Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
𓂃 𝖻𝖾𝗈𝗆𝖾𝖽𝗂𝗈 . avatar

𓂃 𝖻𝖾𝗈𝗆𝖾𝖽𝗂𝗈 .

  
𖥻 ִ ❔  ➖ּ 𓋜
TGlist reytingi
0
0
TuriOmmaviy
Tekshirish
Tekshirilmagan
Ishonchnoma
Shubhali
Joylashuv
TilBoshqa
Kanal yaratilgan sanaFeb 09, 2025
TGlist-ga qo'shildi
Feb 23, 2025

"𓂃 𝖻𝖾𝗈𝗆𝖾𝖽𝗂𝗈 ." guruhidagi so'nggi postlar

Yes, professor.
𝖢𝗁𝖺𝗉𝗍𝖾𝗋 𝟫 :
Desperate for his touch
𐬺 tap to read
در آن روز بارانی و دلگیر، با کتابی که در دست داشتم، از کتابخانه خارج شدم. هوا چنان تیره و خفه‌کننده بود که انگار تمام شهر را در آغوش گرفته بود. در خیابان‌های خلوت، مردم با عجله  خود را به جاهایی با سقف میرساندند تا از باران فرار کنند. من نیز در این میان، نا امیدانه قدم می‌زدم .
ناگهان، غرفه‌های خیابانی را دیدم که با چراغ‌های رنگارنگ خود، مانند یک پناهگاه گرم و دلنشین در دل باران به نظر می‌رسیدند. به آنجا رفتم و بر روی یک صندلی تک‌نفره نشستم. سفارشم را دادم: یک کاسه نودل داغ و دو بطری سوجو.

"پیک‌ها را با چنان سرعتی می‌خوردم که نمی‌دانستم چطور و کی مست شدم. گریه‌ام گرفته بود و حس سنگینی قلبم را به شدت احساس می‌کردم. قلبم تیر می‌کشید و تپش آن به شدت بالا رفته بود. نفس‌هایم به سختی بالا می‌آمدند.
چهره‌ی وو جلویم ظاهر شد، انگار که این جسم واقعی به نظر می‌رسید، ولی چنین نبود. تنها یک تصور تار و مبهم بود که با لبخند به من خیره شده بود. سعی کردم سوالاتی را که در ذهنم می‌چرخیدند، با صدای بلند از او بپرسیم:
چرا ترکم کردی؟ آیا اتفاقی برات افتاده که من بی‌خبرم؟ چرا نمیتوانم پیدات کنم؟ واقعاً ولم کردی و رفتی؟ پس عشقی که بین ما بود چی میشه؟ دست کشیدن از من این قدر برات راحته؟ منو دیگه دوست نداری؟"

بی‌هوش بودم یا شاید در عالم رؤیا به سر می‌بردم؟ اما چرا اینجا هستم؟ این مکان ناشناخته کجاست؟ دیشب چه اتفاقی افتاده بود؟ فقط میدانم که سرم داشت منفجر می‌شد. با درد سر، بلند شدم و دیدم که بر روی یک تخت در اتاقی بسیار شیک و زیبا هستم. گوشی‌ام را از روی میز مشکی کنار تخت برداشتم و تماس‌های از دست رفته از پدر و مادرم را دیدم، اما بی‌توجه به آنها، گوشی‌ام را در دست گرفتم. از اتاق خارج شدم و با تعجب به دکوراسیون داخلی خانه خیره شدم. همه‌چیز آن‌قدر زیبا و مدرن بود که در شگفتی بودم . اما با شنیدن صدای پسری به خودم آمدم و به سمت صدا برگشتم.
چهره او مانند یک نقاشی هنری زیبا بود، چشمانش مانند ستاره درخشنده می‌درخشید. با شنیدن حرف پسر، به خود آمدم.
"بیا صبحانه بخور"  او برایم صبحانه روی میز گذاشته بود و شربت خماری را هم وسطش قرار داده بود. پلک زدم و با حس معذبی که داشتم، روی صندلی نشستم. یک لقمه نان و املت خوردم و با صدای آروم زمزمه کردم: «شما کی هستید؟ من چطور به اینجا اومدم؟ دیشب چه اتفاقی افتاد؟»
پسر با صدای بلند تعریف کرد: «دیشب تو رو مست دیدم که داشتی با خودت حرف می‌زدی و می‌نالیدی. غرفه داشت بسته می‌شد و تو  خوابیده بودی. سعی کردم شماره اضطراری در گوشیت پیدا کنم، اما هیچی نبود. پس مجبور شدم تو رو با خودم حمل کنم و به خونه ام بیارم.»
با خود فکر کردم که چه آدم خوبی و مهربون است که یک آدم غریبه را به خانه‌اش راه داده و این‌جور از او پذیرایی می‌کند. لبخند زدم و از او بابت کمکی که کرده بود، تشکر کردم. صبحانه‌ام را خوردم و از خانه آن پسر بیرون زدم در ایستگاه اتوبوس منتظر بودم کتاب را باز کردم و این دفعه صفحات کتاب را یک به یک ورق زدم.
ناگهان بین صفحات، یک نامه پیدا کردم. هول شدم و با هیجان زیادی خودم را جمع و جور کردم و نامه را باز کردم و شروع به خواندنش کردم.

"تمام لحظاتی که با هم گذرانده ایم به یاد دارم لحظاتی که با هم خندیدیم گریستیم و دست در دست هم برای ایندمان تلاش کردیم اما به نظر میرسد که ان اینده دیگر در دسترس نیست و گاهی اوقات اتفاقاتی می افتد که ما را از هم دور میکند اتفاقاتی که شاید هیچ گاه نتوانیم همدیگر را درک کنیم شاید دلیلش را نتوانم به طور کامل توضیح بدهم اما میدانم که ما هردو می دانیم چه اتفاقی افتاده خاطراتمان را هرگز فراموش نخواهم کرد تو همیشه در قلب من خواهی بود حتی اگر دیگر در کنار هم نباشیم امیدوارم تو هم به این نتیجه برسی که این تصمیم برای هر دو ما بهتر است و هر دو بتوانیم به زندگیمان ادامه دهیم و به ارامش برسیم"
«با ارزوی بهترین ها برای تو رز آبیم»
Name: Give me back my love

Pt: one-shot

Couple: Taegyu

Writer: Teo

Devil's Bot
؂ . 𝘢 𝘺𝘦𝘰𝘯𝘨𝘺𝘶 𝘮𝘪𝘯𝘪 𝘢𝘶 .

بومگیو بخاطر دلتنگی‌ای که داره، ساعت سه صبح به پارک میره و همون موقع یونجونی رو ملاقات میکنه که از‌خونه پرت شده بیرون.
چجوری میخوان به همدیگه کمک کنن؟
Whispers by the Sea🎐

"گاهی اوقات یه کافه کوچیک در کنار دریا مثل یه مکان امن میشه
یه پناهگاه برای لحظات گم شده و از دست رفته"


Inspired by The stranger by the shore
– I 𝗁𝗈𝗉𝖾 ..
‌‌
نامه‌اے به جِگرگوشه‌ هایم
دخترڪان و پسرڪان سرزمینم !

دوست بدارید میهن خویش را و براے سلامتش جهاد کنید .
آرزومندِ همیشگیِ زیبایے، سربلندی، و رهاییِ مادرتان باشید .
از جنگیدن و جهد برای میهن عزیزمان، نهراسید و تن به افڪارِ پوچِ بیگانگان ندهید .

از سردرگمے در زندگے، احوال و روزگارتان دوری کنید .
تبسم را در غم و سختے به فراموشے نسپارید؛ زیرا که مرهم دردتان می‌شود و قوای قلبتان .
راحتے جان و سلامت روان !

عزیزڪانم! گرانمایه هایم!
دل به درد ندهید که این درد پاره پاره می‌ڪند روح را و جلای زندگے را از شما سلب می‌ڪند .
کنترل افکارتان را به دست بگیرید و تن به زشتے های عالمیت ندهید؛ زیرا ڪه این‌کار تنها مسبب درد است و درد ...

امید دارم که شما عزیزانم، در گوشه‌ای از خلوت وجود، در سخنانم تأمل ڪنید ..
Repost qilingan:
𝖣𝗋𝖾𝖺𝗆𝗒 avatar
𝖣𝗋𝖾𝖺𝗆𝗒
𝖢𝗁𝖺𝗉𝗍𝖾𝗋 𝖳𝗐𝗈
Repost qilingan:
starkids avatar
starkids
‌ ‌ ─ ★ third episode :
♡  ៸៸ mad summer  
•خلاصه : بومگیو پسري که از زندگي سیر شده و اتفاقي از یه قاچاقچي آدرس پسري ـرو میگیره که به پوتا معروفه ازش میخواد که اونو بکشه و..
•وضعیت : تمام شده ، ترجمه شده از نسخه اصلي
میخوایم خودت بزنی با سلیقه تری

Rekordlar

10.04.202523:59
257Obunachilar
17.02.202523:59
0Iqtiboslar indeksi
08.03.202517:19
52Bitta post qamrovi
30.04.202523:59
28Reklama posti qamrovi
24.02.202523:59
25.00%ER
10.02.202509:46
89.47%ERR

Rivojlanish

Obunachilar
Iqtibos indeksi
1 ta post qamrovi
Reklama posti qamrovi
ER
ERR
FEB '25MAR '25MAR '25MAR '25MAR '25MAR '25APR '25APR '25

𓂃 𝖻𝖾𝗈𝗆𝖾𝖽𝗂𝗈 . mashhur postlari

‌ ‌‌𝖻𝗆𝗃𝗎𝗇 — 𝗆𝗂𝗇𝗂 𝖺𝗎 ‌ ‌ ‌ ‌Falling Echoes ‌
دو روح زخمی، دو دنیای تاریک. یونجون، پسری که از خونه رونده شد، و بومگیو، پسری که تو قفس خانواده‌اش زندانی بود. وقتی مسیرشون تو شب‌های بی‌پایان سئول به هم گره می‌خوره، زخم‌هاشون مرهمی برای دیگری پیدا می‌کنن. اما تو دنیایی که به عشق رحمی نمیشه، آیا عشقی که زیر نور چراغ‌های خیابون متولد شده، می‌تونه دووم بیاره؟
07.04.202519:47
؂ . 𝘢 𝘺𝘦𝘰𝘯𝘨𝘺𝘶 𝘮𝘪𝘯𝘪 𝘢𝘶 .

بومگیو بخاطر دلتنگی‌ای که داره، ساعت سه صبح به پارک میره و همون موقع یونجونی رو ملاقات میکنه که از‌خونه پرت شده بیرون.
چجوری میخوان به همدیگه کمک کنن؟
28.03.202521:18
Repost qilingan:
starkids avatar
starkids
30.03.202516:49
پنیک خیلی وایب عجیب و قشنگی داره دوستش دارم
07.04.202515:56
𝖠 𝖸𝖾𝗈𝗇𝗀𝗒𝗎 𝖠𝗎 : Through His Eyes
وقتی یه بازجویی ساده تبدیل می‌شه به شروع یک وسواس خطرناک، یونجون باید بین قانون و قلبش یکی رو انتخاب کنه.
اما اگه مظنونت خودش ندونه کیه، با کی طرفی؟ جایی که حقیقت، شبیه توهمه و عشق، خطرناک‌ترین مسیر.
30.03.202516:50
30.03.202516:49
ممنون دوسش داری عزیزم
25.03.202515:17
خیلی غیرممکن و غیرواقعی هستی.
05.04.202519:08
یَگ عدد پک استیکر با وایب پینک درست کنم؟
Repost qilingan:
𝖣𝗋𝖾𝖺𝗆𝗒 avatar
𝖣𝗋𝖾𝖺𝗆𝗒
‌ 𝖠𝗎 ‌𝖸𝖾𝗈𝗇𝗀𝗒𝗎: 𝖧𝗂‌𝖽𝖽𝖾𝗇 𔘓‌◞
همه چیز از آشنایی اون دو نفر شروع شد و به سمت راز بزرگی ختم شد، این راز میتونه زندگی چند نفر رو تغییر بده؟
28.03.202520:40
⋆  ݀𝄒 𝗉𝖺𝗋𝗍, 11 ᳝ ⋆🎬 ᭠
03.04.202510:03
01.04.202520:33
01.04.202520:33
عاممم؟خب؟
سوجون ۳۶درصدی برد.
Ko'proq funksiyalarni ochish uchun tizimga kiring.