Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
نبراس | سطور اندیشه avatar
نبراس | سطور اندیشه
نبراس | سطور اندیشه avatar
نبراس | سطور اندیشه
02.05.202517:38
لطف تحسین یا زحمتِ تکلف؟

دوستان فرهیخته، اطلاق عناوینی چون «استاد» به بنده، هرچند از سر لطف و محبت شماست، اما در حقیقت، بار معنایی سنگینی دارد که با موقعیت و جایگاه علمی این‌جانب سازگار نیست و واقعا مرا در موضع حرج و تکلف قرار می‌دهد. این کانال بیش و پیش از آن‌که تریبونی برای القاب و تحسین‌ها باشد، بستری‌ست برای گفتگو، نقد علمی و هم‌فکری اصیل. به همین جهت، بخش نظرات با نیت بهره‌گیری از تأملات عمیق، اصلاح‌های دلسوزانه و مشارکت‌های فکری گشوده است. چه بسا نکته‌ای از جانب شما، افقی نو بگشاید و بر کیفیت و غنای محتوای ارائه‌شده بیفزاید.

@nebraase | پارسا دارابی
27.04.202522:23
.
دقیقا! دزدی، دزدی است؛ چه از جیب شما باشد، چه از قلم‌تان. انتحال امروزه دیگر صرفاً یک «تقلّبِ پنهان» محسوب نمی‌شود، بلکه تبدیل به جنایتی آگاهانه و شنیع در دنیای علم و ادب گردیده است. تفاوت آن با دزدی مالی، تنها در این است که دزد مال، به‌راحتی دستش رو می‌شود و شناسایی می‌گردد، اما دزد اندیشه، تحت پوشش واژگان زیبا و الفاظ فاخر، قادر است هویت اصلی خود را پنهان کند و در سایه‌ی اعتبار نادرست به‌عنوان صاحب فکر و اندیشه شناخته شود. این عمل نه تنها نقض حقوق فکری است، بلکه در تضاد با اصول اخلاقی و انسانیِ جامعه‌ی علمی و فرهنگی قرار دارد.

@nebraase | پارسا دارابی
26.04.202514:02
.
وحدت میان شیعه و سنی، اگر حقیقتاً امری اصیل و حیاتی تلقی شود، نمی‌تواند صرفاً در سطح شعار باقی بماند یا با برخوردهای اداری و برکناری‌های صوری حراست گردد. هرگونه اهانت هدفمند به مقدسات هر یک از طرفین یا هر تلاش آگاهانه برای برهم زدن پیوند ایمانی امت، نوعی تخریب بنیادین نظم اجتماعی و خیانت به عهد جمعی به شمار می‌آید. صیانت از این وحدت، اقتضا می‌کند که برهم‌زنندگان آن، نه تنها عزل شوند، بلکه در ملأ عام به مجازاتی درخور ـ نظیر اجرای حد شرعی افترا یا قذف که در فقه اسلامی به شلاق علنی تعبیر شده است ـ محکوم گردند؛ تا پیام روشنی به جامعه مخابره شود مبنی بر اینکه شکستن حریم وحدت، شکستن ستون‌های حیات جمعی است و هیچ گونه تساهل و مداهنه‌ای در برابر آن پذیرفتنی نیست. با این حال، سوءتفاهمات متعدد و ریشه‌داری بر صدق این شعار سایه افکنده است، سوءتفاهماتی که همه آگاهان جامعه به وجود و تأثیر آن‌ها معترف‌اند.

#وحدت ، #وحدتگرایی

@nebraase | پارسا دارابی
22.04.202512:02
مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ؟
(پس نصر خدا چه هنگام تحقق می‌یابد؟)

در فقه سیاسی اسلام، تحقق نصر الهی مشروط به توازن دقیق میان الاستحقاق الشرعي و الاستعداد الواقعي است؛ استحقاقی که ریشه در صدق الإيمان، إخلاص النيّة، و التزام عملي بمقاصد الشريعة دارد، و استعدادی که در تهيئة الأمة لتحمّل أعباء الرسالة و إقامة العدل والشهادة على الناس تجلّی می‌یابد.

سنتِ الهی بر تحقق نصر، تابع دو قاعده‌ی بنیادین است: قیام المقتضي و انتفاء المانع؛ یعنی تا زمینه‌های ضروری فراهم نشوند و موانع باقی باشند، نزول نصر به تأخیر می‌افتد؛ نه به سبب تخلف وعده، بلکه به خاطر مشروط بودن آن به تحقق شروط مشروعه.

در این نگرش، نصر الهی امتیازی سیاسی یا صرفاً نصرت نظامی تلقی نمی‌شود، بلکه نوعی امتحان شرعی (آزمایش الهی برای سنجش صدق ایمان و التزام دینی امت) است. چنان‌که نصر بدر به عنوان وسیله‌ای برای تمییز الحق من الباطل (تشخیص و جداسازی حقیقت از باطل) و تثبیت العقیده (تحکیم باورهای توحیدی در دل مؤمنان) نازل شد؛ و در مقابل، ابتلاء أُحد برای تمييز الصفّ (تفکیک صفوف مؤمنان حقیقی از دیگران) و کشف المنافق من المؤمن (آشکار ساختن نفاق و تمییز مؤمنان راستین از مدعیان ایمان) واقع گردید.

سنت ربانی این است که نصر وقتی نازل می‌شود که امت، از حیث ایمان، نیت، و مقاصد، به مرحله‌ی الاصطفاء (انتخاب الهی برای مأموریت‌های خاص) والتمحيص (آزمایش ایمان برای پالایش مؤمنان) برسد!

مرحله‌ای که در آن، نیات از اغراض منفعت‌طلبانه و ناخالصی‌ها پاک می‌شوند و همت‌ها خالصانه در مدار تحقيق العبودية و امتثال الأمر الإلهي مستقر می‌گردند.

لذا تأخیر در تحقق نصر، در منطق سنت‌های الهی، نه به معنای رفع حمایت ربانی، بلکه مصداقی از التأديب الربّاني (فرایند اصلاح‌گرایانه‌ای از سوی پروردگار برای تصحیح انحرافات جمعی) و التربية الجماعية (تکوین تدریجی امت در سطح فکری، روحی و ایمانی) است.

وعده‌ی نصر، مشروط به قابلیت امت در إقامة الحق واستدامته (تحقق‌بخشی به حق و تداوم‌بخشی به آن در بستر تاریخ) است؛ نه صرف دریافت پیروزی، بلکه أن يُنتَصر لا ليُفرَح به، بل ليُحمَل ويُحمى ويُرسَّخ (پیروزی نه برای شادی مقطعی، بلکه برای حمل، حراست و نهادینه‌سازی آن).

این امر جز با بلوغ جماعي للأمة (بلوغ ایمانی، معرفتی و تمدنی در سطح جمعی)، و المرور الإلزامي عبر ميادين الابتلاء والتمحيص (عبور حتمی از میدان‌های ابتلاء و پالایش)، و نیز تجريد القلوب من شوائب الهوى والدوافع الذاتية (تخلیه‌ی قلب‌ها از آلودگی‌های هوای نفس و انگیزه‌های خودمحور) تحقق نمی‌یابد. چنان‌که علمای اصول گفته‌اند:

النَّصْرُ عِنْدَ اللَّهِ لَا يُعَجِّلُهُ طَلَبُ الْعَبْدِ، وَلَا يُؤَخّرُهُ جَوْرُ الْعَدُوِّ، وَإِنَّمَا يَنْزِلُ إِذَا اسْتَكْمَلَتِ الْأُمَّةُ مُقْتَضَيَاتِ النَّصْرِ وَزَالَتْ مَوَانِعُهُ...

#فقه_سیاسی ، #نصرت_الهی ، #تمیز_الصف

@nebraase | پارسا دارابی
18.04.202519:50
امت اسلامی نه مرده است، نه در حال احتضار؛ بلکه در چنگال پروژه‌ای شوم و نظام‌مند گرفتار آمده: مهندسی‌ای پیچیده برای مهار ذهن، انحراف آرمان‌ها، و تخدیر وجدان جمعی.

هدف این توطئه، صرفاً تحلیل قوای مادی نیست، بلکه ژرف‌تر و خطرناک‌تر از آن است: فرسایش هویت، تحقیر حافظه‌ی تاریخی، و ترور خاموش روحِ مقاومت.

ساختارهای سلطه با ابزارهایی نرم و هوشمند (از رسانه و صنعت سرگرمی گرفته تا الگوی مصرف و زبان روایت) امت را به‌سوی نوعی تماشاگر بودنِ مزمن سوق می‌دهند؛ تماشاگرانی که با دلهره‌ای مصنوعی می‌زیند و در اوهام سرگرمی، از عمق فاجعه غافل می‌مانند.

مردمانی که به جای فریاد بر سر بیداد، اسیر هیجان مسابقه‌ای توخالی‌اند؛ و به‌جای گریستن بر خون برادر، در سوگ شخصیتی خیالی اشک می‌ریزند.

اما این امت، بر پایه‌ی نصوص قطعی، وارث امانت‌هایی سترگ و سرنوشت‌ساز است:
• وراثت انبیا
خراست از توحید
• حفاظت از مرزهای کرامت و شرافت انسانی.

چنین امتی، نه سزاوار خفت است و نه قابل تقلیل به جمعیتی سرگرم‌شده و رام. بحران امروز، کمبود قدرت نیست، بلکه زوال عزت و تهی‌شدن از احساس مسئولیت است. و این همان آزمون تاریخی‌ست که قرآن کریم بدان اشاره کرده:

﴿وَلَوْ يَشَاءُ اللَّهُ لَانتَصَرَ مِنْهُمْ وَلَٰكِن لِّيَبْلُوَ بَعْضَكُم بِبَعْضٍ

پس تا طلوع وعده‌ی الهی، سکوت خیانت است، یأس انحراف است، و رضایت، دفن تدریجی حقیقت.

وفاداری در این عصر، یعنی:
بیدار ماندن،
بیدار کردن،
و ایستادن در حالت انتظار، نه با دست بسته، بلکه با دل افروخته.

سرزمین مقدس، برای آزادی‌اش، مردانی می‌طلبد به بلندا و جلال رؤیاهایی که پیامبران در دل داشتند؛ رؤیایی که ایثار می‌خواهد، صبر می‌خواهد، و ایمانی که با غبار روزمرّگی، خاموش نمی‌شود.

#مهندسی‌ذهن ، #تخدیرآگاهی ، #فرسایش‌هویت

@nebraase | پارسا دارابی
15.04.202520:32
فتحی که از درون آغاز شد...

صلاح‌الدین ایوبی، پیش از آن‌که وارد میدان نبرد نظامی با مهاجمان صلیبی شود، پروژه‌ای پیچیده و چندلایه از بازسازی درونی را آغاز کرد که می‌توان آن را یکی از کم‌نظیرترین راهبردهای تثبیت قدرت در تاریخ جهان اسلام دانست.

او با درک ژرفی از منطق قدرت، تهدید اصلی را نه صرفاً در صف‌آرایی دشمنان در مرزها، بلکه در فروپاشی اقتدار مرکزی، تشتت سیاسی، و واگرایی ایدئولوژیک در درون سرزمین‌های اسلامی تشخیص داد. از همین رو، حدود ۳۳ ماه را به مهار بحران مشروعیت، ادغام ساختارهای محلی، و فرونشاندن مراکز موازی قدرت اختصاص داد؛ کاری که در ذات خود، دشوارتر و پیچیده‌تر از نبردهای کلاسیک با دشمنان خارجی بود.

در میانه‌ی این فرایند، برخی او را به اهمال در برابر خطر قریب‌الوقوع اشغال بیت‌المقدس متهم کردند و پرسیدند:
«چگونه درگیر تقابل با نیروهای داخلی شده‌ای، در حالی‌که سرزمین مقدس در اشغال بیگانگان است؟»
پاسخ او، نقطه‌ی تلاقی میان فهم ژئوپلتیک و عمق راهبردی بود:

«نمی‌توان به سوی دشمن خارجی شمشیر کشید، در حالی‌که پشت‌سر از گسست و ناامنی درونی تهی نشده است».

این موضع نه صرفاً یک پاسخ دفاعی، بلکه بازتاب یک نگرش ساختاری به مفاهیم امنیت، حاکمیت و مشروعیت سیاسی بود. صلاح‌الدین می‌دانست که در غیاب وحدت جبهه‌ی داخلی، هرگونه عملیات نظامی، صرفاً اقدامی تبلیغاتی یا هیجانی خواهد بود؛ بی‌پشتوانه و ناپایدار.

او پروژه‌ی نوسازی اقتدار را نه فقط از طریق زور، بلکه با بازتعریف ائتلاف‌های سیاسی، مهندسی مشروعیت دینی، و حذف تدریجی کانون‌های ناهمساز با نظم مرکزی دنبال کرد. این وحدت‌سازی، بستر لازم را برای بسیج اجتماعی، اجماع نخبگان و شکل‌گیری یک اراده‌ی جمعی فراهم ساخت؛ و تنها پس از تثبیت این پشتوانه‌ی سیاسی-اجتماعی بود که نبرد نظامی آغاز شد. در نتیجه، آزادسازی بیت‌المقدس نه آغازِ قدرت صلاح‌الدین، بلکه محصول نهایی یک فرایند دقیق از بازسازی ساختار سیاسی امت بود.

از منظر راهبردی، تجربه‌ی صلاح‌الدین نمونه‌ی بارزی از تقدم «یکپارچگی درونی» بر «مواجهه‌ی بیرونی» است. او نشان داد که امنیت، نه با تحرک نظامی، بلکه با بازتعریف معماری قدرت آغاز می‌شود؛ و در چنین چارچوبی، جهاد پیش از آن‌که در میدان، آغاز شود، در ساختار امت باید به انسجام برسد.

#صلاح‌الدین‌ایوبی ، #مهندسی_اقتدار

@nebraase | پارسا دارابی
29.04.202512:05
.
در تحلیل تمدنی وضعیت کنونی اروپا، تعبیر «خاموشی روح» از «مالک ابن نبی» دقیق‌ترین چارچوب تحلیلی را ارائه می‌دهد. اروپای معاصر، با وجود حفظ ظواهر تمدنی‌اش، از درون دچار «فقدان پروژه‌ی وجودی» شده است؛ جامعه‌ای که روزگاری «اراده‌ی معطوف به قدرت» نیچه‌ای داشت، امروز به مصرف‌کننده‌ای منفعل تبدیل شده که حتی توان تصور آینده‌ای متفاوت را از دست داده است. این «خاموشی» در سه سطح خود را نشان می‌دهد: در «سیاست» با بحران مشروعیت نهادهای لیبرال دموکراسی، در «اقتصاد» با وابستگی ساختاری به نظام‌های مالی بی‌ثبات، و در «فرهنگ» با جایگزینی چندفرهنگی‌گرایی سطحی به جای گفتگوی تمدنی عمیق. بحران انرژی کنونی اروپا تنها نماد بیرونی این فروپاشی درونی است؛ نشانه‌ای که ثابت می‌کند تمدنی که روزی جهان را روشن کرد، امروز حتی قادر به تأمین روشنایی خویش نیست.

#افول_هژمونی_غرب ، #روح_خاموش

@nebraase | پارسا دارابی
27.04.202519:25
.
متاسفانه در برخی کانال‌ها مطالبم بدون ذکر نام و منبع منتشر می‌شوند. این عمل نه تنها از نظر اخلاقی صحیح نیست، بلکه آن را به دور از اصول احترام به حقوق دیگران می‌بینم. احترام به کار و تلاش دیگران یک اولویت است، چنین اقداماتی زیبنده‌ی انسان‌هایی که خود را به اصول اعتقادی و اخلاقی پایبندند می‌دانند، نیست.

@nebraase | پارسا دارابی
26.04.202513:21
مدرنیته به عنوان یک پارادایم تمدنیِ متسارع، واجد نیرویی استیلاگر و استحاله‌گر است که نه تنها نظم‌های مادی، بلکه ساختارهای ارزشی و معنایی جوامع را نیز هدف قرار می‌دهد.

خطر اساسی این روند در آن است که با محوریت دادن به لذت‌های جسمانی و ارضای تمایلات آنی، مرزهای حق و باطل تضعیف می‌شود و ساحت ارزش‌های مطلق به سطح نیازهای زیستی و امیال نفسانی فروکاسته می‌شود. در این فرآیند، حقیقت دیگر نه غایتی متعالی، بلکه ابزاری در خدمت رضایت آنی تلقی می‌شود.

از منظر فلسفی، این فروکاست ارزش‌های متعالی همان پدیده‌ای است که «فردریش نیچه» در اثر خود «تبارشناسی اخلاق» آن را در قالب «وارونگی ارزش‌ها» و ظهور «نیهیلیسم منفعل» تحلیل می‌کند؛ وضعیتی که در آن، انسان از افق حقیقت‌جویی و تعالی به مدار بسته‌ی لذت و دفع درد سقوط می‌کند.

«هانا آرنت» نیز در کتاب «شرایط انسانی» هشدار می‌دهد که با تضعیف معانی والای حق و باطل، حیات جمعی انسان‌ها به عرصه‌ی چیرگی امیال فردی و نیازهای زیست‌شناختی تبدیل می‌شود، و بدین ترتیب سیاست به سطح مدیریت نیازهای حیوانی تنزل می‌یابد.

در همین راستا، «علی عزت بگوویچ» در کتاب «اسلام بین شرق و غرب» با دقتی پدیدارشناسانه تصریح می‌کند که در غیاب دستگاه اخلاقی، «لذت» و «رنج»، جانشین «خیر» و «شر» می‌شوند؛ به بیان دیگر، ساحت معنا تهی می‌شود و ارزش‌های انسانی به سطحی‌ترین صورت‌های تجربه‌ی حسی فرو می‌افتد.

در چنین بستری، صیانت از هویت دینی جوانان، نه اقدامی نمادین یا صرفاً فرهنگی، بلکه ضرورتی راهبردی در راستای بازسازی نظم معنایی و مقاومت در برابر فرآیندهای استحالگر مدرنیته است. این بازسازی، تضمین‌کننده‌ی تداوم تاریخی معانی اصیل و احیای ظرفیت‌های تمدنی جوامع در برابر فروپاشی‌های معنوی معاصر خواهد بود.

#مدرنیته ، #بحران_مدرنیته ، #هویت_دینی

@nebraase | پارسا دارابی
20.04.202517:13
در فقهِ معاصر، تنها درک حکم شرعی کافی نیست؛ چرا که درک مخاطب ضرورت بیشتری یافته.

چه بسیار مسائلی که حکم آن‌ها در منابع فقهی با وضوح کامل تبیین شده، اما وقتی پای تبیین و اقناع در میان است، فقیه نمی‌تواند تنها با اتکای بر «قطعیت حکم» سخن بگوید، بلکه باید «ادبیات انتقال حکم» را متناسب با افق فکری، روحی و اجتماعی مخاطب امروزی بازآفرینی کند.

فقه، اگرچه بر پایه‌ی نصوص و قواعد قطعی بنا شده، اما در عرصه‌ی پاسخ‌گویی، باید با زبان زنده و عالمانه‌ی دوران خویش سخن بگوید.

انسان معاصر، شنونده‌ای منفعل نیست؛ او پرسنده‌ای هوشمند، متنوع، و گاه حتی رنج‌دیده از انبوه روایت‌ها، قرائت‌های متعارض و شبهات و دسیسه‌های دشمنانی است که می‌کوشند او را از دینش بیزار سازند. در برابر چنین انسانی، صرف بیان حکم، هرچند صحیح و مستدل، ممکن است به اقناع نینجامد.

اینجاست که فقهِ واقع‌نگر، تنها به صدور فتوا بسنده نمی‌کند، بلکه در پی مهندسی تعامل مؤثر با انسان معاصر است؛ گفتگویی که نه از صلابت استدلال فاصله می‌گیرد و نه از لطافت و حکمتِ کلام بی‌بهره است.

فقیهِ واقع‌شناس، نه فقط مبلّغ حکم، بلکه مربّی فهم است؛ او حکم را در بستری از حکمت، حکمت را در زبانی از مهر، و مهر را در چارچوبی از عقلانیت عرضه می‌کند.

و این یعنی فقه، همچنان که «علمِ دانستن» است، باید «هنرِ فهماندن» نیز باشد؛ تا شریعت، نه صرفاً در کتاب‌ها، بلکه در دل‌ها جاری گردد.

#فقه_معاصر ، #فقیه_واقع‌نگر

@nebraase | پارسا دارابی
18.04.202515:48
﴿وَإِن تَتَوَلَّوْا۟ يَسْتَبْدِلْ قَوْمًۭا غَيْرَكُمْ ثُمَّ لَا يَكُونُوٓا۟ أَمْثَـٰلَكُم

در منطقِ ایمان، پایداری بر حقیقت، نه انتخابی مصلحت‌اندیشانه، که وظیفه‌ای قدسی است؛ و آن‌گاه که پای عقیده‌ای آسمانی در میان است، کمترین عدول از اصول، بزرگترین افول در ارزش انسان است.

عقیده، اگر الهی باشد، تمامیت‌خواه است؛ تجزیه‌پذیر نیست، چون از منبعی سرچشمه گرفته که نقص و تردید در آن راه ندارد. از همین‌روست که اسلام، به‌مثابه‌ی عقیده‌ای تام و تمام، به حامل خویش اجازه نمی‌دهد در لحظات اضطرار، از شرافتِ ثبات، به باتلاقِ سازش پناه ببرد.

پیامبر اعظم صلی‌الله‌علیه‌وسلم، در هنگامه‌هایی که عقل‌های مصلحت‌‌اندیش از ایستادگی جز خسارت نمی‌دیدند، و دل‌های بسیاری آماده‌ی پذیرش اندکی تنزّل بودند، کوچکترین نرمشی در اصول نشان نداد؛ زیرا می‌دانست که پیامِ خدا، نه مِلکِ شخصی است و نه ابزار چانه‌زنی. حاملِ آن، نه اختیار دارد در تخفیف، نه در تأویل، نه در تعلیق. او فقط امین است؛ و امانت، یا چنان‌که هست حفظ می‌شود یا از دستِ نالایق ستانده می‌شود.

دعوتگر راستین، مخاطبش زمین نیست، آسمان است؛ سخنش برای مردم است، اما از جانب خداست؛ و دستور کارش، بر پایه‌ی وحی است نه وزن‌کشی‌های سود و زیان.

اینجا، کفه‌ی اعتبار انسان نه به گستره‌ی محبوبیت اوست، نه به میزان دستاوردهایش؛ بلکه به خلوصِ وفاداری‌اش به حقیقتی است که از آن دم می‌زند. و این حقیقت، امانتی است که یا بی‌نقص ادا می‌شود، یا با قهر تقدیر، به شایستگان دیگری واگذار خواهد شد.

#قرآن_را_زندگی_کنیم ، #ثبات ، #استبدال

@nebraase | پارسا دارابی
15.04.202517:04
اینستاگرام: کشتارگاه بی‌سروصدای ارزش‌ها و اراده‌ها

هر بار که تصمیم می‌گیرم در اینستاگرام فعالیت داشته باشم، خیلی زود درمی‌یابم که چیزهای بسیاری در بنیان این شبکه با سلامت فکری و ایمانی ما در تضاد است. با پلتفرمی مواجهیم که نه‌تنها زمان را می‌بلعد، بلکه با ظرافتی خطرناک، نظام ارزش‌گذاری ذهن ما را دگرگون می‌کند.

اینستاگرام مبتنی بر اقتصاد توجه است؛ یعنی ارزش آن نه بر اساس حقیقت، بلکه بر اساس «چند ثانیه نگاه بیشتر» تعریف می‌شود.

در چنین فضایی، محتوای مبتذل، اغواگرانه و سطحی، بهترین فرصت برای دیده‌شدن پیدا می‌کند. الگوریتم‌های آن طوری طراحی شده‌اند که نه مخاطب، بلکه «تمایلات ناخودآگاه مخاطب» را هدف بگیرند.

دکتر تراستان هریس (Tristan Harris)، متخصص طراحی اخلاقی فناوری و از مدیران پیشین گوگل می‌گوید:

«اگر شما برای محصول هزینه نمی‌کنید، خودتان محصولید».

و در اینستاگرام، «چشم»، «وقت» و «ناخودآگاه» ما همان محصولاتی هستند که فروخته می‌شوند.

دکتر ژان تواینگه (Jean Twenge)، روان‌شناس و استاد دانشگاه ایالتی سن‌دیگو، در مطالعات گسترده‌ای نشان داده که از زمان رواج اینستاگرام، نرخ افسردگی، اضطراب و افکار خودکشی در نوجوانان (به‌ویژه دختران) به شکل چشمگیری افزایش یافته. او می‌نویسد:

«نسلی که با اینستاگرام بزرگ شده، افسرده‌ترین و نگران‌ترین نسل تاریخ آمریکاست».

و این جمله نه اغراق، که توصیف دقیق پیامدهای روانی این پلتفرم است.

از سوی دیگر، این فضا مفاهیم اصیل اجتماعی را نیز دستکاری می‌کند. موفقیت، زیبایی، معنا، خوشبختی و... همه و همه‌‌ی این‌ها در قالب‌هایی تعریف می‌شوند که بیش از آن‌که واقعی باشند، الگوبرداری از مدل‌های تبلیغاتی و نمایش‌محورند. نیل پستمن (Neil Postman)، نویسنده و نظریه‌پرداز رسانه، در کتاب معروف خود «سرگرم تا سرحد مرگ» می‌نویسد:

«ما وارد عصری شده‌ایم که در آن، نه با اجبار، بلکه با سرگرمی منحرف می‌شویم».

و اینستاگرام مصداق بارز همین انحراف لذت‌بخش است.

مسأله فقط به زمان تلف‌شده محدود نمی‌شود؛ بلکه به تدریج، این پلتفرم با «بازنویسی امیال و الگوها»، فرد را از درون تغییر می‌دهد. و شاید همین، خطرناکترین بخش ماجرا باشد.

References:

• Harris, T. (2020). The Social Dilemma [Documentary]. Netflix.

• Twenge, J. M. (2017). iGen. Atria Books.
Twenge, J. M., & Haidt, J. (2023). "Social Media Use and Mental Health: A Review." Nature Human Behaviour.

• Postman, N. (1985). Amusing Ourselves to Death. Penguin Books.

#اینستاگرام ، #دستکاری_ذهن ، #اقتصاد_توجه

@nebraase | پارسا دارابی
29.04.202511:09
خاموشی در ایبری؛ روشنایی در نبرد ژئوپلیتیک
(نمایشی از جنگ ترکیبی در عصر افول هژمونی غرب)

قطع گسترده‌ی برق در شبه‌جزیره‌ی ایبری (اسپانیا و پرتغال) را باید فراتر از یک اختلال زیرساختی تحلیل کرد. این رویداد، به مثابه‌ی نخستین آزمون جدی «تاب‌آوری اروپا» در برابر جنگ ترکیبی مدرن، سه پیام استراتژیک دارد: 

۱- تغییر ماهیت تهدیدات امنیتی: انتقال خط مقدم جنگ از میدان نبرد به زیرساخت‌های حیاتی (انرژی، ارتباطات، حمل‌ونقل) که ضربات مهلک‌تری نسبت به حمله‌ی نظامی متعارف وارد می‌کند.

۲- فقدان استقلال راهبردی اروپا: وابستگی ساختاری به ناتو و عدم سرمایه‌گذاری در سیستم‌های دفاع سایبری-انرژی، اروپا را به هدفی آسان برای جنگ نامتقارن تبدیل کرده است. 

۳- تحول در ابزارهای اعمال قدرت: روسیه با به‌کارگیری سلاح‌های غیرکشنده (قطع گاز، اختلال سایبری، دستکاری بازار انرژی) نشان داده که می‌تواند بدون نقض قوانین بین‌المللی، اروپا را به تسلیم وادارد. 

محاسبات راهبردی:
• هرگونه تعلل اروپا در پذیرش شرایط روسیه در اوکراین، می‌تواند به تشدید حملات به زیرساخت‌های حیاتی منجر شود. 
• خروج آمریکا از نقش سنتی خود به عنوان ضامن امنیت اروپا (با اولویت‌دهی به رقابت با چین)، خلأ قدرت فزاینده‌ای ایجاد کرده است.
• گزینه‌های اروپا محدود است: 
✓ پذیرش حاشیه‌نشینی در نظم اوراسیایی! 
✓ پرداخت هزینه‌های گزاف برای استقلال انرژی-دفاعی!
✓ تن دادن به نقش واسطه‌گری بین بلوک‌های قدرت!

سناریوی محتمل:
تشکیل «ناتوی انرژی» تحت رهبری آلمان برای مقابله با تهدیدات زیرساختی، اما این راه‌حل نیز با چالش‌های جدی (اختلافات داخلی اتحادیه‌ی اروپا و وابستگی به فناوری آمریکایی) مواجه است. نتیجه نهایی احتمالاً تثبیت وضعیت «تاب‌آوری دفاعی» به جای «بازدارندگی تهاجمی» خواهد بود! نشانه‌ای واضح از افول قطعی هژمونی غرب.

#افول_هژمونی_غرب ، #مرد_سفید_بیمار

@nebraase | پارسا دارابی
27.04.202519:02
در سپهر اندیشه‌ی اسلامی، تربیت نه به معنای انتقال صرف دانش، بلکه فرآیندی وجودی برای شکوفایی فطرت الهی انسان تعریف می‌شود.

نظریه‌های تربیتی، اگر در عرصه‌ی کنش و زیست انسانی مجسم نگردند، در حد نصوص انتزاعی باقی می‌مانند؛ چراکه تربیت، جوهره‌ی خود را از «تحقق عملی ارزش‌ها» می‌گیرد، نه از «انباشت نظری گزاره‌ها».

بر این اساس، حقیقتی عمیق در فلسفه‌ی تربیت اسلامی رخ می‌نماید:

هیچ حقیقتی در انسان اثر نمی‌کند، مگر آنکه در برابر چشمان او، در سیمای یک الگوی زنده، حیاتی راستین یافته باشد.

از این منظر، تفاوت بنیادین نظام تربیتی اسلام با دیگر مکاتب در این است که اسلام، وحی را صرفاً ابلاغ نمی‌کند، بلکه آن را در پیکره‌ی یک انسان کامل به نمایش می‌گذارد؛ انسانی که در رفتار، احساس و اندیشه‌ی او، وحی صورت عینی می‌یابد.

بدین‌سبب، سنت الهی در هدایت بشر، بر «تجسُّد ارزش‌ها در اسوه‌ها» استوار گردیده است، نه صرفاً بر «ابلاغ آموزه‌ها».

پیامبر اکرم صلی‌الله‌علیه‌وسلم اوج این سنت الهی است:

او نه تنها «حامل وحی» بود، بلکه «مُجسِّد وحی» در حیات انسانی شد؛ تجلی‌گاه زنده‌ی قرآن که خداوند درباره‌ی او می‌فرماید:

﴿لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ

و ام‌المؤمنین عایشه رضی‌الله‌عنها با بصیرتی ژرف در وصف اخلاق وی می‌فرماید:

﴿كان خُلُقُه القُرآنَ

در اینجا راز ماندگاری دعوت اسلامی آشکار می‌شود:

اسلام، نه تنها مکتوب در مصاحف، که مجسَّم در نفوس مؤمنان بود؛ و تمدن اسلامی، پیش از آنکه بر ستون‌های کاغذ بنا شود، بر شانه‌های انسان‌هایی ساخته شد که قرآن را در خویشتن زندگی کرده بودند.

#قرآن_را_زندگی_کنیم ، #تربیت ، #الگو

@nebraase | پارسا دارابی
24.04.202502:18
در دستگاه فکری دین، «تغییر» صرفاً یک تجربه‌ی روانی یا رخداد بیرونی نیست، بلکه نقطه‌ی عطفی در سیر تربیتی انسان است؛ نقطه‌ای که در آن، بنده از توهمِ تثبیت‌شدگی عبور می‌کند و امکان خروج از کهنگی و تکرار را به رسمیت می‌شناسد.

وهم آن است که انسان، وضعیتی را که در آن گرفتار آمده، تقدیر لایتغیر خود بپندارد؛ حال آن‌که سنت خدا در خلق، بر پویایی، امکان، و تزاحم اراده‌ها استوار است.

در این میان، آن‌چه تغییر را از سطح شعار به سطح شعور ارتقا می‌دهد، تصمیمی قلبی و تعهدی درونی است؛ تعهد به این‌که در برابر میل‌های خفته، عادت‌های مزمن، و منطقه‌های امنِ آلوده به رکود، قیام کند.

تغییر حقیقی زمانی آغاز می‌شود که انسان از سلطه‌ی مزاج، به اقتدار منهج کوچ کند؛
از طبعِ رها و خواسته‌های پراکنده، به نظمِ شرع و عهدِ استقامت.

این‌جاست که تحول، نه تنها امکان‌پذیر، بلکه وظیفه‌ای ایمانی می‌شود؛ و تلاش برای آن، نه یک خواسته‌ی شخصی، بلکه بخشی از جهاد اکبر است.

و مادام که این تصمیم گرفته نشده، سخن از تغییر، صرفاً تسلّای ذهن‌های دل‌زده است، نه دعوتی برای صعود.

#تغییر ، #تحول_درون ، #تربیت_نفس

@nebraase | پارسا دارابی
19.04.202520:57
.
﴿اللَّهُمَّ أَنْتَ رَبِّي لّا إِلٰهَ إِلَّا أَنْتَ، خَلَقْتَنِي وَأَنَا عَبْدُكَ، وَأَنَا عَلَى عَهْدِكَ وَوَعْدِكَ مَا اسْتَطَعْتُ، أَعُوذُ بِكَ مِنْ شَرِّ مَا صَنَعْتُ، أَبُوءُ لَكَ بِنِعْمَتِكَ عَلَيَّ، وَأَبُوءُ بِذَنْبِي فَاغْفِر لِي فَإِنَّهُ لَا يَغْفِرُ الذُّنُوبَ إِلَّا أَنْتَ﴾

پروردگارا، تو خدای منی و معبودی جز تو نیست. تو مرا آفریدی و من بنده‌ی توام. تا جایی که توان دارم، بر پیمانی که با تو بسته‌ام پایبندم. به تو پناه می‌برم از شرّ آنچه کرده‌ام. نعمت‌های بی‌پایانت را بر خودم اقرار دارم، و نیز به گناهانم اعتراف می‌کنم؛ پس مرا ببخش، که جز تو کسی گناهان را نمی‌آمرزد.

#نیایش ، #زمزمه‌ی_دل

@nebraase | پارسا دارابی
17.04.202513:31
چه حس گرم و شگفتی‌ست...
وقتی کسی را پیدا می‌کنی شبیه خودت؛
با دلی پاک، صدایی آرام، و روحی سرشار از زیبایی.

کسی که ذهن تو را می‌فهمد،
دل تو را بی‌صدا نوازش می‌کند،
و عاشقانه، جزئی‌ترین خصلت‌هایت را به خاطر می‌سپارد.

کسی که تفاوتت را نه مانع،
که دلیلی برای ماندن می‌بیند؛
تو را از میان تمام جهان برمی‌گزیند
و در نگاهش؛

تو نه یکی از هزارانی،
بلکه تمام جهانی…
تمامِ خواستن، تمامِ بودن...

#من‌القلب‌الی‌القلب

@nebraase | پارسا دارابی
14.04.202517:25
.
بیماری مادر، زخمی است بی‌صدا بر روح خانه؛ حضوری که هنوز هست، اما نفسش سنگین‌تر شده، نگاهش خسته‌تر، و لبخندش رنگ باخته. در چنین روزهایی، خانه نفس نمی‌کشد، فقط ایستاده است. و تو، ناگهان از کودکی درمی‌آیی؛ می‌شوی تکیه‌گاهِ تکیه‌گاهت. دستی می‌شوی بر پیشانی‌ای که هزار تب را تاب آورده، پناهی برای دلی که همیشه پناهت بود. بیماری مادر، تنها رنج جسم او نیست؛ فرسایش مهر است در چشم‌هایی که با هر سرفه‌اش، تار می‌شوند. خدایا، این قلب‌های نازنین را در پناه مهر خودت سالم بدار؛ که اگر مادر نلرزد، جهان هنوز ایستاده است...

اللهمّ لطفًا بالأمهات... 💚

@nebraase | پارسا دارابی
28.04.202515:57
﴿مِن شَرِّ الْوَسْوَاسِ الْخَنَّاسِ

شیطان، این دشمن خاموش و نهان، در قلب انسان از راه‌های گوناگون رخنه می‌کند؛ نخست بنیاد ایمان را می‌لرزاند و تخم تردید را در جان می‌کارد. اگر نتواند قلعه‌ی عقیده را درهم بشکند، انسان را به دام معصیت می‌کشاند و اگر این راه نیز بر او بسته شود، رشته‌ی همت را می‌گسلد و او را در وادی سستی و بی‌ارادگی رها می‌کند. و چون در این میدان هم ناکام گردد، زهر ریا را در جام طاعت می‌ریزد تا اعمال صالح را از درون تهی سازد. آنگاه اگر بنده از این تله‌ها نیز برهد، شیطان او را به عجب و خودبزرگ‌بینی می‌کشاند، تا نیکویی‌های اندوخته را به باد فنا دهد.

افزون بر این، شیطان آتش خشم، حسد و کینه را در دل انسان می‌افروزد؛ احساسی که اگر مهار نشود، شعله‌هایش ایمان را می‌سوزاند و آدمی را به ورطه‌ی زشت‌ترین اعمال و سیاه‌ترین سرنوشت‌ها می‌افکند.

بدین‌سان، خطر شیطان تنها در اغوای ظاهری نیست، بلکه در نفوذ خزنده و بی‌وقفه‌ای است که با هر ناکامی، راهی ژرف‌تر و موذیانه‌تر برای هلاکت انسان می‌جوید.

#قرآن_را_زندگی_کنیم ، #وسوسه_شیطان

@nebraase | پارسا دارابی
27.04.202508:36
.
ایمان، همچون حصاری چندلایه است که هر دیوار آن، از آداب و سنن و فرائض ساخته شده است. ترک آداب، ترک نخستین سنگرهای ایمان است؛ شکافی کوچک که شیطان را جرأت نفوذ می‌بخشد. از بی‌اعتنایی به آداب، زنجیره‌ای آغاز می‌شود: آداب که ترک شد، سنت‌ها بی‌رمق می‌شوند؛ سنت که فرو افتاد، نوبت به واجبات می‌رسد؛ و واجبات که سست شد، بزرگداشت شریعت در دل فرو می‌ریزد. و چون شریعت سبک شمرده شود، کفر بی‌صدا در جان جای می‌گیرد. پس در نظام روحانی ایمان، هیچ امری کوچک نیست؛ هر ترک کوچک، نقطه‌ی آغاز انهدامی بزرگ است.

#ایمان ، #دیوارهای_ایمان

@nebraase | پارسا دارابی
23.04.202517:09
معادله‌ی اویلر؛ عمیق‌ترین و زیباترین معادله‌ای که آفرینش آن را در گوش جهان زمزمه کرد؛

e^{i𝜏} = 1

آنجا که سه گوهر جاودان ریاضیات در آغوش هم قرار می‌گیرند:

e: جوشش بی‌پایان رشد
i: خیال عددیِ آن‌سوی واقعیت
𝜏 = 2𝜋: چرخش کامل هستی

حاصل این هم‌آغوشی، وحدت محض است: عدد 1.

و این نه صرفاً یک معادله‌ی ریاضی، که نوای ناپیدای ابدیت است؛

چرخشی کامل در فضای مختلط که بی‌هیاهو تو را به آغاز بازمی‌گرداند؛ چنان که اگر هستی دهان بگشاید، خواهد گفت:

دایره را کامل کن و به خویشتن بازگرد...

زیبایی‌اش در سادگی بی‌ادعایش نهفته است... و عمقش، تا بطن جهان امتداد دارد.

در این سطر آرام، خیال ریاضی با هندسه‌ی جهان هم‌نفس می‌شود و نجوا می‌کند:

در دل پیچیدگی، هماهنگی‌ست! و در انتهای مسیر، آغاز نهفته است...

#معادله‌ی_اویلر ، #ریاضیات_و_آفرینش

@nebraase | پارسا دارابی
19.04.202518:59
ترس‌های بی‌ریشه، تله‌های نامرئی ابلیس‌اند؛ خزنده و خاموش وارد می‌شوند، بی‌هیاهو اما ویرانگر، چون سُمومی لطیف که اراده را می‌پوسانند و شعله‌ی امید را خفه می‌کنند.

شیطان استاد تحریف واقعیت است؛ او با بزرگ‌نمایی سایه‌ها، آینده را چنان تیره و مبهم جلوه می‌دهد که تو گمان می‌کنی هر گام، آغاز سقوط است.

با وسوسه‌های پنهان، تو را در حصار «چه می‌شود اگر...» گرفتار می‌سازد تا جسارت حرکت را از تو برباید. ترس از فقر، ترس از شکست، ترس از تنها ماندن، هیچ‌یک حقیقت نیستند؛ همه سلاح‌های ذهنی اویند برای فلج کردن اراده و تعویق رؤیاها.

اما آن‌که دل به خدا سپرده، هیچ دیواری را بلند نمی‌بیند، و هیچ طوفانی را پایان راه نمی‌داند. پس هرگاه صدای ترس در دل برخاست، درنگ کن و بپرس:

- این صدا از نور می‌آید یا از سایه؟
- مرا به رشد می‌خواند یا به انزوا؟
- درونم را بیدار می‌کند یا خاموش؟

اگر پاسخش بوی سکون و ضعف می‌دهد، شک نکن که از دهان شیطان بیرون آمده است. اما اگر جرأت برخاستن در تو شعله می‌کشد، بدان که صدای ایمان است؛ زیرا با خدا، حتی لرزان‌ترین قدم‌ها، راه‌گشای فتح‌های بزرگ‌اند.

#با_خدا_نمی‌ترسم ، #ترس_بی‌دلیل

@nebraase | پارسا دارابی
16.04.202514:43
سرنوشت‌سازترین نقطه‌ی نبرد...

در منازعه‌ی تاریخیِ حق و باطل، مرحله‌ای فرا می‌رسد که می‌توان آن را نقطه‌ی اشباع تضاد نام نهاد؛ لحظه‌ای که طرفین، تمام آنچه در اختیار دارند، در میدان آورده‌اند.

در این بزنگاه، باطل در اوج نمایش قدرت ایستاده است: به پشتیبانی ابزارهای رسانه‌ای، روایت‌سازی‌های حساب‌شده، تسلط بر افکار عمومی و بهره‌گیری حداکثری از منطقِ سلطه و اقناع، وضعیتی را رقم می‌زند که برای ناظر بیرونی، شکست حق امری بدیهی می‌نماید.

در این‌جا، جبهه‌ی حق در تنگنایی قرار می‌گیرد که قرآن کریم آن را با دقت و ظرافت ترسیم کرده است:

﴿وَزُلْزِلُوا حَتَّىٰ يَقُولَ الرَّسُولُ وَالَّذِينَ آمَنُوا مَعَهُ مَتَىٰ نَصْرُ اللَّهِ ۗ أَلَا إِنَّ نَصْرَ اللَّهِ قَرِيبٌ﴾ (بقره: ۲۱۴)
«و چنان در معرض آزمایش‌های شدید و تلاطم‌های سهمگین قرار گرفتند که اضطراب درونی و فشار بیرونی، ثبات ظاهری‌شان را به لرزه انداخت؛ تا آنجا که پیامبر و همراهان مؤمنش (از شدت ابتلاء و انتظار طولانی) فریاد برآوردند: یاریِ خداوند چه زمانی فرا می‌رسد؟ بدانید که بی‌تردید، نصرتِ الهی نزدیک است».

این ﴿زُلْزِلُوا﴾، صرفاً سستی جسمانی یا فشار بیرونی نیست؛ بلکه لرزشی است در بنیان‌های روانی و ایمانی. این‌جا، سطح اعتماد به وعده‌ی الهی در غیاب نشانه‌های بیرونی آزموده می‌شود.

در چنین لحظاتی، ثبات، به‌مثابه‌ی مؤلفه‌ای معرفتی و انتخابی وجودی، تعیین‌کننده‌ی مسیر آینده خواهد بود. آن‌که در این لحظه ایستادگی می‌کند، نه بر مبنای چشم‌انداز محسوس، بلکه با تکیه بر اعتماد به سنت‌های الهی و قوانین حاکم بر تاریخ می‌ایستد. چرا که در منطق قرآنی، پیروزی جبهه‌ی حق، امری تصادفی یا محصول موازنه‌ی قوا نیست، بلکه جریانی است مبتنی بر قاعده‌ای متقن:

﴿كَتَبَ اللَّهُ لَأَغْلِبَنَّ أَنَا وَرُسُلِي﴾ (مجادله: ۲۱)
«خداوند مقرر کرده است که قطعاً من و فرستادگانم پیروز خواهیم شد».

﴿كَتَبَ﴾ نشان‌دهنده‌ی فرمان قطعی الهی برای پیروزی بدون هیچ‌گونه تغییر است و ﴿لَأَغْلِبَنَّ﴾ تأکید بر حتمیت پیروزی دارد.

ویژگی این نقطه‌ی بحرانی، آن است که باطل، پس از رسیدن به سقف توان خویش، دیگر ظرفیتی برای پیش‌روی ندارد. نقطه‌ی اوج، هم‌زمان آغازی‌ست برای افول. در مقابل، جبهه‌ی حق (اگرچه ممکن است در ظاهر در موضع ضعف باشد) در صورت ثبات، مسیر صعود را آغاز می‌کند. تفاوت در این‌جاست:

پیروزی باطل وابسته به ابزار است، اما پیش‌روی حق، معلول ایستادگی مؤمنانه‌ای است که در لحظه‌‌ی بی‌نشانه شکل می‌گیرد.

بنابراین، آنچه روند آینده را رقم می‌زند، نه وضعیت فعلی میدان، بلکه نحوه‌ی مواجهه‌ی اهل ایمان با لحظه‌ی اوج فشار است. لحظه‌ای که معیارِ واقعیِ ایمان عیان می‌شود، و این معیار، خود نقطه‌ی آغاز تحولی است که در نگاه الهی، نقطه‌ی قضاوت درباره‌ی سرنوشت تاریخی منازعه خواهد بود.

#سنت_الهی ، #فتح_موعود ، #غلبه_نور

@nebraase | پارسا دارابی
14.04.202511:32
هدایت قرآنی؛ نوری که می‌درخشد و می‌دَرد

قرآن کریم کتاب هدایتی نیست که صرفاً چراغی بر راه حق بیفروزد و تاریکی‌های باطل را رها کند؛ بلکه مشعلی است فروزان که هم‌زمان، مسیر پاکان را روشن می‌سازد و چهره‌ی کژراهگان را بی‌پرده نمایان می‌کند. این حقیقت در آیه‌ی شریفه‌ی ﴿وَكَذَٰلِكَ نُفَصِّلُ الْآيَاتِ وَلِتَسْتَبِينَ سَبِيلُ الْمُجْرِمِينَ﴾ به‌روشنی بیان شده است؛ آیه‌ای که منطق قرآنیِ تفصیل برای تمایز را آشکار می‌سازد. هدف، تنها تبیین راه اهل ایمان نیست، بلکه رسوا ساختن راه اهل باطل نیز هست؛ تا مرز میان هدایت و ضلالت، روشن و بی‌سایه بماند.

قرآن، مؤمن را در میدان نبرد معرفتی تنها نمی‌گذارد؛ او را بی‌سلاح به کارزار نمی‌فرستد. بلکه سلاحی در دستش می‌نهد: سلاح شناخت (شناخت دشمن، شناخت فتنه و شناخت فریب). ایمانی که از کفر چیزی نداند، ایمانی لرزان است؛ بی‌پشتوانه و بی‌پناه.

چگونه می‌توان از مرزهای توحید پاسداری کرد، اگر چهره‌ی شرک همچنان در پس نقاب بماند؟ چگونه می‌توان در برابر فتنه‌های زمانه قد برافراشت، اگر راه و روش مجرمان همچنان در هاله‌ای از ابهام باشد؟

قرآن، همان‌گونه که راه را نشان می‌دهد، راهزن را نیز رسوا می‌سازد. و این، حکمت هدایتی است که هم روشنگر است و هم پرده‌در.

هرجا که قرآن از صراط مستقیم سخن می‌گوید، بی‌درنگ سبیل مجرمان را نیز برملا می‌سازد. این هم‌نشینی، نه از سر تکرار، که برخاسته از حکمت روشنی‌بخش «استبانة السبيل» است؛ یعنی مرزبندی دقیق راه، به‌گونه‌ای که حتی کم‌ترین غبار، حق را با باطل درنیامیزد.

اینجاست که عقلانیت انتقادی قرآن جلوه‌گر می‌شود؛ عقلانیتی که مؤمن را از افتادن در دام‌های نرم و پنهانِ التقاط، از فریفته شدن به فتنه‌های آراسته، و از لغزش‌گاه‌های زبانی، به‌هوش می‌دارد.

امروز که جریان‌های فکری منحرف، از ابهام همچون پرده‌ای برای محو مرز میان صراط و سبیل بهره می‌گیرند و با مه‌سازی مفهومی، مرز میان هدایت و ضلالت را در هاله‌ای از تردید و نسبی‌گرایی پنهان می‌سازند، قرآن سکوت نمی‌کند. قرآن با تیغ تیز تبیین می‌آید؛ پرده‌ها را می‌دَرد، فتنه‌ها را برملا می‌سازد، و نقشه‌ی راه باطل را بی‌پرده بر صفحه‌ی آگاهی مؤمن می‌گستراند.

در چنین منطق روشنگری، مؤمن صرفاً مأمور به شناخت خیر نیست؛ بلکه موظف به شناسایی شر نیز هست. شناخت شر، بخشی از تعهد ایمانی است؛ چرا که هر تزلزل در تمایز، راه نفوذ را بر باطل هموار می‌سازد. و اینجاست که قرآن نه‌تنها الهام‌بخش ایمان، بلکه سپر عقل مؤمن در برابر فتنه‌های فریب‌کار زمانه می‌شود.

چنان‌که علامه قرطبی در «الجامع لأحكام القرآن»، تبیین راه مجرمان را نه حاشیه‌ای فرعی، بلکه بخشی اصیل از مأموریت هدایت می‌داند! و امام فخر رازی در «التفسیر الکبیر» تصریح می‌کند که تفصیل آیات، تنها برای ترسیم صراط اهل ایمان نیست، بلکه برای افشای سبیل مجرمین نیز هست؛ تا هیچ چهره‌ای در تاریکی مصون نماند و هیچ باطلی در غفلتِ توده‌ها جان نگیرد. و در اوج این بصیرت قرآنی، استاد سید قطب در «فی ظلال القرآن» از هدایت، تصویری می‌سازد که شکوه روشنگری آن، حیرت‌انگیز است: قرآن را نقشه‌ای مهندسی‌شده می‌بیند؛ راهی با مرزهایی شفاف، علائمی آشکار، و نشانه‌هایی که نه فقط مسیر ایمان را نمایان می‌سازند، بلکه پرتگاه‌های ضلالت را نیز با دقتی خیره‌کننده علامت‌گذاری می‌کنند. در نگاه او، این راه، بی‌نشانه و رهاشده نیست؛ هر گام، هشداری دارد و هر پیچ، نشانه‌ای؛ گویی در دل مسیر، نشانه‌هایی نهاده شده تا ره‌پویان، میان مقصد و مهلکه، با چشمی گشوده و دلی بیدار، انتخاب کنند.

باطل گاه با زبانِ نور می‌خزد، با چهره‌ای از خیر جلوه می‌کند، و در پوشش هدایت پیشروی می‌نماید. و اینجاست که مؤمن، اگر چشمِ بصیرت نداشته باشد، فریب نورِ دروغین را خواهد خورد! 

قرآن، کتابِ نور است، اما نه نوری خاموش و بی‌خروش، بلکه نوری انقلابی، تهاجمی و افشاگر! آمده است نه فقط برای روشن کردن چراغِ ایمان، بلکه برای سوزاندن پرده‌های تاریکی! آمده است تا باطل را از سنگرِ تزویر بیرون بکشد، نفاق را در لباسِ ایمان بی‌رنگ کند، و مرزهای میان صراطِ حق و سبیلِ ضلال را آفتاب‌وار آشکار سازد! 

اگر راهِ مجرمان روشن نشود، راهِ مؤمنان در غبار خواهد ماند. اگر نقشه‌های گمراهی برملا نگردد، هدایت نیز در مه فرو خواهد رفت.  

و آنگاه که همه چیز در تاریکی فرو می‌رود، 
اگر نورِ قرآن در میان نباشد، 
نه فقط نشانه‌های راه، 
که خودِ راه نیز گم می‌شود!
و این، آغازِ سقوط است...

#صراط_مؤمنان ، #سبیل_مجرمان

@nebraase | پارسا دارابی
Показано 1 - 24 из 105
Войдите, чтобы разблокировать больше функциональности.