🔴 ملی گرایی روش شناختی
🖋 احمد جعفری
✅ ملی گرایی روشناختی (methodological nationalism) یکی از مسائلی است که در مطالعات جامعه شناسی معرفت در مورد علوم اجتماعی مورد توجه قرار می گیرد. اغلب این همانند مقوله هایی مثل اروپامداری، شرق شناسی، تکامل گرایی و دوگانه گرایی (موارد متعارف همچون سنت/مدرنیته، همبستگی مکانیکی/ارگانیکی و گمینشافت/گزلشافت که دیدن واقعیت اجتماعی در دو قطبی هایی متضاد یا مرحله ای خلاصه می کنند) به عنوان یکی از عارضه ها و محدودیت های علوم اجتماعی مدرن یاد می شود. با وجود تاریخی، نسبی و مناقشهپذیر بودن مقولات جامعه شناختی، ملی گرایی روش شناختی خود را بر پیش پنداشت های غیرقابل پرسش استوار می کند و به شدت آنها را غیرقابل پرسش می داند. باب جاسوپ استیلای ملی گرایی روش شناختی را محصول گیر کردن بینش جامعه شناسی در تله وستفالی می داند.
📌 آمیخته شدن تاریخی علوم اجتماعی با دولت-ملت به این انجامید که گسترۀ هستیشناسی و معرفتشناسی آن به مرزهای دولت-ملت محدود شود و به قول مورفی در منطق دولت-ملت گرفتار شود (مورفی، 2013). از نظر اولریش بک، ملیگرایی روششناسانه مشخصۀ علوم اجتماعی در مدرنیته آغازین بوده و منطق آن تقابلهای انحصاری است که اکنون با چالش های اساسی در مقابل روش شناسی جهانی روبرو است که حاصل مسائل جهانی، اقتصاد جهانی پسافوردی، گسترش ارتباطات و فجایع زیست محیطی است (بک، 2002). ملیگرایی روششناسانه فضاهای اجتماعی بالا و پایین ملیت را از دید نظریۀ جامعهشناسی پنهان میسازد و دولت-ملت را با مهمترین واحد تحلیل جامعه شناسی یعنی «جامعه» معادل می گیرد (چرنیلو ، 2004). حال آنکه در نظریه و پزوهش اجتماعی مفهوم جامعه یک دال تهی است که بنا به مسئله و اهداف پژوهش فضای مفهومی آن مشخص می شود. اما در ملی گرایی روش شناختی، تصور جامعه در سطوح محلی، منطقه ای، شهری و جهانی در ملی گرایی روش شناختی بی اعتبار می شود. فرض میشود که ملت/دولت/جامعه شکل طبیعی اجتماعی و سیاسی جهان مدرن است (ویمر و گلیک شیر ، 2002). از این منظر، ملت تنها ظرفی است که فرایندهای اجتماعی در آن جریان دارند.
📌 دیدگاه ذاتگرایانه در مورد وحدت فرهنگی، زبانی، هویت سیاسی و منشأ مشترک توسط ملیگرایی روششناسانه تقویت میشود. از منظر ملی گرایی روش شناسانه علوم اجتماعی توان چندانی برای تصور گذشته مشترک در سطوحی غیر از دولت-ملت ندارد. ملی گرایی روش شناسی در مدارس، رسانه و محافل رسمی و غیررسمی دولت-ملت تبلیغ می شود. برای همین این بنیش بر ذهن ما غلبه یافته است. ما تمایل داریم جهان را به صورت تقسیمشده به دولت-ملتها در نظر بگیریم و آنها را مرتبطترین واحدهایی بدانیم که زندگی ما را تعریف میکنند. ما همچنین تمایل داریم هر فرد را متعلق به یک دولت واحد بدانیم و فرهنگها را به عنوان فرهنگهای ملی در نظر بگیریم. نوع نگاه ما به جهان و پدیده های جهانی مثل مهاجرت و بلایایی طبیعی تحت تاثیر ملی گرایی روش شناختی است. از آن گذشته، علوم اجتماعی تحت استیلای ملی گرایی روش شناختی نمی تواند مسائل مربوط به سطوح فروملی (مسائل ساکنان مناطق پیرامونی، اقوام، طبقات پایین و فرودستان) را مسئله مند نماید. از این منظر، مسائل این گروه ها ناچیز شمرده می شوند و تامل در آنها اتلاف انرژی پنداشته می شود. بنابراین، برآمدهای گروه های حاشیه ای شده و فرودست به مثابه اختلال های در فرهنگ و نظم ملی و ضد امنیت ملی برآورد می شود.
📌 من تصور می کنم علوم اجتماعی به سبب استیلای گفتمان شرق شناسانه بر آن و همزمان توسعه تاریخی در چارچوب نهادین دولت-ملت به شدت گرفتار ملی گرایی روش شناختی است. از این رو چشمانداز معرفت شناختی آن به سطح ملی محدود شده است. این در حالی است که در نتیجه توسعه ارتباطات جهانی، بحرانهای بینالمللی، استقرار شیوه تولید پسافوردیستی و بازارآرایی نولیبرالی دولت، مرزبندی های تاکنون مستقر به صورت مداوم در حال تفسیر مجدد، قلمروزدایی و بازقلمروسازی هستند. همچنین، در وضعیت فعلی مقاومت گروههای اجتماعی در داخل کشور در مقابل ساختارهای مسلط سیاسی، اقتصادی و فرهنگی روزبهروز بیشتر میشود. اما ملی گرایی روش شناختی توان علوم اجتماعی برای دیدن این مسائل را به شدت کاهش داده است.
@sociology_ahmadjafari
🆔@AzimHassanzadeh