Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
مصطفی ملکیان avatar

مصطفی ملکیان

🔸 برای ارسال بازخوردها و پیشنهاد همکاری:
@admynchannel

🔹 پاسخ به پرسش‌های متداول - پشتیبان کانال:
@mostafamalekiian

🔸 صفحه‌ی اینستاگرام:
instagram.com/mostafamalekian_official/
🔹 کانال ناقد:
@naghedchannel
TGlist reytingi
0
0
TuriOmmaviy
Tekshirish
Tekshirilmagan
Ishonchnoma
Shubhali
Joylashuv
TilBoshqa
Kanal yaratilgan sanaApr 26, 2025
TGlist-ga qo'shildi
Nov 29, 2024

Rekordlar

26.04.202519:03
66KObunachilar
28.02.202523:05
1000Iqtiboslar indeksi
16.04.202517:58
13KBitta post qamrovi
16.04.202502:30
13KReklama posti qamrovi
26.12.202414:08
9.72%ER
15.04.202514:08
19.75%ERR

Rivojlanish

Obunachilar
Iqtibos indeksi
1 ta post qamrovi
Reklama posti qamrovi
ER
ERR
NOV '24DEC '24JAN '25FEB '25MAR '25APR '25

مصطفی ملکیان mashhur postlari

✍️مصطفی ملکیان

🔹عارفان با عزمی که جزم می‌کنند بر اینکه در خودشان تحولی ایجاد کنند و به وضع موجود خودشان رضا ندهند، سالک می‌شوند و به راه می‌افتند. این عزم اگر دقت کرده باشید در اکثر ما آدمیان وجود ندارد. اکثر ما آدمیان نمی‌خواهیم خودمان را عوض کنیم البته دوست داریم که مناسباتمان با انسانهای دیگر تغییر کند و بهتر بشود؛ مناسباتمان با طبیعت بهتر شود، ولی بالاخره عزم بر تغییر خودمان را به صورت بالقوه هم اگر داشته باشیم به صورت بالفعل نداریم. به همین دلیل هم هست که سالکان معمولا در همه ادیان و مذاهب می‌گویند: اولین نقطه کار ما آن تنبه و بیداری است. یعنی که تا الان کارهایی می‌کردیم ولی نمی‌فهمیده‌ایم که چه می‌کنیم و نمی‌فهمیده‌ایم که چرا می‌کنیم و نمی‌فهمیده‌ایم که این کارهای ما چه آثار و نتایجی دارد و به تعبیر بسیار خوب اسپنسکی عارف روسی در واقع ما آدمیان در حالت عادی خفته‌گرد و خواب‌گردیم. انسان معنوی تنبه پیدا میکند یعنی بیدار می‌شود یقظه برایش حاصل می‌شود و می‌گوید:چرا من خیلی کارها می‌کنم که نمیدانم چرا می‌کنم؟و نمی‌دانم چه آثار و نتایجی دارد.

@mostafamalekian
🔴 مصطفی ملکیان:

🔹به قول مولانا خورشيد كه هر صبح طلوع می كند نمی گويد كه من بر چمنزارها می تابم، اما بر لنجنزارها نمی تابم؛ بلكه به يكسان می تابد شما هم مثل خورشيد براي نيکی كردن به خوبی و بدی انسانها كاری نداشته باشيد.

@mostafamalekian
11.04.202507:42
🔊نقدی بر روشنفکران دینی| چرا پروژه روشنفکری دینی شکست خورده است؟ | مصطفی ملکیان| میزگرد «تعقل و تدیّن» – سنندج

➖مصطفی ملکیان: روشنفکران دینی با التزام همزمان به عقل و دین مثل یک مرد دو زنه هستند که نه این را می توانند راضی کنند نه آن را و آخرش هم باید در مسجد بخوابند!

@mostafamalekian
09.04.202515:35
🔴 مفاهیم نعمت(دارایی)،رزق و برکت از منظر سنت‌گراها

✍️مصطفی ملکیان

🔹قدمای ما اعتقاد داشتند که یک مفهومی وجود دارد به نام نعمت(دارایی)،یک مفهوم دومی داریم به نام رزق،یک مفهوم سومی داریم به نام برکت.اگر بخواهید ببینید که خدا از لحاظ ثروت چه میزان به من نعمت داده است،باید بروید تمام اموال من را ببینید که چقدر است و این نعمتی است که از لحاظ ثروت به من داده اند.اما قدما می گفتند اگر تمام ثروت فلانی را حسابرسی کردید و گفتید که او n میلیون تومان ثروت دارد، تازه نعمت مادی او را فهمیده اید.اما رزق مادی این نیست، رزق مادی آن مقدار از این nمیلیون تومان است که از آن لذت حائز بشود باقی دیگر رزق نبوده است. یعنی اگر من ده قالی داشته باشم ولی تمام عمرم روی دو قالی خوابیده باشم آن دوتا رزق من بوده است و بقیه رزق نبوده است. رزق یعنی آنچه شما از آن برخوردار می شوید. آنچه از آن انتفاع می برید، نه اینکه نگهبانش هستید.

🔹آنها به مفهوم سومی به نام برکت نیز قائل بودند و آن این بود که می گفتند هر رزقی، برکت نیست. یعنی ممکن است ما سه نفر باشیم، من 10 کیلو عسل داشته باشم،شما 20 کیلو و شخص سوم 30 کیلو عسل داشته باشد، اما همه ما 1 کیلو از عسلهای خود را بتوانیم مصرف کنیم. این 1 کیلو رزق ماست و آن 9 کیلوی اضافه، 19 کیلوی اضافه و 29 کیلوی اضافه، رزق نبوده است. اما از بین ما که هر کدام یک کیلو عسل خوردیم، آیا به یک میزان به ما مزه کرد؟این مزه کردن، برکت زندگی است و آنها می گفتند که رزقها هم به انسان یک نوع مزه نمی دهند.

🔹داستان معروف هارون الرشید و زبیده را به خاطر بیاورید که در تاریخ آمده است.در اقانی، ابوالفرج اصفهانی نقل می کند که هارون الرشید عباسی عادتش این بود که شبها با لباس مبدل میان مردم کوچه و بازار می رفت که وضع زندگی آنها را ببیند. یک بار با زبیده بانوی بزرگ حرمسرای هارون می گشتند. از کنار تون حمامی(بدترین جای حمام که بوی بسیار بدی هم دارد) گذشتند. هارون الرشید و زبیده دیدند که پیرزن و پیرمردی در تون حمام زندگی میکنند. از لای در نگاه کردند دیدند که یک ظرف آب جلوی خودشان گذاشته‌اند یک مقدار نان خشک هم در آن خرد کردند. و خانم یک لقمه از این آب درمی آورد و در دهان شوهرش می‌گذارد و شوهر هم یک لقمه درمی‌آورد و در دهان خانمش می‌گذارد. بعد هارون به زبیده گفت که زبیده چی میبینی؟ زبیده دو صفحه شعر گفته است که من فراموش کرده‌ام. شعر عربی است مضمونش این است که می‌بینم که اینها لذتی میبرند که شاهان و شاهزادگان در آرزوی این لذت می‌میرند و هیچ وقت به این لذت نمیرسند. بعد ابوالفرج اصفهانی نقل می کند که هارون الرشید گریه می‌کرد و می گفت زبیده همینطور است. من و تو هم همینگونه هستیم، من و تو هم هیچ وقت به این لذت نمی رسیم.

🔹ممکن است به نظر ما برسد که این سخن قابل دفاعی نیست، ولی به نظر انسان سنت‌گرا، خدا به این زندگی برکت می‌دهد. یعنی او از همان نان خشکش لذت میبرد، اما شما از چلوکباب‌تان لذت نمی برید. این هم که رزق شما شده است، همه رزقها به همه دهانها یک جور مزه نمی کند، و این فقط در خوردنیها نیست.

➖ درسگفتارسنتگرایی،تجددگرایی،پساتجددگرایی، جلسه 13

@mostafamalekian
18.04.202507:22
🔊 فایل صوتی سخنرانی مصطفی ملکیان پیرامون کتاب اعتقاد بدون تعصب

@behdaniReads
@mostafamalekian
31.03.202507:43
🔴 چگونه ترس از مرگ خود را کاهش دهیم؟ / مصطفی ملکیان

@khanehashena
@mostafamalekian
✍️مصطفی ملکیان

🔹من خودم به وجود راز معتقدم. در میان این رازها من هفت تا را راز می‌دانم و معتقدم درباره این‌ها چیزی برای گفتن نداریم و عقل بشری چیزی برای گفتن ندارد.

1️⃣هستی و چیستی خدا

2️⃣آگاهی. چه تفاوتی میان ما و این سنگ هست؟ تفاوتش این است که می‌گویند تو آگاهی و او آگاه نیست. تا می‌گوییم آگاهی یعنی چه؟راه‌ها بسته می‌شود.

3️⃣ بحث جبر و اختیار

4️⃣و5️⃣ آن‌چه به زندگی پیش از زایش آدمی مربوط می‌شود هم راز است، و منظورم، از آدمی تک‌تک افراد آدمی است.آن‌چه به زندگی پس از مرگ آدمی می‏شود هم راز است.

6️⃣ ویژگی‌های روانشناسی ژرفای آدمی است.چرا انسان عاشق حقیقت، خیر، جمال است؟ چرا انسان اگر هست، عاشق آرامش است؟ و چرا عاشق شادی است؟

7️⃣اگر انسان دستگاه ادراکی دیگری می‌داشت، هستی را چگونه می‌دید.آیا اگر ذهن ما ذهن دیگری بود، جهان را علّی و معلولی می‌دیدیم، کما این‌که ما الان جهان را علّی و معلولی می‌بینیم.

🔹به نظر من یکی از بزرگ‌ترین علامت‌های انسان حکیم این است که رازهای این جهان را بفهمد و آن را کنار بگذارد. البته برای فهم این نکته هم گاهی باید سال‌ها عمر صرف کرد.
@mostafamalekian
10.04.202510:25
🔴 رویکرد گزینشگرانه به قرآن و سایر متون معنوی

پاسخی به پرسشی در میزگرد «تعقل و تدیّن» – سنندج

🎙 استاد مصطفی ملکیان

گزینش‌گری در متون دینی، فلسفی، عرفانی و... بسیار امر پسندیده‌ای است،
ولی کسانی که خود را دیندار می‌دانند،
اقتضای ایمان دینی‌شان این است که به همه‌ی متن مقدس خود ایمان داشته باشند.
اگر مقداری از آن را بپذیرند و مقداری را نپذیرند و به‌صورت گزینشی عمل کنند،
دیگر نمی‌توانند ادعای ایمان و مسلمانی کنند.

@mostafamalekian
🔴مصطفی ملکیان:

🔹ارسطو جمله متناقضی دارد که می‌گوید: «دوستان من، دوستی وجود ندارد.»

🔹جمله تناقض دارد، افرادی دوستان خطاب می شوند و به همان‌ها گفته می‌شود که دوستی وجود ندارد. این بدین معناست که علی‌رغم دوستی‌های ظاهری، دوست واقعی وجود ندارد. چون بر اساس زندگی لذت‌جویانه نمی‌توان کسی را دوست داشت.

@Mostafamalekian
19.04.202515:17
🔴 شب معنای زندگی از دیدگاه فلاسفه بزرگ

🔹به مناسبت انتشار کتاب «معنای زندگی از دیدگاه فلاسفه بزرگ» ویراسته‌ی استیون لیچ و جیمز تارتا گلیا، با ترجمه‌ی صبا ثابتی که از سوی انتشارات ققنوس منتشر شده است

🔹با سخنرانی استاد مصطفی ملکیان، صبا ثابتی و علی دهباشی

🔹پنج‌شنبه بیست و هشتم فروردین‌ماه ۱۴۰۴
تالار گفت‌وگوی ققنوس

🎙فایل صوتی:
t.me/arshyve/89

@bukharamag
@mostafamalekian
06.04.202514:04
🔴 چگونه ترس از مرگ را کاهش دهیم؟

✍️مصطفی ملکیان

🔹 در باره‌ی کاستن از وحشت مرگ یا ترس از مرگ یا هراس مرگ، به هر کدام از این تعبیرها باید گفت که شاید جز به ندرت در کسانی ترس از مرگ یا هراس از مرگ یا وحشت از مرگ به صفر نمی‌رسد.

🔹جز افراد بسیار بسیار نادری کسی نیست که ترس او یا وحشت او یا هراس او از مرگ به صفر برسد. بنابراین تمام سخن من بر سر کاهش این ترس یا کاهش این وحشت یا کاهش این هراس است. بنابراین تمام سخن بر سر کاستن است.

🔹 رأی فیلسوفان و عارفان و بنیان‌گذاران ادیان و مذاهب و الهی‌دانان و روان‌شناسان و فرزانگان و ادیبان بزرگ در باب جواب این سوال به نتیجه واحد یا حتی به نتایج مشترک نرسیده‌اند. اما من، طبعا، آنچه را که خودم درست‌تر می‌دانم عرض می‌کنم و گرنه شما از هر متفکری اگر بپرسید ممکن است در جواب این سوال سخنی متفاوت از جوابی که یک متفکر دیگر به این سوال می‌دهد بشنوید. خود من پنج تا نکته به نظر می‌آید که قابلیت دفاع دارد.

1️⃣نکته اول این است که ترس از مرگ بر اثر اخلاقی زیستن کاهش پیدا می‌کند. هرچه من اخلاقی‌تر زندگی می‌کنم، ترسم از مرگ کمتر می‌شود. این یک نکته است و بنابراین تناسب معکوسی وجود دارد میان ترس از مرگ و میزان اخلاقی زیستن، یعنی وسعت و عمق اخلاقی زیستن.

2️⃣نکته دوم که نکته‌ای است که میراث بوداست: ترس از مرگ با کاستن از خواهش‌ها این باز تناسب پیدا می‌کند و تناسب مستقیم پیدا می‌کند. یعنی هر چقدر از خواسته‌ها می‌کاهیم، ترس از مرگ را هم می‌کاهیم. به جهت اینکه یکی از علل بزرگ ترس از مرگ این است که ما از خواسته‌های خودمان جدا می‌شویم. چون از مطلوب‌های خودمان جدا می‌شویم، ترس از مرگ برای ما پیش می‌آید. حالا اگر تعداد مطلوب‌های‌مان را کمتر و باز هم کمتر و باز هم کمتر بکنیم، طبعاً ترس از مرگ کمتر می‌شود.

3️⃣نکته سوم به نظر من انس گرفتن با تنهایی است. یکی از علل ترس از مرگ این است که آدم احساس می‌کند من تا الان تنها نبوده‌ام و از این به بعد دیگر حتماً تنها خواهم شد. خب آنچه که به گمان من می‌آید این است که اگر ما در طول زندگی‌مان در این جهان، اولاً بفهمیم که از تنهایی گریزی نیست و تنهایی یک واقعیت اجتناب‌ناپذیر زندگی است و بعد هم شروع کنیم به تمرین کردن انس با تنهایی. خود تنهایی یک واقعیت است، اما انس به تنهایی نیاز به تمرین دارد. آدم باید تمرین کند انس به تنهایی را. این هم نکته سوم.

4️⃣نکته چهارم که به نظر من خیلی مهم است: بی‌اعتنایی به ارزش داوری‌های دیگر. یک علت عمده‌ای که ما از مرگ می‌ترسیم این است که به ارزش داوری‌های دیگران بها می‌دهیم و هر که به ارزش داوری‌های دیگران بی‌اعتنا‌تر بشود، برایش مرگ آسان‌تر است. این هم نکته چهارم.

5️⃣و اما یک نکته پنجم وجود دارد و آن نکته پنجم این است که به نظر من با ادبیات مربوط به ترس از مرگ، یعنی با مکتوباتی که درباره ترس از مرگ است، سر و کار داشتن ترس از مرگ را کم می‌کند. چرا؟ چون هر چیز ترسناکی، اگر ما عادت کرده باشیم، ترس ما از آن کم می‌شود. من یک مثال بزنم: اگر دختران جوان و نوجوانانی که دخترند، اگر از همان دوران نوجوانی‌شان با خبر نمی‌شدند از اینکه در زندگی‌شان واقعیتی به نام زایمان وجود دارد و دفعتاً پس از ازدواج با این واقعیت مواجه می‌شدند، ترسشان از زایمان چه بسا بسیار وحشت‌انگیزتر بود از خود زایمان.  حالا اگر من همین مقدار در مکتوبات مربوط به مرگ غور می‌کنم، کم‌کم با یک چیز شوکه‌کننده خودم را مواجه نمی‌بینم. می‌بینم که همینطور که زایمان در جنس مونث یک واقعیت طبیعی است، مرگ هم در جنس مذکر و مونث با هم یک امر طبیعی است. بی‌خبر گذاشتن دیگران از مرگ، ترس از مرگ را افزایش می‌دهد.


🔹من از این نظر، امروزه خیلی مخالفم با اینکه کودکان را نمی‌گذارند در مراسم عزاداری شرکت کنند، نمی‌گذارند سوگواری را ببینند، نمی‌گذارند چشمشان به مرده بیفتد. این در فرهنگ سنتی قبل اصلاً وجود نداشت و بنابراین فراوان کودکان و نوجوانان با واقعیت مرگ به انواع مختلف مواجه می‌شدند. کم‌کم ترسشان می‌ریخت. اما الان که شما تا کسی می‌میرد، اول که در دوران کودکی دروغ می‌گویید که "رفته پیش خدا" و "رفته سفر و برمی‌گردد"، در سنین بالاتر هم که این دروغ‌ها مؤثر نیست، نمی‌گذارید باخبر بشوند که عمه‌تان وفات کرده. بگذارید باخبر بشوند که فرض کنید همکارتان وفات کرده. این را به همسرتان می‌گویید ولی می‌گویید که بچه‌ها متوجه نشوند. انگار یک امری است که می‌شود با تغافل از آن رها شد. در حالی که با تغافل از مرگ، ترس از آن فقط بیشتر می‌شود. من این پنج نکته را خودم به قوت تمام قبول دارم.

@khanehashena
@mostafamalekian
24.04.202507:57
🔴 انسانی همچون کرگدن

✍مصطفی ملکیان

🔹تأکید یک جانبه بر فردیت، آدمی را به حدِّ کرگدنی فرومیآورد که فقط به هدف خود چشم میدوزد، او را به موجودی تبدیل میکند که جهان هستی را فقط راهی میخواهد که او را به مقصد و مقصود خود برساند، و از او انسانی بسازد که شخصیت اجتماعی‌اش را در پیشگاه خدایی که از منش فردی خود ساخته است قربانی میکند. چنین کسی به سرتاسر جهان هستی، و از جمله به همه همنوعان خود، به‌چشم ابزاری مینگرد که ارزش‌اش فقط به‌میزان کمکی است که به او، در راه رسیدن به اهداف‌اش، میکند.

🔹خود را خدایی میبیند که همگان باید برده و بنده او باشند و هرکس دیگر را به میزان بیش یا کمی ‌این بردگی و بندگی کردن به خود نزدیک یا از خود دور میخواهد. گویی، به‌گونه‌ای، خود تنها انگار (Solipsist) است، چراکه جهان هستی را متشکل از خود، اهداف خود، و ابزارهایی در دست‌رس خود می‌انگارد، و به‌گونه‌ای، در خود نشسته (outist) است، زیرا خواستار ارتباط درست با دیگران نیست و/ یا توانایی ایجاد چنین ارتباطی را ندارد. از گردهم‌آیی چنین افرادی جامعه (society) پدید نتواند آمد، چرا که سیمان و ملاط جامعه، یعنی آنچه مایه‌ی همبستگی اجتماعی میشود، در چنین گردهم‌آیی‌ای مفقود است. در این جا، فقط چیزی میتوانیم داشت نظیر، به تعبیر دیوید رایزمن (David Reisman)، متفکر امریکایی، ازدحام تنهایان (Lonely Crowd).

@mashghhayemanavi
@mostafamalekian
18.04.202507:16
🔊 فایل صوتی سخنرانی مصطفی ملکیان پیرامون اشعار پروین اعتصامی

@mostafamalekian
📸 برگی از خاطرات| دیدار نوروزی استاد مصطفی ملکیان و دکتر محمدعلی موحد

@mostafamalekian
🔴 سخنرانی مصطفی ملکیان در دانشگاه کاشان

@mostafamalekian
Ko'proq funksiyalarni ochish uchun tizimga kiring.