Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
مخفیگاه من avatar

مخفیگاه من

اینجا مخفیگاه منه...
جایی امن برای خوندن، دیدن و شنیدن بادیگارد درونیم!
وبلاگ دفترچه راهنمای من: https://virgool.io/@agent30na
"کپی فقط با ذکر اسم مامور۳۰نا یا چنل مجاز است!"
TGlist рейтингі
0
0
ТүріҚоғамдық
Растау
Расталмаған
Сенімділік
Сенімсіз
Орналасқан жері
ТілБасқа
Канал құрылған күніMar 10, 2023
TGlist-ке қосылған күні
Feb 19, 2025

Рекордтар

22.04.202523:59
1.4KЖазылушылар
27.11.202423:59
0Дәйексөз индексі
25.03.202523:59
1.6K1 жазбаның қамтуы
28.03.202523:59
242Жарнамалық жазбаның қамтуы
10.04.202514:42
9.52%ER
25.03.202523:59
130.77%ERR

مخفیگاه من танымал жазбалары

Қайта жіберілді:
نوشته‌های‌‌یک‌شِلبی. avatar
نوشته‌های‌‌یک‌شِلبی.
08.04.202515:59
استادمون امروز می‌گفت:«بعضی وقت‌ها نذار بفهمن فهمیدی، حتی اگر فکر کنن ساده‌ای خودت که می‌دونی نیستی.»
22.04.202508:28
چه بخوای چه نخوای، شخصیت اول قصه‌هایی بودی که نه براش مشورت گرفتی و نه فرصتی داشتی که حذفشون کنی. شروع شدی، بی‌مقدمه و بی‌دستورالعمل. هرکسی رسید یه تکه‌ای نوشت و رفت؛ یکی ازت قهرمان ساخت، یکی مقصر، یکی دلسوز، یکی سنگدل، و تو موندی بین روایت‌هایی که هیچ‌کدوم شبیهت نبود. فقط نقشو کشیدن رو تنت و گفتن اجراش کن، بدون اینکه بپرسن اصلاً دلت می‌خواست تو این داستان باشی یا نه.
25.03.202519:42
تا‌به‌حال شده برگردی به شهری که یه روز خونت بود، ولی حس کنی فقط یه مسافری؟ کوچه‌ها همونن، ساختمون‌ها سر جاشن، ولی انگار دیگه هیچ دری به روت باز نمی‌شه. دل من هم همین‌طوریه، اگه برگردی، فقط یه رهگذری، نه کسی که جایی برای موندن داره.
25.03.202520:01
من برای ادامه دادن یا ندادن تاس نمی‌ریزم؛ یا می‌مونم تا استخونم بشکنه، یا طوری می‌رم که به نظر بیاد هیچ‌وقت نبودم. بدون اما و اگر.
13.04.202517:16
گذاشتی راحت
ازت جدا شه دلم
بسوز خوبه بسوز
کمت نباشه دلم...
01:04

@makhfigaheman
22.04.202508:44
خندیدم، درست لحظه‌ای که دنیا فکر کرد شکستم.
04.04.202521:59
آدمِ میانه نیستم؛ نه تو دوست داشتن، نه تو دل کندن. یا یه نفر رو اون‌قدر عمیق دوست دارم که نقص‌هاش خیلی برام پُررنگ نمی‌شن، یا اون‌قدری برام بی‌تفاوته که بودن یا نبودنش فرقی نداره. بین این دوتا هیچ حد وسطی ندارم. من یا غرقم یا خشکم، یا چشم‌هام برق می‌زنه وقتی که اسمش می‌آد، یا حتی شنیدنش هم حسی برام نمی‌سازه. همه‌چی بستگی به طرف مقابلم داره؛ این‌که بتونه کنارم بودن رو به یه حس امن تبدیل کنه یا کم‌کم خاموشم کنه. من اهل رابطه‌ی سطحی هرگز نبودم و نیستم؛ اگه بخوام بمونم، با تمام وجودم می‌مونم. اگه نه، از همون اول ترجیح می‌دم اصلاً وارد نشم.
Қайта жіберілді:
دِژاوو avatar
دِژاوو
God!
05.04.202504:52
به نظرم قبل از این‌که بری سمت یه رابطه، از خودت بپرس آیا وقتش رو داری یا نه؟ نه وقت خالیِ بین دو جلسه یا قبل خواب، وقت واقعی؛ وقتِ شنیدن، فهمیدن، توجه کردن. رابطه شوخی نیست، نمی‌تونی یکی‌ رو بیاری توی دنیات و بعد بذاریش توی لیست کارهای عقب‌افتاده‌ت. اگه سرت شلوغه، اگه هنوز داری خودت و آینده‌ت‌ رو می‌سازی، اگه نمی‌تونی وسط همه‌چی یکی رو ببینی و واقعاً "باشی" براش، خب اوکی، اشکالی نداره، ولی لطفاً صداقتِ تمام به خرج بده. چون عشق بدون وقت و توجه کافی، فقط یه اسم قشنگ روی یه رابطه‌ی بی‌جونه.
05.04.202514:00
تو بیا ای خنده‌ی دور در صحرگاهان پر نور
سرخوش و خندان لب و دیوانه باشیم...
00:36

@makhfigaheman
10.04.202508:00
کسی که برات ارزش قائل نیست لیاقت موندن تو زندگی‌ت رو نداره. همین‌قدر واضح، همین‌قدر کافی.
22.04.202508:55
در سینه‌ام بم‌ها، با کوهی از غم‌ها
پیوسته لرزیدند
پس دفنِ خود کردم، همراه آدم‌ها
جاندار بودن را...
02:24
ارسالی کاربر ناشناس

@makhfigaheman
Қайта жіберілді:
انبار فکری avatar
انبار فکری
اینارو میبینی آقای رنگو؟ اکثرا دارن تلاش میکنن آدم مفید و بهتری باشن. خودشون‌ و دیگران‌رو بپذیرن و دوسداشته داشته باشن. سالم غذا بخورن و به طبیعت احترام بذارن. دارن روی خودشون با ورزش کردن و یادگیری مهارت‌های مختلف سرمایه گذاری میکنن. تراپی میرن و تروماهاشون‌رو درمان میکنن.
با خانواده‌هاشون وقت میگذرونن و با وجود اینکه بار اولیه که دارن زندگی میکنن و ممکنه یه روزایی واقعا همه چیز سخت و غیرقابل پیش‌بینی باشه، سعی میکنن شجاعانه زندگی کنن. قشنگ نیست آقای رنگو؟
26.03.202510:56
خیلی با قلبت مشورت نکن. قلب، استاد توجیه کردن اشتباهاته. وقتی داری توی یه رابطه‌ی غلط دست و پا می‌زنی، وقتی می‌دونی یه تصمیم از ریشه غلطه ولی یه گوشه‌ی دلت هنوز امید داره، این قلبته که داره نقش وکیل مدافع رو بازی می‌کنه. هی برات دلیل می‌تراشه، خاطره‌ها رو می‌کشه وسط، از احتمالاتی حرف می‌زنه که اصلاً قرار نیست واقعی بشن. اما واقعیت چیه؟ واقعیت اینه که عقل، اکثر اوقات زودتر از قلب می‌فهمه چی درسته، فقط مشکل اینجاست که تو بهش گوش نمی‌کنی.
06.04.202512:24
یه روزی می‌رسی به ته خط. نه از اون ته‌ خط‌هایی که تو فیلم‌ها با موزیک غمگین تموم می‌شن؛ نه، یه ته خط واقعی. جایی که دیگه نه آدمی مونده که دلدارت باشه، نه حرفی که دلت رو گرم کنه. دقیقاً همون‌جاست که یه نسخه‌ی جدید از خودت، با چشم‌های پُف‌کرده و یه دلِ خسته‌تر از همیشه، از گوشه‌ی اتاقت بلند می‌شه که نه قهرمانه و نه قشنگ، ولی مصمّمه. می‌آد جلو و آروم توی گوشِت می‌گه: "بلند شو، دیگه بسه." اون لحظه‌ست که می‌فهمی قرار نیست کسی بیاد نجاتت بده. تنها کسی که ممکنه دستت رو بگیره، اونیه که توی آینه نگاهت می‌کنه. و وقتی دیگه حتی طاقت دیدن اون نسخه‌ی زخمی از خودت رو هم نداشته باشی، یعنی وقتشه که تغییر کنی.
Көбірек мүмкіндіктерді ашу үшін кіріңіз.