Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
That’s all folks! avatar

That’s all folks!

Рейтинг TGlist
0
0
ТипПубличный
Верификация
Не верифицированный
Доверенность
Не провернный
Расположение
ЯзыкДругой
Дата создания каналаApr 17, 2024
Добавлено на TGlist
Mar 23, 2025

Последние публикации в группе "That’s all folks!"

یا مثل نقطه‌هایی که به هم وصل می‌کنی تا یه شکل رو بسازی: توی ذهنت چیزهایی خودشون رو نشون می‌دن و تو ناخودآگاه به‌هم وصل‌شون می‌کنی. هرچی تو این کار بهتر بشی نتیجه جالب‌تر می‌شه. گاهی نتیجه فقط برای خودته و گاهی تبدیل می‌شه به چیزی برای همه: نقاشی‌ای، شعری، فیلمی… هرچی.
گاهی چیزی مثل یک نسیم پر از ایده و رنگ و تصویر می‌آد از آدم می‌گذره. حس خوبش باهات می‌مونه و اگه تنبل نباشی و دست‌به‌کار شی می‌تونی کشش بدی و با بقیه هم تقسیمش کنی. احتمالا همه‌ش همینه.
دوست داشتم درباره‌ی این جمله‌ای که رمان تازه‌م رو باش شروع کردم حرف بزنم. یک جمله‌ای بود که توی ذهنم شنیدم و درجا فهمیدم به درد شروع می‌خوره. بعد همینطوری که جلو رفتم جاش توی رمان عوض شد. اومد فصل سه بعد رفت وسط رمان و حالا آخرای رمانه. جلوتر شاید حذف شه اما همه‌ی حس‌وحال رمان از همین جمله اومد و شروع شد. دلم می‌خواد ازش حرف بزنم ولی نمی‌شه. یک لحظه‌هایی هست که دوست دارم حرف بزنم و هیچکس نیست باش حرف بزنم. بقیه‌ی وقتا دیگه مهم نیست. فقط همون لحظه‌ها مهم اند.
So close your eyes
Open your heart
To one who's dreaming of you


@IReallyHopeSoTwo
دل کندن از کفشی که مدتها پام بوده سخته برام. هیچ‌وقت در دوران بزرگسالی کفشم پاره نشده. این یکی اما هم بالاش و هم پایینش خط برداشت و بعد جر خورد. یک شماره بزرگ بود برام اما مثل همه‌ی کارهای دیگه‌م، لجوجانه نگهش داشتم و پام موند تا همون یک شماره بزرگتر بودن کار دستش داد و خط‌های بیش از حد باعث خرابیش شد.
امشب رفتم قدم بزنم و دوباره پوشیدمش و باهم یک ساعتی قدم زدیم. گاهی بارون می‌ریخت و گاهی نسیم خنکی می‌وزید و گاهی هم غم‌ودلتنگی نمی‌ذاشت اصلا ببینم کجام و دوروبرم چه خبره.
وقتی رسیدم خونه و کفش‌ها رو دست گرفتم حس کردم چرمش نرم‌تر شده. همیشه همینطوریه. وقتی دیگه کفشه رو نمی‌خوای انگار نرم‌تر می‌شه. مثل وقتی که می‌ری سلمونی و موهاتو توی آینه‌ی سلمونی می‌بینی و فکر می‌کنی این که خوبه، چرا کوتاهش کنم؟
بیخود گفتم دل کندن از کفشی که مدتها پام بوده سخته برام. آدم دلتنگ برای همه‌چی بیخودی مرثیه می‌خونه! وگرنه کفشه دیگه: می‌ذاریش دم در.
از تحمل کردن بدم می‌آد. همه‌ش هم دارم تحمل می‌کنم. همه‌چیو دارم تحمل می‌کنم. خفه شدم.
سال نو مبارک!
اولین چای سال نو رو در تنهایی و سکوت خونه‌م می‌نوشم. یاد همه‌ی کسانی که دوست‌شون دارم در قلبم زنده‌س و برای اولین‌بار بعد از مدت‌ها، در لحظه‌ی سال نو احساساتم سخت جوشان است!
حال حاضر!
در روز فقط یک ساعت خوب و خوشم و سعی می‌کنم تو همون یه ساعت با بقیه معاشرت کنم تا باقی روز که گاز می‌گیرم رو بی‌خیالم شن.
-اگه گنجو پیدا کردیم می‌شه پنجاه پنجاه تقسیمش کنیم؟
-من زودتر دنبالش بودم، خیلی تلاش کردم. هفتاد من.
-باشه پس هفتاد هفتاد.
-نمی‌شه که. باید مجموعش بشه صد.
- پس صدوپنجاه من، منفی پنجاه تو.



نقل به مضمون از فیلم
Getting Any?
ساخته تاکشی کیتانو
چه ترانه‌ای! چه صدای جوانی و چقدر چقدر زیاد غم و حسرت!
@bobdylan کانال باب دیلن
به مناسبت دور تازه‌ی افسردگی شدید که یک هفته‌ای هست آغاز به‌کار کرده و همین‌طور شش‌هزارتایی شدن کانال دوم زیبا و همیشه خواندنی زتز ال فولکز (این تی‌اچ رو ز تلفظ می‌کنه هرکی که هست حالا) می‌خواستم یک جلسه‌ی پرسش و پاسخ همین‌جا برگزار کنم و یک‌عالمه آهنگ غمگین رو‌کم‌کنی به یاد قدیما براتون بذارم اما متاسفانه خیلی وقته موسیقی در سرلوحه‌ی کارهای من که نیست هیچ، ته‌لوحه‌ش هم نیست. اینه که از این نظر متاسفانه کاری ازم برنمی‌آد. از نظرهای دیگه هم کاری ازم برنمی‌آد. فقط بتونم یه لیوان چای برای خودم روبه‌راه کنم راضی‌ام.
خیلی متن قشنگی شد، کاش داده بودمش نیویورکر.
با یک تقریب خوبی می‌تونم بگم دیگه جای سالم ندارم.
حیران آن دلم که کم از سنگ خاره نیست!



حافظ

Рекорды

06.04.202523:59
6.1KПодписчиков
27.02.202523:59
0Индекс цитирования
06.04.202509:34
1.6KОхват одного поста
15.04.202516:03
0Охват рекламного поста
24.03.202523:59
7.35%ER
07.03.202509:34
26.98%ERR

Развитие

Подписчиков
Индекс цитирования
Охват 1 поста
Охват рекламного поста
ER
ERR
MAR '25MAR '25MAR '25MAR '25MAR '25APR '25APR '25

Популярные публикации That’s all folks!

07.04.202500:19
گاهی چیزی مثل یک نسیم پر از ایده و رنگ و تصویر می‌آد از آدم می‌گذره. حس خوبش باهات می‌مونه و اگه تنبل نباشی و دست‌به‌کار شی می‌تونی کشش بدی و با بقیه هم تقسیمش کنی. احتمالا همه‌ش همینه.
07.04.202500:21
یا مثل نقطه‌هایی که به هم وصل می‌کنی تا یه شکل رو بسازی: توی ذهنت چیزهایی خودشون رو نشون می‌دن و تو ناخودآگاه به‌هم وصل‌شون می‌کنی. هرچی تو این کار بهتر بشی نتیجه جالب‌تر می‌شه. گاهی نتیجه فقط برای خودته و گاهی تبدیل می‌شه به چیزی برای همه: نقاشی‌ای، شعری، فیلمی… هرچی.
05.04.202501:34
So close your eyes
Open your heart
To one who's dreaming of you


@IReallyHopeSoTwo
23.03.202513:55
از تحمل کردن بدم می‌آد. همه‌ش هم دارم تحمل می‌کنم. همه‌چیو دارم تحمل می‌کنم. خفه شدم.
04.04.202519:42
دل کندن از کفشی که مدتها پام بوده سخته برام. هیچ‌وقت در دوران بزرگسالی کفشم پاره نشده. این یکی اما هم بالاش و هم پایینش خط برداشت و بعد جر خورد. یک شماره بزرگ بود برام اما مثل همه‌ی کارهای دیگه‌م، لجوجانه نگهش داشتم و پام موند تا همون یک شماره بزرگتر بودن کار دستش داد و خط‌های بیش از حد باعث خرابیش شد.
امشب رفتم قدم بزنم و دوباره پوشیدمش و باهم یک ساعتی قدم زدیم. گاهی بارون می‌ریخت و گاهی نسیم خنکی می‌وزید و گاهی هم غم‌ودلتنگی نمی‌ذاشت اصلا ببینم کجام و دوروبرم چه خبره.
وقتی رسیدم خونه و کفش‌ها رو دست گرفتم حس کردم چرمش نرم‌تر شده. همیشه همینطوریه. وقتی دیگه کفشه رو نمی‌خوای انگار نرم‌تر می‌شه. مثل وقتی که می‌ری سلمونی و موهاتو توی آینه‌ی سلمونی می‌بینی و فکر می‌کنی این که خوبه، چرا کوتاهش کنم؟
بیخود گفتم دل کندن از کفشی که مدتها پام بوده سخته برام. آدم دلتنگ برای همه‌چی بیخودی مرثیه می‌خونه! وگرنه کفشه دیگه: می‌ذاریش دم در.
06.04.202500:04
دوست داشتم درباره‌ی این جمله‌ای که رمان تازه‌م رو باش شروع کردم حرف بزنم. یک جمله‌ای بود که توی ذهنم شنیدم و درجا فهمیدم به درد شروع می‌خوره. بعد همینطوری که جلو رفتم جاش توی رمان عوض شد. اومد فصل سه بعد رفت وسط رمان و حالا آخرای رمانه. جلوتر شاید حذف شه اما همه‌ی حس‌وحال رمان از همین جمله اومد و شروع شد. دلم می‌خواد ازش حرف بزنم ولی نمی‌شه. یک لحظه‌هایی هست که دوست دارم حرف بزنم و هیچکس نیست باش حرف بزنم. بقیه‌ی وقتا دیگه مهم نیست. فقط همون لحظه‌ها مهم اند.
20.03.202509:16
سال نو مبارک!
اولین چای سال نو رو در تنهایی و سکوت خونه‌م می‌نوشم. یاد همه‌ی کسانی که دوست‌شون دارم در قلبم زنده‌س و برای اولین‌بار بعد از مدت‌ها، در لحظه‌ی سال نو احساساتم سخت جوشان است!
16.03.202516:15
در روز فقط یک ساعت خوب و خوشم و سعی می‌کنم تو همون یه ساعت با بقیه معاشرت کنم تا باقی روز که گاز می‌گیرم رو بی‌خیالم شن.
حال حاضر!
Войдите, чтобы разблокировать больше функциональности.