Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
📚 من و کتاب 📚 avatar
📚 من و کتاب 📚
📚 من و کتاب 📚 avatar
📚 من و کتاب 📚
Қайта жіберілді:
تبادلات علوم انسانی
19.04.202518:29
🍀💐🌼 بهترین و دلنشین‌ترین کانال‌های تلگرام در ۱۴۰۴


🍎 دلت گرم
@happy_private_life
🌳 کجا بریم سفر؟؟
@JournalTourism
🌻 آموزش علم نجوم هوروسکوپ
@yortchi_bosjin
🍒 کتابخانه صوتی و پی‌دی‌اف تاپ بوک
@Top_books7
🌻 معلومات کمیاب طبی و درمانی
@internationalmedicaluseful
🌳 من و کتاب ا𝐏𝐃𝐅ا
@aramesh13577
🍒 آرا حقوقی قضایی و نظریات مشورتی
@ARA_HOGHOOGHI_GHAZAIE
🌻 با کانال آراء و مطالب حقوقی به روز باشید
@kanalearavamatalebehhoghoogee
🍒 ‌جذب جنس مخالف با شگردهای روانشناسی
@moshavereh_shoma
🌻 کتاب‌های نایاب علمی و طبی
@FA_TI_MI
🌳 کانال آموزش زبان عربی
@amuzesharabi
🍒 کتابخانه کودک و نوجوان
@childrenbook
🌻 کتاب صوتی| AudioBook
@parshangbook
🌳 مدرسه دانش و اطلاعات
@INFORMATIONINSTITUTE
🍒 واج‌های عشق
@vaj_hay_eshgh
🌻 آموزش پاڪسازی تقویت انرژے چاڪراها
@tabnahayteshgh
🌳 متن دلنشین
@aram380
🍒 دانستنی‌های زنان موفق
@successfulwomen1
🌻 یادگیری لغات با سخنرانی انگلیسی
@english_ielts_garden
🌳 نوستالژی زیرخاکی‌های خاطره انگیز
@nuostalzhi
🍒 میدونی وارونگی ذهنی چیه
@Cleanup_inward
🌻 کتاب𝐏𝐃𝐅
@parshangbook_pdf
🌳 آموزش زبان تخصصی رشته علوم سیاسی
@language_political
🍒 شگفتیهای توسعه در خرد
@Alefbaietousee
🌻 کانال روش پژوهش در علوم سیاسی
@Policy_researcher
🌳 در مَحفِلِ هُنَر ...
@Geraf_art
🍒 تیم ورزشی و تناسب
@MaryamTeam
🌻 روش پژوهش در علوم انسانی
@Politicallibraryy
🌳 استوری مناسبتی انگیزشی
@yefenjanaramsh
🍒 عشق و عرفان
@naqmeh_ei
🌻 هتل کتاب
@Hotel_booook
🌳 روانشناسی برای زندگی بهتر
@Ravanshenasilifestyle
🍒 فروش کتابهای ادبی کمیاب«قیمت قدیم»!
@katebbashi_book
🌻 شمس و مولانا
@Mahfelshaeraneh
🌳 کلیپ‌های انگیزشی
@kelephayeangizeshi
🍒 خانه ی دوست
@khanehy_doost
🌻 معنای زندگی چیست؟
@manaye_zendegi_chist
🌳 ترنم احساس
@EHSAS_TRANNOM
🍒 با 5 قدم سیستم برنامه ریزی خودت رو بساز !!
@Mind_plussss
🌻 دوره‌های فشرده زبان انگلیسی ⬇️
@Englishity
🌳 زیباترین اشعار شاعران
@aftabmahtabi
🍒 محفل شعر و آوا
@mahfelshearvaava
🌻 سخنان موزون
@kateb_bashishear
🌳 روزمرگی‌های مژده
@moshaverehh_1354
🍒 آکادمی سیاست
@Politicalsciennce
🌳 خودتو بشناس، رابطه‌تو بساز
@daronzaad
🍒 آموزش نویسندگی
@kelasnegaresh
🌻 صبح بخیر شب بخیر
@Roozhayezendegi2024
🌳 دو بیتی‌های دلنشین شمس تبریزی
@SHAMSETEBRIZII_99_22
🍒 سُنَّت‌ها و دُروغ‌ها
@sonnatha_va_doroogh_ha
🌻 اندیشه‌های هنر و جامعه‌شناسی
@R_kordbacheh
🌳 مجله پزشکی
@Dokinegin2023
🍒 کتاب سل
@Ketabsel
🌻 آموزش گام به گام زبان انگلیسی
@English_Points_New
🌳 گلچین اشعار زیبا🍃
@najvayee
🍒 عشق یعنی بوسه بر لب های یار
@Booose_eshgh
🌻 باهم بیاموزیم
@Growthmagazines
🌳 جامعه مدنی(فلسفه. تاریخ. اجتماع)
@civilizers
🍒 آموزش NLP
@behtarinammann
🌻 پایش سیاسی ایران
@ir_REVIEW
🌳 رد پای خدا"_"مسیر سعادت"
@radepaikhoda
🍒 ده دقیقه شنیدن از علوم انسانی🎙
@peyke_pouyesh
🌻 آموزش کف بینی
@kafbini12
🌳 مثبت اندیشی 😇
@musbat_andeshi
🍒 فن.بیان+گویندگی
@amoozeshegooyandegi
🌻 خسروی آواز استاد شجریان
@stad_shajariyan
🌳 روانشناس خودت باش
@sh351b
🌻 مجربات روحانیه مشایخ کبری
@oloomgharibe90
🍒 دیدنیها و جذابیت های ایران و جهان
@afarinshokoh
🌻 کژنگریستن/فلسفه/روانکاوی/جامعه‌شناسی
@Kajhnegaristan
🧿 بهترین کتابهای صوتی موفقیت وبیداری
@ganonjjazb
🌳 دل واژه های تنهایی
@gandomzaran
🍒 متن های عالی و فوق العاده کوبنده
@ghanonebawar
🌻 زیباترین کلیپ ها و آموزش رقص
@sonatimahalli
🌳 دنیای خاکستری
@Donye_khaestari
🍒 پارسی سخن بگوییم و زیبا بنویسیم
@FARZANDAN_PARSI
🌻 اطلاعات مفید پزشکی دکتر خود باشیم
@kalemnab
🌳 نظریه های جامعه شناسی
@sociologyat1glance
🍒 آموزشگاه طبی سید
@samsadeghitebeslami
🌻 آکادمی جامع ریاضی
@riazijame
🌳 مکالمه‌های روزمره انگلیسی
@EnglishWithMima
🍒 آشنایی با نویسندگان کلاسیک
@nevisandbdonya
🌻 جادوی گیاهان🪷طب سینوی
@teb_sinawi
🌳 آکادمی زبان انگلیسی
@zabannejame
🍒 بهترین کتابهای جهان 𝗕𝗢𝗢𝗞
@SBOOKSS
🌳 زبانشناسی
@linguiran
🌻 کتابخانه طبی، درمان با داروهای خانگی
@danyalshafa
🌳 تفسیر آیه به آیه قران کریم
@Pious114
🍒 آموزش داستان‌نویسی
@ErnestMillerHemingway
🌻 کافه کتاب صوتی
@CafeBookAudio
🌳 حقوق برای همه
@jenab_vakill
🌻 گلچین کتابهای صوتی وPDF
@ketabegoia
🍒 شبی چند دقیقه کتاب بخوانیم !!
@book_tips
🌻 آموزش سواد مالی و اقتصادی به زبان ساده
@ECONVIEWS
🌳 کتابخانه صوتی من
@ketabegooya_man
🍎 اندیشکده اقبال‌؛ اندیشگاه تخصصی پاکستان🇵🇰
@andishkadehiqbal


🍀🧿 هماهنگی برای تبادل
@mrgp_1
واقعیت این است که گذشت زمان مرا به تو نزدیک می‌کند. دیروز، در جاده، به تو فکر می‌کردم و با خودم می‌گفتم که اگر تو اینجا بودی چقدر باهم میخندیدیم. خوب می‌دیدم که تا کجا زندگی روزمره‌ام‌ را پر کرده‌ای، در کوچک‌ترین جزئیات حضور داری، مو به مو به درونم خزیده‌ای...♥️


✍#کامو
𝐌𝐚𝐧𝐨𝐤𝐞𝐭𝐚𝐛
01.04.202511:30
#معرفی_بهترینها

📚
#دزیره
✍نویسنده:
#آن_ماری_سلینکو
مترجم:
#ایرج_پزشکزاد


کتاب دزیره اثر آن ماری سلینکو رمانی عاشقانه است که ماجرای زندگی دزیره کلاری همسر کارل چهاردهم و مادر اسکار اول را از زبان خودش شرح می‌دهد. این رمان که در قالب یادداشت‌های دزیره در دفتر خاطراتش -دفتری که پدرش به وی هدیه کرده است- روایت شده، داستان زندگی این دختر جوان از دوران عاشقی با بناپارت تا ازدواجش با ژان باپتیست برنادوت و ‌به قدرت رسیدنش‌ به عنوان ملکه سوئد را شرح می‌دهد. اتفاقات سیاسی و تاریخی مهمی در این کتاب بیان شده است مه خواننده را مجذوب خود می‌کند.

#پیشنهادی
01.04.202506:32
#داستان_کوتاه 📚


📚جنگ
✍ #لوئیجی_پیراندللو

قسمت پایانی

مسافرِ چاق با حاضرجوابی گفت: «باها! پس بفرمایید ما با یادِ میهن بچه پس می‌اندازیم. پسرهای ما به دنیا می‌آیند... خوب دیگر، چون باید به دنیا بیایند، و وقتی به دنیا آمدند، جانِ ما نثارشان می‌شود. واقعیتِ مسأله همین است که می‌گویم؛ ما مالِ آن‌ها هستیم، آن‌ها مالِ ما نیستند. وقتی هم به بیست‌‌سالگی می‌رسند، درست حالِ بیست‌سالگیِ ما را پیدا می‌کنند. ما هم پدر و مادر داشتیم، اما چیزهای دیگری هم توی این دنیا بود؛ زن، سیگار، رؤیاهای دورودراز، پیوندهای تازه... و البته میهن هم جای خودش را داشت؛ یعنی وقتی بیست‌ساله می‌شدیم به ندای میهن پاسخ می‌دادیم، حتی اگر پدر و مادر جلوی ما را می‌گرفتند. البته حالا در سن‌وسال ما عشق به میهن هنوز هم همان‌ قدر و منزلت را دارد اما علاقۀ ما به بچه‌ها‌مان بیش‌از میهن است. می‌خواهم ببینم، میان ما کسی پیدا می‌شود که اگر بنیه‌اش را داشته باشد نخواهد جای پسرش را، از ته دل، درجبهه بگیرد؟»

صدا از کسی درنیامد. همه سر خود را به‌نشان تصدیق تکان دادند. مرد چاق دنبال حرف‌هایش را گرفت: «پس ما چرا به احساسات بچه‌هامان نباید اعتنا کنیم؟ طبیعی نیست که وقتی بیست‌ساله می‌شوند به عشق میهن توجه کنند ــ البته منظورم پسرهای سربه‌راه است ــ و آن را مهم‌تر از علاقه به ما بدانند؟ طبیعی نیست که ما را پسرهای پیری بدانند که از کار افتاده‌ایم و باید در خانه بمانیم؟ و اگر میهن مثل نانی که تک‌تک ما باید بخوریم تا از گرسنگی نمیریم، وجودش ضروری است، پس کسانی باید بروند و از آن دفاع کنند و پسرهای ما این کار را می‌کنند و به اشک‌های ما نیاز ندارند. چون اگر بمیرند، هیجان‌زده و شادمان می‌میرند. حالا اگر کسی جوان و شادمان بمیرد و با جنبه‌های زشت زندگی، با حقارت‌ها، بیهودگی‌ها و سرخوردگی‌ها روبه‌رو نشود... چه بهتر از این؟ در مرگش کسی نباید اشک بریزد، همه باید بخندند، همین‌طور که من می‌خندم... یا دستِ‌کم باید شکر خدا را به‌جا آورند، همین‌طور که من به‌جا می‌آورم. چون پسر من، پیش‌از مرگ، برایم پیغام فرستاد که پایان زندگی‌اش همان‌طور بوده که همیشه آرزو داشته. برای همین است که سیاه هم نپوشیده‌ام».

کت خود را، که رنگ روشنی داشت، تکان داد تا حرفش را ثابت کند. لب کبود او که جای دو دندانِ افتاده‌اش را می‌پوشاند، لرزید. در چشم‌های بی‌حرکتش اشک حلقه زده بود، و چیزی نگذشت که حرف‌هایش را با خنده‌ای که به هق‌هق می‌ماند، پایان داد.
دیگران تصدیق کردند: «کاملاً همین‌طور است... کاملاً همین‌طور است».

زنِ پالتوپوش که در گوشه‌ای نشسته بود و گوش می‌داد، سه ماه می‌شد که سعی کرده بود در حرف‌های شوهر و دوستانش چیزی پیدا کند که از اندوه عمیقش بکاهد و تسلی خاطری پیدا کند، چیزی که به قلبِ مادرانه‌اش آن قوت را بدهد که پسرش را نه‌تنها به‌سوی زندگیِ خطرناک، بلکه به‌سوی مرگ روانه کند. اما حتی یک کلمۀ تسلی‌بخش هم نیافته بود، و اندوهش از آن‌جا بیشتر شده بود که دیده بود هیچ‌کس نمی‌تواند احساساتش را درک کند. اما حالا گفته‌های مسافرِ چاق او را گیج و شگفت‌زده کرد. ناگهان دریافت که این دیگران نیستند که در اشتباهند و نمی‌توانند او را درک کنند، بلکه خود اوست که نمی‌تواند به‌پای مادران و پدرانِ شجاعی برسد که بدونِ اشک ریختن، پسران خود را هنگام جدایی بدرقه، و حتی تا لبِ گور تشییع می‌کند.
سرش را بلند کرد و از همان گوشه‌ای که نشسته بود جلو آورد، و سعی کرد با همۀ وجود به جزئیاتی گوش دهد که مرد چاق برای هم‌سفرانش تعریف می‌کرد. او شرح می‌داد که چگونه پسرش مثلِ قهرمان، شاد و بی‌تأسف، خود را برای شاه و میهن به کشتن داده است. به‌نظرش رسید که به جهانی کشانده شده که هرگز در خواب هم نمی‌توانست ببیند؛ جهانی که برایش ناشناخته بود و از این‌که می‌دید همه به پدر شجاعی تبریک می‌گویند که چنین صبورانه از مرگ پسرش حرف می‌زند، بی‌اندازه خوش‌حال شد.
سپس ناگهان مثل آن‌که چیزی از آن‌ حرف‌ها نشنیده، و مثل آن‌که تازه از خواب بیدار شده باشد، رو به پیرمرد کرد و پرسید: « پس... راست‌راستی پسرتان مُرده؟»

همه به او خیره شدند. پیرمرد نیز رو برگرداند تا به او نگاه کند. با چشم‌های درشت، بیرون زده، به اشک نشسته و خاکستریِ روشن خود به چهرۀ او خیره شد. مدتی کوتاه سعی کرد پاسخ زن را بدهد، اما چیزی به‌نظرش نرسید. هم‌چنان خیره شده بود. گویی تنها در آن لحظه، پس‌از آن پرسش ابلهانه و بی‌جا بود که سرانجام دریافت پسرش به‌راستی مُرده است، برای همیشه مُرده است، برای همیشه. چهره‌اش درهم رفت، به‌شکلی ترسناک از ریخت افتاد، سپس عجولانه دستمالی از جیب بیرون کشید و در میان شگفتی همه، بی‌اختیار هق‌هقی جگرسوز و تأثرآور سرداد.

پایان.
ֆɦօʀȶ ֆȶօʀʏ
31.03.202516:12
📚#کم_عمق‌ها:اینترنت با مغز ما چه میکند
#نیکلاس_کار



نیکلاس کار را به واسطه‌ی کتاب کم عمق ها : اینترنت با مغز ما چه می کند و البته کتاب‌های دیگر او می‌توان در اردوگاه فکری منتقدان تکنولوژی و اینترنت طبقه‌ بندی کرد: کسانی که «اضطراب آینده» وجودشان را فرا گرفته و نگرانند که تکنولوژی‌های پدید آمده در دهه‌های اخیر، دستاوردهای تکامل چندصدهزارسال اخیر انسان را ببلعد و هضم و جذب کند. البته نیکلاس کار در کتاب کم عمق ها بسیار تلاش کرده از یک چهره‌ی تلخ منتقد منفی‌باف فاصله بگیرد و خود را گزارش‌گری منصف و متکی بر تحقیقات علمی نشان دهد. سبکِ بیانِ پیش‌ دستانه‌ی انتقادات هم به او کمک کرده که واقعاً چنین چهره‌ای بسازد.

- #تکنولوژی، #روانشناسی
ℬ𝑜𝑜𝓀
31.03.202511:24
اوه...هرزه، فاحشه، بی حیا، از این حرف ها زیاد پشت سر اون دختر لهستانی می زدن. می گفتن هر شب با یکی از کاسب های محل رابطه داشته. حتی زن های محل می گفتن اون خودش یکی از کاسب های محله. اما توقع نداشتم درباره من فکر بد کنی.
بذار رک و پوست کنده بهت بگم، درسته که اون دختر لهستانی خیلی خوشگل و تو دل برو بود و با دیدنش هر مردی هورمون هاش بالا و پایین می شد و باهاش رویاپردازی می کرد. و درسته که شیطنت های خاص خودش رو داشت و با این و اون زیاد گرم می گرفت. ولی به نظر دختر بدی نمی اومد! جدی میگم. حداقل با من یکی خیلی محترمانه رفتار می کرد. اصلا من و اون در کل سه چهار بار بیشتر با هم صحبت نکرده بودیم. یک بار فقط واسه سفت کردن شیر حموم خونه ش ازم کمک خواست. یکی دو بار هم ازم پماد گرفت، از همین پمادها که گرم می کنه، می گفت عضلات پشت کمرش تو استخر می گیره و باید حتما ماساژ بده تا خوب شه. همین! تموم صحبت من و اون دختر همین بود و بینمون هیچ اتفاقی نیفتاد. نمی خوام دست پیش رو بگیرم پس نیفتم اما چرا شما فکر می کنید که همه مردها مثل همن؟ چرا فکر می کنید که جنس مذکر حاضره با هر زن و دختر غریبه ای رابطه داشته باشه؟
البته نمیگم من پاک و منزه هستم و تا حالا از این رابطه ها نداشتم، داشتم! نمیگم چون من به مذهب اعتقاد دارم، چون من کتاب های زیادی رو از ادبیات کلاسیک خوندم، چون من باخ و شوپن و موتزارت گوش میدم به دور از هر اشتباهی هستم و تا حالا دنبال اون کارها نرفتم، رفتم! من هم مثل هر مرد دیگه ای یه شب به سرم زد با یه غریبه باشم و خوش بگذرونم. اما آخرش، همون وقتی که دم و دستگاهت آروم میگیره و می خوای احساس آرامش کنی، حالم از خودم بهم خورد. باورت میشه؟ نسبت به اتاقم، لباسم، و تختم احساس تنفر داشتم. حتی دچار وسواس شده بودم، روزی چند بار می رفتم حموم تا عطر تن اون غریبه رو از خودم پاک کنم. تو که من رو خوب می شناسی، می دونی که من عاشق عطر زنونه ام. می دونی که چقدر از حس کردن عطر زن ها و دخترها تو خیابون لذت می برم.
ولی عطر و بوی تن آدم ها روی تخت خواب بحثش جداست. من نمی تونم کسی رو که عاشقش نیستم، کسی رو که واسم یه غریبه ست در آغوش بگیرم و بوکنم. باور کن نمی خوام ادای آدم خوب ها رو در بیارم ولی اون تجربه تلخ باعث شد بفهمم همبستر شدن بدون دوست داشتن، بدون عشق، چندش آور وحال بهم زنه. حالا هرچقدر طرف میخواد خوشگل باشه، خوش هیکل باشه، وقتی خودش و عطرش رو دوست نداشته باشی، رابطه باهاش افسرده ات می کنه.


📚کتابفروشی خیابان بیست و یکم شرقی
#روزبه_معین


ℳ𝒶𝓃𝑜𝓀𝑒𝓉𝒶𝒷
Қайта жіберілді:
🔖برترین های تلگرام🔖 avatar
🔖برترین های تلگرام🔖
17.04.202518:29
🎁🎁🎁

💎برترین کانال‌های تلگرام:

🔹هماهنگی جهت تبادل:
@mrsmafd
01.04.202513:33
همه‌ی هنر ناروشنفکری دهه‌های اخیر و ماحصل عمل سیاسی‌اش این بوده است که استانداردهای جهانی را تحت عنوان سرمایه‌داری و امپریالیسم بی‌اعتبار جلوه دهد و خاورمیانه را به مبنای نهایی قضاوت برای تشخیص اوضاع ایران تبدیل کند. حکایتی تلخ است و تاریخ‌نویسانی مانند آبراهامیان را هم دربرمی‌گیرد که همین اواخر ادعا کرد شورشِ ۵۷ِ ایران، سطح رفاه را در جامعه‌ی ایرانی افزایش داده است! اما فکر می‌کنم تشخیص این نکته دشوار نیست که حتی با معیار خاورمیانه هم، بیشتر شبیه پاکستان و افعانستان هستیم تا کشورهایی مانند لبنان و تونس که به لحاظ آزادی‌های اجتماعی و توسعه‌ی سیاسی قطعا از ما بهترند و به لحاظ اقتصادی به گرد ترکیه هم نمی‌رسیم. اما ناروشنفکری‌ای که همه‌ی فصاحت و بلاغتش صرف تخطئه‌ی توسعه‌گرایی و استانداردهای بین‌المللی شد، کشورهای جنگ‌زده‌ای مانند عراق و سوریه و یمن را پیش می‌کشد تا نتیجه بگیرد اوضاع آن قدرها هم بد نیست.

✍ا.م



ℳ𝒶𝓃𝑜𝓀𝑒𝓉𝒶𝒷
01.04.202511:30
#معرفی_بهترینها

📚
#چمنزارهای_بهشت
✍نویسنده:
#جان_اشتاین_بک


جان اشتاین بک یکی از شناخته شده‌ترین و پر خواننده‌ترین نویسندگان قرن بیستم آمریکا است. او در سال ۱۹۶۲ برنده جایزهذ نوبل ادبیات شد. مشهورترین آثار او موش‌ها و آدم‌ها (۱۹۳۷) و کتاب برنده جایزه پولیتزر، خوشه‌های خشم (۱۹۳۹) هستند که هر دو نمونه‌هایی از زندگی طبقه کارگر آمریکا و کارگران مهاجر در دوره رکود بزرگ هستند.این کتاب شامل دوازده داستان به هم پیوسته است و توسط سازمان کتابهای جیبی منتشر شده است. ماجرای داستانها در دره زیبایی به نام چمنزارهای بهشت اتفاق می افتند که بیست خانوار در آن زندگی می کنند.

#پیشنهادی

🅑🅞🅞🅚
هر روز یک بیت شعر حفظ کنیم




با او بگو چه می کشم از
درد اشتیاق
شاید وفا کند،
بشتابد به یاری‌ام...

#فریدون_مشیری

روز خوبی داشته باشین🌹


ℳ𝒶𝓃𝑜𝓀𝑒𝓉𝒶𝒷
31.03.202516:12
📚#چهره‌ای_به_رنگ_سپیا
#ایزابل_آلنده


وقایع داستان در سه بخش بین سال‌های 1892 تا 1910 میلادی با تولد کودکی به نام اورورا آغاز می‌شود. اورورا از پدری شیلیایی و مادری چینی تبار در ایالت متحده به دنیا می‌آید. راوی قصه از اول تا پایان، همان اورورا است. کل داستان از زبان اول شخص مفرد بازگو می‌شود و برای بیان گذشته‌های دور، او به سخنان دیگران استناد می‌کند. اورورا پس از مرگ مادربزرگ به شیلی باز می‌گردد و فضای داستان با جنگ‌های کشورهای آمریکای لاتین ادامه می‌یابد.
ℬ𝑜𝑜𝓀
31.03.202508:32
خاطرات یک وکیل:


یه پرونده قتل داشتم متهم موکلم بود.
تقريبا معلوم بود که موکلم طرف‌و کشته و تنها دفاعی که داشتم این بود که جسد مقتول هنوز پیدا نشده...!

برای دفاع پایانیم رفتم وسط؛
ساعتمو نگاه کردم و گفتم تا یه دقیقه دیگه مقتول از اون در میاد تو ،
و خب معلومه که کسی نیومد.

بعد گفتم اگه شما مطمئن بودین که موکلم قاتل بوده ،هیچوقت به در نگاه نمیکردین وقتی رای ژوری اومد، موکلم قاتل شناخته شد.

-گفتم: چرا؟ شما که همتون داشتین به در نگاه میکردین و منتظر بودین...

-قاضی گفت: آره
ولی میدونی کی اصلا به در نگاه نمیکرد؟
«موکلت»


ℳ𝒶𝓃𝑜𝓀𝑒𝓉𝒶𝒷
16.04.202518:29
🟢برترین کانال‌های علمی و فرهنگی🟢
⭐️⭐️⭐️⭐️

⛳️آموزش گام به گام زبان انگلیسی
@English_Points_New
⭐️دانلود کتاب‌های نایاب ممنوعه و تاریخی
@yortci_bosjin_pdf
🌱معلومات کمیاب طبی و درمانی
@internationalmedicaluseful
⭐️من و کتاب، |𝐏𝐃𝐅|
@aramesh13577
☘اطلاعات حقوقی مهم برای همه
@LAW_SEVDA
🌸با کانال آراء و مطالب حقوقی به روز باشید
@kanalearavamatalebehhoghoogee
🌱سامانه حقوقی عدلاک
@adllak1
⭐️کتابخانه طبی، درمان با داروهای خانگی
@danyalshafa
☘کتاب‌های نایاب علمی و طبی
@FA_TI_MI
🌸جادوی گیاهان، طب سینوی
@teb_sinawi
⭐️نسخه‌های درمانی با گیاهان دارویی
@banoooakbari
🌱آموزشگاه طبی سید
@samsadeghitebeslami
☘پارسی سخن بگوییم و زیبا بنویسیم
@FARZANDAN_PARSI
🌱متن‌های روزانه
@stiiiiicker
🌸گروه چت سامانه حقوقی عدلاک
@adllak
⭐️کافه شعر
@Kafee_sheerr
☘دل واژه‌های تنهایی
@gandomzaran
🌱بهترین کتاب‌های صوتی موفقیت و بیداری
@ganonjjazb
⭐️خودشناسی، درمانگری
@reiki4444
☘رمز و رازهای زندگی
@romanceword
🌸بخوان و بدان BOOKS
@Audio_Books_24
⭐️کانال شعر و‌ دکلمه
@VIP_Azadi_01
🌱کتاب خوان
@welll_read
☘اسرار بیگانگان
@asrarkk
🌸عشق و عرفان
@naqmeh_ei
⭐️هتل کتاب
@Hotel_booook
🌸کانال طبی عیون الحکمه
@oyoon_hekmat
🌱تیکه‌هایی از بهترین کتاب‌ها!
@beautifulminds4
⭐️خانه‌ی دوست
@khanehy_doost
☘چالش زندگی
@LifeManage
🌸مجله پزشکی زیبایی سلامتی
@Dokinegin2023
🌱عشق یعنی بوسه بر لب های یار
@Booose_eshgh
☘عشق تلخ
@eshghtalkh3
⭐️حسِ خوبِ زندگی
@FullAndrewP4K
🌸زیباترین اشعار شاعران
@Mahfelshaeraneh
🌱کد کیهانی ، دنیای فرشته‌ها
@fatemesadatmousavi3
☘گیسوی تو
@gisutt
⭐️خونــه قدیمــی & طبیعــت
@Khonehghadimi
☘رازهای پولسازی
@Maya_Mind
🌸روانشناسی برای زندگی بهتر
@Ravanshenasilifestyle
⭐️"رد پای خدا" _مسیر سعادت
@radepaikhoda
🌸کتاب دانش
@ktabdansh
🌱آداب معاشــرت
@Adab_Moasheratt
⭐️نیلوفر درون
@nilofaredaroon
☘آموزش کف بینی
@kafbini12
🌸پاتوق شاعران معاصر
@BI_MOLAAHEZEH
🌱میهمانان فضایی
@mmufo
☘آموزش برنامه‌ریزی در کانال طبی 
@gasedak_health
⭐️کتابخانه من
@kolbe_danaee
🌸شگفتی‌های توسعه در خرد
@Alefbaietousee
☘مولانای جان
@molanay_gan
🌱لینکدونی فرهنگی آموزشی و علمی
@linkdoni_hozavi
⭐️چشم سوم
@Cleanup_inward
🌸دنیای خاکستری
@Donye_khaestari
🌱متن‌های‌ انگیزشی‌ روانشناسی
@arameshdaroonee
⭐️آموزش فن ترجمه زبان تخصصی علوم سیاسی و روابط
@policyinact
☘شکوه ثروت
@shokoh_servat
🌸آموزش عربی
@atranslation90
⭐️بهترین ابیات شعر پارسی
@asharparsiii
🌱کتابخوانی تلگرام
@ketabkhaniye_telegram
☘آشنایی با نویسندگان کلاسیک
@nevisandbdonya
🌸کتب صوتی نایاب / زندگینامه‌ی مشاهیر و..
@feqdanedel
⭐️آموزش علم نجوم هوروسکوپ
@yortchi_bosjin
⛳️ متعادلسازی ٧چاکرا➕رفع نحوست
@CHAKRA_MEDITATION963
⭐️⭐️⭐️⭐️
14004/1/27
جهت هماهنگی در لیست
👇
@HHo_bb
01.04.202511:30
Қайта жіберілді:
گزیده کتاب... avatar
گزیده کتاب...
به نظرم می آمد که عشقم دیگر چیزی ناخوشایند و خنده آور نیست ؛بلکه دقیقاً کشش و زیبایی برانگیزنده آن موسیقی را دارد که خود به محیطی دوست داشتنی میمانست ،که من و آنی که دوست می داشتم ،آنجا به هم بر میخوردیم و یکباره صمیمی می شدیم...!♥️



👌👌
ص۴۷۷
📕#درجستجوی_زمان_از_دست_رفته
✍#مارسل_پروست
#مهدی_سحابی
#نشر_مرکز
#جلد_دوم
#در_سایه_دوشیزگان_شکوفا
#کلام_آخر

گفت اي مجنون شيدا ، چيست اين؟
می نویسی نامه  ، بهر کيست اين؟
گفت مشق حُسن ليلي ميکنم
خاطر خود را تسلي ميکنم
چون ميسر نيست من را کام او
عشق بازي ميكنم با نام او...


شبتون بی غم 🌒


ℳ𝒶𝓃𝑜𝓀𝑒𝓉𝒶𝒷
رابطه سمی یه چیزی تو این مایه‌ها هست، فکر میکنی عاشقت هست، تو رو میپرسته، ولی هر لحظه در حال کشتنت هست، یا حتی برعکس، تو با درک غلطی از برآورد احساسات و عشق مسموم، زیبایی رو جای وابستگی، عشق و مهربانی رو جای مهرطلبی، وظیفه و تعهد رو به جای لطف میبینی، مسئولیت و مراقبت از رابطه رو که وظیفه دو طرف هست رو یک آپشن تلقی میکنی. آزادی، فرزند عشق هست، برای اینکه همیشه تو یک رابطه سمی، دو طرف از عدم وابستگی میترسند، همواره دوتا زنجیر به پای همدیگه میبندند و در هر شرایطی به جای امنیت و اعتماد، شک و تردید تو قلب دو طرف شکل میگیره، چون رابطه سمی از وابستگی ارتزاق میکنه و نه از دلبستگی و دوست داشته شدن. آدم‌ها  تو این رابطه همیشه از هیجان منفی و اضطراب جدایی و ترس از دست داده شدن میترسند، پس محکم میگیرند، اما فارغ از اینکه جان همدیگه رو گرفتند.


✍️ا.م
ℳ𝒶𝓃𝑜𝓀𝑒𝓉𝒶𝒷
31.03.202506:30
#داستان_کوتاه 📚


📚جنگ
✍ #لوئیجی_پیراندللو

قسمت اول

مسافرانی که شبانه با قطار سریع‌السیر «رُم» را ترک کرده بودند، ناگزیر شدند تا سپیده دم روز بعد در ایستگاهِ کوچکِ «فابریانو» که خط آهن اصلی را به «سولمونا» متصل می‌کرد، به انتظارِ قطار کوچک و قدیمیِ ‌محلی بمانند.
در سپیده‌دم زنی تنومند، سراپا سیاه‌پوش، هم‌چون بسته‌ای بی‌شکل از واگنِ درجه‌دومِ دودزده و دم‌کرده‌ای سر درآورد که پنج‌نفر شب را در آن گذرانده بودند. پشت سر او شوهرش، مردی ریزاندام و لاغر، نفس‌نفس‌زنان و نالان باچهره‌ای رنگ‌پریده و چشم‌های کوچک و گیرا، که شرم و بی‌قراری درآن‌ها خوانده می‌شد، پا به قطار گذاشت.
مرد که سرانجام جای نشستن پیدا کرده بود، از مسافرانی که به زنش کمک کرده و جا برایش باز کرده بودند مؤدبانه تشکر کرد، سپس رو به زن کرد، یقۀ پالتو او را پایین کشید و مؤدبانه پرسید: «حالت خوب است، عزیزم؟»

زن به‌جای پاسخ یقه‌اش را تا روی چشم‌ها بالا کشید و چهره‌اش را پنهان کرد. مرد با لبخند زمزمه کرد: «ای دنیای کثیف!»

و احساس کرد موظف است برای هم‌سفرانش شرح دهد که زنِ درمانده‌اش سزاوار دل‌سوزی است، چون جنگ پسرِ یکی‌یک‌دانه‌اش را از کنارش دورکرده؛ آن هم پسرِ بیست‌ساله‌ای که آن‌ها، هردو، زندگی‌شان را به پایش ریخته‌اند و حتی خانه‌شان را در «سولمونا» به باد داده‌اند تا توانسته‌اند همراهش به «رُم» بروند، اسمش را به‌عنوان دانشجو بنویسند، سپس اجازه دهند که داوطلبانه در جنگ شرکت کند به این شرط که دست‌کم تا شش ماه او را به جبهه نفرستند. اما ناگهان تلگرامی ‌به دست‌شان رسیده که در آن نوشته شده تا سه روز دیگر از «رُم» می‌رود و از آن‌ها می‌خواهد که برای بدرقه‌اش بیایند.
زن، زیر پالتو پیچ‌وتاب می‌خورد و گه‌گاه مانند حیوانی وحشی خرناس می‌کشید. دلش گواهی می‌داد که همۀ حرفهای شوهرش سرِ سوزنی دل‌سوزی آن آدم‌ها را، که احتمالاً موقعیتِ ناگوارِ مشابهی داشتند، جلب نکرده است. یکی از مسافران که سراپا گوش بود گفت: «شما باید شکر خدا را به‌جا بیاورید که پسرتان تازه به جبهه می‌رود. پسر من را از روز اول جنگ به آن‌جا فرستادند و تا حالا دوبار با تن مجروح آمد و باز به جبهه برگشته».

مسافر دیگری گفت :«مرا چه می‌گویید؟ من دو پسر و سه برادرزاده در جبهه دارم».

شوهرِ زن بی‌درنگ گفت: «بله، اما آخر این پسرِ یکی‌‌یک‌دانۀ ماست».

«چه فرقی می‌کند؟ آدم ممکن است پسرِ یکی‌یک‌دانه‌اش را با توجه بیش‌ازحد لوس بکند، اما او را بیش‌از وقتی دوست ندارد که چند بچۀ دیگر هم دُورش را گرفته باشند. محبتِ پدرانه نان نیست که بشود تکه‌تکه کرد و به‌طور مساوی میان بچه‌ها قسمت کرد. هر پدری همۀ محبتش را، بدون تبعیض، نثار هر کدام از بچه‌هایش می‌کند؛ خواه یک بچه داشته باشد خواه دَه بچه، و اگر من حالا برای دو پسرم ناراحتم، این ناراحتی برای هر یک از آن‌ها نصف نمی‌شود، بلکه دوبرابر می‌شود...»

شوهرِ آشفته‌خاطر آهی کشید و گفت: «درست است... درست است... اما بگیریم، البته دور از جان شما، پدری دو پسر در جبهه جنگ داشته باشد و یکی از آن‌ها را از دست بدهد، در این صورت یکی از آن‌ها برایش می‌ماند تا تسلی خاطری پیدا کند... درحالی‌که...»

دیگری از جا در رفت و گفت: «بله، پسری می‌ماند تا تسلی خاطر پیدا کند، اما درعین‌حال پسری می‌ماند تا باز نگرانِ جانش باشد، درحالی‌که پدری که یک فرزندِ پسر داشته باشد، پس‌از مرگِ او می‌تواند برود خود را سر به نیست کند و به پریشانیِ خود پایان دهد. کدام یک از این دو موقعیت بدتر است؟ نمی‌بینید که وضعِ من چه‌قدر ناگوارتر از شماست؟»

مسافرِ دیگر، مردی چاق وسرخ‌چهره، با چشم‌های خاکستریِ کم‌رنگ و بیرون‌زده، میان حرفش رفت: «چرند می‌گویید».

نفس‌نفس می‌زد. چشم‌های بیرون‌زده‌اش انگار داشت خشونتِ درونیِ نیرویی سرکش را بیرون می‌ریخت که تنِ ناتوانش تابِ نگه‌داری آن را نداشت. او که سعی می‌کرد دهانش را با دست بپوشاند تا جای دو دندان افتاده‌اش در جلویِ دهان دیده نشود، دوباره گفت: «چرند می‌گویید، چرند می‌گویید. مگر ما برای استفادۀ خودمان بچه پس می‌اندازیم؟»

مسافران دیگر با پریشانی به او خیره شدند. مسافری که پسرش از روز اول  جنگ به جبهه رفته بود، آهی کشید و گفت: «حق با شماست، بچه‌های ما مالِ ما‌ نیستند، مالِ میهن‌اند...»

ادامه دارد...
ֆɦօʀȶ ֆȶօʀʏ
Қайта жіберілді:
تبادلات علوم انسانی
01.04.202518:29
🌺💐🌼 از بهترین و دلنشین‌ترین کانال‌های تلگرام لذت ببریم


🍎 راهنمای گام به گام تحصیل در مالزی
@malaysiaforstudy
🍊 خوش کردن حال دل
@happy_private_life
🍋 گلچین کتابهای صوتی و PDF
@ketabegoia
🍏 من و کتاب ا𝐏𝐃𝐅ا
@aramesh13577
🍓 جادوی گیاهان🪸 طب سینوی
@teb_sinawi
🍋 رمانسرای مجازی
@Salam_Roman
🍏 کتاب صوتی|AudioBook
@PARSHANGBOOK
🍓 انگلیسی مبتدی تا پیشرفته کودک و بزرگسال
@MusicOwallpaper
🍋 توصیه‌های پزشکی دکتر خود باشیم🩺
@kalemnab
🍏 متن دلنشین
@aram380
🍓 دانستنی‌های زنان موفق
@successfulwomen1
🍋 یادگیری لغات با سخنرانی انگلیسی
@english_ielts_garden
🍏 زیباترین کلیپ‌ها و آموزش رقص
@sonatimahalli
🍓 علایم افسردگی
@Cleanup_inward
🍋 آموزش دکوراسیون منزل🏡
@ZibaManzel
🍏 کانالی از کتاب و موسیقی و عشق
@RomanceWord
🍓 شگفتیهای توسعه در خرد
@Alefbaietousee
🍋 شجریان نوووووش کنیم
@stad_shajariyan
🍏 عشق، نور، آگاهی، خرد، زمین جدید
@IAM_infinity000
🍓 آموزش کف بینی
@kafbini12
🍋 ده دقیقه شنیدن از خواندنی‌های علوم انسانی🎙
@peyke_pouyesh
🍏 کتابفروشی ارزان کتاب
@KotobeArzan
🍓 پایش سیاسی ایران
@ir_REVIEW
🍋 رد پای خدا"_"مسیر سعادت"
@radepaikhoda
🍏 خانه ی دوست
@khanehy_doost
🍓 دوره‌های فشرده آیلتس ⬇️
@Englishity
🍋 انگلیسی با تمام جزئیاتش🍒
@englishteaching1398
🍏 محفل شعر و آوا
@mahfelshearvaava
🍓 پسر نویسنده
@Pesar_nawisnda
🍊 دوبیتی‌های دلنشین شمس تبریزی
@SHAMSETEBRIZII_99_22
🍋 زیباترین اشعار شاعران
@aftabmahtabi
🍏 آموزش گام به گام زبان انگلیسی
@English_Points_New
🍓 خوشگل‌ترین  شعرهای ادبی و دلنوشته‌ها
@negahshear
🍋 آوای شــب_دانلـود خاطـره
@AVAYESHAB2024
🍏 شعر معاصر
@sheradabemoaser
🍓 خودشناسی، عرفان
@naqmeh_ei
🍋 استوریهای خاص بهاری انگیزشی
@yefenjanaramsh
🍏 آفرینش؛ جستجو در ادبیات و فلسفه
@afarineshdastan
🍓 با مریم یوگی شو
@MaryamTeam
🍋 اندیشه پرواز
@Andishe_parvaz
🍏 آکادمی فلسفه سیاسی افلاطون (خزائی)
@H_Khazaaee
🍓 شگفتی‌های طبیعت ایران و جهان🪴
@afarinshokoh
🍋 بهترین کتابهای صوتی موفقیت وبیداری
@ganonjjazb
🍏 دل واژه‌های تنهایی
@gandomzaran
🍓 نوستالژی زیرخاکی‌های خاطره انگیز
@nuostalzhi
🍋 دنیای خاکستری
@Donye_khaestari
🍏 دنیای غذا در تلگرام
@telefoodgram
🍓 پارسی سخن بگوییم و زیبا بنویسیم
@FARZANDAN_PARSI
🍋 همه‌چیز درباره ایالات متحده آمریکا
@hamechiamerica
🍏 آموزش مراقبه،پاڪسازی، انرژے چاڪراها⚛️
@tabnahayteshgh
🍓 آموزشگاه طبی سید
@samsadeghitebeslami
🍋 مثبت اندیشی 😇
@musbat_andeshi
🍏 آشنایی با نویسندگان کلاسیک
@nevisandbdonya
🍓 کتابخانه طبی، درمان با داروهای خانگی
@danyalshafa
🍋 کتابخانه صوتی و پی‌دی‌اف تاپ بوک
@Top_books7
🍏 شبی چند دقیقه کتاب بخوانیم!!!
@book_tips
🍓 آموزش سواد مالی و اقتصادی به زبان ساده
@ECONVIEWS
🍊 خلاصه کتاب‌های روانشناسی
@booklove_blog
🍎 حکومت‌های اساطیری
@iran_sarzamin_tamadon


🍀🧿 هماهنگی برای تبادل
@mrgp_1
01.04.202511:30
01.04.202508:30
لحنش تند بود ،لحن من تندتر بود.

آخرش گفت:
باشه هر جور راحتی و گوشی رو قطع کرد.

بعد از تماس رفتم روی تخت و به سقف خیره شدم ،نه پیام داد، نه زنگ زد، غرورم نمیذاشت منم کاری کنم.

چند ساعت بعد صدای گوشی بلند شد.

پیام داده بود: «قرصاتو خوردی؟»

چیزی نگفتم اما همون لحظه گلوم گرفت، چشمام خیس شد.

آدم امن یعنی همون کسی که تو اوج ناراحتی هم یادش میمونه تو قرصاتو باید سر وقت بخوری ،آدم امن یعنی کسی که حتی وقتی ازت دلگیره حواسش بهت هست چون محبتش از دلخوریاش بزرگتره...!

ℳ𝒶𝓃𝑜𝓀𝑒𝓉𝒶𝒷
31.03.202517:30
می‌گویند آرایشگرها بیکار که می‌شوند، سر یکدیگر را اصلاح می‌کنند.
زندانی‌ها که بیکار می‌شوند، چه‌کار می‌کنند؟
یک هفته بود تب و تاب نزدیکی عید نوروز شده بود سرگرمی مهم بچه‌ها در زندان.
مامور خرید گفته بود تا بیستم اسفند می‌توانید سفارش بدهید و تذکر داده بود حواستان باشد همه چیز خیلی گران شده! هیچکس پسته سفارش نداد، چهارمغز هم. فندق ۱.۵ میلیونی مگر باور کردنی بود.
ماهی و سبزه و شمع که نبود، آجیل هم نباشد، دیگر کجایش عید می‌شود؟
من گفتم یک میلیون تومان برای من چهار مغز بنویسید.خام نباشند، بگویید شور و عربی!
علی آقا که سفارش‌ها را می‌نوشت گفت شاید بشود ۶۰۰ گرم! گفتم اشکالی ندارد.
زنگ زدم پول را بحساب زندان بریزند.
چه می‌دانستم صبح ۲۱ اسفند خبر می‌دهند شاید بروم!

نمی‌توانستم باور کنم.
تلفن دیواری را که قطع کردم دیدم سلول ساکت است خیلی ساکت.
من که صدایم بلند نبود، شاید از لرزش صدایم همه فهمیده بودند باید ساکت شوند و سراپا گوش...
دیدم علی می‌خندد. انگار خبر آزادی خودش را دریافت کرده باشد. گفتم خبری شده؟
دوباره آرام خندید.
- رفتنی شدی!؟
گفتم؛ هیچ معلوم نیست. فقط گفته‌اند خانواده سند ببرند دادگاه انقلاب. هنوز هیچ نشده.
نه گذاشت و نه برداشت، پرسید حالا آجیل‌های عیدت را چکار کنیم.
من بغضم گرفته بود
نمی‌توانستم  بگویم خودتان بخورید...
همه ۱۶ نفر سلول ۷، ماندنی بودند، جز من! نمی‌شد بخندم، ولی آن بچه‌ها بجای من می‌خندیدند
انگار ۱۶ نفر حکم آزادی‌شان آمده باشد جز من، که نمی‌توانستم بخندم.

دو روز بود کتاب زیبای راه دشوار آزادی ماندلا را شروع کرده بودم، به خواندن، قبل از آن تلفن طبق معمول هر روزه قرار بود بروم کتابخانه تا بقیه‌اش را بخوانم.
رسیده بودم به آنجا که ماندلا نوشته بود؛
احساس حقارت و ناتوانی مردم،  بزرگ‌ترین مانع در راه رسیدن به آزادی آنهاست. ماندلا نوشته بود، سیاهپوستان قبل از آغاز حرکت جمعی موفقیت آمیز خود ابتدا باید تصوری را که از خود دارند اصلاح کنند. "آنتون لمبد" سیاهان را به داشتن اعتماد به نفس و عزم و اراده ترغیب می‌کرد و این فلسفه خود را "آفریکیسم" میخواند.
من تشنه خواندن بقیه کتاب بودم بخصوص آن وقتی که بخش جوانان کنگره به رهبری نلسون متوجه شده بودند راه‌های قانونی برای مقابله با ظلم و تعدی سفیدها به نتیجه نمی‌رسد...
به کتابخانه رفتم، مگر می‌توانستم کتاب بخوانم. بهزاد که آنروز مسئول کتابخانه بود متوجه حالم شد. نتوانستم خودم را نگه دارم گفتم بهزاد کتاب را می‌خواهم پس بدهم، ممکن است همین روزها بروم. باور نمی‌کرد.
او هم‌دانشگاهی هندم بود. دو سال بود مرخصی نرفته بود. حالا چطور می‌توانستیم در بغل هم گریه نکنیم...
کاغذی برایم نوشت، قول گرفت آنجا نخوانم، بیرون زندان که رسیدم بخوانم.
می‌دانستم او هم دلش برای آنطرف سلول‌ها لک زده.
طاهای نوجوان در حال هواخوری بود که شنید، بال درآورد. شروع کرد به روبوسی، طاها هم‌بازی کودکی‌های مهسا امینی بود، کلی از خاطراتش با مهسا برایم گفته بود.

خجالت می‌کشیدم به اتاق شماره یک بروم که آنجا اکثر اوقات مصطفی تاج‌زاده هم بود، دکتر علیرضا بهشتی شیرازی، آقای ابوالفضل قدیانی، آقا مهدی محمودیان، بختیار، مُطلّب، خشایار نازنین، دکتر بهزادیان‌نژاد، اما مگر می‌شد به آنها نگویم.
با چه رویی به آنها که سال‌ها زندانی کشیده بودند باید می‌گفتم که نیامده، دارم می‌روم...
اما مگر خبر در "زندان" می‌ماند؟
همه با خبر شده بودند!

نمی‌توانم بقیه‌اش را بنویسم...
ولی حتما خواهم نوشت.

من دنبال بهترین لباس‌هایم می‌گشتم
بلندگو مرا پیج می‌کرد؛
"رحیم قمیشی" برای آزادی به درب سالن!
پیام با خنده خودش را رسانده بود
محسن قشقایی
طاها
زندانی‌هایی که اسم‌شان را هم بلد نبودم
طوری می‌خندیدند
انگار آزادی خودشان است...

نمی‌دانم روزی بچه‌های سالن ۴ زندان اوین، این یادداشتم را می‌خوانند یا نه،
نمی‌دانم اصلا وقتی آزاد می‌شوند در دلشان می‌خواهد باز یاد زندان کنند...
فقط خواستم به آنها بگویم؛
بچه‌ها!
من پس از آزادی
هنوز نتوانسته‌ام
برای یک بار هم
از تهِ دل بخندم
من خنده‌هایم را گذاشته‌ام برای آن وقتی که همه با هم بیرون از زندان باشیم.
یعنی گذاشته‌ام برای وقتی که
همه مردم ایران خوشحال باشند!
برای وقتی که بشود
از صمیم دل
همه با هم بخندیم...

✍️ رحیم قمیشی

اگر دوستانی مشتاق خواندن دارید لطفا شناسه کانال را در اختیارشان قرار دهید .


ℳ𝒶𝓃𝑜𝓀𝑒𝓉𝒶𝒷
کتابخوان ها با حضورشان بین ما ،دنیارا زیباتر کرده‌اند .قرار نیست حتما مانند نجیب‌زادگان عصر ویکتوریا، اتاقی مخصوص برای مطالعه داشته باشیم.
در هر حالتی که میتوانیم، کتاب بخوانیم ...



𝐌𝐚𝐧𝐨𝐤𝐞𝐭𝐚𝐛
30.03.202517:44
#چهل_سالگی


زندگی را نمی‌شود پیش‌بینی کرد. ممکن است شما یک روز بین دو راهی‌هایی گیر بیفتید که پیش از این بهش فکر نکرده‌اید. مثلا ایده‌آل‌ترین حالت این است که انتخاب کسی که دوستش دارید و انتخاب کسی که دوست‌تان دارد یکی باشد اما اگر نباشد چه؟ مثلا یک دو راهی می‌تواند این باشد که شما گیر بیفتید بین این دو انتخاب که آیا با کسی باشید که دوستش دارید یا با کسی باشید که دوست‌تان دارد؟ یعنی شما می‌خواهید وارد رابطه‌ای شوید که اولش یک طرفه است و برای دوطرفه شدنش باید منتظر ماند و امیدوار نشست. حالا از خودتان مطمئن‌ترید یا از طرف مقابل که به تدریج آن دوست داشتن اتفاق بیفتد؟ خودخواهی می‌گوید که دنبال کسی برو که خودت دوستش داری اما مگر می‌شود یک رابطه دوطرفه را با همین نگاه خودخواهانه پیش برد؟
یادمان نرود زندگی کم از این دوراهی‌ها ندارد، شاید بهتر باشد از قبل بهشان فکر کنیم، شاید لازم باشد یک وقت‌هایی درباره‌ی همه ی جوانب مختلف دوست داشتن و دوست داشته شدن بیشتر فکر کنیم...


ℳ𝒶𝓃𝑜𝓀𝑒𝓉𝒶𝒷
Көрсетілген 1 - 24 арасынан 46
Көбірек мүмкіндіктерді ашу үшін кіріңіз.