Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
محتوا‌فام |فاطمه مدیحی بیدگلی avatar

محتوا‌فام |فاطمه مدیحی بیدگلی

تمرین محتوای متنی، تبلیغ‌نویسی، نام برند و اندکی بیشتر
چشم‌انتظار نظرات شما:
@GoliBidgoli
Рейтинг TGlist
0
0
ТипПублічний
Верифікація
Не верифікований
Довіреність
Не надійний
Розташування
МоваІнша
Дата створення каналуЛют 04, 2021
Додано до TGlist
Бер 04, 2025
Прикріплена група

Рекорди

10.03.202523:59
1.5KПідписників
04.03.202523:59
0Індекс цитування
12.04.202523:59
556Охоплення 1 допису
14.02.202513:31
294Охоп рекл. допису
07.03.202507:03
33.33%ER
11.04.202512:55
37.57%ERR

Розвиток

Підписників
Індекс цитування
Охоплення 1 допису
Охоп рекл. допису
ER
ERR
БЕР '25БЕР '25БЕР '25БЕР '25КВІТ '25КВІТ '25КВІТ '25

Популярні публікації محتوا‌فام |فاطمه مدیحی بیدگلی

14.04.202511:02
اثراتی داری که نمی‌دانی!

ازش پرسیدم که از کی محتوافام رو دنبال می‌کنی؟ گفت یکی‌دو ساله، نمی‌دونم. بعد نگاهی به گوشی‌ش انداخت و گفت ۹ فوریه ۲۰۲۳.
بعد گفت همون روزی که اینجا عضو شدم، سعی کردم یکی شبیهش بسازم اما خیلی نگرفت.

حالا که یادش افتادم، با خودم می‌گم بعضی‌ها سعی کردند شبیه اینجا باشند و من اصلاً خبر نداشتم و نگرفت. بعضی‌ها هم سعی کردند شبیه باشند و اتفاقاً بیش از اینجا عضو گرفتند. می‌دونی برای من از همه مهم‌تر چیه؟ اینکه خوشحالم منشأ اثر بودم، چه برای کسانی که شجاعت بیانش رو داشتند و چه برای کسانی که قدرت کتمانش رو.
برای من مهم اینه که نخواستم شبیه کسی باشم. خواستم باشم و خودم هستم، حتی اگر روزی نباشم!
شاید هم اشتباه می‌کنم اما اشتباه اصیل خودم، برام ارزشمندتر از تقلید از دیگرانه‌.
خوشحال می‌شم اگر اونی هم که فکر می‌کرد کارش نگرفت و دیده نشد، ادامه بده. برای دل و با هدف بیان خودش ادامه بده. به‌نظرم این ادامه‌دادن ارزشمنده، حتی همین که دیده نمی‌شی اما به مسیرت ادامه می‌دی، تلاشت رو ارزشمندتر می‌کنه. وگرنه، با صدها دنبال‌کننده که همه بلدند قوت‌قلب و ادامه رو.

#تجربه‌کاری
05.04.202523:34
کاش بتونم این شعله‌ی کم‌جون امیدی که امشب توی دلم روشن شد، زنده نگه دارم و یه روزی توی گوشش بگم که آتشی که نمیردهمیشه در دل ماست. :)
Переслав з:
Already Broken. avatar
Already Broken.
17.04.202509:27
استاد داشت از مراحل رشد می‌گفت و اینکه بچه از حدود سه‌سالگی دیگه کم‌کم اعتمادبه‌نفس پیدا می‌کنه، چون می‌فهمه به شدتِ قبل برای ادامهٔ بقا وابستهٔ حضور دائمی مادروپدرش نیست و اگر اونام نباشن، می‌تونه از پس رفع کردن بعضی نیازاش بربیاد.
بله. کم مونده بود وسط کلاس بزنم زیر گریه.
عشق، اندیشه و قدرت در روابط روشنفکرانه

🖊 مهشاد شهبازی

در تاریخ اندیشه و هنر، رابطۀ میان زنان و مردان خلاق همواره با پرسش‌هایی عمیق دربرۀ قدرت، وابستگی و استقلال گره خورده است. برخی از این روابط به‌عنوان نمونه‌هایی از عشق و الهام‌بخشی دو‌سویه ستایش شده‌اند و برخی دیگر، در بازخوانی‌های دقیق‌تر، جلوه‌ای از سلطۀ مردانه بر زنان اندیشمند را نمایان کرده‌اند. رابطۀ فروغ فرخزاد و ابراهیم گلستان در ایرانِ نیمۀ قرن بیستم و رابطۀ ژان پل سارتر و سیمون دو بووار در بستر فرانسۀ مدرن از‌جملۀ این روابط پرسش‌برانگیز و قابل توجه‌اند. روابطی بر‌پایۀ عشق، اندیشه و داد‌و‌ستدهای فکری، اما با تفاوت‌هایی بنیادین در پویایی قدرتِ ریشه‌دار در ساختارهای اجتماعی و فرهنگی سرزمین‌هایشان...


ادامهٔ این مطلب را در سایت زنان امروز
zananemrooz.com/article/عشق،-اندیشه-و-قدرت-در-روابط-روشنفکرانه/
و یا در نسخه چاپی شماره ۵۲
store.zananemrooz.com/محصول/نسخه-چاپی-شماره-۵۲/
بخوانید.
29.03.202512:58
گاهی همه‌چیز رنگ می‌بازد.
هیچ‌چیز خوشحالت نمی‌کند.
چیزهایی که امروز دل‌زده‌ات می‌کنند،
روزی آرزویت بود و شاید هنوز آرزوی دیگران باشد.
همه‌چیز تکراری به‌نظر می‌آید.
احساس می‌کنی حرف تازه‌ای نداری.
دیگر دلیل خیلی چیزها را نمی‌دانی و نمی‌خواهی بدانی.
شاید روان‌شناس‌ها یا روان‌پزشک‌ها نامی ویژه برای این حالت انتخاب کنند.
شاید اسمش بگذارند افسردگی!
اما تو دیگر فریب نخواهی خورد و می‌دانی که نام آن زندگی‌ست!

یادت می‌آید که تو زنده‌ای اما اغلب اوقات زندگی نمی‌کنی، شبیه ماهی در تنگی تنگ!

۹ فروردین ۰۴
06.04.202516:35
امروز یکی‌تون پیام داد که چرا حرف تازه‌ای نمی‌زنی، گفتم شاید حرف تازه‌ای ندارم. گفت مثلاً از ادبیات بگو، از شعر، از نثر قدیم، الان همه دارن از این حرف‌ها می‌زنند به فلانی و بهمانی نگاه کن!
لبخند زدم و بهش گفتم، شاید این تویی که تازگی توجهت به فلانی و بهمانی جلب شده، وگرنه که من سال‌هاست دارم از این حرف‌ها می‌زنم، قبل از اینکه فلانی و بهمانی به ذهنشون برسه که حرفی بزنند، چه رسد به اینکه به ادبیات رو آورده باشند.


گذشته از این حرف‌ها، اگر فکر تازه‌ای توی سرم سبز بشه، ازش استقبال می‌کنم و به ثمر می‌رسونم.

#تجربه‌کاری
09.04.202516:15
یکی از ما دو نفر

فیلمی بود از تهمینه‌ی میلانی، با حضور بهرام رادان و چند تا زن و مرد دیگر و فکر می‌کردم از آن عاشقانه‌های آبکی باشد تا یک ساعتی از دنیا جدام کند یا بخنداندم.
این‌طور بود؟ نمی‌دانم. شاید بود و من حس نکردم. شاید می‌شد خندید و من را نخنداند. چیزی شبیه طعم گیلاس که بینندگانی در زمان خودش نفهمیدندش، اما در آن سر طیف.

از تمام فیلم، شخصیت همایون ارشادی را می‌ستایم که نقش پدر السا فیروزآذر را بازی می‌کرد. پدری رفیق، حامی، همدل، باتدبیر و تکیه‌گاه، آن هم در روزهایی که آدم از نظر عاطفی درگیر کسی می‌شود.

پشیمان نیستم، زیرا که اگر نمی‌نشستم به تماشا در فکرهای اندوه‌آور غرق بودم.

#فیلم
18.04.202514:15
نبات
فیلم‌بینی وصلم می‌کند به زندگی و انگار نوشتن از فیلم‌هایی که می‌بینم و اشتراک‌گذاری‌شان در اینجا، ساده‌ترین اثری است که می‌توانم خلق کنم، در هر حال.
دلم هوای بازی‌های شهاب‌ حسینی را می‌کند. می‌روم سراغ فهرست فیلم‌ها و این بار نگاهم قفل می‌شود روی نبات. با خودم می‌گویم لابد اسم دخترش است و او یک بار دیگر قرار است در نقش پدری مهربان و دلسوز ظاهر شود.
فیلم از آن‌هایی است که آدم را به فکر فرو می‌برد و حالا که کم از آن در یادم مانده، با خودم می‌گویم لابد فیلم سنگین و پرفشاری بوده است.

عمو می‌گوید که هیچ دردی بدتر از آلزایمر زندگی آدمیزاد را مختل نمی‌کند. من اما فکر می‌کنم که آلزایمر نجات‌بخش است و یاد شعر سپهری می‌افتم که می‌گوید فراموشی کیمیا‌ست.
همزمان یاد همان ترانه می‌افتم که می‌گوید، من فراموشی بگیرم، اسم تو یادم نمی‌ره و از خودم می‌پرسم که واقعاً یادم نمی‌ره؟
گاهی فکر می‌کنم شاید فراموشی خیلی هم بد نباشد. زنده‌ای اما در دنیای خودت زندگی می‌کنی. چیزی از گذشته یادت نمی‌آید و هراسی از آینده نداری و کسی را نمی‌شناسی. کسی هم ازت انتظاری ندارد و احتمالاً حتماً یکی هست تا تمام‌وقت مراقبت باشد تا خدای نکرده، خراب‌اکاری نکنی و چی بهتر از این؟
حالا که جزئيات فیلمی که در دو ساعت اخیر دیده‌ام، به حدی از یادم رفته که اخساس می‌کنم نمی‌توانم بیش از این درباره‌اش بنویسم، با خود می‌گویم که نکند مثل زن توی فیلم، در جوانی آلزایمر گرفته‌ باشم؟ هنوز اسم تو یادم نرفته است.
شهاب حسینی پدر دلسوز و مهربان نبات است. اگر حوصله کردید تماشا کنید و بعد بیایید و از احوالتان بنویسید. به فکرتان فشار می اید و احساس می‌کنید که استخوان‌هایتان در هم شکسته است؟
حالا خسته‌تر از آنم که بیشتر تلاش کنم. فردا بیشتر می‌روم در پی آفرینش میل به زندگی. آیا واقعاً میل خلق‌کردنی‌ است؟

#فیلم
05.04.202505:33
بنفشه آفریقایی
چند روز پیش نشستم به تماشای بنفشه آفریقایی. چطور شد؟ صحنه‌ی جذاب فیلم را توی اینستاگرام دیدم و دلم خواست همه‌اش را تماشا کنم.
عاشقانه‌ای متفاوت بود و حالا که سعی می‌کنم جزئیاتش را به یاد بیاورم،
سردرد می‌گیرم. این هم از آن مرض‌های عجیب و ناشناخته است که دلیلش را نمی‌دانم اما از آن آزار می‌بینم. اگر دلتان کشید به یک عاشقانه‌‌ی آرام و متفاوت ایرانی، بنشینید به تماشای بنفشه آفریقایی با بازی فاطمه معتمدآریا، رضا بابک و سعید آقاخانی.

سعی می‌کنم به هر چیزی چنگ بزنم که زنده بمانم. یک درصد احتمال دارد که در آینده، روزهای خوش‌تری هم باشد.
بی‌شک دارم دیوانه می‌شوم، وگرنه کدام آدم عاقلی با امید به احتمال حداکثر یک درصد زنده می‌ماند؟

#فیلم
داستان‌سرایی را بسپارید به زن‌ها. :)
T.me/mohtavafam
12.04.202508:24
گس: طعم خیانت!

دلم هوای پانته‌آ پناهی‌ها را کرد و از میان فهرست فیلم‌هاش، رفتم سراغ گس. فیلمی که اسمش را هم نشنیده بودم اما ویکی‌پدیا نوشته بود که در یکی از جشنواره‌های ایتالیا برنده شده است. آه عزیز زیبای کمتر‌دیده‌شده!

داستان از یک مرکز نگهداری معلولان شروع می‌شود. زود قضاوت می‌کنم و فکر می‌کنم که کی حال دارد آینده‌ی احتمالی‌اش را جلوی چشم‌هاش بنشیند به تماشا. یکی از پرستارها کودکی معلول را اذیت می‌کند و پزشک با اخطار به پرستار، به دل‌جویی از کودک برمی‌خیزد.
پزشک به خانه می‌رود و با همسرش سردی می‌کند اما نوازش‌های گرم دست‌های عاشقش نصیب بچه‌گربه‌شان می‌شود. هر بار که با ناز و ادا به بچه‌گربه می‌گوید: «جونم مامان!» یا «آفرین دختر قشنگم!» دلم می‌ریزد.

فیلم ساخت سال ۹۱ است و آدم برگ‌ریزان می‌شود از قیمت‌ها. شوهر آن پزشک آسایشگاه، متخصص زنان و زایمان است. ویزیتش می‌شود ۲۰ هزار تومان. یک شیشه عطر می‌خرد ۱۵۰ هزار تومان، در حالی که حقوق منشی بینوا فقط ۵۰۰ هزار تومان است. لعنت به فاصله که همیشه بیداد می‌کند!
پانته‌آ پناهی‌ها نقش همسر صابر ابر را بازی می‌کند و می‌شود منشی پزشک زنان. دکتر دوست دارد با منشی‌اش سر و سر‍ّ داشته باشد.
صابر ابر هم هنوز از زنش جدا نشده، با زنی قرار و مدار گذاشته که استاد دانشگاه است و شیمی درس می‌دهد.

دختر آن دو تا پزشک در یکی از دانشگاه‌های شمال کشور درس می‌خواند. با دو تا از همکلاسی‌هایش هم‌خانه شده است و دلش به دوست‌‌پسرش خوش است. تا اینکه یک روز با چشم‌های خودش می‌بیند که دوست‌‌پسرش با یکی از هم‌خانه‌های او دوست شده است. همه بار و بندیل خود را جمع می‌کند و از آن خانه‌ی هم‌خانه‌دار در شمال برمی‌گردد به تهران و مطب پدرش.
همه‌چیز در هاله‌ای از ابهام تمام می‌شود و من نتیجه می‌گیرم که آن چه گس است، طعم خیانت است!

#فیلم
01.04.202504:03
ورود آقایان ممنوع!

خانم‌ها!
لطف می‌کنید اگر پرسشنامه‌‌ی زیر را تکمیل کنید. حدود ۳ دقیقه وقت می‌برد:

https://survey.porsline.ir/s/jtl7vi6Z


متشکرم.

پ.ن.
اون قلب شکسته رو درک نمی‌کنم در واکنش به این پست. جامعه‌‌ی هدف این پژوهش، خانوم‌ها هستند.
31.03.202513:10
پارسال این پیام رو همکار عزیزی فرستاده بود.

امسال کسانی برام پیام تبریک عید فرستادند که شرمنده‌م کردند با لطف بی‌اندازه‌شون.

حسی که بهم دست داد این‌طور بود که
به خودم می‌بالم که به یادم بودید،
اصلاً انتظارش رو نداشتم. اما همزمان با خوشحالی، داغ دلم تازه شد.

شما که این‌قدر شرمنده کردید و پیام دادید و این‌قدر براتون مهم بودم که پیام تبریک عید فرستادید،
پس چرا در کسب‌وکارتون باهام همکاری نمی‌کنید؟ کاش امسال سر در بیارم که کجای راه رو اشتباه رفته‌م.

شاید هر کسی دیگه بود،
از آدم‌ها اسم می‌برد و کمی تا قسمتی هم پز می‌داد اما من خیلی اهل این کارها نیستم. شاید به همین دلیل هم برای این فضا مناسب نیستم. واقعاً نمی‌دونم.

۱۱ فروردین ۱۴۰۴
10.04.202504:33
ز راه رفته حکایت

در روزهای آخر اسفند، پیامی می‌آید از یک آشنای نادیده‌ی دوردست. ساکن تهران و دست‌به‌کار در یکی از برندهای نام‌آشنا.

خبر می‌دهد که دارند کپی‌رایتر استخدام می‌کنند و یاد من افتاده‌اند. ازم می‌خواهد رزومه‌ام را بفرستم و تأکید می‌کند که پنجشنبه و جمعه هم کاری است. می‌گویم مشکلی با این قضیه ندارم.

رزومه‌ام را مقصود وجودشان آماده می‌کنم. حالم بهتر می‌شود وقتی در روزهای آخر اسفند به کارهای خوب چند سال اخیرم فکر می‌کنم که انگار پاک فراموشم شده بود.

چند روز بعد، خبر داد که قبول افتاده‌ام!
اگر از من بپرسید، پیش از فرستادن رزومه هم مقبول طبعشان بودم. مرا می‌شناختند و استخدام که داشتند، یادم افتاده بودند. کاملاً باب طبع خودم. ثمره‌ی مسیری که بی‌جیغ و جارهای مرسوم دنیای بازاریابی و تبلیغات، برایش تلاش کرده‌ام. به خودم افتخار می‌کنم.

بعد از اعلام خبر پذیرش، ازم پرسید که ساکن تهرانم دیگر؟ و گفتم نه و توضیح دادم که چقدر دشوارتر می‌شود زندگی هر روز. همین که طوری پیش رفته‌ام که با ساکن تهران در ذهن مخاطب فرقی ندارم، به خودم افتخار می‌کنم و آفرین می‌گویم.
امروز، خبر می‌رسد که پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها حضوری است و به این دلیل، کار به فرد دیگری سپرده می‌شود.

یادم می‌آید که ده سال پیش، هفته‌ای دو روز می‌رفتم تهران و برمی‌گشتم که درس بخوانم. با همه‌ی سختی‌ها.
آن روزها با مؤسسات تهران همکاری می‌کردم، بی‌ آن که دوری، فرصت‌ها را ازم دریغ کند.

من چه می‌دانستم معنی هرگز را؟
وگرنه همان روزها عزمم را جزم می‌کردم برای ماندن، با همه‌ی سختی‌ها.

در نهایت، این کار هم از دست می‌رود، زیرا ساکن تهران نیستم اما یک بار دیگر به من ثابت می‌کند که کم نداشته‌ام و کم نگذاشته‌ام. به خودم افتخار می‌کنم.

نمی‌دانم که در این چند سال،
چندمین بار است که چنین اتفاقی می‌افتد. روایت می‌کنم تا یادم بماند که راه را درست آمده‌ام. بیش‌تر و پیش‌تر از آنچه که در باور می‌گنجند.


#تجربه‌کاری
26.03.202516:29
📌 آیا در تجمیع محتوا، باید «لحن» را هم تغییر دهیم؟


سلام در تجمیع لحن محتوا مهم است؟ یعنی موقع انتخاب منابعی که میخواهیم از آنها کپی کنیم لازم است که لحن محتوای آنها یکی باشد؟


در این فایل صوتی، در پاسخ به سوال ابوالفضل که در دوره آنلاین بازاریابی دیجیتال پرسیده چند نکته را درباره این موضوع مطرح کردم.

دقت داشته باشید که ابوالفضل، قبلا بخش «چرخۀ محتوا» را دیده است. اگر ندیده‌اید، اینجا در یوتیوب ببینید (کلیک کنید)


#پرسش_پاسخ

🔘 کار و کسب دیجیتال، عادل طالبی

☑️ @kar_kasb
Увійдіть, щоб розблокувати більше функціональності.