Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
دفترچه‌خاطرات‌سال۱۳۲۰ avatar

دفترچه‌خاطرات‌سال۱۳۲۰

من یه خاطره نویس با یه قلم کج‌وکوله‌ام که یه بخشی از من توی ذهنیت تو زندگی میکنه و تو این دفترچه می‌نویسه.
TGlist рейтингі
0
0
ТүріҚоғамдық
Растау
Расталмаған
Сенімділік
Сенімсіз
Орналасқан жері
ТілБасқа
Канал құрылған күніЖовт 15, 2023
TGlist-ке қосылған күні
Бер 05, 2025

دفترچه‌خاطرات‌سال۱۳۲۰ танымал жазбалары

Қайта жіберілді:
مخفیگاه من avatar
مخفیگاه من
26.03.202507:31
من برای ادامه دادن یا ندادن تاس نمی‌ریزم؛ یا می‌مونم تا استخونم بشکنه، یا طوری می‌رم که به نظر بیاد هیچ‌وقت نبودم. بدون اما و اگر.
24.03.202523:03
از اینکه مدام برای من نشد ناراحت نشدم، از اینکه واقعا واقعا خواستم، به خدا التماس کردم و تموم جونم رو براش گذاشتم و نشد ناراحتم.
انگار بعد اون، نشدن‌ها بیشتر به چشم اومد و حتی شدن‌ها هم زورشون رو از دست دادن.
24.03.202511:43
برق چشمانش خاموش شد؛ درست مثل ستاره‌ای که پیش از سحر ناپدید می‌شود.
و صبح، دیگر هیچ نشانی از سرخی نبود...
همه چیز در هاله‌ای از آبیِ خفقان‌آور غرق شده بود.
Қайта жіберілді:
نوشته‌های‌‌یک‌شِلبی. avatar
نوشته‌های‌‌یک‌شِلبی.
20.04.202508:06
امیدهای واهی رو تبدیل به ناامیدی می‌کنم تا ازشون دل بکنم.
17.04.202518:20
برق چشمانش خاموش شد،
مثل آخرین ستاره‌ای که در دهان تاریکی فرو می‌ریزد.
و صبح، دیگر هیچ نشانی از زخمِ سرخِ دیشب نبود…
همه‌چیز در برهوتی از آبیِ سرد،
در اندوهی که حتی باد هم از آن عبور نمی‌کرد،
گم شده بود.
26.03.202500:21
لاله ها مردند و او همچنان دور مانده.
19.04.202523:45
از خداحافظی می‌ترسیدم؛ نه برای رفتن که نفْس آدمیست، برای اون خلا توخالی‌ای که به جبر زمانه آرام آرام پر می‌شود.
«دستت سرد است، دست من چون آتش می‌سوزد. چقدر نابینایی، ناستانکا!»
10.04.202507:23
گاهی انگار در رویاپردازی زیاده‌روی می‌کنم. شاید نباید برای حقیقی شدنشان تلاش می‌کردم؛ برخی‌شان فقط در حد رویا بودن زیبا بودند.
19.04.202515:41
بشکن قفس پرنده‌ی بی سفر را
تا بال ها به یاد پرواز بیفتند
تا ساز ها به رقص در آیند به نسیم
بشکن مرز ها که همه وهم و سایه‌اند
24.03.202500:56
اومدی چون دلت خواست ولی می‌دونی که اینجا جای موندن نیست.
13.04.202520:35
از زخم‌هایمان نور تراوش می‌کند اما قلب‌هایمان را آفتِ ماتم زده.
09.04.202503:02
در بسته بود اما قفل نبود!
17.04.202521:49
در انتظار نور باریکه‌ی نجاتیم و دریغ که از چنین شبی سپیده سر نمی‌زند.
13.04.202505:49
کاش گاهی معجزه بشه؛
یکی بیاد، همون وقت که باید،
دستمونو بگیره و بگه "تموم شد، از این‌جا به بعدش خوبه.
انقدر محکم که تموم دروغ‌های دنیا باور پذیر بشن.
Көбірек мүмкіндіктерді ашу үшін кіріңіз.