19.04.202518:41
🌱 Sueno Tranquilo
▫️Pedro Caceres
✅ @JasteGorikhte
▫️Pedro Caceres
✅ @JasteGorikhte
15.04.202520:03
#بازنشر
🔰 گوشهای از اِرنانی (ویکتور هوگو)
ارنانی (1830) یکی از پرحاشیهترین تئاترهایی شد که در پاریس نمایشش اجرا شد. هوگو معتقد بود که با این نمایش اولین نمایش سبک رمانتیک فرانسه را به روی صحنه برده است. (تلفیق تراژدی و کمدی - که البته شکسپیر قبلا انجامش داده بود- و رعایت نکردن قوانین سهگانهی وحدت که کلاسیکها آن را اصول بنیادی نمایشنامهها میدانستند) برای همین در پردهی سوم نمایش، کلاسیکها و رمانتیکها (که هوگو پیشتر با آنها هماهنگ شده بود از اثر حمایت کنند) باهم درگیر شدند و کار به زد و خورد کشید... طبعاً اشرافیت از ادبیات کلاسیک حمایت میکرد اما روزنامههای لیبرال پشتِ هوگو درآمدند. (برای آنها که اطلاعی از تاریخ این دوره ندارند: در سال ۱۸۳۰ شارل دهم یکی از شاهان سنتیگرای سلطنت بوربون در راس کار بود که سودای بازگشت کامل سلطنت مطلقه را در سر میپروراند. سلطنتی که برای ملتی که انقلاب فرانسه را پشتِ سر گذاشته بود و با آرمانهای آزادی آشنا شده بود بسیار ناخوشایند جلوه میکرد.) در پردهی چهارم دون کارلوس به عنوان شاه اسپانیا با تابوت شارلمانی صحبت میکند و میگوید:
"زیر و بم زندگی شاهان را یکبهیک رصد کن که چطور حکومت را به یکدیگر انتقال میدهند. زیردستان پادشاهان را خاندانهای فئودال ، کاردینالها، رؤسای دوجهها، دوکها، اسقفها، روحانیان و سران خاندانهای اسکاتلندی و ایرلندی... تشکیل میدهند. بارونهای عظیمالشان را نیز فراموش نکن! کشیشان و سربازها نیز در مرتبهی بعدی قرار میگیرند. در آخرین مرتبه و در زیر سایهی کسانی که نام بردیم شکافهایی را میبینی که مردمان عادی زندگی میکنند انسانها: یک توده، یک دریا... غوغایی عظیم از اشکها و گریهها و گاهی یک زهرخند... سوگواری تمام عیار که زمین را از جا میپراند... انسانها! شهرها... برجها... و دستهی بزرگی از ناقوسها که باهم مینوازند... دولتها بر دوش آنان ساخته میشود که هرم تمدن را میان دو تیرک بر گرده گرفتهاند... شاها...! از آن بالا نگاهی زیر پای خود بینداز...! آه مردم همان اقیانوسی که امواجش لحظهای فروکش نمیکند، در جایی که هیچ انتظاری نداری، سر بر میافرازد و همهچیز را به جنبش در میآورد..."
▫️ص ۱۱۲ و ۱۱۳ ارنانی - ویکتو هوگو (ترجمهی رامتین شهبازی)
بیشک این خطابهها در قالبی داستانی، هشداری به پادشاه وقت، شارل دهم و اشراف بود اما آنها آن را جدی نگرفتند. دو سال بعد از اجرای ارنانی، انقلاب ۱۸۳۲ شارل دهم را مجبور به برکناری کرد و پیشگوییِ اِرنانی بهنوعی محقق شد...
یادداشتهای دیگر درمورد ویکتور هوگو:
گوژپشت نوتردام | معشوقهی هوگو | بینوایان | مردی که میخندد | عشق کودکیها | نامههای عاشقانه هوگو
✅ @JasteGorikhte
🔰 گوشهای از اِرنانی (ویکتور هوگو)
ارنانی (1830) یکی از پرحاشیهترین تئاترهایی شد که در پاریس نمایشش اجرا شد. هوگو معتقد بود که با این نمایش اولین نمایش سبک رمانتیک فرانسه را به روی صحنه برده است. (تلفیق تراژدی و کمدی - که البته شکسپیر قبلا انجامش داده بود- و رعایت نکردن قوانین سهگانهی وحدت که کلاسیکها آن را اصول بنیادی نمایشنامهها میدانستند) برای همین در پردهی سوم نمایش، کلاسیکها و رمانتیکها (که هوگو پیشتر با آنها هماهنگ شده بود از اثر حمایت کنند) باهم درگیر شدند و کار به زد و خورد کشید... طبعاً اشرافیت از ادبیات کلاسیک حمایت میکرد اما روزنامههای لیبرال پشتِ هوگو درآمدند. (برای آنها که اطلاعی از تاریخ این دوره ندارند: در سال ۱۸۳۰ شارل دهم یکی از شاهان سنتیگرای سلطنت بوربون در راس کار بود که سودای بازگشت کامل سلطنت مطلقه را در سر میپروراند. سلطنتی که برای ملتی که انقلاب فرانسه را پشتِ سر گذاشته بود و با آرمانهای آزادی آشنا شده بود بسیار ناخوشایند جلوه میکرد.) در پردهی چهارم دون کارلوس به عنوان شاه اسپانیا با تابوت شارلمانی صحبت میکند و میگوید:
"زیر و بم زندگی شاهان را یکبهیک رصد کن که چطور حکومت را به یکدیگر انتقال میدهند. زیردستان پادشاهان را خاندانهای فئودال ، کاردینالها، رؤسای دوجهها، دوکها، اسقفها، روحانیان و سران خاندانهای اسکاتلندی و ایرلندی... تشکیل میدهند. بارونهای عظیمالشان را نیز فراموش نکن! کشیشان و سربازها نیز در مرتبهی بعدی قرار میگیرند. در آخرین مرتبه و در زیر سایهی کسانی که نام بردیم شکافهایی را میبینی که مردمان عادی زندگی میکنند انسانها: یک توده، یک دریا... غوغایی عظیم از اشکها و گریهها و گاهی یک زهرخند... سوگواری تمام عیار که زمین را از جا میپراند... انسانها! شهرها... برجها... و دستهی بزرگی از ناقوسها که باهم مینوازند... دولتها بر دوش آنان ساخته میشود که هرم تمدن را میان دو تیرک بر گرده گرفتهاند... شاها...! از آن بالا نگاهی زیر پای خود بینداز...! آه مردم همان اقیانوسی که امواجش لحظهای فروکش نمیکند، در جایی که هیچ انتظاری نداری، سر بر میافرازد و همهچیز را به جنبش در میآورد..."
▫️ص ۱۱۲ و ۱۱۳ ارنانی - ویکتو هوگو (ترجمهی رامتین شهبازی)
بیشک این خطابهها در قالبی داستانی، هشداری به پادشاه وقت، شارل دهم و اشراف بود اما آنها آن را جدی نگرفتند. دو سال بعد از اجرای ارنانی، انقلاب ۱۸۳۲ شارل دهم را مجبور به برکناری کرد و پیشگوییِ اِرنانی بهنوعی محقق شد...
یادداشتهای دیگر درمورد ویکتور هوگو:
گوژپشت نوتردام | معشوقهی هوگو | بینوایان | مردی که میخندد | عشق کودکیها | نامههای عاشقانه هوگو
✅ @JasteGorikhte
post.deleted08.04.202510:40


03.04.202519:01
ثبت قابهای مغروق در بختک؛ سمفونی سکوت.
https://t.me/Faranjakgraphy
https://t.me/Faranjakgraphy






+7
31.03.202520:43
🔰 20 نقاشی برگزیده
▫️از فلیکس والوتون (1925 - 1865)
🌱 والوتون از نقاشان فرانسوی عضو گروه نبیها یا پیامبران بود که مشابه کارهای آثار هنر نو، تاکید زیادی بر طرح و نوعی نمادگرایی داشتند. این گروه تاثیرات قابل توجهی در هنر گرافیک داشتهاند...
✅ @JasteGorikhte
▫️از فلیکس والوتون (1925 - 1865)
🌱 والوتون از نقاشان فرانسوی عضو گروه نبیها یا پیامبران بود که مشابه کارهای آثار هنر نو، تاکید زیادی بر طرح و نوعی نمادگرایی داشتند. این گروه تاثیرات قابل توجهی در هنر گرافیک داشتهاند...
✅ @JasteGorikhte
26.03.202519:58
🌱 Pourvu qu'on m'aime
▫️ Juliette Moraine
✅ @JasteGorikhte
▫️ Juliette Moraine
✅ @JasteGorikhte
22.03.202520:48
🌱 "چشمانِ تو"
▫️ ایدای
"گلها تنها موجوداتی هستند که از محبت و عشق سرشار ما سواستفاده نمیکنند و قلب ما را فریب نمیدهند."
(دخترِ چشم طلایی - بالزاک)
✅ @JasteGorikhte
▫️ ایدای
"گلها تنها موجوداتی هستند که از محبت و عشق سرشار ما سواستفاده نمیکنند و قلب ما را فریب نمیدهند."
(دخترِ چشم طلایی - بالزاک)
✅ @JasteGorikhte






+5
19.04.202518:41
🔰 20 نقاشی برگزیده
◽️از ویلیام سیدنی ماونت (1868 - 1807)
🌱 ماونت از جمله نقاشان آمریکاییالاصل محلی قرن نوزدهم است که به نقاشیهای ژانر روستایی از منطقهی استونیبروک (روستایی در نزدیکی نیویورک) پرداخته است.
✅ @JasteGorikhte
◽️از ویلیام سیدنی ماونت (1868 - 1807)
🌱 ماونت از جمله نقاشان آمریکاییالاصل محلی قرن نوزدهم است که به نقاشیهای ژانر روستایی از منطقهی استونیبروک (روستایی در نزدیکی نیویورک) پرداخته است.
✅ @JasteGorikhte
11.04.202519:06
🌱 Mass
◽️ Phoria
✅ @JasteGorikhte
◽️ Phoria
✅ @JasteGorikhte






+7
31.03.202520:43
✅ @JasteGorikhte
26.03.202519:58
از سال ۱۸۳۲ تا ۱۸۵۰ که بالزاک بتواند با خانوم هانسکی ازدواج کند، خانوم هانسکی به دور از چشمِ همسرش که مرد عبوسی بود با بالزاک نامهنگاری میکند و حتی برای مدتی بالزاک موفق میشود به عمارت خاندان هانسکی در اوکراین برود و از نزدیک این خانوم را ببیند. (خیانت یک زن لهستانی به همسرِ روستبارش آن هم با یک نویسندهی فرانسوی). در تمام این نامهها در کنار بیان احساسات و عواطف پرشورشان، اِولین (هانسکی) از ولخرجیهای بالزاک و عدم موفقهایش از نظر مالی گله میکند و انوره (بالزاک) تماماً از سعی و کوشش برای پول درآوردن و پرداختن بدهیهایش میگوید. (بر اثر شببیداریها و نوشتنهای مداوم تندرستی و قوت بالزاک تحلیل میرود. بیتحرک، چاق و کمبینا میشود.). بالاخره آقای هانسکی فوت میکند و تمام ارثش را در اختیار ارباببانوی اوکراینی یعنی اِولین میگذارد. چندسال بعد این دو زوج سالخورده که یکی از نقرس رنج میبرد (اِولین هانسکی) و دیگری از بدندردهای مداوم (اونوره بالزاک) در کلیسایی با یکدیگر ازدواج میکنند. بعد از نزدیک به ۲۰ سال نامهنگاری و دیدارهای نامرتب بالاخره بهم میرسند و با خانهی جدیدی که بالزاک خریده در پاریس آمادهی یک زندگی آرامشبخش میشوند. اما درست بهسانِ پردهی اخر همهی تراژدیهای دردناک، بالزاکِ رنجکش بهسان پرترهای که از او هست از درد در قفسهی سینه دست بر قلب خود میگذارد و پس از چندروز عذاب کشیدن روی تخت درحالی که همسرش بال و پر میزند و پرستاریاش را میکند تا زنده بماند تا حداقل کمی باهم زندگی کنند میمیرد...
چهارشنبه ۲۱ اوت ۱۸۵۰، در گورستان مشهور پرهلاشز، دوستداران بالزاک جمع میشوند تا او را دفن کنند. هوگو برای جمع سخنرانی باشکوهی میکند. همان روز درموردِ مرگ بالزاک مینویسد:
"این مرگ، فاجعهی بهراستی روشنفکرانهی عجیبی بود که میان عزاهایی که در زمان آمدهاند فقط با مرگ لرد بایرون میتوان مقایسهاش کرد. بایرون نیز در واقع هنگام پشت سر نهادن دوران جوانی و در اوج شکوفایی و درحالی که مثل بالزاک آثارش را ناتمام گذاشته بود بدرود زندگی گفت. بالزاک در میانهی زندگی و در اوج شکوفایی استعدادها و طرحهایش از پا درآمد..."
▫️ص ۵۶۶ - بالزاک، زندگی و آثارش (آندره موروا / ترجمهی پرویز شهدی)
اِولین هانسکا، تمامی بدهیهای بالزاک را از ارثی که همسر اولش به جا گذاشته بود پرداخت کرد. برخی از آثار چاپنشده و ناتمامِ بالزاک را به چاپ رساند و با آن که بیش از سی سال بعد از مرگ بالزاک زنده بود با فرد دیگری ازدواج نکرد...
✅ @JasteGorikhte
چهارشنبه ۲۱ اوت ۱۸۵۰، در گورستان مشهور پرهلاشز، دوستداران بالزاک جمع میشوند تا او را دفن کنند. هوگو برای جمع سخنرانی باشکوهی میکند. همان روز درموردِ مرگ بالزاک مینویسد:
"این مرگ، فاجعهی بهراستی روشنفکرانهی عجیبی بود که میان عزاهایی که در زمان آمدهاند فقط با مرگ لرد بایرون میتوان مقایسهاش کرد. بایرون نیز در واقع هنگام پشت سر نهادن دوران جوانی و در اوج شکوفایی و درحالی که مثل بالزاک آثارش را ناتمام گذاشته بود بدرود زندگی گفت. بالزاک در میانهی زندگی و در اوج شکوفایی استعدادها و طرحهایش از پا درآمد..."
▫️ص ۵۶۶ - بالزاک، زندگی و آثارش (آندره موروا / ترجمهی پرویز شهدی)
اِولین هانسکا، تمامی بدهیهای بالزاک را از ارثی که همسر اولش به جا گذاشته بود پرداخت کرد. برخی از آثار چاپنشده و ناتمامِ بالزاک را به چاپ رساند و با آن که بیش از سی سال بعد از مرگ بالزاک زنده بود با فرد دیگری ازدواج نکرد...
✅ @JasteGorikhte






+4
22.03.202520:48
🔰 20 نقاشی برگزیده
▫️از ژولیسون لیبلنک استوارت (1919 - 1855)
🌱 لیبلنک استوارت، نقاش آمریکاییالاصلی بود که عمدهی کارهاش رو در پاریس کشیده. از دوستان جان سارجنت و یکی از نقاشانِ دورهای که در تاریخ نقاشی موسوم به عصرِ زیبا (Belle Époque) شده.
✅ @JasteGorikhte
▫️از ژولیسون لیبلنک استوارت (1919 - 1855)
🌱 لیبلنک استوارت، نقاش آمریکاییالاصلی بود که عمدهی کارهاش رو در پاریس کشیده. از دوستان جان سارجنت و یکی از نقاشانِ دورهای که در تاریخ نقاشی موسوم به عصرِ زیبا (Belle Époque) شده.
✅ @JasteGorikhte






+3
19.04.202518:41
✅ @JasteGorikhte
07.04.202521:18
🌱 Quarantine
◽️Justin Hurwitz
✅ @JasteGorikhte
◽️Justin Hurwitz
✅ @JasteGorikhte
post.deleted08.04.202510:40
post.reposted:
Channel VIP

01.04.202518:33
🔻▫️🔻🔶🔻▫️🔻
با هر برگ سبز، زندگی دوباره آغاز میشود...🌱
✨روز طبیعت خجسته باد✨
🟡 فهرست بینظیر از دانش، هنر، فلسفه و دنیای ایدهها! هر کلیک، دریچهای به سوی دنیایی از آگاهی .
⚪️ درخواست عضویت در تبادلات
☑️ @tabadolat_derakhshan
با هر برگ سبز، زندگی دوباره آغاز میشود...🌱
✨روز طبیعت خجسته باد✨
🟡 فهرست بینظیر از دانش، هنر، فلسفه و دنیای ایدهها! هر کلیک، دریچهای به سوی دنیایی از آگاهی .
⚪️ درخواست عضویت در تبادلات
☑️ @tabadolat_derakhshan
26.03.202519:57
#بازنشر
🔰 موسیو بالزاک و ارباببانوی لهستانی
در این کانال به زندگی زناشویی برخی از نویسندگان از جمله ویکتور هوگو و پوشکین پرداختهام. این بار میخواهم درمورد زندگی پرتنشِ بالزاک و سه زنِ مهم در زندگی او صحبت کنم. بالزاک، نویسندهی فرانسوی که امروز پرترههای گوشتالوی او را بسیاری دیدهاند در ۱۷۹۹ (چندماه قبل از آن که ناپلئون کنسولِ فرانسه شود) به دنیا آمد. او اگرچه در یک خانوادهی متوسط شهری به دنیا آمده بود اما نسبت به آنان که بختِ به دنیا آمدن در پاریس را داشتند فوقالعاده شهرستانی به حساب میآمد (موضوعی که بعدها بالزاک در کتاب "آرزوهای بربادرفته" به آن پرداخت). او به اصرار والدینش منشی وکالت در پاریس شده بود و مثل عموم هنرمندانی که تحملِ کاری جز هنر را ندارند در کوتاهزمانی از این شغل بیزار شد. با آن که پیشنهاد مالی بهتری برای او وجود داشت او آن پیشنهاد را نپذیرفت و در خانهای اجارهای در پاریس شروع به نوشتنِ آثاری کرد. (در تمامِ این مدت بخش اعظمِ زندگی مالی بالزاک از طریقِ پولهایی تامین میشد که پدر و مادرش از شهرستان برای او میفرستادند). درموردِ زندگی هنرمندان دو آیندهی اقتصادی را میتوان متصور بود: هنرمندانی که با شهرتی سریع پول به دنبال آنهاست و هنرمندانی که در تمام زندگی دنبال پول هستند. بالزاک از گونهی دوم هنرمندها شد. تمام زندگی بالزاک تا لحظهی مرگش در ۵۱ سالگی (سال ۱۸۵۰) صرفِ نوشتن رمانهایی برای پول درآوردن شد و حتی وقتی فوت شد چندین هزار فرانک بدهی پرداختنشده داشت.
دو معشوق نخستینی که بالزاک از جوانی با آنها ارتباط داشت، دو زنِ میانسال بودند ( این فرهنگ در اروپای غربی بسیار عجیب و جاافتادهتر است. ما در ایران به عشق بین یک مرد ۲۰ ساله و زن ۴۰ ساله همواره نگاهِ تابویی داریم و درکی از مناسبات اجتماعیای که در آن بالزاک میتواند با اطلاع مادرش با زنی همسنِ مادرش زندگی زناشویی داشته باشد هرگز نخواهیم داشت.) بین پاییز ۱۸۲۱ تا بهار ۱۸۲۲، بالزاک به خانوم دوبرنی که متاهل هم بود ابراز علاقه کرد درحالی که خودش تازه ۲۱ ساله بود. خانوم دوبرنی نیز که پسری را از دست داده بود که اگر زنده میبود همسنِ بالزاک میشد این عشق را بهتدریج (البته با احتیاط) پذیرا شد. این علاقهی روزگار جوانی برای بالزاک تا لحظهی مرگ خانوم دوبرینی ادامه پیدا کرد (بعدها او مثل مادری دلسوز نه تنها با پولش زندگی بالزاک را تامین میکرد بلکه بالزاک همواره رمانهایش را برای نقد و نظرخواهی نزد او میفرستاد) در این سالهای سخت، بالزاک که هنوز برای خود پول و شهرتی نداشت در فرانسه چندین و چند اثر را چاپ کرد که هیچکدام موفقیتآمیز نبودند. به فکر افتاد چاپخانهای دایر کند (به لطفِ پولهای معشوقش خانوم دوبرینی و مادرش) اما بعد از یکسال در این شغل نیز بدهی بالا آورد. تمام زندگی بالزاک از این لحظه به بعد وقفِ نوشیدنِ قهوه، شببیداری و نوشتنِ رمان بود تا بتواند طلبِ طلبکارهایش را بپردازد. (دلیل آن که امروزه بالزاک آثار بسیار بسیار زیادی دارد که فقط بخشی از آنها به فارسی ترجمه شده است).
در ورسای، با همسر ژنرالفوتشدهای به نام لور ژونو، دوشس آبرانتس آشنا شد. زن میانسالی که بهنوبهی خود به شیرینزبانیهای بالزاک علاقه پیدا کرده بود (البته تا آنجا که معلوم است رابطهی آنها اگرچه پرمحبت بوده به رابطهای نزدیکتر نرسیده است) در این بین، بالزاک نیز به تدریج با چاپ آثاری مثل چرم ساغری و زنبقدره به شهرتی نسبی رسیده بود اما همچنان بهقدری از او بدهکار بودند که هیچجا با نام خودش خانه اجاره نمیکرد که مبادا طلبکاران سکونتگاهش را بفهمند.
در قرنِ نوزدهم وقتی شما مرد هنرمندی آتیهدار و نسبتا مشهور میشوید زنان بسیاری که رمانهای شما را خواندهاند به امید این که بتوانند با مردی که این داستان عاشقانه را نوشته ارتباط برقرار کنند برای شما نامههایی پر از شور و اشتیاق مینویسند (همانطور که امروزه دخترانی هستند که برای مردان هنرمند یا ورزشکار در اینستاگرام دایرکتهای نامتعارف عاطفی ارسال میکنند و برعکس). در سال ۱۸۳۲ بالزاک نیز به همین شکل در میان انبوه نامههایی که از زنان ناشناسی دریافت میکرد با نامهای از اِولین هانسکی برخورد کرد. اولین هانسکی زنِ نجیبزادهی والکلاو هانسکی که از اربابان و زمینداران ثروتمند در اوکراین بود برای بالزاک نویسندهی فرانسوی نامه نوشته بود تا بگوید چقدر با خواندن کتابهایش مخصوصا خواندن کتاب "صحنههای زندگی خصوصی" مشعوف شده است. بالزاک که تحتتاثیر نوع انشای این نامه قرار گرفته بود پاسخ نامهاش را فرستاد...
🔰 موسیو بالزاک و ارباببانوی لهستانی
در این کانال به زندگی زناشویی برخی از نویسندگان از جمله ویکتور هوگو و پوشکین پرداختهام. این بار میخواهم درمورد زندگی پرتنشِ بالزاک و سه زنِ مهم در زندگی او صحبت کنم. بالزاک، نویسندهی فرانسوی که امروز پرترههای گوشتالوی او را بسیاری دیدهاند در ۱۷۹۹ (چندماه قبل از آن که ناپلئون کنسولِ فرانسه شود) به دنیا آمد. او اگرچه در یک خانوادهی متوسط شهری به دنیا آمده بود اما نسبت به آنان که بختِ به دنیا آمدن در پاریس را داشتند فوقالعاده شهرستانی به حساب میآمد (موضوعی که بعدها بالزاک در کتاب "آرزوهای بربادرفته" به آن پرداخت). او به اصرار والدینش منشی وکالت در پاریس شده بود و مثل عموم هنرمندانی که تحملِ کاری جز هنر را ندارند در کوتاهزمانی از این شغل بیزار شد. با آن که پیشنهاد مالی بهتری برای او وجود داشت او آن پیشنهاد را نپذیرفت و در خانهای اجارهای در پاریس شروع به نوشتنِ آثاری کرد. (در تمامِ این مدت بخش اعظمِ زندگی مالی بالزاک از طریقِ پولهایی تامین میشد که پدر و مادرش از شهرستان برای او میفرستادند). درموردِ زندگی هنرمندان دو آیندهی اقتصادی را میتوان متصور بود: هنرمندانی که با شهرتی سریع پول به دنبال آنهاست و هنرمندانی که در تمام زندگی دنبال پول هستند. بالزاک از گونهی دوم هنرمندها شد. تمام زندگی بالزاک تا لحظهی مرگش در ۵۱ سالگی (سال ۱۸۵۰) صرفِ نوشتن رمانهایی برای پول درآوردن شد و حتی وقتی فوت شد چندین هزار فرانک بدهی پرداختنشده داشت.
دو معشوق نخستینی که بالزاک از جوانی با آنها ارتباط داشت، دو زنِ میانسال بودند ( این فرهنگ در اروپای غربی بسیار عجیب و جاافتادهتر است. ما در ایران به عشق بین یک مرد ۲۰ ساله و زن ۴۰ ساله همواره نگاهِ تابویی داریم و درکی از مناسبات اجتماعیای که در آن بالزاک میتواند با اطلاع مادرش با زنی همسنِ مادرش زندگی زناشویی داشته باشد هرگز نخواهیم داشت.) بین پاییز ۱۸۲۱ تا بهار ۱۸۲۲، بالزاک به خانوم دوبرنی که متاهل هم بود ابراز علاقه کرد درحالی که خودش تازه ۲۱ ساله بود. خانوم دوبرنی نیز که پسری را از دست داده بود که اگر زنده میبود همسنِ بالزاک میشد این عشق را بهتدریج (البته با احتیاط) پذیرا شد. این علاقهی روزگار جوانی برای بالزاک تا لحظهی مرگ خانوم دوبرینی ادامه پیدا کرد (بعدها او مثل مادری دلسوز نه تنها با پولش زندگی بالزاک را تامین میکرد بلکه بالزاک همواره رمانهایش را برای نقد و نظرخواهی نزد او میفرستاد) در این سالهای سخت، بالزاک که هنوز برای خود پول و شهرتی نداشت در فرانسه چندین و چند اثر را چاپ کرد که هیچکدام موفقیتآمیز نبودند. به فکر افتاد چاپخانهای دایر کند (به لطفِ پولهای معشوقش خانوم دوبرینی و مادرش) اما بعد از یکسال در این شغل نیز بدهی بالا آورد. تمام زندگی بالزاک از این لحظه به بعد وقفِ نوشیدنِ قهوه، شببیداری و نوشتنِ رمان بود تا بتواند طلبِ طلبکارهایش را بپردازد. (دلیل آن که امروزه بالزاک آثار بسیار بسیار زیادی دارد که فقط بخشی از آنها به فارسی ترجمه شده است).
در ورسای، با همسر ژنرالفوتشدهای به نام لور ژونو، دوشس آبرانتس آشنا شد. زن میانسالی که بهنوبهی خود به شیرینزبانیهای بالزاک علاقه پیدا کرده بود (البته تا آنجا که معلوم است رابطهی آنها اگرچه پرمحبت بوده به رابطهای نزدیکتر نرسیده است) در این بین، بالزاک نیز به تدریج با چاپ آثاری مثل چرم ساغری و زنبقدره به شهرتی نسبی رسیده بود اما همچنان بهقدری از او بدهکار بودند که هیچجا با نام خودش خانه اجاره نمیکرد که مبادا طلبکاران سکونتگاهش را بفهمند.
در قرنِ نوزدهم وقتی شما مرد هنرمندی آتیهدار و نسبتا مشهور میشوید زنان بسیاری که رمانهای شما را خواندهاند به امید این که بتوانند با مردی که این داستان عاشقانه را نوشته ارتباط برقرار کنند برای شما نامههایی پر از شور و اشتیاق مینویسند (همانطور که امروزه دخترانی هستند که برای مردان هنرمند یا ورزشکار در اینستاگرام دایرکتهای نامتعارف عاطفی ارسال میکنند و برعکس). در سال ۱۸۳۲ بالزاک نیز به همین شکل در میان انبوه نامههایی که از زنان ناشناسی دریافت میکرد با نامهای از اِولین هانسکی برخورد کرد. اولین هانسکی زنِ نجیبزادهی والکلاو هانسکی که از اربابان و زمینداران ثروتمند در اوکراین بود برای بالزاک نویسندهی فرانسوی نامه نوشته بود تا بگوید چقدر با خواندن کتابهایش مخصوصا خواندن کتاب "صحنههای زندگی خصوصی" مشعوف شده است. بالزاک که تحتتاثیر نوع انشای این نامه قرار گرفته بود پاسخ نامهاش را فرستاد...






+4
22.03.202520:47
✅ @JasteGorikhte
15.04.202520:04
🌱 Alles was ich wunsche
▫️Bettina Wegner (1:18)
صدای تو نغمهای است که بشریت نمیتواند آن را از یاد ببرد و من بهسان مسافری که در یک شب تابستانی بر رودخانهای زیبا روان است و تصاویر گیاهان رودخانهای اطراف او را پر کرده در رؤیای تو رها شدهام...
(ارنانی خطاب به معشوقش دونا سول)
✅ @JasteGorikhte
▫️Bettina Wegner (1:18)
صدای تو نغمهای است که بشریت نمیتواند آن را از یاد ببرد و من بهسان مسافری که در یک شب تابستانی بر رودخانهای زیبا روان است و تصاویر گیاهان رودخانهای اطراف او را پر کرده در رؤیای تو رها شدهام...
(ارنانی خطاب به معشوقش دونا سول)
✅ @JasteGorikhte
07.04.202521:17
#بازنشر
🔰 سیاهبرفی و پستمدرنیسم هنری
چندماه قبل از این که فیلمِ جدید سفیدبرفی منتشر بشه، خبر حضور یک بازیگر با پوست تیره برای این نقش همه رو شوکه کرد و اخیرا بالاخره این فیلم منتشر شد. الان که این پیام رو مینویسم این فیلم با امتیار ۱.۶ از ۱۰ یکی از بزرگترین فیلمهای شکستخورده از نظر محبوبیت بین مردمه. در این چند روز به اندازهی کافی درموردِ مضحک بودن این پدیده گفته شده. در این پست درموردِ منطق پستمدرنِ فیلمها و سریالهای جدیدی که اینگونه در حال ساخته شدن هستند صحبت میکنم...
پستمدرنیسم به شکگرایی بسیار بسیار افراطیای گرایش داره که از دید گروهی (مخصوصا گروههای مدرن که به عقلانیت مدرن گرایش دارن) مضحکه. مثلا اونقدر مشکوکن که میگن کی گفته زن و مرد باهم فرق دارن؟! یا کی گفته جهان اصلا وجود داره...؟! کی گفته ما وجود داریم...؟! (قص الی هذا). درنتیجه اونها با همهچیز سر شوخی دارن و بهراحتی میتونن بپرسن: کی گفته سفیدبرفی سفیده...؟! متن زیر توصیفی از همین رویکرد پستمدرنهاست:
"در ادبیات داستانی و فیلمهای پسامدرن اغلب به وضعیتی برمیخوریم که شک مدرنیستی به افراط گراییده و اصلاً خود وجود محل تردید شده است. برای مثال در بسیاری از رمانهای پسامدرن تاریخی که اصطلاحاً "فراداستان تاریخنگارانه" نامیده میشوند دانستههای مسجلِ تاریخی تحریف میشوند. دانستههای مسجلی مانند این که انقلاب کبیر فرانسه در قرن هجدهم رخ داد یا این که امیرکبیر در حمام فین کاشان به قتل رسید. این شکگرایی نسبتی با معرفتشناسی دارد..."
▫️ص ۱۸۴ نظریه و نقد ادبی: جلد دوم - حسین پاینده
در چنین نگاهی، مکان و زمان و حقایق همه در شک هستند. هیچ اهمیتی ندارد که سفیدبرفی سفید است (و اگر سفید نبود سفیدبرفی نامش نمیشد) یا این که در جنگ جهانی دوم ما سفینهی فضایی نداشتیم. هر چیزی هر جایی قابلیتِ استفاده را دارد چرا که پاسخ هر پرسشی این است که "از کجا معلوم؟!" شاید همهچیز یک توهم باشد و هر آن چه که حقیقت میپنداریم یک امر موهوم... (این گرایش پستمدرنیستی که هر کلانروایتی را پَس میزند با آمیخته شدن در فرهنگ چپ آمریکایی به ساخته شدن چنین فیلمها و سریالهایی (مثلا در نتفیلیکس) انجامیده است...)
✅ @JasteGorikhte
🔰 سیاهبرفی و پستمدرنیسم هنری
چندماه قبل از این که فیلمِ جدید سفیدبرفی منتشر بشه، خبر حضور یک بازیگر با پوست تیره برای این نقش همه رو شوکه کرد و اخیرا بالاخره این فیلم منتشر شد. الان که این پیام رو مینویسم این فیلم با امتیار ۱.۶ از ۱۰ یکی از بزرگترین فیلمهای شکستخورده از نظر محبوبیت بین مردمه. در این چند روز به اندازهی کافی درموردِ مضحک بودن این پدیده گفته شده. در این پست درموردِ منطق پستمدرنِ فیلمها و سریالهای جدیدی که اینگونه در حال ساخته شدن هستند صحبت میکنم...
پستمدرنیسم به شکگرایی بسیار بسیار افراطیای گرایش داره که از دید گروهی (مخصوصا گروههای مدرن که به عقلانیت مدرن گرایش دارن) مضحکه. مثلا اونقدر مشکوکن که میگن کی گفته زن و مرد باهم فرق دارن؟! یا کی گفته جهان اصلا وجود داره...؟! کی گفته ما وجود داریم...؟! (قص الی هذا). درنتیجه اونها با همهچیز سر شوخی دارن و بهراحتی میتونن بپرسن: کی گفته سفیدبرفی سفیده...؟! متن زیر توصیفی از همین رویکرد پستمدرنهاست:
"در ادبیات داستانی و فیلمهای پسامدرن اغلب به وضعیتی برمیخوریم که شک مدرنیستی به افراط گراییده و اصلاً خود وجود محل تردید شده است. برای مثال در بسیاری از رمانهای پسامدرن تاریخی که اصطلاحاً "فراداستان تاریخنگارانه" نامیده میشوند دانستههای مسجلِ تاریخی تحریف میشوند. دانستههای مسجلی مانند این که انقلاب کبیر فرانسه در قرن هجدهم رخ داد یا این که امیرکبیر در حمام فین کاشان به قتل رسید. این شکگرایی نسبتی با معرفتشناسی دارد..."
▫️ص ۱۸۴ نظریه و نقد ادبی: جلد دوم - حسین پاینده
در چنین نگاهی، مکان و زمان و حقایق همه در شک هستند. هیچ اهمیتی ندارد که سفیدبرفی سفید است (و اگر سفید نبود سفیدبرفی نامش نمیشد) یا این که در جنگ جهانی دوم ما سفینهی فضایی نداشتیم. هر چیزی هر جایی قابلیتِ استفاده را دارد چرا که پاسخ هر پرسشی این است که "از کجا معلوم؟!" شاید همهچیز یک توهم باشد و هر آن چه که حقیقت میپنداریم یک امر موهوم... (این گرایش پستمدرنیستی که هر کلانروایتی را پَس میزند با آمیخته شدن در فرهنگ چپ آمریکایی به ساخته شدن چنین فیلمها و سریالهایی (مثلا در نتفیلیکس) انجامیده است...)
✅ @JasteGorikhte
31.03.202520:43
🌱 How Long Has This Been Going On...
▫️ Chet Baker
✅ @JasteGorikhte
▫️ Chet Baker
✅ @JasteGorikhte
post.deleted30.03.202516:21


26.03.202522:02
#پست_موقت
برای اونهایی که اهل فیلم دیدنن اپلیکیشنی وجود داره به نام letterboxed. توی این اپلیکیشن میتونید فیلمهایی که دیدید رو امتیاز بدید و ثبت کنید و روی هر فیلم نظر بنویسید...
من خیلی فیلمباز نیستم و ادبیات برام هنر جدیتریه. به فراخور ادبیات فیلم هم میبینم. اگر دوست داشتید و اکانتی داشتید میتونید من رو اینجا فالو کنید و من هم شما را فالو کنم و با علایق سینماییتون آشنا شم...
Mrlovelorn
https://t.me/drjekyllperson
✅ @JasteGorikhte
برای اونهایی که اهل فیلم دیدنن اپلیکیشنی وجود داره به نام letterboxed. توی این اپلیکیشن میتونید فیلمهایی که دیدید رو امتیاز بدید و ثبت کنید و روی هر فیلم نظر بنویسید...
من خیلی فیلمباز نیستم و ادبیات برام هنر جدیتریه. به فراخور ادبیات فیلم هم میبینم. اگر دوست داشتید و اکانتی داشتید میتونید من رو اینجا فالو کنید و من هم شما را فالو کنم و با علایق سینماییتون آشنا شم...
Mrlovelorn
https://t.me/drjekyllperson
✅ @JasteGorikhte




26.03.202519:57
🌱 پرتره اونوره بالزاک و اِولین هانسکی
✅ @JasteGorikhte
✅ @JasteGorikhte
18.03.202519:21
(آپدیتِ لیستِ مطالب از شهریور ۱۴۰۱ تا اسفند ۱۴۰۳) [هر ۶ ماه یکبار این لیست بهروز میشه]
(برشفیلمها / یادداشتها / نقاشیها)
تمامی یادداشتها، گزیدهنقاشیها، برشفیلمها و قطعات موسیقی در این کانال به انتخابِ من و طبق سلیقهی شخصی خودم قرار گرفته و هدفی جز این که علاقهمندانِ هنر یا ادبیات بتونن برای حتی چند ثانیه یا چند دقیقه با جوانبی از یک موضوع یا اثرِ هنری، فرهنگی و تاریخی رو به رو بشن و یاد بگیرن یا لذت ببرن نداشته و نداره. لذتِ شما از هنر خواستهی منه و فقط همین.
سال بدتری نداشته باشید... (این حداقلترین تبریکیه که میتونم بگم)
(برشفیلمها / یادداشتها / نقاشیها)
تمامی یادداشتها، گزیدهنقاشیها، برشفیلمها و قطعات موسیقی در این کانال به انتخابِ من و طبق سلیقهی شخصی خودم قرار گرفته و هدفی جز این که علاقهمندانِ هنر یا ادبیات بتونن برای حتی چند ثانیه یا چند دقیقه با جوانبی از یک موضوع یا اثرِ هنری، فرهنگی و تاریخی رو به رو بشن و یاد بگیرن یا لذت ببرن نداشته و نداره. لذتِ شما از هنر خواستهی منه و فقط همین.
سال بدتری نداشته باشید... (این حداقلترین تبریکیه که میتونم بگم)
Показано 1 - 24 из 59
Войдите, чтобы разблокировать больше функциональности.