09.05.202513:46
سه سالی هست که روی کتابی (کتابچهای) دربارهی منطقِ هگل کار میکنم. یادداشتهای بسیار برداشتهام و منابع متعدد انگلیسی و آلمانی را مطالعه کردهام. موضوع همانقدر که جذاب است، دشوار و دیریاب هم هست. همین حالا هم میتوانم از یادداشتهایام کتابی دربیاورم. اما چنین کاری — در این مقطع از مطالعاتام روی منطق هگل — بیش از آنکه خوانندگان را راضی کند، احتمالاً مایهی رضایت خودم خواهد شد! چگونه میتوان انتشار اثری را توجیه کرد در حالی که نویسنده هنوز عمدهی پژوهشهایی را که راجع به موضوع شده است نخوانده است؟ اصلاً هدف از نوشتن چنین کتابی چه میتواند باشد؟ هرگاه نویسنده خودش را به سنتی تفسیری میپیوندد و علائق خودش را با مسائل تفسیریِ مطرح در آن سنت گره میزند، تالیفاتاش در جای درستشان قرار میگیرند. در مقابل، انتشار اثری به فارسی دربارهی منطق هگل مثل کاشتن درختی در دل کویر میبود، کویری که نه خاکی حاصلخیز دارد و نه آبی برای آبیاری آن درخت. لذا معقولتر آن است که — با پیگیری همین تشبیه — ابتدا زمین سترون کویر را تقویت کنیم تا زمین برای رشد درختانِ محلی آماده شود.
09.05.202509:14
اکنونام بر گذشتهام
اکنونام بر آیندهام
گذشتهام بر آیندهام
و آیندهام بر اکنونام مبتنیست.
اکنونام بر آیندهام
گذشتهام بر آیندهام
و آیندهام بر اکنونام مبتنیست.
08.05.202509:18
سالها پیش (برای خودم عجیب است که از این عبارت استفاده میکنم، ولی به هر حال دیگر ۱۴ سال از آن موقع میگذرد!) نزد مترجمی بودم که کارش را بسیار میستودم. آن موقع مشغول ترجمهی متنی از فیلسوفی آلمانی بودم و شور و شوق جوانیام حد نداشت، منتها هنوز آلمانی بلد نبودم. موضوع را با استاد در میان گذاشتم. ایشان بلافاصله تاکید کردند که: "من هیچ وقت از زبان دوم ترجمه نمیکنم." من درجا، بهاصطلاح، پنچر شدم! حرفاش حق بود، حتی اگر هم حق نمیبود بر منِ جوان جز حق جلوه نمیکرد. سعی کردم پکر شدنام را بروز ندهم، و گفتم: "که اینطور، ولی من اصلاً از حرف شما ناراحت نشدم." (چهرهام داد میزد که بدجور غصهام گرفته.) ایشان بهکنایهای نرم گفتند: "کاملاً معلومه [که ناراحت نشدی!]"
بعد از آن بود که نشستم و آلمانی را یاد گرفتم، در حدی که مو لای درز ترجمههایام نرود، در حدی که متن هگل و کانت را حتی راحتتر از متون فارسی یا انگلیسی بخوانم. و این فقط و فقط حاصل آن تذکرِ بجا ولی تلخِ استادم بود، که جز خیرخواهی نمیشود انگیزهای برای کارش متصور شد.
با این حال، استاد اخیراً کتابی ترجمه کردند از زبان دوم. الحق که ترجمهایست کمنظیر و حتی شاهکار. بارها این ترجمه را خواندهام و گذشته از بهرهای که از محتوای کتاب برده و میبرم، تبحر استاد را ستودهام، چه نزد خویش چه نزد عُموم. با این حال، سخن آن روزِ استاد در گوشام هنوز همان طنینِ قدرتمند را دارد: "من هیچ وقت از زبان دوم ترجمه نمیکنم." استاد از امرِ مطلقِ خویش عدول کرد، چون لابد شوقاش به آن متن بهقدری بوده که نتوانسته خودداری کند، و در ضمن میدانسته که احتمالاً دیگر فرصتِ یادگیری زبان اصلیِ آن متن را نخواهد داشت.
این موضوع چند وقتیست که مدتی در ذهنام مینشیند و باز میرود و باز میآید. گفتم که نیت استاد خیر بود، و ذرهای تردید در آن روا نیست. ولی باز هم چیزی در این میان هست که ذهن و ضمیرم را میآزارد: ما حق نداریم دیگران را از کاری نهی کنیم ولی آن کار را برای خودمان روا و مُجاز شماریم. نمیشود به کسی بگوییم: "کار درست فلان است و بهمان، تو باید کار درست را انجام دهی. ولی من اگر پیش بیاید کار غلط را انجام میدهم و تو نباید از این بابت تردیدی به خودت راه دهی. گیرم من خود از انجام دادن کار درستی که خودم به آن اعتقاد دارم ناتوان باشم؛ به تو چه؟ تو کار درست را انجام بده."
بعد از آن بود که نشستم و آلمانی را یاد گرفتم، در حدی که مو لای درز ترجمههایام نرود، در حدی که متن هگل و کانت را حتی راحتتر از متون فارسی یا انگلیسی بخوانم. و این فقط و فقط حاصل آن تذکرِ بجا ولی تلخِ استادم بود، که جز خیرخواهی نمیشود انگیزهای برای کارش متصور شد.
با این حال، استاد اخیراً کتابی ترجمه کردند از زبان دوم. الحق که ترجمهایست کمنظیر و حتی شاهکار. بارها این ترجمه را خواندهام و گذشته از بهرهای که از محتوای کتاب برده و میبرم، تبحر استاد را ستودهام، چه نزد خویش چه نزد عُموم. با این حال، سخن آن روزِ استاد در گوشام هنوز همان طنینِ قدرتمند را دارد: "من هیچ وقت از زبان دوم ترجمه نمیکنم." استاد از امرِ مطلقِ خویش عدول کرد، چون لابد شوقاش به آن متن بهقدری بوده که نتوانسته خودداری کند، و در ضمن میدانسته که احتمالاً دیگر فرصتِ یادگیری زبان اصلیِ آن متن را نخواهد داشت.
این موضوع چند وقتیست که مدتی در ذهنام مینشیند و باز میرود و باز میآید. گفتم که نیت استاد خیر بود، و ذرهای تردید در آن روا نیست. ولی باز هم چیزی در این میان هست که ذهن و ضمیرم را میآزارد: ما حق نداریم دیگران را از کاری نهی کنیم ولی آن کار را برای خودمان روا و مُجاز شماریم. نمیشود به کسی بگوییم: "کار درست فلان است و بهمان، تو باید کار درست را انجام دهی. ولی من اگر پیش بیاید کار غلط را انجام میدهم و تو نباید از این بابت تردیدی به خودت راه دهی. گیرم من خود از انجام دادن کار درستی که خودم به آن اعتقاد دارم ناتوان باشم؛ به تو چه؟ تو کار درست را انجام بده."
12.04.202508:32
از منظر مسیحی (کییرکگور)، اینها همه نومیدی (زندگی در خسران) است: جدیت در هر امر دنیوی و سنجیدن خویش با هر امر دنیوی و صَرف عالیترین تلاشهای خود در امور دنیوی. ریشهی تمام ناکامیهای ما، در هر لحظه و هر ساعت و هر دقیقه و هر ثانیه از زندگی، سرمایهگذاری بر امور متناهیست.
تلاش برای بزرگ ساختنِ خویش، قوم خویش، اندوختهی خویش. تلاش برای بزرگ ساختن قوم خویش، زبان خویش، فرهنگ خویش. تلاش برای سلطه بر خویش، بر دیگران، بر ملتی، بر جهان. تلاش برای محبوبیت، شهرت، عظمت. حرف حساب همین است و بس. آدمی روح است، و روح را با امور متناهی دستبهسر نمیتوان کرد.
حال، سوال بجا: زندگیِ مقابل با خسران کدام است؟ دو پاسخ به ذهنام میرسد: شخصیت آیرونیک و ایمان. دومی عموماً دیریاب است، ولی اولی کاملاً شدنیست. شخصیت آیرونیک شخصیتی ژانوسسیماست: یک چشم به دنیا دارد و یک چشم به نامتناهی، که یعنی در دنیا بودناش تابعی از در نامتناهی بودناش است.
تلاش برای بزرگ ساختنِ خویش، قوم خویش، اندوختهی خویش. تلاش برای بزرگ ساختن قوم خویش، زبان خویش، فرهنگ خویش. تلاش برای سلطه بر خویش، بر دیگران، بر ملتی، بر جهان. تلاش برای محبوبیت، شهرت، عظمت. حرف حساب همین است و بس. آدمی روح است، و روح را با امور متناهی دستبهسر نمیتوان کرد.
حال، سوال بجا: زندگیِ مقابل با خسران کدام است؟ دو پاسخ به ذهنام میرسد: شخصیت آیرونیک و ایمان. دومی عموماً دیریاب است، ولی اولی کاملاً شدنیست. شخصیت آیرونیک شخصیتی ژانوسسیماست: یک چشم به دنیا دارد و یک چشم به نامتناهی، که یعنی در دنیا بودناش تابعی از در نامتناهی بودناش است.
06.04.202509:23
"نومیدی بهتناسبِ آگاهی از خود تشدید میشود، اما خود بهتناسبِ معیارِ خود تشدید میشود، و آنگاه که این معیار خداست، تشدیدِ خود نهایت ندارد."
همان، ص. ۱۳۹.
همان، ص. ۱۳۹.
03.04.202515:07
گاه بهنظرم میرسد هنوز دچار برداشتی سطحی از مدعاهای بنیادین هگل هستم. یکی از این مدعاهای بنیادین این است که، در پایان سیر آگاهی در پدیدارشناسی روح، آگاهی با برابرایستا و برابرایستا با آگاهی تلاقی میکند. اگر نخواهیم در فهمی سطحی از هگل برجای بمانیم، و اگر متوجه باشیم که اگر اینهمانی فوق صرفاً از یک جانب محقق شود (یعنی صرفاً از جانب آگاهی) قدمی از دایرهی فلسفهی استعلایی فراتر نرفتهایم، آنگاه باید بپرسیم معنای این قول هگل چیست که نهتنها آگاهی با برابرایستا تلاقی میکند، بلکه برابرایستا نیز با آگاهی تلاقی میکند. (توجه به این نکته را مرهون دوستی هستم که اخیراً از رسالهی کارشناسی ارشد خود در دانشگاه تهران دفاع کرده است، آقای عرفان باقری، که هنوز فرصت مطالعهی پایاننامهاش فراهم نشده، که امیدوارم بهزودی فراغتی دست دهد.)
09.05.202513:30
بعد از اتمام ترجمهی علم منطق هگل، چنانکه قبلاً خبر داده بودم، آثاری پژوهشی و دستاول در باب این اثر جاودان هگل با همکاری مترجمانی دیگر منتشر خواهد شد. نخستین اثر از این میان "پژوهش اصیل" (بهنقل از پیپین) بئاتریس لونگونس خواهد بود که بهدست دوست عزیز، آقای حسین نیکبخت، ترجمه شده و ویرایش آن هماکنون به پایان رسید. اثر دیگری که کار ترجمهاش را بهزودی از سر خواهم گرفت قلمرو سایههای پیپین خواهد بود. پس از آن در نظر دارم آثاری از دیتر هنریش، کلاوس دوزینگ، رُلف-پتر هورستمان و دیگران را در این مجموعه منتشر کنم.
09.05.202509:00
Ich bin der ich war.
Ich bin der ich sein werde.
Ich war der ich sein werde.
Ich werde sein der ich bin
—Schelling
من آنام که بودم.
من آنام که خواهم بود.
من آن بودم که خواهم بود.
من آن خواهم بود که هستم
—شلینگ
Ich bin der ich sein werde.
Ich war der ich sein werde.
Ich werde sein der ich bin
—Schelling
من آنام که بودم.
من آنام که خواهم بود.
من آن بودم که خواهم بود.
من آن خواهم بود که هستم
—شلینگ
16.04.202510:39
Man kann diesen Vorgang metaphorisch als die Explosion einer Supernova beschreiben.
—Dieter Henrich
میتوان این رویداد [فلسفهی آلمانی از کانت و رمانتیکها تا شلینگ و هگل] را بهنحوی استعاری بهمنزلهی انفجار یک اَبَرنواختر توصیف کرد.
—دیتر هنریش
(بهنقل از همین کتاب.)
—Dieter Henrich
میتوان این رویداد [فلسفهی آلمانی از کانت و رمانتیکها تا شلینگ و هگل] را بهنحوی استعاری بهمنزلهی انفجار یک اَبَرنواختر توصیف کرد.
—دیتر هنریش
(بهنقل از همین کتاب.)
10.04.202520:44
"[...] آنها یک روز در هفته آن هم تنها یک ساعت روحاند." (ص. ۱۷۹)
06.04.202508:06
"گاوداری که (در صورت امکان) خودی است مستقیماً پیش روی رمهی گاواناش، خودی است بسیار نازل، و به همین شکل اربابی که خودی است مستقیماً پیش روی بردگاناش، بهواقع خودی [یا نوعی خود] نیست [...] . معیار خود همواره آن چیزی است که خود مستقیماً پیش روی آن، خود است. [...] هر چیزی به لحاظ کیفی همان است که با آن سنجش میشود [...]."
کییرکگور، بیماری منتهی به مرگ، ص. ۱۳۷.
این بهیک معنا عصاره و زبدهی ایدهی کییرکگور در این کتاب است: ببین خودت را با چه میسنجی، ببین در همه حال در صدد جلب رضایت چه یا که هستی، تا بدانی که چه و که هستی، تا بدانی که آیا تمام کار و کوشش و جد و جهدت همه نومیدی است یا نه.
کییرکگور، بیماری منتهی به مرگ، ص. ۱۳۷.
این بهیک معنا عصاره و زبدهی ایدهی کییرکگور در این کتاب است: ببین خودت را با چه میسنجی، ببین در همه حال در صدد جلب رضایت چه یا که هستی، تا بدانی که چه و که هستی، تا بدانی که آیا تمام کار و کوشش و جد و جهدت همه نومیدی است یا نه.
31.03.202522:21
کییرکگور جزو هگلیمشربترین هگلستیزان است؛ بهویژه این اثر او شاهد تام و تمام این واقعیت است. از همان نخستین سطر از کتاب بیمثالاش، این گرایش عمیقاً هگلی/ایدئالیستیاش را فاش میکند: "آدمی روح است. اما روح چیست؟ روح خود است. اما خود چیست؟ خود نسبتی است که با خودش نسبت دارد یا نسبت داشتنِ نسبت با خودش در نسبت است؛ خود نسبت نیست بلکه عبارت است از نسبت داشتن نسبت با خودش. آدمی همنهادی از نامتناهی و متناهی، زمانمند و ابدی، اختیار [/آزادی] و ضرورت است." (ص. ۳۱) دشوار بتوان به فحوای کلام کییرکگور بدون درک عمیقی از ایدئالیسم آلمانی راه یافت. اینکه خود همانا نسبت داشتن نسبت با خودش است، سخنی واضح و بدیهی نیست، بلکه، بهعکس، چهبسا بیاندازه مبهم و حتی مشوش بهنظر رسد. با این حال، ماهیت خود را از این موجزتر نمیشود بیان کرد. خود نوعی نسبت است (و نه عبارت از طرفهای یک نسبت). منتها خود فقط نسبت نیست، بلکه نسبتیست که از خودش در مقام نسبت آگاهی دارد. بنابراین، خود، بهتعبیر "فیشتهی بزرگ" (ص. ۶۰)، فعالیتی بهخودبازگردنده (eine sich selbst zurückgehende Tätigkeit) است. خود نه نوعی جوهر یا قسمی موجود صُلب، بلکه نوعی پویایی، نوعی همنهاد امور متعارض (مثل تناهی و نامتناهیت) است.
با این حال، کتمان نمیشود کرد که عنصر مقومِ غیرهگلیِ مهمی در اندیشهی کییرکگور هست که بدون آن، نمیشد برای او شان مستقلی در کنار فیلسوفانی چون فیشته و هگل قائل شد: اینکه خود اگرچه صرفاً متناهی نیست، ولی هرگز هم کاملاً نامتناهی نیست، بلکه یکسره به امر الهی، به خداوند، تکیه دارد (البته اگر از نومیدی رهیده باشد).
با این حال، کتمان نمیشود کرد که عنصر مقومِ غیرهگلیِ مهمی در اندیشهی کییرکگور هست که بدون آن، نمیشد برای او شان مستقلی در کنار فیلسوفانی چون فیشته و هگل قائل شد: اینکه خود اگرچه صرفاً متناهی نیست، ولی هرگز هم کاملاً نامتناهی نیست، بلکه یکسره به امر الهی، به خداوند، تکیه دارد (البته اگر از نومیدی رهیده باشد).
09.05.202509:43
آنچه اکنون هستم بر گذشته و آیندهام مبتنیست. اگر خودم را در گذشتهام جستوجو کنم، گذشتهام مرا به آیندهام ارجاع میدهد و آیندهام مرا به اکنونام بازپس میآورَد... ؛ و اگر خودم را در آیندهام جستوجو کنم، آیندهام مرا به اکنونام ارجاع میدهد. اما اکنونام، خود، مرا باز به گذشتهام و آیندهام ارجاع میدهد که هر دو — یکی (گذشته) باواسطه و دیگری بیواسطه (آینده) — مرا به اکنونام بازپس میآورند.
من چه هستم؟ من کِی (نه چه کسی، بلکه چه هنگام) هستم؟ من اکنون همانام که در گذشته بودم ولی همچنین همانام که در آینده خواهم بود؛ اما آنچه در گذشته بودم همان است که در آینده خواهم بود و آنچه در آینده خواهم بود همان است که اکنون هستم.
من نه در گذشتهام، در آیندهام، نه در اکنون. بهعکس، گذشته، اکنون، آینده، وجوهی از منای هستند که نه جوهری ممتد در مکان یا زمان، بلکه موجودی منتشر است، نوعی حرکت است، نسبتهایی است درون نسبتهایی.
من چه هستم؟ من کِی (نه چه کسی، بلکه چه هنگام) هستم؟ من اکنون همانام که در گذشته بودم ولی همچنین همانام که در آینده خواهم بود؛ اما آنچه در گذشته بودم همان است که در آینده خواهم بود و آنچه در آینده خواهم بود همان است که اکنون هستم.
من نه در گذشتهام، در آیندهام، نه در اکنون. بهعکس، گذشته، اکنون، آینده، وجوهی از منای هستند که نه جوهری ممتد در مکان یا زمان، بلکه موجودی منتشر است، نوعی حرکت است، نسبتهایی است درون نسبتهایی.
08.05.202517:36
▫️ نطقیات برگزار میکند:
دورهٔ «علم منطق (منطق کبیر) هگل: قرائت و تفسیر متن»
ترم نخست (هشت جلسه)
👤 مدرس: دکتر سیدمسعود حسینی
( پژوهشگر و مدرس فلسفه)
⏰ زمان: دوشنبهها: از ساعت ۱۸ تا ۱۹:۳۰
🌐 معرفی صفحات دکتر سیدمسعود حسینی در فضای مجازی:
🌐 سایت رسمی
🔮 صفحهٔ اینستاگرام
🔮 کانال تلگرامی
🐣 اکانت ایکس ( توییتر )
🖍 درسگفتارهای دکتر سیدمسعود حسینی در نطقیات:
- درسگفتار فلسفهٔ هگل
- درسگفتار خواندن متون فلسفی آلمانی
ـ درسگفتار شرح و تفسیر پدیدارشناسی روح هگل
- درسگفتار منطق دانشنامهٔ هگل
🟢 معرفی دوره:
علم منطق هگل شرحیست دیالکتیکی از شرایط امکان فهمپذیری بهطورکلی یا، بهتعبیر دیگر، شرحیست از مجموعه مقولات یا مفاهیمی که شرط لازم برای فهم "هر چیزی بهطورکلی" است. از منظری دیگر، علم منطق عبارت از هستیشناسی است، زیرا رای هگل این است که تعینهای اندیشه همان تعینهای هستیاند. بنابراین، متافیزیک و منطق در نظر هگل با هم تلاقی میکنند.
در این دوره بر آنایم که این اثر را مستقیماً با رجوع به متن علم منطق و روح اندیشهی هگل قرائت و تفسیر کنیم. در این مسیر، میکوشیم سایر آثار هگل را نیز در پرتو علم منطق به فهم درآوریم.
📞 برای ثبتنام و مشاوره در خصوص دوره لطفا با آیدی زیر تماس بگیرید:
t.me/nutqiyyat_admin
❇️
🔮 t.me/nutqiyyat
🔮 Instagram.com/nutqiyyat
🔮 https://youtube.com/@nutqiyyat
دورهٔ «علم منطق (منطق کبیر) هگل: قرائت و تفسیر متن»
ترم نخست (هشت جلسه)
👤 مدرس: دکتر سیدمسعود حسینی
( پژوهشگر و مدرس فلسفه)
⏰ زمان: دوشنبهها: از ساعت ۱۸ تا ۱۹:۳۰
🌐 معرفی صفحات دکتر سیدمسعود حسینی در فضای مجازی:
🌐 سایت رسمی
🔮 صفحهٔ اینستاگرام
🔮 کانال تلگرامی
🐣 اکانت ایکس ( توییتر )
🖍 درسگفتارهای دکتر سیدمسعود حسینی در نطقیات:
- درسگفتار فلسفهٔ هگل
- درسگفتار خواندن متون فلسفی آلمانی
ـ درسگفتار شرح و تفسیر پدیدارشناسی روح هگل
- درسگفتار منطق دانشنامهٔ هگل
🟢 معرفی دوره:
علم منطق هگل شرحیست دیالکتیکی از شرایط امکان فهمپذیری بهطورکلی یا، بهتعبیر دیگر، شرحیست از مجموعه مقولات یا مفاهیمی که شرط لازم برای فهم "هر چیزی بهطورکلی" است. از منظری دیگر، علم منطق عبارت از هستیشناسی است، زیرا رای هگل این است که تعینهای اندیشه همان تعینهای هستیاند. بنابراین، متافیزیک و منطق در نظر هگل با هم تلاقی میکنند.
در این دوره بر آنایم که این اثر را مستقیماً با رجوع به متن علم منطق و روح اندیشهی هگل قرائت و تفسیر کنیم. در این مسیر، میکوشیم سایر آثار هگل را نیز در پرتو علم منطق به فهم درآوریم.
📞 برای ثبتنام و مشاوره در خصوص دوره لطفا با آیدی زیر تماس بگیرید:
t.me/nutqiyyat_admin
❇️
🔮 t.me/nutqiyyat
🔮 Instagram.com/nutqiyyat
🔮 https://youtube.com/@nutqiyyat
15.04.202520:38
Philosophieren
Philosophieren muß eine eigne Art von Denken sein. Was tu' ich, indem ich philosophiere? Ich denke über einen Grund nach, dem Philosophieren liegt also ein Streben nach dem Denken eines Grundes zum Grunde. Grund ist aber nicht Ursache im eigentlichen Sinne – sondern innre Beschaffenheit, Zusammenhang mit dem Ganzen. Alles Philosophieren muß also bei einem absoluten Grunde endigen. Wenn dieser nun nicht gegeben wäre, wenn dieser Begriff eine Unmöglichkeit enthielte, so wäre der Trieb zu philosophieren eine unendliche Tätigkeit und darum ohne Ende, weil ein ewiges Bedürfnis nach einem absoluten Grunde vorhanden wäre, das doch nur relativ gestillt werden könnte und darum nie aufhören würde. Durch das freiwillige Entsagen des Absoluten entsteht die unendliche, freie Tätigkeit in uns, das einzig mögliche Absolute, was uns gegeben werden kann, und was wir nur durch unsre Unvermögenheit, ein Absolutes zu erreichen und zu erkennen, finden. Dies uns gegebne Absolute läßt sich nur negativ erkennen, indem wir handeln und finden, daß durch kein Handeln das erreicht wird, was wir suchen. Dies ließe sich ein absolutes Postulat nennen. Alles Suchen nach einem Prinzip wäre also wie ein Versuch, die Quadratur des Zirkels zu finden. (Perpetuum mobile. Stein der Weisen.)
— Novalis
Philosophieren muß eine eigne Art von Denken sein. Was tu' ich, indem ich philosophiere? Ich denke über einen Grund nach, dem Philosophieren liegt also ein Streben nach dem Denken eines Grundes zum Grunde. Grund ist aber nicht Ursache im eigentlichen Sinne – sondern innre Beschaffenheit, Zusammenhang mit dem Ganzen. Alles Philosophieren muß also bei einem absoluten Grunde endigen. Wenn dieser nun nicht gegeben wäre, wenn dieser Begriff eine Unmöglichkeit enthielte, so wäre der Trieb zu philosophieren eine unendliche Tätigkeit und darum ohne Ende, weil ein ewiges Bedürfnis nach einem absoluten Grunde vorhanden wäre, das doch nur relativ gestillt werden könnte und darum nie aufhören würde. Durch das freiwillige Entsagen des Absoluten entsteht die unendliche, freie Tätigkeit in uns, das einzig mögliche Absolute, was uns gegeben werden kann, und was wir nur durch unsre Unvermögenheit, ein Absolutes zu erreichen und zu erkennen, finden. Dies uns gegebne Absolute läßt sich nur negativ erkennen, indem wir handeln und finden, daß durch kein Handeln das erreicht wird, was wir suchen. Dies ließe sich ein absolutes Postulat nennen. Alles Suchen nach einem Prinzip wäre also wie ein Versuch, die Quadratur des Zirkels zu finden. (Perpetuum mobile. Stein der Weisen.)
— Novalis
07.04.202520:24
"گناه این نیست که شخص نفهمیده است چه کاری صواب است، بلکه گناه یعنی اینکه اراده نمیکند آن را بفهمد، یعنی کاری را که صواب است اراده نمیکند." (ص. ۱۶۲)
03.04.202517:37
قدرت، در مقامِ کلیتِ ابژکتیو و در مقامِ خشونتي علیهِ ابژه، همان چیزي است که تقدیر[1] نامیده میشود ــ مفهومي که درونِ مکانیسم قرار میگیرد از آن حیث که مکانیسم را کور مینامند، یعنی [از آن حیث که] کلیتِ ابژکتیوش از جانبِ سوژه، در خصوصیتِ[2] مشخصِ سوژه، [باز]شناخته نمیشود. ــ از بابِ ذکرِ مطالبي چند در این باب، گوییم که تقدیرِ امرِ زنده بهطورِکلی همانا جنسي است که خودش را از طریقِ گذراییِ [یا فناپذیریِ] افرادِ زندهاي که در تکینگیِ بالفعلشان آن [جنس] را در مقامِ جنس ندارند متجلی میسازد. طبایعِ صرفاً زنده، در مقامِ ابژههایي صِرف، همانندِ مابقیِ اشیاءِ مراتبِ نازلتر فاقدِ تقدیرند؛ آنچه بر سرِ آنها میآید نوعي امکانیت است؛ با این حال، آنها در مفهومشان در مقامِ شماري ابژه، در قبالِ یکدیگر بیرونیاند؛ بنابراین، قدرتِ بیگانۀ تقدیر [در خصوصِ آنها] بکلی فقط [همان] طبیعتِ بیواسطۀ خودشان، خودِ بیرونیت و امکانیت، است. صرفاً خودآگاهی [است که] تقدیري راستین دارد، زیرا خودآگاهیْ آزاد است، و لذا در تکینگیِ مَنِ خویش مُطلقاً | دَر خود و برای خود است و میتواند خودش را در برابرِ کلیتِ ابژکتیوِ خویش قرار دهد و خودش را با این کلیتِ ابژکتیوْ بیگانه سازد [یا خودش را از آن جدا سازد]. با این حال، خودآگاهی، بهموجبِ خودِ این جداییافکنی، نسبتِ مکانیکیِ یک تقدیر را در برابرِ خویش برمیانگیزد. لذا برای آنکه این [تقدیر] بتواند چنین اقتداري بر این [خودآگاهی] داشته باشد، این [خودآگاهی] باید یک متعینبودگیاي را در برابرِ کلیتِ ذاتی به خودش داده باشد، باید مرتکبِ عملي شده باشد. بدین طریق، این [خودآگاهیْ] خودش را به امري جزئی بدل ساخته است، و این وجود، در مقامِ کلیتِ انتزاعی، در عینِ حال [همان] وجهي است که برای همرسانیِ ذاتاش، که برایاش بیگانه شده است، گشوده است؛[3] دَر این [وجه است که] این [خودآگاهی] به فرآیند کشانده میشود. قومِ بیعَمَلْ از سرزنش مبراست؛[4] قومِ بیعَمَل در [لفافهاي از] کلیتِ اخلاقیعرفیِ ابژکتیو پوشانده و در آن منحل شده است، فاقدِ فردیتي است که امرِ بهحرکتدرنیامده را به حرکت درمیآورَد، [فاقدِ فردیتي است که] نوعي متعینبودگیِ برونسو و نوعي کلیتِ انتزاعیِ مجزا از کلیتِ ابژکتیو به خودش میدهد، هرچند بدین ترتیب سوژه همچنین به امري بیگانهگشته با ذاتِ خویش، به یک ابژه، بدل میشود و واردِ نسبتِ بیرونیت در برابرِ طبیعتِ خویش و [واردِ نسبتِ] مکانیسم میگردد.
[1]. Schicksal
[2]. Eigenheit
[3]. die für die Mitteilung seines ihm entfremdeten Wesens offene Seite
[4]. das tatlose Volk ist tadellos.
اصطلاحِ Tat بر کاري که به انجام رسیده (بهتعبیري، بر «کرده») دلالت دارد، در برابرِ Tun که بر خودِ فعل یا فعالیت دلالت دارد.
[1]. Schicksal
[2]. Eigenheit
[3]. die für die Mitteilung seines ihm entfremdeten Wesens offene Seite
[4]. das tatlose Volk ist tadellos.
اصطلاحِ Tat بر کاري که به انجام رسیده (بهتعبیري، بر «کرده») دلالت دارد، در برابرِ Tun که بر خودِ فعل یا فعالیت دلالت دارد.
30.03.202514:10
Herr! gieb uns blöde Augen
für Dinge, die nichts taugen,
und Augen voller Klarheit
In alle deine Wahrheit
خداوندا، به ما دیدگانی کمفروغ دِه
در دیدارِ آنچه بیقدر است،
و دیدگانی روشنبین
در سراسرِ ساحتِ حقیقت تو.
(کییرکگور، بیماری منتهی به مرگ، سرلوحه، ترجمهی مسعود علیا.)
für Dinge, die nichts taugen,
und Augen voller Klarheit
In alle deine Wahrheit
خداوندا، به ما دیدگانی کمفروغ دِه
در دیدارِ آنچه بیقدر است،
و دیدگانی روشنبین
در سراسرِ ساحتِ حقیقت تو.
(کییرکگور، بیماری منتهی به مرگ، سرلوحه، ترجمهی مسعود علیا.)
09.05.202509:26
Кайра бөлүшүлгөн:
نطقیات

08.05.202516:57
🖍 دو دورهٔ دکتر سیدمسعود حسینی که از روز شنبه ۲۰ اردیبهشت شروع خواهد شد:
۱) دورهٔ جامع آموزش زبان آلمانی با تمرکز بر متون فلسفی ( شامل دو سطح مقدماتی و پیشرفته - بدون پیشنیاز )
🗓 شنبهها و دوشنبهها: از ساعت ۲۰ تا ۲۱:۳۰
🗓 شروع دوره: شنبه ۲۰ اردیبهشت
🔴 اطلاعات کامل دوره
۲) دورهٔ آموزشی «آموزش زبان آلمانی با تمرکز بر متون فلسفی» - سطح پیشرفته ( ده جلسه)
🗓 شنبهها از ساعت ۱۸ تا ۱۹:۳۰
🗓 شروع دوره: شنبه ۲۰ اردیبهشت
🔴 اطلاعات کامل دوره
⭕ هر دو دوره را با تخفیف اردیبهشت میتوانید ثبتنام کنید.
📞 برای ثبتنام و مشاوره در خصوص دوره لطفا با آیدی زیر تماس بگیرید:
t.me/nutqiyyat_admin
❇️
🔮 t.me/nutqiyyat
🔮 t.me/nutqiyyat_classes
🔮 instagram.com/nutqiyyat
🔮 https://youtube.com/@nutqiyyat
۱) دورهٔ جامع آموزش زبان آلمانی با تمرکز بر متون فلسفی ( شامل دو سطح مقدماتی و پیشرفته - بدون پیشنیاز )
🗓 شنبهها و دوشنبهها: از ساعت ۲۰ تا ۲۱:۳۰
🗓 شروع دوره: شنبه ۲۰ اردیبهشت
🔴 اطلاعات کامل دوره
۲) دورهٔ آموزشی «آموزش زبان آلمانی با تمرکز بر متون فلسفی» - سطح پیشرفته ( ده جلسه)
🗓 شنبهها از ساعت ۱۸ تا ۱۹:۳۰
🗓 شروع دوره: شنبه ۲۰ اردیبهشت
🔴 اطلاعات کامل دوره
⭕ هر دو دوره را با تخفیف اردیبهشت میتوانید ثبتنام کنید.
📞 برای ثبتنام و مشاوره در خصوص دوره لطفا با آیدی زیر تماس بگیرید:
t.me/nutqiyyat_admin
❇️
🔮 t.me/nutqiyyat
🔮 t.me/nutqiyyat_classes
🔮 instagram.com/nutqiyyat
🔮 https://youtube.com/@nutqiyyat
12.04.202517:08
پیپین در کتاب Culmination در پاسخ به تردیدهای مطرح در خصوص آنچه هگل reines Denken مینامد — تردیدهایی مبنی بر اینکه چیزی یا جوهری یا موجودیتِ مستقلی به نام اندیشهی محض نداریم — تعبیر بجا و صائبی دارد که کمابیش به این مضمون است:
هرگاه اندیشهای در جریان باشد — خواه اندیشهی من باشد یا تو یا هر کسِ دیگری — تعینات بنیادیاش همین تعیناتیاند که در علم منطق طرح شدهاند. بهعبارت دیگر، نقد معروف به "میاندیشم پس هستمِ" دکارت به هگل وارد نیست.
هرگاه اندیشهای در جریان باشد — خواه اندیشهی من باشد یا تو یا هر کسِ دیگری — تعینات بنیادیاش همین تعیناتیاند که در علم منطق طرح شدهاند. بهعبارت دیگر، نقد معروف به "میاندیشم پس هستمِ" دکارت به هگل وارد نیست.
06.04.202509:38
"نومیدی بیماریِ منتهی به مرگ است.
نومیدی نوعی بیماری روح، نوعی بیماری خود، است و بر این اساس میتواند سه شکل پیدا کند: اینکه آدمی در نومیدی، از اینکه خودی دارد آگاه نباشد (که نومیدی به معنای دقیق کلمه نیست)؛ اینکه آدمی در نومیدی نخواهد خودش باشد؛ و اینکه آدمی در نومیدی بخواهد خودش باشد." (ص. ۳۱)
"گناه یعنی اینکه در پیشگاه خدا آدمی در نومیدی نخواهد خودش باشد، یا در پیشگاه خدا بخواهد خودش باشد." (ص. ۱۴۰)
"ایمان یعنی خود در اینکه خودش باشد و بخواهد خودش باشد، بهطور شفاف در خداوند بیارمد." (ص. ۱۴۲)
نومیدی نوعی بیماری روح، نوعی بیماری خود، است و بر این اساس میتواند سه شکل پیدا کند: اینکه آدمی در نومیدی، از اینکه خودی دارد آگاه نباشد (که نومیدی به معنای دقیق کلمه نیست)؛ اینکه آدمی در نومیدی نخواهد خودش باشد؛ و اینکه آدمی در نومیدی بخواهد خودش باشد." (ص. ۳۱)
"گناه یعنی اینکه در پیشگاه خدا آدمی در نومیدی نخواهد خودش باشد، یا در پیشگاه خدا بخواهد خودش باشد." (ص. ۱۴۰)
"ایمان یعنی خود در اینکه خودش باشد و بخواهد خودش باشد، بهطور شفاف در خداوند بیارمد." (ص. ۱۴۲)
03.04.202517:36
هگل در علم منطق (بخش دوم: ابژکتیویته، فصل نخست: مکانیسم، قسمت b. فرایند مکانیکی واقعی) مطالبی بیان میکند که بیاندازه غریب و در عین حال نیازمند تفسیرند:
28.03.202521:41
"انسان نهتنها بار زندگی شخصیاش را بهدوش میکشد [...]، بلکه، آگاهانه یا ناآگاهانه، همچنین [بار] زندگی دوران معاصرش را."
توماس مان، کوه جادو، ترجمهی نکوروح، ص. ۱۰۲.
توماس مان، کوه جادو، ترجمهی نکوروح، ص. ۱۰۲.
Көрсөтүлдү 1 - 24 ичинде 38
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.