Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
🎋..هفت شهر؏ش؁‍ق ‌‏ .... avatar

🎋..هفت شهر؏ش؁‍ق ‌‏ ....

دفتری در ادبیات و هنر ؛
مَشْی و عرفان و حکمت ؛ و متون کهن....
هفت شهر؏ش؁‍ق.......
Рейтинг TGlist
0
0
ТипПубличный
Верификация
Не верифицированный
Доверенность
Не провернный
РасположениеІран
ЯзыкДругой
Дата создания каналаЖовт 03, 2019
Добавлено на TGlist
Бер 27, 2025
Прикрепленная группа

Рекорды

07.04.202523:59
3.6KПодписчиков
02.04.202523:59
100Индекс цитирования
27.03.202523:59
292Охват одного поста
22.04.202502:31
0Охват рекламного поста
28.03.202523:59
9.48%ER
27.03.202523:59
8.11%ERR

Развитие

Подписчиков
Индекс цитирования
Охват 1 поста
Охват рекламного поста
ER
ERR
30 БЕР '2506 КВІТ '2513 КВІТ '2520 КВІТ '25

Популярные публикации 🎋..هفت شهر؏ش؁‍ق ‌‏ ....

27.03.202500:37
✨‹ اِلهی هَب لی قَلباً یُدنیهِ مِنکَ شُوقُه. ›
خدایا
به من قلبی عطا کن که
مشتاق مقام قرب تو باشد.
هین توکل کن ملرزان پا و دست

رزق تو بر تو ز تو عاشق‌ترست


#حـضرت_عشق_مولآنآ
تو را میسپارم به مینای مهتاب💫
تو را میسپارم به دامان دریا


اگر شب🌙 نشینم اگر شب شکسته
تو را میسپارم به رویای فردا

#اهورا_ایمان
یاد آن شب که تو را دیدم و گفت
دل من با دلت افسانهٔ عشق

چشم من دید در آن چشم سیاه
نگهی تشنه و دیوانهٔ عشق

آه اگر باز بسویم آیی
دیگر از کف ندهم آسانت


#فروغ_فرخزاد
ای باد صبح بستان
        پیغام وصل جانان

می‌رو که خوش نسیمی
         می‌دم که خوش عبیری

تماشای سپیده دم پاداش کسی‌ است که
تاریک ترین لحظه‌های شب را
چشم به راه  نشسته است.

#سعدی
بهار در نظرم غیر رنگ و بوی تو نیست‌.‌..

#بیدل_دهلوی
از چرخ به هر گونه همی‌دار امید
وز گردش روزگار می‌لرز، چو بید

گفتی که پس از سیاه رنگی نبود
پس موی سیاه من چرا گشت سفید

حافظ
26.03.202516:09
هدایت یعنی
حیرت ع‍ــقل و بقای عشــق....

#ابن_عربی


🕊️
همنشین خوب صائب کیمیای آدمی است

جلوه یاقوت دارد بر سر صهبا حباب

#صائب‌_تبریزی
26.03.202510:38

          وقتی در فصل بهار
      در خانه شد و سر فرو بُرد

              خادمه گفت:
  یا سیده! بیرون آی تا صُنع بینی.

رابعه گفت: تو باری درآی تا صانع بینی


ذکر رابعه عدویه

#تذکره_الاولیاء_عطار



    رابعه یک روز در وقتِ بهار
   شد درون خانهٔ تاریک و تار

سر فرو بُرد از همه عالم به زیر
هم‌چنان می‌بود خوش‌خوش تا به‌دیر

پیش او شد زاهدی گفت این زمان:
   خیز بیرون آی و بنگر در جهان

      تا ببینی صُنعِ رنگارنگ او
چند باشی بیش ازین دلتنگِ او؟!

  رابعه گفتش که تو در خانه آی
  تا ببینی صانع ای دیوانه‌رای!

تا چه خواهم کرد صُنع بحر و بر
  صانعم نقدست با صنعم مبر

گر به صانع در دلت راهی بُود
در برِ آن صنع چون کاهی بُود

چون کسی را این‌چنین راهی‌ست باز
از چه باید کرد بر خود رهْ دراز

کعبهٔ جان روِی جانان دیدن است
  روی او در کعبهٔ جان دیدن است

گر چنین بینی جهان‌بین خوانمت
  ورنه نابینای بی‌دین خوانمت

  
#مصیبت‌نامه_عطار
26.03.202500:48
بر چرخ سحرگاه یکی ماه عیان شد
از چرخ فرود آمد و در ما نگران شد

چون باز که برباید مرغی به گه صید
بربود مرا آن مه و بر چرخ دوان شد

در خود چو نظر کردم خود را بندیدم
زیرا که در آن مه تنم از لطف چو جان شد

در جان چو سفر کردم جز ماه ندیدم
تا سر تجلّی ازل جمله بیان شد

نُه چرخ فلک جمله در آن ماه فروشد
کشتی وجودم همه در بحر نهان شد

آن بحر بزد موج و خرد باز برآمد
و آوازه درافکند چنین گشت و چنان شد

آن بحر کفی کرد و به هر پاره از آن کف
نقشی ز فلان آمد و جسمی ز فلان شد

هر پاره کف جسم کز آن بحر نشان یافت
در حال گدازید و در آن بحر روان شد


بی دولت مخدومی شمس‌الحق تبریز
نی ماه توان دیدن و نی بحر توان شد

#حـضرت_عشق_مولآنآ
27.03.202500:37
#مناجات

مورچه به خدا گفت:
من اما سر آغاز هیچم و ریزم و ندیدنی.
من به هیچ چشمی نخواهم آمد.

خدا گفت:
     چشمی که سزاوار دیدن است میبیند.
     چشم های من همیشه بیناست.

مورچه این را می دانست ،
اما شوق گفتگو داشت.

پس دوباره گفت:
زمینت بزرگ است و من ناچیز ترینم.
نبودنم را غمی نیست.

خدا گفت:
      اما اگر تو نباشی پس چه کسی دانه ی کوچک گندم را بر دوش بکشد ،
و راه رقصیدن نسیم را در سینه خاک باز کند؟

تو هستی و سهمی از بودن برای توست،
در نبودنت کار این کارخانه ناتمام است.

مورچه خندید ،
و دانه ی گندم دوباره از روی دوشش افتاد. خدا دانه را به سمتش هل داد.

هیچ کس اما نمی دانست که در این گوشه ای از خاک،
مورچه ای با خدا گرم گفت و گوست.
و که چه لذتی داشت این گفتگو ....
03.04.202517:35
✳️ داستان سیمرغ عطار نیشابوری در کتاب منطق‌الطیر

❇️ داستان سیمرغ عطار نیشابوری در کتاب منطق‌الطیر او آمده است و یکی از معروف‌ترین داستان‌های عرفانی در ادب فارسی است. این داستان به زبان تمثیلی، سفر روحانی انسان به سوی حقیقت مطلق را روایت می‌کند.

◀️ خلاصه داستان سیمرغ:

گروهی از پرندگان، به رهبری هدهد، تصمیم می‌گیرند که به جستجوی سیمرغ، پادشاه پرندگان، بروند. هدهد به آنها می‌گوید که سیمرغ در قله کوه قاف زندگی می‌کند و برای رسیدن به او باید از هفت وادی (منازل عرفانی) عبور کنند:

وادی طلب (جستجو و خواستن)
وادی عشق (فداکاری و سوختن در عشق)
وادی معرفت (شناخت واقعی)
وادی استغنا (بی‌نیازی از غیرحق)
وادی توحید (دیدن همه‌چیز در یگانگی)
وادی حیرت (حیرانی از عظمت حقیقت)
وادی فقر و فنا (نابودی خود و یکی‌شدن با حقیقت)

در این مسیر، بسیاری از پرندگان از سختی راه خسته می‌شوند و بازمی‌گردند یا در دام نفس گرفتار می‌شوند. تنها سی پرنده موفق می‌شوند که از همه وادی‌ها عبور کنند و به قله قاف برسند. اما در آنجا با شگفتی می‌بینند که "سیمرغ" همان "سی مرغ" است!

◀️ معنای تمثیلی داستان:

سیمرغ، حقیقت نهایی و ذات الهی است که پرندگان (انسان‌ها) در جستجوی آن‌اند.

سفر پرندگان، سیر و سلوک عرفانی و عبور از موانع نفسانی است.

در پایان، پرندگان درمی‌یابند که حقیقت در درون خودشان بوده است و آنچه دنبالش بودند، خودشان‌اند.

❇️ این داستان یکی از زیباترین روایت‌های عرفانی درباره سفر انسان به سوی خدا و خودشناسی است و نشان می‌دهد که حقیقت، چیزی بیرونی نیست، بلکه در درون ما نهفته است.
Войдите, чтобы разблокировать больше функциональности.