post.reposted:
| پنجهنامه: تاریخ و خاطره |



22.04.202507:57
🔹 ... هرچه فراوان شود قدرش برود ...
📕خواجه نظامالملک طوسی، سیرالملوک (سیاستنامه)، بهکوشش محمود عابدی، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۹۸ش، ص ۱۸۲.
🔸 تازه این دوران سلجوقی است، خواجه اگر در زمانهٔ ما بود چه میگفت که از درودیوار دکتر و استاد و استاد تمام و پروفسور و آیتالله و اسطوره و چهره ماندگار و ... میبارد!😊
*خطر: ارزش، اعتبار و بزرگی.
🆔 t.me/HistoryandMemory
📕خواجه نظامالملک طوسی، سیرالملوک (سیاستنامه)، بهکوشش محمود عابدی، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ۱۳۹۸ش، ص ۱۸۲.
🔸 تازه این دوران سلجوقی است، خواجه اگر در زمانهٔ ما بود چه میگفت که از درودیوار دکتر و استاد و استاد تمام و پروفسور و آیتالله و اسطوره و چهره ماندگار و ... میبارد!😊
*خطر: ارزش، اعتبار و بزرگی.
🆔 t.me/HistoryandMemory


19.04.202523:39
اینجا ایران است. نگاهی کنیم به اسامی برخی از بانکها و شبه بانکهای ایران اسلامی:
صالحین
حکمت ایرانیان
کوثر
رسالت
نور
مؤسسه ثامنالحجج،
میزان،
فرشتگان،
افضل
توس،
وحدت،
آرمان
قوامین
حکمت
انصار.
علاوه بر اسامی ریاکارانه فوق، روسا و وامگیرندههای کلان در شنیعترین ریاکاریهای مذهبی نظیر هدیه به عتبات و غسل میت آخوندهای مذهبی با هم رقابت میکنند!
این حجم عظیم ریاکاری بیدلیل نیست. توجه داشته باشید کلیه موسسات فوق، به دلیل نرخهای بهره منفی، عامل اصلی رانت اقتصادی اند و به دلیل ناکارایی و وام از بانک مرکزی عامل اصلی تورم اند.
فقط یادتان باشد در زمان شاه مخلوع محال و بلاتصور بود کسی بتواند یا بخواهد اسامی شریف فوق را برای موسسات نزولخوری انتخاب کند. یعنی صاحبان کاباره و جاکشهای شهرنو هم چنین هتک حرمتی را بر نمیتابیدند و قمه میکشیدند. یعنی در مخیلهها نمیگنجید. اما آخوندها افسار ملت را به دست گرفته به سمت جهنم دویدند.
خلاصه زمانهای نیست که به نامها و نشانها و ظواهر اعتماد کنید. ای ملت خودتان را بدجور گرفتار کردید! آخر مسلمان، آن هم شیعه، قرار نبود اینقدر به غیر پیغامبر و امام اطمینان کند!
صالحین
حکمت ایرانیان
کوثر
رسالت
نور
مؤسسه ثامنالحجج،
میزان،
فرشتگان،
افضل
توس،
وحدت،
آرمان
قوامین
حکمت
انصار.
علاوه بر اسامی ریاکارانه فوق، روسا و وامگیرندههای کلان در شنیعترین ریاکاریهای مذهبی نظیر هدیه به عتبات و غسل میت آخوندهای مذهبی با هم رقابت میکنند!
این حجم عظیم ریاکاری بیدلیل نیست. توجه داشته باشید کلیه موسسات فوق، به دلیل نرخهای بهره منفی، عامل اصلی رانت اقتصادی اند و به دلیل ناکارایی و وام از بانک مرکزی عامل اصلی تورم اند.
فقط یادتان باشد در زمان شاه مخلوع محال و بلاتصور بود کسی بتواند یا بخواهد اسامی شریف فوق را برای موسسات نزولخوری انتخاب کند. یعنی صاحبان کاباره و جاکشهای شهرنو هم چنین هتک حرمتی را بر نمیتابیدند و قمه میکشیدند. یعنی در مخیلهها نمیگنجید. اما آخوندها افسار ملت را به دست گرفته به سمت جهنم دویدند.
خلاصه زمانهای نیست که به نامها و نشانها و ظواهر اعتماد کنید. ای ملت خودتان را بدجور گرفتار کردید! آخر مسلمان، آن هم شیعه، قرار نبود اینقدر به غیر پیغامبر و امام اطمینان کند!
post.reposted:
تـُراث📚کانال عدنان فلّاحی

17.04.202512:59
ملتی که در تلاش برای زندگی بدون دین است ـ ولو اینکه با یک شکل کمرنگ و تقلیل یافته از دین تعامل کند ـ هرگز نخواهد توانست که وفاداری شهروندان خود را طلب کند و محکوم به زوال است. [در بریتانیا] ما به مدت سه قرن از توزیعی برخوردار بوده ایم که در آن، احساسات مذهبی و ملی یکدیگر را تأیید میکردند؛ در حالیکه اولی شکافهای برآمده از دومی را پر میکرد و دومی هم زیادهرویهای طبیعی اولی را تعدیل میکرد.
Roger Scruton,
Our Church: A Personal History of the Church of England,
Atlantic Books: 2013.
#محافظهکاری_انگلیسی
@AdnanFallahi
Roger Scruton,
Our Church: A Personal History of the Church of England,
Atlantic Books: 2013.
#محافظهکاری_انگلیسی
@AdnanFallahi


15.04.202505:54
درد دل یک ریتارد با رهبر ریتاردتر از خودش!
post.reposted:
MDHN HQ Resources



12.04.202513:53
حضور زنان در فتوگرافهای اواخر قرن 19 و اوايل 20 يا با نام شهر و روستا و يا با ذکر دين و آئين و يا قوم و طايفه همراه هستند. زن عرب، خوزستانی، گيلک، کرد، زنجانی، ايروانی، کلدانی، زرتشتی، شوشتری، اصفهانی، شيرازی، خراسانی، مازندرانی، يهودی، ارمنی، تهرانی، بختياری و ...
گاهی حتی بسيار کلی تر مثل ايرانی، غربی، عشاير. درباری، نوازنده.
گاهی حتی بسيار کلی تر مثل ايرانی، غربی، عشاير. درباری، نوازنده.
09.04.202521:10
#خرافات_حکومتی
محمود احمدی نژاد، ١٣٨٧:
«برای نسلی که شاهد انقلاب بوده و برای کسانی که در فرهنگ توحیدی امام خمینی پرورش یافته اند، غیر معمول نیست که نور خدا را در دنیای سیاست و به طور خاص در پیروزیهای مکرر انقلابی و ارزشهای اسلامی در لبنان، فلسطین، عراق، ایران و حتی در نیویورک ببینند. بلکه بر عکس، آنچه غیر معمول است این که این هاله ی نور را نبینند.»
محمود احمدی نژاد، ١٣٨٧:
«برای نسلی که شاهد انقلاب بوده و برای کسانی که در فرهنگ توحیدی امام خمینی پرورش یافته اند، غیر معمول نیست که نور خدا را در دنیای سیاست و به طور خاص در پیروزیهای مکرر انقلابی و ارزشهای اسلامی در لبنان، فلسطین، عراق، ایران و حتی در نیویورک ببینند. بلکه بر عکس، آنچه غیر معمول است این که این هاله ی نور را نبینند.»
20.04.202516:15
18.04.202517:29
17.04.202501:15
اعدامهای زندانیهای چپی در دهه شصت یک تصفیه حساب بین رادیکالهای عنقلابی بود
دوباره اصلاحطلبان و بیت منتظری گزارشی به بیبیسی فرستادهاند راجع به اعدامهای دهه شصت. دوباره موضوع را زنده کردهاند. محسن کدیور گفته است:
«اعدامهای ۶۷ و اعتراض شدید آقای منتظری به آنها نقطه عطفی در جمهوری اسلامی است. این اعدامها به جراحی بزرگ در نظام انجامید. با حذف منتظری از چرخه نظام، جمهوری اسلامی این شد که الان هست.
جریانی حذف شد، و جریان دیگری زمام قدرت را به دست گرفت. جریانی حذف شد که که قائل نسبی به حقوق بشر، حکومت قانون و رعایت موازین شرعی و اخلاقی بود. جریان دیگری به کمک احمد خمینی و اطلاعات ریشهری بالا آمد که حاصلش انتخاب دومین رهبر جمهوری اسلامی با چشمبندی هاشمی رفسنجانی در مجلس خبرگان رهبری بود و آن شد که ادامهاش را داریم میبینیم!»
————
در حقیقت، مشابه سایر عنقلابهای جهان، تعدادی چپی تندرو و متعصب توسط همرزمان سابق خود معدوم شدند. منتظری هم که هم آدم سادهای بود و حیوان سیاسی نبود و ایدئولوژیک خالص بود وجدانش به درد آمد و اعتراض کرد و با توطئه احمد خمینی و ری شهری برکنار شد و جناح ایدئولوژیک چپ به نفع جناح راست و موتلفه و «عملگرا» کنار رفت. آن اعدامها نقطه سیاهی بود و تعداد زیادی جوان فریبخورده جان خود را از دست دادند. تندرو و متعصب و خر بودن تا قبل از ارتکاب جرم دلیل شلاق هم نیست چه برسد به اعدام. اما….اما…اما….
۱-بر خلاف نظر جناب کدیور ، برکناری منتظری حداقل در کوتاه مدت به نفع ملت تمام شد. جناح عملگرای راست قابل تحملتر به نظر میرسید. منتظری و چپیها ایدئولوژیک بودند و یک نقطه مثبت در نگاه حکمرانی ایشان پیدا نمیشود. باند منتظری به ویژه بسیار رادیکال بود که به شخصیت عنقلابیون نجف آباد و اصفهان بر میگردد. «اعتقاد نسبی به حقوق بشر، حکومت قانون و رعایت موازین شرعی و اخلاقی» اغراق است! عنقلاب ۵۷ همه فاضلاب خوک بود. اعتراض منتظری به اعدامها قابل تقدیر است، ولی عنقلابیون را تطهیر نمی کند.
در ضمن در آن زمان جناح چپ کاملا از خمینی بر علیه منتظری حمایت کرد. دنبال دسیسه احمد خمینی راه افتادند و در آن زمان منتظری را مسخره کردند و بعدها که ورق برگشت سینهزنی را آغاز کردند.
۲- اعدامشدگان بیگناه نبودند. اکثراً مستحق اعدام نبودند. ولی فریب خورده و بلای جان مردم و مسبب فلاکت ۵۷ بودند.
میدانید مظلومان واقعی که بودند؟ ملت بدبخت ایران! من و شما! کشتگان جنگ و تحریم! میلیونها ازدواج تاخیر افتاده و نفوس به دنیا ناآمده! معتادان و فقرا و آوارگان و مفلوکان تورم و تعصب و بدبختی. نتیجه مستقیم عنقلاب ۵۷.
۳-نهایتاً مطلب مهمی را میخواهم به جوانان بگویم: اعتمادی به بزرگشدگان عنقلاب نیست! کدیور مسلمان و متدین است. شریف و باوجدان هم است. صداقت هم دارد و بهای آن را پرداخته است. اما مثل یک چریک چپی وابستگیهای عمیق ایدئولوژیک خود را نگاه میدارد. این وابستگیهای ایدئولوژیکی یک سم خطرناک و انحرافی اصولی است. مثل یک دلبستگی کور است. این جماعت تا وقتی عنقلاب را استفراغ نکنند قابل اعتماد نیستند. من در آینده دو خطر بزرگ در راه آزادی می بینم: یکی اصلاحطلبان مخلص، و دیگری تکنوکراتهای دلسوز و متخصص! یعنی دوگروه دیگر از نخبگان!
خلاصه حواستان جمع پیراهن عثمان و دم روباهها باشد. چون زیر نقاب وجدان و حقوق بشر ممکن است برنامههایی نهفته باشد. اعدامهای دهه شصت جنایت بزرگی بود، اما نباید سایر جنایات و کثافات جمهوری و عنقلاب را کمرنگ کند. دادخواهی برای معدومین نباید به مظلومنمایی چپیها بینجامد یا ما را از مسایل بنیادی سیاسی غافل کند.
دوباره اصلاحطلبان و بیت منتظری گزارشی به بیبیسی فرستادهاند راجع به اعدامهای دهه شصت. دوباره موضوع را زنده کردهاند. محسن کدیور گفته است:
«اعدامهای ۶۷ و اعتراض شدید آقای منتظری به آنها نقطه عطفی در جمهوری اسلامی است. این اعدامها به جراحی بزرگ در نظام انجامید. با حذف منتظری از چرخه نظام، جمهوری اسلامی این شد که الان هست.
جریانی حذف شد، و جریان دیگری زمام قدرت را به دست گرفت. جریانی حذف شد که که قائل نسبی به حقوق بشر، حکومت قانون و رعایت موازین شرعی و اخلاقی بود. جریان دیگری به کمک احمد خمینی و اطلاعات ریشهری بالا آمد که حاصلش انتخاب دومین رهبر جمهوری اسلامی با چشمبندی هاشمی رفسنجانی در مجلس خبرگان رهبری بود و آن شد که ادامهاش را داریم میبینیم!»
————
در حقیقت، مشابه سایر عنقلابهای جهان، تعدادی چپی تندرو و متعصب توسط همرزمان سابق خود معدوم شدند. منتظری هم که هم آدم سادهای بود و حیوان سیاسی نبود و ایدئولوژیک خالص بود وجدانش به درد آمد و اعتراض کرد و با توطئه احمد خمینی و ری شهری برکنار شد و جناح ایدئولوژیک چپ به نفع جناح راست و موتلفه و «عملگرا» کنار رفت. آن اعدامها نقطه سیاهی بود و تعداد زیادی جوان فریبخورده جان خود را از دست دادند. تندرو و متعصب و خر بودن تا قبل از ارتکاب جرم دلیل شلاق هم نیست چه برسد به اعدام. اما….اما…اما….
۱-بر خلاف نظر جناب کدیور ، برکناری منتظری حداقل در کوتاه مدت به نفع ملت تمام شد. جناح عملگرای راست قابل تحملتر به نظر میرسید. منتظری و چپیها ایدئولوژیک بودند و یک نقطه مثبت در نگاه حکمرانی ایشان پیدا نمیشود. باند منتظری به ویژه بسیار رادیکال بود که به شخصیت عنقلابیون نجف آباد و اصفهان بر میگردد. «اعتقاد نسبی به حقوق بشر، حکومت قانون و رعایت موازین شرعی و اخلاقی» اغراق است! عنقلاب ۵۷ همه فاضلاب خوک بود. اعتراض منتظری به اعدامها قابل تقدیر است، ولی عنقلابیون را تطهیر نمی کند.
در ضمن در آن زمان جناح چپ کاملا از خمینی بر علیه منتظری حمایت کرد. دنبال دسیسه احمد خمینی راه افتادند و در آن زمان منتظری را مسخره کردند و بعدها که ورق برگشت سینهزنی را آغاز کردند.
۲- اعدامشدگان بیگناه نبودند. اکثراً مستحق اعدام نبودند. ولی فریب خورده و بلای جان مردم و مسبب فلاکت ۵۷ بودند.
میدانید مظلومان واقعی که بودند؟ ملت بدبخت ایران! من و شما! کشتگان جنگ و تحریم! میلیونها ازدواج تاخیر افتاده و نفوس به دنیا ناآمده! معتادان و فقرا و آوارگان و مفلوکان تورم و تعصب و بدبختی. نتیجه مستقیم عنقلاب ۵۷.
۳-نهایتاً مطلب مهمی را میخواهم به جوانان بگویم: اعتمادی به بزرگشدگان عنقلاب نیست! کدیور مسلمان و متدین است. شریف و باوجدان هم است. صداقت هم دارد و بهای آن را پرداخته است. اما مثل یک چریک چپی وابستگیهای عمیق ایدئولوژیک خود را نگاه میدارد. این وابستگیهای ایدئولوژیکی یک سم خطرناک و انحرافی اصولی است. مثل یک دلبستگی کور است. این جماعت تا وقتی عنقلاب را استفراغ نکنند قابل اعتماد نیستند. من در آینده دو خطر بزرگ در راه آزادی می بینم: یکی اصلاحطلبان مخلص، و دیگری تکنوکراتهای دلسوز و متخصص! یعنی دوگروه دیگر از نخبگان!
خلاصه حواستان جمع پیراهن عثمان و دم روباهها باشد. چون زیر نقاب وجدان و حقوق بشر ممکن است برنامههایی نهفته باشد. اعدامهای دهه شصت جنایت بزرگی بود، اما نباید سایر جنایات و کثافات جمهوری و عنقلاب را کمرنگ کند. دادخواهی برای معدومین نباید به مظلومنمایی چپیها بینجامد یا ما را از مسایل بنیادی سیاسی غافل کند.
post.reposted:
کانال روزِ خوش

13.04.202517:23
حد فاصل قایم شدن خاتمی تو توالت ساختمون سازمان ملل، تا گفتگوی رودررو با نماینده قاتل سلیمانی، معادل جوانی چند میلیون نفر بود، که خب فدای موهومات خلیفه خود خوانده
11.04.202517:00
پارادوکس برتری اخلاقی جواکش و قحوب بر علما و فقها و عرفا و ایدهفروشها
ابتدا مطلب زیر را بخوانید:
———-
*خاطره ای «از یک جاکش»*
*با عرض معذرت از شما*
یک راننده تاکسی خاطره ای از *دهه 40 شمسی* تعریف میکرد: روزی از «مرکز فاحشهخانههای شهر، مردی را سوار کردم. همان ابتدای مسیر، دو زن هم قصد داشتند سوار شوند که مسافر گفت آنها را سوار نکن، خودم کرایهی دوتا صندلی خالی را میپردازم.
به مقصد که رسیدیم مسافر کرایه سه نفر را پرداخت و در پاسخ به علت سوار نکردن آن دو زن گفت: چون *شغل من جاکشی* هست و اینجا بسیاری از مردم مرا میشناسند، بنابراین *برای حفظ آبروی آن دو تا زن که به نظر محترم بودند* نباید با من توی تاکسی دیده میشدند!
*من تحت تاثیر اخلاق و غیرت آن *جاکش محترم قرار گرفتم* و کرایهی دو نفر را به او برگرداندم.
ای کاش مسئولین دولتی *به اندازه یک جاکش در فکر آبرو و اعتبار مردمی با تمدنی چندین هزار ساله بودند* و اینقدر با فراموش کردن مردمان آبرودار کشور، *موجبات سقوط همه ارزشهای اخلاقی و انسانی و دین گریزی مردم و دین ستیزی جوانان نمیشدند*
*صد آفرین به جاکشهای آن روزها که از مسئولان امروز با شرفتر بودند*
————
مطلب فوق ساختگی نیست. در فضای آن روزها حتی بدمست ها و جاکشها همه به چیزهایی از اخلاق عیارانه اعتقاد داشتند. جاکشها و قحبهها چیزی نبودند جز گناهکاران ساده که نهایتا معطل بخشش خواهد بود. منحیثالمجموع، نه باعث تنزل اخلاقی جامعه، و نه مانعی برای فرهنگ و دینداری بودند.
اما بسیاری از الواط و اشرار شهر در ابتدای عنقلاب به کمیتهها پیوستند و مشغول غارت و فساد شدند (جوانهای امروز از کثافتکاری محیط کمیتهها خبر ندارند). بعداً هم به نهادهای اطلاعاتی و امنیتی پیوستند. امروزه هم جاکشهای خیابانی ایران دیگر مثل آن روزها نیستند. امروز همه چیز مافیایی و انحصاری و شبهدولتی شده و خانههای عفاف تحت مراکز مسوول درآمده. بیتالمالخوری به این کسب و کار هم وارد شده است. پای بعضی آخوندها هم به این کار باز شده و شنیدهام عرزشیها در نهادها برای آن ثوابتراشی هم میکنند! اوضاع سیاهتر و پیچیدهتر شده.
پس پارادوکس عجیبی مشاهده میکنیم: این علما و فقها و عارفان بودند که جاکشها و جندهها را تنزل اخلاقی دادند. آنها را و بقیه جامعه را بیدین و بیاصول ساختند. چگونه چنین چیزی ممکن است؟
پاسخ آن است که جواکش و قحوب آن زمان در فضای فروتنی و تسلیم آن زمان زندگی میکردند. به عبارت دیگر، ادعایی نداشتند! مشتی سیاهبخت بدون ادعا و تظاهر. اگر بهشان میگفتی گناهکار، نمیرنجیدند. پولشان را میگرفتند و میرفتند. خیلیهاشان بچه یتیم و بی سرپرست داشتند. از عشق و انسانیت و حتی ایمان کاملا تهی نبودند. طاغی نبودند. تخیل و پندار قدرت نداشتند.
اما در دهه پنجاه یک موج عظیم شورش و طغیان فرعونی و ریاکاری و باد و تمایز طلبی و ادعا و پندار از مراکز نخبهزایی (حوزه و دانشگاه) شروع شد و نهایتاً واژه بر حقیقت برتری یافت. کار مراکز نخبهسازی چیزی نیست جز تولید بخار مغزی و سنگینی قلبی و پندار باطل. کل جامعه ،دست بسته، به چنگ ابلیس افتاد. نسل مردان ورافتاد. نتیجه این که جاکش آن زمان با استاد اخلاق این زمان قابل مقایسه نیست.
خلاصه، اولاً ابلیس سلاحی بهتر از «باد پندار» ندارد و ثانیا همهمان گروگان و مقهور زمانه هستیم.
————-
پی نوشت : بازار سکس جزیی از اکوسیستم طبیعی شهرها در طول تاریخ است. مانند مستراح که جزیی لازم از یک خانه است. حذف مستراح باعث میشود که تخلیگران همه جای خانه را اشغال کنند. اگر بخواهم شهری آرمانی طراحی کنم با این کار و کسب مبارزه نمیکنم، بلکه در حاشیه شهر قرار خواهم داد و اسباب ظلم و اجحاف و استثمار را در آن از بین خواهم برد. مانند هلند.
تازه، در دوران مدرن، وظیفه تولید و تربیت نسل بعدی مدیران رده بالای بروکراسیها نیز به عهده همین صنف بوده است. در ایران اداراتی نظیر تعزیرات و بسیج اقتصادی کادر خود را از میان فرزندان همین قشر انتخاب میکنند.
[خطاب به اِخوان متشرعین دلواپس: کار و کسب سکس در طول تاریخ وجود داشته، از جمله در مراکز تمام خلافتها. بازار بردهفروشی وجود داشته با کنیزکان نیمه برهنه در سطح شهر. بنابراین نمیتوانید از این مساله پیراهن عثمان بسازید. اما می دانم تلاش خود را خواهید کرد. هنر دیگری ندارید.]
ابتدا مطلب زیر را بخوانید:
———-
*خاطره ای «از یک جاکش»*
*با عرض معذرت از شما*
یک راننده تاکسی خاطره ای از *دهه 40 شمسی* تعریف میکرد: روزی از «مرکز فاحشهخانههای شهر، مردی را سوار کردم. همان ابتدای مسیر، دو زن هم قصد داشتند سوار شوند که مسافر گفت آنها را سوار نکن، خودم کرایهی دوتا صندلی خالی را میپردازم.
به مقصد که رسیدیم مسافر کرایه سه نفر را پرداخت و در پاسخ به علت سوار نکردن آن دو زن گفت: چون *شغل من جاکشی* هست و اینجا بسیاری از مردم مرا میشناسند، بنابراین *برای حفظ آبروی آن دو تا زن که به نظر محترم بودند* نباید با من توی تاکسی دیده میشدند!
*من تحت تاثیر اخلاق و غیرت آن *جاکش محترم قرار گرفتم* و کرایهی دو نفر را به او برگرداندم.
ای کاش مسئولین دولتی *به اندازه یک جاکش در فکر آبرو و اعتبار مردمی با تمدنی چندین هزار ساله بودند* و اینقدر با فراموش کردن مردمان آبرودار کشور، *موجبات سقوط همه ارزشهای اخلاقی و انسانی و دین گریزی مردم و دین ستیزی جوانان نمیشدند*
*صد آفرین به جاکشهای آن روزها که از مسئولان امروز با شرفتر بودند*
————
مطلب فوق ساختگی نیست. در فضای آن روزها حتی بدمست ها و جاکشها همه به چیزهایی از اخلاق عیارانه اعتقاد داشتند. جاکشها و قحبهها چیزی نبودند جز گناهکاران ساده که نهایتا معطل بخشش خواهد بود. منحیثالمجموع، نه باعث تنزل اخلاقی جامعه، و نه مانعی برای فرهنگ و دینداری بودند.
اما بسیاری از الواط و اشرار شهر در ابتدای عنقلاب به کمیتهها پیوستند و مشغول غارت و فساد شدند (جوانهای امروز از کثافتکاری محیط کمیتهها خبر ندارند). بعداً هم به نهادهای اطلاعاتی و امنیتی پیوستند. امروزه هم جاکشهای خیابانی ایران دیگر مثل آن روزها نیستند. امروز همه چیز مافیایی و انحصاری و شبهدولتی شده و خانههای عفاف تحت مراکز مسوول درآمده. بیتالمالخوری به این کسب و کار هم وارد شده است. پای بعضی آخوندها هم به این کار باز شده و شنیدهام عرزشیها در نهادها برای آن ثوابتراشی هم میکنند! اوضاع سیاهتر و پیچیدهتر شده.
پس پارادوکس عجیبی مشاهده میکنیم: این علما و فقها و عارفان بودند که جاکشها و جندهها را تنزل اخلاقی دادند. آنها را و بقیه جامعه را بیدین و بیاصول ساختند. چگونه چنین چیزی ممکن است؟
پاسخ آن است که جواکش و قحوب آن زمان در فضای فروتنی و تسلیم آن زمان زندگی میکردند. به عبارت دیگر، ادعایی نداشتند! مشتی سیاهبخت بدون ادعا و تظاهر. اگر بهشان میگفتی گناهکار، نمیرنجیدند. پولشان را میگرفتند و میرفتند. خیلیهاشان بچه یتیم و بی سرپرست داشتند. از عشق و انسانیت و حتی ایمان کاملا تهی نبودند. طاغی نبودند. تخیل و پندار قدرت نداشتند.
اما در دهه پنجاه یک موج عظیم شورش و طغیان فرعونی و ریاکاری و باد و تمایز طلبی و ادعا و پندار از مراکز نخبهزایی (حوزه و دانشگاه) شروع شد و نهایتاً واژه بر حقیقت برتری یافت. کار مراکز نخبهسازی چیزی نیست جز تولید بخار مغزی و سنگینی قلبی و پندار باطل. کل جامعه ،دست بسته، به چنگ ابلیس افتاد. نسل مردان ورافتاد. نتیجه این که جاکش آن زمان با استاد اخلاق این زمان قابل مقایسه نیست.
خلاصه، اولاً ابلیس سلاحی بهتر از «باد پندار» ندارد و ثانیا همهمان گروگان و مقهور زمانه هستیم.
————-
پی نوشت : بازار سکس جزیی از اکوسیستم طبیعی شهرها در طول تاریخ است. مانند مستراح که جزیی لازم از یک خانه است. حذف مستراح باعث میشود که تخلیگران همه جای خانه را اشغال کنند. اگر بخواهم شهری آرمانی طراحی کنم با این کار و کسب مبارزه نمیکنم، بلکه در حاشیه شهر قرار خواهم داد و اسباب ظلم و اجحاف و استثمار را در آن از بین خواهم برد. مانند هلند.
تازه، در دوران مدرن، وظیفه تولید و تربیت نسل بعدی مدیران رده بالای بروکراسیها نیز به عهده همین صنف بوده است. در ایران اداراتی نظیر تعزیرات و بسیج اقتصادی کادر خود را از میان فرزندان همین قشر انتخاب میکنند.
[خطاب به اِخوان متشرعین دلواپس: کار و کسب سکس در طول تاریخ وجود داشته، از جمله در مراکز تمام خلافتها. بازار بردهفروشی وجود داشته با کنیزکان نیمه برهنه در سطح شهر. بنابراین نمیتوانید از این مساله پیراهن عثمان بسازید. اما می دانم تلاش خود را خواهید کرد. هنر دیگری ندارید.]
09.04.202517:00
نسل شرور ۵۷
راجع به شرارت همافران این لینک توضیح مفصل داده:
«علی زادۀ طباطبایی وکیل دادگستری و وکیل خانوادۀ هاشمی و عضو حزب کارگزاران یادداشتی در روزنامۀ شرق امروز نوشته و در آنجا از فروپاشی ارتش و دوران همافری خودش تعریف کرده و گفته است که چگونه همافران نمک نشناس ارتش شاه را فروپاشاندند. کاری به کارش نداشتم تا کنون اما حسم چنین بود هنگام خواندن نوشته اش که نوعی غرور و "خوب کردیم و خدمت کردیم" را هم قاطی خاطراتش کرده برای عزیز بی جهت کردن خودش و بویژه که واقعیت را در سه مورد تحریف کرده و یا دروغ گفته. اول اینکه نگفته شاه از ابتدا هم آنان را با وعدۀ حقوق زیاد و درجۀ همافری استخدام کرده بود و کسی را بزور وارد همافری نکرده بود که مدعی شده ناراضی بودند و علیزاده درجۀ پائین شان را گفته اما از حقوق های کلان شان ذکری نکرده است. دوم اینکه همافران شورشی یک مشت اوباش بودند و بعلاوۀ چپ های وابسته به سازمان های چریکی و تک و توکی مذهبی که به رهبری همان همافر اخراجی از سوی من که در بالا ذکر کردم (محمد طاهری) رهبری و هدایت می شدند با کارت شناسایی جعلی درجه سروانی. که خود طاهری هم بعد از انقلاب بدلیل انتساب هدایت باندهای چپاول کاخ ها و اماکن درباری و اموال مستشاران امریکایی فرار کرده از ایران؛ خیلی سریع از صحنۀ ظاهری کنار رفت بخاطر داشتن تابلوی شرارت ذاتی. و سوم اینکه نگفته همۀ خسارت های انقلابی از فرصت طلبی امثال خودش و متحجرانی مثل همافر نورشاهی و سلیمی قرآن و ... هم نشأت گرفت و آنان برعکس رفقای چپشان که حداقل در همکاری با متحجران خیانت شان را ادامه ندادند تا همین امروز هم توجیه گر حکومت آخوندهای ریاکار هستند و هم از توبره خورده اند و هم از آخور درحال ارتزاق از فقر و عقب ماندگی مردم ایران هستند.»
https://dalghakirani.blogspot.com/2016/02/blog-post_8.html?m=1
راجع به شرارت همافران این لینک توضیح مفصل داده:
«علی زادۀ طباطبایی وکیل دادگستری و وکیل خانوادۀ هاشمی و عضو حزب کارگزاران یادداشتی در روزنامۀ شرق امروز نوشته و در آنجا از فروپاشی ارتش و دوران همافری خودش تعریف کرده و گفته است که چگونه همافران نمک نشناس ارتش شاه را فروپاشاندند. کاری به کارش نداشتم تا کنون اما حسم چنین بود هنگام خواندن نوشته اش که نوعی غرور و "خوب کردیم و خدمت کردیم" را هم قاطی خاطراتش کرده برای عزیز بی جهت کردن خودش و بویژه که واقعیت را در سه مورد تحریف کرده و یا دروغ گفته. اول اینکه نگفته شاه از ابتدا هم آنان را با وعدۀ حقوق زیاد و درجۀ همافری استخدام کرده بود و کسی را بزور وارد همافری نکرده بود که مدعی شده ناراضی بودند و علیزاده درجۀ پائین شان را گفته اما از حقوق های کلان شان ذکری نکرده است. دوم اینکه همافران شورشی یک مشت اوباش بودند و بعلاوۀ چپ های وابسته به سازمان های چریکی و تک و توکی مذهبی که به رهبری همان همافر اخراجی از سوی من که در بالا ذکر کردم (محمد طاهری) رهبری و هدایت می شدند با کارت شناسایی جعلی درجه سروانی. که خود طاهری هم بعد از انقلاب بدلیل انتساب هدایت باندهای چپاول کاخ ها و اماکن درباری و اموال مستشاران امریکایی فرار کرده از ایران؛ خیلی سریع از صحنۀ ظاهری کنار رفت بخاطر داشتن تابلوی شرارت ذاتی. و سوم اینکه نگفته همۀ خسارت های انقلابی از فرصت طلبی امثال خودش و متحجرانی مثل همافر نورشاهی و سلیمی قرآن و ... هم نشأت گرفت و آنان برعکس رفقای چپشان که حداقل در همکاری با متحجران خیانت شان را ادامه ندادند تا همین امروز هم توجیه گر حکومت آخوندهای ریاکار هستند و هم از توبره خورده اند و هم از آخور درحال ارتزاق از فقر و عقب ماندگی مردم ایران هستند.»
https://dalghakirani.blogspot.com/2016/02/blog-post_8.html?m=1
20.04.202516:11
«اقای حکمتیار من خیلی کنجکاو شدم که بدونم ویژگی های یک قهرمان چیه. شما گفتید تاریخ ایران مثل مستراح هست و نباید دنبال قهرمان رفت. حداقل در خارج چه قهرمان هایی هست؟مثلا چند نمونشو بگید تا به عنوان استاندارد یک فرد قهرمان در تظر بگیرمش»
پاسخ: اولا بنده عرض کردم تاریخ تصنعی (یعنی ساخته شده) معاصر مثل مستراح است. یعنی غالب شخصیت های بزرگ شده ونامدار تاریخ معاصر شخصیت های مضر و گمراه و مزخرف و نابودگر بوده اند. بنابراین شما در این تاریخ کاذب معاصر نمی توانی دنبال قهرمان باشی. گمراه خواهی شد. ولی شخصیت های مثبت و چیزدان هم داشته ایم که به حاشیه رانده شده اند و در این کانال آنها را ذکر کرده ایم. عنایت بفرمایید که یک تضاد بین دانستن و محبوبیت وجود دارد و اگر شخصی زیاد دانست محبوب نمی شود و بعید است «قهرمان» شناخته شود.
از آن طرف یکی از کسانی که تحسین کامل جهان را برانگیخته آن مرد عادی چینی بود که در جریان تظاهرات چینی ها در سال ۱۹۸۹ جلوی تانک ها ایستاد. کسی هم نمی داند اسمش چه بود و بر سرش چه آمد.
البته هر کسی را تحسین می کنیم لزوما قهرمانش نمی دانیم. اصلا قهرمان کیست؟ مثلا بگوییم قهرمان سیاسی واقعی شاید کسی باشد که به تعهد و سوگند خود وفادار بوده و در مقابل آتش توده می ایستد. از این ها زیاد نداشته ایم. شجاع الدوله ، میر بهادر در دوران مشروطه و بعد افرادی نظیر تیمساران زاهدی، رحیمی و خسروداد و بدره ای و اویسی بودند. شهدای قیام یا کودتای نوژه هم دلاور بودند. (واژه کودتا برای من منفی نیست). قطعا هیچ حرامزاده پوپولیست را ولو این که تهاوری و یا حتی لیاقتی نشان داده باشد نمی توان قهرمان خطاب کرد.
اما اصولا چرا باید دنبال قهرمان سازی بود؟ روش خوبی برای واقع گرایی سیاسی نیست. سریعا می تواند کفرآلود شود. این روش سوسیالیست هاست و روش مسلمانی نیست. ما قدیسان خود را داریم و بس. من خودم هیچ موقع به قهرمان فکر نمی کنم.
پاسخ: اولا بنده عرض کردم تاریخ تصنعی (یعنی ساخته شده) معاصر مثل مستراح است. یعنی غالب شخصیت های بزرگ شده ونامدار تاریخ معاصر شخصیت های مضر و گمراه و مزخرف و نابودگر بوده اند. بنابراین شما در این تاریخ کاذب معاصر نمی توانی دنبال قهرمان باشی. گمراه خواهی شد. ولی شخصیت های مثبت و چیزدان هم داشته ایم که به حاشیه رانده شده اند و در این کانال آنها را ذکر کرده ایم. عنایت بفرمایید که یک تضاد بین دانستن و محبوبیت وجود دارد و اگر شخصی زیاد دانست محبوب نمی شود و بعید است «قهرمان» شناخته شود.
از آن طرف یکی از کسانی که تحسین کامل جهان را برانگیخته آن مرد عادی چینی بود که در جریان تظاهرات چینی ها در سال ۱۹۸۹ جلوی تانک ها ایستاد. کسی هم نمی داند اسمش چه بود و بر سرش چه آمد.
البته هر کسی را تحسین می کنیم لزوما قهرمانش نمی دانیم. اصلا قهرمان کیست؟ مثلا بگوییم قهرمان سیاسی واقعی شاید کسی باشد که به تعهد و سوگند خود وفادار بوده و در مقابل آتش توده می ایستد. از این ها زیاد نداشته ایم. شجاع الدوله ، میر بهادر در دوران مشروطه و بعد افرادی نظیر تیمساران زاهدی، رحیمی و خسروداد و بدره ای و اویسی بودند. شهدای قیام یا کودتای نوژه هم دلاور بودند. (واژه کودتا برای من منفی نیست). قطعا هیچ حرامزاده پوپولیست را ولو این که تهاوری و یا حتی لیاقتی نشان داده باشد نمی توان قهرمان خطاب کرد.
اما اصولا چرا باید دنبال قهرمان سازی بود؟ روش خوبی برای واقع گرایی سیاسی نیست. سریعا می تواند کفرآلود شود. این روش سوسیالیست هاست و روش مسلمانی نیست. ما قدیسان خود را داریم و بس. من خودم هیچ موقع به قهرمان فکر نمی کنم.
18.04.202515:33
حسن رحیم پور ازغدی
حزب توده در خراسان با توجه به سابقه مذهبی مردم از قالب مذهبی برای عضوگیری استفاده میکرد. مشهد پایگاه اکثر گروه های التقاطی و مرکز سوسیالیسم اسلامی بود. ضمن این که اصولا جریانات ضد عقلی و فرقهای در مشهد و خراسان سابقه دیرینه دارند و در شناخت مشتریان خود (اقشار متصلب ضد عقلی) نیز تبحر کاملی دارند. متعصب مشهدی با متعصب اصفهانی و شیراز (متاثر از یهودیه) تفاوت دارد. اصولا شاید بتوان دوران خامنهای را دوران تفوق تعصب خراسانی دانست (با کمی اغماض وتقریب).
استاد ازغدی هم حاصل همان محیط است. کمونیستی بیتعارف است. بالاتر از این مردک ازگل هم در تشکیلات سری کمونیستها وجود دارد. نهایتاً این مهرهای بیش نیست. در رادیکالیسم خود حرص دارد که همواره نشان مسالهای روانی است که در چهره خبیث او هم منعکس شده است. شکنجهگر و بازجوی اطلاعات هم است. غیر قابل درمان است. خدا عمرش را کوتاه کند.
پینوشت: شایعه همجنسبازی راجع به این مردک شنیده شده، ولی طبیعتاً هیچ سندی ارائه نشده است. این شایعات در حلقه کمونیستهای مشهد سابقه دارد و نمیدانیم آیا روزی اسرار این حلقه فاش خواهد شد یا خیر. این را میدانیم که هنر جذب و مدیریت مفعولین روحی را به تکامل رساندهاند.
حزب توده در خراسان با توجه به سابقه مذهبی مردم از قالب مذهبی برای عضوگیری استفاده میکرد. مشهد پایگاه اکثر گروه های التقاطی و مرکز سوسیالیسم اسلامی بود. ضمن این که اصولا جریانات ضد عقلی و فرقهای در مشهد و خراسان سابقه دیرینه دارند و در شناخت مشتریان خود (اقشار متصلب ضد عقلی) نیز تبحر کاملی دارند. متعصب مشهدی با متعصب اصفهانی و شیراز (متاثر از یهودیه) تفاوت دارد. اصولا شاید بتوان دوران خامنهای را دوران تفوق تعصب خراسانی دانست (با کمی اغماض وتقریب).
استاد ازغدی هم حاصل همان محیط است. کمونیستی بیتعارف است. بالاتر از این مردک ازگل هم در تشکیلات سری کمونیستها وجود دارد. نهایتاً این مهرهای بیش نیست. در رادیکالیسم خود حرص دارد که همواره نشان مسالهای روانی است که در چهره خبیث او هم منعکس شده است. شکنجهگر و بازجوی اطلاعات هم است. غیر قابل درمان است. خدا عمرش را کوتاه کند.
پینوشت: شایعه همجنسبازی راجع به این مردک شنیده شده، ولی طبیعتاً هیچ سندی ارائه نشده است. این شایعات در حلقه کمونیستهای مشهد سابقه دارد و نمیدانیم آیا روزی اسرار این حلقه فاش خواهد شد یا خیر. این را میدانیم که هنر جذب و مدیریت مفعولین روحی را به تکامل رساندهاند.
post.reposted:
کانال روزِ خوش

16.04.202513:46
عیسی گفت:
اُف بر شما ای علمای ریاکار،که از سویی خانۀ بیوهزنان را غارت میکنید و از دیگر سو،برای تظاهر،نماز خود را طول میدهید.اُف بر شما ای علمای ریاکار،که از نعناع و شِوید و زیره نیز عشریه میگیرید،اما احکام مهمترِ شریعت را که همانا عدالت و رحمت و امانت است،نادیده میگیرید.اُف بر شما ای علمای ریاکار،که همچون گورهایی هستید سفیدکاری شده که از بیرون زیبا به نظر میرسند،اما درون آنها پُر است از استخوانهای مردگان و انواع نجاسات.خود را به مردم پارسا مینمایید،اما در باطن مملو از شرارتید.وای بر شما ای علمای ریاکار،که برای پیامبرانی که پدرانتان کشتند مقبره میسازید و آنچه را پدرانتان آغاز کردند،شما به کمال میرسانید.
عهد جدید؛انجیل مَتّی، ۲۳: ۱۳-۳۲
@Thegooddayy
اُف بر شما ای علمای ریاکار،که از سویی خانۀ بیوهزنان را غارت میکنید و از دیگر سو،برای تظاهر،نماز خود را طول میدهید.اُف بر شما ای علمای ریاکار،که از نعناع و شِوید و زیره نیز عشریه میگیرید،اما احکام مهمترِ شریعت را که همانا عدالت و رحمت و امانت است،نادیده میگیرید.اُف بر شما ای علمای ریاکار،که همچون گورهایی هستید سفیدکاری شده که از بیرون زیبا به نظر میرسند،اما درون آنها پُر است از استخوانهای مردگان و انواع نجاسات.خود را به مردم پارسا مینمایید،اما در باطن مملو از شرارتید.وای بر شما ای علمای ریاکار،که برای پیامبرانی که پدرانتان کشتند مقبره میسازید و آنچه را پدرانتان آغاز کردند،شما به کمال میرسانید.
عهد جدید؛انجیل مَتّی، ۲۳: ۱۳-۳۲
@Thegooddayy
post.reposted:
تـُراث📚کانال عدنان فلّاحی

12.04.202519:13
در امور مذهبی نیز ایرانیان در نتیجهی برخوردهای شگفتانگیزی که با عقاید جزمی داشته اند انبوه بسیار عظیمی از عقاید مزبور را در مغزهایشان انباشته اند که هیچکس قادر به تخلیه و پاکسازی آن نیست و همیشه مانع خواهد شد که یک عقیده واحد و کامل در این سرزمین مستقر شود. این کشور شباهت به باتلاق بزرگی دارد که هیچ پایهی چوبی را با استحکام نمیشود در آن فرو کرد ولی برعکس میتواند هر بنایی را که روی آن بسازند در اعماق خود فرو ببرد.
کُنت دوگوبینو،
سه سال در آسیا (سفرنامهی دوگوبینو 1858ـ1855)،
ص270،
ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی،
تهران: نشر قطره، 1383.
@AdnanFallahi
کُنت دوگوبینو،
سه سال در آسیا (سفرنامهی دوگوبینو 1858ـ1855)،
ص270،
ترجمه عبدالرضا هوشنگ مهدوی،
تهران: نشر قطره، 1383.
@AdnanFallahi
11.04.202515:00
شکست خوارج یعنی پیروزی اسلام
خبری بسیار عالی رسید که حشدالشعبی یعنی همان نیروی شبه نظامی ایجاد شده توسط نوابغ سپاه قرار است منحل شود. سال گذشته سال خوبی برای شیعیان و اسلام بود، اگر شعور داشته باشیم. انهدام هزب الله یک نعمت بزرگ برای شیعه سنتی بود که در سال های اخیر بیم آن می رفت زیر سلطه اخوانیسم شیعی خفه شود. یکی از بدترین و ضد تمدنی ترین ابداعات ایرانی ها یعنی مافیای شبه نظامی به عراق صادر شده بود و ممکن بود مافیای رجاله ها در عراق نیز رسمیت پیدا کند و ریشه گیرد و کشور را سال ها به گند بکشد. خوشبختانه شعور و مقاومت عراقی ها بیش از ایرانی ها بود که در پنجاه سال اخیر با خوارج ایرانی بسیار منفعل برخورد کردند. دم عراقی ها و آقای سیستانی گرم. شکر گوییم و دعا کنیم باقی خوارج نیز به دخمه های تاریخی خود برگردند.
خبری بسیار عالی رسید که حشدالشعبی یعنی همان نیروی شبه نظامی ایجاد شده توسط نوابغ سپاه قرار است منحل شود. سال گذشته سال خوبی برای شیعیان و اسلام بود، اگر شعور داشته باشیم. انهدام هزب الله یک نعمت بزرگ برای شیعه سنتی بود که در سال های اخیر بیم آن می رفت زیر سلطه اخوانیسم شیعی خفه شود. یکی از بدترین و ضد تمدنی ترین ابداعات ایرانی ها یعنی مافیای شبه نظامی به عراق صادر شده بود و ممکن بود مافیای رجاله ها در عراق نیز رسمیت پیدا کند و ریشه گیرد و کشور را سال ها به گند بکشد. خوشبختانه شعور و مقاومت عراقی ها بیش از ایرانی ها بود که در پنجاه سال اخیر با خوارج ایرانی بسیار منفعل برخورد کردند. دم عراقی ها و آقای سیستانی گرم. شکر گوییم و دعا کنیم باقی خوارج نیز به دخمه های تاریخی خود برگردند.
09.04.202516:34
همافرهای احمق
روش نوشتن محمد قائد را دوست ندارم. خیلی ویراژ می دهد و خیلی در استایل روشنفکری خود زیاده روی و خودنمایی می کند. بعلاوه وی روشنفکر و طبعا چپ زده بوده و گروه خونی اش کاملا با ما متفاوت است. اما افشاگری ها و نکته بینی های جالبی دارد. در آخرین نوشته اش در مورد خیانت همافران نکته های جالبی گفته. خلاصه اش آن که خواسته های خارق العاده حقیرانه صنفی باعث خیانت و نمک نشناسی این گروه و نهایتا منجر به جنگ های خیابانی و سقوط شاه شد.
البته قبلا گفته ام شاه اگر اراده اش را داشت می توانست در بهمن ۵۷ هم به راحتی عنقلاب را سرکوب کند. رفقا و سمپات های زیادی داشت مانند سادات و صدام و پینوشه و سوهارتو که می توانستند تا آرام شدن اوضاع نیروهایی کمکی را اعزام کنند و غائله را سه ماهه بخوابانند.
افسوس که تقدیر این گونه بود و ما باید فقط بیندیشیم که چگونه مستحق نفرین شدیم.
https://www.mghaed.com/essays/observation/ranting_vs_US_57_et_al.htm
روش نوشتن محمد قائد را دوست ندارم. خیلی ویراژ می دهد و خیلی در استایل روشنفکری خود زیاده روی و خودنمایی می کند. بعلاوه وی روشنفکر و طبعا چپ زده بوده و گروه خونی اش کاملا با ما متفاوت است. اما افشاگری ها و نکته بینی های جالبی دارد. در آخرین نوشته اش در مورد خیانت همافران نکته های جالبی گفته. خلاصه اش آن که خواسته های خارق العاده حقیرانه صنفی باعث خیانت و نمک نشناسی این گروه و نهایتا منجر به جنگ های خیابانی و سقوط شاه شد.
البته قبلا گفته ام شاه اگر اراده اش را داشت می توانست در بهمن ۵۷ هم به راحتی عنقلاب را سرکوب کند. رفقا و سمپات های زیادی داشت مانند سادات و صدام و پینوشه و سوهارتو که می توانستند تا آرام شدن اوضاع نیروهایی کمکی را اعزام کنند و غائله را سه ماهه بخوابانند.
افسوس که تقدیر این گونه بود و ما باید فقط بیندیشیم که چگونه مستحق نفرین شدیم.
https://www.mghaed.com/essays/observation/ranting_vs_US_57_et_al.htm
20.04.202513:00
فرق تعصب و دجالیت خراسانی با مناطق مرکزی
پرسش: ویژگی تعصب خراسانی چیست که گفتید دوران خامنه ای را شکل داده است؟
این بیان ما بیان تقریبی و کلی بود. یعنی این توصیفات را نمی توان زیاد علمی و دقیق کرد. اما در حالت کلی ویژگی دجالیسم مشهدی عبارت است از: التقاط و مارمولک بازی بیشتر، باند بازی قوی تر ، تمایلات ضد عقلی و ضد گفتگویی شدیدتر، تکیه بر روابط مرید و مرادی و پیوند قوی تری با سوسیالیسم جهانی ، چهره هایی مثل محمدرضا حکیمی، شریعتی، خامنه ای و آشوری، مجاهدین و فداییان خلق
مناطق مرکزی: در تعصب خود «خالص تر»، متحجر تر، کمی نحس تر ،کمی سازگاری منطقی درونی بیشتر، کمی بازتر نسبت به بحث و عضوگیری، کمی سنتی تر، خلاصه کمی یهودی تر
چهره هایی مثل مصباح، جنتی، منتظری ، مکارم، لاریجانی ها ، هیات موتلفه
این ها بحث هایی نیست که در کتاب های جامعه شناسی پیدا کنید و در عین حال مهم است. قبول دارم که توصیفاتی کلی و ناپخته ومغلوط است و در این حد زیاد قابل استفاده نیست. ولی بالاخره بحثرا باید از جایی آغاز کرد.
پرسش: ویژگی تعصب خراسانی چیست که گفتید دوران خامنه ای را شکل داده است؟
این بیان ما بیان تقریبی و کلی بود. یعنی این توصیفات را نمی توان زیاد علمی و دقیق کرد. اما در حالت کلی ویژگی دجالیسم مشهدی عبارت است از: التقاط و مارمولک بازی بیشتر، باند بازی قوی تر ، تمایلات ضد عقلی و ضد گفتگویی شدیدتر، تکیه بر روابط مرید و مرادی و پیوند قوی تری با سوسیالیسم جهانی ، چهره هایی مثل محمدرضا حکیمی، شریعتی، خامنه ای و آشوری، مجاهدین و فداییان خلق
مناطق مرکزی: در تعصب خود «خالص تر»، متحجر تر، کمی نحس تر ،کمی سازگاری منطقی درونی بیشتر، کمی بازتر نسبت به بحث و عضوگیری، کمی سنتی تر، خلاصه کمی یهودی تر
چهره هایی مثل مصباح، جنتی، منتظری ، مکارم، لاریجانی ها ، هیات موتلفه
این ها بحث هایی نیست که در کتاب های جامعه شناسی پیدا کنید و در عین حال مهم است. قبول دارم که توصیفاتی کلی و ناپخته ومغلوط است و در این حد زیاد قابل استفاده نیست. ولی بالاخره بحثرا باید از جایی آغاز کرد.
18.04.202503:08
در شگفتم از کسانی که گمان می کنند بدون سلطنت و بدون اعتقادات مذهبی عمیق و گسترده می توان به دولت حداقلی و آزادی حداکثری رسید. اگر فکر می کنید ترجمه دو کتاب هایک و اظهارات دو تا تکنوکرات و دو تا مدرک دانشگاهی و دو تا بحث روزنامه ای شما را به اقتصاد آزاد می رساند ، یا جوان هستید یا دانشگاهی و در هر حال متوهم و خام. محصولات کارخانه را با ماشین آلات آن اشتباه می گیرید. آخر چجور از پس غول توده محوری یا پوپولیسم بر می آیید؟
البته اندکی اصلاح در وضع قاراشمیش جاری از عهده سوسیالیست ها هم ساخته است و هنری لازم ندارد. اما رها کردن افسانه ۱۵۰ ساله دولت در کشور ما به دو عنصر سلطنت و مذهب احتیاج دارد. سند؟ تاریخ ایران و جهان.
پی نوشت: البته نهاد های سنتی شرط لازم اند نه کافی.
پی نوشت دوم: برای تحقق این امر و زنده کردن سنن پایمال شده به چه احتیاج داریم ؟
البته اندکی اصلاح در وضع قاراشمیش جاری از عهده سوسیالیست ها هم ساخته است و هنری لازم ندارد. اما رها کردن افسانه ۱۵۰ ساله دولت در کشور ما به دو عنصر سلطنت و مذهب احتیاج دارد. سند؟ تاریخ ایران و جهان.
پی نوشت: البته نهاد های سنتی شرط لازم اند نه کافی.
پی نوشت دوم: برای تحقق این امر و زنده کردن سنن پایمال شده به چه احتیاج داریم ؟
15.04.202513:08
بدون کوچکترین شناخت شخصی از این عقبافتاده حاضرم هزار دلار شرطبندی کنم حداقل یک لیسانس مهندسی (ترجیحا برق) و یک کارشناسی ارشد اقتصاد یا مدیریت یا عرفان دارد. این فرد در درجه اول قربانی نظام آموزشی است (که برای همین کار درست شده) و در درجه بعد قربانی خصوصیات منفی شخصیتی خودش که باعث شده زیادی اسیر دانشگاه و حوزه و ایده شود.
واقعیت این است که مراکز نخبهپروری در واقع مراکز تخمکِشی و عقلکُشی هستند. زیاد با مرغداری تفاوت ندارند.
از افرادی که روی این مراکز حساب میکنند یا از آن نان میخورند و هوادار جذب میکنند بر حذر باشید. به خصوص تکنوکراتها.
واقعیت این است که مراکز نخبهپروری در واقع مراکز تخمکِشی و عقلکُشی هستند. زیاد با مرغداری تفاوت ندارند.
از افرادی که روی این مراکز حساب میکنند یا از آن نان میخورند و هوادار جذب میکنند بر حذر باشید. به خصوص تکنوکراتها.
post.reposted:
MDHN HQ Resources

12.04.202514:20
از دختر زنجانی چيزی نمی دانيم اما حداقل اينکه عکس اصلی در آلبوم ها وجود دارد و عکس اول می 1881 گرفته شده.
طراحی و حکاکی از ايوان پرانيشنيکوف است. يک نکته جالب اينکه حدود 336 کليشه حکاکی از هنرمندان متفاوت است. من هنوز به يک جمع بندی نرسيده ام که چند نفر هستند.
طراحی و حکاکی از ايوان پرانيشنيکوف است. يک نکته جالب اينکه حدود 336 کليشه حکاکی از هنرمندان متفاوت است. من هنوز به يک جمع بندی نرسيده ام که چند نفر هستند.
08.04.202502:55
موضوع برای همه تجاوزکاران صدق می کند و امری بدیهی است: یعنی مقدار زحمت و گرفتاری که به منظور تسلط و تجاوز ایجاد می کنند خیلی بیشتر است از ارزش مادی تجاوز. فرق دزدی و تجاوز هم همین است. خلاصه آنکه باید از متجاوزین بخواهیم تا دزد بشوند. مثلا اوقاف را بین عارفان و مفسرین و فقها و مداحان تقسیم کنیم تا دست از منبر ها بردارند. نفت وگاز هم برای سپاه و ارتش. زمین دانشگاه هم به روشنفکران و دانشگاهیان بدهیم و ساختمان ادارات را هم به نام تکنوکرات ها بزنیم. هنرمندان عرزشی و اساتید اخلاق امتیاز توزیع هرویین و شیشه را داشته باشند. اساتید مدیریت و اقتصاددانان امتیاز خانه های عفاف را بگیرند که البته ظرف یک هفته منجر به ورشکستگی این مراکز و فرار مشتریان خواهد شد. منتهی همه این امتیازات با این شرط که شر خودشان را کم کنند. مطمئنا، وضع ایران بسیار بهتر خواهد شد. اگر می خواهید بهتر هم شود، می توان مناطقی را به آلمان و آمریکا و انگلیس و ژاپن و دوبی اجاره صدساله داد: واقعیتی که کتمان نتوان کرد.
البته واضح است که هرگز چنین موافقتی اتفاق نمی افتد. نخبگان هرگز نظمی را که این قدر برایشان قدرت و پول آورده رها نمی کنند که به بخش خصوصی بروند، ولو با دریافت باج. تسلیم نخبگان به آزادی یعنی لگام زدن به حرص. یعنی خاتمه دادن دروغ. یعنی مهار عقده. این کار را نمی توانند. اقتضای طبیعت این نژادها نیست.
البته واضح است که هرگز چنین موافقتی اتفاق نمی افتد. نخبگان هرگز نظمی را که این قدر برایشان قدرت و پول آورده رها نمی کنند که به بخش خصوصی بروند، ولو با دریافت باج. تسلیم نخبگان به آزادی یعنی لگام زدن به حرص. یعنی خاتمه دادن دروغ. یعنی مهار عقده. این کار را نمی توانند. اقتضای طبیعت این نژادها نیست.
Показано 1 - 24 из 86
Войдите, чтобы разблокировать больше функциональности.