
Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

ufo
نسیم|دامپزشک
اَدا،گربه،درس و برخی مسائل دیگر
اَدا،گربه،درس و برخی مسائل دیگر
Рейтинг TGlist
0
0
ТипПубличный
Верификация
Не верифицированныйДоверенность
Не провернныйРасположение
ЯзыкДругой
Дата создания каналаКвіт 02, 2019
Добавлено на TGlist
Черв 23, 2024Рекорды
22.04.202515:20
14.6KПодписчиков28.02.202523:59
100Индекс цитирования22.04.202509:03
3.9KОхват одного поста21.03.202516:23
2.6KОхват рекламного поста18.04.202516:10
4.13%ER11.09.202423:59
29.33%ERR21.04.202520:07
18.04.202520:28
post.reposted:
·Alaska, Alaska·

31.03.202505:12
نمیدونم کی این جمله رو گفته بود که آدم همیشه به اندازهی یه تصمیم فاصله داره با اینکه کل مسیر زندگیش عوض بشه، ولی همین.
18.04.202521:48
یه مدت طولانی که تحت فشار باشی (حالا به هر دلیلی) دیگه از زندگی عادی جدا میشی. دیگه اصلا مهم نیست کی چکار کرد یا نکرد. مهم نیست کی چه بلایی سرش میاد. فقط این تویی این وسط که باید نجاتش بدی. اولویت هات رو طوری عوض میکنی که بتونی خودت رو نجات بدی. اما این اولویت بندی از نظر هیچ کس جز خودت قابل قبول نیست. چون اون ها شرایط تورو نداشتن. بیشتر به نظرشون تو خودخواه بودی. و اره خودخواه بودی اما کی گفته نباید خودخواه بود وقتی در نهایت میبینی تو خودت رو داری فقط و دوست و یار و رفیق و معشوقه و خانواده همه از یک جایی به بعد دیگه کاری از دستشون بر نمیاد. شایدم بر میاد و فقط اولویت بندیشون عوض شده. چیزی که تو نمیفهمی، چون جای اونا نیستی. و به نظرت بقیه خیلی خودخواهن.
23.04.202522:43
اگر از خدا بپرسن چه کاریو هرگز نمیتونی انجام بدی میگه درست کردن ساعت خواب این بندهم.
post.reposted:
کآ

06.04.202511:13
احتمالا بنویسم، بخونم، بسازم، برقصم، بکارم، ببافم، بپزم، ببوسم، ببارم، بخوام، بتونم بگم، بشنوم، ببخشم، ببازم، بشناسم، بگذرم، ببینم، بچشم، بچینم، بپوشم، بگردم، بخندم، برم، بفهمم، بپرم، بیوفتم، بترسم، بدوام، بخوابم، به یاد بیارم، بجنگم، به دست بیارم و بمونم.
23.04.202511:42
رپ عربیانگلیسی
post.reposted:
کالیایف

17.04.202522:54
«بگو خداوند میدهد؛ و خداوند باز میستاند. بگو سپاس برای پروردگار.»
24.04.202500:41
انگار نجاتم داد این آهنگ
16.04.202521:09
بسیار هورمونال، رقیق، گریه آلود، زودرنج و هیولام.
06.04.202519:26
post.reposted:
گلبو

22.04.202514:59
فهمیدم که همیشه خواستن، همراهه با درد کشیدن. هربار چیزی رو خواستم، دریچههای سختی رو هم با اون خواسته، باز کردم. بسته به نوعِ هدف/خواسته/طَلب، زحمت متفاوتی کشیدم. میخواد اون خواستن خرید ماشین باشه، یا ترک کردن یک عادت بد، هر خواستهای، هزینهای داره. این قانون اول این دنیاست. فهمیدم که زندگی مدام در حالِ یاد دادنه، چراییش رو نمیدونم، هدفش رو هم نمیدونم، واقعیتش اینه که دیگه نمیخوام بدونم، از گلاویز شدن با یافتنِ معنا در زندگی، فقط لحظهی اکنون رو از دست دادم. فقط میدونم که زندگی، علاقهی زیادی داره که انسان رو تراش بده، همواره و مداوم، در وجودش میلِ به خواستن رو میندازه و میشینه به تماشا که چطور برای رسیدن به این خواسته، تقلا میکنه و پوست میندازه. برای تکتک میلیارد انسانی که تا الان اومدن و رفتن، همین برنامه رو داشته. برای هرکس، به یک شکل مجزا، با توجه به داستانِ اون فرد، رشد کردنش رو به تماشا نشسته، و انسان رو مجبور میکنه که رشد کنه، اگه رشد نکنه، انقدر تکرار میکنه که یاد بگیره.
پس راهِ لذت بردن از زندگی چیه؟ راه رهایی از این رنج ابدی چیه؟ راه خشنود زندگی کردن چیه؟ در حقیقت، پاسخ اینه که راهی نیست، مگر اینکه دست از طلب برداری، که نمیشه، انسان همیشه میخواد، زاده شده که بخواد، حتی کسی که میگه نمیخوام هم دوست داره این نخواستن رو بخواد، و اگه نتونه نخواد، اذیت میشه. پس چطور میشه با وجود خواستن، با وجود میلِ رسیدن، لذت هم برد؟ ساده نیست. فرمولی نیست که در کلاس به دست بیاد، اینجا باز خود زندگی به کمک آدم میاد، یکی از دستاوردهای همین رنجها، اینه که یاد بگیری که چطور در حین پوستاندازی، از مسیر لذت ببری، فقط باید زود یاد بگیری، بازیش رو زود یاد بگیر وگرنه انقدر تکرار میکنه که خسته بشی. سخته، خیلی سخته. برای هرکسی هم متفاوته، اما همه میتونن. کسی که در مراحل آخر سرطان هست و به زودی میمیره، چطور میتونه همزمان که داره با مرگ میجنگه، رشد کنه؟ چطور میتونه خشنود باشه؟ نمیدونم. اما زندگی به کمک اون هم میاد. برای اون هم، داستانی داره که در نوع خودش، برای خودش، لذت ببره. همیشه بدون که وقتی دردی هست، درمانی هم هست. وقتی سیاهی هست، سفیدی هم وجود داره. بدون همدیگه معنایی ندارن، بدون همدیگه تعریف نمیشن. شاید نه اون سفیدیِ محصور در قالبِ افکارِ ما آدمها، بلکه به شکلی که زندگی برامون ترتیب داده.
باید یاد بگیریم اون سفیدیای که بهمون پیشکش میکنه رو، در کنار رنج و سیاهی، دوست داشته باشیم و بپذیریم، و با این پذیرش، لحظهلحظهی زندگی رو ببلعیم. نباید در این نبردِ بیرحمانه که هیچچیزش دست خودمون نیست، از زندگی ببازیم. باید باهاش دوست بشیم. وقتی با زندگی و بازیهاش همسو بشیم، آسودگی و آرامش به سراغمون میاد. تلاش کنیم، طلب کنیم، اما یاد بگیریم به وقت نیاز تسلیم بشیم. تسلیم شدن در برابر برنامهای که در نهایت، باعث رشد میشه، بهتر از کلنجار رفتن و جنگیدن و در عذاب زندگی کردنه. چارهای نیست. اون، قویتره.
پس راهِ لذت بردن از زندگی چیه؟ راه رهایی از این رنج ابدی چیه؟ راه خشنود زندگی کردن چیه؟ در حقیقت، پاسخ اینه که راهی نیست، مگر اینکه دست از طلب برداری، که نمیشه، انسان همیشه میخواد، زاده شده که بخواد، حتی کسی که میگه نمیخوام هم دوست داره این نخواستن رو بخواد، و اگه نتونه نخواد، اذیت میشه. پس چطور میشه با وجود خواستن، با وجود میلِ رسیدن، لذت هم برد؟ ساده نیست. فرمولی نیست که در کلاس به دست بیاد، اینجا باز خود زندگی به کمک آدم میاد، یکی از دستاوردهای همین رنجها، اینه که یاد بگیری که چطور در حین پوستاندازی، از مسیر لذت ببری، فقط باید زود یاد بگیری، بازیش رو زود یاد بگیر وگرنه انقدر تکرار میکنه که خسته بشی. سخته، خیلی سخته. برای هرکسی هم متفاوته، اما همه میتونن. کسی که در مراحل آخر سرطان هست و به زودی میمیره، چطور میتونه همزمان که داره با مرگ میجنگه، رشد کنه؟ چطور میتونه خشنود باشه؟ نمیدونم. اما زندگی به کمک اون هم میاد. برای اون هم، داستانی داره که در نوع خودش، برای خودش، لذت ببره. همیشه بدون که وقتی دردی هست، درمانی هم هست. وقتی سیاهی هست، سفیدی هم وجود داره. بدون همدیگه معنایی ندارن، بدون همدیگه تعریف نمیشن. شاید نه اون سفیدیِ محصور در قالبِ افکارِ ما آدمها، بلکه به شکلی که زندگی برامون ترتیب داده.
باید یاد بگیریم اون سفیدیای که بهمون پیشکش میکنه رو، در کنار رنج و سیاهی، دوست داشته باشیم و بپذیریم، و با این پذیرش، لحظهلحظهی زندگی رو ببلعیم. نباید در این نبردِ بیرحمانه که هیچچیزش دست خودمون نیست، از زندگی ببازیم. باید باهاش دوست بشیم. وقتی با زندگی و بازیهاش همسو بشیم، آسودگی و آرامش به سراغمون میاد. تلاش کنیم، طلب کنیم، اما یاد بگیریم به وقت نیاز تسلیم بشیم. تسلیم شدن در برابر برنامهای که در نهایت، باعث رشد میشه، بهتر از کلنجار رفتن و جنگیدن و در عذاب زندگی کردنه. چارهای نیست. اون، قویتره.
05.04.202516:45
14.04.202508:44
Войдите, чтобы разблокировать больше функциональности.