Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Believe Yourself*Ali avatar

Believe Yourself*Ali

دانشجو پزشکی بعد از ۴ سال کنکور،محمد علی
راه سختیه
ولی تلاش زیاد و مسیر درست ،نتیجه میده.
تمام چیزی که در 4 سال وضعیت مشابه تو یاد گرفتم.
کمکتون میکنم به هدفاتون برسید.
❤️بدونید ارزششو داره
Рейтинг TGlist
0
0
ТипПубличный
Верификация
Не верифицированный
Доверенность
Не провернный
РасположениеІран
ЯзыкДругой
Дата создания каналаГруд 25, 2020
Добавлено на TGlist
Бер 08, 2025

Рекорды

21.04.202523:59
21.4KПодписчиков
22.03.202523:59
100Индекс цитирования
09.04.202515:26
7.5KОхват одного поста
01.04.202523:59
7.1KОхват рекламного поста
11.04.202523:52
17.49%ER
09.04.202515:26
38.87%ERR

Популярные публикации Believe Yourself*Ali

31.03.202512:25
ماه رمضان تمام شد...
ماهی که همیشه برایم رنگ و بوی دیگری داشت.
انگار لحظه‌ها در این ماه جور دیگری می‌گذشتند، هوا سبک‌تر بود، دل‌ها نرم‌تر، دعاها بی‌پرده‌تر.

سال‌ها سیگار میکشیدم،خیلی سنگین و وابسته‌تر از امروز، اما همین ماه برایم یک جور مأمن بود.
شاید خیابان‌گردی بدون دود سخت می‌شد، اما بوی سفره‌ی افطار که در خانه می‌پیچید، چیزی درونم را آرام می‌کرد.
افطارهایی که ساده بودند، نان و پنیر، چند لقمه‌ی کوچک، اما انگار خوشمزه‌ترین غذای دنیا بودند.
مزه‌ی صبر، مزه‌ی امید، مزه‌ی لحظه‌ای که آدم به خودش می‌گوید: شاید فردا بهتر باشد...


یادم هست آن روزهای کنکور...
چهار سال.
چهار سالی که هر روزش، لبریز از فکر بود.
چهار سالی که بارها زمین خوردم، بارها ناامید شدم، بارها خواستم که رها کنم... اما نشد.
چهار سالی که انگار تمامِ دنیا جلویم دیوار کشیده بود.


به نقطه‌ای رسیده بودم که حتی خودم را هم طاقت نداشتم.
شب‌ها که چشم‌هایم را می‌بستم، از ته دل آرزو می‌کردم که دیگر صبح را نبینم.
اما صبح‌ها، خورشید می‌تابید و من با غمی که تمام قلبم را می‌گرفت، با استرس بیدار می‌شدم.


با این حال،انگار همیشه یک امید ته دلم بود.
سر سفره‌ی افطار، به کسانی که روزه بودند، می‌گفتم:«برایم دعا کنید.»
انگار یک صدایی درونم زمزمه می‌کرد:«میدونم حالت بده، اما صبر کن... درست میشه.»


لحظاتِ قبل از اذان،
وقتی آن آهنگ معروف پخش می‌شد، همان که اسم‌های خدا را یکی‌یکی می‌برد، انگار بغض در دلم می‌نشست .
حاضربودم صدها بار، با هر اسمی که بلد بودم، صدایش بزنم و بگویم:

«دستمو بگیر... چند ساله حالم خوب نیست...»

وقتی نمی‌دیدم چیزی در آنی درست شود، فکر می‌کردم کسی نیست که بشنود.
ولی بود...

کسی که پشت هر سختی، نقشه‌ی قشنگ‌تری چیده بود.
کسی که لحظه‌های تلخم را می‌دید، اما برایم آینده‌ای می‌بافت که از تصورش هم جا بخورم.
کسی که اشک‌هایم را بی‌صدا می‌شمرد و در سکوت، اجابتشان را کنار می‌گذاشت.
کسی که می‌دانست چقدر خسته‌ام، اما صبر را مثل چراغی در دستم گذاشت تا راه را پیدا کنم.
کسی که امروز،آن لبخندش را که دستان دراز شده به سمتش را میدید،حس میکنم.
کسی که بودنش، یعنی هیچ بن‌بستی همیشگی نیست.
یعنی درست در لحظه‌ای که فکر می‌کنی دیگر تمام شده، تازه شروعی دیگر در راه است...


وسط آن همه اسم، یک اسم انگار بیشتر از بقیه در دل می‌نشیند:

رحیم

به من رحم کردی...رحم کن به دلی که حتی طاقت خودش را هم ندارد.


عید را تبریک نمی‌گویم.
اما برایتان دعا می‌کنم که آن عیدِ واقعی، همان روزی که سرتان را بالا می‌گیرید و لبخند از دل‌تان برمی‌آید، نصیبتان شود.

به امید آن عیدِ واقعی...|📖🖌محمد علی
02.04.202518:55
در این ۱۳ روز عید
و چند روز قبل از عید
سعی کردم به قول هام برای عیدتون کامل عمل کنم.

⬜️ویس های جمع بندی و آزمون جامع یا روش پیشروی حین جمع بندی،
برای هر دسته از بچه ها قرار داده شد.👇🏻

1⃣جمع بندی بچه هایی که چاله هایی در طی مسیر داشتن‌
.

2⃣جمع بندی بچه های قوی تر که در یک با دو درس مشکل داشتن.

3⃣جمع بندی و پیشروی بچه های شروع صفر.

4⃣جمع بندی بچه های دوازدهمی که عمومی را با مدرسه پیش آوردن.

5⃣نمونه برنامه با توجه به وضعیت خودتان در ویس های جمع بندی
⬛️سه لایو در کنارِ
دوستانی که خودشون سالها در مسیر شما بودن و نجات پیدا کردن، گرفتم.
تا بتونم راهبرد سه نفر که در شرایط متفاوتی بودن و ممکن بود شرایط مشابه شما رو داشته بودن رو بهتون بگم،
و هم حالتون رو خوب نگه دارم.

لایو ۲۹ اسفند(آیدا)


لایو ۴ فروردین(نارین)

لایو ۱۰ فروردین(ستایش)
⬜️ و شاید سخت ترین مسیری که
از ابتدا تاسیس این کانال روش کار کردم،
کانال اردو مجازی رایگان عید شد.
که درش هر روز،برای ساعت به ساعت روزهای عید، پارت بندی کردم،
باهاتون پیوسته سعی کردم صحبت کنم.
و گاها دو بار در روز ازتون گزارش بگیرم.

⬜️روتین زمین
روتین لغات ادبیات
پیوسته قرار داده شد.( که حتی اگر هنوز شروع نکردید اگر از امروز شروع کنیدشون تا کنکورتون کامل جمعش کردید.)
و تقریبا آخر های هردوش است که ادامش میدم.


تمام این کارهایی که در عید،
شاید درگیری فکری روز و شبم بود،
از ۲۰ اسفند امسال شروع شد.
که یک شب خیلی شدید،
یاد اون حجم استرس،
اون حجم فشار،
و اون حجم تنهایی
که خودم اون سالها در این روز های عید دچارش شدم افتادم.

و فقط دلم میخواست،
شده حتی برای یک نفر، کاری کنم که در شرایط اون روز های من نباشه.
و دستی باشم که روزی خودم نیاز داشتم تا دست منو بگیره.
شاید خیلی از اطرافیانم گفتن این کار رو با هزینه بکن،
ولی واقعا دلم نمیومد...

و از خیلی ها حرف خوردم،
که خیلی انگار حوصله و وقت اضافی داری،
یا چرا اینطوری هستی،
و خیلی حرف های دیگه،
ولی حداقل دل من به این کار آروم شد.



-شاید هر شب استرس ساعت ۶:۳۰ صبح رو داشتم که پارت ها اماده باشه و شروع کنیم،
-شاید ظهر ها استرس گزارش هایی رو داشتم که چک شدن یا نشدن،
-شاید خیلی زمان میگرفت تا سوالات بین گزارش هارو جواب بدم،
-شاید تنها روز هایی که فرصت داشتم تا استراحت قبل از دوران استاجری رو بکنم رو کامل به این کار گذروندم،
ولی مطمئنم صد خودمو برای این روز ها گذاشتم.
تا شما حداقل کمتر از حال بدی که خودم در عید تجربه میکردم رو تجربه کنید.

و بی هیچ منتی، خوشحالم که بازخورد مثبتتون رو میبینم و تونستم کمکتون کنم.
خودم هم فقط همینو میخواستم...


میفهمم که این روز ها سخت گذشت.
ولی این بار حتی در سختی، کارتون رو درست بکنید.
فقط این بار.
خودتون رو از کنکوری بودن نجات بدید.
و همچنان دعای همیشگی من،
آرزو عاقبت بخیری برای همتون میکنم.
20.04.202515:48
تو هنوز نفهمیدی اشکال از خستگی تو نیست
از اینه که وقتی باید می‌دویدی، نشستی فکر کردی.
06.04.202510:16
تو نمی‌رسی؟
باشه، قبول.
ولی یه سوال
اونی که رسید، دو تا مغز داشت؟
یا خانواده‌ش از این بچه‌زرنگا بود؟
شایدم فقط یه فرق کوچیک داشت با تو:
زد زیر گریه، ولی دست از خوندن نکشید.

تو اگه ببازی،
کسی نمی‌گه حقش نبود…
می‌گن: معلوم بود نمی‌رسه.
همون روزایی که داشت قر می‌داد وسط استوریای انگیزشی،
ما فهمیدیم تهش هیچه.


واقعاً از چی می‌ترسی؟
از اینکه یکی دیگه قبول شه و تو نشی؟
یا از اینکه بری توی آیینه نگاه کنی و ببینی…
حق با اونا بود؟
که گفتن «تو عرضه‌شو نداری.»

این درد داره، می‌دونم.
ولی یه دردی هست که خیلی وحشتناک‌تره:
اگه می‌خوندم، می‌شد...

این جمله رو سال بعد با بغض تو گلوت نگه می‌داری
یا الان با یه ساعت بیشتر درس خوندن می‌کُشیش؟
تو انتخاب کن.


ببین...
قرار نیست راحت باشه.
قرار نیست هیچ‌کس واست دست بزنه.
تو فقط باید خودتو بکُشی برای خودت.
چون آخرش که بزنی به هدف،
همونا که شک داشتن،
واست استوری تبریک می‌ذارن با یه لبخند زورکی.


پس بخون.
نه برای بقیه.
نه برای دیده شدن.
فقط برای یه نفر:
اون "تو"یی که همه دنیا مسخره‌ش کرد
ولی تهش نشون داد کیه.
10.04.202508:49
از گوشه‌ی این تاریکی، نور بساز
26.03.202514:45
دردناک‌ترین جای ممکن کجاست؟

اون که ول کرده، راحت شده.
دستاشو برد بالا، تسلیم شد، رفت سراغ زندگی عادی‌ش.

اون که داره می‌خونه، تهشو می‌دونه...
میدونه سختی داره، میدونه باید بجنگه، ولی میدونه تهش قراره چی بشه.
حداقل خیالش از مسیر کنکور راحت شده.


ولی تو... تو که بین این دوتایی، تو که نمی‌دونی قراره چی کار کنی... تویی که یه روز می‌خونی، یه روز نه... تویی که یه ساعت عذاب وجدانی، یه ساعت بی‌خیال...

دردناک‌ترین جای ممکن همینه.

جایی که نه اون‌قدر راحتی که بیخیال بشی، نه اون‌قدر قوی که تا تهش بری.
جایی که بین زمین و هوا موندی و هر روز بیشتر غرق میشی توی فکری که «نکنه دارم وقت تلف می‌کنم؟»

اگه قراره بخونی، پس درست بخون.
اگه قراره ول کنی، پس کامل ول کن.

ولی اگه قراره بین زمین و هوا بمونی،بدون که فقط داری خودتو شکنجه میدی.
شکنجه ای که تهش آزادی نیست.
11.04.202516:01
حس لحظه دیدن اولین سوالات سر جلسه
دست امروز خودته.

لحظه‌ای که یا به خودت افتخار می‌کنی، یا از خودت متنفری.
08.04.202510:13
می‌دونی؟ یه زمانی فکر می‌کردم اگه همه چیز طبق برنامه‌م پیش نره، یعنی باختم.
یعنی من اون آدمِ قَدَر نیستم که باید باشم...
ولی الان می‌دونم که زندگی قرار نیست همیشه با دکمه‌ی pause و play پیش بره. گاهی باید با یه دلِ خسته، روی خط شکسته، ادامه داد.


هیچکس نگفت اگر یه روز حال نداشتی،
آدم ضعیفی هستی.
هیچ مشاوری توی دفترش ننوشته که «بعضی روزها قراره هیچ انگیزه‌ای نداشته باشی و فقط با زور بیدار شی.»
اما واقعیت اینه که موفق‌ها هم گاهی از صدای آلارم بیزار می‌شن، گاهی وسط تست زیست، آهنگ غمگین گوش می‌دن، گاهی دلشون می‌خواد فقط یه چایی بخورن و به هیچ آینده‌ای فکر نکنن.

آره... ما آدمیم. نه ربات. نه ماشینِ تولید ساعت مطالعه.
و این، نقطه‌ی شروع فهمیدنه.


هی گفتم «باید بجنگی»، ولی نگفتم با کی؟
با کی باید بجنگی؟ با خودت؟ با ضعفت؟
نه...
تو قرار نیست دشمن خودت باشی. قرار نیست هر بار که کم آوردی، با باتومِ قضاوت بزنی توی سر خودت.
تو باید رفیقِ خودت باشی. هوای خودتو داشته باشی.
«قوی شدن»، با پذیرش «ضعف‌ها» شروع میشه.
نه با سرکوبشون.

بعضیا مسیر موفقیت رو پیچیده می‌کنن تا ازت پول بگیرن، تا حس کنن خاص‌ترن...
یه راز کوچیک این وسط هست:
مسیر تو،اگر آخر زوری که میزنی باشه، با تموم تفاوت‌هاش، درسته.
نه چون بی‌نقصه.
بلکه چون واقعی و مالِ توئه.


من دیدم کسایی که هر روز می‌خندیدن، ولی شب توی دفتر خاطراتشون از دلهره می‌نوشتن.

کسایی که ساعت مطالعه‌شون توی استوری، یه چیزه، ولی ته دلشون یه اضطراب بی‌نهایت دارن.

بفهم... نترس... اینا یعنی تو انسانی.
نه باید پاک باشی، نه همیشه قوی، نه همیشه باانگیزه.
باید ادامه بدی.
با هر حسی که داری.


ادامه بده وقتی بغض داری.
ادامه بده وقتی می‌خوای فریاد بزنی.
ادامه بده حتی اگه میخوای وسط تست ریاضی، فقط بشینی و یه لیوان آب بخوری و به هیچی فکر نکنی.


تو می‌تونی...
نه چون انگیزشی می‌گم...
نه چون توی کلیپ‌ها گفتن...
چون دیدم که آدمایی با دلِ شکسته، با ذهنِ خسته، با هزار تا اشتباه، خودشونو ساختن.
و چرا تو یکی از اونا نباشی؟
چی کم داری؟
فکر کن
چی؟
هیچی کم نداری‌.


اگه تا حالا کسی بهت نگفته، بذار من بگم:

حق داری گاهی گند بزنی به همه‌چی.
حق داری گاهی بی‌برنامه باشی.
حق داری گاهی فقط بخوابی.
منم کردم.
منم خیلی جاها بریدم.
فقط ول نکردم.
فقط جایی که توانم بود توانمو گذاشتم.
تنها چیزی که حق نداری، اینه که خودتو فراموش کنی.

اون نسخه‌ای که باید ازت ساخته بشه، همین الآن داره از دلِ همین درد، همین خستگی، همین اشک و لبخند ساخته می‌شه.

تو...
همینی که هستی...
کافیه برای شروع.

برگرد... از همین لحظه... از همین حال بد...
بزن به دلش...

خوب تموم شدن این راه
برای کسی نیست که هر روز ۱۷ ساعت درس خوند‌.
برای کسی نیست که روزی ۲ هزار تا تست زد.
برای اونی که
فقط هرچی داشت گذاشت.
ول نکرد،
تا لحظه اخر.
25.03.202518:02
زندگی خیلی جدی تر از این حرفاست
خیلی جدی تر…
02.04.202521:05
فعالیت این چنل
قطعا امسال هم تا آخر ادامه داره
و کنارتون هستم تا حد توانم.

پیام بالا مربوط به فعالیت عید بود.
05.04.202515:56
برخورد درست با آزمون ها و نتیجه ازمون.

قبول شدن قبل از هرچیز،شخصیتِ قبولی احتیاج داره.

بچه هایی که آزمون این روزهاشون رو خراب کردن
29.03.202503:29
حالا یه لحظه فکر کن،
چشماتو ببند و خودتو تو ۳۰ سالگی تصور کن.
یکی ازت می‌پرسه: "تو کی هستی؟" چی می‌خوای بگی؟ نه، نه اون چیزی که دوست داری بگی، واقعاً چی داری که بگی؟


یه ماشین، یه گوشی، یه خونه؟
اینا که چیزایین که شاید بشه خرید.
ولی تو، خود تو، چی هستی؟
اگه تنها چیزی که داری، چند تا جمله آماده برای توجیه کردنِ خودته، یعنی واقعاً چی؟ یعنی سال‌ها گذشته، ولی هنوز درجا می‌زنی؟


هیچ‌کس برای آدمی که فقط حرف می‌زنه، ترحم نمی‌کنه.
اونایی که یه چیزی رو به دست آوردن، می‌دونن که راهش چیه: تلاش. درد. سختی.
همین که نشستی و فکر می‌کنی یه روزی قراره یه اتفاق بیفته که مسیرتو عوض کنه، یعنی هنوز نفهمیدی.

مگه چند بار قراره زندگی کنی که این‌همه تأخیر می‌ندازی؟

یا بلند شو یه کاری کن، یا همین‌جوری بشین تماشا کن که بقیه می‌رن جلو، و تو یه روزی به خودت میای و می‌بینی، هیچ جوابی برای اون سؤال نداری.
30.03.202519:31
در این ۴ سالی که این کانال رو داشتم
چندین لایو در این کانال برگزار شد.

خیلی از بچه هایی که سال اول در لایو بودن،
سال بعدش در زندگی که میخواستن بودن‌.
خیلی از بچه هایی که سال دوم در لایو بودن،
سال بعدش همونجایی بودن که میخواستن.
سال سوم به همین شکل،
امسال هم برای سال بعد قطعا همین میشه.

و شمایی که امشب اینجایید،
دلیلی نیست که سال بعد در جایی که دوستش دارید نباشید.

تو چیزی از بچه هایی که این روز ها با من لایو اومدن و روزی خودشون شنونده این لایو ها بودن کم نداری.

تو هیچ چیز جز یک فعلِ خواستن کم نداری.
02.04.202505:15
شاید ندونی فردا چی در انتظارته،
شاید ندونی مسیر درست کدومه،
شاید حتی ندونی این همه تلاش قراره به کجا برسه.
اما یه چیزو باید بدونی... تو هستی.

حتی اگه دنیا بی‌رحم باشه،
حتی اگه زمین بخوری،
حتی اگه هزار بار شکست بخوری،
تو هستی.
هنوز نفس می‌کشی، هنوز می‌تونی بلند شی، هنوز می‌تونی یه چیزی رو توی این زندگیت تغییر بدی.

همه از سختی‌های راه می‌گن، اما کی گفته سختی دلیل تسلیم شدنه؟
کی گفته وقتی مسیر گم شد، باید ایستاد؟
کی گفته وقتی نمی‌دونی قراره چی بشه، نباید بری؟

منم تو این جاده راه رفتم،
زمین خوردم،
شکستم،
گریه کردم،
فریاد زدم،
اما بودم.
چون فهمیدم برای بردن،
لازم نیست همیشه مسیر رو بلد باشی... فقط باید باشی.


اگه همه چیز تاریک شده،
اگه یه روز همه‌ی صداها گفتن:نمی‌تونی،
فقط یادت باشه
نشون بده تو هستی، تو هنوز اینجایی.


یه کاری کن که نشون بدی،هستی
حتی اگر هیچی درست نیست.
کار درستو میکنی،
حداقل در هر شرایطی
جزئی از مسیر بودی.
نه فقط کسی که یه گوشه وایستاده و عقب میمونه و عقب میمونه و عقب میمونه.
حداقل کسی باش که حتی اگه عقبه،
هست!
هست که یه کاری کنه....
04.04.202509:35
این روتین ها
یا هر روتینی که شروع به چینشش کنید،
در روز های پایانی معجزه میکنه.

اینو فقط کسی میتونه درک کنه که
بعد کنکور خودش معجزه شو دیده باشه.

نگم ساعت به ساعت
از دقیقه به دقیقه این روزا استفاده کنید.
از هرچیز ریزو درشتی در این روز های آخر بزنید و یک چیزی رو روتین کنید.
زمین، لغات ادبیات و زبان، گیاهی، جانوری،جزوات کلاس های طول سالتون،فیلم کوتاه آموزشی....

این تهشو از دستش ندید.
هرچی اینجا بخونی یادت میمونه.
وقت شل گرفتن الان نیست.
Войдите, чтобы разблокировать больше функциональности.