آیا حمله اعراب به ساسانیان، باعث سقوط آنها شد؟ پروانه پورشریعتی استاد تاریخ و ایرانشناسی در کمتر از چهار دقیقه در این مورد توضیح می دهد. #۳و۵۹ ؛ انقراض ساسانیان و تداوم فرهنگی ایرانیان @BBCPersian
در شناخت سنت شاهنامه نگاری و سنت سیاستنامه نگاری رضا ترنیان به بهانه تماشای ویدئوی سخنرانی دکتر عزت الله همایونفر *** این تنها سخنرانی نیست، بلکه شاهکار ملی و تاریخی است که از زبان دکتر عزت الله همایونفر ادیب و سیاست مدار ایرانی بیان شده است. او دینیاری، پهلوانی و شهریاری را با توجه به سنت شاهنامه نگاری و سیاستنامه نگاری بر ما عرضه داشته است؛ از حدود نیم قرن گذشته به این سو این سُنن از جامعه به خاطر جنب و جوش اندیشگانی چپ در جهان و فهم دگرگون از دین و سیاستِ شرق و غرب از جامعه ما دور شده بود، اما به مصداق شعر مولوی در مثنوی معنوی: هر کسی کو دور ماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش در حقیقت جامعه ایرانی به روزهای خوب و سرشار اندیشگانی اش نزدیک و نزدیکتر شده است؛ ادامه در پست تلگرام باران کوچان
یادداشت علی بدر نویسندۀ عراقی به مناسبت درگذشت ماریا بارگاس یوسا
ترجمۀ دکتر عظیم طهماسبی
ماریو بارگاس یوسا در بغداد: میان چای و ویرانی ماریو بارگاس یوسا چند روز پس از اشغال آمریکا به بغداد رفت، نه از سر کنجکاوی یک جهانگرد، بلکه با ایمانی راسخ به توانایی دموکراسی در التیام ملتها از بیماری استبداد. دخترش مورگانا که در آن زمان با هیئت سازمان ملل متحد همکاری میکرد، او را همراهی مینمود. ورود او به شهر از دریچه سیاست بود، اما گشتوگذارش در آن، چهرهای دیگر را برایش نمایان ساخت؛ چهرهای که نه در گزارشها میخوانید و نه از شبکههای خبری میشنوید: چهره بغداد به مثابه موجودی رنجور که بر لبههای تمدن خویش گام برمیدارد. هنگامی که به خیابانها قدم گذاشت، در جستجوی صحنههای قهرمانی نبود، بلکه به جزئیات کوچک توجه نمود: حمالانی را دید که گاریهایشان را در میان آوار پیادهروها میکشیدند، نانوایانی که در سایه غیبت دولت به تنورهایشان بازگشته بودند، کودکانی که روزنامههای غارتشده از دفاتر حزب بعث را میفروختند. در بازار، مدتی طولانی در مقابل یک کتابفروش توقف کرد، که عناوین قدیمی – نیچه، طه حسین، ارسطو – را همچون جامههای کهنه بر زمین گسترده بود. فروشنده از او پرسید که آیا نسخهای از "هزار و یک شب" میخواهد، یوسا لبخندی زد و گفت: "من به شهری آمدهام که این شبها در آن نگاشته شدهاند، و هزاران خاطره در آن به آتش کشیده شده است." سپس به خیابان المتنبی رفت، گویی آیینی فرهنگی را به جای میآورد که نمیتوان از آن چشم پوشید. در کافه شابندر نشست، جایی که تصاویر کهنه دیوارها را پوشانده و جوهر هنوز بر میزهای خوانندگان تازه بود. چای با هل سفارش داد، دفترش را گشود و شروع به نوشتن کرد. او تنها ثبت نمیکرد، بلکه مقایسه مینمود، تحلیل میکرد، و میان بغداد و "لیما"، میان ارتش آمریکا و ژنرالهای پرو، میان حزب بعث و نظام فوجیموری، میان دولت پنهان در آمریکای لاتین و آن دولتی که در کالبد عراق جا خوش کرده بود، قیاس مینمود. او در کتابی که بعدها با عنوان "Diario de Irak" (خاطرات عراق) منتشر ساخت، نوشت: "عراق همچون پرو است هنگامی که حافظهاش را از دست میدهد... اما چیزی دارد که آمریکای لاتین فاقد آن است: حافظه یک امپراتوری. و از همین رو، سقوط آن رساتر و درد آن عمیقتر است." او شادمان بود، آری، در لحظهای از خوشبینی به سر میبرد. از اشغال پشیمان نبود، بلکه آن را ضرورتی تاریخی و تیغ جراحی میدانست که ستمگران را از پیکر دولتها بیرون میکشد. او باور داشت که دموکراسی از میان گلها سر برنمیآورد، بلکه از خاکستر برمیخیزد، و آنچه بر عراق رفت، بهای طبیعی رهایی بود، هرچند که زمان برداشت محصول به درازا بکشد. اما او درباره سربازان اشغالگر به زبان رؤیابینان ننوشت. در آنان جهل تمدنی، غرور امپریالیستی و ناتوانی در درک روح عراقی را مشاهده کرد. نگاشت: "آمریکاییها در پیروزی در جنگها ماهرند، اما از چگونگی بازسازی ملتها بیخبرند." او از بغداد خارج شد، در حالی که کیفش مملو از یادداشتها و دفتری سیاه در دست داشت که بر آن نوشته شده بود: "در عراق بیش از آنچه میخواستم ببینم، دیدم، اما از دیدن پشیمان نیستم."
- این یادداشت، امروز به زبان عربی، در صفحۀ فیسبوک علی بدر منتشر شد. نقل از صفحه تلگرام مجله بخارا https://t.me/r_tarnian
02.04.202517:52
#شوش شعری از #رضا_ترنیان **** چنین می نمود خاک باران خورده بو که بیاویزد به تبسم علف لیلای جنزار از کرانه کارون از تکامل چغازنبیل از ستون های گمشده ی شوشا در برابر گونه های متبرک دانیال به دعایی نشسته به دعایی دلبسته هلللویاها هلللویاها هلللویاها و سرسبزی هفته تپه در خاکاخاک تلمبارشده هوچ
چه فرق می کند هوچ یا عیلام تبسمی بر مسافر داشت وای ببین دور از اهداف خمپاره ها این همه نخل این ها همه سبز این همه کارون این همه سبز این همه سبز با این همه کسی نیست بوی جنگ را از تن خوزستان بتکاند؟!!! *** #شعر_امروز #شعر_سپید #شعر_معاصر #رضا_ترنیان #خوزستان #شوش #عیلام ۱۳ فروردین ۱۴۰۴ https://www.instagram.com/reel/DH851QqzyKV/?igsh=bWxlazdienFyNGhw
رادی آزادی شادی #اشو_زرتشت #دکتر_قاسم_انصاری (طلوع: ۱۳۱۴ غروب: ۱۴۰۰) کدام دانه فرورفت در جهان که نَرُست چرا به دانه انسانت این گمان باشد https://t.me/r_tarnian
ویدئو از اینیستاگرام دکتر شفیعی کدکنی @shafiei_kadkani (پی نوشت): بهمن ماه سال ۱۴۰۰ بود که آقای دکتر انصاری زنگ زد. پس از حال و احوالپرسی گفت: کجایی ترنیان؟ کم پیدایی؟ کی میای این طرف؟ گفتم: آقای دکتر درگیر کار و پژوهش اخیرم هستم، عید حتما میام خدمت تان. گفت: پس با خانم و بچه ها بیا، دلم براتون تنگ شده! پیش خودم برنامه ریزی کرده بودم که اول بروم گیلان، بعد بیایم قزوین که با دوستان و فرهیختگان ادبیات و استادان خودم به ویژه دکتر انصاری دیداری داشته باشم. گیلان بودم که خبر دادند، آقای دکتر چشم از جهان فروبسته است. دیگر چه بگویم از این نرسیدن و سوختن! یاد این استاد ادب و عرفان و فرهنگ و رادی همواره در زمانه مانا و جاری باد! با دکتر جدای از دروس مثنوی، مبانی عرفان وتصوف، عربی تخصصی، متون تفسیری، علم کلام و حدیث و قرآن در ادب فارسی، سالها در کتابخانه شخصی شان در یکشنبه ها جلسات تحلیل متون ادب پارسی از جمله حافظ و سنایی و ... را می آموختیم. #رضا_ترنیان
در شناخت سنت شاهنامه نگاری و سنت سیاستنامه نگاری رضا ترنیان به بهانه تماشای ویدئوی سخنرانی دکتر عزت الله همایونفر *** این تنها سخنرانی نیست، بلکه شاهکار ملی و تاریخی است که از زبان دکتر عزت الله همایونفر ادیب و سیاست مدار ایرانی بیان شده است. او دینیاری، پهلوانی و شهریاری را با توجه به سنت شاهنامه نگاری و سیاستنامه نگاری بر ما عرضه داشته است؛ از حدود نیم قرن گذشته به این سو این سُنن از جامعه به خاطر جنب و جوش اندیشگانی چپ در جهان و فهم دگرگون از دین و سیاستِ شرق و غرب از جامعه ما دور شده بود، اما به مصداق شعر مولوی در مثنوی معنوی: هر کسی کو دور ماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش در حقیقت جامعه ایرانی به روزهای خوب و سرشار اندیشگانی اش نزدیک و نزدیکتر شده است؛ برای رسیدن به رشد و توسعه در ابتدا باید فرهنگی باشد، سپس باید به مباحث اجتماعی و اقتصادی و سیاسی نیل پیدا کرد. راست گفته اند که این سخنرانی مو بر تن آدمی راست نموده و چشمان هر ایراندوست واقعی را نمناک می کند. مباحث طرح شده بر پایه سنت شاهنامه نگاری در این سخنرانی از زمان تلاش ایرانیان برای دستیابی به رشد و توسعه ایران، پس از انقلاب مشروطه شروع شد و به کمک بزرگوارانی همچون ذکاء الملک فروغی، علی اصغرخان حکمت، سید حسن تقی زاده، احمد کسروی، علامه قزوینی، علامه دهخدا، ملک الشعرای بهار، صادق هدایت و دیگران و دیگران بر روی ریل درست خود افتاد و به حرکت درآمد، و چه بسا پارسیان هند نیز در این مسیر کمک ها کردند، چیزی که در این سالها بسیارانی گفتند و تلاش داشتند و پرچم پرافتخار ایران فرهنگی را بر پایه متون در سنت شاهنامه نگاری و سنت سیاست نامه نگاری زنده و سر پا نگه دارند. سخنرانی دکتر همایونفر در نیم قرن پیش متجلی و پویا در پی این روشمندی ممکن بوده است. موضوعی که به شیوه های گزینه شده در سیاست ورزی این سرزمین، حدود پنجاه سال از ما دور نگه داشته اند. این تاریخ شفاهی را پاس داشته و به تاریخ مکتوب خود می بالیم. #سنت_شاهنامه_نگاری #سنت_سیاستنامه_نگاری #شاهنامه #دکتر_عزت_الله_همایونفر #دانشگاه_مازندران #رضا_ترنیان
یادداشت علی بدر نویسندۀ عراقی به مناسبت درگذشت ماریا بارگاس یوسا
ترجمۀ دکتر عظیم طهماسبی
ماریو بارگاس یوسا در بغداد: میان چای و ویرانی ماریو بارگاس یوسا چند روز پس از اشغال آمریکا به بغداد رفت، نه از سر کنجکاوی یک جهانگرد، بلکه با ایمانی راسخ به توانایی دموکراسی در التیام ملتها از بیماری استبداد. دخترش مورگانا که در آن زمان با هیئت سازمان ملل متحد همکاری میکرد، او را همراهی مینمود. ورود او به شهر از دریچه سیاست بود، اما گشتوگذارش در آن، چهرهای دیگر را برایش نمایان ساخت؛ چهرهای که نه در گزارشها میخوانید و نه از شبکههای خبری میشنوید: چهره بغداد به مثابه موجودی رنجور که بر لبههای تمدن خویش گام برمیدارد. هنگامی که به خیابانها قدم گذاشت، در جستجوی صحنههای قهرمانی نبود، بلکه به جزئیات کوچک توجه نمود: حمالانی را دید که گاریهایشان را در میان آوار پیادهروها میکشیدند، نانوایانی که در سایه غیبت دولت به تنورهایشان بازگشته بودند، کودکانی که روزنامههای غارتشده از دفاتر حزب بعث را میفروختند. در بازار، مدتی طولانی در مقابل یک کتابفروش توقف کرد، که عناوین قدیمی – نیچه، طه حسین، ارسطو – را همچون جامههای کهنه بر زمین گسترده بود. فروشنده از او پرسید که آیا نسخهای از "هزار و یک شب" میخواهد، یوسا لبخندی زد و گفت: "من به شهری آمدهام که این شبها در آن نگاشته شدهاند، و هزاران خاطره در آن به آتش کشیده شده است." سپس به خیابان المتنبی رفت، گویی آیینی فرهنگی را به جای میآورد که نمیتوان از آن چشم پوشید. در کافه شابندر نشست، جایی که تصاویر کهنه دیوارها را پوشانده و جوهر هنوز بر میزهای خوانندگان تازه بود. چای با هل سفارش داد، دفترش را گشود و شروع به نوشتن کرد. او تنها ثبت نمیکرد، بلکه مقایسه مینمود، تحلیل میکرد، و میان بغداد و "لیما"، میان ارتش آمریکا و ژنرالهای پرو، میان حزب بعث و نظام فوجیموری، میان دولت پنهان در آمریکای لاتین و آن دولتی که در کالبد عراق جا خوش کرده بود، قیاس مینمود. او در کتابی که بعدها با عنوان "Diario de Irak" (خاطرات عراق) منتشر ساخت، نوشت: "عراق همچون پرو است هنگامی که حافظهاش را از دست میدهد... اما چیزی دارد که آمریکای لاتین فاقد آن است: حافظه یک امپراتوری. و از همین رو، سقوط آن رساتر و درد آن عمیقتر است." او شادمان بود، آری، در لحظهای از خوشبینی به سر میبرد. از اشغال پشیمان نبود، بلکه آن را ضرورتی تاریخی و تیغ جراحی میدانست که ستمگران را از پیکر دولتها بیرون میکشد. او باور داشت که دموکراسی از میان گلها سر برنمیآورد، بلکه از خاکستر برمیخیزد، و آنچه بر عراق رفت، بهای طبیعی رهایی بود، هرچند که زمان برداشت محصول به درازا بکشد. اما او درباره سربازان اشغالگر به زبان رؤیابینان ننوشت. در آنان جهل تمدنی، غرور امپریالیستی و ناتوانی در درک روح عراقی را مشاهده کرد. نگاشت: "آمریکاییها در پیروزی در جنگها ماهرند، اما از چگونگی بازسازی ملتها بیخبرند." او از بغداد خارج شد، در حالی که کیفش مملو از یادداشتها و دفتری سیاه در دست داشت که بر آن نوشته شده بود: "در عراق بیش از آنچه میخواستم ببینم، دیدم، اما از دیدن پشیمان نیستم."
- این یادداشت، امروز به زبان عربی، در صفحۀ فیسبوک علی بدر منتشر شد. نقل از صفحه تلگرام مجله بخارا https://t.me/r_tarnian
آیا حمله اعراب به ساسانیان، باعث سقوط آنها شد؟ پروانه پورشریعتی استاد تاریخ و ایرانشناسی در کمتر از چهار دقیقه در این مورد توضیح می دهد. #۳و۵۹ ؛ انقراض ساسانیان و تداوم فرهنگی ایرانیان @BBCPersian
در شناخت سنت شاهنامه نگاری و سنت سیاستنامه نگاری رضا ترنیان به بهانه تماشای ویدئوی سخنرانی دکتر عزت الله همایونفر *** این تنها سخنرانی نیست، بلکه شاهکار ملی و تاریخی است که از زبان دکتر عزت الله همایونفر ادیب و سیاست مدار ایرانی بیان شده است. او دینیاری، پهلوانی و شهریاری را با توجه به سنت شاهنامه نگاری و سیاستنامه نگاری بر ما عرضه داشته است؛ از حدود نیم قرن گذشته به این سو این سُنن از جامعه به خاطر جنب و جوش اندیشگانی چپ در جهان و فهم دگرگون از دین و سیاستِ شرق و غرب از جامعه ما دور شده بود، اما به مصداق شعر مولوی در مثنوی معنوی: هر کسی کو دور ماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش در حقیقت جامعه ایرانی به روزهای خوب و سرشار اندیشگانی اش نزدیک و نزدیکتر شده است؛ برای رسیدن به رشد و توسعه در ابتدا باید فرهنگی باشد، سپس باید به مباحث اجتماعی و اقتصادی و سیاسی نیل پیدا کرد. راست گفته اند که این سخنرانی مو بر تن آدمی راست نموده و چشمان هر ایراندوست واقعی را نمناک می کند. مباحث طرح شده بر پایه سنت شاهنامه نگاری در این سخنرانی از زمان تلاش ایرانیان برای دستیابی به رشد و توسعه ایران، پس از انقلاب مشروطه شروع شد و به کمک بزرگوارانی همچون ذکاء الملک فروغی، علی اصغرخان حکمت، سید حسن تقی زاده، احمد کسروی، علامه قزوینی، علامه دهخدا، ملک الشعرای بهار، صادق هدایت و دیگران و دیگران بر روی ریل درست خود افتاد و به حرکت درآمد، و چه بسا پارسیان هند نیز در این مسیر کمک ها کردند، چیزی که در این سالها بسیارانی گفتند و تلاش داشتند و پرچم پرافتخار ایران فرهنگی را بر پایه متون در سنت شاهنامه نگاری و سنت سیاست نامه نگاری زنده و سر پا نگه دارند. سخنرانی دکتر همایونفر در نیم قرن پیش متجلی و پویا در پی این روشمندی ممکن بوده است. موضوعی که به شیوه های گزینه شده در سیاست ورزی این سرزمین، حدود پنجاه سال از ما دور نگه داشته اند. این تاریخ شفاهی را پاس داشته و به تاریخ مکتوب خود می بالیم. #سنت_شاهنامه_نگاری #سنت_سیاستنامه_نگاری #شاهنامه #دکتر_عزت_الله_همایونفر #دانشگاه_مازندران #رضا_ترنیان
در شناخت سنت شاهنامه نگاری و سنت سیاستنامه نگاری رضا ترنیان به بهانه تماشای ویدئوی سخنرانی دکتر عزت الله همایونفر *** این تنها سخنرانی نیست، بلکه شاهکار ملی و تاریخی است که از زبان دکتر عزت الله همایونفر ادیب و سیاست مدار ایرانی بیان شده است. او دینیاری، پهلوانی و شهریاری را با توجه به سنت شاهنامه نگاری و سیاستنامه نگاری بر ما عرضه داشته است؛ از حدود نیم قرن گذشته به این سو این سُنن از جامعه به خاطر جنب و جوش اندیشگانی چپ در جهان و فهم دگرگون از دین و سیاستِ شرق و غرب از جامعه ما دور شده بود، اما به مصداق شعر مولوی در مثنوی معنوی: هر کسی کو دور ماند از اصل خویش بازجوید روزگار وصل خویش در حقیقت جامعه ایرانی به روزهای خوب و سرشار اندیشگانی اش نزدیک و نزدیکتر شده است؛ ادامه در پست تلگرام باران کوچان
#شوش شعری از #رضا_ترنیان **** چنین می نمود خاک باران خورده بو که بیاویزد به تبسم علف لیلای جنزار از کرانه کارون از تکامل چغازنبیل از ستون های گمشده ی شوشا در برابر گونه های متبرک دانیال به دعایی نشسته به دعایی دلبسته هلللویاها هلللویاها هلللویاها و سرسبزی هفته تپه در خاکاخاک تلمبارشده هوچ
چه فرق می کند هوچ یا عیلام تبسمی بر مسافر داشت وای ببین دور از اهداف خمپاره ها این همه نخل این ها همه سبز این همه کارون این همه سبز این همه سبز با این همه کسی نیست بوی جنگ را از تن خوزستان بتکاند؟!!! *** #شعر_امروز #شعر_سپید #شعر_معاصر #رضا_ترنیان #خوزستان #شوش #عیلام ۱۳ فروردین ۱۴۰۴ https://www.instagram.com/reel/DH851QqzyKV/?igsh=bWxlazdienFyNGhw
رادی آزادی شادی #اشو_زرتشت #دکتر_قاسم_انصاری (طلوع: ۱۳۱۴ غروب: ۱۴۰۰) کدام دانه فرورفت در جهان که نَرُست چرا به دانه انسانت این گمان باشد https://t.me/r_tarnian
ویدئو از اینیستاگرام دکتر شفیعی کدکنی @shafiei_kadkani (پی نوشت): بهمن ماه سال ۱۴۰۰ بود که آقای دکتر انصاری زنگ زد. پس از حال و احوالپرسی گفت: کجایی ترنیان؟ کم پیدایی؟ کی میای این طرف؟ گفتم: آقای دکتر درگیر کار و پژوهش اخیرم هستم، عید حتما میام خدمت تان. گفت: پس با خانم و بچه ها بیا، دلم براتون تنگ شده! پیش خودم برنامه ریزی کرده بودم که اول بروم گیلان، بعد بیایم قزوین که با دوستان و فرهیختگان ادبیات و استادان خودم به ویژه دکتر انصاری دیداری داشته باشم. گیلان بودم که خبر دادند، آقای دکتر چشم از جهان فروبسته است. دیگر چه بگویم از این نرسیدن و سوختن! یاد این استاد ادب و عرفان و فرهنگ و رادی همواره در زمانه مانا و جاری باد! با دکتر جدای از دروس مثنوی، مبانی عرفان وتصوف، عربی تخصصی، متون تفسیری، علم کلام و حدیث و قرآن در ادب فارسی، سالها در کتابخانه شخصی شان در یکشنبه ها جلسات تحلیل متون ادب پارسی از جمله حافظ و سنایی و ... را می آموختیم. #رضا_ترنیان
برای زن تعلقی وجود دارد. چنان که ذهن یک نوع تعلق است. تعلقی که برای من است. تو تنها میتوانی تابش نور باشی. تابش نورِ خود را میشناسد، اما نور خود از آن کیست؟ نور از آن نور است. آه خدای من! تو زن را چه زیبا آفریدی!
گربه و شکسپیر راجا رائو ترجمه حسین طوّافی
(دوستان علاقمند میتوانند این اثر را از طریق وبسایت انتشارات فرهنگسرای میردشتی و یا از طریق کتابفروشیهای معتبر تهیه فرمایند.)