Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
سوتی های زنونه 😅😉❤❤ avatar

سوتی های زنونه 😅😉❤❤

خاطرات و سوتی های جالب خودتونو (نامزدی، متاهلی، هر چیزه جالب) برامون بفرستین تا توی کانال بزنیم
@mehrbanQ

تعرفه تبلیغات👇👇
@zaannoon

🥰💄کانال #جالبب چالشششمون عضو بشین 👇👇
@zaanoone

کانال مشاوره درهم رو عضو بشیین 👇👇
@zaannonne
Рейтинг TGlist
0
0
ТипПублічний
Верифікація
Не верифікований
Довіреність
Не надійний
РозташуванняІран
МоваІнша
Дата створення каналуЛют 06, 2025
Додано до TGlist
Серп 06, 2024

Рекорди

06.02.202513:04
39.4KПідписників
06.08.202423:59
100Індекс цитування
23.03.202523:59
2.1KОхоплення 1 допису
23.03.202506:21
2.4KОхоп рекл. допису
26.02.202523:59
12.55%ER
23.03.202523:59
5.34%ERR

Розвиток

Підписників
Індекс цитування
Охоплення 1 допису
Охоп рекл. допису
ER
ERR
ЖОВТ '24СІЧ '25КВІТ '25

Популярні публікації سوتی های زنونه 😅😉❤❤

03.04.202509:59
وگفتم ازخونه تردشدم وبیرونم کردن چادرزدن ومنو همراه خودشون بردن توچادر بعدا فهمیدم دکترن هردوشون خلاصه ک شب موقع خواب منو بردن خونمون و درزدن پدرم دروباز کرد و این آقاوخانم گفتن مادکتریم واینجاگم شدیم صورت منو پوشوندن و ی لباس بلند تن من کردن ک کسی منو نشناسه اول صحبت کردن وگفتن ازماجرای من خبر دارن و گفتنک دکترن میخوان چندروز اینجا رایگان مردمو ویزیت کنن خلاصه چند روز مادرم برام غذامی آورد ونمیدونست ک من دخترشم منم ازدرون داغون بودم پنج روزموندن وهمه رو دارودرمان دادن واعتمادمردم وب دست آوردن بعدم این خانم دکترک خانم امینی اسمش بود گفت اتفاقی ک تو روستاتون افتاده رو شنیدم اون دختریو ک ازروستا بیرون انداختین وباید من ببینم ومعاینه کنم اگ دختریشو ازدست داده باشه بهتون حق میدم اگ نه ک خداهمتون و ببخش همهمه ای افتاد توروستا ک نگو دوتا ازخانمای همسایه روباخودش آورد توخونه پدرم پاشد وخانم دکتر روسری واز صورت من بازکردو ب پدرم گفت بروبیرون و موقع معاینه ب اونا توضیح دادک این هنوز دختره و من باخودم میبرمش شهرو ازاونایی ک این بلاروسرش آوردن شکایت می کنم بازبهیه حوچی گری درآورد واین دفعه خانم دکتر حسابی جوابشوداد وگفت ی پدری ازتو دربیارم تاابد توزندان بپوسی بهیه ی کم ترسید پدرم گریون متعجب ب دست وپام افتاد ازم حلالیت خواست خانم دکتر مهربون فردامنو پدر ومادرمو همون دوتا خانم و بعنوان شاهد باخودش بردمون شهر اونجا ی دکتر دیگه اومد وجریان وبراشون تعریف کرد پنج تا دکتر تایید کردن وروکرد ب پدرمادرم و بهشون گفت دختره روسفید باشید ومن اونجا تازه متولدشدم ووپدرومادرم بگربع افتادن پدرم وهانم دکتر ازم خواستن خواستن ازشون شکایت کنیم ک نزاشتم چون دیگ آبرویی برام نمونده بود ک جمش کنم آبرومثل ی بالش پره وقتی بادبزنه هر ی دونش و ی جامیبره ذهن چندنفرو پاک کنم بابا واگذارشون کردم ب خدا بعدها ک شش ماه گذشت خانواده این خانم دکتر اومدن روستامون پسرشون حسین منو دید و ی دل نه صددل عاشقم شد بعدها بهم گفت وقتی دیدمت تودلم ب خلقت خداآفرین گفتم اونا ازم خواستگاری کردن ما باهم ازدواج کردیم وبرای همیشه ازروستا رفتم و بعد چند سال شنیدم سهراب از درخت افتاده و فلج شد ه و بهیه شوهرش مرده و بخاطر پرستاری ازبرادرش اومدده.موقع غذادرست کردن پیکنیک می ترکه و کل صورتش می سوزه ووقتی خودشو توآینه میبینه مثل دیوونه ها میره بیرون و جیغ میکشه اونجا عدالت خدارودیدم چندبار فرستادن دنبالم ک حلالشون کنم نرفتم نتونستم ببخشمشون.. من جای خودمو شوهرموتوبهشت دیدم.برای بی کسی و بی پناهی مادربزرگم پاب پاش گریه کردم اونشب وروزای دیگ بیشتر بهش محبت میکردم تازه غم توچشماشو درک میکردم این چند سال هیچ کس نفهمیدچ غم بزرگی تودل مادربزرگمه😭😭😭 آخ عزیزترینم. رفیقم چندماه بعدمریض شد و فوت کرد😭
#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
14.03.202505:38
سلام ودرود بر همه عزیزان دلم

نام پدر بزرگ گروه
نام خانوادگی بزرگتر محله سوتستان

من چون در سن طفولیت (۱۱ سالگی) دور از جون شما یتیم شدم
دیگه نمیتونم از پدر بزرگم خاطره بگم تازه از پدرمم خیلی یادم نمیاد
به همین خاطر از خودم میگم که سنم اندازه پدر بزرگ بعضی از شما عزیزانه!!!!!

حدود ۵۰ سال پیش من ابتدایی درس میخوندم
وشیفت کلاسام با داداشم مخالف بود
مثلا من صبح میرفتم و اون بعد ازظهر
ما یه تلویزیون سیاه وسفید داشتیم از اونا که کانالهاش با یه کلید چرخشی عوض می‌شد
یه روز که یه کارتون خیلی قشنگ داشت
من صبح کانال تلویزیون رو ۱۸۰ درجه چرخوندم ودیگه اون شبکه رو نشون نمی‌داد
و رفتم مدرسه
یه ساعت بعد مادر خدابیامرزم اومد مدرسه دنبالم وتا خونه گوشمو می‌کشید که تلویزیون رو چکار کردی؟؟؟؟
منم تا رسیدم خونه سریع اون وا مونده روچرخوندم و درستش کردم
ولی مدیونید اگه فکر کنید گردن گرفتم
یکم دیگه کتک خوردم ولی به خیر گذشت



شکل ایموجیهای خودم و مامانم و داداشم رو هم نمیزارم
آخه به نظرم یکم خز شده


راستی علت اینکه یکم فعالیتم توی گروه کم شده این که واقعا نظرات هنوز کمه
انتظارم بیشتر از اینهاست
چند هزار نفر عضو گروه هستند
ولی نهایت دویست نفر نظر میدن

بابا تو رو خدا یکم به خودتون زحمت بدین

اونایی که تایپ می‌کنند متوجه میشن من چی میگم
خلاصه اگه دوست دارید من فعالیتم بیشتر بشه
باید آمار نظرات بالا بره
دیگه خود دانید

دوست داره همیشگی پدر بزرررررررررگ


#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
12.03.202505:24
سلام سلام به روی ماه همتون❤️❤️❤️❤️❤️❤️❤️،بعدمدتها غیبت اومدم حاضربزنم تا امیرجزیره اخراجم نکرده،چندماهیه نبودم گوشیم شکسته بود بعدشم دیگه نزدیک عیدوبشور بساب و مدرسه بچه ها دیگه وقت نمیشد بیام

واما داشتم پیام موزیرجی عزیزرومیخوندم که ازمادرشوهرگله کرده بود که چندروز هفته خونه ی اوناس 😏😒😒خواستم بگم عزیزم باز خدارو شکر کن که هفته ای چندروز میاد خونت مث مادرشوهر من میومد ودیگه نمی‌رفت میخواستی چیکارکنی😂😂😂😂😂😂 دبگه پسرزاییدن ودادن به ما واز ترشیدگی درخونه پدر نجاتمون دادن،باید ببوسیمشون وبزاریم رو سرمون🫡🫡🫡🫡بگذریم....
دلم میخواد ازهمگی یاد کنم ولی تامیام بنویسم همه ی اسمها یادم میره از برادرگلمون امیر جزیره هم ممنونم که ازم یادکرده بودین ،بحث مادربزرگ وپدربزرگها داغه،ولی گفتم تا مادرشوهر هست چرامادربزرگ و پدر بزرگ😂😂😂😂
بریم سراغ این داستان من ومادرشوهر💋💋💋💋💋،جونم‌ براتون بگه که تقریبا همه ی اعضای گروه معرف حضور جادوگر شهر هستند , واما یکی از خصوصیات بارز این بشر حسادته، چه خوب وچه بد من هرکاری بکنم اونم باید همون کارو بکنه😒😒😒😒
من از بچگی عادت ندارم برای سرماخوردگی دکتر برم مگر درمواقع بحرانی 🤒🤧😷🤕😪،اواخر پاییز امسال سالگرد فوت مادربزرگم بود (برای شادی روحش یه صلوات)وما می‌خواستیم براش مراسم بگیریم و۴۰۰نفرمهمون برای ناهار داشتیم واشپزی هم به عهده من وپدرم بود، روز قبل مراسم من بدجور سرما خوردم شوهرم هم که منواونجوری دید گفت پاشو بریم یه سرم وامپول بزن تا فردا یکم روبراه بشی وگرنه نمیتونی آشپزی کنی
خلاصه مارفتیم سرم وامپول زدیم ودو روز سرگرم مراسم وکارها بودیم🏃‍♀‍➡️🏃‍♀‍➡️🚶‍♀‍➡️🚶‍♀‍➡️روز سوم خونه بودم خواستم وضو بگیرم استینموزدم بالا ،دیدم جای سرم کبود شده،واین جای کبودی هم جادوگر شهر اوز دید😏😏😏پرسید چی شده وگفتم جای سرمه 🤒🤒🤒🤒 گفت مگه سرم زدی؟؟؟؟گفنم اره پریشب حالم خوب نبود با سرم وامپول سرپاشدم
فردا صبح از خواب که بیدار شدم قشنگ خواب بود من مشغول کارهای خونه شدم که دیدم داره صدام میکنه،رفتم دیدم تکیه داده به دیوار که بیادارم میمیرم 😂😂😂😂پرسیدم چت شده ،گفت مریضم دارم میمیرم(کو اخه)تاشب من چندمدل غذا درست کردم گذاشتم جلوی این عجوزه خانوم گفت نه الاوبلا دارم میمیرم،گفتم آخه آدم مریض یه دردی داره دیگه بگو‌ببینم کجات دردمیکنه،میکفت هیچ‌ جام درد نمیکنه ولی مریضم 😂😂😂😂😂 حالا من اینجوری تعریف میکنم شما فکر نکن به همین خوش و خرمی بود ،تا موقع اومدن شوهرم مغز منو خورد یه سره فقط می‌گفت وااااای خداسوختم،موقعی هم که من جلو چشمش نبودم ازقصد دادمیزدکه من بشنوم🤬🤬🤬شب شوهرم اومد گفتم این تو واین مادرت دیگه نمی‌کشم 😭😭😭 گفت برو ببین دکترمبره ببرمش دکتر 👨‍🔬👨‍🔬👨‍🔬تا اسم دکتر وشنیدجلدی حاضرشد که اره میرم

شوهرم هم گفت خودت هم باید بیای ،گفتم‌ خب خودت ببرش دیگه منو میخای چیکار،ولی ول کن نبود لامصب منم باهاشون رفتم ،حالا من با جادوگر تواتاق تریاژ داریم شرح حال میدبم،دکترمیگه مادر کجات درد می‌کنه ،میگه هیچ جام😂😂😂😂😂 میگه پس برای چی اومدی میگه مریضم🤦‍♀🤦‍♀🤦‍♀🤦‍♀ گفتم دکتر خودت دریاب دیگه،دکتر که دیدجادوگر اعظم هیچیش نیس یه سرم تقویتی نوشت با دوبسته ایبوپروفن گفت ببر بزن خوب میشی،🤔🤔
بیرون اتاق تریاژ منتظر نشستیم که شوهرم دارو هاروبیاره،نتونست طاقت بیاره و پرسید ببین دکتر برام سرم نوشته،اگه ننوشته برام سرم بنویسه 😂😂😂😂😂اونجا بود که دوهزاری کج من افتاد که این همه نقشه ونمایش برای این سرم کوفتیه،😂😂😂😂 چون من سرم زدم اینم باید حتما سرم بزنه

خلاصه ما این سرم وفروکردیم تو جادوگر شهر اوز ،واز زیر سرم بیرون نیومده خوب خوب شد😂😂😂وقرصهارو‌ آورد انداخت توخونه،گفت اون دکتر هیچی حالیش نبود اینا چیه داده به من،گفتم والا خیلی هم حالیش بود وگرنه با یه سرم تقویتی نمی‌تونست تورواز مرگ نجات بده 😂😂😂😂


تا داستانی دیگر بدرود
#ساری قیز
#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
10.03.202506:43
سلام به همگی خوبید خوشید😘
زنداداشم حامله شد خبرشو داد خیلیم‌خوشحال شدبعداز دوهفته گفتن که سقط شده بیچاره خیلیم‌ناراحت شد گفتیم‌ ای وای چرا اینجوری شدوابراز همدردی باهاشون زنداداشم گفت حاملگی‌خارج از رحم بود نرمینم نه گذاشت و ن برداشت گفت داداش چرا سرراه گذاشتیش میذاشتیتش سرجاش دیگه چراعجله ای کردی😂😂
اینطوری شد که عزا به خنده تبدیل شد😂😂

دوستدارتون شرمین😘😘




#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
10.03.202506:43
بازم‌سلام
اینم بگم جاریم حامله س و نزدیکای زایمانشه با بفرین و نرمین خونه مامانم بودیم حرف ازشون شدچون همیشه هم بابرادرشوهرم شوخی میکنن گفت زن محمد فارغ نشد گفتم نه سزارین میشه بچه ش سرش بالاس شبش شوهرم نتونست بیاد دنبالم برادرشوهرمو فرستاد اومد دم در تو ماشین بود نرمین و بفرین اومدن گفتن بیا تو چرا نمیای پایین گفت نوالا باید برم گفتن حالا زهرا چطوره خوبه نرمینم‌ گفت محمدجان چرا بچه را درست نکاشتی سر و ته گذاشتیش 😂😂

بازم شرمین جونم😘🌹



#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
10.03.202506:41
سلام مهربانو جان و دوستانه عزیز ❤❤❤❤

ماه رمضان بر همگی مبارک باشه یه خاطره از رمضان یادم اومد
ما چند سال پیش به خاطر کاره بابام مجبور شدیم سه چهار سال بریم تهران
تو یه شهرکی زندگی میکردیم که یکی از همشهریهامون هم اونجا چندین سال زندگی میکردن که دیگه اونا لحجشون هم تهرانی شده بود آقا ساله اول رمضان که اونجا بودیم اینا مارو افطاری دعوت کردن ما رسم اینکه سر شب حاضری بخوریم و ته شب پلو خورشت و نداریم همون اول اذان میریم سر اصل مطلب 😁
و ما اینو نمیدونستیم که تو تهران اینجوریه
سر خرما خوردن که اولین سوتی و دادیم اومده بودن لای خرما مغز گردو گذاشته بودن و ما تا اون زمان همچین چیزی ندیده بودیم 🤣
خرما رو که خوردیم هممون مثلا اومدیم هستشو بندازیم بیرون دیدیم عه توش گردو عه 🤩
بعد از خرما هم تو دلمون میگفتیم چطور روشون شده افطار به ما نون و پنیر بدن صبح تا حالا گشنگی کشیدیم بچه بودم نگید چقدر طلبکار بودم 😊😒
دیگه نشستیم ته نون و پنیرشونو در آوردیم که سیر بشیم
بعدش حدوده دو ساعتی سفره پهن بود و یهو برامون پلو خورشت آوردن اینقدر هم خوشمزه بود حیف که تا خرتناق نون پنیر زده بودیم 🤦‍♀️

حالا این شده خاطره برام و تجربه شد که بعضیا هم هستن اینجوری افطار میکنن 🥰

دختر اردکانی 🙋‍♀️🌹
#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
17.03.202516:09
سلام وعرض ادب باوان هسدم آغا چندروز پیش مهمون داشتیم سه تا خانواده بودن دوستای شوهرم ازی شهردیگ اومده بودن حالا من برحسب عادت هفته ای دوبار چون مورچه داریم زیرفرشارو جاروبرقی می کشم دستمال هم می کشم خلاصه ک قشنگ برق انداحته بودم اینا اومدن قورمه سبزی بارگذاشتم سالادمم درست کردم خورش خلالم گذاشته بودم 🥴🥴🥴 باراول بود می دیدمشون زنااااشون میرفتم چایی بیارم برگشتنی زیرفرشامونگامیکردن 🙁🙁 جلو میزآرایشم عطرامونو بو میکردن 🙁🙁حالا گفتم چیزی می خواین اصلا خجالت نکشید چندباریم یکی ازخانما از برس من سردخترشو شونه زد😡😡😡 کلا پررووبی ادب بودن کل کارای پذیرایی باخودم بود شستن ظرفا جم کردنشون 🥲🥲🥲 عادت خیلی بدیم داشتن جلوی شوهرمن حجاب نداشتن ساعت 3 می رفتن بازار تا 7 غروب تاساعت ۱نمی خوابیدن من بازبون روزه خیلی سختم بود صباهم تا ساعت 1 ظهرمی خوابیدن همش ب کنار بخاطر بی حجابیشون انقد اعصابم خوردبود حالا شوهرم داشت ازخجالت میمرد گردن دردگرفته بود بس ک فرشارونگاکرد گفتم حقته تاتوباشی دوستای اینجوری نداشته باشی سه روز موندن واقعا اذیت شدیم دیسک کمرم زده ب پای چپم ینی درد غیرقابل تحملی داره می دیدن درد دارم ولی دریغ ازی ذره کمک ب شوهرم گفتم ی بار دیگ بااینا معاشرت کنی خودتم باهاشون پرت میکنم توکوچه🥴🥴🥴🥴🥲 باخودم میگم ازکجااومده بودن ک حتی یکیشون بویی ازانسانیت نبرده بود 🥲تازه برا حجاب ونمازخوندنمم جلو شوهرم مسخرم میکردن 😏😏😏حالامن درجواب گفتم من بی حجابیتون و جلو این همه نامحرم مسخره کردم؟ این تاج بندگیه ک رو سرم گذاشتم
#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
13.03.202514:56
سلام به همه دوستان🥰

این خاطره ای که میگم مربوط به چند ماه پیشه که متوجه شدم حاملم و میخواستم شوهرمو سوپرایز کنم
صبح که شوهرم داشت میرفت بیرون گفتم من میخوام برم با دوستام بیرون احتمالا تا غروب نمیام خونه اونم گفت باشه
خلاصه این همسر ما رفت و منم شروع کردم به آماده سازی رفتم بیرون کیک خریدم و بعد به خودم کلی رسیدم و غذای مورد علاقشو درست کردم و منتظر شدم تا بیاد
نمیدونم چی شد یهو تصمیم گرفتم برم یه لباس خواب بپوشم لباسی ام که انتخاب کرده بودم خیلی باز و کوتاه بود
بعداز ظهر که شد دیدم صدای کلید داره از پشت در میاد منم سریع رفتم کیک و گرفتم پشت در وایسادم تا در و باز کنه در و که باز کرد سریع پریدم بیرون و بغلش کردم یهو احساساتی شدم کیک و زدم تو صورتش گفتم بابا شدنت مبارککککک
دیدم اصلا هیچ صدایی ازش در نمیاد از بغلش اومدم بیرون یهو گفت سلام زنداداش😭😭😭
یعنی منو میگی میخواستم خودمو بکشم یه جیغ کشیدم سریع فرار کردم تو اتاقم
داستانم اینجوری بود که این شوهر ما و برادرش دوقلو هستن و بشدت شبیه هم منم که گفتم نیستم این آقا به برادرش میگه بیا بریم خونه ما تو راه پله ک میان یادش میاد که گوشیشو جا گذاشته تو ماشین کلید و میده به برادرش میگه تو برو من برم گوشی و بگیرم😭

خلاصه این بود از سوپرایز حاملگی پرماجرای من😂❤️
#آنی_هستم
#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
15.03.202506:12
اقا ی دونه هم بگم و برم😎 بابام خیلی با ما راحته هر چی بیرون بشنوه میاد میگه قربون بابای خوش صحبتم بشم 😘تعریف میکرد ی ماموری بوده 🥸👨‍🏭زمانای قدیم که میرفته برای سر شماری دقیق یادم نیست چه جریانی بوده که اون موقع ها سعی میکردن نفرات خانواده رو کمتر از تعداد واقعی اعلام کنند🤷‍♀ خلاصه این چن باری بود میرفته تو ی محله و امار میگرفته📜 ی بار که رفنه بودع در ی خونه رو میزنه زنه عصبانی میاد بیرون😡😡 اقاهه میپرسه شما چند سَرین؟ ( به ترکی: سیز نچه باش سیز؟) خانمه میگه ما ۷ سریم ۸ کون 👀با عرض معذرت ( بیز ۷ باشیخ ۸ گووت) اقاهه میگه یعنی چه مگع میشه🤔 خانمه میگه عاره چرا نشه اون کون اضافی رو میزاریم دهن اونی که زیادی فضولی میکنه🥵😶‍🌫
خداییش حال میکنید براتون زیرنویس رفتم 😂
دختر مشهدی سوتی اوکی ت خیلی باحال بود خدا نکشتت😆 سمیرام ترک قیزی





#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
09.03.202505:44
سلام به همگی 💗
پیشاپیش عیدتون مبارک 🌾🌹

اقای پسرکرد از ایلام من شمارو با پسر بوشهری اشتباه گرفته بودم، 🤦‍♀️کلا هروقت پیامی میفرستادین میگفتم چقدر ایشون مهربونه از همه یاد میکنه، روح خانومش شاد
تا اینکه تو یکی از سوتی هاتون از خانم تون گفتین متوجه اشتباهم شدم🥴
الان طولانی میشه و گرنه تعریف میکردم چه سناریو هایی تو ذهنم ازتون ساخته بودم، حسابی به سوتی خودم خندیدم🤭
حالا؛ خدا خانوم تون براتون نگه داره🤲 و روح همسر پسر بوشهری بزرگوار شاد 🙏

و اما سوتی من:
این چند وقت که بخاطر انرژی، مدارس تعطیل بود، پسر بزرگم همش خونه بود و کلا پای تلویزیون و گوشی و مشغول بازی 🙄
کوچیکه رو هم بی خواب کرده بود، این دو تا تا نصف شب مشغول بازی بودن، همسرم به این بهانه که صبح میخواد بره سرکار میرفت تو اتاق میخوابید 😴
من میموندم و این دو تا وروجک، 😩تا ظهر میخوابیدن و نمیذاشتن من به هیچ کاری برسم🙁
منم دیدم این وضع نمیشه، 🤨شب که دیگه خوابم میومد یواشکی فیوز همه جارو قطع میکردم بجز اشپزخونه که یخچال خراب نشه و میگفتم واااای باز برق قطع کردن 😅
این حرکت جواب میداد و اون دوتا هم میدیدن بدون برق نمیتونن بازی کنن میخوابیدن و منم خوشحال از نقشه شوم خودم 🤩تاااا اینکه یه شب پسر بزرگه رفت اب بخوره حواسش نبود در یخچال باز کرد😣 و دید چراغش روشنه و من لو رفتم 😭😂😂
همسرم از اون روز بهم میگه چرچیل شکست خورده 🤣

شاد باشید 🪷
خاله ریزه 🌝
#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
11.03.202514:34
سلام به همه دوستای گل ونازنینم😘😘😘
سرسفره افطاراتون منوهم دعاکنین خدالیاقت روزه گرفتن روبهم بده بخاطردیابتم نمتونم بگیرم😔😔😔


پیرو خاطره باوان عزیز که رفتن مهمونی روستا و...
تابستون جاتون سبز مادرشوهره نمدونم چیشده بودمهرش گل کرد وشام مارودعوت کرد(هرهفتع شبای جمعه همگی میرن پارک وهرخانواده غذای خودش میاره،خاله هاودایی وپدربزرگ شوهرم)
این هفته به جای هووم مادرشوهرم بخاطری ک پسرش کنارش باشه ماروگفت(هووم خونه باباش بود)
رفتیم وجاتون خالی همه چی عالی بود وشام جوجه و.... نشستیم همگی سرسفره

بعدشوهرمارموزم😂جلوننش اومد ماروتحویل بگیره دوتاتیکه ازخودش برامن گذاشت😋😋😋
اخه برامن۳تیکه انداخته بودمادرشوهرم برابقیه۸تیکه😏😏😏

بعدمادرشوهرم ریلکس گفت بخورمامان جون بگیری چی همش میدی اینابخورن🤐🤐🤐🤐(منوبچم)
منم همچین قشنگ گفتم ممنون سیرشدم نمیخام😞
پدرشوهرم که فهمیده بودجریان رو،الهی محتاج هیچکس نشه🤲🤲🤲 برگشت گفت مگه سرسفره باباتونشسته یاتوکارمیکنی،بخورباباجون پولشومن دادم حلال جونت😘😘😘

شوهرمم گفت مامان توبه بچت میرسی منم به بچم😎


اخه زن حسابی نمیخوای منوببینی خو غلط میکنی دعوت میگیری😐😐😐

واقعااگه ازدلتون نمیادمهمون دعوت بگیرین حالاچ عروس وداماد ویا چ فامیل ودوست، دعوت نکنین یابی احترامی نکنین😒

#پریشیطونکم 😎😎😎
#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
22.03.202514:58
سلام به همگی ومهربانو جونم 😍😍آقای پسر کورد گفتند پسر دایی شون اون چیزی که نباید بدانست یادش داد🤦‍♂🤦‍♂🙈🙈🙈ما یک همچنین پسر دایی داریم🤦‍♂🤦‍♂ ۳۰ سال پیش داداشم ۱۲ سالش بود مامانم باردار بود داداشم از مامانم می پرسه که بچه چطوری به دنیا می آید مامانم میگه از شکم مو پاره می‌کند بعد بچه را در می آیند خلاصه خونه ی دایی م روستا هستند داداشم میره چند روز مونده اونجا دایی م یکی از گوسفند هاش داشت زایمان می کرد پسرم که اون موقع ۱۶ سالش بود به داداشم میگه بیا نگاه کن بعد داداشم کامل می بینه که چه طور گوسفند زایمان می کنه🤦‍♂🤦‍♂🤦‍♂بعد پسر داییم بهش میگه می دانی خانم ها چه طور زایمان می کنه 🙈🙈🙈داداشم میگه آره شکم شون پاره می‌کند 😜😜😜پسر داییم یدونه می زنه توی سرش میگه خاک توی سرت خانم ها ببخشید مثل گوسفند ها زایمان می کنه 🤦‍♂🤦‍♂🤦‍♂خلاصه داداشم از خونه داییم می آید دوباره از مامانم می پرسه که بچه چطوری به دنیا می آید مامانم قاطی میکنه میگه چند بار می پرسی گفتم از شکم😡😡😡داداشم میگه چرا دورغ میگی من دیدم گوسفند ها چه طور زایمان می کند 😱😱😱بعد پسر دایی گفت خانم ها اینجوری زایمان می کنه 🙈🙈🙈😂😂😂😂خلاصه فکر کنم توی همه ی خانواده ها یک همچنین پسردایی ی هست😜😜😜 چرا یکی از سوتی ها را یکی اینجوری لایک😐😐 میکنه بقیه هم کار می‌کنند این همه زحمت میکشم. تایپ میکنیم اخرش جواب ش اینه اصلا درست لایک نمیکنه😏😏😏😏پری از قم از طایفه بزرگ لرهای بختیاری 😍😍
#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
13.03.202505:49
بخش اول در بالا👆👆

توی همان زمان دو تا از دایی هام جبهه بودن و از قضا یکی شون فردای این حادثه به مرخصی اومده بود و دلیل کبودی صورت مادرش را از خود مادربزرگم پرسیده بود و همون جواب را به ایشون هم داده بود . ولی داییم باور نکرده بود و به مادرش میگه عصر که بابا از صحرا اومد نگو که من اومدم و شب هم میرم خونه آبجی ( مادر بنده ) . بعدا از من پرسید و من هم ماوقع را که در خواب و بیداری دیده بودم به ایشون گفتم .
حالا حجب و حیا و یا هرچیز دیگه ای مانع از دعوا و جر و بحث پدر و پسر شده بود تا اینکه  دو روز بعدش با طرح یک نقشه از طرف دایی باعث تنبیه پدرش شد .
نقشه اش این بوده که میره سپاه شهری که خودش از آنجا به جبهه اعزام شده بوده و چون با کادر آنجا آشنا و سلام علیک داشته ماجرا را شرح میده و میگه که بروند سر بخت پدربزرگ. آن‌زمان هم که همه اَخَوی و برادر بودن و خود دایی هم در جبهه جنوب سِمَت و سابقه طولانی داشته و چند باری هم مجروح شده بوده حرفش خریدار داشته
خلاصه با هم میان تا یک جایی و بعدش آدرس پدربزرگ را به دو تا از اَخَوی ها میده و اون دو نفر میرن سر بخت بابا بزرگ و چون اسلحه هم  همراه داشتن (و مثل الان نبوده که تا مامور حکم نداشته باشه حق تیر اندازی نداشته باشه) .
خلاصه نزدیک بابابزرگ چند تا تیر هوایی می زنن و با یک اخم و عصبانیت ساختگی پدر بزرگ را سوار ماشین می کنند و مستقیم به مَقَر خودشون می برن و اونجا بهش میگن با دستگاهی که دولت برای جنگ از خارج خریده از آسمان دیدن که شما چند شب پیش زنی را کتک زدی و حالا دستور اومده که شما را به زندان ببرن .( به هر صورت حسابی می ترسونن) و بهش میگن اگر می خوای زندان نری باید رضایت بگیری و حالا آزادت می کنیم که بری و تا فردا فرصت داری که یک هدیه بگیری ببری براش و رضایت بگیری و ما همه چیز را با دستگاه می بینیم.

طبق اون ضرب المثل قدیمی که میگه :
هر کی خربزه خورد ؛ باید پای لرز اون هم بشینه . دیگه میره از مغازه ای چیزی می خرد و میاد خونه شون .
از اینجا به بعد ؛ دیگه دایی خودش به پدرش نشون میده و دیده بوسی ها انجام می گیره و به میمنت پسر از جبهه اومده و دلجوئی از عیال کتک خورده گوسفندی را ذبح و یک مهمونی خودمونی را ترتیب میدن . دایی هم از نقشه طراحی شده چیزی بروز نمیده و بعد از چند روزی که می خواسته دوباره به جبهه برگرده اون دستگاه فرضی که همه را با آن می بینند را یکبار دیگه برای پدربزرگ یادآوری می‌کنه که دیگه حواسش جمع باشه و دست از پا خطا نکنه .
این خاطره را به صورت سربسته در همون دوران از اطرافیان شنیده بودم که گاهگاهی همون دستگاه فرضی مانع دست از پا خطا کردن ما کوچکتر ها هم می شد . سالها بعد ماجرا را دایی در یک جمع خانوادگی با کلیه ریزه کاری ها و عکس العمل پدرشون که اون اخوی ها ازش تعریف کرده بودند را بازگویی کردند
که همون دستگاه فرضی دهه ۶۰ امروزه با عنوان ماهواره با سایر تجهیزات آن شناخته می شود .
(دبیر زبان بازنشسته اصفونی )

🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
15.03.202506:13
‏هفته پیش بابام به مامانم گفت چاق شدی
الان یه هفتس داریم سوپ و آش‌میخوریم :((

خو نکن دیگه پدر من ://😂😂

سلام بر مهربانو و آدمین عزیزشون❤️❤️
سلام بر دوستای مجازی واقعی تر از واقعی😍😍😍

قدیما شرمین خواهرم کلاس اول بود با همدیگه تو یه مدرسه بودیم😘😘همیشه هم با هم بر می‌گشتیم خونه. یبار که زنگ آخرو زدن منتطر شرمین شدم که بر گردیم دیدم با عجله اومد که من زودتر میرم خونه .گفتم چ عجله ایه با همدیگه یواش یواش و آروم میریم. گفت نه باید برم زودتر خبر شاگرد اول شدنمو به مامانم بدم طفلی خیلی ذوق داشت
خلاصه اون بدو بدو و سرخوش رفت به خونه،منم با دوستام آروم و سلانه سلانه رفتم خانه. اگه رسیدم بگید چی دیدم 😜😜😜
دیدم شرمین داره گریه میکنه مادرمم عصبانی پای اجاق گازه داره شرمین و سرزنش میکنه و بچهای دیگه رو میکوبه تو سرش😁😁😁
گفتم چیشده چرا شرمین گریه میکنه
مادرم برگشت با یع توپ پر میگع شرمین شاگرد اول شده ،بچهای مردم شاگرد بیست میشن 😐😐😐 حداقل شاگرد پنج میشدی😳😳😳و مادرم بخاطر شاگرد اول شدن شرمین و کتک زده بود🤣🤣🤣
تا اینکه من مادرمو متوجه اشتباهش کردم 😅😅😅

دوستان عزیزم با اینکه دیر سوتی میفرستم ولی همیشه هر سه کانال و پیامهاشونو میخونم الانم ساعت پنج صبح سوتی میفرستم😌😌😌

نتیجه گیری : شرمین جان اگه عجله نمیکردی و همراه من به خانه برمیگشتی کتک که هیچ جایزه هم میگرفتی...از قدیم گفتن شیطان عجله کرد یه چشممو کور کرد 😀😀😀

بفرین ❤️❤️
#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
09.04.202505:54
یبار یه آقا به بابام پیله کرده بود
که بهم پول قرض بده بابا هم واقعا نداشت
هرچی میگف ندارم قبول نمیکرد
یه روز بابا رفت تو باغ گفت اگه اومد بهش بگین رفته مسافرت تا چند روز نمیاد
بعد از ظهر این بنده خدا اومد در زد داداشم رفت دم در بهش گفته بود که بابا سه روزه رفته مسافرت
یهو مامان اومده بود گفت حاجی صبح رفته مسافرت 😂
همینجوری که صحبت میکردن بابا با موتور از سر کوچه پیچید بیاد خونه دیده بود این در خونه هست هول شده بود خواست برگرده با موتور خورد زمین قیافه اون آقا دیدنی بود 😄😄😄



#سوتی_های_زنونه

https://t.me/+Tm34_2A5zKEwhz3V


برای حمایت از ما سوتی هارو برای دوستانتون بفرستید😍♥️
Увійдіть, щоб розблокувати більше функціональності.