14.04.202511:01
دیوید هیوم
(معرفتشناسی)
دکتر آرش رحمانی
@chistiha
(معرفتشناسی)
دکتر آرش رحمانی
@chistiha
Переслав з:
انسان شناسی و فرهنگ



09.04.202515:09
بازنشر کتاب «سینمای ضد جنگ ژاپن»
نویسنده: طاهره عزیزی
برهه تاریخی به شدت جذابی است. با توجه به شتاب دگرگونیهای اجتماعی، سیاسی، حقوقی و... نمیتوان به راحتی دست به قلم شد. اما تا همین لحظه، چند صد موضوع ریشهای برای پرداختن وجود دارد. در این مجال به چند دلیل باز نشر کتاب "سینمای ضد جنگ ژاپن" را ضروری میبینم.
یک _ تکرار انتشار عامدانه بحران اروپا و غرب، به شرق. چنانچه مظنون اصلی تحریک برخی از سران حماس در حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳، روسیه بوده است.
دوم: تکرار واژه ساختگی "جنگ جهانی" و شروع چند ماهه قراردادهای تحت الحمایگی=استعمارِ نو، توسط ترامپ و برخی کشورها. برای مثال: السیسی در عمل مصر را به تاراج گذاشته است، که درگیر جنگ نشود. بریتانیا، عراق را حمایت میکند.
سوم: بر خلاف تصور بسیاری، آمریکا در برابر ژاپن کوچک شکست خورده بود. نود درصد ارتش ژاپن در چین درگیر بودند. به منظور سرپوش گذاشتن به ناکامی، همانند غزه، آمریکا غیرنظامیان را در هیروشیما و ناگازاکی هدف گرفت.
لینک دانلود کتاب...
http://dl.ketabesabz.com/ebooks3/up/cinemaye-zede-jang_%5Bwww.ketabesabz.com%5D.pdf
نویسنده: طاهره عزیزی
برهه تاریخی به شدت جذابی است. با توجه به شتاب دگرگونیهای اجتماعی، سیاسی، حقوقی و... نمیتوان به راحتی دست به قلم شد. اما تا همین لحظه، چند صد موضوع ریشهای برای پرداختن وجود دارد. در این مجال به چند دلیل باز نشر کتاب "سینمای ضد جنگ ژاپن" را ضروری میبینم.
یک _ تکرار انتشار عامدانه بحران اروپا و غرب، به شرق. چنانچه مظنون اصلی تحریک برخی از سران حماس در حمله ۷ اکتبر ۲۰۲۳، روسیه بوده است.
دوم: تکرار واژه ساختگی "جنگ جهانی" و شروع چند ماهه قراردادهای تحت الحمایگی=استعمارِ نو، توسط ترامپ و برخی کشورها. برای مثال: السیسی در عمل مصر را به تاراج گذاشته است، که درگیر جنگ نشود. بریتانیا، عراق را حمایت میکند.
سوم: بر خلاف تصور بسیاری، آمریکا در برابر ژاپن کوچک شکست خورده بود. نود درصد ارتش ژاپن در چین درگیر بودند. به منظور سرپوش گذاشتن به ناکامی، همانند غزه، آمریکا غیرنظامیان را در هیروشیما و ناگازاکی هدف گرفت.
لینک دانلود کتاب...
http://dl.ketabesabz.com/ebooks3/up/cinemaye-zede-jang_%5Bwww.ketabesabz.com%5D.pdf
08.04.202507:53
[ادامهی فرستهی پیشین 👆]
۶. بحران محیطزیست و منابع طبیعی
فقدان برنامههای کلان و بلندمدت در زمینۀ آب، رها کردن افراد و نهادها در غارت آب و منابع طبیعی، خشکسالی، فرونشست زمین، آلودگی هوا، زنگ خطر فروپاشی زیستمحیطی در سطح کل کشور را به صدا درآورده است.
وظایف عاجل: تدوین برنامههای جامع ملی برای آب محیطزیست، توقف پروژههای ویرانگر طبیعت، و حرکت به سوی توسعه پایدار و مردمی.
۷. بحران آموزش، علم و مهاجرت نخبگان
,نظام آموزش کشور از هدف خود فاصله گرفته و با مشکلات جدی در کیفیت، عدالت آموزشی و آزادی علمی مواجه است، و شماری از نخبگان علمی و دانشگاهی و همچنین استعدادهای درخشان دانشجویی در حال ترک کشورند.
وظایف عاجل: بازسازی نظام آموزشی بر پایۀ عدالت و آزادی دانشگاه؛ و فراهمکردن شرایط برای بازگشت یا ماندن نخبگان.
مسئولان آگاه و دلسوز و شریفی که دل در گرو آرمانهای دیرین مردم و آبادی و استقلال ایران دارید:
اکنون هر یک از شما، به نسبت جایگاه و شایستگیهای فردی، فرصتی تاریخی دارید تا، با این درک که فرصتها بهسرعت از دست میروند، برای تحقق خواستهای همگانی شهروندان - از شهر تا روستا، از زن تا مرد، از هر قوم و قشر و پیشه و گروه سیاسی و نگرش دینی – بکوشید.
بیگمان هر یک از شما از محدودۀ اختیارات خاصی، در چارچوب قانون اساسی و دیگر قوانین ذیربط، برخوردارید. ولی انتظار میرود شما با پایبندی کامل شرافت ملی و وظایف سازمانی و بهرهگیری حداکثری از همان اختیارات خود، در چارچوب جلب توجه و حمایت مردم، و همراهسازی دیگر مسئولان آگاه و دلسوز ذیربط دیگر، برای هموار شدن راه تحولات ضروری بکوشید.
مردم ایران - که با انقلاب و بعضا شرکت در انتخابات، با هر کم و کیفی، به گونهای مستقیم یا نامستقیم، شما را چنین مقاماتی بخشیدهاند، یا حتی در انقلاب و انتخابات شرکت نکرده ولی به سرنوشت ایران و منافع ملی دلبستگی دارند - شایستهی کرامت، رفاه، آزادی و امیدند.
وظیفهی حاکمیت، پاسخگویی به نیازهای گوناگون مادی و سیاسی و فرهنگی و معنوی مردمان به عنوان شهروندان و صاحبان واقعی کشور است.
با تجدید احترام و آرزوی توفیق و سربلندی برای همۀ شما
و با امید به آیندۀ درخشان برای ایران آباد و سربلند، بر پایۀ آرمانهای دیرین استقلال، آزادی، عدالت، و صلح
موسی اکرمی - استاد فلسفه
نوزدهم فروردین ماه ۱۴۰۴
#برای_ایران
#برای_ایرانیان
#بحرانهای_ایران
#آیندهی_ایران
#نامه_به_مسئولان_کشور
#موسی_اکرمی
۶. بحران محیطزیست و منابع طبیعی
فقدان برنامههای کلان و بلندمدت در زمینۀ آب، رها کردن افراد و نهادها در غارت آب و منابع طبیعی، خشکسالی، فرونشست زمین، آلودگی هوا، زنگ خطر فروپاشی زیستمحیطی در سطح کل کشور را به صدا درآورده است.
وظایف عاجل: تدوین برنامههای جامع ملی برای آب محیطزیست، توقف پروژههای ویرانگر طبیعت، و حرکت به سوی توسعه پایدار و مردمی.
۷. بحران آموزش، علم و مهاجرت نخبگان
,نظام آموزش کشور از هدف خود فاصله گرفته و با مشکلات جدی در کیفیت، عدالت آموزشی و آزادی علمی مواجه است، و شماری از نخبگان علمی و دانشگاهی و همچنین استعدادهای درخشان دانشجویی در حال ترک کشورند.
وظایف عاجل: بازسازی نظام آموزشی بر پایۀ عدالت و آزادی دانشگاه؛ و فراهمکردن شرایط برای بازگشت یا ماندن نخبگان.
مسئولان آگاه و دلسوز و شریفی که دل در گرو آرمانهای دیرین مردم و آبادی و استقلال ایران دارید:
اکنون هر یک از شما، به نسبت جایگاه و شایستگیهای فردی، فرصتی تاریخی دارید تا، با این درک که فرصتها بهسرعت از دست میروند، برای تحقق خواستهای همگانی شهروندان - از شهر تا روستا، از زن تا مرد، از هر قوم و قشر و پیشه و گروه سیاسی و نگرش دینی – بکوشید.
بیگمان هر یک از شما از محدودۀ اختیارات خاصی، در چارچوب قانون اساسی و دیگر قوانین ذیربط، برخوردارید. ولی انتظار میرود شما با پایبندی کامل شرافت ملی و وظایف سازمانی و بهرهگیری حداکثری از همان اختیارات خود، در چارچوب جلب توجه و حمایت مردم، و همراهسازی دیگر مسئولان آگاه و دلسوز ذیربط دیگر، برای هموار شدن راه تحولات ضروری بکوشید.
مردم ایران - که با انقلاب و بعضا شرکت در انتخابات، با هر کم و کیفی، به گونهای مستقیم یا نامستقیم، شما را چنین مقاماتی بخشیدهاند، یا حتی در انقلاب و انتخابات شرکت نکرده ولی به سرنوشت ایران و منافع ملی دلبستگی دارند - شایستهی کرامت، رفاه، آزادی و امیدند.
وظیفهی حاکمیت، پاسخگویی به نیازهای گوناگون مادی و سیاسی و فرهنگی و معنوی مردمان به عنوان شهروندان و صاحبان واقعی کشور است.
با تجدید احترام و آرزوی توفیق و سربلندی برای همۀ شما
و با امید به آیندۀ درخشان برای ایران آباد و سربلند، بر پایۀ آرمانهای دیرین استقلال، آزادی، عدالت، و صلح
موسی اکرمی - استاد فلسفه
نوزدهم فروردین ماه ۱۴۰۴
#برای_ایران
#برای_ایرانیان
#بحرانهای_ایران
#آیندهی_ایران
#نامه_به_مسئولان_کشور
#موسی_اکرمی
05.04.202515:24
مستند «سالینجرخوانی در پارک شهر»
سال ساخت: ۱۳۹٠
نویسنده و کارگردان: پیروز کلانتری
کارگردان ایدههای جوراجور فیلم نشدهاش از پارک شهر تهران را مرور و خوانش میکند.
@chistiha
روایت
پارک مرا تعریف میکند
پیروز کلانتری
شهریور ۱۳۹۲
«اگر با تهران اخت نشویم، تهران است که یک جوری و یک جایی ما را قال میگذارد. فیلم ساختن از این شهر انگار برایم راهی برای اختشدن و عقب نماندن از تغییر حال دائمش است». پیروز کلانتری، مستندساز، درگفتارمتنِ فیلم مستند «سالینجرخوانی در پارک شهر» که آن را در سال ۱۳۹۰ ساخته است، طوری از رابطهی مکانها و آدمها در شهر نوشته، انگار که گفتار فیلمش زندگینگاره باشد تا روایت صرفِ موقعیت.
اینجا خیابان بهشت است. سمت چپمان بافت فرسودهی باقیمانده از محلهی قدیمی سنگلج است و سمت راستمان پارک شهر که اولین پارک تهران است. شصتوپنجسال پیش بخش بزرگ و اصلیِ سنگلج در مسیر مدرن شدنِ تهران تن به تعریفِ نو شدن نداد؛ ویرانش کردند و پارک شهر تاسیس شد و تعریفش کرد. حالا و در احوالات تازهی این شهر، پارک به دنبال تعریف خودش است...
https://dastan.ourmag.ir/entries/5847/
سال ساخت: ۱۳۹٠
نویسنده و کارگردان: پیروز کلانتری
کارگردان ایدههای جوراجور فیلم نشدهاش از پارک شهر تهران را مرور و خوانش میکند.
@chistiha
روایت
پارک مرا تعریف میکند
پیروز کلانتری
شهریور ۱۳۹۲
«اگر با تهران اخت نشویم، تهران است که یک جوری و یک جایی ما را قال میگذارد. فیلم ساختن از این شهر انگار برایم راهی برای اختشدن و عقب نماندن از تغییر حال دائمش است». پیروز کلانتری، مستندساز، درگفتارمتنِ فیلم مستند «سالینجرخوانی در پارک شهر» که آن را در سال ۱۳۹۰ ساخته است، طوری از رابطهی مکانها و آدمها در شهر نوشته، انگار که گفتار فیلمش زندگینگاره باشد تا روایت صرفِ موقعیت.
اینجا خیابان بهشت است. سمت چپمان بافت فرسودهی باقیمانده از محلهی قدیمی سنگلج است و سمت راستمان پارک شهر که اولین پارک تهران است. شصتوپنجسال پیش بخش بزرگ و اصلیِ سنگلج در مسیر مدرن شدنِ تهران تن به تعریفِ نو شدن نداد؛ ویرانش کردند و پارک شهر تاسیس شد و تعریفش کرد. حالا و در احوالات تازهی این شهر، پارک به دنبال تعریف خودش است...
https://dastan.ourmag.ir/entries/5847/
03.04.202508:58
⏪سرود سی تیر، ساختۀ حسین ملک و ابوالحسن صبا
◀️موسی اکرمی
◀️بریدهای از رُمان منتشرنشدۀ «#هفت_روز_و_هنوز_عشق_و_سودا»
✅در نکوداشت استاد ابوالحسن صبا (۱۴ فروردین ۱۲۸۱ - ۲۹ آذر ۱۳۳۶)
✅از خاطرات آریا کیانی
*️⃣بعد از ظهر سهشنبه ۲۹ خرداد ماه ۱۳۵۲، در گفتوگو با آقای دکتر ساسان سپنتا، ایشان از استاد ابوالحسن صبا و استاد کلنل علینقی وزیری و استاد روحالله خالقی به عنوان استادانشان در ویولن خاطراتی را بازگویی کردند که برای من بسیار جذاب بودند.
پس از آن که آقای دکتر سپنتا به دوستیهایشان با کسانی چون آقایان اسدالله ملک و حسین ملک اشاره کردند، من گفتم:
- «من نُت سرودی را در ماهور از آقای حسین ملک دارم که نامش «سرود سی تیر» است آقای دکتر.»
دکتر سپنتا با ابراز تعجب بسیار پرسیدند:
- «جدّی؟ این نُت از کجا به دست شما رسیده؟»
آهی کشیدم و گفتم:
- «داستانش طولانی است آقای دکتر. شاید روزی خدمتتان عرض کنم.»
- «بله. در زمان مناسب برایم بگویید، چون کمتر کسی این نُت را دارد. تا آنجا که من میدانم فقط چند تن از دوستان نزدیک خود آقای ملک آن را دارند. میدانید که؟ همان اسمش ...»
- «بله. اسمش روی خودش است.»
- «بله. «سی تیر»! میتوانید هفتۀ دیگر آن را بیاورید ببینم؟»
- «بله. حتماً آقای دکتر. اگر دوست داشته باشید همین حالا برایتان زمزمهاش کنم.»
آقای دکتر سپنتا فکری کردند و گفتند:
- «اگر میتوانید که خیلی عالی است. ولی اینجا نه. برویم داخل ماشین من. به اینجا اعتمادی نیست.»
دکتر سپنتا میز خود را مرتب کردند و کیف خود را برداشتند و دفترشان را ترک کردیم و رفتیم و سوار اتومبیلشان، که جلوی دانشکدهی ادبیات بود، شدیم. اتومبیل راه افتاد و آقای دکتر سپنتا گفتند که هر زمان مناسب میدانم میتوانم شروع کنم. من با چشمان بسته نواختن سرود با دهان را شروع کردم. از آغاز تا پایان با دقت زیاد، از روی حافظه، اجرایش کردم.
آقای دکتر سپنتا که به وجد آمده بودند گفتند:
- «آفرین! خودش است. عجب استعدادی در موسیقی دارید شما! چه خوب اجرا کردید. اصلاً فکر نمیکردم. کاش حسین آقای ملک هم بود و میشنید که اثرش چگونه توسط جوانی که فکرش را هم نمیتواند بکند اجرا شد. شما جریان ساخته شدن این سرود را میدانید؟»
- «نه خیر آقای دکتر.»
- «این در همان روز سیام تیر ماه ۱۳۳۱ ساخته شده. در نزدیکی میدان بهارستان. ... اگر بدانید در چه شرایطی؟!»
آقای دکتر سپنتا که کنجکاوی و علاقهام برای شنیدن را دیدند ادامه دادند:
- «در شرایطی بسیار سخت! آن روز حسین آقا داشته میرفته منزل آقای استاد صبا در نزدیکی میدان بهارستان و مجلس شورای ملّی. تیراندازی شروع میشود و هر کس به جائی پناه میبرد. حسین آقای ملک هم در نزدیکی خیابان ظهیرالاسلام توی جوی آب پنهان میشود و همان جور که صحنۀ تیراندازی و زخمی و کشته شدن و این چیزها را میدیده و حس میکرده با خشم زیاد این سرود را ساخته.»
- «عجب! خیلی حماسی و پُرشور است! یک مارش پرقدرت است.»
- «بله! حسین آقا هوادار پرشور حزب زحمتکشان بوده. ... شعرش را باید بخوانید یا بشنوید!»
- «شعر هم دارد آقای دکتر؟ چه جالب! نمیدانستم. ... شعر را چه کسی گفته؟»
- «نمیتوانید حدس بزنید؟»
- «خیر! ... چه کسی آقای دکتر؟»
- «خود استاد صبا! ... بله! خود خود استاد صبا!»
- «عجب! نمیدانستم استاد صبا شعر هم میگفتهاند.»
- «بله. ذوقی در شعر داشتند.»
- «شعر این سرود را قبل از ساخته شدن خود سرود گفتهاند یا بعد از آن؟»
- «بلافاصله بعد از سرودنش، که حسین آقا خودش را رسانده به منزل استاد صبا. او که در آن وضع سرود را ساخته بوده در فرصت مناسب از جوی آب بیرون آمده و با احتیاط لازم میرود منزل استاد صبا که در آن نزدیکی بوده. بعد از شرح مشاهدات و دادن گزارش از اوضاع و قضیۀ تیراندازی و پنهان شدن در جوی آب، به استاد صبا میگوید که در آن حال و وضع یک سرود ساخته. استاد صبا تا سرود را میشنود فیالمجلس شعرش را میسازد و سرود کامل میشود.»
- «فوقالعاده است آقای دکتر! چنین چیزی بیسابقه یا کمسابقه است در دنیا. آن شعر را میشود پیدا کرد؟»
- «بله. من برایتان میآورمش به شرط این که نهایت احتیاط را داشته باشید. میدانید که. ... خیلی خطرناک است.»
- «بله آقای دکتر. مطمئن باشید.»
•
بعد از ظهر سهشنبه پنجم تیر ماه تا آقای دکتر سپنتا در دفتر کارشان متن شعر استاد ابوالحسن صبا بر روی «سرود سی تیر» را به دستم دادند به سرعت آن را مرور کردم و با شوق بسیار گفتم:
- «دوست دارید برایتان زمزمهاش کنم آقای دکتر؟ مطابق آهنگی که آقای ملک ساخته است؟»
- «حتماً! با توصیف عجیب استاد علی ساغری از صدایتان خیلی مشتاق شنیدن صدایتان هستم. منتهی به استاد ساغری گفته بودید برای کسی ترانه یا آواز نمیخوانید. آن پیرمرد همچنان در حسرت شنیدن صدای شما و ادامۀ آموزش تار شما است.»
[ادامه در فرستۀ پسین👇]
◀️موسی اکرمی
◀️بریدهای از رُمان منتشرنشدۀ «#هفت_روز_و_هنوز_عشق_و_سودا»
✅در نکوداشت استاد ابوالحسن صبا (۱۴ فروردین ۱۲۸۱ - ۲۹ آذر ۱۳۳۶)
✅از خاطرات آریا کیانی
*️⃣بعد از ظهر سهشنبه ۲۹ خرداد ماه ۱۳۵۲، در گفتوگو با آقای دکتر ساسان سپنتا، ایشان از استاد ابوالحسن صبا و استاد کلنل علینقی وزیری و استاد روحالله خالقی به عنوان استادانشان در ویولن خاطراتی را بازگویی کردند که برای من بسیار جذاب بودند.
پس از آن که آقای دکتر سپنتا به دوستیهایشان با کسانی چون آقایان اسدالله ملک و حسین ملک اشاره کردند، من گفتم:
- «من نُت سرودی را در ماهور از آقای حسین ملک دارم که نامش «سرود سی تیر» است آقای دکتر.»
دکتر سپنتا با ابراز تعجب بسیار پرسیدند:
- «جدّی؟ این نُت از کجا به دست شما رسیده؟»
آهی کشیدم و گفتم:
- «داستانش طولانی است آقای دکتر. شاید روزی خدمتتان عرض کنم.»
- «بله. در زمان مناسب برایم بگویید، چون کمتر کسی این نُت را دارد. تا آنجا که من میدانم فقط چند تن از دوستان نزدیک خود آقای ملک آن را دارند. میدانید که؟ همان اسمش ...»
- «بله. اسمش روی خودش است.»
- «بله. «سی تیر»! میتوانید هفتۀ دیگر آن را بیاورید ببینم؟»
- «بله. حتماً آقای دکتر. اگر دوست داشته باشید همین حالا برایتان زمزمهاش کنم.»
آقای دکتر سپنتا فکری کردند و گفتند:
- «اگر میتوانید که خیلی عالی است. ولی اینجا نه. برویم داخل ماشین من. به اینجا اعتمادی نیست.»
دکتر سپنتا میز خود را مرتب کردند و کیف خود را برداشتند و دفترشان را ترک کردیم و رفتیم و سوار اتومبیلشان، که جلوی دانشکدهی ادبیات بود، شدیم. اتومبیل راه افتاد و آقای دکتر سپنتا گفتند که هر زمان مناسب میدانم میتوانم شروع کنم. من با چشمان بسته نواختن سرود با دهان را شروع کردم. از آغاز تا پایان با دقت زیاد، از روی حافظه، اجرایش کردم.
آقای دکتر سپنتا که به وجد آمده بودند گفتند:
- «آفرین! خودش است. عجب استعدادی در موسیقی دارید شما! چه خوب اجرا کردید. اصلاً فکر نمیکردم. کاش حسین آقای ملک هم بود و میشنید که اثرش چگونه توسط جوانی که فکرش را هم نمیتواند بکند اجرا شد. شما جریان ساخته شدن این سرود را میدانید؟»
- «نه خیر آقای دکتر.»
- «این در همان روز سیام تیر ماه ۱۳۳۱ ساخته شده. در نزدیکی میدان بهارستان. ... اگر بدانید در چه شرایطی؟!»
آقای دکتر سپنتا که کنجکاوی و علاقهام برای شنیدن را دیدند ادامه دادند:
- «در شرایطی بسیار سخت! آن روز حسین آقا داشته میرفته منزل آقای استاد صبا در نزدیکی میدان بهارستان و مجلس شورای ملّی. تیراندازی شروع میشود و هر کس به جائی پناه میبرد. حسین آقای ملک هم در نزدیکی خیابان ظهیرالاسلام توی جوی آب پنهان میشود و همان جور که صحنۀ تیراندازی و زخمی و کشته شدن و این چیزها را میدیده و حس میکرده با خشم زیاد این سرود را ساخته.»
- «عجب! خیلی حماسی و پُرشور است! یک مارش پرقدرت است.»
- «بله! حسین آقا هوادار پرشور حزب زحمتکشان بوده. ... شعرش را باید بخوانید یا بشنوید!»
- «شعر هم دارد آقای دکتر؟ چه جالب! نمیدانستم. ... شعر را چه کسی گفته؟»
- «نمیتوانید حدس بزنید؟»
- «خیر! ... چه کسی آقای دکتر؟»
- «خود استاد صبا! ... بله! خود خود استاد صبا!»
- «عجب! نمیدانستم استاد صبا شعر هم میگفتهاند.»
- «بله. ذوقی در شعر داشتند.»
- «شعر این سرود را قبل از ساخته شدن خود سرود گفتهاند یا بعد از آن؟»
- «بلافاصله بعد از سرودنش، که حسین آقا خودش را رسانده به منزل استاد صبا. او که در آن وضع سرود را ساخته بوده در فرصت مناسب از جوی آب بیرون آمده و با احتیاط لازم میرود منزل استاد صبا که در آن نزدیکی بوده. بعد از شرح مشاهدات و دادن گزارش از اوضاع و قضیۀ تیراندازی و پنهان شدن در جوی آب، به استاد صبا میگوید که در آن حال و وضع یک سرود ساخته. استاد صبا تا سرود را میشنود فیالمجلس شعرش را میسازد و سرود کامل میشود.»
- «فوقالعاده است آقای دکتر! چنین چیزی بیسابقه یا کمسابقه است در دنیا. آن شعر را میشود پیدا کرد؟»
- «بله. من برایتان میآورمش به شرط این که نهایت احتیاط را داشته باشید. میدانید که. ... خیلی خطرناک است.»
- «بله آقای دکتر. مطمئن باشید.»
•
بعد از ظهر سهشنبه پنجم تیر ماه تا آقای دکتر سپنتا در دفتر کارشان متن شعر استاد ابوالحسن صبا بر روی «سرود سی تیر» را به دستم دادند به سرعت آن را مرور کردم و با شوق بسیار گفتم:
- «دوست دارید برایتان زمزمهاش کنم آقای دکتر؟ مطابق آهنگی که آقای ملک ساخته است؟»
- «حتماً! با توصیف عجیب استاد علی ساغری از صدایتان خیلی مشتاق شنیدن صدایتان هستم. منتهی به استاد ساغری گفته بودید برای کسی ترانه یا آواز نمیخوانید. آن پیرمرد همچنان در حسرت شنیدن صدای شما و ادامۀ آموزش تار شما است.»
[ادامه در فرستۀ پسین👇]
02.04.202510:07
⭐️
چیستی ها *پلی از فلسفه تا هنر*
@chistiha
وبسایت:
http://chistiha.com/
یوتیوب:
https://www.youtube.com/@chistihapol
اینستاگرام:
https://www.instagram.com/pol.educational.group/
در این پل سعی داریم روی مطالبی متمرکز شویم از حوزه نظر تا عمل:
"از فلسفه علوم اجتماعی تا ادبیات نمایشی"
نظرات شما برای ما ارزشمند است، پیشنهادهای خود را با ما به اشتراک بگذارید.
تیم ادمین
@GroupAsst
⭐️
چیستی ها *پلی از فلسفه تا هنر*
@chistiha
وبسایت:
http://chistiha.com/
یوتیوب:
https://www.youtube.com/@chistihapol
اینستاگرام:
https://www.instagram.com/pol.educational.group/
در این پل سعی داریم روی مطالبی متمرکز شویم از حوزه نظر تا عمل:
"از فلسفه علوم اجتماعی تا ادبیات نمایشی"
نظرات شما برای ما ارزشمند است، پیشنهادهای خود را با ما به اشتراک بگذارید.
تیم ادمین
@GroupAsst
⭐️
10.04.202511:57
فایل صوتی جلسهی دوازدهم جمعخوانیِ «پرتابهای فلسفه»
- بخشهای وسوسهی خوردن و معصومیتِ کودکانه
۲۰ فروردین ۱۴۰۴
> @partabhaa
https://t.me/partabhaa/76
@chistiha
- بخشهای وسوسهی خوردن و معصومیتِ کودکانه
۲۰ فروردین ۱۴۰۴
> @partabhaa
https://t.me/partabhaa/76
@chistiha
09.04.202515:05
تحلیل گفتمان انتقادی (جلسهی دوم):
«فراسوی ایدئولوژی و گفتمان: به سوی شیزوکاوی سیلانهای میل»
شهریور ۱۴۰۳
مدرسهی عالی مطالعات زبانی
@languagestudies1403
@MSandUS
«فراسوی ایدئولوژی و گفتمان: به سوی شیزوکاوی سیلانهای میل»
شهریور ۱۴۰۳
مدرسهی عالی مطالعات زبانی
@languagestudies1403
@MSandUS
08.04.202507:52
⏪نامهای به مسئولان ارجمند آگاه و دلسوز، در هر جایگاه رسمی تأثیرگذار در سرنوشت کشور
با سلام و احترام
اجازه میخواهم این سخن تکراری را باز هم تکرار کنم که در شرایطی که کشور عزیزمان با انبوهی از بحرانهای درهمتنیده و فزاینده مواجه است، شما از مسئولیتی خطیر و تاریخی برخوردارید.
این نامۀ کوتاه نه از موضع انتقاد، بلکه از سر دلسوزی و دغدغهمندی نسبت به سرنوشت ایران نگاشته، میشود؛ نامهای که میخواهد با سخنانی چه بسا تکراری تا اندازهای بازتابدهندۀ صدای آن بخشی از ملت باشد که هنوز با امید به عقلانیت درخور و اصلاح بنیادین امور و شفافیت در تصمیمگیریهای مرتبط با سرنوشت کشور، چشم به تک تک مسئولان آگاه و سالم و پاکدستی که در جایگاههای حاکمیتی گوناگون قرار گرفتهاند دوخته است.
امروز کشور با بحرانهائی مواجه است که در صورت تأخیر در برخورد صادقانه و جدی با آنها، ممکن است مسیر آینده را با هزینههائی بازگشتناپذیر روبهرو کنند.
اجازه میخواهم بهگونهای خلاصه و با اولویت نسبی، برخی از مهمترین این بحرانها و وظایف عاجل را یادآور شوم، و از هر مسنول آگاه و دلسوز و میهنپرست و پایبند به آرمانهای گوناگون آزادی و عدالت و صلح، بهویژه از جنبش مشروطهخواهی تا کنون، درخواست کنم با جلب توجه مردمی و همکاری همۀ مسئولان ذیربط کشور، در چارچوب تصمیمات مقتضی و کارآمد بهگونهای شجاعانه بکوشد:
۱. بحران حکمرانی و ناکارآمدی ساختارها و ناشایستگی شماری از کارگزاران
قوانین بالادستیای که نیاز به بازنگری جدی دارند، دیوانسالاری و خدمات اداری فرسوده، انتصابات غیرتخصصی، ضعف نظارت و پاسخگویی، و تمرکز بیش از حد قدرت در ساختارهائی غیرپاسخگو، مانع تحقق آزادیهای اساسی قانونی، عدالت و پیشرفت در کشور شده است.
وظایف عاجل: آغاز بازنگری جدی در برخی از قوانین بالادستی با سازوکارهای تعیین شده، اصلاحات ساختاری در نظام اداری، تقویت نهادهای مستقل نظارتی، شفافسازی فرآیندها، و حرکت به سمت حکمرانی خوب پاسخگو بر پایۀ انتخابات مردمسالارانۀ راستین و انتصابات شایستهسالارانه.
۲. بحران سیاست خارجی و انزوای بینالمللی
منازعات دیپلماتیک، تحریمهای فلجکننده، و از دست دادن فرصتهای تعامل جهانی، هزینههای سنگینی بر کشور تحمیل کردهاند. تعامل سازنده با جهان، از پیششرطهای مهم رشد اقتصادی و ثبات داخلی است.
وظایف عاجل: ترسیم سیاست خارجیای متوازن، عزتمند و در عین حال عملگرایانه همه در چارچوب راهبرد صلحخواهی عزتمند ایرانی؛ از سرگیری مذاکرات مؤثر و گشودن باب تعامل سازنده با جهان، بهویژه همسایگان و قدرتهای کلیدی جهان، با تمرکز بر منافع ملی نه منازعات ایدئولوژیک.
۳. بحران اعتماد عمومی و سرمایۀ اجتماعی
جامعۀ ایران، بهویژه در سالهای اخیر، با افت شدید اعتماد نسبت به حاکمیت، رسانهها و نهادهای رسمی مواجه شده است. مشارکت پایین در انتخابات، افزایش مهاجرت، و رشد بیاعتمادی به نهادهای گوناگون دولتی، نشانههای روشنی از این بحران هستند.
وظایف عاجل: احیای گفتوگو با مردم، بازگرداندن صداقت و شفافیت به ادبیات سیاسی، پذیرش خطاهای گذشته، و اصلاح سیاستهائی که سبب طرد یا سرکوب منتقدان و دلسوزان شدهاند.
۴. بحران معیشت و اقتصاد فروپاشیده
تورم افسارگسیخته، رکود، بیکاری و کاهش قدرت خرید، زندگی میلیونها ایرانی را تحت فشار قرار داده است. اقتصاد کشور در غیاب برنامهای روشن، با بیثباتی و بیاعتمادی شدید مواجه است.
وظایف عاجل: طراحی برنامهای شفاف برای کنترل تورم، بازگرداندن نظم به نظام مالی و بانکی، مقابله با فساد سیستماتیک، و استفاده از ظرفیت نخبگان و اقتصاددانان مستقل و دلسوز، فارغ از ملاحظات جناحی و گروهبندیهای سیاسی و فکری در چارجوب پایبندی راستین به منافع ملی.
۵. بحران انسجام ملی و شکافهای اجتماعی
افزایش شکاف میان گروههای اجتماعی، قومی، مذهبی و جنسیتی، کشور را از درون تهدید میکند. نادیده گرفتن برخی از حقوق اقوام، زنان، جوانان و اقلیتها، حقوقی در چارچوب وحدت ملی و منافع عام همگانی و حقوق شهروندی مصرح در اسناد بالادستی جهانی و ملی، همزیستی ملی را تضعیف کرده و چالشهائی را برانگیخته است.
وظایف عاجل: بازنگری در سیاستهای فرهنگی، احترام به تنوع اجتماعی و هویتی کشور، بازگرداندن منزلت به نهادهای مدنی، و کوشش همهجانبه برای تحقق همبستگی ملی بر پایهی عدالت، کرامت و حقوق برابر شهروندی.
[ادامه در فرستهی پسین 👇]
با سلام و احترام
اجازه میخواهم این سخن تکراری را باز هم تکرار کنم که در شرایطی که کشور عزیزمان با انبوهی از بحرانهای درهمتنیده و فزاینده مواجه است، شما از مسئولیتی خطیر و تاریخی برخوردارید.
این نامۀ کوتاه نه از موضع انتقاد، بلکه از سر دلسوزی و دغدغهمندی نسبت به سرنوشت ایران نگاشته، میشود؛ نامهای که میخواهد با سخنانی چه بسا تکراری تا اندازهای بازتابدهندۀ صدای آن بخشی از ملت باشد که هنوز با امید به عقلانیت درخور و اصلاح بنیادین امور و شفافیت در تصمیمگیریهای مرتبط با سرنوشت کشور، چشم به تک تک مسئولان آگاه و سالم و پاکدستی که در جایگاههای حاکمیتی گوناگون قرار گرفتهاند دوخته است.
امروز کشور با بحرانهائی مواجه است که در صورت تأخیر در برخورد صادقانه و جدی با آنها، ممکن است مسیر آینده را با هزینههائی بازگشتناپذیر روبهرو کنند.
اجازه میخواهم بهگونهای خلاصه و با اولویت نسبی، برخی از مهمترین این بحرانها و وظایف عاجل را یادآور شوم، و از هر مسنول آگاه و دلسوز و میهنپرست و پایبند به آرمانهای گوناگون آزادی و عدالت و صلح، بهویژه از جنبش مشروطهخواهی تا کنون، درخواست کنم با جلب توجه مردمی و همکاری همۀ مسئولان ذیربط کشور، در چارچوب تصمیمات مقتضی و کارآمد بهگونهای شجاعانه بکوشد:
۱. بحران حکمرانی و ناکارآمدی ساختارها و ناشایستگی شماری از کارگزاران
قوانین بالادستیای که نیاز به بازنگری جدی دارند، دیوانسالاری و خدمات اداری فرسوده، انتصابات غیرتخصصی، ضعف نظارت و پاسخگویی، و تمرکز بیش از حد قدرت در ساختارهائی غیرپاسخگو، مانع تحقق آزادیهای اساسی قانونی، عدالت و پیشرفت در کشور شده است.
وظایف عاجل: آغاز بازنگری جدی در برخی از قوانین بالادستی با سازوکارهای تعیین شده، اصلاحات ساختاری در نظام اداری، تقویت نهادهای مستقل نظارتی، شفافسازی فرآیندها، و حرکت به سمت حکمرانی خوب پاسخگو بر پایۀ انتخابات مردمسالارانۀ راستین و انتصابات شایستهسالارانه.
۲. بحران سیاست خارجی و انزوای بینالمللی
منازعات دیپلماتیک، تحریمهای فلجکننده، و از دست دادن فرصتهای تعامل جهانی، هزینههای سنگینی بر کشور تحمیل کردهاند. تعامل سازنده با جهان، از پیششرطهای مهم رشد اقتصادی و ثبات داخلی است.
وظایف عاجل: ترسیم سیاست خارجیای متوازن، عزتمند و در عین حال عملگرایانه همه در چارچوب راهبرد صلحخواهی عزتمند ایرانی؛ از سرگیری مذاکرات مؤثر و گشودن باب تعامل سازنده با جهان، بهویژه همسایگان و قدرتهای کلیدی جهان، با تمرکز بر منافع ملی نه منازعات ایدئولوژیک.
۳. بحران اعتماد عمومی و سرمایۀ اجتماعی
جامعۀ ایران، بهویژه در سالهای اخیر، با افت شدید اعتماد نسبت به حاکمیت، رسانهها و نهادهای رسمی مواجه شده است. مشارکت پایین در انتخابات، افزایش مهاجرت، و رشد بیاعتمادی به نهادهای گوناگون دولتی، نشانههای روشنی از این بحران هستند.
وظایف عاجل: احیای گفتوگو با مردم، بازگرداندن صداقت و شفافیت به ادبیات سیاسی، پذیرش خطاهای گذشته، و اصلاح سیاستهائی که سبب طرد یا سرکوب منتقدان و دلسوزان شدهاند.
۴. بحران معیشت و اقتصاد فروپاشیده
تورم افسارگسیخته، رکود، بیکاری و کاهش قدرت خرید، زندگی میلیونها ایرانی را تحت فشار قرار داده است. اقتصاد کشور در غیاب برنامهای روشن، با بیثباتی و بیاعتمادی شدید مواجه است.
وظایف عاجل: طراحی برنامهای شفاف برای کنترل تورم، بازگرداندن نظم به نظام مالی و بانکی، مقابله با فساد سیستماتیک، و استفاده از ظرفیت نخبگان و اقتصاددانان مستقل و دلسوز، فارغ از ملاحظات جناحی و گروهبندیهای سیاسی و فکری در چارجوب پایبندی راستین به منافع ملی.
۵. بحران انسجام ملی و شکافهای اجتماعی
افزایش شکاف میان گروههای اجتماعی، قومی، مذهبی و جنسیتی، کشور را از درون تهدید میکند. نادیده گرفتن برخی از حقوق اقوام، زنان، جوانان و اقلیتها، حقوقی در چارچوب وحدت ملی و منافع عام همگانی و حقوق شهروندی مصرح در اسناد بالادستی جهانی و ملی، همزیستی ملی را تضعیف کرده و چالشهائی را برانگیخته است.
وظایف عاجل: بازنگری در سیاستهای فرهنگی، احترام به تنوع اجتماعی و هویتی کشور، بازگرداندن منزلت به نهادهای مدنی، و کوشش همهجانبه برای تحقق همبستگی ملی بر پایهی عدالت، کرامت و حقوق برابر شهروندی.
[ادامه در فرستهی پسین 👇]
04.04.202523:08
ناصر فکوهی، سالهای ترامپ، پیش از توفان تا چشماندازی بر چهان پساترامپ، نشر آبی پارسی، تهران 1400، رقعی، 314 صفحه، باصدای نویسنده/ از 15 اسفند 1403 در کانال کتابهای صوتی ناصر فکوهی (و بزودی در یوتیوب ناصر فکوهی)
بخش هشتم / ادامه فصل اول: آینده خاور میانه یا آینده جهان
https://t.me/c/1411042087/2873
دقت کنید چون این کانال خصوصی است ابتدا باید از طریق آدرس زیر عضو شوید تا بتوانید به لینک کتاب برسید
https://t.me/joinchat/VBrLJ-yC2ZEfeMGY
بخش هشتم / ادامه فصل اول: آینده خاور میانه یا آینده جهان
https://t.me/c/1411042087/2873
دقت کنید چون این کانال خصوصی است ابتدا باید از طریق آدرس زیر عضو شوید تا بتوانید به لینک کتاب برسید
https://t.me/joinchat/VBrLJ-yC2ZEfeMGY
03.04.202508:58
[ادامۀ فرستۀ پیشین👆]
- «استاد ساغری لطف دارند آقای دکتر. من خدمتشان گفتم که در جلسۀ عمومی، بخصوص به قصد فراهم شدن مقدمات آوازخوانی حرفهیی در رادیو و تلویزیون، نمیخوانم. ولی اگر کسی چون شما امر کند که خدمتشان چیزی بخوانم اطاعت میکنم آقای دکتر، کما این که به خواست خودم برای خود استاد ساغری چیزی خواندم.»
- «پس اگر برایم بخوانید که عالی است. ولی باز هم بهتر است بیرون دفتر باشد. بیایید باز هم سوار اتومبیلم بشویم و برویم جائی دور از دانشکده تا آن جور که شأن این سرود است بخوانید.»
- «خیلی هم خوب است آقای دکتر. اصلاً من میتوانم توی اتومبیل برایتان بخوانم.»
سوار اتومبیل که شدیم و از دانشکدۀ ادبیات و سپس از دانشکدۀ پزشکی دور شدیم متن شعر استاد صبا را جلویم گرفتم و دو باره آن را مرور کردم و به آقای دکتر سپنتا گفتم:
- «هر زمان بفرمایید میخوانم آقای دکتر.»
آقای دکتر سپنتا اتومبیلشان را در منطقۀ درختکاری، حد فاصل ساختمانهای آموزشی دانشگاه و خوابگاهها، متوقف کردند و پیاده شدیم و در آن فضا که به شعاع چند سد متری کسی جز ما دو نفر حضور نداشت گفتند:
- «همین جا خوب است. شروع کنید ببینم.»
سینهام را صاف کردم و سرود را مطابق آهنگ حسین ملک با دقت کامل خواندم:
تا خواندن سرود را به پایان رساندم آقای دکتر سپنتا دست زدند و گفتند:
- «آفرین! احسنت! به قول خارجیها «براوو»! عالی! عالی! عالی! ... واقعاً به به! چه صدائی! چه صدائی! چقدر هم سرود را درست و خوب خواندید. بدون تمرین! فوقالعاده بود. قدر این صدا را میدانید؟»
خندیدم و گفتم:
- «کدام آدم قدر چیزهائی را که دارد میداند آقای دکتر؟!»
- «آن که بله! ولی این صدا خیلی حیف است. باید همه بشنوند و ازش لذت ببرند. ما نمیدانیم صوت داوودی چی بوده. ولی اگر ایدئال صوت بشری برای آواز را در نظر بگیریم این صدا اگر اندکی تربیت و پخته بشود معرکه است. به آن ایدئال نزدیک است. قدرش را بدانید!»
سرم را تکان دادم و به حسرت پوزخند زدم و گفتم:
- «نمیدانم چه بگویم آقای دکتر.»
سوار اتومبیل شدیم و دکتر سپنتا از نزدیکی خوابگاه استادان دور زدند و گفتند:
- «حالا شاید وقتش باشد بگویید ببینم نُت این سرود چگونه به دست شما رسیده؟»
دستی به پیشانیام کشیدم و در حالی که سعی داشتم بغض نکنم گفتم:
- «چشم آقای دکتر. گفته بودم داستانش طولانی است. ... به هر حال من دخترعمو-دخترخالهئی داشتم که عمرش را داد به شما. او ضمن این که درسش را میخواند موسیقی هم کار میکرد. یعنی معلم داشت برای پیانو و چنگ و حتّا سهتار. عمویم بر خلاف ما خیلی پولدار بود. ... بالاخره دفتر نُت دخترعمو-دخترخالهام به من رسید. من هم که کمی ذوق موسیقایی دارم سعی کردهام آهنگهائی را که او نُتهایشان را نوشته بود از روی همان نُتها بازسازی کنم. در آن میان برخوردم به این سرود آقای حسین ملک.»
- «عجب! ... آن دختر خانم کی فوت کرده؟»
- «حدود دو سال پیش.»
- «باعث تأسف است. بهتان تسلیت میگویم.»
- «ممنون آقای دکتر.»
- «فکر میکنید این نُت از کجا به دست او رسیده بوده؟ از عمویتان نپرسیدهاید؟»
- «نه خیر آقای دکتر. این که چه جوری به دست آنها رسیده برای خودم هم مهم است. این از یک طرف. نام سرود و بعد محتوای شعر و زمان ساخته شدن آهنگ و شعر، که شما فرمودید، هم برایم خیلی مهماند. سازندۀ سرود را دخترعمو-دخترخالهام «آقای حسین ملک» ذکر کرده بود. آن هفته که از میان دوستانتان آقای ملک را هم نام بردید من به یاد این نُت افتادم و خواستم موضوع را در میان بگذارم. من کمابیش با کارهای برادران ملک آشنایم. ولی برایم جالب بود که اقای حسین ملک سرودی ساخته و اسمش را گذاشته «سی تیر»، «سی تیر». اسمی مهم و جالب بخصوص برای من.»
- «جالب است که این اسم برایتان اهمیت خاصی دارد. میتوانم بپرسم چرا؟»
- «چه عرض کنم آقای دکتر؟ سوای این که آن روز سی تیر سال ۱۳۳۱ روز مهمی در تاریخ کشورمان است - کما این که آقای حسین ملک احساسش را داشته و استاد ابوالحسن صبا به خوبی حوادث آن روز و آرزوی ملت در آن روز را بیان کردهاند - از شما چه پنهان که برای من یک اهمیت خاص شخصی هم دارد.»
#علینقی_وزیری
#روحالله_خالقی
#علی_ساغری
#سی_تیر
#ابوالحسن_صبا
#حسین_ملک
#ساسان_سپنتا
#موسی_اکرمی
- «استاد ساغری لطف دارند آقای دکتر. من خدمتشان گفتم که در جلسۀ عمومی، بخصوص به قصد فراهم شدن مقدمات آوازخوانی حرفهیی در رادیو و تلویزیون، نمیخوانم. ولی اگر کسی چون شما امر کند که خدمتشان چیزی بخوانم اطاعت میکنم آقای دکتر، کما این که به خواست خودم برای خود استاد ساغری چیزی خواندم.»
- «پس اگر برایم بخوانید که عالی است. ولی باز هم بهتر است بیرون دفتر باشد. بیایید باز هم سوار اتومبیلم بشویم و برویم جائی دور از دانشکده تا آن جور که شأن این سرود است بخوانید.»
- «خیلی هم خوب است آقای دکتر. اصلاً من میتوانم توی اتومبیل برایتان بخوانم.»
سوار اتومبیل که شدیم و از دانشکدۀ ادبیات و سپس از دانشکدۀ پزشکی دور شدیم متن شعر استاد صبا را جلویم گرفتم و دو باره آن را مرور کردم و به آقای دکتر سپنتا گفتم:
- «هر زمان بفرمایید میخوانم آقای دکتر.»
آقای دکتر سپنتا اتومبیلشان را در منطقۀ درختکاری، حد فاصل ساختمانهای آموزشی دانشگاه و خوابگاهها، متوقف کردند و پیاده شدیم و در آن فضا که به شعاع چند سد متری کسی جز ما دو نفر حضور نداشت گفتند:
- «همین جا خوب است. شروع کنید ببینم.»
سینهام را صاف کردم و سرود را مطابق آهنگ حسین ملک با دقت کامل خواندم:
- ««شه زمام ملتی
سپرده دست دولتی
که با تفنگ و توپ و تانک و تیر
کند حکومت
چو مستبدی
جابرانه.
این نظامیان کنون
به امر آمری جَبون
به ملتی سپر نموده جان
هدف نمایند
به خون کشانند
جاهلانه.
ز رگبار مسلسلها
هزاران تن فتاد از پا
به خون اجساد آغشته
ز کشته پشتهها گشته
جمله تن فدا
نموده بهر آزادی
عاشقانه.
وزید از کُهسار
نسیمی خوش دار
نویدی که ملت
پیروز شده امروز.
بگو اکنون
به خصم دون
برو بیرون!
تو بمانی ای وطن
جاودانه.
ملتی که شد غیور
تا به کی بود صبور
چون ز حد شدی
شود جسور
کشد ز عزت
تو را به ذلت
ماهرانه.»
تا خواندن سرود را به پایان رساندم آقای دکتر سپنتا دست زدند و گفتند:
- «آفرین! احسنت! به قول خارجیها «براوو»! عالی! عالی! عالی! ... واقعاً به به! چه صدائی! چه صدائی! چقدر هم سرود را درست و خوب خواندید. بدون تمرین! فوقالعاده بود. قدر این صدا را میدانید؟»
خندیدم و گفتم:
- «کدام آدم قدر چیزهائی را که دارد میداند آقای دکتر؟!»
- «آن که بله! ولی این صدا خیلی حیف است. باید همه بشنوند و ازش لذت ببرند. ما نمیدانیم صوت داوودی چی بوده. ولی اگر ایدئال صوت بشری برای آواز را در نظر بگیریم این صدا اگر اندکی تربیت و پخته بشود معرکه است. به آن ایدئال نزدیک است. قدرش را بدانید!»
سرم را تکان دادم و به حسرت پوزخند زدم و گفتم:
- «نمیدانم چه بگویم آقای دکتر.»
سوار اتومبیل شدیم و دکتر سپنتا از نزدیکی خوابگاه استادان دور زدند و گفتند:
- «حالا شاید وقتش باشد بگویید ببینم نُت این سرود چگونه به دست شما رسیده؟»
دستی به پیشانیام کشیدم و در حالی که سعی داشتم بغض نکنم گفتم:
- «چشم آقای دکتر. گفته بودم داستانش طولانی است. ... به هر حال من دخترعمو-دخترخالهئی داشتم که عمرش را داد به شما. او ضمن این که درسش را میخواند موسیقی هم کار میکرد. یعنی معلم داشت برای پیانو و چنگ و حتّا سهتار. عمویم بر خلاف ما خیلی پولدار بود. ... بالاخره دفتر نُت دخترعمو-دخترخالهام به من رسید. من هم که کمی ذوق موسیقایی دارم سعی کردهام آهنگهائی را که او نُتهایشان را نوشته بود از روی همان نُتها بازسازی کنم. در آن میان برخوردم به این سرود آقای حسین ملک.»
- «عجب! ... آن دختر خانم کی فوت کرده؟»
- «حدود دو سال پیش.»
- «باعث تأسف است. بهتان تسلیت میگویم.»
- «ممنون آقای دکتر.»
- «فکر میکنید این نُت از کجا به دست او رسیده بوده؟ از عمویتان نپرسیدهاید؟»
- «نه خیر آقای دکتر. این که چه جوری به دست آنها رسیده برای خودم هم مهم است. این از یک طرف. نام سرود و بعد محتوای شعر و زمان ساخته شدن آهنگ و شعر، که شما فرمودید، هم برایم خیلی مهماند. سازندۀ سرود را دخترعمو-دخترخالهام «آقای حسین ملک» ذکر کرده بود. آن هفته که از میان دوستانتان آقای ملک را هم نام بردید من به یاد این نُت افتادم و خواستم موضوع را در میان بگذارم. من کمابیش با کارهای برادران ملک آشنایم. ولی برایم جالب بود که اقای حسین ملک سرودی ساخته و اسمش را گذاشته «سی تیر»، «سی تیر». اسمی مهم و جالب بخصوص برای من.»
- «جالب است که این اسم برایتان اهمیت خاصی دارد. میتوانم بپرسم چرا؟»
- «چه عرض کنم آقای دکتر؟ سوای این که آن روز سی تیر سال ۱۳۳۱ روز مهمی در تاریخ کشورمان است - کما این که آقای حسین ملک احساسش را داشته و استاد ابوالحسن صبا به خوبی حوادث آن روز و آرزوی ملت در آن روز را بیان کردهاند - از شما چه پنهان که برای من یک اهمیت خاص شخصی هم دارد.»
#علینقی_وزیری
#روحالله_خالقی
#علی_ساغری
#سی_تیر
#ابوالحسن_صبا
#حسین_ملک
#ساسان_سپنتا
#موسی_اکرمی
01.04.202519:59
Переслав з:
انسان شناسی و فرهنگ



10.04.202507:11
✅متلاشی شدنِ متلاشیشدگان: پیامدهای جامعهشناختی جهانی انتخاب ترامپ (بخش ۲)
عبدی جوادزاده، برگردان: آذر جوادزاده
✍️از دهه ۱۹۸۰ به بعد، برای چندین دهه، جهان با کنش، جنبش اجتماعی و سیاسی انسانها که سعی در ایجاد و شناخت هویت فرهنگی خود داشتند، مواجه شد. چرخش تا حدودی ناگهانی بود. ناگهان مردم متوجه جریانهای مذهبی، نژادی، هویت قومی و جنسیتی شدند و از جامعه، دولت و دیگران خواستند آنها را همانگونه که هستند، بشناسند مثل لاتین، مسلمان، سیاهپوست، مهاجر یا بومی آمریکایی. به نظر میرسد، نتیجه مانند یک جامعه چند فرهنگی باشد. در این زمینه و شاید در پسزمینه، چارلز تیلور (۱۹۹۴) برای اولین بار مفهوم سیاست هویت را مطرح کرد. این ایده در سراسر جهان گسترش یافته که نه تنها...
متن کامل در:
https://B2n.ir/sq7899
عبدی جوادزاده، برگردان: آذر جوادزاده
✍️از دهه ۱۹۸۰ به بعد، برای چندین دهه، جهان با کنش، جنبش اجتماعی و سیاسی انسانها که سعی در ایجاد و شناخت هویت فرهنگی خود داشتند، مواجه شد. چرخش تا حدودی ناگهانی بود. ناگهان مردم متوجه جریانهای مذهبی، نژادی، هویت قومی و جنسیتی شدند و از جامعه، دولت و دیگران خواستند آنها را همانگونه که هستند، بشناسند مثل لاتین، مسلمان، سیاهپوست، مهاجر یا بومی آمریکایی. به نظر میرسد، نتیجه مانند یک جامعه چند فرهنگی باشد. در این زمینه و شاید در پسزمینه، چارلز تیلور (۱۹۹۴) برای اولین بار مفهوم سیاست هویت را مطرح کرد. این ایده در سراسر جهان گسترش یافته که نه تنها...
متن کامل در:
https://B2n.ir/sq7899
09.04.202515:05
تحلیل گفتمان انتقادی (جلسهی اول):
«ایدئولوژی: ظهور و افول یک مفهوم»
شهریور ۱۴۰۳
مدرسهی عالی مطالعات زبانی
@languagestudies1403
@MSandUS
«ایدئولوژی: ظهور و افول یک مفهوم»
شهریور ۱۴۰۳
مدرسهی عالی مطالعات زبانی
@languagestudies1403
@MSandUS
06.04.202512:55
چالش امروزِ ما در نسبت میان علم و سیاست
دکتر مصطفی زالی
https://t.me/PoliticalScience_ir/5132
@chistiha
دکتر مصطفی زالی
https://t.me/PoliticalScience_ir/5132
@chistiha
04.04.202509:45
✅بخشی از درسگفتار «نقد روایتهای اروپا-محورانه علوم انسانی در ایران و خاورمیانه»
مدرس: دکتر سید جواد میری
✅در این دوره به بررسی مفهوم استعمارزدایی (decoloniality) و تمایز آن با دو مفهوم پسااستعماری (post-colonial) و ضداستعماری (anti-colonial) خواهیم پرداخت و امکانهای استعمارزدایی را با نگاهی به اندیشه «آنیبال کوینخانو» مورد مداقه قرار خواهیم داد.
✅برای شنیدن درسگفتار به آی دی زیر پیام دهید:
👉 @Sepanta_academy
آکادمی سپنتا
https://t.me/sepantasocialscience
مدرس: دکتر سید جواد میری
✅در این دوره به بررسی مفهوم استعمارزدایی (decoloniality) و تمایز آن با دو مفهوم پسااستعماری (post-colonial) و ضداستعماری (anti-colonial) خواهیم پرداخت و امکانهای استعمارزدایی را با نگاهی به اندیشه «آنیبال کوینخانو» مورد مداقه قرار خواهیم داد.
✅برای شنیدن درسگفتار به آی دی زیر پیام دهید:
👉 @Sepanta_academy
آکادمی سپنتا
https://t.me/sepantasocialscience
03.04.202508:11
[ادامۀ فرستۀ پیشین👆]
- «استاد ساغری لطف دارند آقای دکتر. من خدمتشان گفتم که در جلسۀ عمومی، بخصوص به قصد فراهم شدن مقدمات آوازخوانی حرفهیی در رادیو و تلویزیون، نمیخوانم. ولی اگر کسی چون شما امر کند که خدمتشان چیزی بخوانم اطاعت میکنم آقای دکتر، کما این که به خواست خودم برای خود استاد ساغری چیزی خواندم.»
- «پس اگر برایم بخوانید که عالی است. ولی باز هم بهتر است بیرون دفتر باشد. بیایید باز هم سوار اتومبیلم بشویم و برویم جائی دور از دانشکده تا آن جور که شأن این سرود است بخوانید.»
- «خیلی هم خوب است آقای دکتر. اصلاً من میتوانم توی اتومبیل برایتان بخوانم.»
سوار اتومبیل که شدیم و از دانشکدۀ ادبیات و سپس از دانشکدۀ پزشکی دور شدیم متن شعر استاد صبا را جلویم گرفتم و دو باره آن را مرور کردم و به آقای دکتر سپنتا گفتم:
- «هر زمان بفرمایید میخوانم آقای دکتر.»
آقای دکتر سپنتا اتومبیلشان را در منطقۀ درختکاری، حد فاصل ساختمانهای آموزشی دانشگاه و خوابگاهها، متوقف کردند و پیاده شدیم و در آن فضا که به شعاع چند سد متری کسی جز ما دو نفر حضور نداشت گفتند:
- «همین جا خوب است. شروع کنید ببینم.»
سینهام را صاف کردم و سرود را مطابق آهنگ حسین ملک با دقت کامل خواندم:
تا خواندن سرود را به پایان رساندم آقای دکتر سپنتا دست زدند و گفتند:
- «آفرین! احسنت! به قول خارجیها «براوو»! عالی! عالی! عالی! ... واقعاً به به! چه صدائی! چه صدائی! چقدر هم سرود را درست و خوب خواندید. بدون تمرین! فوقالعاده بود. قدر این صدا را میدانید؟»
خندیدم و گفتم:
- «کدام آدم قدر چیزهائی را که دارد میداند آقای دکتر؟!»
- «آن که بله! ولی این صدا خیلی حیف است. باید همه بشنوند و ازش لذت ببرند. ما نمیدانیم صوت داوودی چی بوده. ولی اگر ایدئال صوت بشری برای آواز را در نظر بگیریم این صدا اگر اندکی تربیت و پخته بشود معرکه است. به آن ایدئال نزدیک است. قدرش را بدانید!»
سرم را تکان دادم و به حسرت پوزخند زدم و گفتم:
- «نمیدانم چه بگویم آقای دکتر.»
سوار اتومبیل شدیم و دکتر سپنتا از نزدیکی خوابگاه استادان دور زدند و گفتند:
- «حالا شاید وقتش باشد بگویید ببینم نُت این سرود چگونه به دست شما رسیده؟»
دستی به پیشانیام کشیدم و در حالی که سعی داشتم بغض نکنم گفتم:
- «چشم آقای دکتر. گفته بودم داستانش طولانی است. ... به هر حال من دخترعمو-دخترخالهئی داشتم که عمرش را داد به شما. او ضمن این که درسش را میخواند موسیقی هم کار میکرد. یعنی معلم داشت برای پیانو و چنگ و حتّا سهتار. عمویم بر خلاف ما خیلی پولدار بود. ... بالاخره دفتر نُت دخترعمو-دخترخالهام به من رسید. من هم که کمی ذوق موسیقایی دارم سعی کردهام آهنگهائی را که او نُتهایشان را نوشته بود از روی همان نُتها بازسازی کنم. در آن میان برخوردم به این سرود آقای حسین ملک.»
- «عجب! ... آن دختر خانم کی فوت کرده؟»
- «حدود دو سال پیش.»
- «باعث تأسف است. بهتان تسلیت میگویم.»
- «ممنون آقای دکتر.»
- «فکر میکنید این نُت از کجا به دست او رسیده بوده؟ از عمویتان نپرسیدهاید؟»
- «نه خیر آقای دکتر. این که چه جوری به دست آنها رسیده برای خودم هم مهم است. این از یک طرف. نام سرود و بعد محتوای شعر و زمان ساخته شدن آهنگ و شعر، که شما فرمودید، هم برایم خیلی مهماند. سازندۀ سرود را دخترعمو-دخترخالهام «آقای حسین ملک» ذکر کرده بود. آن هفته که از میان دوستانتان آقای ملک را هم نام بردید من به یاد این نُت افتادم و خواستم موضوع را در میان بگذارم. من کمابیش با کارهای برادران ملک آشنایم. ولی برایم جالب بود که اقای حسین ملک سرودی ساخته و اسمش را گذاشته «سی تیر»، «سی تیر». اسمی مهم و جالب بخصوص برای من.»
- «جالب است که این اسم برایتان اهمیت خاصی دارد. میتوانم بپرسم چرا؟»
- «چه عرض کنم آقای دکتر؟ سوای این که آن روز سی تیر سال ۱۳۳۱ روز مهمی در تاریخ کشورمان است - کما این که آقای حسین ملک احساسش را داشته و استاد ابوالحسن صبا به خوبی حوادث آن روز و آرزوی ملت در آن روز را بیان کردهاند - از شما چه پنهان که برای من یک اهمیت خاص شخصی هم دارد.»
#علینقی_وزیری
#روحالله_خالقی
#علی_ساغری
#سی_تیر
#ابوالحسن_صبا
#حسین_ملک
#ساسان_سپنتا
#موسی_اکرمی
- «استاد ساغری لطف دارند آقای دکتر. من خدمتشان گفتم که در جلسۀ عمومی، بخصوص به قصد فراهم شدن مقدمات آوازخوانی حرفهیی در رادیو و تلویزیون، نمیخوانم. ولی اگر کسی چون شما امر کند که خدمتشان چیزی بخوانم اطاعت میکنم آقای دکتر، کما این که به خواست خودم برای خود استاد ساغری چیزی خواندم.»
- «پس اگر برایم بخوانید که عالی است. ولی باز هم بهتر است بیرون دفتر باشد. بیایید باز هم سوار اتومبیلم بشویم و برویم جائی دور از دانشکده تا آن جور که شأن این سرود است بخوانید.»
- «خیلی هم خوب است آقای دکتر. اصلاً من میتوانم توی اتومبیل برایتان بخوانم.»
سوار اتومبیل که شدیم و از دانشکدۀ ادبیات و سپس از دانشکدۀ پزشکی دور شدیم متن شعر استاد صبا را جلویم گرفتم و دو باره آن را مرور کردم و به آقای دکتر سپنتا گفتم:
- «هر زمان بفرمایید میخوانم آقای دکتر.»
آقای دکتر سپنتا اتومبیلشان را در منطقۀ درختکاری، حد فاصل ساختمانهای آموزشی دانشگاه و خوابگاهها، متوقف کردند و پیاده شدیم و در آن فضا که به شعاع چند سد متری کسی جز ما دو نفر حضور نداشت گفتند:
- «همین جا خوب است. شروع کنید ببینم.»
سینهام را صاف کردم و سرود را مطابق آهنگ حسین ملک با دقت کامل خواندم:
- ««شه زمام ملتی
سپرده دست دولتی
که با تفنگ و توپ و تانک و تیر
کند حکومت
چو مستبدی
جابرانه.
این نظامیان کنون،
به امر آمری جَبون،
به ملتی سپر نموده جان،
هدف نمایند،
به خون کشانند،
جاهلانه.
ز رگبار مسلسلها
هزاران تن فتاد از پا
به خون اجساد آغشته،
ز کشته پشتهها گشته،
جمله تن فدا
نموده بهر آزادی
عاشقانه.
وزید از کُهسار
نسیمی خوش دار
نویدی که ملت
پیروز شده امروز.
بگو اکنون
به خصم دون
برو بیرون!
تو بمانی ای وطن
جاودانه.
ملتی که شد غیور
تا به کی بود صبور
چون ز حد شدی
شود جسور
کشد ز عزت
تو را به ذلت
ماهرانه.»
تا خواندن سرود را به پایان رساندم آقای دکتر سپنتا دست زدند و گفتند:
- «آفرین! احسنت! به قول خارجیها «براوو»! عالی! عالی! عالی! ... واقعاً به به! چه صدائی! چه صدائی! چقدر هم سرود را درست و خوب خواندید. بدون تمرین! فوقالعاده بود. قدر این صدا را میدانید؟»
خندیدم و گفتم:
- «کدام آدم قدر چیزهائی را که دارد میداند آقای دکتر؟!»
- «آن که بله! ولی این صدا خیلی حیف است. باید همه بشنوند و ازش لذت ببرند. ما نمیدانیم صوت داوودی چی بوده. ولی اگر ایدئال صوت بشری برای آواز را در نظر بگیریم این صدا اگر اندکی تربیت و پخته بشود معرکه است. به آن ایدئال نزدیک است. قدرش را بدانید!»
سرم را تکان دادم و به حسرت پوزخند زدم و گفتم:
- «نمیدانم چه بگویم آقای دکتر.»
سوار اتومبیل شدیم و دکتر سپنتا از نزدیکی خوابگاه استادان دور زدند و گفتند:
- «حالا شاید وقتش باشد بگویید ببینم نُت این سرود چگونه به دست شما رسیده؟»
دستی به پیشانیام کشیدم و در حالی که سعی داشتم بغض نکنم گفتم:
- «چشم آقای دکتر. گفته بودم داستانش طولانی است. ... به هر حال من دخترعمو-دخترخالهئی داشتم که عمرش را داد به شما. او ضمن این که درسش را میخواند موسیقی هم کار میکرد. یعنی معلم داشت برای پیانو و چنگ و حتّا سهتار. عمویم بر خلاف ما خیلی پولدار بود. ... بالاخره دفتر نُت دخترعمو-دخترخالهام به من رسید. من هم که کمی ذوق موسیقایی دارم سعی کردهام آهنگهائی را که او نُتهایشان را نوشته بود از روی همان نُتها بازسازی کنم. در آن میان برخوردم به این سرود آقای حسین ملک.»
- «عجب! ... آن دختر خانم کی فوت کرده؟»
- «حدود دو سال پیش.»
- «باعث تأسف است. بهتان تسلیت میگویم.»
- «ممنون آقای دکتر.»
- «فکر میکنید این نُت از کجا به دست او رسیده بوده؟ از عمویتان نپرسیدهاید؟»
- «نه خیر آقای دکتر. این که چه جوری به دست آنها رسیده برای خودم هم مهم است. این از یک طرف. نام سرود و بعد محتوای شعر و زمان ساخته شدن آهنگ و شعر، که شما فرمودید، هم برایم خیلی مهماند. سازندۀ سرود را دخترعمو-دخترخالهام «آقای حسین ملک» ذکر کرده بود. آن هفته که از میان دوستانتان آقای ملک را هم نام بردید من به یاد این نُت افتادم و خواستم موضوع را در میان بگذارم. من کمابیش با کارهای برادران ملک آشنایم. ولی برایم جالب بود که اقای حسین ملک سرودی ساخته و اسمش را گذاشته «سی تیر»، «سی تیر». اسمی مهم و جالب بخصوص برای من.»
- «جالب است که این اسم برایتان اهمیت خاصی دارد. میتوانم بپرسم چرا؟»
- «چه عرض کنم آقای دکتر؟ سوای این که آن روز سی تیر سال ۱۳۳۱ روز مهمی در تاریخ کشورمان است - کما این که آقای حسین ملک احساسش را داشته و استاد ابوالحسن صبا به خوبی حوادث آن روز و آرزوی ملت در آن روز را بیان کردهاند - از شما چه پنهان که برای من یک اهمیت خاص شخصی هم دارد.»
#علینقی_وزیری
#روحالله_خالقی
#علی_ساغری
#سی_تیر
#ابوالحسن_صبا
#حسین_ملک
#ساسان_سپنتا
#موسی_اکرمی
31.03.202506:27
معرفی کتاب: «دموکراسی در ایران مدرن»
دکتر علی میرسپاسی
@chistiha
دکتر علی میرسپاسی
@chistiha
09.04.202515:42
گفتگوی خبرگزاری سدید با سیدجواد میری درباره "ملیت و مذهب" و جایگاه روحانیت و تشیع و اسلام در آینده ایران
.روحانیت شیعی در وضع پسا-جمهوری اسلامی چه جایگاهی میتواند داشته باشد؟
.به نظرم تشابهات عمیقی بین روحانیت کاتولیکی و روحانیت شیعی وجود دارد و امکان واتیکانیزه شدن دور از دسترس نیست.
.برخی جریانهای باستانگرا به دنبال مدل اسپانیایی در رابطه اسلام و ایران هستند.
چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۴
@seyedjavadmiri
.روحانیت شیعی در وضع پسا-جمهوری اسلامی چه جایگاهی میتواند داشته باشد؟
.به نظرم تشابهات عمیقی بین روحانیت کاتولیکی و روحانیت شیعی وجود دارد و امکان واتیکانیزه شدن دور از دسترس نیست.
.برخی جریانهای باستانگرا به دنبال مدل اسپانیایی در رابطه اسلام و ایران هستند.
چهارشنبه ۲۰ فروردین ۱۴۰۴
@seyedjavadmiri
08.04.202514:16
گفتگوی حامد درودیان با دکتر سیدجواد میری
موضوع: تحولات جهانی و آینده ایران
۱۷ فروردین ۱۴٠۴
مؤسسه پل
@chistiha
@seyedjavadmiri
موضوع: تحولات جهانی و آینده ایران
۱۷ فروردین ۱۴٠۴
مؤسسه پل
@chistiha
@seyedjavadmiri
06.04.202510:43
گفتگوی حامد درودیان با دکتر سیدجواد میری
موضوع: تحولات جهانی و آینده ایران
۱۷ فروردین ۱۴٠۴
مؤسسه پل
@chistiha
@seyedjavadmiri
موضوع: تحولات جهانی و آینده ایران
۱۷ فروردین ۱۴٠۴
مؤسسه پل
@chistiha
@seyedjavadmiri
03.04.202518:42
نسبت "تاریخ" با "دموکراسی"
دکتر داریوش رحمانیان
https://t.me/PoliticalScience_ir/5114
@chistiha
دکتر داریوش رحمانیان
https://t.me/PoliticalScience_ir/5114
@chistiha
02.04.202520:09
استقلال دانشگاهها و ویژگیهای دانشگاه آینده
دکتر توفیقی و دکتر فراستخواه
تلویزیون اینترنتی دانشگاه تهران، شبکه حکمت و فرزانگی
https://t.me/sokhanranihaa/54031
@chistiha
دکتر توفیقی و دکتر فراستخواه
تلویزیون اینترنتی دانشگاه تهران، شبکه حکمت و فرزانگی
https://t.me/sokhanranihaa/54031
@chistiha
29.03.202520:58
[ادامهی فرستهی پیشین👆]
واااای چه کردی آریا!
هنوز طنینش در گوشم مانده:
«اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ مِنْ بَهائِكَ بِأَبْهاهُ وَكُلُّ بَهائِكَ بَهِيٌّ، اللّٰهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِبَهائِكَ كُلِّهِ . اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ مِنْ جَمالِكَ بِأَجْمَلِهِ وَكُلُّ جَمالِكَ جَمِيلٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ بِجَمالِكَ كُلِّهِ.»
این دعا را با صدای آقای سید جواد ذبیحی در سحرهای ماه رمضان سال قبل از آن از رادیو شنیده بودم. زینتالسادات خانم با آن نفوذش روی مامان مهرابه و بیشتر خانمهای همسایه گفته بود دیگر کیانا نُه ساله شده و باید روزه بگیرد. بابا سیاوش مخالف بود. خودش که روزه نمیگرفت و به مامان مهرابه میگفت کفارهاش را میدهد.
تا یادم میآید مامان مهرابه خیلی دوست داشته بابا سیاوش روزه بگیرد. ولی بابا سیاوش همهاش میخندید و قبول نمیکرد و سر به سر مامان مهرابه میگذاشت و میگفت او به جایش دو ماه روزه بگیرد یا روزهاش را بدون سحری بگیرد تا خدا دو برابر حساب کند و نصفش را بنویسد به پای همسر عزیزش که بابا سیاوش باشد.
مامان مهرابه حتّا به آقای شریفیان متوسل شد که بابا سیاوش خیلی قبولش داشت و دارد. ولی آقای شریفیان حاضر نشد از بابا سیاوش بخواهد روزه بگیرد. به مامان مهرابه گفت تنها کاری که میتواند بکند این است که از خدا بخواهد روزی خود سیاوش عزیزش به این نتیجه برسد که روزه بگیرد.
خلاصه پارسال مامان مهرابه به این رضایت داد که من سحرها پا شوم و سحری بخورم و دعاها را بشنوم و با او نماز صبح را بخوانم و ظهر که شد روزهام را بشکنم تا بعد به قول بابا سیاوش آقای شریفیان، این تودهیی مخلص دیروز و عارف و صوفی وارستهی امروز، که انسان واقعا شریفی است و همۀ شیرازیها قبولش دارند، ترتیب دوختن روزهها به یکدیگر را بدهد.
با ذوق موسیقاییئی که داشتم دعای سحری با صدای آقای سید جواد ذبیحی خیلی به دلم مینشست و غرق احساس معنوی خوبی میشدم.
ولی خواندن آن شب تو چیز دیگری بود آریا. زیباترین صدائی بود که من شنیده بودم. هنوز هم که دیگر با سالها تلاش همراه با علاقهی زیاد در موسیقی ایرانی و غربی خیلیها قبولم دارند نظرم این است که آن صدا بینظیر بود. امیدوارم همچنان آن را داشته باشی و حتا بهتر هم شده باشد.
(بگذار توی پرانتز آرزو کنم که یک روزی، البته هر چه زودتر، باز هم صدایت را بشنوم. البته نمیدانم هنوز هم اهل مناجات و دعای سحر و تعزیهخوانی هستی یا نه. آن زمانها گاهی آواز و ترانه هم میخواندی. ... ای خدا! ... چرا این بلا پیش آمد که ما نباید از حال هم خبر داشته باشیم. ها؟!)
خلاصه ... در آن سحر همه تحت تأثیر قرار گرفته بودند. بایا سیاوش هم چنان متأثر شده بود که برای مامان مهرابه تعجبآور بود. با این که نمیخواست روزه بگیرد ولی در همان شیراز به مامان مهرابه قول داده بود به احترام مادربزرگها و عمو آرش و دایی فریدون سحرها پا شود و سحری بخورد و تظاهر به روزهداری کند. یادت هست که با حالت گریه چه قدر بوسیدت و نوازشت کرد؟ مامان مهرابه که هزار بار بیشتر از بابا سیاوش متأثر شده بود و نتوانست جلوی گریهاش را بگیرد. نماز صبح را همه پشت سر عمو آرش خواندیم. مامان مهرابه بعدش همچنان بیدار بود و با خاله رودابه پچپچ میکرد. من هم خوابم نمیبرد و به فکر صدای تو بودم. چرتم گرفته بود که متوجه شدم مامان مهرابه دویست تومان داد به خاله رودابه که هر جور دوست دارد برای توجه صدقه بدهد من هم عرمم را جزم کردم که هر طور شده روزهام را به خاطر تو نشکنم و مامان مهرابه را هم خوشحال کنم - اولین روزهی عمرم.»]]
#رمضان
#مناجات
#دعای_سحر
#سید_جواد_ذبیحی
#شیراز
#چقاسیاه
#موسی_اکرمی
واااای چه کردی آریا!
هنوز طنینش در گوشم مانده:
«اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ مِنْ بَهائِكَ بِأَبْهاهُ وَكُلُّ بَهائِكَ بَهِيٌّ، اللّٰهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِبَهائِكَ كُلِّهِ . اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ مِنْ جَمالِكَ بِأَجْمَلِهِ وَكُلُّ جَمالِكَ جَمِيلٌ، اللّٰهُمَّ إِنِّى أَسْأَلُكَ بِجَمالِكَ كُلِّهِ.»
این دعا را با صدای آقای سید جواد ذبیحی در سحرهای ماه رمضان سال قبل از آن از رادیو شنیده بودم. زینتالسادات خانم با آن نفوذش روی مامان مهرابه و بیشتر خانمهای همسایه گفته بود دیگر کیانا نُه ساله شده و باید روزه بگیرد. بابا سیاوش مخالف بود. خودش که روزه نمیگرفت و به مامان مهرابه میگفت کفارهاش را میدهد.
تا یادم میآید مامان مهرابه خیلی دوست داشته بابا سیاوش روزه بگیرد. ولی بابا سیاوش همهاش میخندید و قبول نمیکرد و سر به سر مامان مهرابه میگذاشت و میگفت او به جایش دو ماه روزه بگیرد یا روزهاش را بدون سحری بگیرد تا خدا دو برابر حساب کند و نصفش را بنویسد به پای همسر عزیزش که بابا سیاوش باشد.
مامان مهرابه حتّا به آقای شریفیان متوسل شد که بابا سیاوش خیلی قبولش داشت و دارد. ولی آقای شریفیان حاضر نشد از بابا سیاوش بخواهد روزه بگیرد. به مامان مهرابه گفت تنها کاری که میتواند بکند این است که از خدا بخواهد روزی خود سیاوش عزیزش به این نتیجه برسد که روزه بگیرد.
خلاصه پارسال مامان مهرابه به این رضایت داد که من سحرها پا شوم و سحری بخورم و دعاها را بشنوم و با او نماز صبح را بخوانم و ظهر که شد روزهام را بشکنم تا بعد به قول بابا سیاوش آقای شریفیان، این تودهیی مخلص دیروز و عارف و صوفی وارستهی امروز، که انسان واقعا شریفی است و همۀ شیرازیها قبولش دارند، ترتیب دوختن روزهها به یکدیگر را بدهد.
با ذوق موسیقاییئی که داشتم دعای سحری با صدای آقای سید جواد ذبیحی خیلی به دلم مینشست و غرق احساس معنوی خوبی میشدم.
ولی خواندن آن شب تو چیز دیگری بود آریا. زیباترین صدائی بود که من شنیده بودم. هنوز هم که دیگر با سالها تلاش همراه با علاقهی زیاد در موسیقی ایرانی و غربی خیلیها قبولم دارند نظرم این است که آن صدا بینظیر بود. امیدوارم همچنان آن را داشته باشی و حتا بهتر هم شده باشد.
(بگذار توی پرانتز آرزو کنم که یک روزی، البته هر چه زودتر، باز هم صدایت را بشنوم. البته نمیدانم هنوز هم اهل مناجات و دعای سحر و تعزیهخوانی هستی یا نه. آن زمانها گاهی آواز و ترانه هم میخواندی. ... ای خدا! ... چرا این بلا پیش آمد که ما نباید از حال هم خبر داشته باشیم. ها؟!)
خلاصه ... در آن سحر همه تحت تأثیر قرار گرفته بودند. بایا سیاوش هم چنان متأثر شده بود که برای مامان مهرابه تعجبآور بود. با این که نمیخواست روزه بگیرد ولی در همان شیراز به مامان مهرابه قول داده بود به احترام مادربزرگها و عمو آرش و دایی فریدون سحرها پا شود و سحری بخورد و تظاهر به روزهداری کند. یادت هست که با حالت گریه چه قدر بوسیدت و نوازشت کرد؟ مامان مهرابه که هزار بار بیشتر از بابا سیاوش متأثر شده بود و نتوانست جلوی گریهاش را بگیرد. نماز صبح را همه پشت سر عمو آرش خواندیم. مامان مهرابه بعدش همچنان بیدار بود و با خاله رودابه پچپچ میکرد. من هم خوابم نمیبرد و به فکر صدای تو بودم. چرتم گرفته بود که متوجه شدم مامان مهرابه دویست تومان داد به خاله رودابه که هر جور دوست دارد برای توجه صدقه بدهد من هم عرمم را جزم کردم که هر طور شده روزهام را به خاطر تو نشکنم و مامان مهرابه را هم خوشحال کنم - اولین روزهی عمرم.»]]
#رمضان
#مناجات
#دعای_سحر
#سید_جواد_ذبیحی
#شیراز
#چقاسیاه
#موسی_اکرمی
Показано 1 - 24 із 40
Увійдіть, щоб розблокувати більше функціональності.