
Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

آزادنامه
آثار دکتر علیرضا آزاد
هیأت علمی سابق الهیات دانشگاه فردوسی مشهد
دین، تفسیر،هرمنوتیک،تحلیل گفتمان،ادبیات،هنر،اخلاق،فرهنگ واجتماع
https://t.me/Dr_Alireza_Azad
Azad.amoli@gmail.com
https://instagram.com/alireza_azad_amoli
https://eitaa.com/Dr_AlirezaAzad
هیأت علمی سابق الهیات دانشگاه فردوسی مشهد
دین، تفسیر،هرمنوتیک،تحلیل گفتمان،ادبیات،هنر،اخلاق،فرهنگ واجتماع
https://t.me/Dr_Alireza_Azad
Azad.amoli@gmail.com
https://instagram.com/alireza_azad_amoli
https://eitaa.com/Dr_AlirezaAzad
TGlist рейтингі
0
0
ТүріҚоғамдық
Растау
РасталмағанСенімділік
СенімсізОрналасқан жері
ТілБасқа
Канал құрылған күніТрав 27, 2020
TGlist-ке қосылған күні
Бер 22, 2025Қосылған топ
نظرات
33
Рекордтар
10.04.202523:59
2.7KЖазылушылар27.03.202523:59
100Дәйексөз индексі11.04.202511:48
7511 жазбаның қамтуы31.03.202523:59
751Жарнамалық жазбаның қамтуы22.03.202523:59
7.02%ER28.02.202515:28
28.21%ERR25.03.202508:37
📕 نقد سریال معاویه (۴)
(قسمت ۲۱ تا ۲۲: پایانی)
✍ دکتر علیرضا آزاد
▪️ پس از نقد قسمتهای ۱ تا ۲۰، سریال معاویه، اینک به بخش پایانی و نقد قسمتهای ۲۱ تا ۲۲ آن میپردازیم:
۱. معاویه ۳ بار در سالهای ۳۳، ۴۴، ۴۹ هجری، به قسطنطنیه (استانبول کنونی و پایتخت امپراطوری روم شرقی) حمله کرد ولی موفق به فتح آن نشد و سریال به ۲ بار از آنها پرداخت. بخش اصلی نبرد سوم که ۷ سال به طول انجامید، دریایی بود و ۳۰ هزار نفر از مسلمانان کشته شدند. اما سریال هرگز نتوانست یا نخواست ابعاد آن جنگ را به تصویر کشد و تلفات و اشتباهات لشکر معاویه را آنطوری که بود، روایت کند.
۲. اغلب مورخان بزرگ گذشته، سفیان بن عوف را فرمانده لشکر معاویه در محاصره قسطنطنیه دانستهاند ولی سریال نظر ابنعساکر و ابنکثیر (هر دو دمشقی و دارای سوگیریهای امویگرایانه) را ترجیح داد و یزید را امیر لشکر معرفی کرد تا رزمهای برای وی دست و پا کند.
۳. جای شکرش باقیست که سریال در ادامه سیاست پرهیز از ایجاد تفرقه مذهبی، به ماجرای جعلی حضور امام حسین در لشکر یزید طی محاصره قسطنطنیه اشاره نکرد و نظر ابناثیر جزری و طبری و... را در این بخش، مبنا قرار داد.
۴. سریال معاویه فاقد پیوستگی روایی بود. ورود و خروج برخی شخصیتها در داستان اصلی، جدا از سیر طبیعی داستان بود و اتصال کاملی با پیرنگ روایت نداشت. ماجرای ابوایوب انصاری یکی از آن موارد بود. بدون آنکه اشارهای به حضور او در صفین و نهروان شود، در جنگ با رومیان وارد داستان شد و دقایقی بعد، وصیت نمود و سپس فوت کرد و یزید بر او نماز خواند و تمام.
۵. مخالفان سرشناس ولایتعهدی یزید، ۶ نفر یا بهتر است بگوییم ۶ جریان و جماعت بودند. عبدالرحمان بن ابیبکر (فرزند خلیفه اول)، عبدالله بن عمر (فرزند خلیفه دوم)، حسین بن علی (نوه پیامبر و فرزند امام علی)، عبدالله بن عباس (پسرعموی پیامبر)، عبدالله بن جعفر (برادرزاده امام علی و فرزند پسرعموی پیامبر)، عبدالله بن زبیر (نوه عمه پیامبر و نوه خلیفه اول)، سریال فقط به ۳ نفر از آنها اشاره کرد. مخالفان ولایتعهدی یزید ۴ دلیل عمده داشتند زیرا: ۱. این کار مخالف مفاد صلحنامه معاویه با امام حسن بود. ۲. یزید را فردی لاابالی و مشهور به فسق و فجور میدانستند که لیاقت زعامت مسلمین را ندارد. ۳. بیعت همزمان با ۲ خلیفه را جایز نمیدانستند. ۴. مکانیزم انتخاب پسر بجای پدر، خلافت را به سلطنت تبدیل میکرد. سریال فقط دلیل ۳ و ۴ را مطرح و توجیه ناقصی کرد. در حالی که تمرکز کسانی مانند امام حسین در نپذیرفتن بیعت با یزید، دلیل ۱ و ۲ بود.
۶. درباره مرگ معاویه، حرف و حدیث فراوان است. هر چه بود، آنقدری که سریال نشان داد، رمانتیک نبود. سریال، مرگ معاویه را در قالب محو شدن او پشت قرآن (مصحف عثمانی) به تصویر کشید و نشان داد که مرگ معاویه پس از قرائت آیهای بود که عثمان نیز در حال قرائت آن به قتل رسید. (سیکفیکهم الله) به این ترتیب، سعی شد که بین این دو واقعه، پیوند زده شود. در حالی که واقعیت ماجرا، دور از این فانتزیها بود.
۷. عدم حضور یزید در زمان مرگ معاویه، دلایل وماجراهای مفصلی دارد که سریال در ادامه سفیدشویی یزید و بلکه کل خاندان اموی، هیچ اشارهای به آن نکرد.
۸. به گمانم بهترین بازی را در این سریال، ایمن زیدان هنرپیشه نقش عثمان ارائه داد.
۹. اغلب علمای اهل سنت با نشان دادن سیمای صحابه، بهویژه همسران و فرزندان پیامبر مخالفاند. اغلب علمای شیعه هم با نشان دادن سیمای پیامبر و امامان مخالفاند و این منع را تا برخی امامزادگان مثل حضرت عباس و زینب و علیاکبر هم تعمیم دادهاند. این سریال اقدامی بینابین انجام داد و صرفاً از نشان دادن چهره و صدای پیامبر و همسراناش خودداری کرد ولی سیمای صحابه را به تصویر کشید. به نظر میرسد با ادامه روند تغییر معنا و محدوده مقدسات، در آیندهای نه چندان دور، چنین ممانعتهایی به سرنوشت مخالفت با ترجمه قرآن در جهان اسلام دچار شود و به محاق رَوَد.
۱۰. در مجموع، این سریال به لحاظ تاریخی، ضعیف و به لحاظ هنری، متوسط بود. اما به مددِ نادیده گرفتن بخشهایی از واقعیت، در رسیدن به هدف اصلیاش یعنی سفیدشویی چهره معاویه و یزید، تا حد زیادی موفق بود.
۱۱. حتی نوشتن یک کتاب و کشیدن یک نقاشی درباره وقایع و شخصیتهای صدر اسلام، بدون دامن زدن به اختلافات دینی و بدون اهانت به مقدسات مذاهب اسلامی و شخصیتهای محترم در نزد فِرَق گوناگون، کاری بسیار دشوار است؛ چه رسد به ساخت یک اثر سینمایی یا تلویزیونی! سریال معاویه علیرغم تمام ضعفها، به نسبت کارهای هنری مشابه، انصافاً از این ورطه به سلامت عبور کرد و بدون تفرقهافکنی و اهانت به بزرگان مذاهب اسلامی به کار خود پایان داد.
▪️نقد قسمتهای قبل:
- نقد سریال معاویه (قسمت ۱ تا ۱۰)
- نقد سریال معاویه (قسمت ۱۱ تا ۱۴)
- نقد سریال معاویه (قسمت ۱۵ تا ۲۰)
@Dr_AlirezaAzad
(قسمت ۲۱ تا ۲۲: پایانی)
✍ دکتر علیرضا آزاد
▪️ پس از نقد قسمتهای ۱ تا ۲۰، سریال معاویه، اینک به بخش پایانی و نقد قسمتهای ۲۱ تا ۲۲ آن میپردازیم:
۱. معاویه ۳ بار در سالهای ۳۳، ۴۴، ۴۹ هجری، به قسطنطنیه (استانبول کنونی و پایتخت امپراطوری روم شرقی) حمله کرد ولی موفق به فتح آن نشد و سریال به ۲ بار از آنها پرداخت. بخش اصلی نبرد سوم که ۷ سال به طول انجامید، دریایی بود و ۳۰ هزار نفر از مسلمانان کشته شدند. اما سریال هرگز نتوانست یا نخواست ابعاد آن جنگ را به تصویر کشد و تلفات و اشتباهات لشکر معاویه را آنطوری که بود، روایت کند.
۲. اغلب مورخان بزرگ گذشته، سفیان بن عوف را فرمانده لشکر معاویه در محاصره قسطنطنیه دانستهاند ولی سریال نظر ابنعساکر و ابنکثیر (هر دو دمشقی و دارای سوگیریهای امویگرایانه) را ترجیح داد و یزید را امیر لشکر معرفی کرد تا رزمهای برای وی دست و پا کند.
۳. جای شکرش باقیست که سریال در ادامه سیاست پرهیز از ایجاد تفرقه مذهبی، به ماجرای جعلی حضور امام حسین در لشکر یزید طی محاصره قسطنطنیه اشاره نکرد و نظر ابناثیر جزری و طبری و... را در این بخش، مبنا قرار داد.
۴. سریال معاویه فاقد پیوستگی روایی بود. ورود و خروج برخی شخصیتها در داستان اصلی، جدا از سیر طبیعی داستان بود و اتصال کاملی با پیرنگ روایت نداشت. ماجرای ابوایوب انصاری یکی از آن موارد بود. بدون آنکه اشارهای به حضور او در صفین و نهروان شود، در جنگ با رومیان وارد داستان شد و دقایقی بعد، وصیت نمود و سپس فوت کرد و یزید بر او نماز خواند و تمام.
۵. مخالفان سرشناس ولایتعهدی یزید، ۶ نفر یا بهتر است بگوییم ۶ جریان و جماعت بودند. عبدالرحمان بن ابیبکر (فرزند خلیفه اول)، عبدالله بن عمر (فرزند خلیفه دوم)، حسین بن علی (نوه پیامبر و فرزند امام علی)، عبدالله بن عباس (پسرعموی پیامبر)، عبدالله بن جعفر (برادرزاده امام علی و فرزند پسرعموی پیامبر)، عبدالله بن زبیر (نوه عمه پیامبر و نوه خلیفه اول)، سریال فقط به ۳ نفر از آنها اشاره کرد. مخالفان ولایتعهدی یزید ۴ دلیل عمده داشتند زیرا: ۱. این کار مخالف مفاد صلحنامه معاویه با امام حسن بود. ۲. یزید را فردی لاابالی و مشهور به فسق و فجور میدانستند که لیاقت زعامت مسلمین را ندارد. ۳. بیعت همزمان با ۲ خلیفه را جایز نمیدانستند. ۴. مکانیزم انتخاب پسر بجای پدر، خلافت را به سلطنت تبدیل میکرد. سریال فقط دلیل ۳ و ۴ را مطرح و توجیه ناقصی کرد. در حالی که تمرکز کسانی مانند امام حسین در نپذیرفتن بیعت با یزید، دلیل ۱ و ۲ بود.
۶. درباره مرگ معاویه، حرف و حدیث فراوان است. هر چه بود، آنقدری که سریال نشان داد، رمانتیک نبود. سریال، مرگ معاویه را در قالب محو شدن او پشت قرآن (مصحف عثمانی) به تصویر کشید و نشان داد که مرگ معاویه پس از قرائت آیهای بود که عثمان نیز در حال قرائت آن به قتل رسید. (سیکفیکهم الله) به این ترتیب، سعی شد که بین این دو واقعه، پیوند زده شود. در حالی که واقعیت ماجرا، دور از این فانتزیها بود.
۷. عدم حضور یزید در زمان مرگ معاویه، دلایل وماجراهای مفصلی دارد که سریال در ادامه سفیدشویی یزید و بلکه کل خاندان اموی، هیچ اشارهای به آن نکرد.
۸. به گمانم بهترین بازی را در این سریال، ایمن زیدان هنرپیشه نقش عثمان ارائه داد.
۹. اغلب علمای اهل سنت با نشان دادن سیمای صحابه، بهویژه همسران و فرزندان پیامبر مخالفاند. اغلب علمای شیعه هم با نشان دادن سیمای پیامبر و امامان مخالفاند و این منع را تا برخی امامزادگان مثل حضرت عباس و زینب و علیاکبر هم تعمیم دادهاند. این سریال اقدامی بینابین انجام داد و صرفاً از نشان دادن چهره و صدای پیامبر و همسراناش خودداری کرد ولی سیمای صحابه را به تصویر کشید. به نظر میرسد با ادامه روند تغییر معنا و محدوده مقدسات، در آیندهای نه چندان دور، چنین ممانعتهایی به سرنوشت مخالفت با ترجمه قرآن در جهان اسلام دچار شود و به محاق رَوَد.
۱۰. در مجموع، این سریال به لحاظ تاریخی، ضعیف و به لحاظ هنری، متوسط بود. اما به مددِ نادیده گرفتن بخشهایی از واقعیت، در رسیدن به هدف اصلیاش یعنی سفیدشویی چهره معاویه و یزید، تا حد زیادی موفق بود.
۱۱. حتی نوشتن یک کتاب و کشیدن یک نقاشی درباره وقایع و شخصیتهای صدر اسلام، بدون دامن زدن به اختلافات دینی و بدون اهانت به مقدسات مذاهب اسلامی و شخصیتهای محترم در نزد فِرَق گوناگون، کاری بسیار دشوار است؛ چه رسد به ساخت یک اثر سینمایی یا تلویزیونی! سریال معاویه علیرغم تمام ضعفها، به نسبت کارهای هنری مشابه، انصافاً از این ورطه به سلامت عبور کرد و بدون تفرقهافکنی و اهانت به بزرگان مذاهب اسلامی به کار خود پایان داد.
▪️نقد قسمتهای قبل:
- نقد سریال معاویه (قسمت ۱ تا ۱۰)
- نقد سریال معاویه (قسمت ۱۱ تا ۱۴)
- نقد سریال معاویه (قسمت ۱۵ تا ۲۰)
@Dr_AlirezaAzad
25.03.202511:52
🎼 نگارگریِ صدا
🎶 مستعان آزاد
🎉 نوروز ۱۴۰۴
🎶 مستعان آزاد
🎉 نوروز ۱۴۰۴
27.03.202500:32
♨️ کلّهپاچه ابنملجم
(فرهنگشناسی یکی از آیینهای رمضانی)
✍ دکتر علیرضا آزاد
🔻یکی از آیینهای شیعی، خوردن کلهپاچه در سحر و افطار ۲۷ رمضان است. ماجرای این رسم به عبدالرحمن بن ملجم مرادی، قاتل امام علی، باز میگردد.
🔻احتمالاً ریشه آن به روایتی میرسد که مرحوم کلینی در الکافی آورده است: "لَمَّا ضَرَبَ اِبْنمُلْجَمٍ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ، قَالَ لِلْحَسَنِ يَا بُنَيَّ إِذَا أَنَا مِتُّ فَاقْتُلِ ابْنَ مُلْجَمٍ وَ احْفِرْ لَهُ فِي اَلْكُنَاسَةِ: چون ابنملجم به اميرالمؤمنين ضربت زد، آن حضرت به امام حسن فرمود: پسرم! اگر مُردم، ابنملجم را بكش (قصاص کن) و او را در كُنّاسه دفن کن. [اصول کافی، کتاب الحجه، باب امامت حسن بن علی، ص۲۰۰]
🔻عقيلى (راوی) میگويد كُنّاسه مکانی در طاقِ محامل (محل بارانداز کاروانها در نزدیک دروازه شرقی کوفه) و در محله كبابىها و كلهپزیهاست. علامه مجلسی نیز در مرآه العقول ذیل این روایت مینویسد که در آن محله، گوشت و کلهپاچه خام میفروختند یا کباب و طبخ مینمودند.
🔻احتمالاً در آن مکان، قاذورات و کثیفیهای حاصل از تمیز کردن گوشت و کلهپاچه و شکمبه را میریختند و انبوه استخوانها را دفن میکردند لذا محلهای پست و پلشت محسوب میشد. از این رو، قاتل امام و خلیفه وقت را پس از قصاص، نه در قبرستان اصلی شهر بلکه در چنین محلهای دفن نمودند.
🔻دلیل دیگر پیوند این دو موضوع، برخی نقلهای ضعیفیست که میگوید ابنملجم در خانه زنی به نام قُطام، پیش از ترور امام علی، کلهپاچه خورده بود. به همین خاطر در برخی نواحی ایران و عراق، به احترام امام علی از خوردن کلهپاچه در ۱۹ رمضان پرهیز میکنند.
🔻شیعیان در برخی مناطق به کلهپاچهای که در شب ۲۷ ماه رمضان طبخ میشود، کله ابنملجم میگویند و آن را تمثیلی از سر ابنملجم و خوردن آن را نوعی انتقام از قاتل امام علی قلمداد میکنند. همان طور که در برخی تعزیهها، از سر گوسفند به عنوان نماد ابنملجم استفاده میکنند.
🔻از آنجا که در گذشته کلهپاچه غذای افراد فرودست محسوب میشد (برخلاف امروز که به غذایی اعیانی تبدیل شده است) به نظر میرسد این کار با هدفِ پستشمردن ابنملجم صورت میگرفت. مشابه آن را میتوان در نسبت دادن برخی غذاها به ظالمان و نیکان در فرهنگ دینی و غیردینی دید. مثلاً خوردن مغز انسان به ضحاک و خوردن مغز استخوان به فرعون و گشنیز به معاویه و خُرفه (نوعی سبزی) به حضرت فاطمه نسبت داده شده است. اما بهرغم تمام این باورهای فرهنگی، چنین مطالبی در منابع معتبر تاریخی نیامده است.
🔻در کتاب "آیینهای رمضان در ایران" نیز به تناول کلهپاچه در ۲۷ رمضان، به عنوان یک خُردهفرهنگ برای نفرتنمایی از ابنملجم، اشاره شده است. امروزه نیز برخی هيأتهای مذهبی ایران، در این شب کلهپاچه طبخ و توزیع میکنند.
🔻ابعاد پزشکی در شکلگیری، پذیرش و گسترش این آیین را نباید از نظر دور داشت. اواخر ماه روزه که بدن طبیعتاً ضعیفتر میشود، خوردن غذاهای مقوّی مثل کلهپاچه به سلامت روزهداران کمک میکند. لذا زمینه پزشکیِ پذیرش این فرهنگِ غذایی نیز فراهم است. البته باید در خوردن کلهپاچه در سحر رمضان احتیاط کرد تا در طی روز، دچار تشنگی مفرط نشد.
🔻خلاصه این شد که مرگ ابنملجم و طبخ کلهپاچه و ۲۷ رمضان در فرهنگ شیعه به هم پیوند خورد و پر و بال گرفت و رفتهرفته به یک آیین مذهبی تبدیل شد. با اضافه شدن نان کاکولی و نان بیست و هفتمی، فرهنگ غذایی این آیین، تکوین بیشتری یافت؛ بهحدی که گاه به طنز گفته میشود: "خدا در این شب، کلهپاچه را نازل کرد!"
🔻دکتر مظاهری در کتاب جشنهای اسلامی-شیعی، «ابنملجمکُشون» را دومین جشنِ سیاه در فرهنگ عامهی تشیع و یکی از تبلورهای نادرست تبرّی میداند که آیینهای شادمانی در آن، نه به پاس گشایش و زندگی بلکه به شکرانه مرگ افراد، برگزار میشود و زمینهساز تفرقه مذهبی میگردد. گویا قصاص ابنملجم در روز ۲۱ یا ۲۴ یا ۲۷ رمضان واقع شد. برخی آن روز را زمان استجابت دعا و برآوردهشدن حاجتها شمردهاند و حمامرفتن، حنابستن و سرمهکشیدن را از آداب این روز شمردهاند. با این حال، چنین مناسبتی در منابع کهن و تقویمهای مناسبتی شیعی نظیر مسار الشیعه، مصباح، اقبال الاعمال و تقویم المحسنین و حتی تقویمهای مشهور دوره صفویه و قاجار ذکر نشده است.
🔻در میان سفرنامههای اروپاییان، تنها گزارش از آیینِ خوردنِ کلهپاچه ابنملجم را آرنولد ویلسون ارائه داده است. عدم اشارهی سایر سفرنامهنویسان به چنین آیینی، احتمالاً نشان از عدم اشاعه آن تا پیش از آن تاریخ در ایران دارد.
🔻پینوشت:
- هدف نوشتار حاضر، کالبدشکافی یک موضوع بهظاهر جزئی نیست بلکه نشان دادن نمونهای از فرایند تطوّرِ فرهنگی طی اعصار متمادی و فربهیِ مناسکی یک موضوع دینی است.
@Dr_AlirezaAzad
(فرهنگشناسی یکی از آیینهای رمضانی)
✍ دکتر علیرضا آزاد
🔻یکی از آیینهای شیعی، خوردن کلهپاچه در سحر و افطار ۲۷ رمضان است. ماجرای این رسم به عبدالرحمن بن ملجم مرادی، قاتل امام علی، باز میگردد.
🔻احتمالاً ریشه آن به روایتی میرسد که مرحوم کلینی در الکافی آورده است: "لَمَّا ضَرَبَ اِبْنمُلْجَمٍ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ، قَالَ لِلْحَسَنِ يَا بُنَيَّ إِذَا أَنَا مِتُّ فَاقْتُلِ ابْنَ مُلْجَمٍ وَ احْفِرْ لَهُ فِي اَلْكُنَاسَةِ: چون ابنملجم به اميرالمؤمنين ضربت زد، آن حضرت به امام حسن فرمود: پسرم! اگر مُردم، ابنملجم را بكش (قصاص کن) و او را در كُنّاسه دفن کن. [اصول کافی، کتاب الحجه، باب امامت حسن بن علی، ص۲۰۰]
🔻عقيلى (راوی) میگويد كُنّاسه مکانی در طاقِ محامل (محل بارانداز کاروانها در نزدیک دروازه شرقی کوفه) و در محله كبابىها و كلهپزیهاست. علامه مجلسی نیز در مرآه العقول ذیل این روایت مینویسد که در آن محله، گوشت و کلهپاچه خام میفروختند یا کباب و طبخ مینمودند.
🔻احتمالاً در آن مکان، قاذورات و کثیفیهای حاصل از تمیز کردن گوشت و کلهپاچه و شکمبه را میریختند و انبوه استخوانها را دفن میکردند لذا محلهای پست و پلشت محسوب میشد. از این رو، قاتل امام و خلیفه وقت را پس از قصاص، نه در قبرستان اصلی شهر بلکه در چنین محلهای دفن نمودند.
🔻دلیل دیگر پیوند این دو موضوع، برخی نقلهای ضعیفیست که میگوید ابنملجم در خانه زنی به نام قُطام، پیش از ترور امام علی، کلهپاچه خورده بود. به همین خاطر در برخی نواحی ایران و عراق، به احترام امام علی از خوردن کلهپاچه در ۱۹ رمضان پرهیز میکنند.
🔻شیعیان در برخی مناطق به کلهپاچهای که در شب ۲۷ ماه رمضان طبخ میشود، کله ابنملجم میگویند و آن را تمثیلی از سر ابنملجم و خوردن آن را نوعی انتقام از قاتل امام علی قلمداد میکنند. همان طور که در برخی تعزیهها، از سر گوسفند به عنوان نماد ابنملجم استفاده میکنند.
🔻از آنجا که در گذشته کلهپاچه غذای افراد فرودست محسوب میشد (برخلاف امروز که به غذایی اعیانی تبدیل شده است) به نظر میرسد این کار با هدفِ پستشمردن ابنملجم صورت میگرفت. مشابه آن را میتوان در نسبت دادن برخی غذاها به ظالمان و نیکان در فرهنگ دینی و غیردینی دید. مثلاً خوردن مغز انسان به ضحاک و خوردن مغز استخوان به فرعون و گشنیز به معاویه و خُرفه (نوعی سبزی) به حضرت فاطمه نسبت داده شده است. اما بهرغم تمام این باورهای فرهنگی، چنین مطالبی در منابع معتبر تاریخی نیامده است.
🔻در کتاب "آیینهای رمضان در ایران" نیز به تناول کلهپاچه در ۲۷ رمضان، به عنوان یک خُردهفرهنگ برای نفرتنمایی از ابنملجم، اشاره شده است. امروزه نیز برخی هيأتهای مذهبی ایران، در این شب کلهپاچه طبخ و توزیع میکنند.
🔻ابعاد پزشکی در شکلگیری، پذیرش و گسترش این آیین را نباید از نظر دور داشت. اواخر ماه روزه که بدن طبیعتاً ضعیفتر میشود، خوردن غذاهای مقوّی مثل کلهپاچه به سلامت روزهداران کمک میکند. لذا زمینه پزشکیِ پذیرش این فرهنگِ غذایی نیز فراهم است. البته باید در خوردن کلهپاچه در سحر رمضان احتیاط کرد تا در طی روز، دچار تشنگی مفرط نشد.
🔻خلاصه این شد که مرگ ابنملجم و طبخ کلهپاچه و ۲۷ رمضان در فرهنگ شیعه به هم پیوند خورد و پر و بال گرفت و رفتهرفته به یک آیین مذهبی تبدیل شد. با اضافه شدن نان کاکولی و نان بیست و هفتمی، فرهنگ غذایی این آیین، تکوین بیشتری یافت؛ بهحدی که گاه به طنز گفته میشود: "خدا در این شب، کلهپاچه را نازل کرد!"
🔻دکتر مظاهری در کتاب جشنهای اسلامی-شیعی، «ابنملجمکُشون» را دومین جشنِ سیاه در فرهنگ عامهی تشیع و یکی از تبلورهای نادرست تبرّی میداند که آیینهای شادمانی در آن، نه به پاس گشایش و زندگی بلکه به شکرانه مرگ افراد، برگزار میشود و زمینهساز تفرقه مذهبی میگردد. گویا قصاص ابنملجم در روز ۲۱ یا ۲۴ یا ۲۷ رمضان واقع شد. برخی آن روز را زمان استجابت دعا و برآوردهشدن حاجتها شمردهاند و حمامرفتن، حنابستن و سرمهکشیدن را از آداب این روز شمردهاند. با این حال، چنین مناسبتی در منابع کهن و تقویمهای مناسبتی شیعی نظیر مسار الشیعه، مصباح، اقبال الاعمال و تقویم المحسنین و حتی تقویمهای مشهور دوره صفویه و قاجار ذکر نشده است.
🔻در میان سفرنامههای اروپاییان، تنها گزارش از آیینِ خوردنِ کلهپاچه ابنملجم را آرنولد ویلسون ارائه داده است. عدم اشارهی سایر سفرنامهنویسان به چنین آیینی، احتمالاً نشان از عدم اشاعه آن تا پیش از آن تاریخ در ایران دارد.
🔻پینوشت:
- هدف نوشتار حاضر، کالبدشکافی یک موضوع بهظاهر جزئی نیست بلکه نشان دادن نمونهای از فرایند تطوّرِ فرهنگی طی اعصار متمادی و فربهیِ مناسکی یک موضوع دینی است.
@Dr_AlirezaAzad


30.03.202511:24
🎥 نقد کامل سریال معاویه
✍ دکتر علیرضا آزاد
- نقد قسمتهای ۱ تا ۱۰
- نقد قسمتهای ۱۱ تا ۱۴
- نقد قسمتهای ۱۵ تا ۲۰
- نقد قسمتهای ۲۱ تا ۲۲
@Dr_AlirezaAzad
✍ دکتر علیرضا آزاد
- نقد قسمتهای ۱ تا ۱۰
- نقد قسمتهای ۱۱ تا ۱۴
- نقد قسمتهای ۱۵ تا ۲۰
- نقد قسمتهای ۲۱ تا ۲۲
@Dr_AlirezaAzad
24.03.202510:23
🔊 فایل صوتی:
🔻 اخلاقِ قرآن بنیاد؛ امکان یا امتناع؟
(چالشهای فلسفی انسان معاصر در فهم اخلاقی از قرآن؛ نزاع حماسه و تراژدی)
📌 دکتر علیرضا آزاد
🗓 ۳ فروردینماه ۱۴۰۴
کانون دانشگاهیان خراسان
@kanoon_daneshgahiyan_Kh
@Dr_AlirezaAzad
🔻 اخلاقِ قرآن بنیاد؛ امکان یا امتناع؟
(چالشهای فلسفی انسان معاصر در فهم اخلاقی از قرآن؛ نزاع حماسه و تراژدی)
📌 دکتر علیرضا آزاد
🗓 ۳ فروردینماه ۱۴۰۴
کانون دانشگاهیان خراسان
@kanoon_daneshgahiyan_Kh
@Dr_AlirezaAzad
31.03.202511:35
📕 نقدِ همسانانگاریِ دین و اخلاق
✍ دکتر علیرضا آزاد
۱ از ۳:
▪️در سخنرانی "اخلاقِ قرآنبنیاد؛ امکان یا امتناع! نزاع حماسه و تراژدی" در فروردین ۱۴۰۴ در کانون دانشگاهیان خراسان، ایدهای را در نسبت دین و اخلاق مطرح کردم و از صاحبنظران تقاضا نمودم با نقدهایشان، به تصحیح و تکمیل آن کمک نمایند. خلاصهی آنچه بیان شد، به شرح زیر است:
۱. این ایده پیشتر در فهم اخلاقی از عاشورا و اکنون در فهم اخلاقی از قرآن پیاده میشود. با مرور بر مهمترین مکتوبات اسلامی برای ارائه نظام اخلاقِ دینی و نظاموارهسازیِ اخلاقِ قرآنی، ادامه مییابد و به نقد فلسفی آنها میپردازد.
۲. در پاسخ به این سؤال که «چرا دین یا تفسیرهای دینی، نمیتواند برخی از انتظارات اخلاقیِ انسان معاصر را برآورده نماید؟ و تأثیر اخلاقی لازم را در پی داشته باشد؟» ۳ عامل را میتوان برشمرد: الف) غلبه نگاه گزارهای و کمتوجهی به فلسفه اخلاق ب) فقدان تبیینِ تمدنیِ اخلاق ج) به رسمیت نشناختن تغییرات مبانی، باورها و ارزشهای اخلاقی مخاطبان امروزی.
۳. باور سنتگرایان بر ۲ اصل زیر استوار است: الف) انطباق کامل دین و اخلاق ب) عدم نیاز به تغییر مبانی اخلاق دینی در طول اعصار. به نظر میرسد هیچکدام از این رویکردها نمیتواند پاسخگوی ابهامهای نظری و چالشهای عملی در عصر کنونی باشد. روشنفکران دینی عمدتاً اصل دوم را زیر سؤال بردند و از پیوند اخلاق دینی با فرهنگ زمانه و نظاموارهسازی اخلاق دینی سخن گفتهاند. اما اینجانب، اصل اول را در بوته نقد قرار دادم.
۴. در سنت اُمانیستی، اخلاق سقف صعود آدمی است و امروزه در قالب قانون و حقوق بشر تعیّن پیدا کرده است. اما در سنت الهی، اخلاق امری حداقلی است و ساحت عرفان و عبودیت، به عنوان هدفی فراتر از اخلاق تعریف میشود. از این رو، تأویل و تحویل دین به اخلاق، نه تعالی بلکه تقلیل و فروکاستِ دین قلمداد میگردد. از این روست که حتی احادیثی نظیر «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» که قدیمیترین سند آن، منابع قرن ۶ هجری است نیز در میان علمای گذشته و در منظومه معرفت دینی، چندان جدی گرفته نشد.
۵. در نظامسازیِ اخلاق قرآنی، نمیتوان صرفاً به آیاتِ مهربانی خدا، اخلاق پیامبر، تاکید بر عدالت و احسان اشاره کرد و موارد مغایر با پسند اخلاقیِ امروز را در قصصالانبیاء نادیده گرفت. طبق آیات قرآن، حضرت ابراهیم همسر و فرزندش را در بیابان رها میکند و میخواهد گلوی فرزند بیگناهاش را ببُرد؛ عبد صالح (حضرت خضر) کودکی را به جرمی که هنوز مرتکب نشده، میکشد؛ حضرت موسی در میان نزاع دو فرد، مردی را با مشتی هلاک میکند و... کدامیک از این کارها با مبانی اخلاقی و حتی فقهی شناخته شده، سازگار است؟ یا باید این دسته از آیات را کنار گذاشت و یا آنها را نه کاشف از واقعیت بلکه بیانی تمثیلیِ حقیقتی تأویلی انگاشت و یا آنها را در ساحتی فراتر از فقه و اخلاق که همان عرفان و تعبد است، تفسیر کرد.
۶. آنچه عالمان دینی در قالب اخلاق اسلامی یا قرآنی بیان میکنند، بنیانِ یونانی دارد. کافی است سری به اخلاق نیکوماخوس و رساله اوتیفرون بزنید تا ببینید تعریف عدالت و نظریه قوای اربعه نفس و بیان مسأله حسن و قبح عقلی و شرعی و نظریات عبدالجبار و غزالی و ملا مهدی و ملا احمد نراقی در اخلاق، همه و همه بر پایه مفاهیمی است که ۱۰۰۰ سال پیش از اسلام در یونان باستان، بحث و تحلیل شده است.
۷. در تمدن اسلامی، اخلاق هرگز تبدیل به علم نشد و دستگاه استنباط اخلاقی مانند آنچه برای فقه ساخته شد، به وجود نیامد. دلیل این کمتوجهی به اخلاق و استقلال فقه و عرفان از آن، صرفاً یک غفلت نبود بلکه احتمالاً ناشی از وجود نشانههایی از تباین یا حداقل، عدم همپوشانی کامل دین و اخلاق در باور آنها بود.
۸. چه بپسندیم و چه نپسندیم، به نظر میرسد در دستگاه تفکر دینی و طبق آیات قرآنی، عملِ صالحِ اخلاقی، نه استقلالاً بلکه به شرط ایمان ارزشمند شمرده میشود.
۹. اخلاق و خوانش امروزی از آن در قالب قانون، میخواهد نسبت انسان را با جهان، طبیعت و سایر انسانها تعریف کند. برای انسان شرقی یا بهتر است بگوییم انسان دیندار، وقتی این نسبت در ساحت دین و عرفان به نحو بهتری تعریف میشود، دیگر او نیازی به اخلاق احساس نمیکند و با آن را ذیل تقوا و نسبت خود با خدا تعریف میکند.
۱۰. کوشش روشنفکران دینی در معرفتشناسی اخلاقِ دینی و پیوند زدن آن با فرهنگ زمانه جهت همگامسازی آن با نیازهای عصری، همانند کوششهای سنتگرایان، ابتر است. زیرا دین و اخلاق، علیرغم همپوشانی در برخی روساخت ها، اساساً خاستگاه و هستیشناسی متفاوتی دارند و نسبت وجودی انسان امروزی با ایندو نیز یکسان نیست.
ادامه دارد...
✍ دکتر علیرضا آزاد
۱ از ۳:
▪️در سخنرانی "اخلاقِ قرآنبنیاد؛ امکان یا امتناع! نزاع حماسه و تراژدی" در فروردین ۱۴۰۴ در کانون دانشگاهیان خراسان، ایدهای را در نسبت دین و اخلاق مطرح کردم و از صاحبنظران تقاضا نمودم با نقدهایشان، به تصحیح و تکمیل آن کمک نمایند. خلاصهی آنچه بیان شد، به شرح زیر است:
۱. این ایده پیشتر در فهم اخلاقی از عاشورا و اکنون در فهم اخلاقی از قرآن پیاده میشود. با مرور بر مهمترین مکتوبات اسلامی برای ارائه نظام اخلاقِ دینی و نظاموارهسازیِ اخلاقِ قرآنی، ادامه مییابد و به نقد فلسفی آنها میپردازد.
۲. در پاسخ به این سؤال که «چرا دین یا تفسیرهای دینی، نمیتواند برخی از انتظارات اخلاقیِ انسان معاصر را برآورده نماید؟ و تأثیر اخلاقی لازم را در پی داشته باشد؟» ۳ عامل را میتوان برشمرد: الف) غلبه نگاه گزارهای و کمتوجهی به فلسفه اخلاق ب) فقدان تبیینِ تمدنیِ اخلاق ج) به رسمیت نشناختن تغییرات مبانی، باورها و ارزشهای اخلاقی مخاطبان امروزی.
۳. باور سنتگرایان بر ۲ اصل زیر استوار است: الف) انطباق کامل دین و اخلاق ب) عدم نیاز به تغییر مبانی اخلاق دینی در طول اعصار. به نظر میرسد هیچکدام از این رویکردها نمیتواند پاسخگوی ابهامهای نظری و چالشهای عملی در عصر کنونی باشد. روشنفکران دینی عمدتاً اصل دوم را زیر سؤال بردند و از پیوند اخلاق دینی با فرهنگ زمانه و نظاموارهسازی اخلاق دینی سخن گفتهاند. اما اینجانب، اصل اول را در بوته نقد قرار دادم.
۴. در سنت اُمانیستی، اخلاق سقف صعود آدمی است و امروزه در قالب قانون و حقوق بشر تعیّن پیدا کرده است. اما در سنت الهی، اخلاق امری حداقلی است و ساحت عرفان و عبودیت، به عنوان هدفی فراتر از اخلاق تعریف میشود. از این رو، تأویل و تحویل دین به اخلاق، نه تعالی بلکه تقلیل و فروکاستِ دین قلمداد میگردد. از این روست که حتی احادیثی نظیر «بعثت لاتمم مکارم الاخلاق» که قدیمیترین سند آن، منابع قرن ۶ هجری است نیز در میان علمای گذشته و در منظومه معرفت دینی، چندان جدی گرفته نشد.
۵. در نظامسازیِ اخلاق قرآنی، نمیتوان صرفاً به آیاتِ مهربانی خدا، اخلاق پیامبر، تاکید بر عدالت و احسان اشاره کرد و موارد مغایر با پسند اخلاقیِ امروز را در قصصالانبیاء نادیده گرفت. طبق آیات قرآن، حضرت ابراهیم همسر و فرزندش را در بیابان رها میکند و میخواهد گلوی فرزند بیگناهاش را ببُرد؛ عبد صالح (حضرت خضر) کودکی را به جرمی که هنوز مرتکب نشده، میکشد؛ حضرت موسی در میان نزاع دو فرد، مردی را با مشتی هلاک میکند و... کدامیک از این کارها با مبانی اخلاقی و حتی فقهی شناخته شده، سازگار است؟ یا باید این دسته از آیات را کنار گذاشت و یا آنها را نه کاشف از واقعیت بلکه بیانی تمثیلیِ حقیقتی تأویلی انگاشت و یا آنها را در ساحتی فراتر از فقه و اخلاق که همان عرفان و تعبد است، تفسیر کرد.
۶. آنچه عالمان دینی در قالب اخلاق اسلامی یا قرآنی بیان میکنند، بنیانِ یونانی دارد. کافی است سری به اخلاق نیکوماخوس و رساله اوتیفرون بزنید تا ببینید تعریف عدالت و نظریه قوای اربعه نفس و بیان مسأله حسن و قبح عقلی و شرعی و نظریات عبدالجبار و غزالی و ملا مهدی و ملا احمد نراقی در اخلاق، همه و همه بر پایه مفاهیمی است که ۱۰۰۰ سال پیش از اسلام در یونان باستان، بحث و تحلیل شده است.
۷. در تمدن اسلامی، اخلاق هرگز تبدیل به علم نشد و دستگاه استنباط اخلاقی مانند آنچه برای فقه ساخته شد، به وجود نیامد. دلیل این کمتوجهی به اخلاق و استقلال فقه و عرفان از آن، صرفاً یک غفلت نبود بلکه احتمالاً ناشی از وجود نشانههایی از تباین یا حداقل، عدم همپوشانی کامل دین و اخلاق در باور آنها بود.
۸. چه بپسندیم و چه نپسندیم، به نظر میرسد در دستگاه تفکر دینی و طبق آیات قرآنی، عملِ صالحِ اخلاقی، نه استقلالاً بلکه به شرط ایمان ارزشمند شمرده میشود.
۹. اخلاق و خوانش امروزی از آن در قالب قانون، میخواهد نسبت انسان را با جهان، طبیعت و سایر انسانها تعریف کند. برای انسان شرقی یا بهتر است بگوییم انسان دیندار، وقتی این نسبت در ساحت دین و عرفان به نحو بهتری تعریف میشود، دیگر او نیازی به اخلاق احساس نمیکند و با آن را ذیل تقوا و نسبت خود با خدا تعریف میکند.
۱۰. کوشش روشنفکران دینی در معرفتشناسی اخلاقِ دینی و پیوند زدن آن با فرهنگ زمانه جهت همگامسازی آن با نیازهای عصری، همانند کوششهای سنتگرایان، ابتر است. زیرا دین و اخلاق، علیرغم همپوشانی در برخی روساخت ها، اساساً خاستگاه و هستیشناسی متفاوتی دارند و نسبت وجودی انسان امروزی با ایندو نیز یکسان نیست.
ادامه دارد...
31.03.202511:51
۳ از ۳
ادامه...
▪️برخی صاحبنظران با ارائه نقدهایشان، بر اینجانب منّت نهادند. از همه آنان صمیمانه تشکر میکنم. بهویژه از آقای دکتر نکونام که حق استادی بر گردن بسیاری از قرآنپژوهان کشور دارد و نقد عالمانهای بر آن نوشتند، بسیار ممنونم. در ادامه، پاسخ خود به برخی از این نقدها را تقدیم مینمایم:
۱. حماسه و تراژدی برخلاف تصور برخی منتقدان، دو نوع مواجهه انسان با جهان است و نه صرفاً دو سبک ادبی. (رک: مباحث نیچه و کیرکگور درباره زایش تراژدی و سپهرهای معرفتی)
۲. اینجانب دین را مساوی حماسه قرار ندادم بلکه خاستگاه دین را متناسب با جهانبینی حماسی و خاستگاه اخلاق را متناسب با جهانبینی تراژیک دانستم و با سازوکار حماسه و تراژدی به سراغ فهم نسبت دین و اخلاق رفتم.
۳. مدعای من، نه نفی دین است و نه نفی اخلاق؛ بلکه نفیِ همسانانگاری دین و اخلاق با تکیه بر پدیدارشناسی آنهاست.
۴. رویکرد فرااخلاقی به آیاتِ ذبح اسماعیل توسط ابراهیم و قتل کودک به دست خضر و مرگ قبطی با مشت موسی، نوعی دفاع از قرآن میباشد. این در حالی است که تفاسیر کلاسیک از توجیه و توضیح اخلاقی این آیات، چه در قالب دینی و چه عقلانی، عاجز ماندهاند. مگر آنکه متوسل به تمثیلی بودن این آیات شوند؛ چنان که محیالدین بن عربی شد.
۵. شاید رویکرد فرااخلاقی من مکفی نباشد. اما کسانی که منتقد این رویکرد به این آیات هستند، آیا تاکنون راهکار جایگزینی ارائه دادهاند؟ و تعارض دین و اخلاق در این آیات را حل کردهاند؟ و تفسیر مقبولی عرضه داشتند؟ یا صرفاً با فرواخلاق نامیدن آنچه من فرااخلاق نامیدهام، این آیات را غیرقابل دفاع جلوه داده و از آن عبور کردهاند؟!
۶. آیا مفسران کلاسیک هرگز توانستهاند بین "اخلاق به مثابه قواعد" و "اخلاق به مثابه فضیلت" در تفسیر آیات قرآن، تمایز بگذارند؟! و از آن مهمتر، آیا نقدهایشان از سطح moral به ethics رسیده است؟ و با آنچه تاکنون گفتهاند، آیا توانستهاند به پرسشها و انتظارهای نوپدید اخلاقی پاسخ دهد؟! به گمان من، خیر. بلکه با هر پرسش، قدمی عقب نشستهاند. طرح این ایده، اعلام آتشبس در نبردی است که به زعم اینجانب، دین و اخلاق، هر دو بازنده آن خواهند بود.
۷. آنچه برخی روشنفکران درباره عقل و منطق و منزلت آنها در داوری اندیشهها میگویند، نه با کارکرد عقل در فلسفه یونان سازگار است و نه تناسبی با کارکرد عقل در آیات قرآن دارد و نه نسبتی با عقل خودبنیادِ کانت و عقلانیت مدرن برقرار میکند و نه با هرمنوتیکال بودنِ حقیقت، پیوند دارد. بلکه آنان چون گزارههای امروزین را همچنان در ظرف معرفتشناسی دیروزین تفسیر میکنند، از عقل و منطق و حقیقت هم اسطوره مقدس جدیدی بسان اسطورههای کهن ساختهاند. آنها ظاهراً امر مقدس را نقد میکنند در حالی که ناخودآگاه در حال تولید مقدسات مدرن هستند. در حالی که ماهیت و کارکرد عقل از دوران اسطوره تا دوران دین و سپس دوران مدرن تا پسامدرن، تغییر کرده و سخن گفتن از عقل مشترک، پس از مباحث وبر و ماکس و هگل در اینباره، بسیار دشوار شده است. (رک: مباحث هابرماس درباره عقلانیت ابزاری و ارتباطی و نظریه لومان درباره سیستم های پیچیده و نظریه وبر درباره عقلانیت چندگانه و نظرات ویتو و اشتراوس و فوکو درباره تغییر معیارهای اخلاقی در گذر زمان و...)
۸. نقد اغلب منتقدان، با استظهار به نظریه "عقلانیّتِ اخلاقی" صورت گرفت. این نظریه هرچند جزء نظریههای قدرتمند در فلسفه اخلاق است اما رقیبان جدی نظیر عقلانیّتِ تلفیقی، اخلاقِ عصبشناختی، اخلاقِ تکاملی، عقلانیّتِ گفتمانی و... دارد و به این راحتی نمیتوان آن را مسجّل یا تنها نظریه در این عرصه دانست و با تکیه بر آن، سایر نظریهها را مطرود انگاشت.
۹. فرااخلاقی بودن، فراسنجهای بودن نیست بلکه سنجههایی متناسب با خودش را بازتولید میکند و چون این سنجهها همانند سنجههای شناخته شده در نزد منتقدان نیست، برخی عزیزان گمان کردهاند که فراسنجهای میباشند. مشابه این مسأله درباره معیارهای فهم در هرمنوتیک، مطرح است که پیشتر درباره آن توضیحات مبسوطی دادهام.
۱۰. نگرانی از پیامدهای عملی این ایده، نگرانیِ بجایی است. اینجانب نیز در اواخر سخنرانی اخیر به آن اشاره کردم. اما رفع این نگرانی زمانی میسر میشود که درک درستی از هستیشناسی متفاوت دین و اخلاق داشته باشیم و از یکسانانگاری آن دو دست بکشیم تا صورت مسأله تعارض دین و اخلاق را بهتر تبیین کنیم و راهی مناسبتر برای همزیستی آنها در اندیشه انسان معاصر بیابیم.
۱۱. نگرانی از شمشیر دو لبه بودنِ این اندیشه هم بجاست. اما کدام شمشیر در جهان اندیشه، دو لبه نیست؟ از دین و اخلاق گرفته تا آزادی و حقوق بشر و دمکراسی، جملگی تیغ دو لبهاند و مورد استفاده و سوء استفادهها واقع شدهاند چنان که خداوند حتی درباره قرآن میگوید: «یضل به کثیراً و یهدی به کثیراً»
@Dr_AlirezaAzad
ادامه...
▪️برخی صاحبنظران با ارائه نقدهایشان، بر اینجانب منّت نهادند. از همه آنان صمیمانه تشکر میکنم. بهویژه از آقای دکتر نکونام که حق استادی بر گردن بسیاری از قرآنپژوهان کشور دارد و نقد عالمانهای بر آن نوشتند، بسیار ممنونم. در ادامه، پاسخ خود به برخی از این نقدها را تقدیم مینمایم:
۱. حماسه و تراژدی برخلاف تصور برخی منتقدان، دو نوع مواجهه انسان با جهان است و نه صرفاً دو سبک ادبی. (رک: مباحث نیچه و کیرکگور درباره زایش تراژدی و سپهرهای معرفتی)
۲. اینجانب دین را مساوی حماسه قرار ندادم بلکه خاستگاه دین را متناسب با جهانبینی حماسی و خاستگاه اخلاق را متناسب با جهانبینی تراژیک دانستم و با سازوکار حماسه و تراژدی به سراغ فهم نسبت دین و اخلاق رفتم.
۳. مدعای من، نه نفی دین است و نه نفی اخلاق؛ بلکه نفیِ همسانانگاری دین و اخلاق با تکیه بر پدیدارشناسی آنهاست.
۴. رویکرد فرااخلاقی به آیاتِ ذبح اسماعیل توسط ابراهیم و قتل کودک به دست خضر و مرگ قبطی با مشت موسی، نوعی دفاع از قرآن میباشد. این در حالی است که تفاسیر کلاسیک از توجیه و توضیح اخلاقی این آیات، چه در قالب دینی و چه عقلانی، عاجز ماندهاند. مگر آنکه متوسل به تمثیلی بودن این آیات شوند؛ چنان که محیالدین بن عربی شد.
۵. شاید رویکرد فرااخلاقی من مکفی نباشد. اما کسانی که منتقد این رویکرد به این آیات هستند، آیا تاکنون راهکار جایگزینی ارائه دادهاند؟ و تعارض دین و اخلاق در این آیات را حل کردهاند؟ و تفسیر مقبولی عرضه داشتند؟ یا صرفاً با فرواخلاق نامیدن آنچه من فرااخلاق نامیدهام، این آیات را غیرقابل دفاع جلوه داده و از آن عبور کردهاند؟!
۶. آیا مفسران کلاسیک هرگز توانستهاند بین "اخلاق به مثابه قواعد" و "اخلاق به مثابه فضیلت" در تفسیر آیات قرآن، تمایز بگذارند؟! و از آن مهمتر، آیا نقدهایشان از سطح moral به ethics رسیده است؟ و با آنچه تاکنون گفتهاند، آیا توانستهاند به پرسشها و انتظارهای نوپدید اخلاقی پاسخ دهد؟! به گمان من، خیر. بلکه با هر پرسش، قدمی عقب نشستهاند. طرح این ایده، اعلام آتشبس در نبردی است که به زعم اینجانب، دین و اخلاق، هر دو بازنده آن خواهند بود.
۷. آنچه برخی روشنفکران درباره عقل و منطق و منزلت آنها در داوری اندیشهها میگویند، نه با کارکرد عقل در فلسفه یونان سازگار است و نه تناسبی با کارکرد عقل در آیات قرآن دارد و نه نسبتی با عقل خودبنیادِ کانت و عقلانیت مدرن برقرار میکند و نه با هرمنوتیکال بودنِ حقیقت، پیوند دارد. بلکه آنان چون گزارههای امروزین را همچنان در ظرف معرفتشناسی دیروزین تفسیر میکنند، از عقل و منطق و حقیقت هم اسطوره مقدس جدیدی بسان اسطورههای کهن ساختهاند. آنها ظاهراً امر مقدس را نقد میکنند در حالی که ناخودآگاه در حال تولید مقدسات مدرن هستند. در حالی که ماهیت و کارکرد عقل از دوران اسطوره تا دوران دین و سپس دوران مدرن تا پسامدرن، تغییر کرده و سخن گفتن از عقل مشترک، پس از مباحث وبر و ماکس و هگل در اینباره، بسیار دشوار شده است. (رک: مباحث هابرماس درباره عقلانیت ابزاری و ارتباطی و نظریه لومان درباره سیستم های پیچیده و نظریه وبر درباره عقلانیت چندگانه و نظرات ویتو و اشتراوس و فوکو درباره تغییر معیارهای اخلاقی در گذر زمان و...)
۸. نقد اغلب منتقدان، با استظهار به نظریه "عقلانیّتِ اخلاقی" صورت گرفت. این نظریه هرچند جزء نظریههای قدرتمند در فلسفه اخلاق است اما رقیبان جدی نظیر عقلانیّتِ تلفیقی، اخلاقِ عصبشناختی، اخلاقِ تکاملی، عقلانیّتِ گفتمانی و... دارد و به این راحتی نمیتوان آن را مسجّل یا تنها نظریه در این عرصه دانست و با تکیه بر آن، سایر نظریهها را مطرود انگاشت.
۹. فرااخلاقی بودن، فراسنجهای بودن نیست بلکه سنجههایی متناسب با خودش را بازتولید میکند و چون این سنجهها همانند سنجههای شناخته شده در نزد منتقدان نیست، برخی عزیزان گمان کردهاند که فراسنجهای میباشند. مشابه این مسأله درباره معیارهای فهم در هرمنوتیک، مطرح است که پیشتر درباره آن توضیحات مبسوطی دادهام.
۱۰. نگرانی از پیامدهای عملی این ایده، نگرانیِ بجایی است. اینجانب نیز در اواخر سخنرانی اخیر به آن اشاره کردم. اما رفع این نگرانی زمانی میسر میشود که درک درستی از هستیشناسی متفاوت دین و اخلاق داشته باشیم و از یکسانانگاری آن دو دست بکشیم تا صورت مسأله تعارض دین و اخلاق را بهتر تبیین کنیم و راهی مناسبتر برای همزیستی آنها در اندیشه انسان معاصر بیابیم.
۱۱. نگرانی از شمشیر دو لبه بودنِ این اندیشه هم بجاست. اما کدام شمشیر در جهان اندیشه، دو لبه نیست؟ از دین و اخلاق گرفته تا آزادی و حقوق بشر و دمکراسی، جملگی تیغ دو لبهاند و مورد استفاده و سوء استفادهها واقع شدهاند چنان که خداوند حتی درباره قرآن میگوید: «یضل به کثیراً و یهدی به کثیراً»
@Dr_AlirezaAzad
31.03.202511:42
۲ از ۳:
ادامه...
۱۱. کشاکش اخلاق و دین، نوعی از کشاکش تراژدی و حماسه است. حماسه شکوه میآفریند و معنا میافزاید. انگار جهان با قهرمان حماسی همراه است اما در نقطهی مقابلِ قهرمانِ تراژیک میایستد. غرب دنیای تراژدی و اخلاق و قانون است و شرق دنیای حماسه و شهود و عرفان. دین هم نوعی حماسه معنویست. تراژدی به کاتارسیس و پالایش انسان منجر میشود و به اخلاق میانجامد اما حماسه، منجر به والایش و تعالی میشود و انسانِ خداگونه میآفریند. از دل تراژدی، اخلاقنامهها و از دل حماسه، فتوتنامهها زاده میشود. از اخلاق، قانون و از عرفان، عبودیت حاصل میشود.
۱۲. اخلاق مرهمی برای التیام انسانِ له شده و جا مانده در غربت جهان است. اما انسان شرقی، غربتی ندارد و پایمال نشده. لذا اخلاق، مسألهای محوری برای انسان شرقی نیست زیرا گرگ-انسان و رها شده در جهان نیست. برای او "الخیر فی ما وقع" است. در این نوع جهانبودگی، عالَم همه بر منهج عدل است. از این رو، اخلاق برای او تفسیری متفاوت دارد.
۱۳. انسان غربی زیر سقف اخلاق و انسان شرقی، پشت بام اخلاق ایستاده است. از منظر او اخلاقیات مثل ریاضیات، ساحتی وُسطا است و نه عُلیا. در نتیجه، در شرق قانون و حقوق بشر متولد نمیشود بلکه نظریه ولایت و وحدتِ وجود و عصمت و انسانِ کامل متولد میشود. به قول خشایارشا: «کشوری که پادشاه دارد، قانون را میخواهد چه کند؟!»
۱۴. بنیان فلسفیِ علمناشدگیِ اخلاق در تمدن اسلامی و قانونناپذیری ایرانیان و فقدان سایر عناصر تراژیک را باید در همین استیلای روح حماسیِ حاکم بر فرهنگ جُست. سخن برخی تئوریپردازان حکومت دینی که گفتند: «اخلاق این ظرفیت را دارد که در برابر دین بایستد.» را نیز باید از این منظر تحلیل کرد و البته تبعات خطرناک سیاسی و اجتماعی آن را پیشبینی و درک نمود.
۱۵. اخلاق، مقوّم زندگیست و انسان همواره به آن نیازمند است اما تقلیل دین به اخلاق و یکسانانگاری این دو، ممکن است مانع از شکلگیری یک نظام حقوقی-تمدنی متناسب با روحِ الهی-حماسیِ آن شود.
۱۶. نه غرب هیچگاه بدون دین بود و نه شرق هیچگاه بدون اخلاق. اما مسأله این گفتار، توجه به غلبه گفتمانی و روح حاکم بر آنهاست. خطکشی پررنگ میان شرق و غرب هم به ضرورت بحث انجام شده و در عمل، این حد از تفکیک، قابل حصول نیست.
۱۷. هدف از این گفتار، نفی اخلاق یا دفاع از اخلاق سکولار نیست بلکه شناخت چارچوبهای شکلگیری اخلاق و نسبتسنجیِ دین و اخلاق جهت بازخوانیِ نظام اخلاقی قرآن و بازنگری در مفاهیمی نظیر تقوا (اخلاق فردی) و عدالت (اخلاق اجتماعی) در قالبِ دینی-تمدنی است تا مدخلی برای شناختِ بهترِ نسبتِ انسان معاصر با دین و اخلاق، باشد.
۱۸. به نظر میرسد، قرآن با طرح ایمان در کنار عمل صالح، میخواهد الاکلنگ دین و اخلاق در فرهنگ را موازنه ببخشد و آن دو را در یک راستا قرار دهد.
ادامه دارد...
ادامه...
۱۱. کشاکش اخلاق و دین، نوعی از کشاکش تراژدی و حماسه است. حماسه شکوه میآفریند و معنا میافزاید. انگار جهان با قهرمان حماسی همراه است اما در نقطهی مقابلِ قهرمانِ تراژیک میایستد. غرب دنیای تراژدی و اخلاق و قانون است و شرق دنیای حماسه و شهود و عرفان. دین هم نوعی حماسه معنویست. تراژدی به کاتارسیس و پالایش انسان منجر میشود و به اخلاق میانجامد اما حماسه، منجر به والایش و تعالی میشود و انسانِ خداگونه میآفریند. از دل تراژدی، اخلاقنامهها و از دل حماسه، فتوتنامهها زاده میشود. از اخلاق، قانون و از عرفان، عبودیت حاصل میشود.
۱۲. اخلاق مرهمی برای التیام انسانِ له شده و جا مانده در غربت جهان است. اما انسان شرقی، غربتی ندارد و پایمال نشده. لذا اخلاق، مسألهای محوری برای انسان شرقی نیست زیرا گرگ-انسان و رها شده در جهان نیست. برای او "الخیر فی ما وقع" است. در این نوع جهانبودگی، عالَم همه بر منهج عدل است. از این رو، اخلاق برای او تفسیری متفاوت دارد.
۱۳. انسان غربی زیر سقف اخلاق و انسان شرقی، پشت بام اخلاق ایستاده است. از منظر او اخلاقیات مثل ریاضیات، ساحتی وُسطا است و نه عُلیا. در نتیجه، در شرق قانون و حقوق بشر متولد نمیشود بلکه نظریه ولایت و وحدتِ وجود و عصمت و انسانِ کامل متولد میشود. به قول خشایارشا: «کشوری که پادشاه دارد، قانون را میخواهد چه کند؟!»
۱۴. بنیان فلسفیِ علمناشدگیِ اخلاق در تمدن اسلامی و قانونناپذیری ایرانیان و فقدان سایر عناصر تراژیک را باید در همین استیلای روح حماسیِ حاکم بر فرهنگ جُست. سخن برخی تئوریپردازان حکومت دینی که گفتند: «اخلاق این ظرفیت را دارد که در برابر دین بایستد.» را نیز باید از این منظر تحلیل کرد و البته تبعات خطرناک سیاسی و اجتماعی آن را پیشبینی و درک نمود.
۱۵. اخلاق، مقوّم زندگیست و انسان همواره به آن نیازمند است اما تقلیل دین به اخلاق و یکسانانگاری این دو، ممکن است مانع از شکلگیری یک نظام حقوقی-تمدنی متناسب با روحِ الهی-حماسیِ آن شود.
۱۶. نه غرب هیچگاه بدون دین بود و نه شرق هیچگاه بدون اخلاق. اما مسأله این گفتار، توجه به غلبه گفتمانی و روح حاکم بر آنهاست. خطکشی پررنگ میان شرق و غرب هم به ضرورت بحث انجام شده و در عمل، این حد از تفکیک، قابل حصول نیست.
۱۷. هدف از این گفتار، نفی اخلاق یا دفاع از اخلاق سکولار نیست بلکه شناخت چارچوبهای شکلگیری اخلاق و نسبتسنجیِ دین و اخلاق جهت بازخوانیِ نظام اخلاقی قرآن و بازنگری در مفاهیمی نظیر تقوا (اخلاق فردی) و عدالت (اخلاق اجتماعی) در قالبِ دینی-تمدنی است تا مدخلی برای شناختِ بهترِ نسبتِ انسان معاصر با دین و اخلاق، باشد.
۱۸. به نظر میرسد، قرآن با طرح ایمان در کنار عمل صالح، میخواهد الاکلنگ دین و اخلاق در فرهنگ را موازنه ببخشد و آن دو را در یک راستا قرار دهد.
ادامه دارد...
Көбірек мүмкіндіктерді ашу үшін кіріңіз.