

25.04.202520:53
شادروان استاد علامه جلالالدّین همایی
@shekoftandaraftab
@shekoftandaraftab
25.04.202512:00
فردوسی و قضیه صلهخواهی
در این باب نیز بسیار داد سخن از هر دست و با هرگونه داوری دادهشده و سر تکرار آنها را نداریم. اما حیف میدانیم که قول منطقی نولدکه را نقل نکنیم: اروپایی بی میل نیست بعضی قسمتهای کتاب را به ضرر شاعر تعبیر کند، مثلا ما تعجب میکنیم که او امیدوار است صله خوبی دریافت دارد... سپس با واقعبینی میگوید: او نیز مانند بیشتر شاعران قرون وسطای مشرق و مغربزمینی محتاج به مساعدت مردان عالیمقام بود. حق طبع و حقوق نویسندگی که امروز یک نفر شاعر مشهور را بینیاز و بزرگان ادبیات عصر را دولتمند میکند، آن روز هنوز وجود نداشت اگر فردوسی تمام وقت خود را صرف امور مُلکی ملک؟ ارثی خود مینمود به حد کافی زندگانی او اداره شده بود، اما در این صورت دیگر شاهنامهای به وجود نمیآمد... نولدکه که در ضمن اشاره به قول نظامی عروضی مبنی بر امیدواری فردوسی به تهیه جهیزیه دخترش و نیز عادت او به زندگی تجملی میگوید: بالاخره کدام آدم فهیمی میتواند شاعر را از لذت شادکامی که لازم و ملزوم ماهیت این گونه شاعران است باز دارد؟... نظر شادروان استاد مینوی نیز همینگونه است و نیز از لحاظ ارتباط با حق مؤلف پیشگفته مکمل سخن نولدکه: «همین امروز هم در ایران شاعر از فروش کتب خود زندگی نمیتواند کرد، چه رسد به آن روزگار...
درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی - سعید حمیدیان
@shekoftandaraftab
در این باب نیز بسیار داد سخن از هر دست و با هرگونه داوری دادهشده و سر تکرار آنها را نداریم. اما حیف میدانیم که قول منطقی نولدکه را نقل نکنیم: اروپایی بی میل نیست بعضی قسمتهای کتاب را به ضرر شاعر تعبیر کند، مثلا ما تعجب میکنیم که او امیدوار است صله خوبی دریافت دارد... سپس با واقعبینی میگوید: او نیز مانند بیشتر شاعران قرون وسطای مشرق و مغربزمینی محتاج به مساعدت مردان عالیمقام بود. حق طبع و حقوق نویسندگی که امروز یک نفر شاعر مشهور را بینیاز و بزرگان ادبیات عصر را دولتمند میکند، آن روز هنوز وجود نداشت اگر فردوسی تمام وقت خود را صرف امور مُلکی ملک؟ ارثی خود مینمود به حد کافی زندگانی او اداره شده بود، اما در این صورت دیگر شاهنامهای به وجود نمیآمد... نولدکه که در ضمن اشاره به قول نظامی عروضی مبنی بر امیدواری فردوسی به تهیه جهیزیه دخترش و نیز عادت او به زندگی تجملی میگوید: بالاخره کدام آدم فهیمی میتواند شاعر را از لذت شادکامی که لازم و ملزوم ماهیت این گونه شاعران است باز دارد؟... نظر شادروان استاد مینوی نیز همینگونه است و نیز از لحاظ ارتباط با حق مؤلف پیشگفته مکمل سخن نولدکه: «همین امروز هم در ایران شاعر از فروش کتب خود زندگی نمیتواند کرد، چه رسد به آن روزگار...
درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی - سعید حمیدیان
@shekoftandaraftab
24.04.202521:59
خسرو و شیرین بیتردید جذابترین اثر نظامی از لحاظ پرداخت داستانی، توصیف احوال و مناظر و همچنین سنخ پروری است. داستانی تقریباً طولانی، واقع در پهنهای فراخ، طبیعتی دلانگیز به خلاف لیلی و مجنون، صحنههایی سرشار از تجمّل و جمال و تنوع و شکوه، قهرمانانی متعدد و از نظر سنخی متفاوت، دو شخص اصلی که هر دو به لحاظ سرشت انسانی دارای غرائز و اغراض و انگیزههای طبیعیاند ولی هر دو در مقامی قرار دارند که هم محدودیتهای ناشی از مسئولیت و هم امکانات منبعث از اقتدار سلطنت دارند، توصیف دلانگیز راه پرماجرا و حالات پُر زیروبمِ عشق از مرحله مشاهده تصویر و سودای مبتنی بر خیال تا نخستین دیدار و انس یافتن و کوششهای مرد جوانسال هوسباز در تصاحب و کامجویی و اعراضهای دختر عفیف و سرکش و زیرکسار، قهرها وآشتیها، تسليمها و اعتراضها، کشاکش غریب میان التهاب و صبوری و بیخویشی و خویشتنداری، تأثیرات مثبت و انگیزشی شیرین بر روی خسرو تا حد ساختن مردی مصمم و سیادتجوی از جوانی متلون و بیبند و بار و فارغ از مُلک و مصالح آن، وجود رقیبانی در عشق برای خسرو (فرهاد) و شیرین (مریم) و شکر (اسپهانی) و تجسیم و توصیف تفاوتها و فراهم آوردن امکانات سنجش سنخها، آب و تابهای وصال، تداوم عشق شورانگیز پس از وصل تا سرحد جانفشانی و ایثار وجود فرزندی پرخاشجوی و پدرکش و.... همه و همه دست به هم داده تا متنوعترین و پراُفت و خیزترین منظومه نظامی پدید آید.
از مقدمهی خسرو و شیرین
به کوشش دکتر سعید حمیدیان
@shekoftandaraftab
از مقدمهی خسرو و شیرین
به کوشش دکتر سعید حمیدیان
@shekoftandaraftab
24.04.202519:01
بوستان: میانگینی موزون در مثنویسرایی
نوشتهی دکتر سعید حمیدیان
سعدیشناسی اردیبهشت ۱۳۸۹ دفتر سیزدهم
@shekoftandaraftab
نوشتهی دکتر سعید حمیدیان
سعدیشناسی اردیبهشت ۱۳۸۹ دفتر سیزدهم
@shekoftandaraftab
24.04.202513:41
«غزل سعدی عارفانه یا عاشقانه؟»
نوشتهی دکتر سعید حمیدیان
کتاب ماه ادبیات و فلسفه شهریور ۱۳۸۳
@shekoftandaraftab
نوشتهی دکتر سعید حمیدیان
کتاب ماه ادبیات و فلسفه شهریور ۱۳۸۳
@shekoftandaraftab
23.04.202517:36
اگر به گفته میلتون (۱۶۰۸-۱۶۷۴م) شاعر طراز اول انگلیس که شعر باید ساده، محسوس و پرشور باشد صفت «والا» را هم بیفزاییم تا سرودههای کم مایه احساساتی را شامل نشود باید گفت که در ادب گذشته ما شعر سعدی مصداق کامل چنین توصیفی است. میتوان گفت موضوع شعر هر شاعر آن چیزی است که میتواند درباره آن ساده، محسوس و پرشور سخن بگوید. در غزل عاشقانه سعدی این موضوع معشوق انسانی است. البته سعدی غزلهای عارفانه و پندآموز هم دارد، امّا آنچه خاص سعدی است همین غزل عاشقانهی انسانی است که با او شکل یافت و به اوج رسید. سنتی که سعدی در این گونه غزل، که جوهر اصلی شعر غنایی است پایه گذاری کرد نه تنها پس از او در شعر قدیم ما جلوه تازهای نیافت بلکه هر روز کم مایهتر و بیرمقتر گردید. ادامه سالم این سنت عشق انسانی را پس از قرنها تنها در شعر نو، آن هم در شعر دو سه تن از شاعران میتوان یافت. در واقع هر کدام از شیوه های شعر غنایی از احساساتی تا عرفانی نمایندههایی در شعر نو ایران دارد. اما این بحثی است که در اینجا بدان نمیتوانیم بپردازیم. شاید تذکر این نکته ضروری باشد که منظور شعر انسانی و جسمانی است نه شعرهای شهوانی و جنسی که به کلی مقوله دیگری است. این گونه شعرها نیز هم در ادب قدیم و هم جدید ما نمونههای فراوان دارد و در خبیثات سعدی نیز دیده میشود. اما سعدی خود در آغاز خبیثات از سرودن چنین شعرهایی اظهار و طلب عفو کرده است.
سعدی - ضیاء موحد
@shekoftandaraftab
سعدی - ضیاء موحد
@shekoftandaraftab


25.04.202520:32
اختلاف اشعری و معتزلّی در قرن سوّم و چهارم
به قلم استاد علّامه جلالالدّین همایی
از پاورقی کتاب غزّالینامه
به قلم استاد علّامه جلالالدّین همایی
از پاورقی کتاب غزّالینامه
25.04.202511:49
«سعدی هم عاشق هم عارف»
سخنرانی دکتر سعید حمیدیان
دانشگاه علامه طباطبایی - ۱۴۰۴
@shekoftandaraftab
سخنرانی دکتر سعید حمیدیان
دانشگاه علامه طباطبایی - ۱۴۰۴
@shekoftandaraftab


24.04.202521:55
اساتید دانشگاه علامه طباطبائی
سیروس شمیسا و سعید حمیدیان
@shekoftandaraftab
سیروس شمیسا و سعید حمیدیان
@shekoftandaraftab
24.04.202514:03
«میان ماندن و رفتن»
(بحثی در یک بُنمایه در غزل سعدی)
نوشتهی دکتر سعید حمیدیان
سعدیشناسی اردیبهشت ۱۳۸۷ دفتر یازدهم
@shekoftandaraftab
(بحثی در یک بُنمایه در غزل سعدی)
نوشتهی دکتر سعید حمیدیان
سعدیشناسی اردیبهشت ۱۳۸۷ دفتر یازدهم
@shekoftandaraftab
24.04.202513:38
از راست: خسرو فرشیدورد، محمد طباطبایی، سعید حمیدیان، نصرالله پورجوادی و محمدرضا شفیعی کدکنی (در «سمینار نگارش فارسی»، مرکز نشر دانشگاهی، ۱۳۶۱)
@shekoftandaraftab
@shekoftandaraftab
23.04.202512:15
ساز و آواز
شعر: سعدی
تار: عبدالحسین برازنده
آواز: اسماعیل ادیب خوانساری
@shekoftandaraftab
شعر: سعدی
تار: عبدالحسین برازنده
آواز: اسماعیل ادیب خوانساری
@shekoftandaraftab
25.04.202519:04
چه چیزهای ناچیز، چه چیزهای احمقانهای بعضی وقتها یکهو اهمیت پیدا میکنند، بیهیچ دلیل مشخصی! بهشان میخندی، درست مثل همیشه، هنوز ناچیزشان میدانی، با این همه یکدفعه میبینی افسارت دست آنهاست، و تو قدرت نداری جلوشان را بگیری.
از نمایشنامه سه خواهر - چخوف
ترجمه: سعید حمیدیان و کامران فانی
@shekoftandaraftab
از نمایشنامه سه خواهر - چخوف
ترجمه: سعید حمیدیان و کامران فانی
@shekoftandaraftab
24.04.202523:36
فردوسی و مسئله دختر یا پسر
اگر جایجای از زبان برخی اشخاص داستانی همچون افراسیاب، سرو یمنی و اسفندیار میشنویم که از زنان و یا دختر زادن به شکوه یاد میکنند نباید مقتضیات و مناسبات عصر پدرسالاری را که اینگونه عقاید بدان تعلق دارد از یاد ببریم. افراسیاب پس از آگاهی از ماجرای دخترش منیژه با بیژن میگوید:
کرا در پس پرده دختر بود
اگر تاج دارد بداختر بود
کرا دختر آید به جای پسر
به از گور داماد ناید به در
مهراب هم با آگاهی از مهر رودابه به زال دخترش را تحقیرها و آزارها میکند. سرو یمنی نیز پس از آنکه فریدون، جندل را به خواستگاری سه دختر سرو برای پسرانش میفرستد برمیآشوبد و بر بخت بد خویش نفرین میکند. اما همین سرو بعد از این که از برکت هدایای هنگفت فریدون به اصطلاح به آلاف و الوفی میرسد و خزانهاش پر و مملکتش روبراه میشود از عقیده مذکور منصرف و نادم میشود. در همین جاست که صریحترین دواری شخص فردوسی را میبینیم:
چو فرزند را باشد آئین و فرّ
گرامی به دل بر، چه ماده چه نر
از حق نگذریم در حالی که حتی در عصر ما و در جوامعی همچون آنِ ما عده زیادی پسر زادن را رجحان مینهند تکلیف عصر فردوسی یا روزگاران باستانِ داستانی با آن اوضاع اقتصادی و اجتماعی که پسر همه چیز و دختر مایه زحمت و مئونت تلقی میشد روشن است. سخن اخیر فردوسی از جهت نظری با معیارهای عقلانی و نیز موازین جوامع پیشرفته امروز مطابقت دارد، اما جای این سؤال هست که اگر فرضاً به جای پسر فردوسی دخترش مرده بود آیا این گونه به درد و سوز از آن یاد میکرد؟ آری، مبالغه در انتساب مترقیترین اندیشههای امروز به فردوسی دردی را دوا نمیکند و مغایر با شناخت راستین او نیز هست.
درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی - سعید حمیدیان
@shekoftandaraftab
اگر جایجای از زبان برخی اشخاص داستانی همچون افراسیاب، سرو یمنی و اسفندیار میشنویم که از زنان و یا دختر زادن به شکوه یاد میکنند نباید مقتضیات و مناسبات عصر پدرسالاری را که اینگونه عقاید بدان تعلق دارد از یاد ببریم. افراسیاب پس از آگاهی از ماجرای دخترش منیژه با بیژن میگوید:
کرا در پس پرده دختر بود
اگر تاج دارد بداختر بود
کرا دختر آید به جای پسر
به از گور داماد ناید به در
مهراب هم با آگاهی از مهر رودابه به زال دخترش را تحقیرها و آزارها میکند. سرو یمنی نیز پس از آنکه فریدون، جندل را به خواستگاری سه دختر سرو برای پسرانش میفرستد برمیآشوبد و بر بخت بد خویش نفرین میکند. اما همین سرو بعد از این که از برکت هدایای هنگفت فریدون به اصطلاح به آلاف و الوفی میرسد و خزانهاش پر و مملکتش روبراه میشود از عقیده مذکور منصرف و نادم میشود. در همین جاست که صریحترین دواری شخص فردوسی را میبینیم:
چو فرزند را باشد آئین و فرّ
گرامی به دل بر، چه ماده چه نر
از حق نگذریم در حالی که حتی در عصر ما و در جوامعی همچون آنِ ما عده زیادی پسر زادن را رجحان مینهند تکلیف عصر فردوسی یا روزگاران باستانِ داستانی با آن اوضاع اقتصادی و اجتماعی که پسر همه چیز و دختر مایه زحمت و مئونت تلقی میشد روشن است. سخن اخیر فردوسی از جهت نظری با معیارهای عقلانی و نیز موازین جوامع پیشرفته امروز مطابقت دارد، اما جای این سؤال هست که اگر فرضاً به جای پسر فردوسی دخترش مرده بود آیا این گونه به درد و سوز از آن یاد میکرد؟ آری، مبالغه در انتساب مترقیترین اندیشههای امروز به فردوسی دردی را دوا نمیکند و مغایر با شناخت راستین او نیز هست.
درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی - سعید حمیدیان
@shekoftandaraftab
24.04.202521:52
فردوسی و شعوبیت
پیداست حماسه سترگ قومی ایرانی بدون وجود اندیشه کم یا پیش شعوبی نمیتوانست پدید آید، اما باید حدود وابستگی فردوسی را به نهضت شعوبیه تعیین کرد. شادروان استاد جلالالدین همایی در ضمن بحث درباره شعوبیت، شاعران منتسب به شعوبیه را بر سه دسته تقسیم کردهاست: ۱. اهل تسویه، که عرب و عجم را به یک چشم میدیدند و هیچ ملّتی را ذاتاً برتر از ملل دیگر نمیدانستند. اغلب شعرای اهل حکمت و عرفان از این دسته اند؛ ۲. آنان که سیادت عجم و دیانت عرب را با هم میخواهند یعنی نژاد ایرانی را بر عرب برتری میدهند اما پیرو دین عرباند؛ ۳. آنان که با همه چیز عرب اعم از سیادت و دیانت او مخالفند. استاد فقید فردوسی را از دسته دوم میدانست. نگارنده این سطور با آن که بالمره مخالف با این نظر نیست عقیده دارد که فردوسی در این مورد نیز دچار کشاکش و تعارض درونی است، یعنی روح او عرصه درگیری میان احساسی است که او را به تمایلات دسته دوم نزدیک میکند و سعه صدر و خرد و اندیشه حکیمانهای که با مهارزدن بر احساسات سرکش او وی را کم یا بیش به سوی اهل تسویه سوق میدهد. خود او به یاد ندارم که صریحاً و از جانب خود سیادت عجم را مطرح کند و آنچه هست از زبان اشخاص شاهنامه گو این که به این طرز بیان غیر مستقیم باید بیشترین اهمیت را داد البته نه بدان گونه که تمامی آنها جزو افکار و عقاید شاعر تلقی شود برای درک تعارضی که گفتیم کافی است مثلاً لحن او را در بیان نامه رستم فرخزاد با آنچه در وصف حالت و هیبت شعبه مغیره سردار عرب و فرستاده سعد، با آن جامه مندرس و ظاهر بشولیده در برابر شکوه و تجمل تو خالی سردار ایرانی بسنجیم. بنده معتقد است آنچه در وصف تدارکات رستم فرخزاد برای پرشکوه نمودند خیمهای که در بیابان عرصه نبرد قرار دارد به قصد زهر چشم گرفتن از اعراب و بیاعتنایی شعبه نسبت به آن آمده خالی از طنز نیست، بویژه که سخنان رستم در وصف شکوه و خوبی یزدگرد در همان جا لحنی ابلهانه دارد و پیداست فردوسی تعمدی در بلاهتآمیز نشاندادن فکر و سخن رستم دارد، آن هم در برابر عربی که سخن و منطقی سخت استوار دارد. در جاهای دیگر نیز وصف سردرگمیهای یزدگرد و سردارانش و غرورهای توخالی این سرداران و تصمیمات بیخردانه آن شاه که حتی محیط و اطرافیان خود را نیز نمیشناسد جای تردیدی در این امر باقی نمیگذارد که فردوسی در عین اندوه از زوال تمدن و دستگاه شکوهمند پادشاهی ایران با واقعیتها به خوبی آشناست و قبل از اینها نیز چنان که پیشتر اشاره شد مقدمات فروپاشی پادشاهی ساسانی و کاستیها و سستیهای موجود و تباهی بنیان جامعه عصر ساسانی را به خوبی و البته تا حد مقدور برای عصر فردوسی توصیف کرده بود. به این نمونهها از نامه رستم به سعد وقاص بنگرید و ملاحظه فرمایید که آیا این نگارنده بر خطاست یا خیر؛ او بعد از سخنانی دراز در تحقیر اعراب و در ضمن بیان تجملات بساط یزدگرد حرفهایی از این دست میزند و گویی نادانسته علت جری شدن اعراب را هم بیان می دارد:
سگ و یوز و بازش ده و دو هزار
که با زنگ زرند و با گوشوار
به سالی همه دشت نیزه وران
نیابند خورد از کران تاکران
که او را بباید به یوز و به سگ
که در دشت نخچیر گیرد به تگ
سگ و یوز او بیشتر زان خورد
که شاه آن به چیزی همی نشمرد
میگوید مردم صحرای عربستان در عرض سال قوت لایموت گیر نمیآورند زیرا آن جا را برای شکارهای تفریحی و پر تجمل ملوکانه قرق کردهاند و در عوض باز و یوز شاه از طعام سالانه اعراب بیشتر میخورد و البته این به نظر او چیز حقیری است! آفتاب آمد دلیل آفتاب.
شما را به دیده درون شرم نیست
ز راه خرد مهر و آزرم نیست
بدان چهره و زاد و آن مهر و خوی
چنین تاج و تخت آمدت آرزوی
به لحنی حماقت بار و کودکانه میگوید حیفتان نمیآید با این شاه زیبا و خوش اخلاق... این مشت نمونه خروار است و از اندیشه ژرف و بیان آگاهانه کسی مایه گرفته که هرگز یکسویه نمیاندیشد و در مورد سیادت چنین دستگاهی تعصب نمیورزد بلکه دوام آن را ممکن نمیداند، اما درد و دریغ هم میخورد. آن طوفان تعارض درونی نیز از اینگونه است. آگاهی منافی با هرگونه تعصبی است و اینچنین درون را زخمگین میکند. ضمناً فردوسی نه از شعوبیانی است که تشیع را پوششی ظاهری برای پیشبرد مقاصد خود قرار دادهاند چه مباهات صریح او به مهر نبی و وصّی نشانی از نادرستی و تقیه و ریا ندارد. همچنین فخر فردوسی نه به شکوه و زرق و برق بی محتوای ساسانیان آخری بلکه به پیشینه تمدن و فرهنگ ایرانی در عصر اساطیری و پهلوانی است.
درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی - سعید حمیدیان
@shekoftandaraftab
پیداست حماسه سترگ قومی ایرانی بدون وجود اندیشه کم یا پیش شعوبی نمیتوانست پدید آید، اما باید حدود وابستگی فردوسی را به نهضت شعوبیه تعیین کرد. شادروان استاد جلالالدین همایی در ضمن بحث درباره شعوبیت، شاعران منتسب به شعوبیه را بر سه دسته تقسیم کردهاست: ۱. اهل تسویه، که عرب و عجم را به یک چشم میدیدند و هیچ ملّتی را ذاتاً برتر از ملل دیگر نمیدانستند. اغلب شعرای اهل حکمت و عرفان از این دسته اند؛ ۲. آنان که سیادت عجم و دیانت عرب را با هم میخواهند یعنی نژاد ایرانی را بر عرب برتری میدهند اما پیرو دین عرباند؛ ۳. آنان که با همه چیز عرب اعم از سیادت و دیانت او مخالفند. استاد فقید فردوسی را از دسته دوم میدانست. نگارنده این سطور با آن که بالمره مخالف با این نظر نیست عقیده دارد که فردوسی در این مورد نیز دچار کشاکش و تعارض درونی است، یعنی روح او عرصه درگیری میان احساسی است که او را به تمایلات دسته دوم نزدیک میکند و سعه صدر و خرد و اندیشه حکیمانهای که با مهارزدن بر احساسات سرکش او وی را کم یا بیش به سوی اهل تسویه سوق میدهد. خود او به یاد ندارم که صریحاً و از جانب خود سیادت عجم را مطرح کند و آنچه هست از زبان اشخاص شاهنامه گو این که به این طرز بیان غیر مستقیم باید بیشترین اهمیت را داد البته نه بدان گونه که تمامی آنها جزو افکار و عقاید شاعر تلقی شود برای درک تعارضی که گفتیم کافی است مثلاً لحن او را در بیان نامه رستم فرخزاد با آنچه در وصف حالت و هیبت شعبه مغیره سردار عرب و فرستاده سعد، با آن جامه مندرس و ظاهر بشولیده در برابر شکوه و تجمل تو خالی سردار ایرانی بسنجیم. بنده معتقد است آنچه در وصف تدارکات رستم فرخزاد برای پرشکوه نمودند خیمهای که در بیابان عرصه نبرد قرار دارد به قصد زهر چشم گرفتن از اعراب و بیاعتنایی شعبه نسبت به آن آمده خالی از طنز نیست، بویژه که سخنان رستم در وصف شکوه و خوبی یزدگرد در همان جا لحنی ابلهانه دارد و پیداست فردوسی تعمدی در بلاهتآمیز نشاندادن فکر و سخن رستم دارد، آن هم در برابر عربی که سخن و منطقی سخت استوار دارد. در جاهای دیگر نیز وصف سردرگمیهای یزدگرد و سردارانش و غرورهای توخالی این سرداران و تصمیمات بیخردانه آن شاه که حتی محیط و اطرافیان خود را نیز نمیشناسد جای تردیدی در این امر باقی نمیگذارد که فردوسی در عین اندوه از زوال تمدن و دستگاه شکوهمند پادشاهی ایران با واقعیتها به خوبی آشناست و قبل از اینها نیز چنان که پیشتر اشاره شد مقدمات فروپاشی پادشاهی ساسانی و کاستیها و سستیهای موجود و تباهی بنیان جامعه عصر ساسانی را به خوبی و البته تا حد مقدور برای عصر فردوسی توصیف کرده بود. به این نمونهها از نامه رستم به سعد وقاص بنگرید و ملاحظه فرمایید که آیا این نگارنده بر خطاست یا خیر؛ او بعد از سخنانی دراز در تحقیر اعراب و در ضمن بیان تجملات بساط یزدگرد حرفهایی از این دست میزند و گویی نادانسته علت جری شدن اعراب را هم بیان می دارد:
سگ و یوز و بازش ده و دو هزار
که با زنگ زرند و با گوشوار
به سالی همه دشت نیزه وران
نیابند خورد از کران تاکران
که او را بباید به یوز و به سگ
که در دشت نخچیر گیرد به تگ
سگ و یوز او بیشتر زان خورد
که شاه آن به چیزی همی نشمرد
میگوید مردم صحرای عربستان در عرض سال قوت لایموت گیر نمیآورند زیرا آن جا را برای شکارهای تفریحی و پر تجمل ملوکانه قرق کردهاند و در عوض باز و یوز شاه از طعام سالانه اعراب بیشتر میخورد و البته این به نظر او چیز حقیری است! آفتاب آمد دلیل آفتاب.
شما را به دیده درون شرم نیست
ز راه خرد مهر و آزرم نیست
بدان چهره و زاد و آن مهر و خوی
چنین تاج و تخت آمدت آرزوی
به لحنی حماقت بار و کودکانه میگوید حیفتان نمیآید با این شاه زیبا و خوش اخلاق... این مشت نمونه خروار است و از اندیشه ژرف و بیان آگاهانه کسی مایه گرفته که هرگز یکسویه نمیاندیشد و در مورد سیادت چنین دستگاهی تعصب نمیورزد بلکه دوام آن را ممکن نمیداند، اما درد و دریغ هم میخورد. آن طوفان تعارض درونی نیز از اینگونه است. آگاهی منافی با هرگونه تعصبی است و اینچنین درون را زخمگین میکند. ضمناً فردوسی نه از شعوبیانی است که تشیع را پوششی ظاهری برای پیشبرد مقاصد خود قرار دادهاند چه مباهات صریح او به مهر نبی و وصّی نشانی از نادرستی و تقیه و ریا ندارد. همچنین فخر فردوسی نه به شکوه و زرق و برق بی محتوای ساسانیان آخری بلکه به پیشینه تمدن و فرهنگ ایرانی در عصر اساطیری و پهلوانی است.
درآمدی بر اندیشه و هنر فردوسی - سعید حمیدیان
@shekoftandaraftab
24.04.202514:01
سفر شرح شوق استاد حمیدیان تا روستایی کوچک در مرزِ استان فارس و بوشهر. نامگذاری کوچهها به نام شفیعی کدکنی و خالقی مطلق و موحد!
@shekoftandaraftab
@shekoftandaraftab
24.04.202513:37
«یادکردِ استاد شفیعی کدکنی از استاد سعیدِ حمیدیان»
بررسیِ اشاراتِ بزرگان به آرا و آثارِ دیگر نامآورانِ (بهخصوص) همروزگارِخویش، همواره جذاب بودهاست. از سوگسرودِ رودکی در حقّ شهیدِ بلخی و یادکردِ فردوسی از دقیقی گرفته تا طعنهٔ احتمالیِ سعدی به مولوی در غزلی مردّف به «آرزو است» و طنز و تعریضی که گویا حافظ نثارِ شیخ نعمتاللهِ ولی کردهاست.
استاد شفیعی کدکنی در مطالعاتِ ادبی به طرازی از اعتبار دستیافتهاند که اشاره به نامِ پژوهشگر یا اثری در آثارِ ایشان ازسوی مخاطبان مهم تلقیمیشود؛ گیریم این اشارات درپرده و پوشیده نیز باشد. چنانکه در دهههای اخیر، بهنظرمیرسد در مواردی روی سخنِ ایشان (گاه با طنز و تعریض) با دکتر رضا براهنی بودهاست.
نویسنده، بهقول اخوان، همواره با خود میاندیشیده، چرا در آثارِ استاد شفیعی کدکنی به آثارِ گوناگونِ علی دشتی یا استادانی همچون سعیدِ حمیدیان و بهاءالدین خرمشاهی اشارهای نشدهاست؟ با خود میاندیشیدم پرهیز از اشاره به آراء و آثارِ ادبیِ علی دشتی، احتمالاً بهسببِ اکراهی بوده که استاد از گرایشها و جایگاهِ سیاسی دشتی داشتهاست. اما دلیلِ غیاب آثار و آراء استادان خرمشاهی و حمیدیان در آثارِ استاد شفیعی، چندان طبیعی نبوده و نیست. و این درحالی است که در آثارِ این استادان، بارها (اغلب ستایشآمیز) به پژوهشهای استاد شفیعی ارجاعدادهشدهاست.
حدودِ سالهای ۳_۱۳۸۲، دوستی که در کلاس استاد حضورداشت، تعریفمیکرد ایشان ضمنِ مبحثی، دقایقی را به ستایش از آثارِ علی دشتی اختصاصداد. و اینک ستایشِ استاد از «نقشی از حافظِ» دشتی هنگامِ اشاره به منابعِ بایسته دربابِ حافظپژوهی در «این کیمیای هستی: دربارهٔ حافظ» (درسگفتارهای دانشگاهِ تهران): «به جنبههای سیاسیِ نویسنده اصلاً کاری نداریم، اما ذوقِ پختهٔ درخشانی دارد که بهخصوص برای مبتدیان خوب است و خسته نمیکند. برای خیلیها کتابِ او عاملِ شیفتگی به حافظ بودهاست» (انتشاراتِ سخن، چ سوم، ۱۳۹۷، ج۳، ص۲۶).
این نظر در پاییزِ ۱۳۵۸ تقریر شدهاست.
در ادامهٔ همین نوشته، ارزیابیِ استاد دربابِ «ذهن و زبانِ حافظ»، نگاشتهٔ استاد خرمشاهی:
«کتابِ بسیار خوبی است و نوعی کارِ سیستماتیک است با ذوقِ خوب» (همان، ص۲۷).
و استاد مهرِ ۱۳۵۷، در نامهای خطاب به استاد حمیدیان که در آن سالها در دانشگاه جندیشابور (شهید چمرانِ اهواز) تدریسمیکردند، چنین نوشتهاند:
«دوست بسیار عزیزم!
بعد از سلام، اطلاع یافتم که دانشکدهٔ ادبیات تهران در گروهِ ادبیات فارسی یکنفر استادیار میخواهد استخدامکند و در روزنامهها آگاهیکردهاند. ازآنجاکه ممکن است شما اطلاع نداشتهباشید، و ازآنجاکه دلم میخواهد گروهِ ادبیاتِ فارسیِ تهران، استادانِ فاضل و شایستهای داشتهباشد، به شما توصیهمیکنم که در این مسابقه شرکتکنید. تصوّرنمیکنم واجدِشرایطتر از شما کسی یا کسانی باشند [...] . دوستدار، شفیعیِ کدکنی» (پیشِ ادیبِ عشق: ارجنامهٔ استاد دکتر سعیدِ حمیدیان، به خواستاری و اهتمامِ احمدرضا بهرامپور عمران _ محمدامیرِ جلالی، نشرِ قطره، ۱۳۹۸. ص۶۰۴.
بار دیگر یادآوری میشود، این ارزیابیهای استاد شفیعی در حدودِ چهل سالِ پیش است؛ سالهایی که آثارِ استادان نامبرده از «نتایجِ سَحَر» پژوهشهایشان بودهاست.
احمدرضا بهرامپور
@shekoftandaraftab
بررسیِ اشاراتِ بزرگان به آرا و آثارِ دیگر نامآورانِ (بهخصوص) همروزگارِخویش، همواره جذاب بودهاست. از سوگسرودِ رودکی در حقّ شهیدِ بلخی و یادکردِ فردوسی از دقیقی گرفته تا طعنهٔ احتمالیِ سعدی به مولوی در غزلی مردّف به «آرزو است» و طنز و تعریضی که گویا حافظ نثارِ شیخ نعمتاللهِ ولی کردهاست.
استاد شفیعی کدکنی در مطالعاتِ ادبی به طرازی از اعتبار دستیافتهاند که اشاره به نامِ پژوهشگر یا اثری در آثارِ ایشان ازسوی مخاطبان مهم تلقیمیشود؛ گیریم این اشارات درپرده و پوشیده نیز باشد. چنانکه در دهههای اخیر، بهنظرمیرسد در مواردی روی سخنِ ایشان (گاه با طنز و تعریض) با دکتر رضا براهنی بودهاست.
نویسنده، بهقول اخوان، همواره با خود میاندیشیده، چرا در آثارِ استاد شفیعی کدکنی به آثارِ گوناگونِ علی دشتی یا استادانی همچون سعیدِ حمیدیان و بهاءالدین خرمشاهی اشارهای نشدهاست؟ با خود میاندیشیدم پرهیز از اشاره به آراء و آثارِ ادبیِ علی دشتی، احتمالاً بهسببِ اکراهی بوده که استاد از گرایشها و جایگاهِ سیاسی دشتی داشتهاست. اما دلیلِ غیاب آثار و آراء استادان خرمشاهی و حمیدیان در آثارِ استاد شفیعی، چندان طبیعی نبوده و نیست. و این درحالی است که در آثارِ این استادان، بارها (اغلب ستایشآمیز) به پژوهشهای استاد شفیعی ارجاعدادهشدهاست.
حدودِ سالهای ۳_۱۳۸۲، دوستی که در کلاس استاد حضورداشت، تعریفمیکرد ایشان ضمنِ مبحثی، دقایقی را به ستایش از آثارِ علی دشتی اختصاصداد. و اینک ستایشِ استاد از «نقشی از حافظِ» دشتی هنگامِ اشاره به منابعِ بایسته دربابِ حافظپژوهی در «این کیمیای هستی: دربارهٔ حافظ» (درسگفتارهای دانشگاهِ تهران): «به جنبههای سیاسیِ نویسنده اصلاً کاری نداریم، اما ذوقِ پختهٔ درخشانی دارد که بهخصوص برای مبتدیان خوب است و خسته نمیکند. برای خیلیها کتابِ او عاملِ شیفتگی به حافظ بودهاست» (انتشاراتِ سخن، چ سوم، ۱۳۹۷، ج۳، ص۲۶).
این نظر در پاییزِ ۱۳۵۸ تقریر شدهاست.
در ادامهٔ همین نوشته، ارزیابیِ استاد دربابِ «ذهن و زبانِ حافظ»، نگاشتهٔ استاد خرمشاهی:
«کتابِ بسیار خوبی است و نوعی کارِ سیستماتیک است با ذوقِ خوب» (همان، ص۲۷).
و استاد مهرِ ۱۳۵۷، در نامهای خطاب به استاد حمیدیان که در آن سالها در دانشگاه جندیشابور (شهید چمرانِ اهواز) تدریسمیکردند، چنین نوشتهاند:
«دوست بسیار عزیزم!
بعد از سلام، اطلاع یافتم که دانشکدهٔ ادبیات تهران در گروهِ ادبیات فارسی یکنفر استادیار میخواهد استخدامکند و در روزنامهها آگاهیکردهاند. ازآنجاکه ممکن است شما اطلاع نداشتهباشید، و ازآنجاکه دلم میخواهد گروهِ ادبیاتِ فارسیِ تهران، استادانِ فاضل و شایستهای داشتهباشد، به شما توصیهمیکنم که در این مسابقه شرکتکنید. تصوّرنمیکنم واجدِشرایطتر از شما کسی یا کسانی باشند [...] . دوستدار، شفیعیِ کدکنی» (پیشِ ادیبِ عشق: ارجنامهٔ استاد دکتر سعیدِ حمیدیان، به خواستاری و اهتمامِ احمدرضا بهرامپور عمران _ محمدامیرِ جلالی، نشرِ قطره، ۱۳۹۸. ص۶۰۴.
بار دیگر یادآوری میشود، این ارزیابیهای استاد شفیعی در حدودِ چهل سالِ پیش است؛ سالهایی که آثارِ استادان نامبرده از «نتایجِ سَحَر» پژوهشهایشان بودهاست.
احمدرضا بهرامپور
@shekoftandaraftab
23.04.202510:30
«عشق سهم عمدهای در شکلگیری شعر فارسی داشته. بنده سعدی را بزرگترین نظریهپرداز عشق در زبان فارسی میدانم».
سخنرانی دکتر مهدی نوریان - اول اردیبهشتماه جلالی ۱۴۰۴ / روز بزرگداشت شیخ اجلّ، سعدی شیرازی، تالار پیامبر اعظم (ص)، دانشگاه اصفهان
@shekoftandaraftab
سخنرانی دکتر مهدی نوریان - اول اردیبهشتماه جلالی ۱۴۰۴ / روز بزرگداشت شیخ اجلّ، سعدی شیرازی، تالار پیامبر اعظم (ص)، دانشگاه اصفهان
@shekoftandaraftab
25.04.202519:01
حضور مردمی مهمل در متن تراژدی
دربارهی نمایشنامههای چخوف
گفتوگو با دکتر سعید حمیدیان
@shekoftandaraftab
دربارهی نمایشنامههای چخوف
گفتوگو با دکتر سعید حمیدیان
@shekoftandaraftab
24.04.202522:04
«سعدی و ترجمه فارسی به فارسی»
نوشتهی دکتر سعید حمیدیان
سعدیشناسی اردیبهشت ۱۳۸۵ دفتر نهم
@shekoftandaraftab
نوشتهی دکتر سعید حمیدیان
سعدیشناسی اردیبهشت ۱۳۸۵ دفتر نهم
@shekoftandaraftab
24.04.202521:50
زادروز هشتادسالگی استاد گرانقدرمان
دکتر سعید حمیدیان گرامی باد.
کلیپی که در مراسم یادروز سعدی پخش شد، ادای احترام کوچکیست از سوی دانشجویان زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی به محضر ایشان. با آرزوی طول عمر و تندرستی برای این استاد فرزانه.
@shekoftandaraftab
دکتر سعید حمیدیان گرامی باد.
کلیپی که در مراسم یادروز سعدی پخش شد، ادای احترام کوچکیست از سوی دانشجویان زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علامه طباطبایی به محضر ایشان. با آرزوی طول عمر و تندرستی برای این استاد فرزانه.
@shekoftandaraftab
24.04.202513:58
«چرا ارجنامهٔ استاد سعیدِ حمیدیان؟»
چندسالِ پیش به یاری دوستِ عزیزم آقای دکتر محمدامیرِ جلالی، ارجنامهٔ استاد حمیدیان را تدارکدیدیم و منتشرکردیم. دوستِ ناشناختهای پرسیدهبود: چرا ارجنامهٔ دکتر حمیدیان؟ منظورش این بود که چرا و به چه انگیزهای سراغِ چنین کاری رفتهاید؟ در پاسخ گفتم، انگیزههای علمی و ادبیِ و عاطفیِ این کار فراوان بوده و یکی از آنها برمیگردد به جایگاهِ آموزگاری و هنرِ استادیِ ایشان و حقّی که ازاینجهت بر گردنِ شاگردانِ خویش ازجمله ابنجانب دارند. سپس دو خاطره را نقلکردم:
۱_ سالِ هفتادوهفت بود و من دانشجوی تشنهٔ ادبیات اما اندکی کاهلکار، در دورهٔ کارشناسیِ ارشدِ دانشگاهِ علامه طباطبایی. روزی تحقیقک یا مقالهای چنانکه افتد و دانی را برای ارزیابی به استاد نشاندادم. ایشان پساز تورّقِ مطلب، از بالای عینک نگاهی به شاگردشان انداختند و گفتند (نقلِ به مضمون): «بهرامپور از تو یکی انتظارِ بیشتری داشتم!». شاید استاد همان سال این عبارت را به دیگر دانشجویان نیز گفتهبودند، اما تأییدمیکنید که شنیدنِ آن عبارتِ تأثیرگذار و قیدِ «تو یکی» چه تشویقِ جانانهای بوده درحقّ دانشجویِ تشنهٔ چنان تشویقی!
۲_ سالِ هشتاد و دو بود گویا، آزمونِ جامعِ دکتری را که دادیم با اندکی تردید نزدِ استاد حمیدیان رفتم. رفتم که اجازهبگیرم تا نامشان را بهعنوانِ استادِ راهنما به گروه پیشنهادبدهم. استاد با گشادهرویی گفتند: «خودم برخی از دوستان را از چند ترمِ قبل نشونکردهام؛ ازجمله شما را!». دوسه ترمِ بعد فصلِ نخستِ پایاننامه را بردم خدمتِ استاد. ایشان سخت گرفتارِ کاشتِ دندان و مصائبِ آن بودند. هفتهٔ بعد حضوری در منزلِ استاد مزاحمشان شدم. کار را تحویل که گرفتم دیدم استاد بهدقّت مطلب را خواندهاند و با قلمِ قرمز یادداشتهایی راهگشا در حاشیهٔ صفحات نوشتهاند. درپایان نیز با راهنماییهای ارزشمند یادآورشدند کار را بههمینصورت ادامهدهید و کامل که شد بیاورید. و این اعتماد، بسیار در من تأثیرگذار بود. بهسببِ گرفتاریها و نیز علاقهٔ فراوان به موضوع (بررسیِ نظریاتِ شعریِ نیما)، سالبهسال سنواتم را تمدیدمیکردم و لنگانلنگان و لاکپشتوار کار را پیشمیبردم. و استاد هر ترم با گشادهرویی تمام دلگرمام میکردند و در گروه نیز، تمامقد از تمدیدِ سنواتِ رساله دفاعمیکردند. به من نیز میگفتند: جدّیباشید و سطحِ کار را پایین نیاورید و نگرانِ تهدیدهای گروه و تمدیدِ سنوات و بهتأخیرافتادنِ نوشتنِ رساله نباشید. و این درحالیبودکه برخیاز استادان بلکه بسیاری از استادان، ازهمان آغازِ کارِ تصویبِ پایاننامه، برای سریعتر بهسرانجامرساندنِ رساله شرطوشروط میگذاشتند. و علت هم اغلب محدویّت در پذیرشِ راهنماییِ رسالهها بود و بعضاً اغراضی مادّی.
احمدرضا بهرامپور
@shekoftandaraftab
چندسالِ پیش به یاری دوستِ عزیزم آقای دکتر محمدامیرِ جلالی، ارجنامهٔ استاد حمیدیان را تدارکدیدیم و منتشرکردیم. دوستِ ناشناختهای پرسیدهبود: چرا ارجنامهٔ دکتر حمیدیان؟ منظورش این بود که چرا و به چه انگیزهای سراغِ چنین کاری رفتهاید؟ در پاسخ گفتم، انگیزههای علمی و ادبیِ و عاطفیِ این کار فراوان بوده و یکی از آنها برمیگردد به جایگاهِ آموزگاری و هنرِ استادیِ ایشان و حقّی که ازاینجهت بر گردنِ شاگردانِ خویش ازجمله ابنجانب دارند. سپس دو خاطره را نقلکردم:
۱_ سالِ هفتادوهفت بود و من دانشجوی تشنهٔ ادبیات اما اندکی کاهلکار، در دورهٔ کارشناسیِ ارشدِ دانشگاهِ علامه طباطبایی. روزی تحقیقک یا مقالهای چنانکه افتد و دانی را برای ارزیابی به استاد نشاندادم. ایشان پساز تورّقِ مطلب، از بالای عینک نگاهی به شاگردشان انداختند و گفتند (نقلِ به مضمون): «بهرامپور از تو یکی انتظارِ بیشتری داشتم!». شاید استاد همان سال این عبارت را به دیگر دانشجویان نیز گفتهبودند، اما تأییدمیکنید که شنیدنِ آن عبارتِ تأثیرگذار و قیدِ «تو یکی» چه تشویقِ جانانهای بوده درحقّ دانشجویِ تشنهٔ چنان تشویقی!
۲_ سالِ هشتاد و دو بود گویا، آزمونِ جامعِ دکتری را که دادیم با اندکی تردید نزدِ استاد حمیدیان رفتم. رفتم که اجازهبگیرم تا نامشان را بهعنوانِ استادِ راهنما به گروه پیشنهادبدهم. استاد با گشادهرویی گفتند: «خودم برخی از دوستان را از چند ترمِ قبل نشونکردهام؛ ازجمله شما را!». دوسه ترمِ بعد فصلِ نخستِ پایاننامه را بردم خدمتِ استاد. ایشان سخت گرفتارِ کاشتِ دندان و مصائبِ آن بودند. هفتهٔ بعد حضوری در منزلِ استاد مزاحمشان شدم. کار را تحویل که گرفتم دیدم استاد بهدقّت مطلب را خواندهاند و با قلمِ قرمز یادداشتهایی راهگشا در حاشیهٔ صفحات نوشتهاند. درپایان نیز با راهنماییهای ارزشمند یادآورشدند کار را بههمینصورت ادامهدهید و کامل که شد بیاورید. و این اعتماد، بسیار در من تأثیرگذار بود. بهسببِ گرفتاریها و نیز علاقهٔ فراوان به موضوع (بررسیِ نظریاتِ شعریِ نیما)، سالبهسال سنواتم را تمدیدمیکردم و لنگانلنگان و لاکپشتوار کار را پیشمیبردم. و استاد هر ترم با گشادهرویی تمام دلگرمام میکردند و در گروه نیز، تمامقد از تمدیدِ سنواتِ رساله دفاعمیکردند. به من نیز میگفتند: جدّیباشید و سطحِ کار را پایین نیاورید و نگرانِ تهدیدهای گروه و تمدیدِ سنوات و بهتأخیرافتادنِ نوشتنِ رساله نباشید. و این درحالیبودکه برخیاز استادان بلکه بسیاری از استادان، ازهمان آغازِ کارِ تصویبِ پایاننامه، برای سریعتر بهسرانجامرساندنِ رساله شرطوشروط میگذاشتند. و علت هم اغلب محدویّت در پذیرشِ راهنماییِ رسالهها بود و بعضاً اغراضی مادّی.
احمدرضا بهرامپور
@shekoftandaraftab
23.04.202517:39
سعدی و تندروان تصوف
نوشتهی دکتر سعید حمیدیان
سعدیشناسی اردیبهشت ۱۳۸۶
@shekoftandaraftab
نوشتهی دکتر سعید حمیدیان
سعدیشناسی اردیبهشت ۱۳۸۶
@shekoftandaraftab
23.04.202510:24
این محبوبیت سعدی را در اروپا، تنها با نوعی تجانس فکری وی با نبوغ غربی می توان تعبیر کرد، تجانسی که بی شک اصولاً بر اثر سبک زیبا و ظریف و موجز سعدی به وجود آمده است، ما غربیان وقتی آثار شاعران بزرگ ایران را می خوانیم با وجود همه ی نبوغ آنان فکری ناآشنا در آنها می یابیم، در آثار سعدی حتی با خواندن ترجمه ی آنها این تباین از بین می رود؛ با خواندن کتاب های سعدی این پیوستگی دائم و معتدلِ عقل و تخیل، این فلسفه عقل سلیم، و این اخلاق کاملاً عملی که با سبکی بسیار هموار بیان شده است، مشاهده می گردد. ارنست رونان که همیشه بسیار دان بود وقتی میگفت سعدی به واقع یکی از ماست اشتباه نمیکرد.
تحقیق دربارهی سعدی - هانری ماسه
@shekoftandaraftab
تحقیق دربارهی سعدی - هانری ماسه
@shekoftandaraftab
Показано 1 - 24 із 293
Увійдіть, щоб розблокувати більше функціональності.