Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
سالن بازپروریِ کابینت نمناک. avatar
سالن بازپروریِ کابینت نمناک.
سالن بازپروریِ کابینت نمناک. avatar
سالن بازپروریِ کابینت نمناک.
15.04.202520:18
اگه روزی دست بکشی از منو دوست داشتن، خب. عزیزم. هیچکس دلش نمیخواد فکر کنه ممکنه چه اتفاقات وحشتناکی بیفته اون روز.
15.04.202520:03
سرم داد نزن. من شکننده تر ازون چیزیم که برات تعریف کردن.
15.04.202516:10
بالای اون همه آسمون و ابر بوسیدنت ولی، یجور دیگه برام خاطره شد.
13.04.202518:38
ببخشید. ولی، امیدوارم هیچوقت بی من، بلد نشی خوشحال بودنو.
13.04.202518:11
تلخی ای بی پایان رو ترجیح میدم به پایان تلخ، اگه که تو همراهیم کنی درش. یه "تا ابد زجر کشیدن با تو" برام ارجیحت داره تا "ازت خداحافظی کردن و با آسودگی به خود ادامه دادم." من دلم، به زیر پای تو خرد شدن و هیچوقت جبران نشدن میخواد. دلم میخواد، به شکل یه چاقو فرض کنم حضورت رو و تا ابد، وصله ی قلبم باشم تیغه‌ت.
12.04.202521:15
که چه بن بست بزرگیه تورو دوست داشتن. خفه‌ست. ادامه ای درش نیست. یه خاتمه‌ست. یه دیوار سنگی، روی گلوی عاطفه‌ست. یه مسدودیت عاطفی، درست حین فرار از واقعیتی شبیه به عشق. تو همیشگی ترین بن بست در هر مسیرِ فرار منی. میدوم به امید دور شدن و به ناگه، پرت میشم سمت دوبارگی اصلِ بودن تو. تو یه بن بستی تا ابد برای من. برای این متن، که قصدی جز درست منظور رسانی نداشت، ولی خب. به بن بست خورد.
15.04.202520:14
دوستت ندارم. و متاسفم ازین بابت که زمانی واقعا داشتم.
15.04.202520:00
این دژاوی نیمه شبی و عزیز هم، تقدیم به تو. مرسی که با بودنت، شیرین میکنی هر لحظه رو. حتا، تداعی لحظه ای که هیچگاه رخ نداده و به اشتباه دوباره در همین لحظه زندگی کردنش، حتا این دژاوی بی دلیلم، شیرینی خودشو به تو مدیونه عزیزکم.
14.04.202508:28
مهم نیست که من دیوانه بودم، یا شما پلید. مهم نیست که کی قراره تاکسیک و کی قراره قربانی ای مظلوم صدا بشه. مهم اینه که، دیگه نمیتونم دوستتون داشته باشم. و به همین خاطر، از همتون بیزارم.
13.04.202518:20
من خسته‌م. ولی خبری از دیالوگ "برید و بی من ادامه بدید." نیست. کولم کنید، هر یه ربع یبار نازم کنید. پاستیل بذارید دهنم و تا رسیدن به مقصد، قربون صدقه‌م برید. قدرمو بدونید خلاصه. چنین معجزه ای نصیب قصه ی هرکسی نمیشه.
12.04.202521:54
من باید بگم ببخشید. این من بودم که حق نداشتم اونقدر زیبا تورو تعبیر کنم برای خودم. تو گناهی نکردی. تو فقط، خودِ واقعیت شدی از جایی به بعد.
12.04.202521:10
اگه بخشنده شدی یه روز، اول از همه، منو ببخش. اصلا فقط منو ببخش. منو برگردن به قلبت. منو با خودت تنها بذار دوباره، تا با اون اسمی صدات کنم، که لایق باهاش صدا زده شدنی.
15.04.202520:14
اگه قصه ی مورد علاقت بودم، چرا نیمه کاره رها کردی نوشتنمو. چرا خاتمه نبخشیدی به خطم. چرا وقتی که یه نقطه فاصله داشتم تا رستگاری، پاره کردی آخرین صفحه‌م رو و به فراموشی سپردی، هر آن نقطه ای اوج از من رو، که زمانی باعث ذوق و شعف تو میشد؟ تو نویسنده ی مهربونی نبودی برای قصه ی من. نه لایق روایت کردنم و نه بقدری جزوی ازم صدا زده شدن، شاعرانه بودی.
15.04.202519:57
این روزا، دارم از خودم خالی میشم. مثل قبل حس نمیکنم خودمو. انگار در آستانه ی یکی دیگه شدنم و در عین ترس ازین اتفاق، بی‌صبرانه منتظر آویختن هویت قبلیم پشت در و به تن کردن یکی جدیدشم. انگار به ناگه یادم اومد که، منم میتونم تغییر کنم و تصمیم گرفتم سنگ تموم بذارم. روزای عجیبیه کلا. این، یه زاویه ی جدید از بزرگسالی بود‌.
کوین:
13.04.202518:14
مرسی بابت یه شب دیگه نبودنت و نبوسیدنم. خوابای بد ببینی یه عالمه. شبت به درد.💕
12.04.202521:45
آخرش چه فرقی میکنه. دیوانه باشی یا ادای دیوانه هارو در بیاری. در نهایت اونقدر عاشقی، که جزوی از وادی جنون بحساب بیای. این یه لحظه ی قشنگه. یه روزی نداشتنش، قراره آزارت بده‌. نمیخوای بخودت بیای؟ یکم واقعی شی رو به آینه و از خودت بپرسی اون "چرا؟"ی عمیق رو. بپرسی چرا؟ و واقعا، هم بهش فکر کنی که: واقعا چرا؟ گاهی ساده‌‌ست جواب. فقط تو اونقدر درد کشیدی که نمیخوای باور کن میتونستی بسادگی ازش رها بشی تموم این مدت. پرواز کن یه کوچولو. بدار آسمون، کل ستاره هاشو بخونه توی گوشِت و ماه برات خوش رقصی کنه، حینی که چاره ای جز مسخ مهتاب شدن نداری. همین باید کفایت کنه. همین قاب و همین چینش، میتونه جاودانه‌ت کنه. اگه که فقط یکم، یه کوچولو باورش کنی.


کِوین رضائی.
12.04.202521:07
باطن بدی پیدا کردم دیگه. نمیدونم چرا اینطوری شد. انگار یهویی، به تنم حق دادم که بد باشه در حق بقیه. از سر یه لج. یه شکست. یه افتضاح عاطفی که فقط یکی از تبعاتش، به ناگه زشت شدن کل هویتته. اتفاقی بود که افتاد. ما هم، والا که نمی‌خواستیم اینطوری بشه.
15.04.202520:06
میدونم کل منظره شبه و تیرگی. ولی تو، گاهی هم به امید روشنایی رو دیدن، خیره شو بهش. شاید طلوع شد. نور اومد و روشنی، کل دردتو آب کرد. میدونم درده در قلبت و دستت، سرد و مستعد لرز. نیفت ولی. باقی بمون. نوبت ستاره شدن توام میرسه. دوستت دارم. و بهت افتخار میکنم که بیشتری ازین همه درد و بحران و سختی. میبوسمت. و لطفا، مراقب خودت باش.
انقدر برای خودم میخوام تورو،
که حتا تحمل ندارم جز من،
کسی ببینه اون آسمونی رو که،
به اسم صورت زدی به چهره‌ت.
💗
13.04.202518:51
گوربابای آدما. من فقط، باید از ریه‌م بخوام که منو ببخشه.
13.04.202518:13
عزیزکم. قراره کلی دوستت دارم بدارم. و توام قراره بابت چنین نفرینی، کلی گریه کنی.
12.04.202521:39
عمیقا ناراحتم کردی. پس فکر کنم لایق این باشی که حتا بیشتر از قبل دوستت داشته باشم.
12.04.202511:23
با همین بارون، توام میومدی ایکاش. یهو میدیدم بین رگبار اون قطره یه سایه اون وسط ایستاده و داره بهم لبخند میزنه. میدویدم سمتت. از هر دو سوی تنم آب فوران میکرد بخاطر شدت دویدن. میبوسیدم خیسی لبت رو. میبوسیدی، خیسی چشمام رو. یه قاب بارونی و عاشقانه. کلیشه ای و بیاد ماندنی. و به همون اندازه، خیالی و ناشدنی.
Показано 1 - 24 із 108
Увійдіть, щоб розблокувати більше функціональності.