01.05.202515:31
در «نه میتونم شرایط رو بپذیرم، نه میتونم چیزی رو تغییر بدم»ترین حالت ممکن غوطهور ام!
07.04.202515:08
الی یادم آورد که با جومپا لاهیری هم.
07.04.202513:34
بعد از تیک خوردن اولین سوگ ۴۰۴،
اولین سفر ۴۰۴،
و اولین مریضی ۴۰۴،
بریم سراغ اولین کتاب ۴۰۴!
جدی ۴۰۴ خیلی طوفانی شروع شد و خیلی عجلهای داره پیش میره. امیدوارم از این پس عجلهش به سمت خیر و خوبی باشه✨
اولین سفر ۴۰۴،
و اولین مریضی ۴۰۴،
بریم سراغ اولین کتاب ۴۰۴!
جدی ۴۰۴ خیلی طوفانی شروع شد و خیلی عجلهای داره پیش میره. امیدوارم از این پس عجلهش به سمت خیر و خوبی باشه✨
28.03.202522:40
قبلنا فکر میکردم اگه فلان اتفاقی که من دلم نمیخواست افتاده، حتما رسالتی درش نهفته بوده و قرار بوده یه بیگبنگ از توش در بیاد! الان ولی، فکر میکنم فقط اتفاقی بوده که افتاده و هیچ مفهوم و معنی خاصی همراهش نبوده و همینه که هست.
اینکه هر روز آدم واقعبینتری میشم، اذیتم میکنه.
اینکه هر روز آدم واقعبینتری میشم، اذیتم میکنه.
27.03.202513:46
دعای آخرین پنجشنبهی ماه مبارک و اولین پنجشنبهی سال شمسی، واسه اونایی باشه که دیگه پیش ما نیستن!
واسه همه مامان باباهای آسمونی،
واسه بچههایی که خیلی زود پر کشیدن،
واسه جوونهایی که وقت رفتنشون نبود و با رفتنشون داغ بزرگی رو دلمون گذاشتن،
واسه همهی عزیزانمون که دیگه بین ما نیستن و جای خالیشون یه حفرهی همیشگی تو قلبمونه.
واسه آدمهای شجاعی که برای آرمانهاشون جونشون رو از دست دادن؛
و میدونم که سخته، اما حتی برای اونها که ازشون دل خوشی نداشتیم!
بیاین تو این لحظهها برای همهشون آرامش بخوایم، آمرزش بخوایم، ببخشیم و طلب بخشش کنیم🍃
[شب بیستوششم🌙]
واسه همه مامان باباهای آسمونی،
واسه بچههایی که خیلی زود پر کشیدن،
واسه جوونهایی که وقت رفتنشون نبود و با رفتنشون داغ بزرگی رو دلمون گذاشتن،
واسه همهی عزیزانمون که دیگه بین ما نیستن و جای خالیشون یه حفرهی همیشگی تو قلبمونه.
واسه آدمهای شجاعی که برای آرمانهاشون جونشون رو از دست دادن؛
و میدونم که سخته، اما حتی برای اونها که ازشون دل خوشی نداشتیم!
بیاین تو این لحظهها برای همهشون آرامش بخوایم، آمرزش بخوایم، ببخشیم و طلب بخشش کنیم🍃
[شب بیستوششم🌙]
25.03.202515:10
+خوبی؟
-نه!
+چطوری؟
-گریه دارم.
و های های گریه میکند...
بیاین سال جدید این مکالمه رو عادی سازی کنیم.
-نه!
+چطوری؟
-گریه دارم.
و های های گریه میکند...
بیاین سال جدید این مکالمه رو عادی سازی کنیم.
20.04.202520:23
فروردین سه تا کتاب رو به آخر رسوندم✅
07.04.202513:50
با آثار زویا پیرزاد هم این حس رو تجربه کردم.
07.04.202507:50
از اون زمستون با اون سرمای وحشی، بعید بود اینقدر راحت تسلیم گرمای تابستونی شه!
پس بهار این وسط چی شد؟
پس بهار این وسط چی شد؟
27.03.202508:46
میبینی عزیز من؛ وقتی حالم خوشه میتونم برات یه طومار بنویسم، یه نامهی بلند بالا. ولی وقتی غمگینم فقط یک حرف. یک کلمه که به سختی از لای بغضهام میکشمش بالا و به زبون میارم. غم، مچاله و کم حرفم میکنه...
25.03.202513:46
امشب برای همهی کسایی دعا کنیم که گرفتار بیماریان.
کسایی که بیماری توانشون رو گرفته،
اونایی که تو بیمارستان ان،
اونایی که تو خونه بستری ان،
بیمارهای جسمی، بیمارهای روحی،
هر کی که به هر شکلی به بیماری دچاره،
از خدا براشون بهبودی و شفا بخوایم،
و اگه نمیشه صبر🌿
[شب بیستوچهارم🌙]
کسایی که بیماری توانشون رو گرفته،
اونایی که تو بیمارستان ان،
اونایی که تو خونه بستری ان،
بیمارهای جسمی، بیمارهای روحی،
هر کی که به هر شکلی به بیماری دچاره،
از خدا براشون بهبودی و شفا بخوایم،
و اگه نمیشه صبر🌿
[شب بیستوچهارم🌙]
07.04.202518:22
آخرین باری که یک روز کامل خونه مونده بودم رو یادم نمیاد! امروز ولی کامل خونه موندم و خرد خرد به یه سری کارها رسیدم و به خودم هم فشار نیوردم که یکم بشوره خستگی این چندوقت رو.
الان به گمونم آدمِ کمتر خسته و متعادلتری ام.
الان به گمونم آدمِ کمتر خسته و متعادلتری ام.
07.04.202513:48
خوندن نوشتههای فریبا وفی بخش نویسنده مغزم رو فعال میکنه و دلم میخواد هرچه زودتر منم دست به قلم شم و بنویسم. همونقدر درونی و عمقی.
06.04.202514:06
بعد از پنج سال متوالی، این اولین سالیه که پلنر هلیتاک رو نخریدم. اون موقعی که تصمیم به نخریدن گرفتم، دلایلم به نظرم منطقی اومد. اما الان، انگار ۴۰۴ ام یه گمشده داره و از خودم میپرسم چرا واقعا؟
چک نکردم ببینم هنوز میشه سفارش داد یا نه، اما حالا که تصمیم گرفتم امسال ازش استفاده نکنم، میخوام رو تصمیمم بمونم ببینم چه تغییری ایجاد میشه.
چک نکردم ببینم هنوز میشه سفارش داد یا نه، اما حالا که تصمیم گرفتم امسال ازش استفاده نکنم، میخوام رو تصمیمم بمونم ببینم چه تغییری ایجاد میشه.
28.03.202513:57
دیروز در حالی دعای دم غروب اینجا ارسال شد که ما تو مراسم هفتم عزیزمون بودیم. همهچیز بینهایت غمگین بود. اون لحظهای که موزیک «خداحافظ ای داغ بر دل نشسته» سر مزارش پخش شد و بادکنکهای هلیومی سیاه و سفید پخش شدن تو آسمون، عجیبیِ دیدن اسمش روی اون سنگ زیبا و قیمتی، گلآرایی قشنگی که شده بود، جمعیتی که تو تالار دعوت بودن، پخش شدن کلیپش، دوستهاش که همه یکدست کتوشلوار مشکی پوشیده بودن و غنچهی رز قرمز گذاشته بودن سر جیبشون و شبیه ساقدوشها رفتار میکردن.
نمیدونم کدومش غمگینتر و عجیبتر بود، اما انگار همه این تقابل و تناقض دردناک رو حس کرده بودن و حتما ته دلشون فکر کرده بودن ما یه روزی باید برای جشنش جمع میشدیم...
آخه بیست سالگی چه وقت پر کشیدن بود پسر؟🖤
نمیدونم کدومش غمگینتر و عجیبتر بود، اما انگار همه این تقابل و تناقض دردناک رو حس کرده بودن و حتما ته دلشون فکر کرده بودن ما یه روزی باید برای جشنش جمع میشدیم...
آخه بیست سالگی چه وقت پر کشیدن بود پسر؟🖤
27.03.202508:36
۰۶ فروردین، اولین روز ۰۴ بود که برام حال خوش و لحظات خوب تو چنته داشت، فارغ از غم و سوگ و حال بد و فکر و خیال.
-عصر بانی یک جلسهای شدم که دوستهامون برگزار میکنن و از شب قبل در تدارک مراسم بودم. با اینکه خستگی جسمی داشت برام، اما اونقدر با نشونههای خوب همراه شد که واقعا حالم رو خوش کرد و روحم رو جلا داد.
-شب یکی از دوستهای عزیزم که تو تعطیلات برگشته بود شهرمون، یه تعداد از دوستهاش رو دعوت کرده بود بیرون. من بودم و یه عالم آدمی که نمیشناختم تو سبک و سیاقهای مختلف، با ظواهر و فعالیتهای مختلف. اما همه خوشانرژی. کلی گپ زدیم و با هم آشنا شدیم و خاطره تعریف کردیم و خوش گذروندیم.
-آخر شب یکی دیگه از دوستهای عزیزم بهم پیام داد و یه پیشنهاد جذاب داد که به خودش هم گفتم اونقدر پیشنهادت جذابه که دلم میخواد همین الان بگم آررره:)) ولی به گمونم باید خویشتندار باشم و همهی جوانب رو بسنجم و ازت بخوام بیشتر برام توضیح بدی که هم پیش خودم سرم بلند باشه، هم تو بیشتر بتونی روم حساب کنی. ولی علیالحساب همین پیشنهادش، دقیقا تو روزهایی که ذهنم مشغولش بود، یه فانوس تو دلم روشن کرد و حالم خوش شد✨
[معجزهی دوست]
-عصر بانی یک جلسهای شدم که دوستهامون برگزار میکنن و از شب قبل در تدارک مراسم بودم. با اینکه خستگی جسمی داشت برام، اما اونقدر با نشونههای خوب همراه شد که واقعا حالم رو خوش کرد و روحم رو جلا داد.
-شب یکی از دوستهای عزیزم که تو تعطیلات برگشته بود شهرمون، یه تعداد از دوستهاش رو دعوت کرده بود بیرون. من بودم و یه عالم آدمی که نمیشناختم تو سبک و سیاقهای مختلف، با ظواهر و فعالیتهای مختلف. اما همه خوشانرژی. کلی گپ زدیم و با هم آشنا شدیم و خاطره تعریف کردیم و خوش گذروندیم.
-آخر شب یکی دیگه از دوستهای عزیزم بهم پیام داد و یه پیشنهاد جذاب داد که به خودش هم گفتم اونقدر پیشنهادت جذابه که دلم میخواد همین الان بگم آررره:)) ولی به گمونم باید خویشتندار باشم و همهی جوانب رو بسنجم و ازت بخوام بیشتر برام توضیح بدی که هم پیش خودم سرم بلند باشه، هم تو بیشتر بتونی روم حساب کنی. ولی علیالحساب همین پیشنهادش، دقیقا تو روزهایی که ذهنم مشغولش بود، یه فانوس تو دلم روشن کرد و حالم خوش شد✨
[معجزهی دوست]
25.03.202510:15
من هم میخوام این سوالی که خانم صراحی پرسیده رو بپرسم و خوشحال میشم نظراتتون رو بخونم:
کدام زنان در زندگی یا ديدگاههای شما تأثیرگذار بودند و چرا؟
+مهم نیست اون زن مشهور باشه یا نه و مرسی از مشارکتتون🫶🏻
کدام زنان در زندگی یا ديدگاههای شما تأثیرگذار بودند و چرا؟
+مهم نیست اون زن مشهور باشه یا نه و مرسی از مشارکتتون🫶🏻
07.04.202517:05
از اثر کارهای کوچیک غافل نشو!


07.04.202513:45
«پرندهی من» از اون انتخابهاست برای وقتهایی که ذهنم به خلسه نیاز داره، به جدایی از این دنیا، و غرق شدن در دنیای دیگه.
این کتاب رو چندسال پیش خونده بودم و به گمونم اولین مواجههم با فریبا وفی با این کتاب بود.
این بار صوتی گوشش کردم و هرچند اگه کتابخوان خانم بود لذت بیشتری به همراه داشت، اما با گوینده آقا هم همچنان داستان دوستداشتنی بود و آدم رو با خودش میکشوند.
#کتابهایی_که_میخونم
۱
این کتاب رو چندسال پیش خونده بودم و به گمونم اولین مواجههم با فریبا وفی با این کتاب بود.
این بار صوتی گوشش کردم و هرچند اگه کتابخوان خانم بود لذت بیشتری به همراه داشت، اما با گوینده آقا هم همچنان داستان دوستداشتنی بود و آدم رو با خودش میکشوند.
#کتابهایی_که_میخونم
۱
28.03.202522:44
البته که من هنوز هم بندهی نشونههام. اما نشونهها انگار دیگه تو ابعاد بزرگ کار نمیکنن، فقط همین حوالی میشه ازشون استفاده کرد، دوردست رو روشن نمیکنن!
28.03.202513:45
دعای آخرین جمعهی ماه رمضان ظهور منجی باشه،
که جهانمون سخت بهش محتاجه✨
[شب بیستوهفتم🌙]
که جهانمون سخت بهش محتاجه✨
[شب بیستوهفتم🌙]
26.03.202513:46
امشب بیاین برای زبونمون دعا کنیم!
برای حرفهامون!
که زبونمون خیر باشه همیشه،
که با حرفهامون نرنجونیم، دل نشکنیم،
که اختیار زبونمون دست خودمون باشه،
باهاش ناسزا نگیم، تمسخر نکنیم، غیبت نکنیم،
که با زبونمون کار راه بندازیم، دل به دست بیاریم،
یهجوری که هم خدا، هم خودمون، هم دیگران لبخند شیم از حرفهایی که از دهنمون بیرون میاد✨
[شب بیستوپنجم🌙]
برای حرفهامون!
که زبونمون خیر باشه همیشه،
که با حرفهامون نرنجونیم، دل نشکنیم،
که اختیار زبونمون دست خودمون باشه،
باهاش ناسزا نگیم، تمسخر نکنیم، غیبت نکنیم،
که با زبونمون کار راه بندازیم، دل به دست بیاریم،
یهجوری که هم خدا، هم خودمون، هم دیگران لبخند شیم از حرفهایی که از دهنمون بیرون میاد✨
[شب بیستوپنجم🌙]
Көрсөтүлдү 1 - 24 ичинде 37
Көбүрөөк функцияларды ачуу үчүн кириңиз.