Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Реальна Війна | Україна | Новини
Реальна Війна | Україна | Новини
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Реальна Війна | Україна | Новини
Реальна Війна | Україна | Новини
نبراس | سطور اندیشه avatar

نبراس | سطور اندیشه

پارسا دارابی؛
دەرچووی کۆلێژی ئەندازیاریی کارەبا،
خولیایی مێژووی فکرەکان و فەلسەفەی زانست.
دانش‌آموخته‌ی مهندسی برق و علاقمند به تاریخ اندیشه‌ها و فلسفه‌ی علم.
Рейтинг TGlist
0
0
ТипПубличный
Верификация
Не верифицированный
Доверенность
Не провернный
Расположение
ЯзыкДругой
Дата создания каналаOct 12, 2024
Добавлено на TGlist
Oct 31, 2024

Статистика Телеграм-канала نبراس | سطور اندیشه

Подписчиков

1 124

24 часа
2
0.1%Неделя
43
4%Месяц
219
24.2%

Индекс цитирования

0

Упоминаний1Репостов на каналах0Упоминаний на каналах1

Среднее охват одного поста

262

12 часов1820%24 часа262
68.7%
48 часов963
76.7%

Вовлеченность (ER)

11.62%

Репостов4Комментариев0Реакций15

Вовлеченность по охвату (ERR)

74.35%

24 часа
0.07%
Неделя
2.02%
Месяц
23.8%

Охват одного рекламного поста

79

1 час127160.76%1 – 4 часа00%4 - 24 часа195246.84%
Подключите нашего бота к каналу и узнайте пол аудитории этого канала.
Всего постов за 24 часа
0
Динамика
2

Последние публикации в группе "نبراس | سطور اندیشه"

از لحظه‌ای که پروژه مدرنیته با جسارت اعلام کرد که عقل بشر می‌تواند خود را از چنگال سنت، دین، و هر مرجع مابعدی رهایی بخشد، داستانی آغاز شد که امروز در واپسین فصل‌های غم‌انگیزش ایستاده‌ایم. عقل ابزاری شد برای ساختن، اما نه دانستن! برای تسلط، اما نه درک. و همین، نخستین گام به‌سوی خلأ بود.

مدرنیته، در تبختر علم‌زده‌اش، وعده رهایی داد اما با خود بی‌ریشگی آورد. انسانِ مدرن، هرچه پیش رفت، کمتر می‌دانست که از کجا آمده و برای چه باید زیست. و این سردرگمی، در پیچ‌وخم تحولات قرن بیستم، راه را برای کودکی ناخلف به‌نام «پست‌مدرنیسم» گشود؛ فرزندی سرکش که نه تنها پدر را انکار کرد، بلکه خود به هیچ پدری تن نداد.

پست‌مدرنیسم، اعلام پایان همه چیز بود: پایان معنا، پایان حقیقت، پایان ساختار. هر چیزی به «روایت» تقلیل یافت، و هر روایتی هم‌ارزش با دیگری. در این جهان، دیگر نه فضیلتی مطلق است، نه هویتی پایدار، نه هدفی معنادار. تنها بازی‌های زبان باقی مانده‌اند و سوژه‌هایی که در سیال‌ترین اشکال ممکن، میان واقعیت و خیال نوسان می‌کنند.

در چنین جهانی، نه جای پرسش از خیر و شر باقی می‌ماند، نه از راستی و ناراستی. اخلاق، سلیقه‌ای شد! هویت، انتخابی روزانه! و خدا (حتی اگر نامش بر زبان باشد) دیگر سنگ محکِ هیچ چیز نیست. انسانِ پسامدرن، چون بی‌جهت‌ترین ذرّه در طوفان معناها، تنها نظاره‌گر فروپاشی خویش است.

و حال، ما وارثان این ویرانه‌ایم. باید بپرسیم: اگر همه چیز بازی است، پس چرا رنج واقعی‌ست؟ اگر حقیقت وجود ندارد، پس این اضطراب چیست که آرام‌مان نمی‌گذارد؟

پست‌مدرنیسم، شاید پاسخی به بحران مدرنیته بود، اما خود بدل به بحرانی ژرف‌تر شد؛ بحرانی که تنها با بازگشت به ساحت معنا، مرجعیت دین و حقیقت می‌توان از آن عبور کرد.

#پست‌مدرنیسم

@nebraase | پارسا دارابی
ایمان، در هنگامه‌ی نزاع با باطل، تنها سرمایه‌ی مؤمن نیست؛ بلکه قطب‌نمای تشخیص است. آن‌گاه که فتنه‌ها سر برمی‌آورند و حق و باطل در هم می‌آمیزند، آن‌که بر میزان وحی ایستاده، چون نوح علیه‌السلام که در طوفانِ تمسخر قومش پایدار ماند، از لغزش در امان است؛ و آن‌که به عقلِ مجرد یا شعارهای پراکنده دل بسته، همچون فرعون، در دریایی از غرور و ادعا غرق می‌شود.

پایداری در برابر ستم، در شریعت، نه ترجمان خشم طبیعی بشر، بلکه عبادتی جمعی است که در امتثال نصوص و اقامه‌ی حدود الهی معنا می‌گیرد. آن‌که گمان برد می‌توان دین را به نمازهای بی‌جهاد و سجده‌های بی‌میدان محدود کرد، سرنوشتش چون مترفان قوم لوط است که خانه‌هایشان زیر صاعقه‌های عذاب الهی فرو ریخت؛ نه حقیقت ایمان را شناخته و نه مسیر انبیا را در تاریخ دیده است.

سنت خداوند در زمین روشن است: اهل حق را به ابتلا می‌آزماید و اهل باطل را به مهلت سرگرم می‌سازد؛ و در این میانه، آن‌که ایستادگی می‌کند، باید بداند آن‌چه او را حفظ می‌کند، نه فراوانی ابزار، بلکه صدق نیت و استقامت بر حدود الهی است. خداوند وعده داده: ﴿وَکَانَ حَقًّا عَلَینَا نَصرُ المُؤمِنِینَ﴾؛ پس نگاه مؤمن، نه به کثرت یاران، بلکه به وفاداری به عهد باخداوند است.

در میدان‌هایی چون این، تمسک به قرآن و سنت، همچون چراغ هدایت است؛ و آن‌که بر کلام الله و سنت نبی‌اش ایستاده، هم راه را می‌شناسد و هم از آفات راه بیمناک است. هر حرکتی که از این دایره بیرون رود، اگرچه به نام حق آغاز شود، سرانجامی جز فتنه نخواهد داشت.

پس در تاریکترین لحظات، ﴿وَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ﴾ را فراموش مکن. ایمان، در قاموس اهل یقین، نه هیجانی موقت، بلکه بندگی دائم است. ایستادگی، آن‌گاه معنا می‌یابد که پیوندش با ایمان روشن باشد؛ و ایمان، چون هدایت‌گر کنش مؤمن شود، پایداری را از شعار، به شعور بدل می‌سازد.

و این همان چیزی است که امت در هر عصر، سخت بدان نیاز دارد: بندگی در میدان و توحید در تصمیم؛ چرا که ایستادگی بدون ایمان، راه ابلیس است که از سجده سر باز زد، و ایمان بدون پایداری، همان لغزش منافقانی است که در احد، آیات ﴿فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ﴾ بر ایشان نازل شد.

هر کنشی اگر بر مدار قرآن و سنت استوار نباشد، هرچند با شعارهای حق‌گرایانه همچون شعارهای خوارج آغاز شود، به افساد در زمین می‌انجامد. معیار در فتنه‌ها، نه عاطفه و هیجان، بلکه تمسک به «مَا كَانَ علیهِ النَّبِیُّ و أصحابُه» است؛ و آن‌که در این میزان ثابت‌قدم بماند، به وعده‌ی ﴿وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الغالِبونَ﴾ امید دارد.

#قطب‌نمای_تشخیص ، #ثبات

@nebraase | پارسا دارابی
دخترانی هستند که نام‌شان را هیچ‌کس فریاد نمی‌زند، اما بی‌آن‌ها تاریخ خانه‌ها از هم می‌پاشد. نه بر پیشانی‌شان تاجی‌ست، نه بر دوش‌شان ردایی، اما در سکوت، جهان را از ترک خوردن نجات می‌دهند. آن‌ها به پای خانواده نمی‌مانند؛ آن‌ها ریشه می‌شوند. در تاریکی نمی‌سوزند؛ چراغ می‌شوند...

در دل‌شان نه عقدی بسته می‌شود، نه مهری بسته می‌ماند؛ دل‌شان وقف پدری‌ست که صدایش می‌لرزد، مادری که پیری‌اش را نمی‌فهمد، خواهری که گم می‌شود، برادری که جهان را بلد نیست. آن‌ها بی‌آن‌که دیده شوند، بار می‌کشند، بی‌آن‌که بخواهند، پشتوانه می‌شوند...

نه گل می‌خواهند، نه سروده، نه ستایش. آن‌ها تنها یک چیز می‌خواهند: نیفتد آن‌که دوستش دارند...

اگر روزی دیدی بانویی پخته و کامل اما بی‌حلقه، بی‌شکایت، بی‌ادعا در آستان خانه‌ای ایستاده، بدان که او یکی از آن دختران است؛
و اگر دل در سینه‌ات هنوز زنده بود، دست بر سینه بگذار و آرام بگو: تو، از جنس فرشته‌هایی که خدا به زمین فرستاد اما اسم‌شان را جایی ننوشت...

برای خواهرم فهیمه‌...

@nebraase | پارسا دارابی
سوره‌ی کهف، پرده‌برداری از اسرار نهفته‌ی خداوند است؛ سفری پررمزوراز به سرزمینِ ایمان و توکّل. 

قصه‌ی اصحاب کهف که در غار، مأوای ایمان شدند و خوابشان سال‌ها طول کشید، تا قدرت الهی را به نمایش بگذارند: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّۚ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى﴾ (کهف: ۱۳) 

داستان کشتی شکسته‌ای که با زخمی نجات یافت و دست طمعکاران را کوتاه کرد؛ ﴿فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءَهُم مَّلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا﴾ (کهف: ۷۹) 

حکایت پسری که مرگش، از مهری پنهان پرده برداشت و آرامش را به دل والدینش بازگرداند؛ ﴿فَأَرَدْنَا أَن يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْرًا مِّنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا﴾ (کهف: ۸۱) 

و دیواری که بی‌صدا، میراث یتیمان را از چشمان حریصان پوشاند؛ ﴿وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ﴾ (کهف: ۸۲) 

در هر خط از این سوره، نوری پنهان است که تنها با چراغ ایمان آشکار می‌شود. سوره‌ی کهف، فانوسی است میان دو جمعه؛ چراغی از جنس یقین که راه را برای جویندگان هموار می‌کند؛

﴿مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْكَهْفِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَضَاءَ لَهُ مِنَ النُّورِ مَا بَيْنَ الْجُمُعَتَيْنِ﴾  (صحیح مسلم، صحیح بخاری)
«کسی که در جمعه، سوره کهف را بخواند، میان این جمعه تا جمعه‌ی بعد، نوری در جانش شعله‌ور می‌شود؛ نوری که روزها را روشن‌تر و دل را استوارتر می‌سازد».

#سنت_را_زندگی_کنیم ، #قرآن_را_زندگی_کنیم

@nebraase | پارسا دارابی
Удалено16.05.202512:07
اثر شماره (۷۶)

کتاب: نبرد سنت ها
نویسنده: محمد قطب
مترجم: خداداد مطاعی پور
Удалено16.05.202512:07
«اعتراف به مشروعیت»

•آن‌ها غزه را تا مرز خفگی محاصره کردند، و با آن جنگیدند؛ جنگی از سر آرزویِ ریشه‌کَن کردن، نابودی و از میان بُردنِ نَفس‌ها!

اما پس از بیست ماه، بازگشتند به مذاکره با آن؛ مذاکره‌ای که در حقیقت اعترافی بود به مشروعیتش، به استواری‌اش، به موجودیتش و به سنگینی قدم‌هایش بر زمین.

آنان ناگزیر اعتراف کردند که:
•اندیشه‌ها را نمی‌توان با آهن و آتش خاموش کرد،
•ایمان را با هیاهوی باطلِ سَرکش، نمی‌توان از دل‌ها زدود،
•سربازان اسلام را نمی‌توان مغلوب ساخت،
•پرچم اسلام را نمی‌توان درهم شکست،
•و اراده‌‌ی مجاهدان را نمی‌توان در هم کوبید.

•اسلام، گرچه آماج جنگ و زخم‌ها باشد، هرگز از بین نمی‌رود؛ تا آن‌گاه که خداوند آن را بر تمام آیین‌ها و مکاتب زمینی پیروز گرداند، به دستان دوستان خدا و سربازانش، در میدان‌های عزّت و جهاد:

﴿هُوَ الَّذي أَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدى وَدينِ الحَقِّ لِيُظهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ وَلَو كَرِهَ المُشرِكونَ﴾
[توبه: ۳۳]

•دوستان خدا به سوی تقدیرِ الهی‌شان خواهند رفت:
به سوی پیروزی و بلندی در زمین، هرچند مجرمان ناخشنود باشند.
این، سنت تغییرناپذیر خداوند در مسیر دعوت‌هاست، و هرگز برای سنت خدا، تبدیلی نخواهی یافت.

@Babakhamzeh1924
در تحلیل شرایط کنونی امت، باید اذعان کرد که با بحرانی‌ترین مقطع باززایی تمدنی خود مواجه است؛ مرحله‌ای سرنوشت‌ساز که در آن، آینده‌ی امت میان دو مسیر متضاد در نوسان است: یا در منظومه‌ی سیطره‌ی جاهلیت مدرن مستحیل می‌شود و توان‌های رهایی‌بخش آن به تدریج تحلیل می‌رود، یا با تشخیص موقعیت و بسیج ظرفیت‌های درونی، جهشی تاریخی را رقم می‌زند که به بازتعریف مأموریت تمدنی‌اش می‌انجامد. این مأموریت چیزی نیست جز رویارویی فکری و ساختاری با نظام جاهلیت دوم و زمینه‌سازی برای اقامه‌ی خلافتی که نه فقط یک نظام سیاسی، بلکه حامل یک الگوی تمدنی بدیل است. تحقق این وعده، با این نسل یا نسل‌های پس از آن، در تقدیر تاریخی امت قطعی است.

#باززایی_تمدنی ، #جاهلیت_نوین

@nebraase | پارسا دارابی
چند ده کیلومتر آن‌سوتر از محل زندگی‌ام، برای انجام کاری به نقطه‌ای دیگر از شهر تورنتو آمده‌ام. کمی پیش از آن‌که این مسجد را ببینم، از دل گذراندم که ای‌کاش در همین حوالی مکانی برای اقامه‌ی نماز ظهر وجود داشت، غافل از آن‌که در همان لحظه، از کنار مسجدی با گنبدی زیبا و مناره‌ای افراشته در حال عبور بودم.

اما این تصویر زیبا، درد کهنه‌ای را در دلم تازه کرد: تهران، پایتخت کشور من، شهری با هزاران اهل‌سنت که هنوز پس از سال‌ها، حتی یک مسجد رسمی ندارد. نه گنبدی برایشان می‌درخشد، نه اذانی برایشان بلند می‌شود. نمازشان را در خانه‌های پنهان، در دل شب‌ها یا در حاشیه‌ی خیابان‌ها می‌خوانند، گویی عبادتشان جرم است. 

تورنتو اما متفاوت است. اینجا مساجد نه در خفا، که با غرور در تقاطع فرهنگ‌ها ایستاده‌اند. گنبدها و مناره‌هایشان فریاد می‌زنند که ما بخشی از این شهریم، نه مهمانانی ناخوانده، نه شهروندانی درجه دو. 

تفاوت این دو شهر، تفاوتِ دو نگاه است: 
یکی آغوشش را باز می‌کند و می‌گوید: هرچه هستی، اینجا خانه‌ی توست. و دیگری چشمانش را می‌بندد و زمزمه می‌کند: وجودت را تحمل می‌کنیم، اما نشانت را هرگز...

و من امروز، در سایه‌ی آن گنبد زیبا، بیش از همیشه فهمیدم که حق عبادت، حق تنفس است. و محروم کردن انسان از این حق، یعنی نفس‌کشیدنش را به حساب خطایش بگذاریم... 

و این ظلمی است که تاریخ، هرگز نخواهد بخشید.

• Toronto; 14 May 2025

#اهل‌سنت_تهران

@nebraase | پارسا دارابی
Удалено14.05.202522:08
تمام اين دين را ٣٠٠ وچند مردجنگى به تو رساندند كه در جنگ بدر ثابت قدم ماندند...

با ثبات تو درنهايت مردم هم تثبيت ميشوند
﴿أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ
آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

خداوند همیشه پناهگاه امن توست، حتی اگر تمامی پناهگاه‌ها به تو خیانت کنند...
او همیشه مأمن و ملجأ بی‌بدیلی است که راه گریزی جز بازگشت به سوی او نداری. همه‌ی امنیت در سجده‌ای است که غم‌هایت را یکی پس از دیگری فرو می‌ریزی، همه آرامش در دعاهایی است که پشت سر هم می‌آوری و پشت صدایت جمع می‌کنی، همه اطمینان وقتی است که می‌گویی: «یا رب» و در دلت باور داری که او اکنون می‌شنود، می‌بیند و می‌داند...

#قرآن_را_زندگی_کنیم ، #پناه_پروردگار

@nebraase | پارسا دارابی
Удалено13.05.202523:48
پ.ک.ک با برافراشتن پرچم برادری میان کورد و تُرک‌، اعلام انحلال کرد...
به نظرم این انحلال نه نشانه‌ی شکست و ضعف، که تجلی نوعی بازاندیشی راهبردی و عقلانیت سلیم در مواجهه با کشمکش‌های قومی است. این رویداد آغاز فصلی نو در تاریخِ یکی از ریشه‌ای‌ترین و پرتنش‌ترین منازعات قومی در خاورمیانه و جهان اسلام به شمار می‌رود.

@nebraase | پارسا دارابی
خیانت به واژه‌ها؛ قلب مفاهیم و مهندسی انحراف

از پیچیده‌ترین شیوه‌های تحریف حقیقت در ساحت اندیشه و اجتماع، قلب مفاهیم (یعنی وارونه‌سازی عمدیِ نسبت میان واژه و معنا، به‌گونه‌ای که حقیقت به ضد خود تبدیل شود) است.

گاه واژه‌ای اصیل و ریشه‌دار، در خدمت معنایی نادرست و منحرف قرار می‌گیرد، و گاه مفهومی فاسد و گمراه‌کننده، با واژه‌ای مقبول و مشروع بزک می‌شود. این نه تنها یک خطای زبانی، بلکه فرایندی هدفمند برای انحراف ذهن و فریب وجدان جمعی است.

قرآن کریم این ترفند را به‌روشنی افشا می‌کند؛ آن‌گاه که گروهی با داعیه‌ی خیرخواهی و اصلاح‌طلبی گفتند: ﴿إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ﴾ پاسخ آمد: ﴿أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَٰكِن لَا يَشْعُرُونَ﴾.

اینجا خداوند نه‌تنها ادعای آن‌ها را نفی می‌کند، بلکه حقیقت را معکوسِ آنچه ادعا شده معرفی می‌سازد؛ گویا «اصلاح»، مفهومی خدایی و مرزدار است، که با الفاظ و نیت‌نمایی‌ها مصادره نمی‌شود.

در زمانه‌ی ما نیز، واژه‌هایی چون «رحمت»، «مدارا»، «عدالت»، «آزادی» و حتی «ایمان»، با تحریف معنایی و جداسازی از نظام توحیدی، در خدمت پروژه‌هایی قرار گرفته‌اند که نتیجه‌شان فروپاشی مرزهای حق و باطل، و زوال احساس تکلیف در دل مؤمنان است.

این همان صورتی از اصلاح‌طلبیِ زبانی است که باطنی فاسد دارد؛ مدعیان اصلاح‌اند، اما به تعبیر قرآن، مفسدانی‌اند که خود درک نمی‌کنند.

در برابر این جریان، وظیفه‌ی اهل ایمان، نه فقط دفاع از واژه‌ها، بلکه حراست از حقیقت نهفته در پسِ واژه‌هاست؛ چرا که گاه واژه‌ها بسان نقاب‌هایی‌اند که باطن انحراف را در چهره‌ی فضیلت پنهان می‌سازند.

و این، همان مرز باریکی است که ایمان اصیل را از ایمانِ بزک‌شده‌ی بی‌ریشه جدا می‌سازد.

#تصحیح_مفاهیم ، #قلب_مفاهیم ، #نقاب_فریب

@nebraase | پارسا دارابی
«ما در مرحله‌ی «بازخوانی رحمت‌محور ایمان» نیستیم؛ بلکه در مرحله‌ی «صیانت از اصالت ایمان» در برابر سیلان مفاهیم و ذوب هویت هستیم»

به چه معناست؟؟؟

مگر می‌شود رحمت و مهربانی را از ایمان زدود؟!

متاسفانه برخی دوستان در فهم این قسمت از یکی از مطالب اخیرم دچار کج‌فهمی شده‌اند.

این بخش به این معناست که در وضعیت بحرانی کنونی امت، ما دیگر در مرحله‌ی «بازخوانی رحمت‌محور ایمان» قرار نداریم؛ بلکه در موضعی اضطراری از جنس «صیانت از اصالت ایمان» هستیم.

مسئله‌ی اصلی، نه فقدان رحمت در گفتمان دینی، بلکه رخنه‌ی گفتمان‌های تساهل‌زده، تحریف‌شده و بی‌تکلیف در پیکره‌ی باورهای توحیدی است؛ گفتمان‌هایی که با تکیه‌ی یک‌جانبه بر مدارا و جلب قلوب، مرزهای معرفتی و ارزشی ایمان را ذوب می‌کنند.

بازخوانی‌های رحمت‌محور، اگر فاقد چارچوب معرفتی صحیح و التزام به حدود شرعی باشند، به‌جای احیای ایمان، به عقیم‌سازی فکری و سستی در مسئولیت ایمانی منتهی خواهند شد.

اکنون اولویت، نه در نرمی گفتار، بلکه در ایستادگی آگاهانه بر سر حقیقت و مرزبندی صریح با مفاهیم انحرافی‌ای چون «ارجاء»، «تجهم»، یا «لیبرالیسم دینی» است. چراکه این جریان‌ها، با پوشش «رحمت» و انکار سایر جنبه‌های ایمان، زهر بی‌تفاوتی اعتقادی و بی‌عملی اخلاقی را در جان امت تزریق می‌کنند. از این رو، زمان «تسامح معرفت‌زدا» به سر آمده، و عصر «حراست از مرزهای حق» آغاز شده است.

@nebraase | پارسا دارابی
فروپاشی اخلاق: از انحطاط درونی تا مرگ تمدن

هر تمدنی دو ستون دارد: معنا و اخلاق...
وقتی معنا تضعیف شود، اخلاق فرو می‌ریزد؛ و با فروریختن اخلاق، تمدن نیز از درون می‌پوسد، هرچند پوسته‌ی آن قرن‌ها باقی بماند.

در تحلیل «ابن خلدون» و دیدگاه‌های معاصرینی چون «مالک ‌ابن نبی» و «ابراهیم السكران»، انحطاط اخلاق نه از فقدان قانون، بلکه از گسست در «منظومه‌ی معنایی» آغاز می‌شود.

هنگامی که «حقیقت» از مرکز نظام ارزش‌ها کنار می‌رود و جای آن را «منفعت‌طلبی» و «ذائقه‌ی جمعی» می‌گیرد، اخلاق به ابزاری تبدیل می‌شود، نه غایت. در این نقطه، دیگر اخلاق یک اصل نیست؛ بلکه گزینه‌ای است که بسته به منافع، انتخاب یا حذف می‌شود.

و این همان لحظه‌ای است که تمدن‌ها آرام آرام می‌میرند...

بزرگترین خیانت به اخلاق، نه از دشمنان، بلکه از نخبگان و خواصِ بی‌رسالت رخ می‌دهد؛
آنان که از بیم طرد شدن، از مرزهای حقیقت عقب‌نشینی می‌کنند!
آنان که به‌نام عقلانیت، «تساهل» را جایگزین تمییز حق و باطل می‌کنند!
و آنان که اخلاق را از سرچشمه‌ی وحی جدا کرده و به روانشناسی‌های سکولار تقلیل می‌دهند.

اخلاق بدون توحید، دکور است و تمدن بدون اخلاق، ماشین مرگ...

جامعه‌ای که در آن؛
«حیا» خجالت‌آور تلقی می‌شود،
«امانت» ساده‌لوحی شمرده می‌شود،
و «غیرت» را عقب‌ماندگی می‌دانند...
نه به‌سوی آزادی، که به‌سوی زوال می‌رود؛ ولو در لباس پیشرفت.

این هشدار نیست؛ بلکه تشخیص است...
اگر به احیای امت اسلامی می‌اندیشیم، باید بازسازی اخلاق را نه به مثابه‌ی یک «شعار»، بلکه به مثابه‌ی یک «پروژه‌ی تمدنی» آغاز کنیم؛ پروژه‌ای که؛ از بازگشت به قرآن، از فهم مقاصدی دین، و از تزکیه نفس می‌گذرد.

و چه حقیقتی روشن‌تر از این که؛ امت با «جهاد» زنده می‌شود، اما با «اخلاق» باقی می‌ماند...

#فروپاشی_اخلاق ، #بازسازی_تمدن ، #اخلاق

@nebraase | پارسا دارابی
در وضعیت فعلی امت، ما دیگر در مرحله‌ای نیستیم که «خطاهای کلامی» و «گرایش‌های انحرافی» را در چارچوب «تساهل با اهل علم» توجیه‌پذیر بدانیم.

مرز میان «خطای اجتهادی» و «انحراف گفتمانی»، به‌ویژه در مواضع مرتبط با «توحید»، «ولاء و براء»، و «حدود و ثغور ایمان»، مرزی است که باید با دقت ترسیم شود؛ زیرا مسامحه در آن، نه تنها به ترویج خطا، بلکه به مشروعیت‌بخشی تدریجی به مفاهیم تقلیل‌یافته‌ای چون «ارجاء» می‌انجامد.

«ارجاء»، در شکل کلاسیک و معاصر خود، پروژه‌ای برای منزوی‌سازی «بُعد عملی ایمان»، «تعطیل مسئولیت دینی»، و «عقیم‌سازی فریضه‌ی امر به معروف و نهی از منکر» است.

امروز این گرایش، در لفافه‌ی کلمات آشتی‌جویانه و روایت‌سازی‌های عاطفی، در میان برخی از منتسبان به علم در حال بازتولید است. با این حال، خطر آن کمتر از نسخه‌های خشن الحاد نیست؛ چرا که «ارجاء»، انحرافی نرم و مزمن است که شالوده‌ی امت را از درون می‌فرساید.

ما در مرحله‌ی «بازخوانی رحمت‌محور ایمان» نیستیم؛ بلکه در مرحله‌ی «صیانت از اصالت ایمان» در برابر سیلان مفاهیم و ذوب هویت هستیم. آن‌که امروز در لباس محبت، نسبت به «ارجاء» و حاملان آن مداهنه می‌کند، فردا سکوتش را در برابر تعطیلی حدود الله توجیه خواهد کرد.

تواضع در برابر عالم، تا زمانی معنا دارد که علم او در مدار «نص» و «منهج سلف» باشد؛ اما آنگاه که علم، به پوششی برای اختلاط حق و باطل بدل شود، انکار آن، عین وفاداری به عهد ایمان است.

ما وظیفه داریم که مرزهای منهج «سلف» را از نرمی‌های آلوده به «ارجاء» صیانت کنیم؛ چرا که امتی که خط تمایز میان «منهج سلف» از «انحرافات» را از دست دهد، چیزی برای دفاع باقی نخواهد داشت...

#ارجاء ، #مرجئه ، #مدخلیت ، #جامیه

@nebraase | پارسا دارابی

Рекорды

19.05.202523:59
1.1KПодписчиков
16.04.202523:59
200Индекс цитирования
17.01.202523:59
1.5KОхват одного поста
17.01.202523:59
1.5KОхват рекламного поста
01.04.202523:59
23.81%ER
17.01.202523:59
275.09%ERR

Развитие

Подписчиков
Индекс цитирования
Охват 1 поста
Охват рекламного поста
ER
ERR
NOV '24DEC '24JAN '25FEB '25MAR '25APR '25MAY '25

Популярные публикации نبراس | سطور اندیشه

Удалено14.05.202522:08
14.05.202500:33
تمام اين دين را ٣٠٠ وچند مردجنگى به تو رساندند كه در جنگ بدر ثابت قدم ماندند...

با ثبات تو درنهايت مردم هم تثبيت ميشوند
Удалено16.05.202512:07
15.05.202518:14
«اعتراف به مشروعیت»

•آن‌ها غزه را تا مرز خفگی محاصره کردند، و با آن جنگیدند؛ جنگی از سر آرزویِ ریشه‌کَن کردن، نابودی و از میان بُردنِ نَفس‌ها!

اما پس از بیست ماه، بازگشتند به مذاکره با آن؛ مذاکره‌ای که در حقیقت اعترافی بود به مشروعیتش، به استواری‌اش، به موجودیتش و به سنگینی قدم‌هایش بر زمین.

آنان ناگزیر اعتراف کردند که:
•اندیشه‌ها را نمی‌توان با آهن و آتش خاموش کرد،
•ایمان را با هیاهوی باطلِ سَرکش، نمی‌توان از دل‌ها زدود،
•سربازان اسلام را نمی‌توان مغلوب ساخت،
•پرچم اسلام را نمی‌توان درهم شکست،
•و اراده‌‌ی مجاهدان را نمی‌توان در هم کوبید.

•اسلام، گرچه آماج جنگ و زخم‌ها باشد، هرگز از بین نمی‌رود؛ تا آن‌گاه که خداوند آن را بر تمام آیین‌ها و مکاتب زمینی پیروز گرداند، به دستان دوستان خدا و سربازانش، در میدان‌های عزّت و جهاد:

﴿هُوَ الَّذي أَرسَلَ رَسولَهُ بِالهُدى وَدينِ الحَقِّ لِيُظهِرَهُ عَلَى الدّينِ كُلِّهِ وَلَو كَرِهَ المُشرِكونَ﴾
[توبه: ۳۳]

•دوستان خدا به سوی تقدیرِ الهی‌شان خواهند رفت:
به سوی پیروزی و بلندی در زمین، هرچند مجرمان ناخشنود باشند.
این، سنت تغییرناپذیر خداوند در مسیر دعوت‌هاست، و هرگز برای سنت خدا، تبدیلی نخواهی یافت.

@Babakhamzeh1924
13.05.202518:29
﴿أَلَيْسَ اللَّهُ بِكَافٍ عَبْدَهُ
آیا خدا برای بنده‌اش کافی نیست؟

خداوند همیشه پناهگاه امن توست، حتی اگر تمامی پناهگاه‌ها به تو خیانت کنند...
او همیشه مأمن و ملجأ بی‌بدیلی است که راه گریزی جز بازگشت به سوی او نداری. همه‌ی امنیت در سجده‌ای است که غم‌هایت را یکی پس از دیگری فرو می‌ریزی، همه آرامش در دعاهایی است که پشت سر هم می‌آوری و پشت صدایت جمع می‌کنی، همه اطمینان وقتی است که می‌گویی: «یا رب» و در دلت باور داری که او اکنون می‌شنود، می‌بیند و می‌داند...

#قرآن_را_زندگی_کنیم ، #پناه_پروردگار

@nebraase | پارسا دارابی
16.05.202520:18
دخترانی هستند که نام‌شان را هیچ‌کس فریاد نمی‌زند، اما بی‌آن‌ها تاریخ خانه‌ها از هم می‌پاشد. نه بر پیشانی‌شان تاجی‌ست، نه بر دوش‌شان ردایی، اما در سکوت، جهان را از ترک خوردن نجات می‌دهند. آن‌ها به پای خانواده نمی‌مانند؛ آن‌ها ریشه می‌شوند. در تاریکی نمی‌سوزند؛ چراغ می‌شوند...

در دل‌شان نه عقدی بسته می‌شود، نه مهری بسته می‌ماند؛ دل‌شان وقف پدری‌ست که صدایش می‌لرزد، مادری که پیری‌اش را نمی‌فهمد، خواهری که گم می‌شود، برادری که جهان را بلد نیست. آن‌ها بی‌آن‌که دیده شوند، بار می‌کشند، بی‌آن‌که بخواهند، پشتوانه می‌شوند...

نه گل می‌خواهند، نه سروده، نه ستایش. آن‌ها تنها یک چیز می‌خواهند: نیفتد آن‌که دوستش دارند...

اگر روزی دیدی بانویی پخته و کامل اما بی‌حلقه، بی‌شکایت، بی‌ادعا در آستان خانه‌ای ایستاده، بدان که او یکی از آن دختران است؛
و اگر دل در سینه‌ات هنوز زنده بود، دست بر سینه بگذار و آرام بگو: تو، از جنس فرشته‌هایی که خدا به زمین فرستاد اما اسم‌شان را جایی ننوشت...

برای خواهرم فهیمه‌...

@nebraase | پارسا دارابی
02.05.202517:38
لطف تحسین یا زحمتِ تکلف؟

دوستان فرهیخته، اطلاق عناوینی چون «استاد» به بنده، هرچند از سر لطف و محبت شماست، اما در حقیقت، بار معنایی سنگینی دارد که با موقعیت و جایگاه علمی این‌جانب سازگار نیست و واقعا مرا در موضع حرج و تکلف قرار می‌دهد. این کانال بیش و پیش از آن‌که تریبونی برای القاب و تحسین‌ها باشد، بستری‌ست برای گفتگو، نقد علمی و هم‌فکری اصیل. به همین جهت، بخش نظرات با نیت بهره‌گیری از تأملات عمیق، اصلاح‌های دلسوزانه و مشارکت‌های فکری گشوده است. چه بسا نکته‌ای از جانب شما، افقی نو بگشاید و بر کیفیت و غنای محتوای ارائه‌شده بیفزاید.

@nebraase | پارسا دارابی
18.05.202510:59
ایمان، در هنگامه‌ی نزاع با باطل، تنها سرمایه‌ی مؤمن نیست؛ بلکه قطب‌نمای تشخیص است. آن‌گاه که فتنه‌ها سر برمی‌آورند و حق و باطل در هم می‌آمیزند، آن‌که بر میزان وحی ایستاده، چون نوح علیه‌السلام که در طوفانِ تمسخر قومش پایدار ماند، از لغزش در امان است؛ و آن‌که به عقلِ مجرد یا شعارهای پراکنده دل بسته، همچون فرعون، در دریایی از غرور و ادعا غرق می‌شود.

پایداری در برابر ستم، در شریعت، نه ترجمان خشم طبیعی بشر، بلکه عبادتی جمعی است که در امتثال نصوص و اقامه‌ی حدود الهی معنا می‌گیرد. آن‌که گمان برد می‌توان دین را به نمازهای بی‌جهاد و سجده‌های بی‌میدان محدود کرد، سرنوشتش چون مترفان قوم لوط است که خانه‌هایشان زیر صاعقه‌های عذاب الهی فرو ریخت؛ نه حقیقت ایمان را شناخته و نه مسیر انبیا را در تاریخ دیده است.

سنت خداوند در زمین روشن است: اهل حق را به ابتلا می‌آزماید و اهل باطل را به مهلت سرگرم می‌سازد؛ و در این میانه، آن‌که ایستادگی می‌کند، باید بداند آن‌چه او را حفظ می‌کند، نه فراوانی ابزار، بلکه صدق نیت و استقامت بر حدود الهی است. خداوند وعده داده: ﴿وَکَانَ حَقًّا عَلَینَا نَصرُ المُؤمِنِینَ﴾؛ پس نگاه مؤمن، نه به کثرت یاران، بلکه به وفاداری به عهد باخداوند است.

در میدان‌هایی چون این، تمسک به قرآن و سنت، همچون چراغ هدایت است؛ و آن‌که بر کلام الله و سنت نبی‌اش ایستاده، هم راه را می‌شناسد و هم از آفات راه بیمناک است. هر حرکتی که از این دایره بیرون رود، اگرچه به نام حق آغاز شود، سرانجامی جز فتنه نخواهد داشت.

پس در تاریکترین لحظات، ﴿وَلا تَحْسَبَنَّ اللَّهَ غَافِلًا عَمَّا یَعْمَلُ الظَّالِمُونَ﴾ را فراموش مکن. ایمان، در قاموس اهل یقین، نه هیجانی موقت، بلکه بندگی دائم است. ایستادگی، آن‌گاه معنا می‌یابد که پیوندش با ایمان روشن باشد؛ و ایمان، چون هدایت‌گر کنش مؤمن شود، پایداری را از شعار، به شعور بدل می‌سازد.

و این همان چیزی است که امت در هر عصر، سخت بدان نیاز دارد: بندگی در میدان و توحید در تصمیم؛ چرا که ایستادگی بدون ایمان، راه ابلیس است که از سجده سر باز زد، و ایمان بدون پایداری، همان لغزش منافقانی است که در احد، آیات ﴿فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ﴾ بر ایشان نازل شد.

هر کنشی اگر بر مدار قرآن و سنت استوار نباشد، هرچند با شعارهای حق‌گرایانه همچون شعارهای خوارج آغاز شود، به افساد در زمین می‌انجامد. معیار در فتنه‌ها، نه عاطفه و هیجان، بلکه تمسک به «مَا كَانَ علیهِ النَّبِیُّ و أصحابُه» است؛ و آن‌که در این میزان ثابت‌قدم بماند، به وعده‌ی ﴿وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الغالِبونَ﴾ امید دارد.

#قطب‌نمای_تشخیص ، #ثبات

@nebraase | پارسا دارابی
07.05.202521:53
دوستانی که گاه از من می‌خواهند مطالب را ساده‌تر و روان‌تر بنویسم، این چند خط با احترام خطاب به شماست:

من به خوبی درک می‌کنم که ساده‌نویسی در بسیاری جاها یک فضیلت است؛ روشنگر است، تسهیل‌کننده است، و پل ارتباطی میان ذهن‌ها. اما آن‌چه در این‌جا می‌نویسم، از جنسی دیگر است؛ متکی به درونیاتی‌ست که با زبانِ ژرف، با واژه‌های اندیشیده و با تأمل در سطر و سکوت، بهتر جان می‌گیرند.

اینجا قلمرویی‌ست، نه برای عطشِ عموم؛ که برای تشنگی‌های خاص. من نه در پی تأییدهای آسان و بی‌درنگ‌ام، نه مشتاق نگاه‌هایی که می‌گذرند بی‌آن‌که بنشینند. مسیرم آگاهانه به سمت ژرفاهایی‌ست که تنها با گام‌های دغدغه‌مند می‌توان آن را پیمود.

محتوای من، زبان من، و حتی مکث‌های میان جمله‌هایم، مخاطبی را می‌جوید که «خواندن» را پایان نمی‌بیند؛ بلکه آغاز پرسش‌گری و درنگ می‌بیند.

ساده‌نویسی ارزشمند است، اما گاه، ساده‌سازیِ بیش از حد، جانِ معنا را می‌گیرد. مخاطبِ من، کسی‌ست که صبوری می‌کند، میان واژه‌ها درنگ می‌کند، و معنا را از دلِ خاموشی‌ها و خلأها بیرون می‌کشد.

اینجا کلمات صرفاً عبور نمی‌کنند؛ می‌مانند، ته‌نشین می‌شوند، و گاه به زخم‌هایی بدل می‌شوند که تنها اندیشه درمان‌شان می‌کند.

اگر تو نیز از آنانی هستی که سکوتِ پُرسؤال را به شلوغیِ بی‌پاسخ ترجیح می‌دهی، اینجا جایت خالی نیست، منتظرت بودم...

@nebraase | پارسا دارابی
08.05.202516:10
﴿وَهُوَ مَعَكُمْ أَيْنَ مَا كُنتُمْ

در سکوت فروخورده‌ی شب، آن‌گاه که جهانِ بیرون خاموش می‌شود و جهان درون لبریز از صداست، او با توست. نه چون حضوری جسمانی، بلکه چون نَفَسی قدسی که در رگ‌های جان جاری‌ست. او با توست، بی‌آن‌که در چارچوب تصورات مخلوق جای گیرد؛ حضوری است فراتر از نیاز به واسطه‌های مادی، ورای قیدهای زمانی و مکانی، چنان‌که شایسته‌ی ذات بی‌همتای اوست.

مدرنیته، انسان را با فریبی نرم، از حریم امن الهی جدا کرد. با وعده‌ی آزادی، او را در تنهایی افکند؛ با شعار پیشرفت، او را از خویشتنِ حقیقی‌اش تهی ساخت. امروز، در پشت چهره‌های براق تکنولوژی، اضطرابی عمیق پنهان است؛ اضطرابی اگزیستانسیالیستی (نوعی اضطراب که از جستجو برای یافتن معنا و هدف در زندگی ناشی می‌شود، به‌ویژه در دنیای مدرن که فرد با احساس بی‌معنایی و پوچی روبه‌رو است) که حاصل بریدگی از افقی متعالی‌ست.

روان‌شناسی سکولار، «خود» را تحلیل می‌کند بی‌آن‌که بداند «خود» بدون «رب» سرابی‌ست گم‌شده در بیابان.

اما پروردگار جل‌جلاله همان‌جاست که همیشه بود: در خلوت گریه‌ها، در عمق بی‌پناهی‌ها، در لحظه‌ای که حتی دعا کردن هم دشوار می‌شود.

او ﴿الحفیظ﴾ است در طوفان‌های بی‌امان روان، ﴿الودود﴾ است در دل تنهایی‌ها، ﴿الرئوف﴾ است در تنگنای امید.

﴿هُوَ مَعَكُمْ﴾ یعنی در سخت‌ترین لحظه، وقتی زمین دهانت را پر کرده، آسمانی هست که هنوز گشوده است. یعنی آن‌گاه که احساس می‌کنی هیچ‌کس تو را نمی‌فهمد، او با توست؛ نه برای فهمیدن، بلکه برای آرام کردن، برای بودن. این معیّت، داروی زخم‌های روانِ پاره‌پاره انسان معاصر است. درمانی نه شیمیایی، بلکه الهی: ﴿أَلَا بِذِكْرِ اللَّهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ﴾.

چه زیانی بالاتر از آن‌که انسان، هستی‌اش را بی‌خدا تعریف کند؟ چه غربتی سنگین‌تر از آن‌که خود را در جهانی بی‌نگاهِ مطلق تصور کند؟ امّا همان‌جا که نهیلیسم دهان می‌گشاید، قرآن نجوا می‌کند: ﴿وَ نُنَزِّلُ مِنَ الْقُرْآنِ مَا هُوَ شِفَاءٌ وَ رَحْمَةٌ﴾.

﴿هُوَ مَعَكُمْ﴾، نه یعنی شبیه مخلوقات، بلکه یعنی حضوری مخصوص ذات او؛ حضوری که نه در قید زمان است، نه در محاط مکان، بلکه حضوری که وجودت را از درون در بر می‌گیرد و هستی‌ات را آرام می‌سازد. چنان‌که خود فرموده: ﴿وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ﴾.

اگر تنها شدی، زمزمه کن: ﴿رَبِّ إِنِّي مَسَّنِيَ الضُّرُّ وَأَنتَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِينَ﴾، آنگاه خواهی دید که چگونه آسمان، بی‌آنکه تماشاگران بدانند، درِ رحمتش را به‌سوی تو گشوده است.

#قرآن_را_زندگی_کنیم ، #پناه_پروردگار

@nebraase | پارسا دارابی
18.05.202517:36
از لحظه‌ای که پروژه مدرنیته با جسارت اعلام کرد که عقل بشر می‌تواند خود را از چنگال سنت، دین، و هر مرجع مابعدی رهایی بخشد، داستانی آغاز شد که امروز در واپسین فصل‌های غم‌انگیزش ایستاده‌ایم. عقل ابزاری شد برای ساختن، اما نه دانستن! برای تسلط، اما نه درک. و همین، نخستین گام به‌سوی خلأ بود.

مدرنیته، در تبختر علم‌زده‌اش، وعده رهایی داد اما با خود بی‌ریشگی آورد. انسانِ مدرن، هرچه پیش رفت، کمتر می‌دانست که از کجا آمده و برای چه باید زیست. و این سردرگمی، در پیچ‌وخم تحولات قرن بیستم، راه را برای کودکی ناخلف به‌نام «پست‌مدرنیسم» گشود؛ فرزندی سرکش که نه تنها پدر را انکار کرد، بلکه خود به هیچ پدری تن نداد.

پست‌مدرنیسم، اعلام پایان همه چیز بود: پایان معنا، پایان حقیقت، پایان ساختار. هر چیزی به «روایت» تقلیل یافت، و هر روایتی هم‌ارزش با دیگری. در این جهان، دیگر نه فضیلتی مطلق است، نه هویتی پایدار، نه هدفی معنادار. تنها بازی‌های زبان باقی مانده‌اند و سوژه‌هایی که در سیال‌ترین اشکال ممکن، میان واقعیت و خیال نوسان می‌کنند.

در چنین جهانی، نه جای پرسش از خیر و شر باقی می‌ماند، نه از راستی و ناراستی. اخلاق، سلیقه‌ای شد! هویت، انتخابی روزانه! و خدا (حتی اگر نامش بر زبان باشد) دیگر سنگ محکِ هیچ چیز نیست. انسانِ پسامدرن، چون بی‌جهت‌ترین ذرّه در طوفان معناها، تنها نظاره‌گر فروپاشی خویش است.

و حال، ما وارثان این ویرانه‌ایم. باید بپرسیم: اگر همه چیز بازی است، پس چرا رنج واقعی‌ست؟ اگر حقیقت وجود ندارد، پس این اضطراب چیست که آرام‌مان نمی‌گذارد؟

پست‌مدرنیسم، شاید پاسخی به بحران مدرنیته بود، اما خود بدل به بحرانی ژرف‌تر شد؛ بحرانی که تنها با بازگشت به ساحت معنا، مرجعیت دین و حقیقت می‌توان از آن عبور کرد.

#پست‌مدرنیسم

@nebraase | پارسا دارابی
16.05.202510:48
سوره‌ی کهف، پرده‌برداری از اسرار نهفته‌ی خداوند است؛ سفری پررمزوراز به سرزمینِ ایمان و توکّل. 

قصه‌ی اصحاب کهف که در غار، مأوای ایمان شدند و خوابشان سال‌ها طول کشید، تا قدرت الهی را به نمایش بگذارند: ﴿نَحْنُ نَقُصُّ عَلَيْكَ نَبَأَهُم بِالْحَقِّۚ إِنَّهُمْ فِتْيَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَزِدْنَاهُمْ هُدًى﴾ (کهف: ۱۳) 

داستان کشتی شکسته‌ای که با زخمی نجات یافت و دست طمعکاران را کوتاه کرد؛ ﴿فَأَرَدتُّ أَنْ أَعِيبَهَا وَكَانَ وَرَاءَهُم مَّلِكٌ يَأْخُذُ كُلَّ سَفِينَةٍ غَصْبًا﴾ (کهف: ۷۹) 

حکایت پسری که مرگش، از مهری پنهان پرده برداشت و آرامش را به دل والدینش بازگرداند؛ ﴿فَأَرَدْنَا أَن يُبْدِلَهُمَا رَبُّهُمَا خَيْرًا مِّنْهُ زَكَاةً وَأَقْرَبَ رُحْمًا﴾ (کهف: ۸۱) 

و دیواری که بی‌صدا، میراث یتیمان را از چشمان حریصان پوشاند؛ ﴿وَأَمَّا الْجِدَارُ فَكَانَ لِغُلَامَيْنِ يَتِيمَيْنِ فِي الْمَدِينَةِ﴾ (کهف: ۸۲) 

در هر خط از این سوره، نوری پنهان است که تنها با چراغ ایمان آشکار می‌شود. سوره‌ی کهف، فانوسی است میان دو جمعه؛ چراغی از جنس یقین که راه را برای جویندگان هموار می‌کند؛

﴿مَنْ قَرَأَ سُورَةَ الْكَهْفِ يَوْمَ الْجُمُعَةِ أَضَاءَ لَهُ مِنَ النُّورِ مَا بَيْنَ الْجُمُعَتَيْنِ﴾  (صحیح مسلم، صحیح بخاری)
«کسی که در جمعه، سوره کهف را بخواند، میان این جمعه تا جمعه‌ی بعد، نوری در جانش شعله‌ور می‌شود؛ نوری که روزها را روشن‌تر و دل را استوارتر می‌سازد».

#سنت_را_زندگی_کنیم ، #قرآن_را_زندگی_کنیم

@nebraase | پارسا دارابی
05.05.202513:24
﴿لِيُنفِقْ ذُو سَعَةٍ مِّن سَعَتِهِ

این آیه دریچه‌ای است به افقی بس ژرف در فهم معنا و حقیقتِ انفاق. قرآن، با گزینش واژه‌ی ﴿سَعَةٍ﴾ به‌جای «مال»، دامنه‌ی انفاق را از حوزه‌ی مادی فراتر می‌برد و آن را به گستره‌ی وجودی انسان پیوند می‌زند.

﴿سَعَةٍ﴾، آن ظرفیت نهفته در انسان است که گاه به صورت ثروت نمایان می‌شود، گاه در سخنی شیرین، گاه در دستی یاری‌گر، و گاه در لبخندی که زخمی را مرهم می‌نهد.

در ﴿سَعَةٍ﴾ دیگر انفاق، نه فعلی مادی، بلکه تجلی احسان است در هر ساحتی که انسان در آن وسعتی دارد؛
- کسی که علم دارد، انفاقش تعلیم است!
- آن‌که مهربان است، انفاقش نوازش دل‌ها!
- آن‌که لبخند دارد، انفاقش امیدبخشی است.

و این همان اقتصادِ رحمت است که؛
بر مدار «جُبر» می‌چرخد، نه «جَبر»،
بر مدار «دل‌نوازی» می‌چرخد، نه «الزام».

این نگاه، تربیتی عمیق را پدید می‌آورد: انسان باید پیوسته ﴿سَعَةٍ﴾ی خویش را بازشناسد، آن را رشد دهد، و از آن ببخشد؛ زیرا در منطق قرآنی، ارزش انسان به میزان دارایی‌اش نیست، بلکه به اندازه‌ی گشایشی است که در خود پدید می‌آورد و در آن وسعت، دیگران را شریک می‌سازد.

#قرآن_را_زندگی_کنیم ، #بخشش

@nebraase | پارسا دارابی
05.05.202501:29
رسالت اسلام، طرحی است فرازمانی و فرامکانی برای شکوفایی وجود انسانی در تمامی ساحت‌ها؛ طرحی که تنها ذهن‌های سترگ، آزاد از سطحی‌نگری و جزئی‌پرستی، توان درک و خدمت صادقانه به آن را دارند. ذهنیت‌های کوچک، گرفتار در مناسبات حقیر قدرت، شهرت یا شعائر بی‌روح، هرچند مدعی خدمت به دین‌اند، اما خدمت‌شان غالباً به تحریف و تقلیل می‌انجامد. آنان اسلام را در قالب‌های محدود، آیین‌نامه‌های جزئی یا نمایش‌های ظاهری محصور می‌کنند، در حالی‌که پیام این دین، فراخوانی است به بیداری تمدنی، تحول تاریخی، و شکوفایی عقل و قلب انسان در مسیر عبودیت خداوند. تنها کسانی می‌توانند با رسالت اسلام هم‌افق شوند که عظمت این افق را دریافته و از اسارت عادت‌ها، تعصب‌ها و جاه‌طلبی‌ها رهایی یافته باشند. استاد بزرگوارم «سید قطب» در تفسیر «في ظلال القرآن» و ذیل آیه‌ی ۲ سوره‌ی بقره می‌آورد؛

«این دین، رازهای خود را به کسی نمی‌سپارد و مهار خویش را به دست کسی نمی‌دهد، مگر آن‌که با همه وجود به سویش آید، قلب خویش را از آنِ او سازد، نیت خود را برایش خالص کند، و او را از هر چیزِ جز او جدا سازد... این دین بزرگتر از آن است که در ذهنی کوچک بگنجد یا به عنوان مشغله‌ای حاشیه‌ای در زندگی به آن پرداخته شود».

#رسالت_اسلام ، #سطحی_نگری ، #اذهان_کوچک

@nebraase | پارسا دارابی
11.05.202511:12
خیانت به واژه‌ها؛ قلب مفاهیم و مهندسی انحراف

از پیچیده‌ترین شیوه‌های تحریف حقیقت در ساحت اندیشه و اجتماع، قلب مفاهیم (یعنی وارونه‌سازی عمدیِ نسبت میان واژه و معنا، به‌گونه‌ای که حقیقت به ضد خود تبدیل شود) است.

گاه واژه‌ای اصیل و ریشه‌دار، در خدمت معنایی نادرست و منحرف قرار می‌گیرد، و گاه مفهومی فاسد و گمراه‌کننده، با واژه‌ای مقبول و مشروع بزک می‌شود. این نه تنها یک خطای زبانی، بلکه فرایندی هدفمند برای انحراف ذهن و فریب وجدان جمعی است.

قرآن کریم این ترفند را به‌روشنی افشا می‌کند؛ آن‌گاه که گروهی با داعیه‌ی خیرخواهی و اصلاح‌طلبی گفتند: ﴿إِنَّمَا نَحْنُ مُصْلِحُونَ﴾ پاسخ آمد: ﴿أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَٰكِن لَا يَشْعُرُونَ﴾.

اینجا خداوند نه‌تنها ادعای آن‌ها را نفی می‌کند، بلکه حقیقت را معکوسِ آنچه ادعا شده معرفی می‌سازد؛ گویا «اصلاح»، مفهومی خدایی و مرزدار است، که با الفاظ و نیت‌نمایی‌ها مصادره نمی‌شود.

در زمانه‌ی ما نیز، واژه‌هایی چون «رحمت»، «مدارا»، «عدالت»، «آزادی» و حتی «ایمان»، با تحریف معنایی و جداسازی از نظام توحیدی، در خدمت پروژه‌هایی قرار گرفته‌اند که نتیجه‌شان فروپاشی مرزهای حق و باطل، و زوال احساس تکلیف در دل مؤمنان است.

این همان صورتی از اصلاح‌طلبیِ زبانی است که باطنی فاسد دارد؛ مدعیان اصلاح‌اند، اما به تعبیر قرآن، مفسدانی‌اند که خود درک نمی‌کنند.

در برابر این جریان، وظیفه‌ی اهل ایمان، نه فقط دفاع از واژه‌ها، بلکه حراست از حقیقت نهفته در پسِ واژه‌هاست؛ چرا که گاه واژه‌ها بسان نقاب‌هایی‌اند که باطن انحراف را در چهره‌ی فضیلت پنهان می‌سازند.

و این، همان مرز باریکی است که ایمان اصیل را از ایمانِ بزک‌شده‌ی بی‌ریشه جدا می‌سازد.

#تصحیح_مفاهیم ، #قلب_مفاهیم ، #نقاب_فریب

@nebraase | پارسا دارابی
11.05.202502:39
فروپاشی اخلاق: از انحطاط درونی تا مرگ تمدن

هر تمدنی دو ستون دارد: معنا و اخلاق...
وقتی معنا تضعیف شود، اخلاق فرو می‌ریزد؛ و با فروریختن اخلاق، تمدن نیز از درون می‌پوسد، هرچند پوسته‌ی آن قرن‌ها باقی بماند.

در تحلیل «ابن خلدون» و دیدگاه‌های معاصرینی چون «مالک ‌ابن نبی» و «ابراهیم السكران»، انحطاط اخلاق نه از فقدان قانون، بلکه از گسست در «منظومه‌ی معنایی» آغاز می‌شود.

هنگامی که «حقیقت» از مرکز نظام ارزش‌ها کنار می‌رود و جای آن را «منفعت‌طلبی» و «ذائقه‌ی جمعی» می‌گیرد، اخلاق به ابزاری تبدیل می‌شود، نه غایت. در این نقطه، دیگر اخلاق یک اصل نیست؛ بلکه گزینه‌ای است که بسته به منافع، انتخاب یا حذف می‌شود.

و این همان لحظه‌ای است که تمدن‌ها آرام آرام می‌میرند...

بزرگترین خیانت به اخلاق، نه از دشمنان، بلکه از نخبگان و خواصِ بی‌رسالت رخ می‌دهد؛
آنان که از بیم طرد شدن، از مرزهای حقیقت عقب‌نشینی می‌کنند!
آنان که به‌نام عقلانیت، «تساهل» را جایگزین تمییز حق و باطل می‌کنند!
و آنان که اخلاق را از سرچشمه‌ی وحی جدا کرده و به روانشناسی‌های سکولار تقلیل می‌دهند.

اخلاق بدون توحید، دکور است و تمدن بدون اخلاق، ماشین مرگ...

جامعه‌ای که در آن؛
«حیا» خجالت‌آور تلقی می‌شود،
«امانت» ساده‌لوحی شمرده می‌شود،
و «غیرت» را عقب‌ماندگی می‌دانند...
نه به‌سوی آزادی، که به‌سوی زوال می‌رود؛ ولو در لباس پیشرفت.

این هشدار نیست؛ بلکه تشخیص است...
اگر به احیای امت اسلامی می‌اندیشیم، باید بازسازی اخلاق را نه به مثابه‌ی یک «شعار»، بلکه به مثابه‌ی یک «پروژه‌ی تمدنی» آغاز کنیم؛ پروژه‌ای که؛ از بازگشت به قرآن، از فهم مقاصدی دین، و از تزکیه نفس می‌گذرد.

و چه حقیقتی روشن‌تر از این که؛ امت با «جهاد» زنده می‌شود، اما با «اخلاق» باقی می‌ماند...

#فروپاشی_اخلاق ، #بازسازی_تمدن ، #اخلاق

@nebraase | پارسا دارابی
29.04.202512:05
.
در تحلیل تمدنی وضعیت کنونی اروپا، تعبیر «خاموشی روح» از «مالک ابن نبی» دقیق‌ترین چارچوب تحلیلی را ارائه می‌دهد. اروپای معاصر، با وجود حفظ ظواهر تمدنی‌اش، از درون دچار «فقدان پروژه‌ی وجودی» شده است؛ جامعه‌ای که روزگاری «اراده‌ی معطوف به قدرت» نیچه‌ای داشت، امروز به مصرف‌کننده‌ای منفعل تبدیل شده که حتی توان تصور آینده‌ای متفاوت را از دست داده است. این «خاموشی» در سه سطح خود را نشان می‌دهد: در «سیاست» با بحران مشروعیت نهادهای لیبرال دموکراسی، در «اقتصاد» با وابستگی ساختاری به نظام‌های مالی بی‌ثبات، و در «فرهنگ» با جایگزینی چندفرهنگی‌گرایی سطحی به جای گفتگوی تمدنی عمیق. بحران انرژی کنونی اروپا تنها نماد بیرونی این فروپاشی درونی است؛ نشانه‌ای که ثابت می‌کند تمدنی که روزی جهان را روشن کرد، امروز حتی قادر به تأمین روشنایی خویش نیست.

#افول_هژمونی_غرب ، #روح_خاموش

@nebraase | پارسا دارابی
Войдите, чтобы разблокировать больше функциональности.