Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
خاطرات پس از مرگ avatar
خاطرات پس از مرگ
خاطرات پس از مرگ avatar
خاطرات پس از مرگ
Период
Қаралым саны

Цитаталар

Хабарламалар
Репосттарды жасыру
از تبعید که برگشت، عشق‌های سختی رو تجربه کرد.
زن اولش مریض بود و رابطه‌شون پر از تنش.
خودش هم گرفتار قمار شد.
گاهی توی کازینو تمام پولش رو می‌باخت، حتی لباس تنش یا وسایل خونه رو گرو می‌ذاشت.
یه بار برای اینکه حق انتشار کارهاش از دست نره، مجبور شد فقط توی ۲۶ روز یه رمان بنویسه.
و اینطوری «قمارباز» به دنیا اومد.
اما امید هم بود.
آنا، منشی جوانش، اومد تو زندگیش. باهوش بود، صبور بود، و داستایفسکی رو واقعاً درک می‌کرد.
با هم ازدواج کردن، و آنا شد همراه همیشگی‌اش.
داستایفسکی بالاخره آرامش نسبی پیدا کرد.
و تو همین سال‌ها بود که شاهکارهاش رو نوشت:
«ابله»، «جنایت و مکافات»، «یادداشت‌های زیرزمینی»، و در نهایت «برادران کارامازوف».
تو آخرین سال‌های عمرش، دیگه فقط یه نویسنده نبود؛ یه صدا شده بود.
صدای کسی که از دل رنج نوشته، و با انسان‌های زخم‌خورده حرف می‌زنه.
سال ۱۸۸۱ از دنیا رفت.
تشییع جنازه‌ش یکی از بزرگ‌ترین مراسم‌های اون دوران روسیه بود.
روی سنگ قبرش نوشتن:
«اگر دانه گندم در خاک نیفتد و نمیرد، تنها می‌ماند؛ اما اگر بمیرد، بار بسیار خواهد داد.»
04.04.202511:06
@itselartt
این چنل رو می‌شه به لئوناردو داوینچی تشبیه کرد؛ یه گوشه‌ی دنج که انگار دفترچه طراحی داوینچیه، پر از طرح‌های دقیق و بااحساس، یه فنجون چای برای الهام گرفتن، و یه آهنگ لطیف توی پس‌زمینه. صاحب چنل هم خودش دست به قلمه و به نظر میاد که داره دنیای خودش رو خط‌به‌خط می‌کشه، مثل داوینچی که ذهنش رو روی کاغذ می‌آورد.
03.04.202521:19
@hos9a
این چنل انگار ورژن تلگرامی "سیلویا پلات" یا "ویرجینیا وولف" باشه.
یه چنل که با زبانی تلخ و جذاب، درون‌مایه‌های درد، زیبایی، و طغیان رو کنار هم می‌چینه. اگه بخوام دقیق‌تر بگم، فضای اینجا خیلی شبیه به شعرها و نوشته‌های سیلویا پلاته؛ یه نوع اعتراف‌نویسی که انگار از دل یک ذهن پریشان اما خلاق بیرون اومده. همون‌طور که پلات توی "جامه‌دان" یا دفتر شعرهاش، با جزئیات ظریف، احساسات شدید و گاهی نابودکننده‌اش رو ترسیم می‌کرد، اینجا هم همین اتفاق می‌افته.
اما یه بخش دیگه‌ی این چنل آدم رو یاد ویرجینیا وولف می‌ندازه؛ مخصوصاً اون جنبه‌های جریان سیال ذهن و غرق شدن توی افکار پیچیده. نوشته‌هایی که شاید اولش ساده به نظر بیان، اما وقتی چندبار بخونیشون، تازه لایه‌های زیرینشون رو می‌بینی. یه جور رهایی از قید و بندها، یه نوع جسارت توی بیان احساسات، درست مثل "خانم دالووی" یا "اتاقی از آن خود".
این چنل ترکیبی از اعتراف‌نویسی عریان سیلویا پلات و جریان سیال ذهن ویرجینیا وولفه؛ جایی که عشق، آشوب، هویت و تنهایی، همه توی یه قاب تاریک و جذاب کنار هم قرار گرفتن.
03.04.202520:58
@lotus_area
این چنل اگه یه هنرمند بود، یانی تیرسن می‌شد؛ همون نوازنده‌ای که وقتی آهنگاشو گوش می‌دی، انگار توی یه فیلم فرانسوی قدیمی راه می‌ری، با یه غروب ملایم و بادی که آروم پرده‌ها رو تکون می‌ده.
اینجا پر از نت‌های پیانو، ملودی‌های کلاسیک و اون حس لطیف و شاعرانه‌ایه که از ترکیب موسیقی و هنر میاد. انگار یکی با یه پیانوی قدیمی توی یه اتاق پر از نور شمع نشسته و بدون اینکه بخواد چیزی رو توضیح بده، فقط حسش رو روی کلاویه‌ها جاری می‌کنه. یه چنل که حال‌وهوای یه دفتر نت دست‌نویس پر از رویاهای خاموش رو داره.
02.04.202521:44
گاهی وقتا باید به خودت نگاه کنی و دلیل تنها بودنت رو پیدا کنی نه اینکه آدم هارو مقصر بدونی"
02.04.202517:15

https://t.me/poetoq/465
وای نه کار خوبی میکنی انجامش بده من دوست دارم نقصای چنلمو بدونم درستش کنم😭😂
06.04.202518:32
-مارجری مور برای حق کار کردن جنگید.

تو دهه ۴۰ میلادی، زن‌ها اجازه نداشتن تو بیشتر شغل‌ها کار کنن و اگر هم کار می‌کردن، حقوقشون خیلی کمتر از مردها بود.
چی کار کرد؟
مارجری مور برای حق کار کردن زن‌ها تلاش کرد و ثابت کرد که زن‌ها هم می‌تونن تو کارهای بزرگ و مهم حضور داشته باشن. اون برای اینکه بتونه کار کنه، با مشکلات زیادی روبه‌رو شد، ولی هیچ وقت تسلیم نشد.

-فرناندا نوتو برای حقِ داشتن مالکیت جنگید.

در زمان‌های قدیم، زن‌ها حتی نمی‌تونستن مالک چیزی باشن. یعنی اگه شوهرشون می‌مرد، همه چیز به مردهای خانواده می‌رسید.
چی کار کرد؟
فرناندا نوتو برای اینکه بتونه مال و اموال خودش رو داشته باشه، از حق خودش دفاع کرد و این حق رو برای زن‌ها به رسمیت شناخت. امروز دیگه زن‌ها می‌تونن دارایی خودشون رو نگه دارن.

-کلارا لودویگا برای حق سلامت و درمان جنگید.

تو قرن ۱۹، زنان هیچ کنترلی روی سلامت خودشون نداشتن. پزشکان به جای اون‌ها تصمیم می‌گرفتن که چی بخورن و چی نه.
چی کار کرد؟
کلارا لودویگا برای اینکه زن‌ها حق انتخاب درمان داشته باشن، ایستاد و گفت: "من می‌خوام خودم تصمیم بگیرم." این کارش باعث شد که زن‌ها هم بتونن به راحتی تو مسائل سلامتیشون دخالت داشته باشن.
 -آنا لیزا بیلز برای حق داشتن جیب جنگید!

آنا لیزا بیلز تو دهه ۱۸۷۰، برای یک حق خیلی ساده جنگید: حق داشتن جیب! در اون زمان، زن‌ها حتی اجازه نداشتن که یه جیب داشته باشن یا کیف خودشون رو حمل کنن.
چی کار کرد؟
آنا لیزا گفت: "چرا باید به کسی وابسته باشم؟ من خودم باید بتونم پولم رو با خودم حمل کنم." و به همین دلیل، یکی از اولین زن‌هایی شد که برای داشتن جیب یا کیف شخصی مبارزه کرد. این حق باعث شد که زنان بتونن از استقلال مالی خودشون دفاع کنن.
04.04.202508:57
.
03.04.202521:11
@NRplayin
این چنل می‌تونه شبیه "نیک هورنبی" باشه. هورنبی نویسنده‌ایه که عشق عمیقی به موسیقی داره و تو کتاباش مثل High Fidelity درباره تاثیر آهنگ‌ها بر زندگی و احساسات آدم‌ها می‌نویسه. چنل این فرد پر از ترک‌های خاص، پلی‌لیست‌هایی که حس و حال متفاوتی دارن، و شاید حتی متن‌های کوتاهی درباره حس هر آهنگ باشه. ادمین این چنل احتمالاً کسیه که با هر آهنگ یه خاطره داره، با هر ملودی یه داستان، و سلیقه‌اش تو انتخاب موسیقی طوریه که هرکسی که وارد چنلش بشه، یه چیزی برای گوش دادن پیدا می‌کنه.
03.04.202520:31
این پیام رو فوروارد کنید تا بگم چنلتون وایب چه هنرمندی رو میده و با تحلیل بگم.
ظرفیت:تا وقتی خط‌ بخوره
امیدوارم درک کنید که دیلی های بهم ریخته نمیشه.
02.04.202518:57
دوران طلایی گوتیک (قرن ۱۹)

پس از اینکه گوتیک شروع به شکل گرفتن کرد، قرن نوزدهم تبدیل به دوران طلایی این ژانر شد. در این دوره، نویسنده‌ها به‌طور خاص شروع کردن به کاوش در تاریکی روح انسان و آثار عمیق‌تری نوشتند.
فرانکنشتاین" – مری شلی (۱۸۱۸)
این رمان از اولین و مهم‌ترین آثار گوتیکی توی تاریخ ادبیاته. داستان یه دانشمند به اسم ویکتور فرانکنشتاین رو روایت می‌کنه که با استفاده از علم، یه موجود زنده از قطعات بدن مردگان می‌سازه. اما این موجود که به هیولای فرانکنشتاین معروف شد، نه تنها از دست صاحبش فرار می‌کنه، بلکه تبدیل به یکی از نمادهای گوتیک شد که سوالاتی درباره ماهیت انسان، مفهوم زندگی و دستکاری در طبیعت رو مطرح می‌کنه.
🦇 "دراکولا" – برام استوکر (۱۸۹۷)
یکی از شناخته‌شده‌ترین داستان‌های گوتیکی، دراکولا درباره‌ی یه خون‌آشام به نام کنت دراکولا است که از ترانسیلوانیا به انگلستان میاد تا بر دنیا تسلط پیدا کنه. این رمان علاوه بر ترس، دنیای جذاب و مرموزی از خون‌آشام‌ها رو معرفی کرد که هنوز هم توی سینما و تلویزیون می‌بینیم.
"بلندی‌های بادگیر" – امیلی برونته (۱۸۴۷)
این رمان گوتیک که عشق و انتقام رو با هم در می‌آمیزه، بیشتر از اینکه داستان یه عشق باشه، حکایت از یک رابطه پر از جنون، تاریکی و انتقام داره. شخصیت‌های اصلی، هیثکلیف و کاترین در دنیای پر از یأس، رنج و گناه می‌جنگن و زندگی‌شون یه ترکیب از عشق‌های آتشین و دردناک و فقدان‌ها است.
"تصویر دوریان گری" – اسکار وایلد (۱۸۹۰)
دوریان گری مردی بود که در جوانی در پرتره‌ای که از خودش کشیده بود، پیر می‌شد، اما خودش همچنان جوان و زیبا باقی می‌موند. این داستان پر از عواقب اخلاقی و فلسفی بود که به ما یادآوری می‌کرد جوانی، زیبایی و گناه همه چطور می‌تونن در کنار هم به فساد و تباهی ختم بشن.

گوتیک در قرن ۲۰ و ۲۱؛ تبدیل به یک دنیای جهانی:

گوتیک به مرور زمان به عرصه‌های جدیدی وارد شد و در قرن بیستم و بیست‌ویکم تغییرات زیادی پیدا کرد. نویسنده‌ها علاوه بر داستان‌های سنتی، به ترس‌های روان‌شناختی، اجتماعی و حتی علمی-تخیلی پرداختند.
"ادگار آلن پو" – یکی از بزرگ‌ترین نویسندگان گوتیک روان‌شناختی بود که در داستان‌هایی مثل "قلب رازگو" و "گربه سیاه"، ترس‌هایی از نوع درون‌گرایانه و جنون انسان رو به تصویر کشید.
"خانه‌ای روی تپه" (شرلی جکسون، ۱۹۵۹) – یکی از قوی‌ترین آثار گوتیک روان‌شناختی که بیشتر از اینکه به ارواح و موجودات ماورائی پرداخته باشه، داره روی جنون و فقدان واقعیت تمرکز می‌کنه.
"گوتیک جنوبی" – این نوع گوتیک توی جنوب آمریکا رواج پیدا کرد و ترکیب وحشت با مسائل اجتماعی و فرهنگی به ویژه در آثار نویسندگانی مثل ویلیام فاکنر و فلانری اوکانر دیده می‌شه.
02.04.202517:14
همیشه دلم میخواست یه چالش بذارم حالا برعکس چنل‌ها رو دیس کنم
ولی داستان میشه😭😭😂😂😂
05.04.202520:50
@StoryOfJoey
امروز باید جواب سوال‌هایی رو می‌دادم که هیچ وقت نمی‌خواستم جوابشون رو بدونم. زندگی؟ زندگی هیچ وقت چیزی به من نداد جز دروغ و فریب. حالا این من بودم و این دنیا که هیچ چیزی جز سایه‌ها و پسماندهای گذشته نداشت.
آیا قرار بود همیشه در این جهنم دست و پا بزنم؟ قرار بود به همین شکلی که هستم، برای همیشه زجر بکشم؟ بله، همه چیز به هم ریخته بود، اما کسی نبود که کمک کنه. هیچ دستی برای کشیدن من از این باتلاق نبود. مثل یه زندانی در قفس، هر لحظه بیشتر و بیشتر در باتلاق خودم غرق می‌شدم.
و امروز... امروز دیگه هیچ راه فراری نبود. همه اون وعده‌های توخالی، همه دروغ‌هایی که باور کرده بودم، همه چیز تبدیل به کثافت روی زمین شد. این قطار هیچ مقصدی نداشت. فقط می‌رفت، به جایی که کسی نمی‌دونه کجاست، به جایی که هیچ برگشتی ازش نیست. این زندگی، این جهنم... هیچ‌وقت تموم نمی‌شه.»
03.04.202521:26
@kalagheedana
این چنل، شبیه به حس و حال "ریچارد براتیگان" یا حتی "صادق هدایت" داره. یه سبک نوشتن که توش سادگی، غم، و یه نوع خستگی عمیق از دنیا موج می‌زنه، اما در عین حال، شاعرانه و تاثیرگذاره.
این چنل پر از جملاتیه که انگار از یه جای خیلی شخصی و عمیق میان، شاید گاهی کوتاه و ساده، ولی پر از احساس. ممکنه عکسایی از هوای ابری، پنجره‌ای که به یه خیابون خیس از بارون باز می‌شه، یا یه لیوان چای نیمه‌خورده توی سکوت بذاره، چیزایی که یه جور خستگی آروم توشونه. نوشته‌هاش انگار یه حرف‌های نگفته‌ان، برای اونایی که بین خط‌ها رو می‌خونن و حسش می‌کنن.
03.04.202521:07
@wildminde
"اینجا بلوط می‌نویسه" همون محسن نامجوعه که وسط یه خیابون خلوت، زیر بارون، با یه نخ سیگار گوشه لبش نشسته و یه ساز ناکوک دستشه.
یه چنل که انگار یه دفترچه‌ی شخصی پر از فکرای نصفه‌نصفه، حرفای نگفته، و دلتنگی‌های کهنه است. از اون جاهایی که وقتی واردش می‌شی، حس می‌کنی یکی داره باهات از یه عشق گمشده، یه دوستی که دیگه نیست، یا یه روزای خوب که تموم شده حرف می‌زنه. ولی نه طوری که فقط غم باشه، یه جورایی یه لبخند محو ته حرفاش هست، یه‌جور شوخی با زندگی که انگار می‌گه: آره دنیا تلخه، ولی بیا یه چایی بخوریم، شاید بهتر شد!
مثل نامجو که هم تلخ می‌خونه، هم با کلمات بازی می‌کنه، اینجا هم گاهی یه متن پر از غصه می‌خونی، گاهی هم یه جمله‌ی ساده که انگار کل حالتو توش خلاصه کرده. از اون چنلایی که باید وقت بذاری، بشینی، چند بار یه متن رو بخونی و بعد یه نفس عمیق بکشی.
03.04.202519:50
-فیلیپ ک. دیک – نویسنده‌ای که در خونش غرق شد.

کی بود؟ نویسنده‌ی معروف علمی‌تخیلی.

چرا با خون نوشت؟ او در یکی از بحران‌های روحی‌اش، نامه‌ای به ناشرش نوشت و امضا رو با خون خودش انجام داد. در حالی که معتقد بود تحت کنترل نیروهای ناشناخته است!
-چارلز بودلر – شاعر لعنت‌شده و نامه‌های خونی

کی بود؟ شاعر فرانسوی، نویسنده‌ی «گل‌های شر»

چرا با خون نوشت؟ بودلر که به تاریکی و مرگ علاقه زیادی داشت، چندین نامه و نوشته را با خون خودش امضا کرد تا نشان دهد هنر او از درد و رنج واقعی می‌آید.
جان دی – جادوگر ملکه که با خون نوشت!

کی بود؟ کیمیاگر و مشاور ملکه الیزابت.

چرا با خون نوشت؟ او باور داشت که نوشته‌هایی که با خون نوشته شوند، قدرت جادویی دارند و می‌توانند ارتباط با دنیای دیگر برقرار کنند!
-هنری کراویت – نویسنده‌ای که خون خودش را هدیه داد!

کی بود؟ نویسنده و روزنامه‌نگار قرن ۱۹

چرا با خون نوشت؟ کراویت به شدت به ایده‌ی "ادبیات از جان نویسنده برمی‌خیزد" اعتقاد داشت. در یکی از مشهورترین نمایشنامه‌هایش، اولین صفحه‌ی نسخه‌ی دست‌نویس را با خون خودش امضا کرد تا نشان دهد که این اثر، بخشی از وجود واقعی اوست.
این حرکت در زمان خودش به شدت بحث‌برانگیز شد. عده‌ای آن را دیوانگی و خودآزاری دانستند، اما برخی دیگر گفتند که این نهایت عشق به هنر و ادبیات است.
02.04.202517:56
پست بعدی: آشنایی با ادبیات گوتیک
02.04.202513:38
@Keihanland
این چنل می‌تونه شبیه به سبک "آلیس میتلند" باشه. آلیس میتلند هنرمندیه که آثارش پر از تصاویری غیرواقعی و سورئال هستند. چنل این شخص هم ممکنه تصاویری عجیب و غیرمنتظره از دنیاهایی فانتزی، خیالی یا مرموز به اشتراک بذاره. این چنل، فضایی از ابهام و شگفتی رو در خودش داره که مخاطب رو وادار می‌کنه تا بیشتر به جزئیات و معناهای پنهان در هر تصویر نگاه کنه. ممکنه در طراحی‌ها ترکیب‌های غیرمنتظره‌ای از رنگ‌ها، اشکال و موجودات عجیب به کار بره که در نگاه اول گیج‌کننده باشن، اما در عین حال جذابیت خاصی دارن.
04.04.202522:39
بقیش رو فردا میذارم🫂
03.04.202521:24
@WhitefoxofLantern
چنلی که اینجوری می‌نویسه، خیلی شبیه به فضای "ویرجینیا وولف" داره. وولف توی نوشته‌هاش طبیعت، حس و حال لحظه‌ها و جریان نرم زندگی رو با جزئیات توصیف می‌کرد، طوری که انگار داری یه تابلوی نقاشی رو می‌خونی.
چنل این فرد می‌تونه پر از متن‌هایی باشه که مثل یه تصویر زنده توی ذهن نقش می‌بندن. شاید یه روز درباره وزش باد بین درختا بنویسه، یه روز از نور طلایی غروب که روی برگا می‌تابه، یا حتی حس راه رفتن توی یه خیابون خلوت پاییزی. همه‌چیز توی این چنل یه جور آرامش، لطافت و نگاه عمیق به زندگی داره، انگار یه گوشه خلوت و شاعرانه از دنیا رو نشون می‌ده که توش می‌شه برای چند دقیقه، همه‌چیز رو حس کرد و نفس کشید.
03.04.202521:02
@letterswithoutword
این چنل اگه یه هنرمند بود، رضا براهنی می‌شد؛ یه نویسنده و شاعر که توی کلماتش یه جور اندوه لطیف و فکرشده داره، همون‌قدر که عمیقه، ساده هم هست.
"پستیچی کلمات آبی" شبیه یکیه که شب‌ها کنار پنجره می‌شینه، نور زرد چراغ مطالعه رو کاغذش می‌ریزه و با صدای بارون، جمله‌هاش رو می‌نویسه. یه چنل که بیشتر از اینکه فقط نوشته باشه، حس داره، اون‌جوری که انگار یکی کنار دستت نشسته و داره تو دلش با خودش حرف می‌زنه، اما تو هم می‌تونی صداشو بشنوی.
03.04.202519:50
"وقتی جوهر کافی نیست، نویسنده‌ها با خون می‌نویسند!"

در تاریخ ادبیات، نویسنده‌ها همیشه به دنبال راه‌هایی بودن که احساسات‌شون رو شدیدتر، عمیق‌تر و واقعی‌تر منتقل کنن. اما بعضی‌ها فراتر رفتن… اون‌ها به جای جوهر، از خون خودشون استفاده کردن! اما چرا؟ برای جاودانگی؟ هنر؟ یا فقط جنون؟
-سِر والتر رالی – آخرین شعر با خون اعدامی.

-کی بود؟ نویسنده، شاعر و ماجراجوی انگلیسی

چرا با خون نوشت؟ بعد از محکوم شدن به اعدام، آخرین شعرش رو با خون خودش روی دیوار سلولش نوشت. نوشته‌ای که از ناامیدی، مرگ و جاودانگی حرف می‌زد!
-فردریش شیلر – درد، الهام و خون

کی بود؟ شاعر و نمایشنامه‌نویس آلمانی

چرا با خون نوشت؟ شیلر اعتقاد داشت که هنر واقعی از رنج میاد، پس گاهی برای نوشتن، از خون خودش استفاده می‌کرد!
-آنتونیو لوپز دی سانتا آنا – بیانیه‌ای از درد

کی بود؟ ژنرال، سیاستمدار و نویسنده مکزیکی.

چرا با خون نوشت؟ بعد از اینکه پایش را در جنگ از دست داد، با خون خودش یک بیانیه نوشت و در آن از سرنوشت و رنج انسان‌ها گفت.
-یوکیو میشیما – نویسنده‌ای که با خون خودش داستان نوشت!

کی بود؟ نویسنده، شاعر و نمایشنامه‌نویس ژاپنی

چرا با خون نوشت؟ یوکیو میشیما یکی از بزرگ‌ترین نویسنده‌های مدرن ژاپن بود، اما به شدت به سنت‌های سامورایی و مفهوم افتخار اعتقاد داشت. در سال ۱۹۷۰، بعد از نوشتن آخرین بیانیه‌اش درباره زوال ارزش‌های ژاپنی، دست به هاراگیری (خودکشی سامورایی‌ها) زد. آخرین کلماتش که با خون روی کاغذ نوشته شده بود، تبدیل به بخشی از افسانه‌ی او شد!
02.04.202517:16
دیس که نمیکنم اگه بذارم نقد میکنم
02.04.202513:20
@Sisu_59
این چنل می‌تونه شبیه به سبک "باسکیا" باشه. ژان-میشل باسکیا یکی از هنرمندان بزرگ دنیای هنر معاصر بود که آثارش اغلب ترکیبی از رنگ‌های درخشان، خطوط نامرتب و نمادهای گنگ و پرمعنی بودند. چنل این شخص هم همون حس رو داره؛ طراحی‌های جالب و کمی گنگ که معنای عمیق یا الهام‌بخش دارند، اما به راحتی قابل توضیح نیستند. ممکنه طراحی‌ها پر از رنگ‌های متضاد، اشکال آزاد و خطوطی با معنی پنهان باشند که هر کسی می‌تواند به شکلی متفاوت از آن‌ها برداشت کند. این چنل نه فقط جلب توجه می‌کنه، بلکه مخاطب رو به چالش می‌کشه تا برای هر اثر، عمق بیشتری پیدا کنه و با نگاه متفاوتی به دنیای اطرافش نگاه کنه.
Көрсетілген 1 - 24 арасынан 93
Көбірек мүмкіндіктерді ашу үшін кіріңіз.