Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
انسان‌شناسیِ باستان‌شناختی avatar

انسان‌شناسیِ باستان‌شناختی

به انسان و جامعه‌اش می‌پردازیم! مباحث در انسان‌شناسی (نابرابریهای اجتماعی، میراث، ناسیونالیسم) باستان‌شناسی و تاریخ ایران، قفقاز، خاورمیانه!
کریم علیزاده هستم، دکتری انسان‌شناسی/باستان‌شناسی (از دانشگاه هاروارد)، استادیار دانشگاه تِنِسی در ناکسویل/امریکا
TGlist рейтинг
0
0
ТипАчык
Текшерүү
Текшерилбеген
Ишенимдүүлүк
Ишенимсиз
Орду
ТилиБашка
Канал түзүлгөн датаЛип 28, 2020
TGlistке кошулган дата
Бер 25, 2025

Рекорддор

11.04.202523:59
1.1KКатталгандар
30.11.202423:59
0Цитация индекси
28.02.202516:11
1.2K1 посттун көрүүлөрү
22.04.202513:09
01 жарнама посттун көрүүлөрү
26.03.202523:59
6.51%ER
28.02.202516:11
109.36%ERR
Катталуучулар
Citation индекси
Бир посттун көрүүсү
Жарнамалык посттун көрүүсү
ER
ERR
ГРУД '24СІЧ '25ЛЮТ '25БЕР '25КВІТ '25

انسان‌شناسیِ باستان‌شناختی популярдуу жазуулары

25.03.202504:46
ناسیونالیسم، مذهب عصر مدرن

کریم علیزاده

ظاهرا بعضی از مطالبی که در این کانال نشر یا بازنشر میکنم دل بعضی از هموطنان رابه درد میاورد. مخصوصا از مطلب اخیری که درباره مفهوم "وطن" منتشر کردم چنین برداشت کرده اند که "ایران"شان را زیر سوال برده ام و دل شان چنان به درد آمده که کارشان به انتشار فحش نامه رسیده است. قصد ندارم به ایشان و تاییدکنندگان شان جواب بدهم. ولی از این فرصت استفاده میکنم و چند نکته ای را یادآوری میکنم. قصد جسارت به اساتید ندارم و این مطالب را فقط برای مخاطب عام مینویسم.

کسی که پای در علم میگذارد و اهل علم و تحقیق میشود باید "هر چیزی" را زیرسوال ببرد تا بتواند آن را تشریح و تجزیه وتحلیل کند. "هر چیزی" یعنی هر چیزی! مشکل اینجاست که بعضی چیزها حاله قدسی پیدا کرده اند. در عصر روشنگری عالمان فهمیدند که برای توسعه فکری بشر باید قدسیت زدایی کرد. هرچند دین رو به افول بود ولی در مقابل آماج نقد عالمان حوزه و میدان اش نحیف تر شد. این شروع عصر مدرن را رقم زد و طی آن جنبه های مختلف مدرنیته (ازجمله ملت، دولت ملی، وطن....) به تدریج رشد و توسعه پیدا کردند. یکی از فرزندان خلف مدرنیته ناسیونالیسم (ملی گرایی) بود که به مقدار زیادی شبیه دین عمل میکند و بیجا نیست که بعضی از محققین از آن به عنوان "دین مدنی" (civil religion) یاد میکنند. ناسیونالیسم هم شبیه دین برای پیشبرد مقاصد خود از ارزشها و نمادهای مشترک استفاده میکند، روایت های یکسان و مشترک تاریخی تولید و به خورد مردم میدهد، آداب و رسوم و آیین های مشترک ایجاد میکند و پیروی از آنها را واجب میشمارد. ناسیونالیسم یک ایدئولوژی متحدکننده قوی است، اعتقادات مشترک بین اعضا پمپاژ میکند و به مردم هویت جدیدی میبخشد و به آنها احساس تعلق میدهد. مردم هر چند تا که هویت اجتماعی هم داشته باشند (قومی، مذهبی، حرفه ای...) باید همه را فراموش کنند و فقط هویت ملی را پاس بدارند. وفاداری به میهن بالاترین وفاداری هاست. همچون دین، ناسیونالیسم هم با استفاده از مفاهیمی چون ملت و وطن و پرچم .... از مردم طلب خون میکند. همانطور که دین میگوید به اسم خدا و پیغمبر و امام و .... بکش یا کشته شو، ناسیونالیسم هم از مردم میخواهد به اسم وطن، هویت ملی، تمامیت ارضی، پرچم ملی... بکش یا کشته شو. ناسیونالیسم هم تابوهای خود را دارد (انبیا و امامان و صحابه خود را تولید کرده اندمثل کوروش "بزرگ" (ص) و داریوش "بزرگ" (ص)، فردوسی (ص) و این اواخر هم سیدجواد طباطبایی اضافه شد). مگر میشود اینها را نقد کرد؟! اینها را گفتم که نشان دهم در چه بستری باید نگاه کرد تا فهمید چرا بحث درباره مفهوم "وطن" و کنکاش در چیستی و چرایی و دلالتهای آن اینهمه خواب بعضی ها را برآشفته است. تو گویی یکی از مقدسات شان زیرسوال رفته است. تشریح و موشکافی در مفهوم وطن از نظر اینان ممنوع است. مگر میشود وطن را زیرسوال برد؟!

چرا ناسیونالیسم شبیه دین عمل میکند؟ مهمترین چیزی که باعث میشود اینها شبیه هم عمل کنند این است که هر دو سیستم اعتقادی و ایدئولوژی هستند. اگر به کارکرد ایدئولوژی ها نگاه کنیم دلایل شباهتها را بهتر میفهمیم. ایدئولوژی کارش این است که بایدها و نبایدهایی را برای انسان، طبیعت، دنیا و زمان و مکان تعیین میکند. ایدئولوژیها کارشان بدیهی و طبیعی جلوه دادن چیزهایی است که طبیعی نیستند و ساخته خود بشر هستند. مثلا طبیعی جلوه دادن نابرابریهای اجتماعی در جامعه باعث میشود مردم بدون فکر کردن وضع موجود را بپذیرند و این چنین است که وضع موجود همچنان بازتولید میشود. ناسیونالیسم با تاریخی و ازلی و ابدی کردن مفاهیمی چون ملت یا وطن دقیقا همین نقش را بازی میکند. ایدئولوژی باعث میشود که قراردادی بودن نظم اجتماعی مستتر بماند از جمله توزیع نابرابر و ناعادلانه منابع. بنابراین، مهمترین کارکرد ایدئولوژی بازتولید وضع و نظم موجود اجتماعی است. ایدئولوژی روابط اجتماعی را دربطن طبیعت یا تاریخ می نشاند تا به آن ظاهری لاجرم و ناگزیر ببخشد.

تفکر نقادانه به ما میاموزد که روابط قدرت در همه جا جاری است. اگر آن را که منشا مشکل است نمی بینید، برای این است که پشت ایده ای که طبیعی جلوه میکند مستتر شده است. خدم و حشم ایدئولوژی که خود منتفع از آنند موجب طبیعی جلوه کردن وضع هستند. باید آنچه طبیعی مینماید را زیرسوال برد تا پرده استتار کنار برود. ناسیونالیسم ایرانی خواهان وضع موجود است، تنها مشکلش رژیم حاکم است وگرنه هیچ مشکلی در ساختارها و نظم و سلسله مراتب اجتماعی ایران نمی بیند. ناسیونالیسم ایرانی خواهان بازتولید روابط قدرت است. چه جان ها که در گوشه کنار کشور به اسم تمامیت ارضی و امنیت ملی خفه، زندانی یا تلف نشدند. ببینید چه کتابها و مقالات و سخنرانیهایی همه روزه در توجیه نابرابریهای اجتماعی و محروم کردن مردم از حقوق مدنی و اجتماعی شان منتشر و پمپاز نمی کنند.
Кайра бөлүшүлгөн:
جامعه باستان‌شناسی ایران avatar
جامعه باستان‌شناسی ایران
22.03.202520:25
[کشفیات] داستان اسرارآمیز اجداد انسان

کریم علیزاده

اینکه منشا انسان به کجا و چه زمانی برمیگردد یکی از مهمترین سوالاتی است که انسان امروزی را به خود مشغول کرده است. نتایج تحقیقات باستانشناختی در طول بیش از یک قرن اخیر، مخصوصا چند دهه گذشته، دانشمندان را به این نتیجه رسانده بود که انسان مدرن یا هوموساپینس بین 200-300 هزار سال قبل تطور پیدا کرده است و همه انسانهای امروزی از یک تبار واحد در افریقا نشات گرفته اند.اما در همین چند دهه گذشته و با کشفیات بیشتر باستانشناختی، مخصوصا در حوزه ژنتیک، این تصویر ساده پیچیده تر و پیچیده تر شد و سناریوهای مختلف و پیچیده تری برای داستان تطور انسان مطرح شد.

اخیرا گروهی از محققین براساس مطالعه توالی کامل ژنومی و انجام تحلیل های جدید و پیشرفته، داده های جدیدی را در اختیار گذاشته اند که جزئیات ملموس تری ارائه میدهد. شواهد نشان میدهد که انسانهای مدرن نتیجه ترکیب ژنتیکی حداقل دو جمعیت باستانی هستند. این دو جمعیت انسانی ابتدا یکی بوده اند که حدود یک میلیون و پانصد هزار سال قبل از هم انشقاق پیدا کردند ولی حدود 300 هزار سال قبل دوباره یکی شده اند. انسان امروزی نتیجه این ترکیب و آمیزش های بعدی است. داده ها نشان میدهد بعد از انشقاقی که در جمعیت انسانی رخ داده بود، یکی از آنها در مقطعی از زمان به قدری کوچک شده بود که حتی در معرض انقراض قرار گرفته بوده است (به قول معروف در وضعیت "تنگنا"ی شدیدی یا bottleneck قرار گرفته بوده است). این جمعیت کوچک طی یک میلیون سال بعدی از خطر انقراض نجات یافت و به تدریج رشد پیدا کرد. جالب آنکه، انسان امروزی 80 درصد اطلاعات ژنتیکی خود را از همین جمعیت کوچک به ارث برده است. میدانیم که بعدها آمیزش با نئاندرتالها و دینیسواها هر کدام باعث شد درصد کمی از اطلاعات ژنتیکی آنها را هم به ارث ببریم.

اینها همه به ما میگوید که داستان تطور انسان خیلی پیچیده تر از آنی است که قبلا تصور میشد و غنای زیادی در آن هست و باید منتظر روشن شدن ابعاد و جزئیات بیشتری درباره آن باشیم. نکته مهم دیگر اینکه، همه اینها به ما میگوید که سوال درباره منشا انسان یا در جستجوی یک حلقه گمشده بودن سوالی غلط است
و راه به جایی نخواهد برد چرا که انسان فقط یک منشا ندارد و هر جمعیت و تبار جدیدی که کشف میشود و یا هر آمیزشی که شواهد آن کشف میشود به نوعی برای خود حلقه گمشده ای محسوب میشوند و هر کدام جزوی از داستان منشا انسان هستند.

نتایج این کشفیات در مقاله ای در شماره اخیر نشریه Nature Genetics منتشر شده است که از لینک زیر میتوانید آن را ببینید و بخوانید. دسترسی به این مقاله برای همگان رایگان و آزاد است.
https://www.nature.com/articles/s41588-025-02117-1

https://t.me/societyforiranianarchaeology
Кайра бөлүшүлгөн:
محمدتقی اکبرنژاد avatar
محمدتقی اکبرنژاد
🔺بیانیه‌ای تلخ علیه اقوام ایرانی

واکنش استاد اکبرنژاد به بیانیه جمعی از دانشگاهیان و روشنفکران

جهت مشاهده بر روی آدرس زیر کلیک نمایید:

https://youtu.be/rjXksMfGx38

واتس آپ | تلگرام | اینستاگرام |یوتیوب

🆔 @AkbarNejad_ir
24.03.202502:14
دکتر مهرداد ملکزاده (باستانشناس) و کوروش هخامنشی
12.04.202508:09
[مفاهیم] ملت و قوم (2)

کریم علیزاده

همانطور که در بالا اشاره کردم، خیلی از خصوصیاتی که برای یک ملت فهرست میکنند معمولا در تعریف یا فهرست خصوصیات قوم هم دیده میشود. قوم را هم معمولا اجتماعی از مردم توصیف میکنند که دارای هویت فرهنگی و تاریخی مشترک هستند، زبان مشترک دارند، دین و مذهب مشترک دارند و از انسجام هم برخوردارند. پس تفاوت قوم و ملت در چیست؟ تفاوت آنها عمدتا در ارتباط با سیاسی بودن یا نبودن است. ملت مفهومی سیاسی و ماهیتی اساسا سیاسی دارد بدین معنی که اعضای آن مطالبه سیاسی دارند از جمله اینکه میخواهند دولت و کشور مستقل خود را داشته باشند یا توانسته اند دولت-ملت تشکیل دهند و بر قلمرو سرزمینی خود حق حاکمیت اعمال میکنند. خیلی از ملت ها در اصل قوم هایی بودند که به آمال سیاسی خود نائل آمده، ملت شده و دولت تشکیل داده اند (مثل روسها، آلمانی ها، فرانسویها،...). برخلاف ملت، قوم ماهیت و خاصیت سیاسی ندارد و خواهان تشکیل حکومت و خواستار استقلال و تعیین سرنوشت و حق حاکمیت بر سرزمین نیست. لذا، این جنبه سیاسی ملت است که آن را از قوم متمایز میکند.

نکته مهمی در اینجا هست که باعث میشود مرز ملت و دولت چندان هم روشن و واضح نباشد. در دنیا اقوامی هستند که خواهان تشکیل دولت مستقل، برخورداری از حق تعیین سرنوشت و حاکمیت بر قلمرو سرزمین خود هستند. بطور مثال قوم باسک و قوم کاتالان در اسپانیا، کبک ها در کانادا، ببرهای تامیل در سریلانکا، اویغورها در چین... همه اقوامی هستند که خواهان تشکیل دولت مستقل خود و حق تعیین سرنوشت و حاکمیت بر قلمرو خود هستند. برای ما ایرانی ها مثالهای نزدیک تر و آشناتری هم وجود دارد. بطور مثال، کوردها قومی هستند که در 3-4 کشور حضور دارند، و به خاطر آمال سیاسی شان با همه دولتهای حاکم بر آن کشورها در مبارزه اند. تورکهای آذربایجان در ایران هم وضعیت مشابهی دارند (این دو در ایران و در مقطع کوتاهی در دهه بیست شمسی توانستند دولت تشکیل دهند ولی بنا به دلایلی که میدانیم دوام نیاوردند). فلسطینی ها هم ملتی بدون دولت هستند. متخصصین علوم سیاسی این موارد یا اقوامی که مطالبات و آمال سیاسی دارند را ملت محسوب میکنند با این تفاوت که اینها "ملت های بدون دولت" هستند.

علاوه بر ملل بدون دولت و کشورهای چندقومی و چندملیتی، ملتهایی هم هستند که اتفاقا چندین دولت تشکیل داده اند. مثلا کره ای ها دو دولت تشکیل داده اند (کره شمالی و کره جنوبی)، اعراب چندین دولت دارند (عربستان، امارات، کویت، عمان، اردن....)، تورکها هم چندین دولت دارند (ترکیه، آذربایجان، اوزبکستان، ترکمنستان، قزاقستان...)، اسپانیایی ها هم چندین دولت دارند (اسپانیا، آرژانتین، شیلی، اوروگوئه....). بر این فهرست میتوان موارد دیگری هم اضافه کرد.

اینکه چه زمانی موئلفه ها و خصوصیات ملت-دولت با هم جمع شدند و باعث بوجود آمدن اولین ملت ها شدند هنوز مورد بحث است. هستند کسانی که قدمت اولین ملت را به اسپانیا و برهه زمانی بیرون راندن آخرین بازماندگان اعراب مور که در اندلس حکومت میکردند میکشانند. کسانی هم همچون لیا گرینفلد (Liah Greenfeld) هستند که منشاء اولین ملت را در تاریخ بعد از رنسانس انگلستان جستجو میکنند. اما اکثر محققین این حوزه بر این اعتقادند که فرانسه اولین ملتی است فقط با داشتن بعضی از خصوصیات و موئلفه های آن و با انقلاب فرانسه (1789-1799 میلادی) «ساخته» و تشکیل شد. البته باید گفت که تشکیل و یا ساختن ملت چیزی مثل یک اتفاق یک شبه نیست. مللی هستند که دهه هاست برای تشکیل کشور و دولت مستقل خود دارند مبارزه میکنند. همه مللی هم که موفق به تشکیل دولت شده اند کارشان تمام نشده است. ملت سازی یک پروسه بلندمدت و تقریبا دائمی است که ملزومات و ابزارهای ساخت آن دائم در کار تولید و بازتولید ملت و هویت ملی هستند. بطور مثال پروژه ملت سازی در اولین دولت-ملت دنیا، یعنی فرانسه، هنوز تمام نشده و کشور فرانسه هنوز با مسائل و مشکلات مختلفی در این رابطه روبروست. در همه کشورهای دنیا نیرو و موتور محرکه اصلی در پروژه ملت سازی چیزی جز ناسیونالیسم (ملی گرایی) نیست. تئوریهای متعددی وجود دارند که به منشاء و مراحل تشکیل ملت و پروسه ای که طی میکند، و موتور محرکه آن یعنی ایدئولوژی ملی گرایی (ناسیونالیسم) و اشکال مختلف ناسیونالیسم میپردازند که بعدها به این تئوری ها خواهم پرداخت.
08.04.202502:27
کنترل اذهان عمومی و علوم اجتماعی (بخش اول)

کریم علیزاده

بین مردم، بالاخص قشر تحصیلکرده (دانشگاهیان و روشنفکران) توافقی عمومی وجود دارد مبنی بر اینکه حکومتها/دولتها مخالف علوم اجتماعی هستند یا آنها را برای منافع خود کنترل میکنند. این مسئله مختص ایران یا حتی جهان سوم هم نیست بلکه امری بین المللی است و در همه کشورهای دنیا مشاهده میشود. در انتهای بحث بطور خلاصه خواهم گفت که مشکل عمده اتفاقا حکومت نیست. اما چرا حکومتها علوم اجتماعی را کنترل میکنند؟ مطالعاتی که در همین علوم اجتماعی انجام شده نشان میدهد که حکومتها اعمال کنترل میکنند برای این که مطالعات و تحقیقات علوم اجتماعی بالقوه میتوانند وضع موجود را زیرسوال ببرند یا به چالش بکشند، تصمیمات غلط سیاسی را افشا میکنند، و اطلاعاتی ممکن است منتشر کنند که از نظر حاکمان تهدیدی برای قدرت و ایدئولوژی حاکم محسوب میشود. علوم اجتماعی اغلب ساختارهای قدرت، نابرابریهای اجتماعی، و مشکلات اجتماعی را مطالعه میکنند و یافته های تحقیقاتی در این علوم ممکن است ناقض سیاستهای حاکم باشند و یا روایت حکومتی را به چالش بکشند. بنابراین، حکومتها برای اینکه بتوانند قدرت را و وضع موجود را حفظ کنند، علوم اجتماعی را به طرق مختلف کنترل میکنند.

حکومتها خیلی قبل از اینکه علوم اجتماعی را بطور مستقیم و در سطح دانشگاهی کنترل کنند، جامعه را برای انجام یا حیات آن سخت میکنند. آنها عمدتا از طریق تحت کنترل گرفتن آموزش و پرورش دولتی/ملی و دانشگاهها به اذهان توده مردم دسترسی پیدا میکنند و ایدئولوژی حکومتی را جاری و اعمال میکنند. از طریق وزارت آموزش و پرورش ملی و دانشگاهها، استانداردسازی و یکسان سازیِ تحصیل علم انجام میشود (اگر همه جا استفاده از کتاب درسی برای قبل از دانشگاه امری معمول باشد، ایران از معدود کشورهایی است که حتی در سطح دانشگاهها هم اساتید از کتاب درسی استفاده میکنند). موسسات دیگری هم هستند که در کنار این دو نهاد و در شکل دادن و یا ایجاد باورهای عمومی، ارائه روایت های تاریخی یکسان و متناسب با ایدئولوژی حکومتی (یا حداقل روایتهایی که به ضرر ایدئولوژی حکومتی نیست) نقش مهمی بازی میکنند. نمونه های زیادی از این نهادها هم از دوره شاه و در حال حاضر وجود دارند، بطور مثال پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات اجتماعی، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، پژوهشگاه میراث فرهنگی، پژوهشکده تاریخ معاصر، مرکز دائره المعارف، موسسات انتشاراتی همچون انجمن آثار ملی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، انتشارات سمت و .... را میتوان نام برد. شکل دادن به افکار عمومی، پروپاگاندا، ربطی هم به نوع رژیم حاکم ندارد و در همه رژیم های توتالیتر، کمونیستی، دموکراتیک، مذهبی، لائیک... مشاهده میشود. حتی این کار منحصر به عصر مدرن و دولت-ملتها هم نیست. هم در جوامع خانسالار (chiefdom)، هم جوامع حکومتی و در امپراطوریهای عصر باستان هم امری شناخته شده است و به اشکال مختلف اعمال میشد. جوامع پیشامدرن از رسانه های متعدد و البته متفاوتی برای شکل دادن به افکار عمومی استفاده کرده اند. در اینجا به دو نمونه از پروپاگانداهای حکومتی عصر باستان اشاره میکنم: یکی از قدیمی ترین های آنها ساختن و انتشار داستان تولد سارگن اکدی در اواخر هزاره سوم قبل از میلاد است که این داستان چهره ای ماورای انسانی برای وی قائل میشد. نمونه دیگر هم چند هزاره بعدتر در کتیبه بیستون داریوش هخامنشی ظهور کرد که طبق آن تمامی کشتارهایی که داریوش انجام داده بود را امری ضروری و برای تداوم امپراطوری توجیه میکرد. در عصر پیشامدرن حکومتها به اذهان همه یا عموم مردم و به شکلی که امروزه دیده میشود دسترسی نداشتند.

در عصر مدرن سوادآموزی و تحصیل علم ملی/عمومی شده و از این طریق حکومتها به اذهان توده مردم دسترسی پیدا کرده اند و میلیونها نفر در هر کشوری در معرض پروپاگاندا و ایدئولوژی حکومتی قرار میگیرند. لذا ممکن است میلیونها نفر درباره یک موضوعی همگی شبیه به هم فکر کنند و حتی موضعی یکسان بگیرند. تعداد کسانی که این بعضی ایده ها را همچون واقعیت و حقیقت قبول دارند به قدری زیاد است که تردید و زیرسوال بردن آنها خیلی سخت و پرهزینه است (از این نظر به هیچوجه قابل قیاس با عصر پیشامدرن نیست). در چند یادداشت اخیر به کارکرد ایدئولوژی اشاراتی کرده ام. نوشتم که ایدئولوژی مهمترین کاری که انجام میدهد این است که چیزهایی که محصول خود بشرند یا غیرطبیعی اند را طبیعی، عادی، نرمال، بدیهی جلوه میدهد طوری که مردم حتی به فکرشان هم خطور نمیکند که آن چیزها را میتوان زیرسوال برد، درستی یا نادرستی آنها را تجزیه و تحلیل کرد، یا به زبان ساده در آنها شک کرد. (ادامه در پایین 👇)
08.04.202502:28
کنترل اذهان عمومی و علوم اجتماعی (بخش دوم)

کریم علیزاده

اگر کسی سوال کند که کجاها و چطور میتوان ایدئولوژی حکومتی را تشخیص داد، میگویم آنها را بین ایده ها، باورها و تابوهای رایج و عمومی میتوان یافت، بطور اخص بین آنهایی که طبیعی و بدیهی سازی شده اند. ما هیچوقت به صحت و سقم اینها شک نمیکنیم و زیرسوال نمی بریم چون ایدئولوژی سیاسی پوششی روی آن کشیده تا نبینیم یا فراموش کنیم که اینها در یک پروسه تاریخی/اجتماعی/فرهنگی ساخته میشود و به هیچوجهی طبیعی نیستند. میخواهم بگویم که حکومت اولین و سخت ترین مانع علوم اجتماعی نیست. بزرگترین و اولین مانع برای علوم اجتماعی همین ایده ها و باورهای رایج و عمومی بین مردم، مخصوصا تحصیلکرده ها، هستند. اولین کسانی که میایند سراغ محقق علوم اجتماعی عمال حکومتی نیستند، بلکه همکارانش، دانشگاهیان و روشنفکران هستند. اینها هستند که ابتدا میایند سراغ محقق علوم اجتماعی چون به ظن ایشان "بدیهیات" را زیرسوال برده است (انگار مقدسات زیر سوال رفته باشد). اینها هستند که نقش عمال حکومتی را (بعضا حتی آگاهانه و عامدانه) بازی میکنند و کارشان تولید و بازتولید و انتشار ایدئولوژی حکومت است (صرفنظر از اینکه چه رژیمی حاکم باشد).

توصیه میکنم فکر کنید به چیزهایی که نمی توانید به راحتی زیرسوال ببرید یا با آنها مخالفت کنید. اشتباه نکنید، این چیزها الزاما سیاسی "به نظر نمی رسند." فهرستی از ایده ها، مفاهیم و چیزهایی که اجتماعی، فرهنگی یا تاریخی هستند تهیه کنید و ببینید کدامیک را نمیتوانید زیرسوال ببرید، با آنها مخالفت کنید، یا درباره شان شک و تردید ایجاد کنید. ببینید درباره کدام ها اکثر مردم موضع تدافعی خواهند گرفت. حامل های ایدئولوژی حکومتی بین همانها هستند. به قول گرامشی (Gramsci)، سلطه در ایدئولوژی قابل مشاهده نیست. سلطه را میتوان در محدودیت های عقل سلیم مشاهده کرد، سلطه را میتوان در چیزهایی مشاهده کرد که مردم آنها را واقعیت/حقیقت می پندارند. به عبارتی، مشکل بین ماها و در اذهان خودمان است. اگر نتوانیم تغییرات اجتماعی و فرهنگی ایجاد کنیم تغییر رژیم هیچ فایده ای نخواهد داشت چون همه چیز بازتولید خواهد شد. ایجاد تغییرات توسط مردم اتفاقا ممکن و در دسترس است. مردم میتوانند خیلی چیزها را تغییر دهند بدون اینکه نیاز به تقابل با حکومت داشته باشند. مردم در حوزه وسیعی از امور اجتماعی و فرهنگی عاملیت دارند. به نظر من خیلی از این تغییراتی که جامعه ایران احتیاج دارد مهم تر از تغییر رژیم هستند.
12.04.202507:45
[مفاهیم] ملت و قوم (1)

کریم علیزاده

تقریبا همه علوم اجتماعی با مفهوم ملت سروکار دارند و در هرکدام تعاریف متعددی می توان برایش یافت. اما بیش از همه در علوم سیاسی و جغرافیای سیاسی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته است. در انسانشناسی شاید بیش از هر کسی توماس اریکسن (Thomas Eriksen) بر این موضوع متمرکز بوده و انتشارات زیادی درباره آن داشته است. مفهوم ملت ممکن است با مفاهیم دیگری چون کشور، شهروند، دولت... خلط شود. ملت از آن مفاهیمی هم است که چند نفر متخصص نمیتوانید پیدا کنید که در تعریف آن توافق داشته باشند.

ملت اساسا مفهومی سیاسی است. ملت امری طبیعی نیست بلکه ساختگی و محصول خود بشر است که طی دو قرن اخیر ظهور پیدا کرده است. ملت اجتماعی سیاسی و بزرگ از مردم است که اعضای آن "فکر میکنند" عضوی از یک اجتماع واحد هستند، به آن تعلق خاطر سیاسی دارند، و بر اساس این "فرض" اعضا به خودشان اجازه میدهند از ضمیر اول شخص جمع ("ما") برای اشاره به خودشان استفاده کنند. چون این اجتماع انسانی به قدری بزرگ است که همه اعضای آن نمیتوانند همدیگر را از قبل شناخته باشند، به همین خاطر اعضای این اجتماع "فرض" میکنند که اعضای یک گروه واحد هستند. لذا، بندیکت اندرسون (Benedict Anderson)، یکی از مشهورترین متخصصین این حوزه، ملت را "اجتماع فرضی" یا "تخیلی" میداند.

بعضی ها با درک ساده ای از آن میگویند که ملت شامل همه مردمانی میشود که در داخل مرزهای سیاسی یک کشور زندگی میکنند. اما این تعریف ساده انگارانه است و نه همه شمول. ناسیونالیست ها ملت را شامل مردمانی میدانند که از خودآگاهی جمعی برخوردارند، تاریخ مشترک، زبان، میراث فرهنگی، دین و نیای مشترک.... دارند و در یک قلمرو سرزمینی زندگی میکنند. از نظر اینان ملت از انسجام هم برخوردارست، بطور مثال اعضای یک ملت ممکن است با هم به جنگ بروند. علاوه بر این اشتراکات، این اجتماع آمال سیاسی دارند و میخواهند از نظر سیاسی مستقل باشند، حق تعیین سرنوشت خود را داشته باشند و به واسطه تشکیل دولت حق حاکمیت بر سرزمین خود اعمال کنند. جالب است بدانید که بجز موارد اخیر که سیاسی اند، خیلی از فاکتورهایی که در تعریف ملت می بینیم در تعریف قوم هم از همانها استفاده میشود (نک. پایین تر). بیایید به ساختار موئلفه های اصلی ملت بهتر نگاه کنیم.

اول) میگویند ملت یک اجتماع واحد و طبیعی از مردم است. بدین معنی که یک کل واحد با تاریخ و میراث فرهنگی مشترک هستند. اما به ندرت میتوان کشوری در دنیا پیدا کرد که مردمان آن همه این اشتراکات را یکجا داشته باشند. کمتر کشوری در دنیا میتوان یافت که چند فرهنگی، چند زبانی، چند مذهبی... یا بعبارتی چندقومی و چندملیتی نباشد. لذا، این گفته که ملت یک کل واحد و همسان است یک توهم یا افسانه بیش نیست. به ظن متخصصین علوم سیاسی تنها کشوری که مردمش اکثر این خصوصیات را دارند و به تعریف ملت نزدیک میشود ژاپن است. ولی باستانشناسان و مورخین بهتر میدانند که مورد ژاپن هم صحت ندارد. مردمان ژاپن ترکیبی از حداقل سه گروه جمعیتی/اجتماعی-فرهنگی/تاریخی هستند: نوادگان یا بازماندگان جوامع کوچرو باستانی (جومون ها) و مردمانی از نوادگان کشاورزانی از شبه جزیره کره به جزایر جنوبی ژاپن مهاجرت کردند (این مهاجران کره ای بودند که در ژاپن شهرنشینی و کتابت را شروع کردند و اولین حکومتها را نیز تشکیل دادند). مطالعات باستان ژنتیک هم نشان میدهد که در این بین گروه سومی هستند که هنوز به خوبی شناخته نشده است.

دوم) میگویند ملت چون یک اجتماع واحد است منسجم عمل میکند. مثلا میتوان گفت روس ها، چینی ها، امریکایی ها، یا آلمانی ها در جنگ جهانی دوم یا .... فلان و بهمان کردند. اما نکته گمراه کننده این است که عاملیت خیلی از کارها در سطح بین المللی با دولتهاست نه ملتها. عاملیت با دولتهایی است که همیشه برای مشروعیت بخشیدن به تصمیمات و اعمالشان خود را نماینده ملت معرفی میکنند. خوب میدانیم که مردم در خیلی از کشورها با تصمیمات دولتهایشان مخالف هستند. علاوه بر این، مردمانی هم هستند که اتفاقا دولتشان را نماینده خود نمیدانند. با این حال، اعمال و تصمیمات دولتها در سطح بین المللی به اسم آن "ملت" نوشته میشود.

سوم) میگویند اعضای یک ملت هویت ملی واحدی دارند. ناسیونالیستها فکر میکنند که هویت ملی بالاترین و مهمترین هویت جمعی باید باشد و بر همه هویت های یک فرد ارجحیت دارد. اما میدانیم که افراد و گروههای مختلفی ممکن است در عمل هویت ملی را مهمترین در نظر نگیرند. مثالهای زیادی هست که نشان میدهد حتی خود ناسیونالیستها در عمل ممکن است از ملیت خود بگذرند و مسائل دیگری را به آن ترجیح دهند (مثال صف طولانی ایرانیان "وطن پرست" که جلوی سفارت کشورهای اروپایی برای ویزای مهاجرت صف میکشند و ممکن است سالها به دنبال کسب شهروندی و ملیت فلان یا بهمان کشور باشند). پس بیایید واقعیات را از شعارها تمیز کنیم.
29.03.202506:13
[مفاهیم] نژادپرستی فرهنگی (بخش اول)

کریم علیزاده

نژادپرستی فرهنگی (cultural racism) نوع جدیدتری از نژادپرستی است و با نژادپرستی عریانی که معروف همه است کمی متفاوت است. معمولا در یک جامعه متنوع و چندفرهنگی اتفاق میافتد. در چنین جامعه ای نقش و سهم یک گروه اجتماعی مرکزیت پیدا میکند، ترجیح داده میشود، تاکید میشود، یا درشت نمایی میشود. چنین نژادپرستی ای معمولا شکل قوم گرایی پیدا میکند که طی آن تاریخ و آداب و سنن یک گروه اجتماعی بر دیگران تحمیل میشود. برای اینکه مسئله را برای مخاطب ایرانی بهتر توصیف و توضیح دهم، سعی میکنم اینکار را با ذکر مثالها و مصادیقی از جامعه ایران که خود یک جامعه متنوع و چندفرهنگی است انجام دهم.

مردمانی با فرهنگ های مختلف در طول تاریخ در این سرزمین (و ورای آن) که امروزه ایران مینامیم اش زندگی میکرده اند. طبق مدارک و شواهد موجود در هیچ مقطعی از تاریخ و در ارتباطات قومی هیچ قومی از امتیاز و برتری برخوردار نبوده است، هر چند که حکومت بین اقوام مختلف چرخیده است. اما از یک قرن گذشته به این طرف که دولت "مدرن" و "ملی" شکل گرفت، توازن بین اقوام به نفع یکی به هم ریخته است. همه چیز شکل و رنگ فارسی به خود گرفته است و همه چیز از دریچه نگاه فارس زبانان دیده میشود و این نگاه به سایر مردمان غیرفارس هم تعمیم و تحمیل میشود. یک قرن است که یک پیام بطور دائم به غیرفارس ها پمپاژ میشود و آن اینکه بهتر است فارسی صحبت کنید و فارس شوید. به اشکال مختلف و در جنبه های مختلف زندگی به فارسها امتیاز، برتری و رجحان اعطا شده است: سوادآموزی منحصرا به زبان فارسی است، رسانه های جمعی و تبلیغات همه به فارسی است، در کتب درسی مخصوصا کتب تاریخ شخصیت ها وقهرمانان تاریخی همه یا اکثریت از میان فارس ها هستند، شاهانی که مورد ستایش قرار میگیرند همه از شاهانی هستند که فارس زبان معرفی شده اند (بطور کلی هندوایرانی زبان بودند، همچون شاهان هخامنشی که زبان شان امروزه موسوم به "فارسی باستان" شده و یا شاهان ساسانی که زبان شان امروزه معروف به "فارسی میانه" شده است)، سلسله ها و دوره های این شاهان به عنوان دوره های خوب و درخشان و طلایی تاریخ این سرزمین معرفی میشود در حالی که دوره های دیگری که شاهانی از اقوام دیگر حکومت میکرده اند به عنوان دوره های تاریک و عقب ماندگی و مایه شرمساری معرفی میشوند. در برنامه های تلویزیونی و فیلم ها و سریال ها همه شخصیت ها به زبان فارسی صحبت میکنند (اگر افرادی از اقوام دیگر حضور داشته باشند اغلب نمایشگر قشر فرودست، فقیر، کم سواد، نادان، احمق، کودن، بی اهمیت، ... هستند). اینها در حالی است که واقعیت های جامعه ایرانی با آنچه که در ظاهر ارائه می شود و یا با اجزای ویترینی که به نمایش در میاید همخوانی ندارد.

مثالهایی که در بالا ارائه کردم تنها بخشی از پیامهایی است که همه روزه جامعه غیرفارس زبان را بمباران میکند. اینها همه در واقع همه حاوی و حامل پیامهای غیرمستقیم هستند مبنی بر برتری فارسها. هر چند بعضی ها ممکن است آگاهانه وجود چنین چیزی را رد کنند. ولی به قدری این پیامهای سیستماتیک و دائمی به اشکال مختلف و از جهات مختلف به اعضای جامعه منتشر میشود که تقریبا غیرممکن است بتوان جلوی نهادینه شدن و عمومیت یافتن آنها را گرفت. وقتی همه سالهای مدرسه و سالهای دانشگاه را کنار هم بگذاریم می بینیم که با سیستمی آموزشی سروکار داریم که به فارسی فکر میکند، به فارسی عمل میکند، و به فارسی این را تدریس میکند که فارس بودن خوب است و فقط هم فارس بودن خوب است، نه چیز دیگر! نتیجه رشد یافتن فرزندان این مملکت در چنین سیستمی این است که به احتمال زیاد دانش آموزان و دانشجویان فارس بصورت ناخودآگاه مردمان غیرفارس را کم اهمیت خواهند دید و عملا هم چنین می بینند.

اغلب میخوانم که بعضی از مردم عمدتا هم تحصیلکرده ها وروشنفکران میگویند "این حرفها چیست، ترک و کرد و عرب و.... نداریم، ما همه ایرانی هستیم." دلالت چنین حرفی این است که اگر تنوع قومی را نادیده بگیریم واگر همه خودمان را ایرانی معرفی کنیم مشکلات حل میشود. اما اینطور نیست، چرا که مردم غیرفارس تبعیض ها و بی عدالتی ها را با پوست و خون خود حس میکنند، پیام های همراه با بار ارزشی و نژادپرستانه را همه روزه دریافت میکنند که در سطح جامعه نشر و بازنشر میشود. در حالی که بعضی پیام ها عریان و واضح هستند (مثل جک های قومی)، خیلی دیگر از پیامها ظریف، مستتر، ناواضح هستند ولی کسانی که باید دریافت کنند پیامها را دریافت میکنند. هر چند شاید بعضی ها صادقانه و با نیت خیر بگویند که "ما همه ایرانی هستیم و ترک و کرد و عرب و .... نداریم" ولی در عمل در خدمت نادیده گرفتن تنوع قومی و انکار وجود اقوام غیرفارس هستند. در نتیجه، آنها نیز نژادپرستی را اتفاقا بازتولید میکنند. محققین این نوع را "نژادپرستی انکاری" (aversive racism) می نامند.
29.03.202506:18
[مفاهیم] نژادپرستی فرهنگی (بخش دوم)

کریم علیزاده

"نژادپرستی انکاری" به نوعی از نژادپرستی اتلاق میشود که با نیت خیر ارائه میشود، ظاهری روشنفکرانه و تحصیلکرده دارد، و ترقی خواه است و معمولا در کسانی دیده میشود که ظاهرا لیبرال و آزادیخواه هم هستند. نژادپرستی انکاری به فرد این اجازه را میدهد که ظاهری موجه از خود ارائه کند (یعنی چهره کسی را به خود میگیرد که میگوید "من اهل تبعیض و تعصب نیستم"). چنین نژادپرستی اغلب وضع موجود و تبعیض ها و بی عدالتی ها را توجیه میکند یا برایشان دلایل عقلانی میتراشد. در نتیجه، چنین کسی بی عدالتی را اجتناب ناپذیر یاناگزیر معرفی میکند.

نژادپرستی فرهنگی در سطوح مختلفی عمل میکند: 1) کلیشه سازی میکند و تعمیم میدهد. بطور مثال تصویری بیش از حد ساده سازی شده از یک قوم یا گروه اجتماعی میسازد و آن را تبدیل به کلیشه ای میکند و به همه آن قوم تعمیم میدهد.چنین کلیشه هایی اذهان عمومی را تحت تاثیر قرار میدهد و روایتی از آن قوم رواج میدهد که ارزش فرهنگی آن قوم را تخریب یا کم اهمیت جلوه میدهد. 2) تصاحب و تملک فرهنگی انجام میدهد. داشته های فرهنگی از قبیل تاریخ و آداب و سنن و المان های فرهنگی سایر اقوام را مال خود و تصاحب میکند و همه را به نام خود معرفی میکند و این کار اغلب بدون درک درست از آنها و بدون احترام به بستر اصلی آنها صورت میگیرد. 3) به درستی اقوام را در رسانه ها نمایش نمیدهند و یا از آنها نمایندگی رسانه ای تحریف شده ارائه میدهد. رسانه ها، مخصوصا رسانه های صوتی و تصویری، اعضای یک گروه اجتماعی یا قومی را اغلب با خصوصیات منفی به نمایش درمیاورد که باعث میشود همه آن قوم را فقط با یک یا چند خصوصیت منفی بشناسند. اینها همه باعث شکل دهی به اذهان عمومی جامعه نسبت به یک گروه اجتماعی میشود. 4) تولید و بازتولید نژادپرستی فرهنگی از طریق سوادآموزی و تحصیل علم. سیستم آموزشی اغلب گروه های اجتماعی و قومی را به حاشیه میراند یا آنها را کم اهمیت نشان میدهد و یا اساسا هیچ نشانی از آنها در دروس و تحصیل نمیتوان یافت. محتوای آموزشی فقط انعکاس و نمایندگی یک گروه اجتماعی است و آن گروه مسلط و غالب است. در چنین سیستم آموزشی از تنوع فرهنگی خبری نیست و غنای فرهنگی کاملا از بین میرود.

تفاوت نژادپرستی فرهنگی با نژادپرستی عریان (که در چند قرن گذشته در اروپا رشد و گسترش پیدا کرد) در این است که عاقبت نژادپرستی عریان حذف فیزیکی و استثمار و به بردگی کشیدن دیگران بود ولی عاقبت نژادپرستی فرهنگی از بین رفتن زبانها و فرهنگها و اقوام است. هزینه نژادپرستی عریان از بین رفتن خود مردم است، هزینه نژادپرستی فرهنگی از بین رفتن هویت اجتماعی و فرهنگی آنهاست. نژادپرستی فرهنگی منجر به "نسل کشی قومی" (ethnocide) میشود. برداشت من این است که مطالبات و فعالیت های فعالان مدنی که برای حقوق اقوام و اقلیت های قومی مبارزه میکنند در قالب مبارزه برای "نجات از نسل کشی قومی" قابل درک است. انگ ها و برچسب هایی همچون پان تورک، پان کورد، پان عرب.... که علیه اینها استفاده میشود (توسط دولت مرکزی و سیاسیون از یک طرف و از طرف دیگر توسط تحصیلکردگان و روشنفکران با تمایلات ناسیونالیستی) همه ابزار و چماقی برای سرکوب هستند و این برچسب ها الزاما منعکس کننده واقعیات نیستند.
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.