Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
سودابه قیصری avatar
سودابه قیصری
سودابه قیصری avatar
سودابه قیصری
ماریو وارگاس یوسا نویسنده اهل پرو و برنده نوبل ادبیات
در ۸۹ سالگی درگذشت.
از کتاب‌های معروف او: سور بُز، گقتگو در کاتدرال، مرگ در آند، سال‌های سگی، جنگ آخر زمان و...
صد حیف!
Қайта жіберілді:
گاراژ ــ مهدی تدینی avatar
گاراژ ــ مهدی تدینی
07.04.202509:55
مشاور وزیر کشور:

تعداد اتباع افغانستانی کشور ۶.۱ میلیون نفر است.

از این تعداد ۲.۱ میلیون نفر مجازند.


@Garajetadayoni | گاراژ
Қайта жіберілді:
گاراژ ــ مهدی تدینی avatar
گاراژ ــ مهدی تدینی
05.04.202508:12
«خوابگردها»

تا وقتی در خونه نشستید، با دیدن کسانی که رفته‌ند در طبیعت چادر زده‌ند، لذت می‌برید، اما احتمالاً اگر جای اون طبیعت‌گردها باشید، با اولین باری که به قضای حاجت نیاز پیدا می‌کنید، متوجه سختی‌های کمپینگ می‌شید. البته احتمالاً می‌گید تدینی سخت نگیر بابا! می‌شه چند روزی بدون دستشویی و شلنگ زندگی کرد! بله! حتما! حتی بیشتر از چند روز هم می‌شه... منتها شما این وضعیت رو تحمل می‌کنید، چون موقته؛ چون قراره «موقتاً» از یه چیزهایی محروم بشید تا از یه چیزهای دیگه لذت ببرید. مثلاً قراره در سرمای دمِ صبح در چادر بلرزید، اما عوضش وقتی از چادر درمی‌آید شبنم روی برگ‌ها رو می‌بینید و کیف می‌کنید (به شرطی که نصفه‌شب خرس ساواک نیاد سراغ آدم)، یا مثلاً می‌رید لب رودخونه کتری رو پر می‌کنید و تجربۀ بسیار دلپذیریه ــ اگر قرار باشه فقط چند روز کتری رو به جای پیچوندن شیر آب، با فرو کردن در رودخونه پر کنید.

احتمالاً پس از چند روز کمپینگ و تنفس در آغوش مادر مهربون طبیعت متوجه می‌شید چقدر اون زندگی عادی آسایش داره و چه و چه. حالا مثالی که زدم، خوش‌وخرم بود؛ لذت‌بخش بود؛ نگفتم قراره برید چند روز در معدن کار کنید ــ که در این صورت خبری از شبنمِ روی برگ هم نیست. اگر براتون سواله که جوون‌های ایرانی چرا انقدر چپ می‌شدند، یه قسمت مهم از جواب همین‌جاست. بخش بزرگی از علاقۀ عاشقانِ سوسیالیسم در همین عدم تجربۀ زندگی سوسیالیستیه. جوون‌های ایرانی، در دنیای غیرسوسیالیستی ایران هیچ ــ مطلقاً هیچ! ــ ذهنیتی از زندگی در سوسیالیسم واقعی نداشتند. عکس و فیلم و کتاب یا سفر هیچ ــ مطلقاً هیچ ــ ربطی به زندگی واقعی نداره. یک سبک زندگی رو تا زندگی نکنید، هیچ دریافت درستی ازش ندارید. البته بگم! اصلاً منظورم سرکوب و دیکتاتوریِ سوسیالیستی نیست. اصلاً منظورم گولاگ و سیبری و داغ و درفش استالینیستی نیست. مطلقا! دارم دربارۀ زندگی روتین و بی‌دردسر سوسیالیستی، یعنی زندگی روزمرۀ سوسیالیستی، صحبت می‌کنم.

اون جوون‌هایی هم که دنیادیده بودند، می‌رفتند فرانسه، آلمان غربی، انگلیس و آمریکا، در فضای آزاد زندگی کاپیتالیستی تجربه می‌اندوختند؛ در دانشگاه پلی‌تکنیک پاریس تنها اثری که از سوسیالیسم بود، کتاب‌های مائوئیستی و لنینیستی بود؛ و البته شورش‌های جذاب برای جوانانی که حتی خود این شورش به زندگی غیرسوسیالیستی‎شون هیجانی مازاد می‌داد. جوان ایرانی از فضای غیرسوسیالیستیِ باز می‌رفت به یک فضای غیرسوسیالیستیِ بسیار بازتر و رؤیایش سوسیالیسم بود. اما خودش نمی‌دونست زندگی واقعی در فضای سوسیالیستی چطور خواهد بود. نه اینکه پا شه بره جشنوارۀ جوانان بخارست تا یک هفته جیغ و داد و پرچم‌های سرخ رو تماشا کنه و سر میز غذای مجانی بنشینه دخترهای خوشگل بلوک شرق رو دید بزنه، هر بعدازظهر هم رفقای بلوک شرق براش از دستاوردهای سوسیالیسم افسانه‌سرایی کنند. نه! این نه! زندگی، زندگی واقعی. یعنی صبح در یک کشور سوسیالیستی از خواب بیدار شی، شیرِ آبِ لوله‌کشیِ کشور سوسیالیستی رو باز کنی، وارد خیابونی بشی در شهری از اجتماع سوسیالیستی و بری به اداره‌ای که یکی از توهای هزارتوی دولت سوسیالیستیه.

در واقع کافی بود یک بار براشون توضیح بدی آیا حاضری همه‌چیزت سهمیه‌بندی باشه؟ شخصاً مالک هیچ‌چیز نباشی، اما سهمیه داشته باشی؛ از مقدار گوشت و برنج و نون تا سهمیۀ استخر و سینما و تئاتر. اصلاً از این صحبت نمی‌کنم که حتی ده سانتی‌متر در مسائل عمیق بشیم! یعنی بحث دربارۀ اینکه سوسیالیسم ممکنه چه بلایی سر اقتصاد و دارایی کشور بیاره رو بذارید کنار؛ اصلاً در اینجا «نقد» سوسیالیسم در کار نیست، بلکه همه‌چیز «وصفِ» سوسیالیسمه. تأکید هم می‌کنم که حالت‌های درجه‌یک و ایدئال رو در نظر بگیرید.

شما خوش‌ترین حالت سوسیالیسم رو تا زندگی نکنید، نمی‌تونید دربارۀ زندگی کنونی‌تون دریافت درستی داشته باشید. اگر کسی این زندگی رو تجربه می‌کرد، تازه از خودش می‌پرسید «این‌همه هزینه دادیم تا این زندگی رو بسازیم؟» «واقعاً کجای این زندگی یوتوپیاست؟»

اینه که اگر برید به پسِ ایده‌های سوسیالیستی، چیزی جز «فرار از واقعیت به خیال» پیدا نمی‌کنید. سوسیالیسم واقعیت‌گریزی شیرینی بود که به زندگی وجهی رویایی می‌بخشید؛ به همین دلیل کشش روانی قدرتمندی داشت. جوان سوسیالیستی که در آمریکا درس می‌خوند، «خوابگرد» بود و از این خوابگردی لذت می‌برد ــ و همین لذت باعث می‌شد خوبی زندگی عادی رو درک نکنه؛ با زندگی عادی بجنگه، چون رؤیا داشت؛ رؤیایی که اگر واقعیت پیدا می‌کرد، همه‌چیزش طعم دیگه‌ای پیدا می‌کرد؛ شیرینی‌ش گس می‌شد، شور می‌شد، تلخ می‌شد ــ و در نهایت زهرمار می‌شد. یه زندگی دیگه‌ای وجود داشت که فکر کردن بهش براش لذت‌بخش بود، دقیقاً چون تجربه‌ای واقعی از اون زندگی نداشت. عشق به سوسیالیسم، لذت بردن از زندگی‌ای بود که وجود نداشت...

#سوسیالیسم
@Garajetadayoni | گاراژ
Қайта жіберілді:
گاراژ ــ مهدی تدینی avatar
گاراژ ــ مهدی تدینی
مزاحمین خلق تنها گروه در تاریخ بشرند که حتی نماز رو به شکل پادگانی انجام می‌دن. از زمان بنی‌امیه سابقه نداشته کسی به سبک پادگانی نماز جماعت بخونه. منتها از محتویات مغز این جماعت این فقره هم میسر شد!

حالا این هیچی! آخر نماز عید فطر برای مبارزه علیه "بورژوازی" از درگاه خداوند کمک می‌خوان 😵‍💫😵‍💫 فسیل هم انقدر فسیل نیست که اینها فسیلند! بعد هم شبانه‌روز نان‌استاپ دارن در فضای سیاسی کثافتکاری می‌کنند!

@Garajetadayoni | گاراژ
29.03.202511:33
.
"پدر درباره‌ی گروهی صحبت می‌کرد که مثل یک غده‌ی سرطانی در قلمرو امپراتوری عثمانی پخش شده بودند و هر جا دست‌نوشته‌ی باارزشی پیدا می‌کردند می‌سوزاندند. با شنیدنِ حرف‌های پدر، ترس همه‌ی وجود "احمد خانی" را فرا گرفت. قبلا چیزهایی درباره‌ی گروه "خنجرهای نیمه‌شب" شنیده بود..."

🔺️کتاب رویای مردان‌ ایرانی روایت تلاش چند نفر از جمله سه مرد ایرانی برای نجات داستان‌های عاشقانه "مم و زین" اثر احمد خانی، متفکر، نویسنده و حماسه‌سرای کُرد (۱۷۰۷_۱۶۵۰) است.
🔺️مریوان حلبچه‌ای مترجمی خاص است. خاص از آن جهت که مترجمان ما از زبان کردی بسیار اندک‌اند. و دیگر این که ترجمه‌هایش به گونه‌ایست که اگر ندانی، متوجه نمی‌شوی ترجمه است، چرا که نثری شیوا و روان دارد. از صمیم قلب متاسفم که مریوان حلبچه‌ای به قدر لیاقتش، قدر ندیده و بسیاری او را نشناخته‌اند. خواندن ادبیات کردی و شناختن بختیار علی، شیرزاد حسن و حالا، ماردین ابراهیم را مدیون مریوان حلبچه‌ای‌ام و از این باب بسیار سپاسگزارم.
🔺️ماردین ابراهیم زاده‌ی ۱۹۷۴ در سلیمانیه کردستان عراق است که دو دهه از زندگی را در لندن گذرانده. رویای مردان ایرانی اولین اثر داستانی او در سال ۲۰۰۸ در سلیمانیه منتشر و مورد تحسین اغلب نویسندگان و منتقدان کرد از جمله شیرکو بیکس، بختیار علی و شیرزاد حسن قرار گرفت. ماردین در این کتاب به زیبایی از اسطوره بهره برده.
🔺️از مقدمه مترجم: رویای مردان ایرانی درباره آنهاست که این شاهکار بزرگ جهانی را از نیستی و نابودی نجات می‌دهند، درباره آنچه پس از مرگ نویسنده‌اش، به‌خاطر از بین‌رفتن دست‌نوشته‌هایش، رخ می‌دهد؛ در زمانی که عثمانی‌ها دست‌نوشته‌های کُردی و فارسی را آتش زدند و نابود کردند. این داستان درباره ایرانیان کردستان و خراسان است، ایرانیانی که از دست‌نوشته‌ها و آثار مهم آن سرزمین‌ها صیانت می‌کنند و حتی به قیمت جانشان می‌خواهند متون ملتی را نجات دهند که در ستایش صلح، انسان‌دوستی، برابری و آزادی است و بخشی از تاریخ انسان‌های قربانی، جنگ‌زده و در‌به‌در را بازگو می‌کند.

🔺️#رویای_مردان_ایرانی اولین کتابیست که در سال جدید خواندم و خواندنش را به عاشقان رمان پیشنهاد می‌دهم.
#مم_و_زین
#احمد_خانی
#ماردین_ایراهیم
#مریوان_حلبچه‌ای
#نشرچشمه
🔺️کتابی کم حجم و کلا ۱۵۴ صفحه و خوش‌خوان است.
#کتاب_خوب_بخوانیم


@Soudabeh_Qaisari
Қайта жіберілді:
گاراژ ــ مهدی تدینی avatar
گاراژ ــ مهدی تدینی
وای جمعیت رو! حتماً ببینید! قضیه داره بیخ پیدا می‌کنه.

@Garajetadayoni | گاراژ
Қайта жіберілді:
گاراژ ــ مهدی تدینی avatar
گاراژ ــ مهدی تدینی
این ویدئو خیلی خوبه.

برنی سندرز، نمایندۀ چپ مترقی آمریکایی، سی و دو ساله که داره هشدار می‌ده دموکراسی آمریکا «داره به سرعت به اولیگارشی» تبدیل می‌شه. جالب اینه که در این سه دهه اون قیدِ «به سرعت» رو همیشه به کار برده.

اولیگارشی یعنی حاکمیت یک گروه خیلی کوچک از کسانی که صاحب قدرت ویژه‌ای هستند؛ مثلاً نظم روسیۀ پوتین رو معمولاً اولیگارشی معرفی می‌کردند. در یونانی «اولیگو» یعنی «[شماری] اندک، ناچیز» و «آرشی» هم که حاکمیته. در اولیگارشی قدرت سیاسی دست یک گروه کوچکه.

البته چپ همیشه دموکراسی پارلمانی و غیرمستقیم رو زیر سؤال می‌برده. چپ مارکسیست می‌گه دموکراسی اصلاً روکشیه برای دیکتاتوری بورژوازی. حالا کسانی مثل سندرز که خودشون رو «مترقی» (و این یعنی سوسیال‌دموکرات) معرفی می‌کنند، ایرادات دیگه‌ای در دموکراسی پیدا می‌کنند.

در دموکراسی همه یک رأی دارند، اما نفوذ آدم‌ها یکسان نیست. کسی که به آمریکا بگه اولیگارشی، به روسیه هم بگه اولیگارشی، بعید نیست دو شات ودکای روس بزنه به اجتماع وزغ‌های سنترال پارک نیویورک هم بگه اولیگارشی.


@Garajetadayoni | گاراژ
🔺️پرونده مجید توکلی مختومه شد.
چشم‌مان روشن. 🥰
ریگان، استاد استدلال‌های ساده
برو کار می‌کن...
سال گذشته قبض‌های برق غیرعادی بالا بود و می‌گفتند به خاطر کولر اسپلیت بالاست. بماند که کولر اینورتر مصرفش پایینه. خلاصه حتی با خاموش شدن کولرها باز هم قبض‌ها بالا بود. اما نکته جالب اینه که از اواسط پاییز تا خود الان هنوز قبض صفر برام میاد و این که هنوز از اداره برق طلبکارم.
‏یعنی آقایون همین‌طور یلخی (برآوردی!!!) مبلغ می‌زدند لابد چون پول لازم داشتند و این‌قدر زیاد گرفتند که چند ماهه بدهی‌شون به من هنوز صاف نشده! این‌طوری با روان ما بازی می‌کنند. تو تابستون سر این قبض‌ها حسابی حرص می‌خوردم.
Қайта жіберілді:
گاراژ ــ مهدی تدینی avatar
گاراژ ــ مهدی تدینی
28.03.202520:20
«ملت و دلبستگی»


هیچ دولتی دربارۀ اتفاقات ترکیه هیچ نظری نمی‌ده. بازداشت چند هزار نفر، حذف رقبای سیاسی و تمام اتفاقاتی که تا الان در ترکیه افتاده برای هیچ کشوری اهمیت نداره. وقتی جولانی با حمایت آشکار ترکیه در سوریه پیروز می‌شه و وزرای اروپایی شتابان خودشون رو به دمشق می‌رسونند و به جولانی مشروعیت بین‌المللی می‌دن، نمی‌شه انتظار داشت کسی رفتار اردوغان با مخالفان داخلی‌ش رو نقد کنه.

این واقعیت این دنیاست. هر ملتی فقط به منافع خودش فکر می‌کنه. در مورد ما هم همینه. اگر هم مسائل ترکیه رو خود من شخصاً دنبال می‌کنم، نهایتاً به این دلیله که همسایه‌مونه و تحولات و سرنوشت ترکیه به طور غیرمستقیم بر مسائل ما اثر می‌گذاره. اینکه چه کسی در ترکیه با چه اهدافی حاکم باشه، برای ما مسئله‌ست، اما نکته‌ش همینه: باز هم ربطی بین ما و ترکیه وجود داره که باعث می‌شه بهش توجه کنیم.

در این دنیا، دل هیچ ملتی به حال ملت دیگه نمی‌سوزه. واحدهای «تفکر»، «توجه»، «هیجان» و «عاطفه» در جهان ملیه. این واقعیت موجود این دنیاست. وقتی در نقطه‌ای از ایران اتفاقی می‌افته، نوع «تفکر»، «توجه»، «هیجان» و «عاطفه‌»ای که در ما برمی‌انگیزه، متفاوت از تفکر و توجه و هیجان و عاطفه‌ایه که دربارۀ رخدادها در دیگر کشورها داریم. چرا؟ این دقیقاً معلولِ مفهومِ ملته. ملت چیزی مگر حافظه، احساسات، تفکرات و تعلقات مشترک نیست. ایرانی‌های زیادی رو می‌شناسیم که سال‌های ساله خارج از کشور زندگی می‌کنند، بدشون هم نمیاد بیان ایران سری بزنند (یا حتی دوباره در ایران زندگی کنند)، در کشور میزبانشون هم کاملاً جا افتادند. اما «توجه»، «تفکر»، «هیجان» و «عاطفه»شون کاملاً معطوف به ایران و رخدادهای ایرانه! خب این یعنی چی؟ آیا چیزی جز مفهوم «ملت» باعث این حالت خاصه؟

اتفاقاً موردی مثل زنده‌یاد مهسا امینی یکی از بهترین نمونه‌ها برای درک این مفهوم ملته. مهسا متولد یک نقطۀ نسبتاً مرزی بود، اما در کل مرزهای ایران تکانی بزرگ ایجاد کرد. اگر در جهان واکنش‌های دیدیم، در واقع اون واکنش‌ها بازتاب واکنش‌های شدیدی بود که در خود ایران و در میان ایرانیان پدید اومده بود. برعکسش هم هست! الان برای شما مسئلۀ بازداشت امام‌اوغلو نهایتاً در حد یک «خبر» که به طور مستقیم به «ایران» و زندگی شما مربوطه، اهمیت داره، نه بیشتر. کتک خوردن مردم در خیابون‌های استانبول و آنکارا شما رو نه احساسی و هیجان‌زده می‌کنه و نه فکرتون رو درگیر می‌کنه.

برای درک مفهوم ملت به همین «دلبستگی» باید توجه کرد. اگر کسی می‌خواد به ملتی آسیب بزنه، به این «دلبستگی» آسیب می‌زنه، اگر هم کسی بخواد ملتی رو تقویت کنه باید این «دلبستگی» رو تقویت کنه. به کسانی که مروج افکار واگرایانه و تجزیه‌طلبانه هستند دقت کنید: تأکید دارند که مسائل فلان نقطه از ایران «به ما مربوط نیست». یعنی چی؟ یعنی می‌خوان این دلبستگی رو تخریب کنند و بگن رشتۀ پیونددهنده‌ای بین ما نیست که الان اون رشته دل ما رو هم بلرزونه و لازم بشه به هم اهمیت بدیم.

ملت یه پسماندۀ به‌دردنخور از دوران پیشالیبرال نیست؛ همون‌طور که دین چنین نیست. اگر لیبرالیسم هنری داشته باشه، رسوخ در پدیده‌های کهن و تحول اونهاست؛ یعنی «لیبرالیزه» کردن پدیده‌های کهن. اون مارکسیسمه که می‌خواد دنیای کهن رو ریشه‌کن کنه و طرحی نو دراندازه. ولی لیبرالیسم چیزی رو ریشه‌کن نمی‌کنه، لیبرالیزه می‌کنه؛ اصول لیبرال رو به پیکره‌های کهن اضافه می‌کنه و از این طریق امکان‌های سرکوب‌شده رو شکوفا می‌کنه.

در این دنیا «ویران کردن» آسون و کم‌هزینه‌ست، اما «ساختن» دشوار، پرهزینه و زمانبره! محاله بتونید یک ساختمون رو در زمان کوتاهی بسازید، اما می‌شه در عرض چند ثانیه ویرانش کرد. درختی رو که پنجاه سال ریشه دوانده، در عرض چند دقیقه می‌شه قطع کرد؛ انسانی که هزاران روز برای بالندگی‌ش هزینه شده، با یک ضربه می‌شه کشت! اینجاست که باید در ویران کردن، بسیار محتاط بود، چون بازسازی یا ناممکنه یا فرایندی بسیار دشوار و زمانبره. ضمن اینکه جای درخت تناوری که قطع شده، علف‌های هرز راحت‌تر رشد می‌کنند؛ یعنی ما تسلط کاملی بر نیروهای خطرناک که سازه‌های قدیمی جلوی رشدشون رو گرفته بودند، نداریم.

لیبرالیسمی که من می‌فهمم، ویران نمی‌کنه، بلکه کنار سازه‌های موجود، سازه‌های جدید می‌سازه؛ و اصلاً نگرش لیبرال باید دو سویه باشه: به امرِ جدید و امرِ کهن هر دو به یک اندازه حق دارند ــ «به شرط» پایبندی به ارزش‌ها و اصول لیبرال.


#لیبرالیسم
@Garajetadayoni | گاراژ
Қайта жіберілді:
گاراژ ــ مهدی تدینی avatar
گاراژ ــ مهدی تدینی
عمو رجب تبریز رو در جغرافیای معنویِ خودش حساب کرده. جُغِ کدوم رافیایی مرد حسابی؟ حالا شما فعلاً اعتراضات استانبول رو سرکوب کن بعد با هم صحبت می‌کنیم 😂

@Garajetadayoni | گاراژ
09.04.202510:06
☝️☝️☝️
به طور قطع، موضع طرف مقابل و این که چه می‌خواد اهمیت بیشتر و تعیین‌کننده‌ای داره ولی این که این‌ها اصلا کوتاه نمیان و امتیاز نمی‌دن، ساده‌لوحی‌ست.
🔺️انقلابیون ۵۷ دنبال آزادی بودند و ببینید چه به ارمغان آوردند!!!
🔺️انقلابیون و اپوزیسیون کنونی دنبال مبارزه با استبداد پهلوی‌اند و تن آدم می‌لرزد که این‌ها قرار است
چه به ارمغان بیاورند!!!
🔺️مگر رفاه، توسعه، شادی و ثروت چه بدی داشت/دارد که کسی از انقلابیون در پی آن نیست؟


@Soudabeh_Qaisari
03.04.202521:39
تو مناطق دیگه "هما" پیدا میشه تو منطقه ما "خرس قهوه‌ای"! ☝️
طبق نظر برخی:
فاشیست تویی، فاشیست منم!
آزادیخواه اونان، لیبرال اونان!
🔺️جان جدتون ن💩 تو واژه‌ها.
دارم زندگینامه یکی از غول‌های فاشیسم رو ترجمه می‌کنم و هیچ شباهتی بین او و خودم نمی‌بینم!
بماند که غالب سردمداران فاشیسم ویژگی‌های شخصیتی قوی‌ای داشتند که در هر کسی یافت می‌نشود.
‏🔺️حتی در شما دوست!!! عزیز.🤪


@Soudabeh_Qaisari
27.03.202514:56
چند روزه فلسطینی‌ها علیه حماس تظاهرات می‌کنند و شعار می‌دهند: "حماس تروریست است و باید از غزه برود، ما خواهان پایان دادن به جنگ‌ایم."
اما چپ امریکایی و غربی همچنان می‌گوید: "این‌ها ...خوردند، مردم غزه طرفدار حماس‌اند و اسراییل نسل‌کشی می‌کند."


@Soudabeh_Qaisari
Қайта жіберілді:
گاراژ ــ مهدی تدینی avatar
گاراژ ــ مهدی تدینی
06.04.202505:56
پولی که یک فرد خرج می‌کنه، نمی‌تونه بیشتر از درآمدش باشه.

پولی که سرپرست یک خانواده برای خانواده‌ش خرج می‌کنه، نمی‌تونه بیشتر از درآمدش باشه.

پولی که یک صاحبکار کوچک به چند کارگر و کارمندش می‌ده، نمی‌تونه بیشتر از درآمدش باشه.

پولی که یک کارفرمای بزرگ به کارمندانش می‌ده، نمی‌تونه بیشتر از درآمد شرکت باشه.

پولی که دولت به مجموع کارمندانش می‌ده، نمی‌تونه بیشتر از درآمدش باشه.

پولی که مردم یک کشور ــ یا کل جامعه ــ خرج می‌کنند، نمی‌تونه بیشتر از درآمدشون باشه.

کلاً سطح زندگی ملت به میزان ثروتی که تولید می‌کنه ربط داره. برای بهبود حال ملی باید ثروت ملی رو بالا برد.

این یک قضیۀ مسلّمه. برای اینکه بشه بیشتر خرج کرد، باید بیشتر درآورد. این یعنی مردم یک کشور تنها زمانی می‌تونند بهتر خرج کنند، که با سرعت و حجم بیشتری ثروت‌اندوزی کنند. با هیچ روشی نمی‌شه از این قاعده فرار کرد. کیفیت زندگی، یعنی میزان هزینه‌کرد، زمانی بالاتر میاد، که ثروت عمومی بالاتر رفته باشه.

دفاع از افزایش درآمد عمومی مردم، کار غیراخلاقیه یا اخلاقیه؟ دفاع از ثروت ملی بیشتر، غیراخلاقیه؟ اصلاً مگه کاری اخلاقی‌تر از این هم هست که از بهبود کیفیت زندگی مردم، از طریق افزایش ثروت ملی، دفاع کنیم؟!

خب! اگر از کاپیتالیسم دفاع می‌کنیم یگانه انگیزه‌مون افزایش درآمد عمومی و بهبود کیفیت زندگیه! پس چه انگیزۀ دیگه‌ای می‌تونه وجود داشته باشه؟

پس چپ با چه ترفندی تونست این رویکرد کاملاً اخلاقی رو غیراخلاقی جلوه بده!؟

با برجسته کردن استثنائات، با سوءاستفاده از احساسات، با دامن زدن به هیجان، با گل‌آلود کردن آب و مشوش کردن روابط علّی میان کار عمومی و درآمد عمومی، با سیاسی کردن معیشت، با تقسیم دنیا به اردوگاه خیر و شر، با روضه خوندن برای حال یک درصد کوچک، با سوءاستفاده از ملال‌های طبیعی در زندگی و با تحریک حسادت اجتماعی.


@Garajetadayoni | گاراژ
ویدیوی منتشرشده در رسانه‌ها، ثبت تصاویری از خرس‌قهوه‌ای را در منطقه حفاظت‌شده قیصری در استان چهارمحال و بختیاری به‌دست محیط‌بانان منطقه نشان می‌دهد.
یک درس مهم گرفتم؛
اگر به سر و پا و چشم معترضان شلیک نکنند، جمعیت بسیار بیشتری از جمعیت در تصویر(استانبول ترکیه) به خیابان‌ها می‌آیند. نمونه: ۲۵ خرداد سال ۸۸، که البته آن‌هم به تیراندازی و کشته‌شدن جوانان این دیار انجامید و عده‌ی بیشتری را روانه زندان کرد.


@Soudabeh_Qaisari
Қайта жіберілді:
گاراژ ــ مهدی تدینی avatar
گاراژ ــ مهدی تدینی
26.03.202514:30
«غرب‌ستیزان و چپ غربی»

آمریکاستیزان همیشه می‌تونند روی چپ‌های آمریکا حساب کنند، همون‌طور که کلاً غرب‌ستیزان می‌تونند روی حمایت و همدلی چپ غربی حساب کنند. همیشه این همدلی بین چپ غربی و غرب‌ستیزان وجود داشته. هر چقدر هم به سمت چپ‌تر حرکت کنیم، این همدلی بیشتر می‌شه، تا جایی که چپ رادیکال غربی کاملاً متحد نیروهای غرب‌ستیز می‌شه. دلیلش البته خیلی واضحه. چپ با حاکمیت ضدیت و بیگانگی داره، به همین دلیل وقتی کسی اون سر دنیا با نظام سیاسی حاکم بر کشورش ضدیت داشته باشه، اون چپ باهاش احساس آشنایی می‌کنه.

کلاً این یک الگوی تکرارشونده‌ست. البته چپ‌هایی هم هستند که از همراهی با دشمن ملی خودداری می‌کنند، اما اینکه چپ ــ و به‌ویژه هر چه در چپ بودن رادیکال‌تر باشه ــ میل می‌کنه به همدلی با دشمن ملی، چیزیه که نمونه‌هاش رو در تاریخ خودمون هم به وفور داشتیم. حزب توده خیلی صریح می‌گفت آذربایجان می‌خواد مستقل بشه، بشه! یعنی همدلی آشکاری بین تجزیه‌طلب و حزب توده وجود داشت. چپ‌های زیادی رفتند و از سیاستمدارانی که دشمن ایران بودند، از ناصر تا قذافی، کمک گرفتند. مجاهدین هم نمونۀ دیگه‌ای که رفتند در آغوش صدام. این مثال‌های ایرانی رو ذکر کردم تا یادآوری کنم، ائتلاف چپ رادیکال با دشمن ملی، پدیدۀ جهانیه.

▪️اما یک پرانتز: البته از اون طرف، فاشیست‌هایی هم بوده‌ند که در کمال شگفتی با ادعای وطن‌دوستی با دشمن ملی‌شون همدست شدند: برخی فاشیست‌های فرانسوی (مثل ژاک دوریو و مارسل دئا و بسیاری دیگه) که به هیتلر کمک کردند، مثل فاشیست‌های نروژی (به رهبری کویسلینگ)، فاشیست‌های هلندی (به رهبر موسرت) و بسیاری دیگه که با بیگانگان یا حتی با اشغالگران کشورشون همدستی کردند.

در واقع، هر دوی اینها نتیجۀ واگرایی از مفهوم «ملت» و «میهن»ـه. اونی که چپ رادیکاله، مفهوم میهن رو پوچ می‌دونست و به جاش «طبقۀ اجتماعی»ش رو میهن خودش می‌دونست و خودش رو با همۀ هم‌طبقه‌ای‌هاش در سراسر دنیا متحد می‌دید، نه با هم‌میهنانش؛ کسی هم که میهن رو نژادی و فاشیستی درک می‌کرد، معنای «ملت» رو می‌شکست و «ملت» تاریخی رو تبدیل به ملت «نژادی» می‌کرد و از این طریق می‌تونست با دشمنان کشورش دوست بشه (پرانتز بسته).▪️

اما برگردیم به بحث اصلی، شما به ندرت می‌بینید چپ اروپایی نسبت به نظام‌های دیکتاتوری در جهان انتقاد جدی داشته باشه، مگر اینکه اون دیکتاتوری رفیق غرب باشه. همین نگرش نشون می‌ده نگاهشون به مسائل کاملاً سیاست‌زده و ایدئولوژیکه. چپ رادیکال که خوشحال می‌شه اگر غرب‌ستیزترین نیروها به هر نحو ممکن پوزۀ غرب رو در مسئله‌ای به خاک بمالند. بی‌دلیل هم نیست که یکی مثل چامسکی به محبوب‌ترین متفکر آمریکاستیزان تبدیل می‌شه.

حالا این مسئله در مورد مهاجران هم صدق می‌کنه. چرا چپ غربی خیلی استقبال می‌کنه مهاجرانی با افکار کاملاً غرب‌ستیز به کشورشون مهاجرت کنند؟ چون مزایای زیادی داره: برای مثال این مهاجران سرباری بر اقتصاد کشورشون می‌شن و بحران اقتصادی و سیاسی شکل می‌گیره و نظام کشورشون بی‌ثبات می‌شه. از طرف دیگه، با ورود مهاجران، اقلیت‌های اتنیکی، چیزی که مورد علاقۀ چپه بیشتر می‌شه و اون اقلیت‌تراشی که چپ خیلی علاقه داره شکل بگیره، از این رهگذر خودبخود پدید میاد. و در نهایت هم این مهاجران در اعتراضات به سیاهی‌لشکر چپ تبدیل می‌شن.

خلاصه اینکه بده‌بستان بین مخالفان غرب و چپ غربی دوسویه و گسترده ست.


@Garajetadayoni | گاراژ
Көрсетілген 1 - 24 арасынан 115
Көбірек мүмкіндіктерді ашу үшін кіріңіз.