

10.04.202514:33
البته اگر این بندهخدا بیشرف نبود لابد شماها اینقدر شرف داشتید که کمی هم نگران تبعات جنگ احتمالی برای خانوادههاتون باشید ولو درنهایت جمهوری اسلامی از بین میرفت.
از اتفاقات سوریه و بمبارانهای گستردهٔ اسراییل بعد از اسقاط حکومت اسد چقدر گذشته؟
#بیشرف
از اتفاقات سوریه و بمبارانهای گستردهٔ اسراییل بعد از اسقاط حکومت اسد چقدر گذشته؟
#بیشرف
10.04.202502:05
اشارهای به این واقعه در کتاب دیگنس لایرتی هست ولی «شکنجه» و «شوش» و «اردشیر» را ندارد.
متن سنگنوشتی که ارسطو برای تندیس هرمیاس در دلفی نوشته است به ترجمهٔ بهراد رحمانی:
به سبب تخطی از قانون مقدس نامیرندگان، این مرد به ناحق به دست پادشاه ایرانیان کماندار که بر او غالب آمده بود به قتل رسید و این حادثه نه در مبارزهای خونین که با دغلکاری و به کمک فردی که وی بدو اطمینان داشت رخ داد.
متن اصلی:
τόνδε ποτ' οὐχ ὁσίως παραβὰς μακάρων θέμιν ἁγνὴν
ἔκτεινεν Περσῶν τοξοφόρων βασιλεύς,
οὐ φανερῶς λόγχῃ φονίοις ἐν ἀγῶσι κρατήσας,
ἀλλ' ἀνδρὸς πίστει χρησάμενος δολίου.
ترجمهٔ دیپسیک:
This man, who once impiously transgressed the sacred law of the blessed gods
The king of the bow-bearing Persians slew [him]
Not by conquering openly with a deadly spear in combat
But by exploiting the trust of a treacherous man.
ترجمهٔ من:
این [مدفون] را که روزگاری بابیحرمتی از قانون خالص خدایان مسعود تجاوز کرد*
پادشاه ایرانیان کماندار کشت،
نه آشکارا با نیزهای مرگبار در کشاکشها
بلکه چون به مردی خیانتکار اعتماد کرده بود.
*) هرمیاس که خودش به ولایت رسیده بود پیشتر مولای خود را کشته بود.
متن سنگنوشتی که ارسطو برای تندیس هرمیاس در دلفی نوشته است به ترجمهٔ بهراد رحمانی:
به سبب تخطی از قانون مقدس نامیرندگان، این مرد به ناحق به دست پادشاه ایرانیان کماندار که بر او غالب آمده بود به قتل رسید و این حادثه نه در مبارزهای خونین که با دغلکاری و به کمک فردی که وی بدو اطمینان داشت رخ داد.
متن اصلی:
τόνδε ποτ' οὐχ ὁσίως παραβὰς μακάρων θέμιν ἁγνὴν
ἔκτεινεν Περσῶν τοξοφόρων βασιλεύς,
οὐ φανερῶς λόγχῃ φονίοις ἐν ἀγῶσι κρατήσας,
ἀλλ' ἀνδρὸς πίστει χρησάμενος δολίου.
ترجمهٔ دیپسیک:
This man, who once impiously transgressed the sacred law of the blessed gods
The king of the bow-bearing Persians slew [him]
Not by conquering openly with a deadly spear in combat
But by exploiting the trust of a treacherous man.
ترجمهٔ من:
این [مدفون] را که روزگاری بابیحرمتی از قانون خالص خدایان مسعود تجاوز کرد*
پادشاه ایرانیان کماندار کشت،
نه آشکارا با نیزهای مرگبار در کشاکشها
بلکه چون به مردی خیانتکار اعتماد کرده بود.
*) هرمیاس که خودش به ولایت رسیده بود پیشتر مولای خود را کشته بود.
09.04.202512:49
هراکلس، اوریپید، ترجمهٔ غلامرضا شهبازی، نشر بیدگل، ١۴٠٢، ص۹۱:
منابع ما برای اسطورههای هراکلس ناهمگون اند: برخی اشعار حماسی قرن هشتم پیش از میلاد اند برخی دیگر اشاراتی سرسری در آثار نویسندگانی متعلق به هزار سال بعد اند. تعیین دقیق سنت* پیشا-اوریپیدی، یعنی آنچه برای کار در دسترس اوریپید بود و آنچه او فرض میکرد که تماشاگرانش میدانند، دشوار است. منابع نسبتاً متأخر غالباً از آنچه که نسخهای خیلی قدیمیتر از یک قصه به نظر میآید پرده بر میدارند. بنابراین حتی چنین روایتهایی هم برای این هدف حائز اهمیت اند. اما میتوان کوشید تا سنت* پیشا-اوریپیدی ابعاد اسطورهٔ هراکلس را که بیشترین ارتباط را با نمایشنامهٔ اوریپید دارد بازسازی کرد.
*) نکتهٔ ویرایشی:
ترادیشن/ ترادیسیُن و Überlieferung یک معنی اصلی دارد و آن چیزی است که از گذشتگان به ما رسیده است (فرادادهشده است). این چیز اگر در قالب عمل باشد میشود سنت و اگر در قالب سخن باشد میشود روایت. این نکته بهخصوص در آثار متنپژوهی و اسلامشناختی اهمیت دارد.
منابع ما برای اسطورههای هراکلس ناهمگون اند: برخی اشعار حماسی قرن هشتم پیش از میلاد اند برخی دیگر اشاراتی سرسری در آثار نویسندگانی متعلق به هزار سال بعد اند. تعیین دقیق سنت* پیشا-اوریپیدی، یعنی آنچه برای کار در دسترس اوریپید بود و آنچه او فرض میکرد که تماشاگرانش میدانند، دشوار است. منابع نسبتاً متأخر غالباً از آنچه که نسخهای خیلی قدیمیتر از یک قصه به نظر میآید پرده بر میدارند. بنابراین حتی چنین روایتهایی هم برای این هدف حائز اهمیت اند. اما میتوان کوشید تا سنت* پیشا-اوریپیدی ابعاد اسطورهٔ هراکلس را که بیشترین ارتباط را با نمایشنامهٔ اوریپید دارد بازسازی کرد.
*) نکتهٔ ویرایشی:
ترادیشن/ ترادیسیُن و Überlieferung یک معنی اصلی دارد و آن چیزی است که از گذشتگان به ما رسیده است (فرادادهشده است). این چیز اگر در قالب عمل باشد میشود سنت و اگر در قالب سخن باشد میشود روایت. این نکته بهخصوص در آثار متنپژوهی و اسلامشناختی اهمیت دارد.
04.04.202508:40
Eastern Syriac : ܐܲܦܠܵܐܬܘܿܢ
افلاطون
Western Syriac : ܐܰܦܠܳܐܬܽܘܢ
Eastern phonetic : a pla ' tun
Category : proper noun
English : Plato
French : Platon
Dialect : Urmiah
https://www.assyrianlanguages.org/sureth/dosearch.php?searchkey=668&language=id
افلاطون
Western Syriac : ܐܰܦܠܳܐܬܽܘܢ
Eastern phonetic : a pla ' tun
Category : proper noun
English : Plato
French : Platon
Dialect : Urmiah
https://www.assyrianlanguages.org/sureth/dosearch.php?searchkey=668&language=id
30.03.202504:48
این علفها مینهم از بهر چیست
تا پدید آید که حیوان جنس کیست
گرگ از آهو چو زاید کودکی
هست در گرگیش و آهویی شکی
تو گیاه و استخوان پیشش بریز
تا کدامین سو کند او گام تیز
گر به سوی استخوان آید سگست
ور گیا خواهد یقین آهو رگست
قهر و لطفی جفت شد با همدگر
زاد ازین هر دو جهانی خیر و شر
تو گیاه و استخوان را عرضه کن
قوت نفس و قوت جان را عرضه کن
گر غذای نفس جوید ابترست
ور غذای روح خواهد سرورست
گر کند او خدمت تن هست خر
ور رود در بحر جان یابد گهر
گرچه این دو مختلف خیر و شرند
لیک این هر دو به یک کار اندرند
انبیا طاعات عرضه میکنند
دشمنان شهوات عرضه میکنند
نیک را چون بد کنم یزدان نیم
داعیم من خالق ایشان نیم
خوب را من زشت سازم رب نهام
زشت را و خوب را آیینهام
سوخت هندو آینه از درد را
کین سیهرو مینماید مرد را
گفت آیینه گناه از من نبود
جرم او را نه که روی من زدود
او مرا غماز کرد و راستگو
تا بگویم زشت کو و خوب کو
من گواهم بر گوا زندان کجاست
اهل زندان نیستم ایزد گواست
هر کجا بینم نهال میوهدار
تربیتها میکنم من دایهوار
هر کجا بینم درخت تلخ و خشک
میبرم من تا رهد از پشک مشک
خشک گوید باغبان را کای فتی
مر مرا چه میبری سر بی خطا
باغبان گوید خمش ای زشتخو
بس نباشد خشکی تو جرم تو
خشک گوید راستم من کژ نیم
تو چرا بیجرم میبری پیم
باغبان گوید اگر مسعودیی
کاشکی کژ بودیی تر بودیی
جاذب آب حیاتی گشتیی
اندر آب زندگی آغشتیی
تخم تو بد بوده است و اصل تو
با درخت خوش نبوده وصل تو
شاخ تلخ ار با خوشی وصلت کند
آن خوشی اندر نهادش بر زند
تا پدید آید که حیوان جنس کیست
گرگ از آهو چو زاید کودکی
هست در گرگیش و آهویی شکی
تو گیاه و استخوان پیشش بریز
تا کدامین سو کند او گام تیز
گر به سوی استخوان آید سگست
ور گیا خواهد یقین آهو رگست
قهر و لطفی جفت شد با همدگر
زاد ازین هر دو جهانی خیر و شر
تو گیاه و استخوان را عرضه کن
قوت نفس و قوت جان را عرضه کن
گر غذای نفس جوید ابترست
ور غذای روح خواهد سرورست
گر کند او خدمت تن هست خر
ور رود در بحر جان یابد گهر
گرچه این دو مختلف خیر و شرند
لیک این هر دو به یک کار اندرند
انبیا طاعات عرضه میکنند
دشمنان شهوات عرضه میکنند
نیک را چون بد کنم یزدان نیم
داعیم من خالق ایشان نیم
خوب را من زشت سازم رب نهام
زشت را و خوب را آیینهام
سوخت هندو آینه از درد را
کین سیهرو مینماید مرد را
گفت آیینه گناه از من نبود
جرم او را نه که روی من زدود
او مرا غماز کرد و راستگو
تا بگویم زشت کو و خوب کو
من گواهم بر گوا زندان کجاست
اهل زندان نیستم ایزد گواست
هر کجا بینم نهال میوهدار
تربیتها میکنم من دایهوار
هر کجا بینم درخت تلخ و خشک
میبرم من تا رهد از پشک مشک
خشک گوید باغبان را کای فتی
مر مرا چه میبری سر بی خطا
باغبان گوید خمش ای زشتخو
بس نباشد خشکی تو جرم تو
خشک گوید راستم من کژ نیم
تو چرا بیجرم میبری پیم
باغبان گوید اگر مسعودیی
کاشکی کژ بودیی تر بودیی
جاذب آب حیاتی گشتیی
اندر آب زندگی آغشتیی
تخم تو بد بوده است و اصل تو
با درخت خوش نبوده وصل تو
شاخ تلخ ار با خوشی وصلت کند
آن خوشی اندر نهادش بر زند
12.03.202508:47
Heaven is my judge, not I for love and duty,
But seeming so for my peculiar end.
For when my outward action doth demonstrate
The native act and figure of my heart
In complement extern, ’tis not long after
But I will wear my heart upon my sleeve
For daws to peck at. I am not what I am.
اتللو، سطرهای ۶۵-٧١، ترجمهٔ عبدالحسین نوشین:
خدا میداند که خدمت من به او از روی محبت و فرمانبرداری نیست بلکه برای انجام مقصود خصوصی خودم است که اینطور جلوه میدهم...* نه، خاطرجمع باش، من آنکه مینمایم نیستم.
*) پیداست عباراتی ترجمه نشده است.
But seeming so for my peculiar end.
For when my outward action doth demonstrate
The native act and figure of my heart
In complement extern, ’tis not long after
But I will wear my heart upon my sleeve
For daws to peck at. I am not what I am.
اتللو، سطرهای ۶۵-٧١، ترجمهٔ عبدالحسین نوشین:
خدا میداند که خدمت من به او از روی محبت و فرمانبرداری نیست بلکه برای انجام مقصود خصوصی خودم است که اینطور جلوه میدهم...* نه، خاطرجمع باش، من آنکه مینمایم نیستم.
*) پیداست عباراتی ترجمه نشده است.
10.04.202513:27
طرف خودش دروغی میگفت ولی اینقدر گول بود که خودش همان دروغ را باور میکرد.
اینقدر این عقبافتادهها این دروغ را که ایران زیر سایهٔ روسیه است برای حمله به رقیبشان تکرار کرده اند که گویا خودشان هم باورشان شده.
باید پرسید اصولاً چطور به مغز معیوبتان رسیده که روسیه باید از ایران دفاع بکند؟
اینقدر این عقبافتادهها این دروغ را که ایران زیر سایهٔ روسیه است برای حمله به رقیبشان تکرار کرده اند که گویا خودشان هم باورشان شده.
باید پرسید اصولاً چطور به مغز معیوبتان رسیده که روسیه باید از ایران دفاع بکند؟
09.04.202517:44
سلام و درود
چند خطای کوچک در وزن شعر هست که شاید از اصل منبع نباشد:
هم برین طینت ناپاک ز مادر زادم
این عجب بین که من از بینی فیل افتادم
خاطرم جمع ز خونخواهی ملت باشد
گیردم حلق که بيرون نشود فریادم
چند خطای کوچک در وزن شعر هست که شاید از اصل منبع نباشد:
هم برین طینت ناپاک ز مادر زادم
این عجب بین که من از بینی فیل افتادم
خاطرم جمع ز خونخواهی ملت باشد
گیردم حلق که بيرون نشود فریادم
09.04.202508:00
https://www.iranketab.ir/book/148211-islamic-philosophy
نمیدانم کسی از دوستان اینجا این کتاب را دیده است یا نه.
نمیدانم کسی از دوستان اینجا این کتاب را دیده است یا نه.
04.04.202508:35
چرا نمیتوانم ضبط نام ارسطو به سریانی را بیابم؟ 😕
چیزی شبیه این باید بود:
ܐܪܺܣܬܳܬܠܶ
چیزی شبیه این باید بود:
ܐܪܺܣܬܳܬܠܶ
25.03.202517:43
در این شعر سپهری گمان کنم تلمیحی به داستان خوردن سیب و اخراج آدم و حوا از باغ عدن هست.
تنهایی در گناه هم سخت است.
تنهایی در گناه هم سخت است.
07.03.202506:24
#معاویه
قسمت اول
به نام خدا
به نظر من افتضاح بود.
یعنی حتی قواعد داستانسرایی بوطیقای ارسطو را که در زمانی نوشته شده که خدایان را با دستگاه جرثقیل از بالای صحنه برای حلوفصل قصه وارد میکرده اند رعایت نکرده بود.
من از نظر عقیدتی دنبالش میکنم و نه هنری.
یک نمونه:
رمله خواهر معاویه است و پدرش اینقدر او را دوست دارد که تا او نباشد اجازهٔ غذاخوردن به بقیه نمیدهد.
بعد ناگهان این دختر از خانه فرار میکند و میرود در جبههٔ دشمن پدرش.
نویسنده هیچ به خود زحمت نداده اندکی در این باره زمینهچینی کند.
بعد اصلا ما فرض میگیریم نویسنده قرار نیست پای خدا را در هیچ معرکهای وسط بکشد.
به هر حال دو دسته از اهالی یک شهر دارند با هم میجنگند، نباید اندکی از انگیزههای ذهنی و مادی این دو دسته را بیان کند؟
نباید گزارشی از اوضاع اجتماعی محیط بر این دو دسته بدهد؟
قسمت اول
به نام خدا
به نظر من افتضاح بود.
یعنی حتی قواعد داستانسرایی بوطیقای ارسطو را که در زمانی نوشته شده که خدایان را با دستگاه جرثقیل از بالای صحنه برای حلوفصل قصه وارد میکرده اند رعایت نکرده بود.
من از نظر عقیدتی دنبالش میکنم و نه هنری.
یک نمونه:
رمله خواهر معاویه است و پدرش اینقدر او را دوست دارد که تا او نباشد اجازهٔ غذاخوردن به بقیه نمیدهد.
بعد ناگهان این دختر از خانه فرار میکند و میرود در جبههٔ دشمن پدرش.
نویسنده هیچ به خود زحمت نداده اندکی در این باره زمینهچینی کند.
بعد اصلا ما فرض میگیریم نویسنده قرار نیست پای خدا را در هیچ معرکهای وسط بکشد.
به هر حال دو دسته از اهالی یک شهر دارند با هم میجنگند، نباید اندکی از انگیزههای ذهنی و مادی این دو دسته را بیان کند؟
نباید گزارشی از اوضاع اجتماعی محیط بر این دو دسته بدهد؟
10.04.202512:58
سبک ویرایش من این است که در اینجاها به خود متن عربی شفا ارجاع میدهم و حتیالمقدور اصل عبارت مستند را میآورم.
در این وضعی که هست این پانوشت و ارجاع فایدهٔ خاصی برای خوانندهٔ فارسیزبان ندارد.
در این وضعی که هست این پانوشت و ارجاع فایدهٔ خاصی برای خوانندهٔ فارسیزبان ندارد.
09.04.202514:33
منبع این حکایت کجاست؟
رفتم خانه باید بجویم.
رفتم خانه باید بجویم.
04.04.202513:12
ارعده؟😬
جمع رعد چی میشه؟
شاید هم رعود.
جمع رعد چی میشه؟
شاید هم رعود.
04.04.202508:33
Eastern Syriac : ܦܝܼܠܵܣܘܿܦܘܼܬ݂ܵܐ
فیلسوفوتا
Western Syriac : ܦܺܝܠܳܣܽܘܦܽܘܬ݂ܳܐ
Root : ܦܠܣܦ
فلسف
Eastern phonetic : pi: la: su: ' pu: tha:
فیلسوفوتا
Western Syriac : ܦܺܝܠܳܣܽܘܦܽܘܬ݂ܳܐ
Root : ܦܠܣܦ
فلسف
Eastern phonetic : pi: la: su: ' pu: tha:
17.03.202510:10
برایم جای سوال دارد که این تاکید گزارشنویسان بر بیحجابی چه علتی دارد.
نکتهٔ دیگر اینکه فرض میگیریم حجاب در این سالهای پس از انقلاب اجباری بوده ولی گمان نکنم در طول تاریخ هیچگاه عشایر و روستاییان بیحجاب میشده اند و پوشش سر در همهجای ایران یک پوشش سنتی عادی و مقبول دانسته میشده.
میشود به مستندهای تاریخی قدیمی مراجعه کرد و دید که کردها و بلوچها و ترکمنها و عربها و اقوام دیگر در مناطق خود در ایران و غیر ایران چه پوششی داشته اند.
قبل از انقلاب، مقابله با پوشش سر در مناطقی غیر از شهرهای بزرگ، بیشتر در فعالان تودهای و کمونیست دیده میشده.
نکتهٔ دیگر اینکه فرض میگیریم حجاب در این سالهای پس از انقلاب اجباری بوده ولی گمان نکنم در طول تاریخ هیچگاه عشایر و روستاییان بیحجاب میشده اند و پوشش سر در همهجای ایران یک پوشش سنتی عادی و مقبول دانسته میشده.
میشود به مستندهای تاریخی قدیمی مراجعه کرد و دید که کردها و بلوچها و ترکمنها و عربها و اقوام دیگر در مناطق خود در ایران و غیر ایران چه پوششی داشته اند.
قبل از انقلاب، مقابله با پوشش سر در مناطقی غیر از شهرهای بزرگ، بیشتر در فعالان تودهای و کمونیست دیده میشده.
06.03.202519:24
به نام خدا
یک واژه در ادیسه همر هست که من آن را در سرود سیزدهم، مصرع ١٢۴ به صورت صرف مجهول ἐγρέσθαι (اِگرِسثای): بیدار شدن دیدم.
در منابع (ازجمله فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی) آن را همریشه با «بیدار» با ساخت vi-grāta از ریشهٔ Hgar هندواروپایی دانسته اند.
اما نکتهٔ ناگفته امکان همریشگی آژیر/ اجیر با آن است که در گویشهای مختلف فارسی ازجمله برخی گویشهای خراسانی دیده میشود (این بهخصوص از عنوان دفتر شعر آجیرخواب از برادر نازنینمان علیمحمد مؤدب تربت جامی در ذهنم نقش بسته است).
در فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی «آژیر» ضبط شده ولی اجیر نه و خود آژیر را هم با «زیرک» (از ریشهٔ gay: زیستن) به معنی سرزنده، سرحال همریشه گرفته اند و آجیر را به صورت ājīr ضبط کرده اند.
ما در تربت حیدریه راحت میگفتیم اَجیر.
خلاصه این هم احتمالی است قابل طرح.
یک واژه در ادیسه همر هست که من آن را در سرود سیزدهم، مصرع ١٢۴ به صورت صرف مجهول ἐγρέσθαι (اِگرِسثای): بیدار شدن دیدم.
در منابع (ازجمله فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی) آن را همریشه با «بیدار» با ساخت vi-grāta از ریشهٔ Hgar هندواروپایی دانسته اند.
اما نکتهٔ ناگفته امکان همریشگی آژیر/ اجیر با آن است که در گویشهای مختلف فارسی ازجمله برخی گویشهای خراسانی دیده میشود (این بهخصوص از عنوان دفتر شعر آجیرخواب از برادر نازنینمان علیمحمد مؤدب تربت جامی در ذهنم نقش بسته است).
در فرهنگ ریشهشناختی زبان فارسی «آژیر» ضبط شده ولی اجیر نه و خود آژیر را هم با «زیرک» (از ریشهٔ gay: زیستن) به معنی سرزنده، سرحال همریشه گرفته اند و آجیر را به صورت ājīr ضبط کرده اند.
ما در تربت حیدریه راحت میگفتیم اَجیر.
خلاصه این هم احتمالی است قابل طرح.
10.04.202505:57
https://en.m.wikipedia.org/wiki/List_of_sovereign_states_by_net_migration_rate
در اینکه متاسفانه فضای اشتغال در ایران مطلوب نیست شکی نیست ولی به این آمار از مهاجرت توجه کنید:
https://en.m.wikipedia.org/wiki/List_of_sovereign_states_by_net_migration_rate
رتبهٔ ايران در 2023 ١١۶ام بود
نرخ مهاجرت نسبت به هزار نفر 0.03
نرخ آمریکا 3.0
در اینکه متاسفانه فضای اشتغال در ایران مطلوب نیست شکی نیست ولی به این آمار از مهاجرت توجه کنید:
https://en.m.wikipedia.org/wiki/List_of_sovereign_states_by_net_migration_rate
رتبهٔ ايران در 2023 ١١۶ام بود
نرخ مهاجرت نسبت به هزار نفر 0.03
نرخ آمریکا 3.0
Repost qilingan:
میرشمسالدین ادیبسلطانی

09.04.202514:29
اندکی پس از آنکه ارسطو به آموزانش اسکندر پرداخت، هرمیاس بوسیلهی منتور (Mentor) ساتراپ دولت هخامنشی در آسیای کوچک که خود یونانی و اهل رودوس بود، دستگیر شد و به شوش گسیل شد و در آنجا به دستور اردشیر سوّم شاهنشاه هخامنشی، در نوشتارگان یونانی همچنین شناختهشده به اُخُس (Okhos، در لاتین: Ochus)، شکنجه شد و به دار آویخته شد. ارسطو اندوهگین گشت و شعری در سوگ او بسرود که اکنون برجا است (پارهی 675 F). آیا توانستنی بود که چونان خواست انتقام، ارسطو بذر کینه به شاهنشاهیِ هخامنشیِ ایران را در دل اسکندرِ تیناِیْجِر کاشته باشد؟ این نکته باید در برابر این «بوده»ها پژوهش شود که خواهرزادهی ارسطو، کالّیسثنس (Callisthenes) که به خدمت دستگاه اسکندر درآمده بود، در سال ۳۲۷ {پیش از زادش مسیح} بر سر ماجرایی اعدام شد؛ و ارسطو بهظاهر واکنشی نشان نداد. از سوی دیگر، فیلیپّوس پدر اسکندر نیز نقشهی حمله به شاهنشاهیِ هخامنشی را در سر میپروراند؛ از اینرو توانستنی است این ماجرای تاریخی ریشههایی ژرفتر از احساس فردی یک فیلسوف داشته باشد؛ – ولی بااینهمه، موضوع باز است.
میرشمسالدین ادیبسلطانی، پیشگفتار منطق ارسطو.
@adibsoltanik
میرشمسالدین ادیبسلطانی، پیشگفتار منطق ارسطو.
@adibsoltanik
04.04.202508:47
Eastern Syriac : ܒܘܼܝܵܢܵܐ
بوینا (تبیین)
Western Syriac : ܒܽܘܝܳܢܳܐ
Root : ܒܝܢ
بین
Eastern phonetic : bu: ' ia: na:
Category : noun
[Moral life → Intelligence]
English : 1) reason / ability to reason , power of comprehending / inferring / thinking in a rational way , intelligence / sanity / proper exercise of the mind , saneness / lucidity / rationality , common sense / logical thought , cognition (?) , discernement , acuteness in judgement , perspicacity , acumen , insight , penetration ;
Hebrew : بیناه בינה «intelligence; discernment»
بوینا (تبیین)
Western Syriac : ܒܽܘܝܳܢܳܐ
Root : ܒܝܢ
بین
Eastern phonetic : bu: ' ia: na:
Category : noun
[Moral life → Intelligence]
English : 1) reason / ability to reason , power of comprehending / inferring / thinking in a rational way , intelligence / sanity / proper exercise of the mind , saneness / lucidity / rationality , common sense / logical thought , cognition (?) , discernement , acuteness in judgement , perspicacity , acumen , insight , penetration ;
Hebrew : بیناه בינה «intelligence; discernment»


03.04.202511:36
اینم از تادیب سنکا 😅
14.03.202508:21
منطق (نظام ینا)، هگل، ترجمهٔ سیدحسین سجادی، انتشارات حکمت، ١۴٠٠، پیشگفتار مترجم:
ترجمه همچون بُرداری است که قرار است حادثهٔ اندیشگی زبان مبدأ را به زبان مقصد منتقل کند. این حادثه حتی اگر برای سنت بیاستفاده باشد برای زبان بیفایده نیست؛ وقتی فیلسوفی با رفتار زبانی خود پایان یک دوره و آغاز دورهای دیگر را در تاریخ اندیشه اعلام میکند ترجمه باید چنان باشد که این تحول را تا حد ممکن بازنمایی کند؛ یعنی مترجم باید همان رفتاری را با زبان داشته باشد که فیلسوف در گفتار خود با زبان مبدأ داشته است. چنین ترجمهای میتواند ما را به نسبت جدیدی با زبانمان برساند؛ به عبارت دقیقتر بر زبانآگاهی ما بیفزاید بهویژه اگر فعلیتهای ویژهای که فیلسوف مورد نظر به برخی از واژگان بخشیده است ریشه در ژرفنگریهایی داشته باشد که در گسست از سنت اروپایی-مسیحی نیز قابل فهم باشند، آنگاه ترجمه میتواند در زبان به ایجاد تمایزهای مفهومی بینجامد تا در این انبوههٔ واژگان، اندک اندک مجاری اندیشه را تشخیص دهیم. البته اگر چنین ترجمهای به جد گرفته شود و خواننده با احساس مسئولیت، دشواریهای خواندن آن را با شکیبایی پذیرا شود و درواقع خود را در حال ایفای نقشی تاریخی ببیند.
ترجمه همچون بُرداری است که قرار است حادثهٔ اندیشگی زبان مبدأ را به زبان مقصد منتقل کند. این حادثه حتی اگر برای سنت بیاستفاده باشد برای زبان بیفایده نیست؛ وقتی فیلسوفی با رفتار زبانی خود پایان یک دوره و آغاز دورهای دیگر را در تاریخ اندیشه اعلام میکند ترجمه باید چنان باشد که این تحول را تا حد ممکن بازنمایی کند؛ یعنی مترجم باید همان رفتاری را با زبان داشته باشد که فیلسوف در گفتار خود با زبان مبدأ داشته است. چنین ترجمهای میتواند ما را به نسبت جدیدی با زبانمان برساند؛ به عبارت دقیقتر بر زبانآگاهی ما بیفزاید بهویژه اگر فعلیتهای ویژهای که فیلسوف مورد نظر به برخی از واژگان بخشیده است ریشه در ژرفنگریهایی داشته باشد که در گسست از سنت اروپایی-مسیحی نیز قابل فهم باشند، آنگاه ترجمه میتواند در زبان به ایجاد تمایزهای مفهومی بینجامد تا در این انبوههٔ واژگان، اندک اندک مجاری اندیشه را تشخیص دهیم. البته اگر چنین ترجمهای به جد گرفته شود و خواننده با احساس مسئولیت، دشواریهای خواندن آن را با شکیبایی پذیرا شود و درواقع خود را در حال ایفای نقشی تاریخی ببیند.
06.03.202509:47
خبرگزاری آسوشیتدپرس همچنین اعلام کرد ترامپ ۷۴.۶ میلیون رای در سراسر این کشور یا ۵۰.۵% به دست آورده است، در حالی که هریس ۷۰.۹ میلیون رأی یا ۴۸% را به خود اختصاص داده است.
Ko'rsatilgan 1 - 24 dan 33
Ko'proq funksiyalarni ochish uchun tizimga kiring.