Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
آذرِ بُرزین‌مهر avatar

آذرِ بُرزین‌مهر

خانه‌ی فرهنگ ایران
برای پرورش هوش طبیعی
سپاس ریوندی
TGlist рейтинг
0
0
ТипАчык
Текшерүү
Текшерилбеген
Ишенимдүүлүк
Ишенимсиз
Орду
ТилиБашка
Канал түзүлгөн датаOct 30, 2019
TGlistке кошулган дата
Mar 06, 2025

Рекорддор

26.04.202523:59
3KКатталгандар
24.03.202523:59
100Цитация индекси
30.11.202423:59
2.5K1 посттун көрүүлөрү
28.04.202511:33
01 жарнама посттун көрүүлөрү
22.03.202518:22
14.78%ER
21.04.202523:59
37.87%ERR
Катталуучулар
Citation индекси
Бир посттун көрүүсү
Жарнамалык посттун көрүүсү
ER
ERR
DEC '24JAN '25FEB '25MAR '25APR '25

آذرِ بُرزین‌مهر популярдуу жазуулары

Кайра бөлүшүлгөн:
آذرِ بُرزین‌مهر avatar
آذرِ بُرزین‌مهر
26.04.202521:24
بپیمودم این بوم ایران بر اسپ
از این مرز تا خانِ آذرگُشسپ

ندیدم کسی را که دلشاد بود
توانگر بُد و بومش آباد بود

همه خستگانند از افراسیاب
همه دل پر از خون و دیده پر آب

نخستین جگرخسته‌ی او منم
که پردرد از اویست جان و تنم

به ایران زن و مرد از او باخروش
ز بس کشتن و غارت و جنگ و جوش

#بیت‌برک
#شاه_نامه‌ها
20.04.202517:33
هنر بی‌معیار امروز

ماریو بارگاس یوسا
ترجمه‌ی عبدالله کوثری

1. از برکت جنجالی که بر سر این نمایشگاه بر پا شده، همه‌ی این جماعت سرازپانشناخته به گالری هجوم آورده‌اند و به این ترتیب آکادمی سلطنتی هنر (بریتانیا) بخت این را یافته که مدت زمانی دیگر بتواند با بحران اقتصادی مزمن خود دوام بیاورد. آیا هدف این آکادمی از برگزاری نمایشگاه «احساس» (آثار نقاشان و مجسمه‌سازان جوان انگلستان از مجموعه‌ی Saatchi) همین بوده؟
اگر این نمایشگاه به راستی نماینده‌ی چیزهایی باشد که الهام‌بخش هنرمندان جوان انگلیسی می‌شود، باید نتیجه بگیریم که «آلت تناسلی» بیش از هر چیز دیگر دغدغه‌ی ذهنی این هنرمندان شده است.

2. نکته‌ی جالب ماجرا در این نیست که چنین ساخته‌هایی به معتبرترین گالری‌ها راه می‌یابند، بلکه این است که مردم هنوز از این چیزها [کشیدن آلت جنسی به جای صورت و درآوردن هر چیزی به شکلی که تداعی آلت جنسی باشد] تعجب می‌کنند. من سی و هفت سال پیش متوجه شدم که در دنیای هنر چیزی پوسیده و گندیده است.
دوست خوب من، مجسمه‌سازی کوبایی، از پاسخ منفی گالری‌های پاریس برای عرضه‌ی مجسمه‌های چوبی بی‌نظیرش -که خود شاهد بودم با چه مرارتی برای ساختن آنها تلاش می‌کرد- به تنگ آمده بود. او به این نتیجه رسید که مطمئن‌ترین راه برای موفقیت ساختن چیزی است که توجه جلب کند. پس دست‌به‌کار ساختن مجسمه‌هایی شد مرکب از چند قطعه گوشت گندیده در جعبه‌های شیشه‌ای و تعدادی پشه‌ی زنده توی این جعبه‌ها به اضافه چند بلندگو که وزوز آنها را همچون غرشی رعب‌آور در سالن پژواک می‌داد. موفقیت دوست من آنی بود، حتی ژان-ماری دروت، ستاره‌ی تلویزیون فرانسه، برنامه‌ای به او اختصاص داد.

3. یکی از پیامدهای پیش‌بینی‌ناشدنی تحول هنر مدرن و تجربیات بی‌شماری که مایه بقای آن شده آشفته‌بازاری است که در آن هیچ معیار عینی نداریم تا کاری را اثر هنری به شمار آوریم یا نیاوریم یا آن را در سلسله مراتب هنری جای دهیم. از میان رفتن معیار در هنر با پیدایش کوبیسم آغاز شد و با رواج هنر آبستره (انتزاعی) به فقدان کامل معیار رسیدیم. امروز هر چیزی [یعنی هر آشغالی] می‌تواند هنر باشد و در عین حال هیچ چیز در شمار آثار هنری جای نمی‌گیرد. هنر بودن یا نبودن چیزی صرفاً به هوی و هوس بیننده (هر کس و ناکسی که می‌خواهد باشد) بستگی دارد که بعد از زوال همۀ سرمشق‌ها و معیارهای زیباشناسی تا سطح داور و حَكَم نهایی ارتقا یافته و در موقعیتی قرار گرفته که قبلاً فقط از آن برخی منتقدان بود. امروز یگانه سنجه‌ی کم و بیش عمومی برای آثار هنری هیچ ربطی به هنر ندارد و چیزی است که بازار آن را تحمیل می‌کند و این بازار خود تحت سلطه‌ی کارتل‌هایی از گالری‌ها و دلالان است. این معیار به جای آنکه بازتاب ذوق و حساسیت زیباشناختی باشد تنها یک محور دارد و آن تبلیغ و روابط عمومی و در برخی موارد شیادی و کلاه‌برداری است.

4. حدود یک ماه پیش من برای بار چهارم در زندگی خود از دوسالانه‌ی ونیز دیدار کردم (و این آخرین بار خواهد بود!) انگار چند ساعتی در آنجا گذراندم و وقتی بیرون آمدم پیش خود به این نتیجه رسیدم که حاضر نیستم هیچ یک از آن تابلوها و مجسمه‌ها و اشیایی را که در حدود بیست غرفه نمایشگاه دیده بودم به خانه‌ی خود راه بدهم. آنچه در آنجا دیدم درست به اندازه نمایشگاه آکادمی سلطنتی ملال‌آور و نومید‌کننده و مضحک بود، اما در مقیاسی صد برابر بزرگتر، چراکه ده پانزده کشور در این نمایش به راستی رقت‌آور شرکت کرده بودند. این دوسالانه به بهانه «مدرنیسم و تجربه‌ورزی و جست‌وجو در پی ابزار جدید بیان» درواقع قحط مصیبت بار فکر و فرهنگ هنری و فقدان صناعت استادانه و اصالت و صداقتی را آشکار کرده بود که مهمترین ویژگی بخش عمده‌ی آثار دوران ماست. در قلمرو هنر با نظامی سراپا پوسیده سروکار داریم که در آن مستعدترین هنرمندان راهی برای دست یافتن به مخاطب نمی‌یابند، خواه بدین سبب که تن به فساد نمی‌دهند و خواه از آن روی که راه و رسم جنگیدن در این جنگل فریب و دغل را که تعیین کننده فاتح و مغلوب است بلد نیستند.

5. آنچه ستایش ما را در قبال آثار ژرژ سورا [و عملاً همه‌ی هنرمندان پیش از قرن بیستم] برمی‌انگیزد این است که گذشته از مهارت فنی و چیره‌دستی در ظرایف، نگرشی اخلاقی دارند، فکری دارند و دلسپرده‌ی آن فکر و در صدد خدمت به آن هستند. این چیزی است که مایه‌ی استحکام و تقویت آثار اینهاست. اما این شیوه‌ی هنرمند شدن به هیچ روی باب طبع جوانان ناشکیبا و خودخواه امروز نیست که در رویای رسیدن به افتخار از هر راه ممکن [غیر از راه دشوار واقعی] هستند و برای رسیدن به شهرت حاضرند از کوهی از مدفوع جانوری سخت‌پوست بالا بروند.

#کتاب_شن
08.04.202516:41
آگهی

آیا شما هم این عبارت‌ها را اخیراً زیاد شنیده‌اید؟ «پسرها پرنسس شده‌ن!» «مردها قبلاً با اژدها می‌جنگیدن و برای زن‌ها قلعه می‌ساختن، حالا می‌گن دُنگ کافه رو حساب کن.» آیا بگومگو، مشاجره و فحاشی‌های هولناک و غم‌انگیزی که بین دو جنس در این باره درمی‌گیرد را دیده‌اید؟

اینها البته مختص به ایران نیستند، اما به نظر می‌رسد در ایران به «بحران» بدل شده‌اند. آنچه ما شاهد آن هستیم این است که در جامعه‌ی امروز ما چندین جنگ متفاوت در جریان است. میان طبقات اقتصادی، میان اعتقادات دینی و ضددینی، میان گروه‌های سیاسی و حتی میان جنسیت‌ها.

معنای این حرف آن است که هر ایرانی از چند جهت مورد حمله است. گذشته از یک اقلیت ، عموماً ایرانی هم زیر فشار اقتصادی است، هم نفرتی مذهبی/ضدمذهبی را با خود حمل می‌کند، هم هوادار و هیچ‌کاره‌ی یک جنگ سیاسی است و هم در مقام زن یا مرد با جنس مخالف می‌جنگد.

من اغلب با اندوه و یأسی نکبت‌بار و غیظ‌آور شاهد فحاشی‌های بین دو جنس بوده‌ام. تا اواسط جوانی هنوز به سختی می‌کوشیدم این باور رمانتیک خود را حفظ کنم که اگر همه‌ی دنیا علیه من باشد، جایی، پیش معشوقی، برای من امنیتی هست. اکنون جامعه‌ی ایران به چنین باوری پوزخند می‌زند، زیرا همه اتفاقاً از همان‌جا زخم‌خورده‌اند.

تبیین علل درگرفتن این جنگ جنسیتی و تجویز درمانی برای آن کاری است به مراتب فراتر از آنکه جامعه‌شناسی و روان‌شناسی نحیف ما از عهده‌اش برآیند، چه رسد به من. با این همه گمان می‌کنم همه‌ی ما تصور اولیه‌ای از منشاء اصلی این بحران داریم که بد نیست حتی‌الامکان تشریح و تصحیح شود.

سنتاً «مرد» بودن نوعی حداقلی از اشرافیت بود که هم شأن و امتیاز داشت، هم از مسئولیت و وظیفه. مرد بودن هم به شما امکانات می‌داد، هم از شما توقع ایجاد می‌کرد. نتیجتاً «مرد راستین» آنی بود که موفق می‌شد این مسئولیت‌ها را بهترین وجه محقق کند و حالا ظاهراً علت اصلی دعوا به همین مربوط است.

بر سر تعریف «مرد راستین» و حقوق و وظایف او دعوایی درگرفته. نظرات دین و سنت دیگر اعتباری ندارد. تجویزهای روانشناس‌ها در مقابل شدت اختلاف‌ها از اثر می‌افتد. جز مشتی روسپی‌صفت و تلکه‌کن و بزن‌دررو همه ناراضی هستند. تعادل و تعریف جدیدی هم هنوز شکل نگرفته.

من در مقابل این مساله نیز به چیزی متوسل شده‌ام که همیشه در زندگی دست کم در فهم مشکلات به من کمک کرده: ادبیات. صدها و بلکه شاید هزاران داستان درباره‌ی «مرد راستین» و فضایلی که او باید داشته باشد، از ابتدای تاریخ تا دوران ما نوشته شده و مرور آن می‌تواند لااقل به فهم مساله کمک کند.

از نخستین متن داستانی باقیمانده‌ی بشر (حماسه‌ی گیلگمش) در پنج هزار سال پیش تا آخرین جنبش بزرگ ادبی جهان (شکوفاییِ ادبی به غلط مشهور به رئالیسم جادویی) از ژاپن در شرق تا آمریکای لاتین در اقصای غرب، تاریخ ادبیات تمام ملل سرشار از نمونه‌های داستانی جالب درباره‌ی «مرد راستین» است.

مرور این گستره‌ی ادبی چند سنخ متفاوت و چند نوع «مرد راستین» مختلف را به ما نشان می‌دهد که اتفاقاً گاه با هم در تعارضند: جنگجوی زن‌نشناس، وحشیی که زن رامش می‌کند، زنباره‌ای که زنان را وسیله می‌کند، عاشق‌پیشه‌ای که برای زنان شهید می‌شود، زاهد دیندار که اسیر وسوسه‌ی زن است، اغواگر، اغواناپذیر...

به این نتیجه رسیدم که شاید در این وانفسای خصومت، مرور تاریخ رابطه‌ی مرد و زن از خلال آثار ادبی و در گستره‌ی تاریخ و جغرافیا دست‌کم باعث شود پیچیدگی و تنوع این مساله درک شود و در مقابل سیلاب حماقت و جهل تقلیل‌گرا (زن‌جماعت فلان، مرد جماعت بهمان) سد و حصاری برای ما بسازد.

از این رو، تصمیم گرفتم دوره‌ای برگزار کنم با نام «مرد راستین - بازنمود آن در ادبیات جهان». در این دوره خواهم کوشید نشان دهم که در اعصار مختلف تاریخ (باستان، میانه، جدید) و در جغرافیاهای متفاوت (شرق و غرب) و در سطوح مختلف فرهنگ و تمدن (بربر و بدوی تا متمدن) چه تصوری از «مرد راستین» وجود داشته است.

در این دوره با گستره‌ی عظیمی از متون ادبی آشنا خواهید شد، از گیلگمش تا داستان‌های برخس، از گنجی‌مونوگاتاری تا رمان‌های غربی، از حماسه تا داستان‌های عاشقانه. همچنین مفصلاً به چند متن مهم ادبیات فارسی خواهیم پرداخت: شاهنامه، ویس و رامین، خمسه نظامی و ادبیات صوفیانه و هزار و یک شب.

آثار هومر، شکسپیر، سروانتس، گوته، بالزاک، استاندال، وایلد، تالستوی، مارکز و نیز حماسه‌های هندی رامایَنَه و مهابهارَتَه و رساله‌ی فنون عشقبازی (کامَه‌سوترَه) در کنار ساگاهای ایسلندی، سرود نیبلونگ‌ها، داستان‌های شوالیه‌ای و کثیری دیگر از آثر ادبی نیز طبعاً محل بحث یا اشاره‌ی ما خواهند بود.

برای اطلاعات کامل ثبت نام و شنیدن جلسه معرفی رایگان: اینجا

اگر این آگهی را برای کسانی که ممکن است به کارشان بیاید بفرستید، لطف کرده‌اید.

#آذربرزین‌مهر
08.04.202516:36
مرد راستین
بازنمود آن در ادبیات جهان
سپاس ریوندی
(جلسه اول-معرفی)

کلاس از هفته‌ی سوم فرورین آغاز می‌شود. مدت زمان هر جلسه اسماً یک ساعت و نیم است، ولی کسانی که کلاس روایت‌شناسی را گذراندند می‌دانند که عملاً اغلب هر جلسه تا سه ساعت هم طول می‌کشد.

شهریه همان سه میلیون تومان سال پیش و مدت کلاس همان ده جلسه است. فایل‌های ضبط‌شده طی مدت کلاس و دست‌کم تا مدتی بعد در کانال تلگرامی مربوط در اختیار شما خواهد بود، از این رو روز و ساعت برگزاری (چهارشنبه 9 شب) تاثیری در کار ندارد.

پی‌نوشت: اگر شما را می‌شناسم و احیاناً مشکل مالی مانع شماست، به خودم پیام بدهید. شهریه برای خارج و داخل ایران یکی‌ست. اگر از دوستان خارج‌نشین کسی قصد مساعدتی دارد، می‌تواند با هماهنگی ما به نام خودش دوره را به کسانی که مشکل مالی دارند هدیه دهد.

پی‌نوشت: اگر قبلاً دوره‌ی روایت‌شناسی را گذرانده باشید، اینجا به شما بیشتر خوش خواهد گذشت. اما نه به آن و نه به هیچ پیش‌نیاز دیگری احتیاجی ندارید و خواندن هیچ متنی چه پیش از کلاس و چه در طی آن ضروری نیست.

ثبت نام:
https://t.me/Lilacsoftheblind

#آذربرزین‌مهر

خانه‌ی فرهنگ ایران
برای پرورش هوش طبیعی
03.04.202515:36
شوک شدیدی که اولین بار از شنیدن این قطعه در سالن کنسرت به من دست داد، هنوز با من است. به زحمت از بین کلمات خواننده این ترجیع‌بند را شکار کردم: سانسون کی مالا په.
پس از جستجو متوجه شدم ترجیع‌بند شعری است از میرابای، شاعره‌ی هندی، که برای کرشنه، خدای هندو گفته و در آن هر نفسی که برمی‌آید به دانه‌ی تسبیحی تشبیه شده که در ستایش این خدا فرومی‌افتد.

البته صحت انتساب اشعار میرابای مانند ابوسعید ابوالخیر چندان مشخص نیست. ظاهراً بیشتر اشعار منسوب به او را علاقمندانش در طی قرون پس از مرگ او گفته و به او نسبت داده‌اند. چیزی که در دوران ما، با این عطش عجیب به انگ‌سازی شخصی (Personal Branding) و برای آدم‌هایی که حتی سر محتوای مهمل صفحات شخصی خود در شبکه‌های اجتماعی دعوا می‌کنند و غیرتی می‌شوند غیرقابل‌هضم است.

نصرت فاتح علی‌خان، خواننده‌ی افسانه‌ای قوالی، این موسیقی افسونگر و خلسه‌آور را بر اساس این شعر سروده و فرصت دیگری به من داده برای تشکر از پدرم که در سال‌های کودکی مرا با موسیقی او آشنا کرد.

نمونه درخشان دیگری از موسیقی پنجاب را اینجا بشنوید

#در_حضرت_امر_حسی
Кайра бөлүшүлгөн:
آذرِ بُرزین‌مهر avatar
آذرِ بُرزین‌مهر
13.04.202522:42
در شب پیش از تصلیب، عیسی که در روایت اناجیل، شبیه یک زندانی سیاسی است، در باغ زیتون، به درگاه قادر مطلق دعا می‌کرد که جام را (که استعاره از ترسِ مهیب اعدام و عدم و نیز سکرات مرگی بی‌گناه بود) به او ننوشانند.

ویکتور هوگو با طرح زجر عیسی، سخن از عذاب روحی ژان والژان می‌گوید که همه عمر از نوع آدمی بدی دیده و به دفاع خشن و حمله‌ی ناغافل معتاد است و اکنون تنها به خاطر تاثر از نیکوکاری یک نفر (پدر بیانونو میریل که شمعدان‌های نقره‌ای که ژان دزدیده را به خود او می‌بخشد) می‌خواهد حربه‌اش و نیز و کینه‌اش را کنار بگذارد و زان پس با نوع بشر مهربان باشد، اگرچه نامهربانی ببیند.

این چند سطر از بینوایان از مصادیق عالی استعداد شاعرانه‌ی هوگوست، که البته مخل رمان‌نویسی او بود.

#پژواک‌های_آینه
21.04.202518:01
که چندان امانم ده ای روزگار
کز این نحسِ ظالم برآید دمار
اگر من نبینم مر او را هلاک
شب گور چشمم نخُسبد به خاک
اگر مار زاید زنِ باردار
به از آدمی‌زاده‌ی دیوسار

ابیات محبوب من از سعدی اینهاست و آشناییم با آن سابقه‌ای دارد که شاید به گفتنش بیارزد.


میگل آنخل آستوریاس، نویسنده‌ی گوآتمالایی، رمان مفصلی دارد درباره‌ی اعتصابی سراسری که به خلع دیکتاتور آن کشور می‌انجامد. گذشته از شخصیت‌های اصلی شخصیتی نیز تمام مدت در سایه در این رمان حضور دارد. سرخ‌پوستی که کس و کارش را کشته و خودش را به بردگی گرفته‌اند.

در کتاب می‌خوانیم که این سرخپوست می‌گوید اگر من انتقام پدرم را نگیرم، چشمان او در گور بسته نمی‌شود. انگیزه‌ی او از پیوستن به اعتصاب این است و عنوان اصلی کتاب هم به همین اسطوره‌ی سرخپوستی مربوط است: Los ojos de los enterrados
چشمان دفن‌شدگان

این کتاب یک بار با همین عنوان به فارسی ترجمه شده. اما ترجمه‌ی دیگرش از آقای سروش حبیبی است که یکی دو بار ناشر و عنوان کتاب را تغییر داد و به گمان من بهترین عنوان چیزی بود که در چاپ بیست سال پیش روی کتاب گذاشت: چشمان بازمانده در گور.

در ابتدای کتاب و پس از مقدمه‌ی خود، مترجم بیت دوم آنچه بالا از سعدی خواندید را نقل کرده و واضح است که الهام‌بخشش برای تبدیل عنوان بی‌مزه‌ای مثل چشمان دفن‌شدگان به عنوان تکان‌دهنده‌ای مثل چشمان بازمانده در گور همان بیت سعدی بوده است: شب گور چشمم نخسبد به خاک....

این مختصر را نوشتم از جهت تذکر به این که اگر ترجمه‌ی سروش حبیبی را می‌خوانید و احساس می‌کنید «آن»ی و فرقی دارد، گذشته از ذوق و استعداد و پشتکار شخصی، علت آن این اتصال به سنت است. علتش خواندن و از بر بودن هزار جمله و بیت از این قبیل از خزانه‌ی عظیم ادب فارسی است.

پی‌نوشت: سعدی ادیب محبوب من نیست، مع‌الوصف برایم جالب و البته غم‌انگیز است که می‌بینم بخصوص او و مولوی چگونه به نوعی شاعر تغزلی تقلیل می‌یابند. ابیات فوق از بوستان است. کتابی که دیگر هیچ خوانده نمی‌شود. وضع مثنوی معنوی هم چندان بهتر نیست.

#نقد_ادبی_به‌مثابه_زندگی
04.04.202512:57
دوست عزیزم، سرنوشت از راه‌هایی عمل می‌کند که بر ما آشکار نیست. گاهی عیب انسانی دون‌مایه را به کار می‌گیرد تا مانع از آن شود که انسانی نیکدل از مقام اعلای خود فروافتد. شما مورل را می‌شناسید، می‌دانید که از کجا آمده است و من می‌خواستم او را تا به چه اوجی -یعنی به سطح خودم- اعتلا دهم. می‌دانید که او ترجیح داد نه به خاک و خاکستری که آدمیزاد -این ققنوس راستین- می‌تواند از آن دوباره زاده شود، بل به لجنی بازگردد که مأوای افعی است. تن به سقوط داد و اتفاقاً همین مانع از هبوط من شد.

در جستجوی زمان از دست رفته
مارسل پروست

ترجمه‌ی مهدی سحابی، بعد از ویرایش

#کتاب_شن
06.04.202518:04
آگهی

پس از کلاس روایت‌شناسی که زمستان سال گذشته به اتمام رسید، در این بهار دوره‌ی دیگری در آذرِ بُرزین‌مهر برگزار خواهد شد.
طبق رویه‌، جلسه‌ی اول آن رایگان و به شکل ضبط‌شده به زودی در اختیار شما قرار خواهد گرفت که با همین نقل قول آغاز می‌شود.

#آذربرزین‌مهر

خانه‌ی فرهنگ ایران
برای پرورش هوش طبیعی
Кайра бөлүшүлгөн:
Nashremad avatar
Nashremad
25.04.202520:08
.
🔸آیا آثار غول ادبیات اسپانیایی‌زبان را درست خوانده‌ایم؟


متأسفانه، بسیاری از ما بورخس را فقط از طریق گزیده‌های پراکنده و ترجمه‌هایی نه‌چندان دقیق می‌شناسیم. ترجمه‌هایی که ترتیب تاریخی آثار و سیر تحول نویسنده را نادیده گرفته‌اند.

معیار مشخصی برای انتخاب داستان‌ها نداشته‌اند.

اغلب به متن اصلی اسپانیایی وفادار نبوده‌اند.

از پانویس‌های ضروری برای درک هزاران ارجاع فرهنگی، تاریخی و ادبی بورخس چشم‌پوشی کرده.

و در نهایت، با نثری نامناسب و گاه گنگ، حق مطلب را ادا نکرده‌اند.

🔸در مجموعه‌ی داستان‌های بورخس کوشیده‌ایم، آثار داستانی بورخس را کامل، به ترتیب تاریخی و دقیقاً طبق ویراست نویسنده، به دست‌تان برسانیم.

🔸چرا این مجموعه اهمیت دارد؟
با سیر تطور قلم بورخس آشنا می‌شوید.

پیوند عمیق و اندام‌وار داستان‌ها در هر مجموعه را درک می‌کنید.

اهمیت ریشه‌داشتن در سنت ادبی را (حتی برای نوگراترین نویسندگان) لمس می‌کنید.

و بالاخره ترجمه‌ای معیار و وفادار به نبوغ بورخس را می‌خوانید.

🌟نقطه‌ی شروع این سفر شگفت‌انگیز؟

کتاب «تاریخ جهانی بدنامی»، ترجمه‌ی سپاس ریوندی اولین مجلد از داستان‌های بورخس، حاصل طبع‌آزمایی او در جوانی، با انسجامی قدرتمند و جذاب است. فرصتی برای خواندن بورخسِ واقعی، آن‌گونه که باید خوانده شود.



#بورخس | #خورخه_لوئیس_بورخس | #تاریخ_جهانی_بدنامی | #ادبیات_آرژانتین | #معرفی_کتاب | #کتاب_جیبی | #ادبیات_اسپانیایی | #داستان_کوتاه | #برخس | #سپاس_ریوندی
#نشر_مد | #نشر_مَد |
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.