوردند
转发自:
تاریخ نگار

16.04.202511:49
🔰تنها شاهی که لقب دادگر گرفت
🔶خسرو یکم معروف به خسرو انوشیروان دادگر سومین فرزند قباد یکم بود. وی بیست و دومین شاه ایرانی بود که حکومت خود را در تیسفون آغاز کرد.
فرمانروایی خسرو با شورشهای داخلی آغاز شد اما وی موفق شد آنها را به اتمام برساند. خسرو مزدکیان را سرکوب و قلع و قمع کرد.
روابط ایران و روم در دورهٔ خسرو متغیر بود و این دو کشور گاهی در جنگ و گاهی در صلح به سر میبردند. در ابتدا صلحی میان آنها شکل گرفت که در این قرار داد روم مجبور به پرداخت غرامت شد، ولی پس از مدتی خسرو نبرد را از سر گرفت.
در این نبرد گاهی ایران پیروز بود و ضمن این نبردها تعهدنامهها و پیمانهایی هم به امضا میرسید.
✴️جایگه شاه جهان اردشیر
آن که به گاه جنگ بُدی همچو شیر
پادشه عادل انوشیروان
گشته پر آوازه ز عدلش جهان
چون جم و خسرو، شه والا بُوَد
به تاریخ نگار بپیوندید
🔸@tarikhnegarrr
🔶خسرو یکم معروف به خسرو انوشیروان دادگر سومین فرزند قباد یکم بود. وی بیست و دومین شاه ایرانی بود که حکومت خود را در تیسفون آغاز کرد.
فرمانروایی خسرو با شورشهای داخلی آغاز شد اما وی موفق شد آنها را به اتمام برساند. خسرو مزدکیان را سرکوب و قلع و قمع کرد.
روابط ایران و روم در دورهٔ خسرو متغیر بود و این دو کشور گاهی در جنگ و گاهی در صلح به سر میبردند. در ابتدا صلحی میان آنها شکل گرفت که در این قرار داد روم مجبور به پرداخت غرامت شد، ولی پس از مدتی خسرو نبرد را از سر گرفت.
در این نبرد گاهی ایران پیروز بود و ضمن این نبردها تعهدنامهها و پیمانهایی هم به امضا میرسید.
✴️جایگه شاه جهان اردشیر
آن که به گاه جنگ بُدی همچو شیر
پادشه عادل انوشیروان
گشته پر آوازه ز عدلش جهان
چون جم و خسرو، شه والا بُوَد
به تاریخ نگار بپیوندید
🔸@tarikhnegarrr
转发自:
تاریخ نگار

15.04.202517:05
❇️پاسخ :
قلعه استخر مربوط به دوره ساسانیان سدههای اولیه دورانهای تاریخی پس از اسلام است و از جاهای دیدنی مرودشت در استان فارس محسوب میشود. این قلعه روی کوهی با همین نام قرار دارد و در بخش درودزن، دهستان ابرج، جنوب روستای بنی یکه واقع شده است. این قلعه مشهورترین قلعه سه گنبدان است
ابنبلخی نویسنده معروف قرن ششم هجری قمری درباره کوه استخر و دو کوه مجاورش مینویسد: «جمشید سه قلعه بساخت در میان شهر و آن را سه گنبدان نام نهاد. یکی قلعه استخر و دوم قلعه اشکنون و سوم قلعه شکسته. بر قلعه استخر خزانه داشتی و بر شکسته فراشخانه و اسباب آن و بر اشکنون زرادخانه»
فردوسی بزرگ در جای دیگری از شاهنامه میگوید: «پناه دلیران ایران زمین / گل است و سپید و ستخر گزین». منظور فردوسی از «گل»، دژ معروفی در کهگیلویه، «سپید» دژی در استان گلستان و «ستخر گزین» دژ قلعه معروف استخر است.
نکته جالبتوجه درباره قلعه استخر این است که این قلعه از تخت جمشید بهخوبی نمایان است. بر اساس اطلاعات کسبشده از گروههای کوهنوردی، از جاده اصلی تا پای قلعه استخر با خودرو حدود ۲ ساعت فاصله است. در روایات مختلف از قلعه استخر با نامهایی نظیر قلعه استخریار، میانقلعه، قلعه ماران، کوه دژ استخر و خاله سرو یاد میشود. حوضچه قلعه عمقی ۹متری دارد و با مصالحی مانند سنگلاشه و ساروج ساخته شده است. نکته جالبتوجه درباره این حوضچه یا استخر، سالمماندن آن در طول تمام فراز و نشیبهای تاریخی است. بر روی سطح قله اثر ماندگار و ارزشمند دیگری هم قرار دارد؛ درخت سرو تنومند و کهنسالی که از دور هم بهزیبایی خودنمایی میکند. طبق برخی روایان قدمت این درخت سرو به ۲۵۰۰ سال پیش برمیگردد.
دژ استخر یکی از دژهای تاریخی معروفی است که شمال غرب جلگه مرودشت قرار گرفته است.
در زمان امپراتوری هخامنشیان قلعههایی بر بلندای این ۳ کوه برای دیده بانی و نگهبانی از تخت جمشید و شهر پارسه وجودد اشت و تا زمان حکومت ساسانی پابرجا بود و در حمله اعراب به ایران قلعهها تخریب شد و الان فقط آثار کمی از آن باقی مانده است.
🔱پاسخ به سوالات شما موجب افتخار ماست:
@Ad_tarikhnegarrr
💠ایران کوروش است و آزادگی و صلح و دوستی...
ایران داریوش است و اقتدار و سازندگی...
ایران آریو برزن است و ایستادگی...
ایران سورنا است و دلاوری...
و تاریخ نگار است و روایت آنان
🔸 @tarikhnegarrr
قلعه استخر مربوط به دوره ساسانیان سدههای اولیه دورانهای تاریخی پس از اسلام است و از جاهای دیدنی مرودشت در استان فارس محسوب میشود. این قلعه روی کوهی با همین نام قرار دارد و در بخش درودزن، دهستان ابرج، جنوب روستای بنی یکه واقع شده است. این قلعه مشهورترین قلعه سه گنبدان است
ابنبلخی نویسنده معروف قرن ششم هجری قمری درباره کوه استخر و دو کوه مجاورش مینویسد: «جمشید سه قلعه بساخت در میان شهر و آن را سه گنبدان نام نهاد. یکی قلعه استخر و دوم قلعه اشکنون و سوم قلعه شکسته. بر قلعه استخر خزانه داشتی و بر شکسته فراشخانه و اسباب آن و بر اشکنون زرادخانه»
فردوسی بزرگ در جای دیگری از شاهنامه میگوید: «پناه دلیران ایران زمین / گل است و سپید و ستخر گزین». منظور فردوسی از «گل»، دژ معروفی در کهگیلویه، «سپید» دژی در استان گلستان و «ستخر گزین» دژ قلعه معروف استخر است.
نکته جالبتوجه درباره قلعه استخر این است که این قلعه از تخت جمشید بهخوبی نمایان است. بر اساس اطلاعات کسبشده از گروههای کوهنوردی، از جاده اصلی تا پای قلعه استخر با خودرو حدود ۲ ساعت فاصله است. در روایات مختلف از قلعه استخر با نامهایی نظیر قلعه استخریار، میانقلعه، قلعه ماران، کوه دژ استخر و خاله سرو یاد میشود. حوضچه قلعه عمقی ۹متری دارد و با مصالحی مانند سنگلاشه و ساروج ساخته شده است. نکته جالبتوجه درباره این حوضچه یا استخر، سالمماندن آن در طول تمام فراز و نشیبهای تاریخی است. بر روی سطح قله اثر ماندگار و ارزشمند دیگری هم قرار دارد؛ درخت سرو تنومند و کهنسالی که از دور هم بهزیبایی خودنمایی میکند. طبق برخی روایان قدمت این درخت سرو به ۲۵۰۰ سال پیش برمیگردد.
دژ استخر یکی از دژهای تاریخی معروفی است که شمال غرب جلگه مرودشت قرار گرفته است.
در زمان امپراتوری هخامنشیان قلعههایی بر بلندای این ۳ کوه برای دیده بانی و نگهبانی از تخت جمشید و شهر پارسه وجودد اشت و تا زمان حکومت ساسانی پابرجا بود و در حمله اعراب به ایران قلعهها تخریب شد و الان فقط آثار کمی از آن باقی مانده است.
🔱پاسخ به سوالات شما موجب افتخار ماست:
@Ad_tarikhnegarrr
💠ایران کوروش است و آزادگی و صلح و دوستی...
ایران داریوش است و اقتدار و سازندگی...
ایران آریو برزن است و ایستادگی...
ایران سورنا است و دلاوری...
و تاریخ نگار است و روایت آنان
🔸 @tarikhnegarrr
12.04.202511:51
برای عاشقان مرز پر گوهر ارسال کنید.
کمک کنید این اثر فاخر بیشتر دیده بشه
کمک کنید این اثر فاخر بیشتر دیده بشه
转发自:
تاریخ نگار

09.04.202516:55
🔰دعوا بر سر مولانا
🔶مریدان مولانا هنگامی که شمس را چنین نزدیک به مولانا دیدند، شروع به ضربوشتم شمس کردند
و سپس مولانا این شعر را در وصف این لحظه سرود:
جان منست او هی مزنیدش
آن منست او هی مبریدش
آب منست او نان منست او
مثل ندارد باغ امیدش
باغ و جنانش آب روانش
سرخی سیبش سبزی بیدش
متصلست او معتدلست او
شمع دلست او پیش کشیدش
هر که ز غوغا وز سر سودا
سر کشد این جا سر ببریدش
هر که ز صهبا آرد صفرا
کاسه سکبا پیش نهیدش
عام بیاید خاص کنیدش
خام بیاید هم بپزیدش
نک شه هادی زان سوی وادی
جانب شادی داد نویدش
داد زکاتی آب حیاتی
شاخ نباتی تا به مزیدش
باده چو خورد او خامش کرد او
زحمت برد او تا طلبیدش
❇️ایران فرهاد است و عشق راستین...
ایران فردوسی است و حماسه...
ایران حافظ است و عشق...
ایران مولوی است و معرفت...
و تاریخ نگار است با روایت آنان.
🔸@tarikhnegarrr
🔶مریدان مولانا هنگامی که شمس را چنین نزدیک به مولانا دیدند، شروع به ضربوشتم شمس کردند
و سپس مولانا این شعر را در وصف این لحظه سرود:
جان منست او هی مزنیدش
آن منست او هی مبریدش
آب منست او نان منست او
مثل ندارد باغ امیدش
باغ و جنانش آب روانش
سرخی سیبش سبزی بیدش
متصلست او معتدلست او
شمع دلست او پیش کشیدش
هر که ز غوغا وز سر سودا
سر کشد این جا سر ببریدش
هر که ز صهبا آرد صفرا
کاسه سکبا پیش نهیدش
عام بیاید خاص کنیدش
خام بیاید هم بپزیدش
نک شه هادی زان سوی وادی
جانب شادی داد نویدش
داد زکاتی آب حیاتی
شاخ نباتی تا به مزیدش
باده چو خورد او خامش کرد او
زحمت برد او تا طلبیدش
❇️ایران فرهاد است و عشق راستین...
ایران فردوسی است و حماسه...
ایران حافظ است و عشق...
ایران مولوی است و معرفت...
و تاریخ نگار است با روایت آنان.
🔸@tarikhnegarrr


转发自:
تاریخ نگار

08.04.202516:03
🔰رستم و سیاوش در یک نبرد
🔷افراسیاب به ایران زمین حمله می کند و سیاوش داوطلب رهبری لشگر برای جنگ با افراسیاب می شود. رستم نیز در این نبرد او را همراهی می کند.
سیاوش بههمراهِ رستم در جنگ پیروزیهای بزرگی به دست آورد و بلخ را نیز گرفت و برای گرفتنِ سُغد و ادامهٔ جنگ با افراسیاب به سفر رهسپار شد.
اما افراسیاب برای خوابِ بدی که دیده بود از جنگ با سیاوش انصراف داده و گرسیوز را میفرستد تا با سیاوش از درِ آشتی درآید و برای آشتی، صد گروگان نیز به وی بدهد.سیاوش پیمان صلح را پذیرفته و از طریق رستم خبر به کاووس می دهد کیکاووس صلح را نمی پذیرد و خواهان نبرد با افراسیاب است رستم از پرخاشگری کیکاووس عصبانی شده میدان را ترک می کند سیاوش نیز حاضر به شکستن پیمان نیست و پس از واگذاری لشگر به سرداران ایران به طرف توران پناهنده می شود.
💠ایران کوروش است و آزادگی و صلح و دوستی...
ایران داریوش است و اقتدار و سازندگی...
ایران آریو برزن است و ایستادگی...
ایران سورنا است و دلاوری...
و تاریخ نگار است و روایت آنان
🔸 @tarikhnegarrr
🔷افراسیاب به ایران زمین حمله می کند و سیاوش داوطلب رهبری لشگر برای جنگ با افراسیاب می شود. رستم نیز در این نبرد او را همراهی می کند.
سیاوش بههمراهِ رستم در جنگ پیروزیهای بزرگی به دست آورد و بلخ را نیز گرفت و برای گرفتنِ سُغد و ادامهٔ جنگ با افراسیاب به سفر رهسپار شد.
اما افراسیاب برای خوابِ بدی که دیده بود از جنگ با سیاوش انصراف داده و گرسیوز را میفرستد تا با سیاوش از درِ آشتی درآید و برای آشتی، صد گروگان نیز به وی بدهد.سیاوش پیمان صلح را پذیرفته و از طریق رستم خبر به کاووس می دهد کیکاووس صلح را نمی پذیرد و خواهان نبرد با افراسیاب است رستم از پرخاشگری کیکاووس عصبانی شده میدان را ترک می کند سیاوش نیز حاضر به شکستن پیمان نیست و پس از واگذاری لشگر به سرداران ایران به طرف توران پناهنده می شود.
💠ایران کوروش است و آزادگی و صلح و دوستی...
ایران داریوش است و اقتدار و سازندگی...
ایران آریو برزن است و ایستادگی...
ایران سورنا است و دلاوری...
و تاریخ نگار است و روایت آنان
🔸 @tarikhnegarrr
转发自:
تاریخ نگار

06.04.202519:02
🔶بازگردانندهی ثبات ساسانیان
🔷آزرمیدخت، (به پارسی آزرمی دخت، ارزمی دخت، ارزمین دخت، آذرومی دخت)؛ ملکهٔ ساسانی بود که به گزارش طبری در سال ۶۳۰ پ. م چند ماه بر اریکه پادشاهی نشست. وی خواهر ملکه بوران (پادشاهی ۶۳۰ یا ۶۳۱ پ. م) و دختر خسرو پرویز بود. نام آزرمی دخت به معنی «دختر شخص محترم» میباشد که اشاره به پدرش خسرو دوم دارد. در دوران پر آشوب پایانی ساسانی، آگاهی اندکی از این ملکه داریم، با این همه سکههای بر جای مانده از آزرمی دخت گواه پادشاهی وی میباشد
پس از مرگ خسروپرویز، کشور دچار بحران و اغتشاشات داخلی شدید شد و زمامداری سلاطین به کوتاه ترین مدت رسید. طوریکه در طول یک سال چندین شاه و ملکه عوض گشته یکی پس از دیگر روی کار میآمدند،ویژگی دوران پس از خسروپرویز حکومت دختران اوست که احتمالاً بعنوان ملکه جلوس و سکه زدند. آزرمیدخت پس از دوران کوتاه خواهرش پوراندخت بر سریر سلطنت نشست آزرمیدخت طی مدت کوتاه پادشاهی اش اوضاع نابسامان ساسانی را بهبود بخشید
💠ایران آرش است و رهایی
ایران دار است و سربداران
ایران ابوعلی است و دانش
ایران امیر کبیر است و درایت
و تاریخ نگار است که تمام آنان را نقل میکند
🔸 @tarikhnegarrr
🔷آزرمیدخت، (به پارسی آزرمی دخت، ارزمی دخت، ارزمین دخت، آذرومی دخت)؛ ملکهٔ ساسانی بود که به گزارش طبری در سال ۶۳۰ پ. م چند ماه بر اریکه پادشاهی نشست. وی خواهر ملکه بوران (پادشاهی ۶۳۰ یا ۶۳۱ پ. م) و دختر خسرو پرویز بود. نام آزرمی دخت به معنی «دختر شخص محترم» میباشد که اشاره به پدرش خسرو دوم دارد. در دوران پر آشوب پایانی ساسانی، آگاهی اندکی از این ملکه داریم، با این همه سکههای بر جای مانده از آزرمی دخت گواه پادشاهی وی میباشد
پس از مرگ خسروپرویز، کشور دچار بحران و اغتشاشات داخلی شدید شد و زمامداری سلاطین به کوتاه ترین مدت رسید. طوریکه در طول یک سال چندین شاه و ملکه عوض گشته یکی پس از دیگر روی کار میآمدند،ویژگی دوران پس از خسروپرویز حکومت دختران اوست که احتمالاً بعنوان ملکه جلوس و سکه زدند. آزرمیدخت پس از دوران کوتاه خواهرش پوراندخت بر سریر سلطنت نشست آزرمیدخت طی مدت کوتاه پادشاهی اش اوضاع نابسامان ساسانی را بهبود بخشید
💠ایران آرش است و رهایی
ایران دار است و سربداران
ایران ابوعلی است و دانش
ایران امیر کبیر است و درایت
و تاریخ نگار است که تمام آنان را نقل میکند
🔸 @tarikhnegarrr


转发自:
تاریخ نگار

05.04.202511:46
🔰سخت ترین نوع شعر
🔶عالیجناب سعدی شعری سرودهاند، که در آن چندین صفت پشت سر هم استفاده کردهاند:
بربود دلم در چمنی سرو روانی
زرین کمری، سیمبری، موی میانی
خورشیدوشی، ماهرخی، زهره جبینی
یاقوت لبی، سنگدلی، تنگ دهانی
عیسی نفسی، خضر رهی، یوسف عهدی
جم مرتبهای، تاجوری، شاه نشانی
شنگی، شکرینی، چو شکر در دل خلقی
شوخی، نمکینی، چو نمک شور جهانی
جادوفکنی، عشوهگری، فتنهپرستی
آسیب دلی، رنج تنی، آفت جانی
بیدادگری، کج کلهی، عربدهجویی
لشکرشکنی، تیر قدی، سخت کمانی
در چشم امل معجزهٔ آب حیاتی
در باب سخن نادرهٔ سحر بیانی
بی زلف و رخ و لعل لب او شده سعدی
آهی و سرشکی و غباری و دخانی
💠پادشاه ممالک اشعار هستیم...
اشعار خیام احکام ماست...
اشعار مولانا کلام ماست...
اشعار فردوسی قلرو ماست...
🔸 @tarikhnegarrr
🔶عالیجناب سعدی شعری سرودهاند، که در آن چندین صفت پشت سر هم استفاده کردهاند:
بربود دلم در چمنی سرو روانی
زرین کمری، سیمبری، موی میانی
خورشیدوشی، ماهرخی، زهره جبینی
یاقوت لبی، سنگدلی، تنگ دهانی
عیسی نفسی، خضر رهی، یوسف عهدی
جم مرتبهای، تاجوری، شاه نشانی
شنگی، شکرینی، چو شکر در دل خلقی
شوخی، نمکینی، چو نمک شور جهانی
جادوفکنی، عشوهگری، فتنهپرستی
آسیب دلی، رنج تنی، آفت جانی
بیدادگری، کج کلهی، عربدهجویی
لشکرشکنی، تیر قدی، سخت کمانی
در چشم امل معجزهٔ آب حیاتی
در باب سخن نادرهٔ سحر بیانی
بی زلف و رخ و لعل لب او شده سعدی
آهی و سرشکی و غباری و دخانی
💠پادشاه ممالک اشعار هستیم...
اشعار خیام احکام ماست...
اشعار مولانا کلام ماست...
اشعار فردوسی قلرو ماست...
🔸 @tarikhnegarrr
转发自:
تاریخ نگار

03.04.202514:02
🔰پیروزِ بازنده
🔷در مقاله قبل خواندیم که پیروز خسرو از عوامل هرجومرج در ایران ساسانی بودهاست، و حالا قصد داریم دربارهی سرنوشت او صحبت کنیم.
آنگاه بوراندخت به جستجوی نشانی از پیروز خسرو برآمد. ناگاه مردی از او نشانی بیاورد. چون از او به نزدیک بوران آگهی رسید، یکی از سپاهیان نامور را برگزید. پس پیروز را به پیش او بردند. بوراندخت به او گفت: ای بدتن کینهجوی، بدان که از برای کاری که کردی (کشتن اردشیر شیروی و همکاری با شهربراز برای به زور ستادن تخت شاهی) کیفر آن را چنانکه در خور ناسزاواران است، خواهی دید. اکنون کیفر کارت را میبینی و من از اندام تو جوی خون روان میسازم. پس بوراندخت بیدرنگ کرهاسپی که هنوز زین بر آن ننهاده بودند را از آخور بخواست. آنگاه پیروز خسرو را به سختی سنگ بر آن اسپ ببست و پالهنگ بر گردنش افکند و بدین سان آن کینهور، چنان کره تیزی را هنوز زین بر خود ندیده بود، به میدان کشانید. سپس چندین سوار را که کمندهای خود را به فتراک گرد کرده بودند، به میدان بفرستاد تا چون آن کره را در میدان بتازانند، آن کرده پیوسته خسرو را بیندازد.
این چنین بود تا اینکه سرانجام پوست بر تن پیروز خسرو دریده گشت و جوی خون از تنش روان شد و به خواری جان بداد. از آن پس این زن، گیتی را چنان با مهربانی بداشت که باد آسمان نیز بر خاک نوزید. لیک چون شش ماه از کار او بگذشت، پرگار زندگانیش کج گشت. یک هفته بیمار بود و سرانجام بمرد و نام نیک را با خود ببرد
🔶ایران کوروش است و آزادگی و صلح و دوستی...
ایران داریوش است و اقتدار و سازندگی...
ایران آریو برزن است و ایستادگی...
ایران سورنا است و دلاوری...
و تاریخ نگار است و روایت آنان
🔸 @tarikhnegarrr
🔷در مقاله قبل خواندیم که پیروز خسرو از عوامل هرجومرج در ایران ساسانی بودهاست، و حالا قصد داریم دربارهی سرنوشت او صحبت کنیم.
آنگاه بوراندخت به جستجوی نشانی از پیروز خسرو برآمد. ناگاه مردی از او نشانی بیاورد. چون از او به نزدیک بوران آگهی رسید، یکی از سپاهیان نامور را برگزید. پس پیروز را به پیش او بردند. بوراندخت به او گفت: ای بدتن کینهجوی، بدان که از برای کاری که کردی (کشتن اردشیر شیروی و همکاری با شهربراز برای به زور ستادن تخت شاهی) کیفر آن را چنانکه در خور ناسزاواران است، خواهی دید. اکنون کیفر کارت را میبینی و من از اندام تو جوی خون روان میسازم. پس بوراندخت بیدرنگ کرهاسپی که هنوز زین بر آن ننهاده بودند را از آخور بخواست. آنگاه پیروز خسرو را به سختی سنگ بر آن اسپ ببست و پالهنگ بر گردنش افکند و بدین سان آن کینهور، چنان کره تیزی را هنوز زین بر خود ندیده بود، به میدان کشانید. سپس چندین سوار را که کمندهای خود را به فتراک گرد کرده بودند، به میدان بفرستاد تا چون آن کره را در میدان بتازانند، آن کرده پیوسته خسرو را بیندازد.
این چنین بود تا اینکه سرانجام پوست بر تن پیروز خسرو دریده گشت و جوی خون از تنش روان شد و به خواری جان بداد. از آن پس این زن، گیتی را چنان با مهربانی بداشت که باد آسمان نیز بر خاک نوزید. لیک چون شش ماه از کار او بگذشت، پرگار زندگانیش کج گشت. یک هفته بیمار بود و سرانجام بمرد و نام نیک را با خود ببرد
🔶ایران کوروش است و آزادگی و صلح و دوستی...
ایران داریوش است و اقتدار و سازندگی...
ایران آریو برزن است و ایستادگی...
ایران سورنا است و دلاوری...
و تاریخ نگار است و روایت آنان
🔸 @tarikhnegarrr
02.04.202518:24
-
سیزدهبدر به قلم ناصرالدین شاه قاجار
به کوشش فاطمه قاضیها
سیزدهبدر سال ۱۲۶۶ هجری شمسی به روایت ناصرالدین شاه قاجار:
روز شنبه ۱۳ عید، هشتم رجب [ ۱۳۰۴ ه.ق = ۱۳ فروردین ۱۲۶۶ خورشیدی]:
امروز سیزدهم عید است، هوای آفتاب بسیار خوب گرم صحیحی بود. فصل بهار و موقع همهچیز است. هیچ سال هم سیزده عید را به این خوبی ندیده بودیم، که مردم به این ذوق و شوق به گردش بروند و عیش کنند. صبح علیالرسم سوار شده، رفتیم دوشانتپه. ناهار را پیش در عمارت کوه دوشانتپه گرم حاضر کرده بودند. عزیز السلطان را هم پیش فرستاده بودیم رفته بود آنجا. جمعیت در خیابان دوشانتپه و راه دولاب که به سمت دوشانتپه میرفتند، به اندازهای بود که مافوق نداشت. ده پانزده هزار نفر جمعیت که متصل دُم ریز میرفتند. یک راست آمدیم بالا، عزیز السلطان را دیدم بازی میکرد، اما گرما زده شده بود. هوا خیلی گرم بود. بعد با دوربین شهر و اطراف شهر و همهجا را تماشا کردیم. توی باغ و اطراف شهر معرکه بود. از جمعیت و مردم هم متصل دسته به دسته میآمدند. یک دسته آمدند، ساز داشتند و رقاص جلوی آنها میرقصید و دست میزدند و میآمدند، یک دسته دیگر دُهل و سُرنا داشتند، همینطور از شهر که بیرون آمدند، میزدند، تا وارد شدند. ولی خیلی خوب میزدند.
این همه جمعیت که میآمد و میرفت،سرِ استخر هیچ معلوم نبود که آدمی آنجا باشد. بعد از تماشا ناهار خوردیم، دوباره تماشا کردیم.
عزیزالسلطان ... از طرف گنجآباد رفتند.
آنها که رفتند ما هم قدری تماشا کردیم. باز با دوربین این طرف آن طرف را دیدیم. بعد دیدم خواب دارم، رختخوابی انداختند، خوابیدیم، ...
اعتمادالسلطنه بود، امّا نه او روزنامه داشت نه ما همراه آورده بودیم، بیخودِ بیخود راه میرفت، سایر پیشخدمتها بودند.
سه ساعت به غروب مانده از خواب برخاسته، دوباره اطراف را با دوربین نگاهی کرده، تماشایی کرده، نمازی خوانده، چای و عصرانه خورده، برخاسته، از در که بیرون آمدیم، دیدم پشت سرم صدایی شد، پایی سُر خورد، نگاه کردم، دیدم علاءالدوله است، پایش روی شنها در رفته، زمین خورده، تمام پوست صورتش رفته است و خون زیادی از روی او میآید، و همینطور دارد با ما میآید، گفتم اینطور خوب نیست، شاید مردم تصور میکنند، ما تو را کتک زدهایم. جلوی ما برو و روی خودت را بشوی. علاءالدوله یواش رفت زیر کوه و خودش را شست. دیگر از او هم خبر نداریم.
خلاصه ما هم پایین آمده، سوار کالسکه شده، راندیم برای باغ مخبرالدوله.
جمعیت توی صحرا پُر بود و در شُرف مراجعت کردن به شهر بودند.
صحرا هم تمام سبز و خرم و خیلی باصفا بود. راندیم درب بالای باغ مخبرالدوله. کالسکه ایستاد، پیاده شدیم. مخبرالدوله، نیرالملک، مخبرالملک، ناظم مدرسه، میرزا علی خان، میرزا جعفرخان درب در ایستاده بودند، وارد باغ شدیم، باغ خیلی با صفا بود. شیرینی زیادی، تدارک مفصلی، از پیشکش و همه چیز مخبرالدوله حاضر کرده بود و حال آن که امروز صبح او را خبر کرده بودیم و گفته بودیم، بیش از یک قلیان در آنجا توقف نخواهیم کرد، خیلی تدارک کرده بود. با مخبرالدوله مشغول صحبت شدیم. مخبرالملک تلگرافی آورد به دست ما داد، عرض کرد روزنامه قصر و پوبلیکنیوز است. هر دو خبر عجیب بود، در پوبلیکنیوز نوشته بود که امپراطور روس را طپانچه زدند، در روزنامه قصر هم نوشته بودند که حسامالملک به جوانمیر خان حمله برده است، [به ] توپ بسته است. تفنگ زیادی انداخته، جمعیتی از طرفین مجروح و زخم.دار شده، بالاخره جوانمیر زخم دار، خودش و کسانش را تمام اسیر و گرفتهاند و قلعه او را هم تصرف کردهاند.
هر دو خبر عجیبی بود. قدری توی باغ گردش کردیم و پیاده آمدیم باغ لالهزار. از آنجا که آمدیم، دیدیم جمعیت زن و مرد معرکه است. زن و مرد و طلاب و سید، پسرهای آقا سید محسن، همه کس بود. قدری که رفتیم زنها دور ما را گرفتند، زن زیادی همه خوشگل و خوب دور ما بودند. ما هم با آنها بنا کردیم به صحبت کردن. همین طور با زنها صحبتکنان آمدیم، مردم همه بشاش و خوشدل و خوب بودند. به آخر باغ که رسیدیم، یک زن بلندی دونفر دخترهای خودش را دست گرفته بود آورد جلو پیشکش کرد. مخبرالدوله عقب ما بود، گفتیم این دو دختر را ما به مخبرالدوله بخشیدیم. خنده شد. این خبر به زن مخبرالدوله رسیده بود. شب مخبرالدوله را توی خانه راه نداده بود. شام نداده بود بخورد. هرچه مخبرالدوله قسم میخورده است: والله بالله اینطور نیست، میگفته است خیر، تو در لالهزار زن گرفتهای.
خلاصه از باغ لالهزار بیرون آمده، سوار کالسکه شده، از در اندرون وارد شدیم....
نقل از: سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، آرشیو اسناد، اسناد بیوتات، آلبوم شماره ۹۳ (دفتر خاطرات روزانه ناصرالدین شاه). خاطرات روز هشتم رجب ۱۳۰۴.
سیزدهبدر به قلم ناصرالدین شاه قاجار
به کوشش فاطمه قاضیها
سیزدهبدر سال ۱۲۶۶ هجری شمسی به روایت ناصرالدین شاه قاجار:
روز شنبه ۱۳ عید، هشتم رجب [ ۱۳۰۴ ه.ق = ۱۳ فروردین ۱۲۶۶ خورشیدی]:
امروز سیزدهم عید است، هوای آفتاب بسیار خوب گرم صحیحی بود. فصل بهار و موقع همهچیز است. هیچ سال هم سیزده عید را به این خوبی ندیده بودیم، که مردم به این ذوق و شوق به گردش بروند و عیش کنند. صبح علیالرسم سوار شده، رفتیم دوشانتپه. ناهار را پیش در عمارت کوه دوشانتپه گرم حاضر کرده بودند. عزیز السلطان را هم پیش فرستاده بودیم رفته بود آنجا. جمعیت در خیابان دوشانتپه و راه دولاب که به سمت دوشانتپه میرفتند، به اندازهای بود که مافوق نداشت. ده پانزده هزار نفر جمعیت که متصل دُم ریز میرفتند. یک راست آمدیم بالا، عزیز السلطان را دیدم بازی میکرد، اما گرما زده شده بود. هوا خیلی گرم بود. بعد با دوربین شهر و اطراف شهر و همهجا را تماشا کردیم. توی باغ و اطراف شهر معرکه بود. از جمعیت و مردم هم متصل دسته به دسته میآمدند. یک دسته آمدند، ساز داشتند و رقاص جلوی آنها میرقصید و دست میزدند و میآمدند، یک دسته دیگر دُهل و سُرنا داشتند، همینطور از شهر که بیرون آمدند، میزدند، تا وارد شدند. ولی خیلی خوب میزدند.
این همه جمعیت که میآمد و میرفت،سرِ استخر هیچ معلوم نبود که آدمی آنجا باشد. بعد از تماشا ناهار خوردیم، دوباره تماشا کردیم.
عزیزالسلطان ... از طرف گنجآباد رفتند.
آنها که رفتند ما هم قدری تماشا کردیم. باز با دوربین این طرف آن طرف را دیدیم. بعد دیدم خواب دارم، رختخوابی انداختند، خوابیدیم، ...
اعتمادالسلطنه بود، امّا نه او روزنامه داشت نه ما همراه آورده بودیم، بیخودِ بیخود راه میرفت، سایر پیشخدمتها بودند.
سه ساعت به غروب مانده از خواب برخاسته، دوباره اطراف را با دوربین نگاهی کرده، تماشایی کرده، نمازی خوانده، چای و عصرانه خورده، برخاسته، از در که بیرون آمدیم، دیدم پشت سرم صدایی شد، پایی سُر خورد، نگاه کردم، دیدم علاءالدوله است، پایش روی شنها در رفته، زمین خورده، تمام پوست صورتش رفته است و خون زیادی از روی او میآید، و همینطور دارد با ما میآید، گفتم اینطور خوب نیست، شاید مردم تصور میکنند، ما تو را کتک زدهایم. جلوی ما برو و روی خودت را بشوی. علاءالدوله یواش رفت زیر کوه و خودش را شست. دیگر از او هم خبر نداریم.
خلاصه ما هم پایین آمده، سوار کالسکه شده، راندیم برای باغ مخبرالدوله.
جمعیت توی صحرا پُر بود و در شُرف مراجعت کردن به شهر بودند.
صحرا هم تمام سبز و خرم و خیلی باصفا بود. راندیم درب بالای باغ مخبرالدوله. کالسکه ایستاد، پیاده شدیم. مخبرالدوله، نیرالملک، مخبرالملک، ناظم مدرسه، میرزا علی خان، میرزا جعفرخان درب در ایستاده بودند، وارد باغ شدیم، باغ خیلی با صفا بود. شیرینی زیادی، تدارک مفصلی، از پیشکش و همه چیز مخبرالدوله حاضر کرده بود و حال آن که امروز صبح او را خبر کرده بودیم و گفته بودیم، بیش از یک قلیان در آنجا توقف نخواهیم کرد، خیلی تدارک کرده بود. با مخبرالدوله مشغول صحبت شدیم. مخبرالملک تلگرافی آورد به دست ما داد، عرض کرد روزنامه قصر و پوبلیکنیوز است. هر دو خبر عجیب بود، در پوبلیکنیوز نوشته بود که امپراطور روس را طپانچه زدند، در روزنامه قصر هم نوشته بودند که حسامالملک به جوانمیر خان حمله برده است، [به ] توپ بسته است. تفنگ زیادی انداخته، جمعیتی از طرفین مجروح و زخم.دار شده، بالاخره جوانمیر زخم دار، خودش و کسانش را تمام اسیر و گرفتهاند و قلعه او را هم تصرف کردهاند.
هر دو خبر عجیبی بود. قدری توی باغ گردش کردیم و پیاده آمدیم باغ لالهزار. از آنجا که آمدیم، دیدیم جمعیت زن و مرد معرکه است. زن و مرد و طلاب و سید، پسرهای آقا سید محسن، همه کس بود. قدری که رفتیم زنها دور ما را گرفتند، زن زیادی همه خوشگل و خوب دور ما بودند. ما هم با آنها بنا کردیم به صحبت کردن. همین طور با زنها صحبتکنان آمدیم، مردم همه بشاش و خوشدل و خوب بودند. به آخر باغ که رسیدیم، یک زن بلندی دونفر دخترهای خودش را دست گرفته بود آورد جلو پیشکش کرد. مخبرالدوله عقب ما بود، گفتیم این دو دختر را ما به مخبرالدوله بخشیدیم. خنده شد. این خبر به زن مخبرالدوله رسیده بود. شب مخبرالدوله را توی خانه راه نداده بود. شام نداده بود بخورد. هرچه مخبرالدوله قسم میخورده است: والله بالله اینطور نیست، میگفته است خیر، تو در لالهزار زن گرفتهای.
خلاصه از باغ لالهزار بیرون آمده، سوار کالسکه شده، از در اندرون وارد شدیم....
نقل از: سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران، آرشیو اسناد، اسناد بیوتات، آلبوم شماره ۹۳ (دفتر خاطرات روزانه ناصرالدین شاه). خاطرات روز هشتم رجب ۱۳۰۴.
转发自:
تاریخ نگار

31.03.202511:52
🔰شهبانوی شهبانوان
🔷بوراندخت، بوران یا پوراندخت بیست و هشتمین فرمانروای ساسانی و دختر خسرو پرویز بود.
او با عنوان بانبشنان بانبشن (شهبانوی شهبانوان) بر تخت نشست که شکل زنانه واژه شاهنشاه (شاه شاهان) است.
سکههایی که از بوران برجای مانده، به سال اول، دوم و سوم پادشاهی وی تاریخگذاری شدهاند.
بوران در تاریخ ۱۷ ژوئن ۶۲۹ میلادی بر تخت سلطنت نشست و سلطنتش در ۱۶ ژوئن ۶۳۰ میلادی پایان یافت. به گزارش سبئوس، وی در بهار سال ۶۳۰ میلادی، پس از کشته شدن شهروراز رباینده تاج و تخت، بر تخت شاهی نشست؛ برخی از نویسندگان، دوره پادشاهی بوران را یک سال و چهار ماه و برخی دیگر، یک سال و شش ماه دانستهاند. سبئوس پادشاهی بوران را دو سال میداند. در حقیقت گویا او در پائیز سال ۶۳۱ میلادی درگذشته است. به گزارش رویدادنامه سریانی بینام و رویدادنامه سیرت، بوران را خفه کردهاند. رویدادنامه سیرت، پیروز فرمانده سپاه ایران را قاتل بوران خواندهاست.
دوران پادشاهی او یکی از سختترین دوران ساسانیان است. چرا که هم کشور از درون درگیر کشمکشهای درونی بود و هم اینکه تاخت و تاز اعراب و پیکار با آنان که مقدمه فتوحاتشان بود او را آزرده ساخته بود. در مجمعالتواریخ والقصص «پادشاهی بوران دخت پرویز یک سال و چهار ماه بود و روزگار قوت اسلام بود و سپاه همی فرستاد بحرب عرب و همان مدت به مدائن بمرد». فردوسی و ثعالبی مرگ وی را بر اثر بیماری دانستهاند.
بوراندخت در شاهنامه پس از بر تخت نشستن گفت: «من نمیخواهم که این انجمن پراکنده گردند. تهیدستان را از گنج توانگر سازم تا در رنج نمانند. مبادا که کسی در گیتی مستمند باشد چرا که از درد او بر من گزند خواهد آمد. دشمنان را از کشور دور میکنم و تخت را به آیین شاهان درمیآورم».
✴️ای مادر...
ای ایران...
چشم هایت را نبند خودت را نشکن...
بخند و بمان...
چون عشق ما به تو هرگز نمی میرد...
باور کن عشق ما مردنی نیست...
عشق رفتنی هم نیست...
عشق جاویدان است...
همانند نامت...
همانند تاریخ و فرهنگ و تمدنت...
به تاریخ نگار بپیوندید
🔸 @tarikhnegarrr
🔷بوراندخت، بوران یا پوراندخت بیست و هشتمین فرمانروای ساسانی و دختر خسرو پرویز بود.
او با عنوان بانبشنان بانبشن (شهبانوی شهبانوان) بر تخت نشست که شکل زنانه واژه شاهنشاه (شاه شاهان) است.
سکههایی که از بوران برجای مانده، به سال اول، دوم و سوم پادشاهی وی تاریخگذاری شدهاند.
بوران در تاریخ ۱۷ ژوئن ۶۲۹ میلادی بر تخت سلطنت نشست و سلطنتش در ۱۶ ژوئن ۶۳۰ میلادی پایان یافت. به گزارش سبئوس، وی در بهار سال ۶۳۰ میلادی، پس از کشته شدن شهروراز رباینده تاج و تخت، بر تخت شاهی نشست؛ برخی از نویسندگان، دوره پادشاهی بوران را یک سال و چهار ماه و برخی دیگر، یک سال و شش ماه دانستهاند. سبئوس پادشاهی بوران را دو سال میداند. در حقیقت گویا او در پائیز سال ۶۳۱ میلادی درگذشته است. به گزارش رویدادنامه سریانی بینام و رویدادنامه سیرت، بوران را خفه کردهاند. رویدادنامه سیرت، پیروز فرمانده سپاه ایران را قاتل بوران خواندهاست.
دوران پادشاهی او یکی از سختترین دوران ساسانیان است. چرا که هم کشور از درون درگیر کشمکشهای درونی بود و هم اینکه تاخت و تاز اعراب و پیکار با آنان که مقدمه فتوحاتشان بود او را آزرده ساخته بود. در مجمعالتواریخ والقصص «پادشاهی بوران دخت پرویز یک سال و چهار ماه بود و روزگار قوت اسلام بود و سپاه همی فرستاد بحرب عرب و همان مدت به مدائن بمرد». فردوسی و ثعالبی مرگ وی را بر اثر بیماری دانستهاند.
بوراندخت در شاهنامه پس از بر تخت نشستن گفت: «من نمیخواهم که این انجمن پراکنده گردند. تهیدستان را از گنج توانگر سازم تا در رنج نمانند. مبادا که کسی در گیتی مستمند باشد چرا که از درد او بر من گزند خواهد آمد. دشمنان را از کشور دور میکنم و تخت را به آیین شاهان درمیآورم».
✴️ای مادر...
ای ایران...
چشم هایت را نبند خودت را نشکن...
بخند و بمان...
چون عشق ما به تو هرگز نمی میرد...
باور کن عشق ما مردنی نیست...
عشق رفتنی هم نیست...
عشق جاویدان است...
همانند نامت...
همانند تاریخ و فرهنگ و تمدنت...
به تاریخ نگار بپیوندید
🔸 @tarikhnegarrr
转发自:
تاریخ نگار

30.03.202515:55
🔰شبی خیام با دوستان خود در فروغ مهتاب کنار جویی نشسته بود و مست شراب و سماع بودند. ناگهان بادی وزیدن گرفت، شمع را کُشت و سَبو را ریخت و فرو شکست؛ خیام که از این واقعه خشم آلود شده بود، بر سبیل عتاب، رباعی ذیل را خطاب به خداوند که بزم عیش او را برهم زده بود سرود.
اِبریقِ(پیک شراب) مِیِ مَرا شکستی، ربی
بر من درِ عیش را ببستی، ربی
بر خاک بریختی می ناب مرا
خاکم به دهن، مگر تو مستی، ربی؟!
.
خیام تازه از گفتن این عبارات کفرآمیز فارغ گشته بود که در آیینه نگریست و چهره و نفس خود را سیاه دید؛ ناگهان به خود آمد و فریاد برآورد:
ناکرده گُنه در این جهان کیست بگو؟!
آنکس که گُنه نکرد، چون زیست بگو؟!
من بد کُنم و تو بد مکافات دهی!
پس فرق میان من و تو چیست بگو؟!
💠پادشاه ممالک اشعار هستیم...
اشعار خیام احکام ماست...
اشعار مولانا کلام ماست...
اشعار فردوسی قلرو ماست...
🔸 @tarikhnegarrr
اِبریقِ(پیک شراب) مِیِ مَرا شکستی، ربی
بر من درِ عیش را ببستی، ربی
بر خاک بریختی می ناب مرا
خاکم به دهن، مگر تو مستی، ربی؟!
.
خیام تازه از گفتن این عبارات کفرآمیز فارغ گشته بود که در آیینه نگریست و چهره و نفس خود را سیاه دید؛ ناگهان به خود آمد و فریاد برآورد:
ناکرده گُنه در این جهان کیست بگو؟!
آنکس که گُنه نکرد، چون زیست بگو؟!
من بد کُنم و تو بد مکافات دهی!
پس فرق میان من و تو چیست بگو؟!
💠پادشاه ممالک اشعار هستیم...
اشعار خیام احکام ماست...
اشعار مولانا کلام ماست...
اشعار فردوسی قلرو ماست...
🔸 @tarikhnegarrr


转发自:
تاریخ نگار

29.03.202518:52
🔰عامل هرجومرج در دورهی ساسانیان
🔷در این زمان شهربراز سردار نامی خسرو پرویز که در سال های پایانی سلطنت خسرو پرویز نافرمان شده بود، در متصرفات روم به سر می برد.
هراکلیوس قیصر روم پس از مرگ شیرویه نامه ای به نزد وی فرستاد و به او گرفت اکنون شاه ایران مرده است و وقت آن است که تو به سوی تیسفون بروی و خود را شاه بنامی. من هم هر تعداد سپاهی که بخواهی برایت خواهم فرستاد.
شهربراز که قیصر روم را پشتیبان خود میدید با او پیمان دوستی و اتحاد بست و با سپاهش به سوی تیسفون رفت و طی نامه ای از پیروز خسرو خواست که با وی همکاری کند.
پیروز خسرو که ابتدا به این کار راضی نبود چون شنید که شهربراز در راه تیسفون است به وحشت افتاد و در یکی از شب ها که اردشیر سوم و بزرگان در جشن بزرگی بودند به همه بزرگان مِی یک منی نوشانید و همه مست و از خود بی خود شدند
زمانی که همه جشن را ترک کردند پیروز خسرو و اردشیر تنها ماندند و پیروز خسرو از همین پیشامد استفاده کرده و دستش را بر لبان اردشیر خردسال گذاشته و او را خفه کرد. پس از آن تمام بزرگان و سربازان به قصر ریختند ولی همگی آنان جانب پیروز خسرو را گرفتند.
♦️ایران فرهاد است و عشق راستین...
ایران فردوسی است و حماسه...
ایران حافظ است و عشق...
ایران مولوی است و معرفت...
و تاریخ نگار است با روایت آنان.
🔸 @tarikhnegarrr
🔷در این زمان شهربراز سردار نامی خسرو پرویز که در سال های پایانی سلطنت خسرو پرویز نافرمان شده بود، در متصرفات روم به سر می برد.
هراکلیوس قیصر روم پس از مرگ شیرویه نامه ای به نزد وی فرستاد و به او گرفت اکنون شاه ایران مرده است و وقت آن است که تو به سوی تیسفون بروی و خود را شاه بنامی. من هم هر تعداد سپاهی که بخواهی برایت خواهم فرستاد.
شهربراز که قیصر روم را پشتیبان خود میدید با او پیمان دوستی و اتحاد بست و با سپاهش به سوی تیسفون رفت و طی نامه ای از پیروز خسرو خواست که با وی همکاری کند.
پیروز خسرو که ابتدا به این کار راضی نبود چون شنید که شهربراز در راه تیسفون است به وحشت افتاد و در یکی از شب ها که اردشیر سوم و بزرگان در جشن بزرگی بودند به همه بزرگان مِی یک منی نوشانید و همه مست و از خود بی خود شدند
زمانی که همه جشن را ترک کردند پیروز خسرو و اردشیر تنها ماندند و پیروز خسرو از همین پیشامد استفاده کرده و دستش را بر لبان اردشیر خردسال گذاشته و او را خفه کرد. پس از آن تمام بزرگان و سربازان به قصر ریختند ولی همگی آنان جانب پیروز خسرو را گرفتند.
♦️ایران فرهاد است و عشق راستین...
ایران فردوسی است و حماسه...
ایران حافظ است و عشق...
ایران مولوی است و معرفت...
و تاریخ نگار است با روایت آنان.
🔸 @tarikhnegarrr
记录
17.01.202523:59
3.4K订阅者19.04.202511:26
300引用指数29.12.202413:45
158每帖平均覆盖率29.01.202513:45
158广告帖子的平均覆盖率10.04.202523:59
17.86%ER28.01.202513:45
4.71%ERR登录以解锁更多功能。