Реальна Війна
Реальна Війна
NOTMEME Agent News
NOTMEME Agent News
І.ШО? | Новини
І.ШО? | Новини
Реальна Війна
Реальна Війна
NOTMEME Agent News
NOTMEME Agent News
І.ШО? | Новини
І.ШО? | Новини
𝖡ᦢꭎ𝗇𝖽Ꙇ𝖾𝗌𝗌 avatar

𝖡ᦢꭎ𝗇𝖽Ꙇ𝖾𝗌𝗌

Рейтинг TGlist
0
0
ТипПублічний
Верифікація
Не верифікований
Довіреність
Не надійний
Розташування
МоваІнша
Дата створення каналуСерп 18, 2024
Додано до TGlist
Бер 14, 2025

Рекорди

25.03.202512:01
522Підписників
20.11.202423:59
0Індекс цитування
05.02.202523:59
64Охоплення 1 допису
10.02.202523:59
38Охоп рекл. допису
03.01.202523:59
6.67%ER
14.02.202523:02
5.87%ERR

Розвиток

Підписників
Індекс цитування
Охоплення 1 допису
Охоп рекл. допису
ER
ERR
ГРУД '24СІЧ '25ЛЮТ '25БЕР '25КВІТ '25

Популярні публікації 𝖡ᦢꭎ𝗇𝖽Ꙇ𝖾𝗌𝗌

06.04.202515:40
Dn.
ای کاش به من اجازه می‌دادی در خورشیدِ چشمانت گم شوم، بی‌آنکه نیازی به بازگشت و بازسازی مسیر داشته باشم.
اما چرا زحل دیگری را بر من ترجیح دادی؟! مگر مدار من به گرد تو نمی‌چرخید؟! مگر حلقه‌های صبرم را به پای تو نریختم؟!
من که کهکشانِ خودم را فدای سیاره‌ی تو کرده بودم، پس بگو، کجای آسمانِ دلم کم گذاشتم که نگاهت را به افق دیگری سوق دادی؟!
من که شب‌های بی‌ستاره‌ات را با نور خودم روشن کردم، که مسیرت را هموار ساختم، که صبورانه در مدارِ تو چرخیدم.
مگر، حلقه‌های صبرم را به دور تو نبافته بودم؟! مگر جاذبه‌ی بی‌پایانِ وجودم برای نگه‌داشتنت کافی نبود؟!
من که شهاب‌های آرزویم را در آسمانِ تو سوزاندم، ستاره‌های امیدم را به نام تو آراستم. هر بار که چشمانت را می‌بستی، کهکشانم را فرو می‌ریختم تا رویاهای تو را بسازم.
و من، بی‌آنکه بدانی وجودت را پرستیدم.
06.04.202515:37
گفـتم دوسـتت دارم، کـه نگـفتم؟!
گفـتم بـرای نـگه داشـتنت‌ ستـارگـانِ مـرده را زنـده میـکنم، کـه نگفـتم؟!
گفـتم خـدایـانِ کیـهان را ‌بـه زانـو در مـی‌آورم، کـه نگفتـم؟!
پـس چـرا هـرگـاه کـه دسـتم را بـه سـویت دراز کـردم، از مـن دورتـر شـدی؟!
پـس چـرا هـر بـار کـه خواستـم بـمانم، دیـوارِ بینـمان ویـران شـد؟!


گفـتم بی‌تـو شـب‌هایـم پـر از خـاموشـی اسـت، کـه نگفـتم؟!
گـفتم با نبـودنـت جـهان چـیزی کـم دارد، کـه نگفتـم؟!
پـس چـرا هیچکـدام کـافی نبـود؟!
کـه آخـرش نجـوای دلنشـینِ سـتارگان خامـوش شـد، کـه مسـیرمـان ویـران شـد، کـه کیهـان پـر از تـاریکـی شـد.
کـه بـاز هـم رفتـن سهـمِ تـو شـد و مانـدن مجـازاتِ مـن.
06.04.202515:37
⠀⠀──────⠀  𓂂    black swan (bts) ‌ ‌ ‌   ‌ ‌ ‌   ‌ ‌ ‌
⠀⠀‌ ‌ ‌ ‌ ‌♡⠀  🦋🦋‌ ‌  ‌ ‌ ‌17. ‌ jimin  ‌ ‌ ‌   ‌ ‌ ‌  ‌ ‌ ‌
Переслав з:
𝖬𝖺𝗇𝗀𝖺𝗍𝖺 avatar
𝖬𝖺𝗇𝗀𝖺𝗍𝖺
06.04.202515:37
Переслав з:
𝖬𝖺𝗇𝗀𝖺𝗍𝖺 avatar
𝖬𝖺𝗇𝗀𝖺𝗍𝖺
06.04.202515:37
نامـه ای از کیـم تهیـونـگ، ۲۸ جـولای ۱۹۹۶

آخریـن لبخنـدش را رهسپـارِ نامـه های خوانـده نشـده اش کـرد، دیگـر وقـت سـوزانـدن واژگـانـی بود که در انتحـارِ معشوقـه اش بـه پـای محکمـه رفتـه بودنـد؛ هـر سطـر از نوشتـه هایـش عطـر شقایـقِ مـرده ای را می داد کـه با بوسـه های به خـاك رفتـه مکتـوب شـده بودنـد. ساعـتِ ۳ و ۴۵ دقیقـه بامـداد، با نوشیـدنِ قهـوه ای معطـوف بـه احساسـاتِ سربریـده بـه دنبال یـادداشـت شمـاره ۷ می گشـت، یـك زنـدگـیِ نیمـه کـاره در آن صفحـه نگاشتـه شـده بـود، لحظـه ای منسجـم از آغـوشِ سـردِ خورشیـد و مـاه در قابـی محسـور کننـده، ایـن آخریـن خاطـره ای بـود که هـر دویِ آنهـا در یـك قطعـه از روزگـار در کنـار هـم قـرار می گرفتنـد، پـس بـه گونـه ای زیبایـیِ مغمـوم آن ثانیـه را در آغـوشش گنجانـد، کـه بـه هنگـامِ مـرگ و به خـاك سپـردنش، تنهـا عنصـرِ باقـی مانـده از او عطـرِ معشوقـش باشـد.
آنگار آخرین یادگاری هایت باشکوه ترین قسمتِ خاطراتمان بود
06.04.202515:36
Переслав з:
ڪرآنہ avatar
ڪرآنہ
06.04.202515:36
تا وقتی بودی، با این که دلیل بودنت من نبودم و بودنت شبیه بودنای واقعی نبود، دلم قرص بود به وجود کمرنگ تو. الان که نیستی و همه جا بوی جنازه‌ی فاسد شده‌ی عشقی دفن شده توی قبرستون قلبم رو گرفته، وقتی شبا خسته از غر زدنای زندگی و تن رنجورم به متروکه‌‌ای که بعد تو سیاه‌پوش شد و دیگه شباهتی به کلبه‌ی سرزنده‌ی ما نداره برمیگردم، دلم گرمِ کدوم لمس و آوای آرامش بخشی باشه؟ میدونم توام دلتنگی، دلتنگ بوسیدن اشک‌های سفید رنگی که زمانی متعلق به روحی پاک بود، دلتنگ به آغوش کشیدنِ خستگی‌های خاکستری رنگی که مسبب وجودشون تو نبودی، دلتنگ لبخند قلبم به اون بوسه‌های آبی‌ رنگی که از غم عشق من نشأت میگرفتن، میدونم دنیای توام مثل دنیای من دیگه رخی از رنگاش به چشما‌ی‌ سیاه‌چالت نشون نمیده، میخوام اینطور فکر کنم که توام گاهی دلت تنگ میشه، برای رنگ و بوی همون جنگلِ نفرین شده. از امشب میخوام دلِ تنگت دلیل نفس کشیدنم باشه، می‌خوام خودم رو کسی ببینم که میتونه غم جمع شده‌ی دلت رو با بوسه‌هایی به رنگ روح فرشته‌ها کمرنگ‌ کنه، کسی که رد زخم‌هات رو با اشکای پاک تر از معصومیت کودکی میشوره و می‌بره. ولی قلب تو مثل مرگ شب، سیاه شده و قلب منم تیره‌تر از اونیه که بتونه رنگی به چشمای سیاه‌ِ شبت بده و مرواریدای دریای چشمات رو زنده کنه.
یعنی من همیشه مقابل گرداب ویرانه‌ی زندگی همین‌قدر ناتوان بودم؟
Переслав з:
ڪرآنہ avatar
ڪرآنہ
06.04.202515:36
اگه من مرهم دل‌ بریده‌ی تو از زندگی نیستم، اگه عشق قلب من اونقدری بزرگ و پناهنده نیست که بتونه شکسته‌های قلبت رو کنار هم بچسبونه، پس نور امیدِ قلب سیاهت کیه؟ بهم بگو، اگر کائنات من رو برای آرامش تو خلق نکردن، پس مکمل قلب شکستت کیه؟ کی پناه قلب ظلم دیده‌ و ترسیده‌ی توعه؟ یعنی چشمام محکومن به دیدن آروم گرفتن قلبت برای نگاه و نجوای نوازش‌واری که از سمت من نیست؟
بیا سفیدکم. کنار من بمون و برای اخرین بار دستم رو برای قدم زدن زیر اولین برف سال بگیر و تک تک خیابونا و کوچه‌های این شهر رو شاهد همراهی دم و بازدم‌هامون کن و زیر سقوط همون برفکا من رو ببوس. ببوس و بزار آخرین تصویری که لحظه‌ی مرگم از این دنیا میبینم پلکای روی هم افتاده‌ی تو برای بوسیدن لبای مجسمه‌ی یخ زده‌ی من باشه، میخوام آخرین چیزی که قبل بی صدا شدن قلب عاشقم حس میکنم، حلقه‌ی دستای تو دور گردنم باشه. من رو ببوس و بزار توی همون نقطه از این شهر دقیقا وقتی که سرمای یخبندون زمستون‌هم توان خاموش کردن قلب سوزان من که بیشتر از هر وقتی توی آتیش شعله‌ور عشق تو فریاد میزنه و برای ادامه‌ی زندگی تقلا میکنه رو نداره، تنی که با دستات به اسارت گرفتی طعم سرمای رهایی رو به آرومی بچشه و سردیِ مرگ رو جایگزین قلب سردت کنه؛ چرا که میدونه این بوسه مثل بقیه‌ی بوسه‌ها نیست، دیگه قرار نیست مثل همیشه با به تپش انداختن قلبم تنم رو گرم کنه.
Переслав з:
‌ ‌ Ensō avatar
‌ ‌ Ensō
بـرای مـانـدن در آغـوش رنـگـیـن تـو زیـادی خـاکستـری بـودم..
Переслав з:
‌ ‌ Ensō avatar
‌ ‌ Ensō
-before sunrise
دیدن شکستنم کافی نبود شکوفه گیلاسم؟
برو و قلب شکستم و بیشتر از این بازی نده..
برو و فراموش کن وجودم رو..
گفتی سخت نگیر این روزا هم میگذره...
منظورت از گذشتن این بود دردونه؟
انتقام گرفتن از منی که طاقت دیدن اشکات و نداشتم؟
Переслав з:
𝐕𝐚𝐦𝐩𝐢𝐫𝐞 avatar
𝐕𝐚𝐦𝐩𝐢𝐫𝐞
کسی از ارتفاع نمی‌ترسد، مگر اینکه لبه‌ی پرتگاهِ رفیعی ایستاده باشد.
آن‌جا که دردم بی‌کران شد، مرگ خواستنی‌تر بنظر می‌رسید.
عاجز بودم از هر استنشاقی، تنها چاشنیِ کلامم تلخی بود، دیده‌ام قیرگون شده بود و گوش‌هایم استماع نمی‌کردند.
نگاهِ مرده‌ام گواه از رانده شدنِ زندگی از کالبدم بود.
تنم در سیاه‌چالی به زنجیر کشیده شده بود و روحم در زندانِ یک اندیشه گرفتار بود. این خیالِ دوزخی همچون شبحی، در هر زمان کنارم بود. پندار های دیگر را از من می‌ربایید، هنگامی که می‌خواستم از آن روی برگردانم دستم را سخت‌تر می‌گرفت.
پنداشتنِ این تاّمل سخت نیست، من خفتن را در گوشه‌ای از گورستان می‌خواستم.
به عهدم وفا کردم، راهِ نفسم را بریدم، در را به روی هرچیزی قفل کردم.
به سوی زوال حرکت می‌کردم، همان‌جا خوف وجودم را فرا گرفت، گمان می‌کردم روزگارم به فرجامش رسیده ولیکن از بندِ اسارت آزادم کردند، درست است، من زنده ماندم.
پیش از مدهوش شدنم، تنها یک چیز بیان کردم.
نمی‌خواهم بمیرم.
Переслав з:
𝐕𝐚𝐦𝐩𝐢𝐫𝐞 avatar
𝐕𝐚𝐦𝐩𝐢𝐫𝐞
زمستانِ چشم‌هایم زمانی به فرجام رسید که تو را رویت کردم.
به دوزخ و جنت ایمان نداشتم منتها آغوشت بهشت‌ِ جانم و فراق از تو جهنمِ المبارم شد.
چشمانت روحم را گرم می‌کند، لبخندت یخبندانِ وجودم را مذاب می‌کند.
به افسون وثوق ندارم ولیکن طلسمِ دلچسبِ سخن‌هایت بر من غلبه کرده، اینک‌ عابدِ سرزمینِ توام.
از شکست خوردن در برابرِ زندگانی به ستوه آمده بودم، چگونه است که باخت، مقابلِ تو آنقدر دلنشین است؟
آنجا بود که مطلع شدم، زمانِ زیادی است که در برابرِ تو کیش و مات شده‌ام.
تو آغازِ مجددِ حیاتِ من، تسکین‌ دهنده ی رنج هایم، نوگلِ زندگانی‌ام بعد از شتایی دیرینه هستی، خراش‌هایم با ظرافتِ تو شکوفه کردند.
پژواکِ تو وسیم ترین نغمه ی من است، از استماع کردنِ ندای تو زله نخواهم شد.
خواهانِ من باش که هستی‌ام بی تو خموش است و من بی تو عاری از زندگی‌ام.
06.04.202515:35
St.
Увійдіть, щоб розблокувати більше функціональності.