Notcoin Community
Notcoin Community
Notcoin Community
Notcoin Community
៹ ꪚ𝒊ꫀ𝒊𝑙𝑙ꫀ âmꫀ ༢ (Pause) avatar
៹ ꪚ𝒊ꫀ𝒊𝑙𝑙ꫀ âmꫀ ༢ (Pause)
៹ ꪚ𝒊ꫀ𝒊𝑙𝑙ꫀ âmꫀ ༢ (Pause) avatar
៹ ꪚ𝒊ꫀ𝒊𝑙𝑙ꫀ âmꫀ ༢ (Pause)
12.04.202507:23
23.03.202512:04
21.03.202517:05
<strike>🎳 ‌ ‌‌  </strike> ایـن پـسـت + ایـن پـیـام رو فـوروارد ڪـنیـد
ازتون پست فور کنم و فولدرم رو اپدیت کنم.
جوین بودنتون چک میشه.
Кайра бөлүшүлгөн:
𝖲𝗇𝗈𝗐𝖿𝗅𝖺𝗄𝖾 avatar
𝖲𝗇𝗈𝗐𝖿𝗅𝖺𝗄𝖾
21.03.202517:03
این پست + این پیامو فور ڪنید؛
یک پست مشخص کنید فور کنم اینجا ویو بگیرید.
21.03.202516:58
Кайра бөлүшүлгөн:
داستان نويسـِ مارسي avatar
داستان نويسـِ مارسي
21.03.202516:54
در ايـن سـال نـو مـيـخـواهـم رو در روى مـسـحـِ تـو هـمـانـ خـالـق نام، تـورا بـبـوسـم، جـاى كهـ خـدايـت را عـبـادتـ مـيـكـنى، مـيـخـواهـم سـوگـنـد بـخـورمـ كـهـ جـز تـو كـس را نـپـرسـتـم.
مـيـخـواهـم سـوگـنـد بـخـورمـ، مـن كـافـر بـشـوم از خـداي منِ چـشـمـانـت، كـهـ جـز تـو ، دلـ بـبـنـدمـ بـر دلـ نـاكـس!.
24.03.202517:51
21.03.202517:06
21.03.202517:05
🎳   ‌ ‌ ‌ ‌‌ أولئك الذين أنكروا اهتمامه
Кайра бөлүшүлгөн:
𝖲𝗇𝗈𝗐𝖿𝗅𝖺𝗄𝖾 avatar
𝖲𝗇𝗈𝗐𝖿𝗅𝖺𝗄𝖾
21.03.202517:03
چـي‌ شـد ‌کـه ‌انـقـدر ‌غریبـه‌ شـدیـم‌‌ قـلـبِ‌ مـن؟!
21.03.202516:58
غمی که تو این قسمت نهفته‌س‌..پارادوکس بجایی بود و در کل تکست قوی و آغشته ب دردی بود؛"
Кайра бөлүшүлгөн:
داستان نويسـِ مارسي avatar
داستان نويسـِ مارسي
21.03.202516:54
اى مـحـبـوبـِ پـرسـيـدنـى ام
اى اغـازگـر هـر صـبـح ام
اى مـعـبـود مـن
خـوشـا بهـ حـال مَـن كهـ اغـازگـر سـالـ نـو را هـمراهـ لـبـخـنـدت، تـيـلـهـ هـاى سـياهـت، ابـريـشـم هـايـت، و از هـمهـ مهـمتر، وجـود پـرسـتـيـدنـى اتـ هـسـت ، اى مـعـبـود زيـبـايى مَـن.
⁺. 。 ・ *゚。
24.03.202517:51
این کارای چیپ چیه واقعا .. اگه شماهم جوین هستید لفت بدید یا ریپورت کنید .
Кайра бөлүшүлгөн:
کتاب ناتمـوم نویسنـده avatar
کتاب ناتمـوم نویسنـده
میخـوام ببـوسمت پریزاد"
بالاخره سکـوت شیشه‌ای مابینشون با صـدای ضعیفی که از حنجـره‌ی خستهٔ مـردبزرگ‌تر در اون فاصله کم صـورت‌هاشون شنیـده میشد، شکست؛
- میتونم ببوسمت؟
این صدا توام با احساسات خامـوش شده‌ی رنگارنگی داخل قلب خاکستـری‌اش بود، منتظر موند و در حین این انتظار غرقِ سیاهچالـه چشم‌های مقابلش میشد؛
+ من رو ببـوس، انگار بعد از سـال‌ها عاشقـی و دلتنگـی این اولین دیدار ماست… من رو ببـوس، شبیه به پـرواز پروانـه‌های بیقـرار در دلت که به خاطـر حس عطـر حضورت از پیلـه بیرون میان… من رو ببـوس، شاید لب‌های من آخـرین تکیـه‌گاه بـاورم برای عشـق تو بعد از خداحافظـی‌مون باشه…

#وصیت‌نامه‌عشق
21.03.202517:05
vieille âme.
21.03.202517:03
در جهانی سرشار از نیستی، عشق خاموش است، خاطرات محو، و معبودی در آتشِ نادیدنی به زانو نشسته، با اشکی که هرگز فرو نمی‌ریزد.
عالی بود و جای تامل داره این تکست
Кайра бөлүшүлгөн:
یغماے بوسہ avatar
یغماے بوسہ
21.03.202516:55
می دانم آشنای دیروز و غریبه ی امروزم ولی با همه ی غریبگی ام،هنوز آشنای هر روز رویایم هستی و این غریبگی برایم آشناست؛
میان همهمه باد های گیج بهاری خش خش یاد تو،زیر پاهای جانم شنیدنی است ولی چه قدر سخت است که مجبورم دست هایم را روی گوش هایم بگذارم تا نکند ضرباهنگ پای یادت،تنگ بلور قلب منتظرم را بلرزاند.
قدم میزنم در کوچه باغ های یادت و روی صندلی خاطره ها به نظارت ی افق های دور دست می نشینم.باد بهاری مرا یاد لحن یخ زده ی کلامت می اندازد و آن شب پر اصرار من و پر انکار تو!همان شب که بال بال میزدم برای تلاقی جرقه نگاهم باتو تا خرمن هر چه احساسم را به آتش بکشانی و در هوای نیاز خاکسترم کنی.آن شب که من پر پر میزدم تا با آرامش سکر آور نگاهت،آرامم کنی..ولی تو آن شب سنگ تر از همین صندلی سنگی شده بودی که رویش نشسته ام.انگار هر چه پنبه در دنیا بود در گوش تو جا شده بود که صدای تمنایم را نمی شنیدی.آن شب میخواستم تمام تنهایی هایم را با پونه ی آغوشت پیوند زنم و عطر مخملی هر چه عشق را به تن خسته جانم بپاشانم ولی تو آن شب با پیوند بیگانه بودی و حتی وقتی میخواستی با من از جدایی بگویی مثل همیشه با لبخند به بزم جدایی دعوتم میکردی.تو آن شب بر من و تمام پریشانی گیسو هایم خندیدی.خندیدی بر من و داغی که بر شقایق دلم گذاشته بودی.تو شمس گونه از لا به لای شب خاطره هایم پر کشیدی و من مولانا وار به انتظاری فرجامت چه تلخ نشستم.آن شب صدای«دوستت دارم»هایم به امتداد هفت آسمان میرسید ولی تو حاضر نشدی در یک قدمی من بایستی.
Кайра бөлүшүлгөн:
داستان نويسـِ مارسي avatar
داستان نويسـِ مارسي
Кайра бөлүшүлгөн:
𝘔𝘢𝘵𝘪𝘭𝘥𝘢 avatar
𝘔𝘢𝘵𝘪𝘭𝘥𝘢
24.03.202517:51
سه نقطه میزنین بعدشم اینه مراحلش
چیز خاصی لازم نیست بنویسین تو متنش
همه پستارو انتخاب کنین ریپورت بزنین
@iiits_Matilda
21.03.202517:05
21.03.202517:04
Кайра бөлүшүлгөн:
DÉSOLÉ avatar
DÉSOLÉ
21.03.202516:59
در آن ظلمت فرو رفته در خوفی بی‌‌افول، اخترانی پژمرده در نظرت می‌لرزند، گویی رمزی کهن را در خود تار کرده باشند. شبح‌ها بر استخوان‌های ترک‌خوردهٔ خشکی می‌رقصند و هر نسمه‌ایی که می‌کشی، گویی مرثیه‌ای بی‌پایان را زمزمه می‌کند. میان این هزارتوی جهل، ردای خموشی بر شأنت تلخی می‌کند؛ اما تو، ای مهاجر نسیان‌شدهٔ از عرش افتاده، هنوز در انتظار کولاک می‌درخشی.
21.03.202516:55
خیلی دوست داشتنی بود.
21.03.202516:54
عجب ادبیات و دایره واژگانی..قدرتمند بود
Көрсөтүлдү 1 - 24 ичинде 276
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.