28.03.202514:45
-
Қайта жіберілді:
𝒎𝒐𝒐𝒏'𝒍𝒊𝒕𝒕𝒍𝒆<𝟯

28.03.202513:43
_کاش میتوانستم
این دو قدم فاصلهء میانمان را رد کنم و تو را در آغوش بکشم، چشمانم را ببندم و روحم را به دستانت بسپارم و تو انگار که 'تنِ سربازِ از جنگ بازگشتهای' را به آغوش کشیدهای؛ روی زخمهایم مرهمِ بوسه بکاری.(:
این دو قدم فاصلهء میانمان را رد کنم و تو را در آغوش بکشم، چشمانم را ببندم و روحم را به دستانت بسپارم و تو انگار که 'تنِ سربازِ از جنگ بازگشتهای' را به آغوش کشیدهای؛ روی زخمهایم مرهمِ بوسه بکاری.(:
28.03.202510:51
28.03.202510:50
ادیت جذابیت و هیجان خالصه . فضاسازی تاریک و مرموزش حس عمیقی رو منتقل میکنه .
واقعاً حرفهای و خیرهکنندهست!
واقعاً حرفهای و خیرهکنندهست!
28.03.202510:40
28.03.202510:38
-
28.03.202513:44
-
28.03.202513:43
Қайта жіберілді:
𝖣𝖾𝖺𝖽 𝖬𝖾𝗆𝗈𝗋𝗂𝖾𝗌



28.03.202510:51
- سـرمایِ تـو چـشمـات مـنو مـنجـمد مـیکـنه و از طـرفی گـرمـایِ دسـتات مـنو امـیدوارم، کـدومـشو بـاور کـنم نـعنـا؟!
28.03.202510:42
28.03.202510:39
-
28.03.202510:37
-
28.03.202513:43
-
28.03.202510:51
-
28.03.202510:42
متن ترکیبی از حس و شاعرانگیِ عمیقه . جملات با ظرافت خاصی کنار هم چیده شدن که حس و حالش رو شدیدا تاثیرگذار میکنه .
واقعا دلنشین و قَویه!
واقعا دلنشین و قَویه!
28.03.202510:39
-
28.03.202510:36
28.03.202513:43
28.03.202510:51
-
28.03.202510:50
Қайта жіберілді:
خاکسترِاقیانوس؛

28.03.202510:40
خاکسترِاقیانوس؛:
-اینجا چه خبره ؟ یه کافر ادعای پرستیدن میکنه ؟
-اگه قسمت به پرستیدن یاقوت سرخ لبهات باشه عزیزترین ، من هر یک شنبه ردیف اول صندلیهای کلیسا منتظرتم.
و اگه قسمت به پرستیدن برق چشمهات باشه ماه من ، من هر شب بابت کشتن کسایی که بهشون خیره میشن؛ باید توبه کنم !
-اینجا چه خبره ؟ یه کافر ادعای پرستیدن میکنه ؟
-اگه قسمت به پرستیدن یاقوت سرخ لبهات باشه عزیزترین ، من هر یک شنبه ردیف اول صندلیهای کلیسا منتظرتم.
و اگه قسمت به پرستیدن برق چشمهات باشه ماه من ، من هر شب بابت کشتن کسایی که بهشون خیره میشن؛ باید توبه کنم !
28.03.202510:39
-
Қайта жіберілді:
ㅤㅤ𝛭𝛐𝛐𝗇︎𝐶𝗁︎𝗂𝗅︎𝛛

28.03.202510:36
فصلِعاشقی.
بهار از راهرسیده است، و فصلِ عاشقشدن آغاز شدهاست. جنگلِ تاریکِ بیروح قلب، حالا درکنارِ تو و با تو بوی شبنمهای تازه روییدهرا برخود گرفتهاست. زیباییات در قلب فریادی به راه انداختهاست که در آن فریاد بهار آمدهاست در تمامیِ سلولهایم شنیده میشود.برایت در شبیتاریک، میانِ تنهاییِ منو تو در زمانِ ما شدنمان درکنارِ گوشت برایت زمزمه خواهمکرد که قسمبه عطرِ تنت دوستت دارم. قبلاز به پرواز درآمدنِ خورشید و روشنشدنِ اتاق به تو خواهم گفت قسم به رنگِ چشمانت عاشقتهستم. بهتو میگویم آنقدر که
"دریا برایعشق به ماسه میمیرد دوستتدارم."
با شروعِ هرفصل برایت میگویم که آن قدر دوستتدارم، طبیعترا برای اثباتِ عشق به تو برایت مثال میزنم. بهار، شکوفهزدنِ گلرا به عشقِ تو برروی درختِ پیرشده ی قلبم مثال میزنم. تابستان، زیباییِ انعکاس خورشید برروی آبرا برای اثباتِ درخششِ عشقت برروی قلبم برایت مثال میزنم. پاییز، صدای ضربههای شلاقمانند بارانبرروی برگهارا برای اثباتِ تنشِ گرم عشقتبرروی قلبم مثال میزنم. زمستان، سفیدیِ برفرا برروی سطحِ زمینِ بیحسرا برای اثباتِ پاکیِ عشقتبرروی قلبم مثال میزنم. تمامیِ طبیعترا در قیاس با وجودت در ذهن میسازم.گلهای گلایلِ سفید را، در زمانِ بو کشیدنِ عطر تنت به یاد میآورم با خود میگویم؛
او شروعِ دوبارهی قلبِ من شده است؟!
Көрсетілген 1 - 24 арасынан 276
Көбірек мүмкіндіктерді ашу үшін кіріңіз.