فراخوان دعوت به گفتگو درباره ضرورت آزادی خواهی، دموکراسی خواهی، عقلانیت، تفاوت پذیری و انسان محوری برای ایران آینده
از همه دوستان اهل فرهنگ و اندیشه اعم از دوستان تحصیل کرده علوم انسانی یا غیر علوم انسانی، اهالی ادبیات و هنر، سینما،شعر،... که باور به ضرورت عقلانیت، انسان محوری،تفاوت پذیری، آزادیخواهی و دموکراسی برای ایران آینده و آینده ایران دارند، دعوت میکنم دیدگاه های خود را از یک جمله گرفته تا یک نوشتار کوتاه تا یک نوشتار بلند را در صفحات خود منتشر کرده و در اشتراک با این صفحه قرار دهند تا همه با هم با دامن زدن به صداهای متفاوت در خصوص این موضوعات بنیادی به خلق واقعیت بیرونی این ایده ها و عینیت یافتن آن ها در جامعه کنیم و با خلق روایت ها و واژگان جدید، جهان خود را دگرگونه سازیم که همگی می دانیم " ما در این جهان تکیه گاهی جز یکدیگر نداریم و تنها عشق و پیوندهای انسانی- اخلاقی ست که می تواند ما را به خلق ایده و واقعیت نجات جمعی و همبستگی ملی امیدوار سازد".
مذاکرات امروزه و نرمش ترامپ با رژیمی که خودش را شبیه عزرائیل آن نشان میداد یک نشانهی دیگر از عادت دخیل بستن به ضریح است. عادتی که در عمق روان جا خوش کرده و در رفتار بیرونی صرفا ظاهرش را تغییر میدهد. ترامپ هم به دنبال شوهای پوپولیستی خاص خودش در قامت یک مصلح جهانی به نمایش حلال مشکلات بودنش ادامه میدهد و از رفتارش با رژیم معلوم است که نه طبق برنامهای مشخص بلکه برای محبوبیت شخصیاش به دنبال نشان دادن چهرهی خاصی از خودش است و ظاهرا رژیم از این نقطهضعف او برای بقا استفاده میکند. ولی اگر توافقی اتفاق بیفتد چه؟ معضل رژیم به قدری کلان است که حتی با یک توافق هم نمیتوان به آینده دلخوش بود. چون اساسا ساختارهای رژیم چنان فاسد و چنان مافیایی شدهاند که درهای دلار و نفت بیشتر به روی مافیاها و منافع گروهی باز میشود نه مردم. ساختارهایی که دیگر قابلیت بازسازی ندارند چون هر کدام دارای یک "صاحب" هستند و آن صاحب نه یک نفر بلکه یک شبکهی رانتی عظیم از خانوادهها و رابطهایشان است. کافی است فکر کنید که چرا برجام نتوانست منشا اثر باشد و چقدر تلاش شد تا ابتدا از داخل و نه خارج متلاشی شود. دلبستن به مذاکرات حتی در صورت توافق صرفا به اتلاف وقت، سرخوردگی جمعی، فرسودگی بیشتر و ناامیدی بیشتر ختم میشود. رژیم با تن دادن به مذاکره با قاتل بزرگترین چهرهاش نشان داد ارزشها و معیارهایش صرفا نمایشیاند و در لحظهی خطر بقا تمام ارزشهایش را قربانی میکند. این یعنی با جماعتی فاقد معیار و ارزش و استاندارد خاصی روبرو هستیم که منافع قدرت نقش اصلی را در تصمیمگیریهایشان دارد و اگر کار مثبتی هم انجام دهد فقط به این قصد خواهد بود. فساد ساختاری باعث میشود بازگشت پول به کشور خرج پروژههای نمایشی، رانت و سرکوب و بازسازی گروههای نیابتی شود، این حماقتی است که ترامپ این روزها انجام میدهد و به خاطر همین حماقت بایدن را سرزنش میکند! هیچ اصلاحی و هیچ تحولی جز از طریق فشار از پایین و از سمت مردم و جامعهی مدنی در کار نخواهد بود. پول بیشتر به خودکامگی رژیم دامن میزند نه اینکه مهارش کند. در صورتی که موفق شوند با توافق به مشروعیت خارجی برسند، صدای سرکوبها و اعدامها به خارج نخواهد رسید و مشابه دوران حسن روحانی با ساکت کردن مردم به اسم تلاش برای بهبود اوضاع فاجعههای دی ۹۶ و آبان ۹۸ رقم خواهد خورد و دستشان برای سرکوب بازتر میشود. اگر فشار جامعه از داخل برداشته شود و مردم پشت مبارزان را خالی کنند و در ازای سرکوبشان سکوت کنند، روزهای دیگر وقتی شرایط وارونه شد چه کسی از حقوقشان دفاع خواهد کرد؟ حتی اگر فکر میکنید شرایط بهتر میشود، خب با شرایط بهتر مبارزه کنیم! بیایید با آگاهی، برنامهریزی، مسئولیتپذیری (نه دخیل بستن)، به توانمندسازی خودمان بپردازیم و با عمل جمعی و همبستگی از دلخوش کردن به سیاستهای وصلهپینهای و با غرض سیاسی به آیندهای برای آبادی ایران، آیندهی نسلها و فرزندان، توسعهی اصیل و روابط سازنده و آزاد با جهان و کشوری آزاد فکر کنیم.
@rezayaghoubipublic
23.03.202518:31
رفتارهای قومگرایانه و نژادپرستانه درواقع واکنشی است به همبستگی بزرگی که از جشنهای نوروزی حاصل شد و به سرعت اکثر شهرها را در بر گرفت. همبستگی ما پایه و بنیاد حرکتهای جمعی و آزادیخواهانه است و هیچ تعجبی ندارد که رژیم با انواع حیلهها و ترفندها مشغول تخریب آن شود. از آنجا که دیگر نمیتوانند به نام ارزشهای دینی آزادیخواهان را سرکوب کنند و مردم را به جان هم بیندازند، نزاعهای قومی و نژادی را علم میکنند تا هیچوقت شاهد اتحاد و همبستگی ما نباشند. بهترین کار این است که مراقب باشیم به اسم قومیت، هویت و هر جزم و تعصب دیگری ما را به دام نکشانند. وقتی یک سیستم جزمگرا دیگر نمیتواند برای سرکوب بر جزمهای قبلی تکیه کند، جزمهای تازهای را جایگزین میکند و با گروههای فشار تقویتشان میکند. به نقش والای "خرد" در فرهنگ ما توجه کنید. خرد چیزی از جنس هوش است. انسان با هوش انسانی است که مدام در حال بازنگری، بازاندیشی، تفکر و آزمایش است و به هیچ جزمی تکیه ندارد که آلت دست مستبدان و خودکامگان شود. استبداد هم هیچ سرمایهای بجز جزم و تعصب ندارد، چه در قالب دین، چه امور غیردینی. پایهی استبداد زمانی سست میشود که افراد یک جامعه بر خرد و هوش و شعور انسانی متکی باشند نه بر اصول جزمی و صُلب. قصد آنها ایجاد شکاف است و شکاف سرچشمهای ندارد جز پافشاری بر اصول دگم و خشکاندیشانه و تعصبهای نابخردانه.
@rezayaghoubipublic
16.04.202518:20
موج کنونی ناسیونالیسم ایرانی در واقع واکنشی است به حکومت اسلامی. این "واکنش" علیه سیستم و ارزشهایی است که ایران را یک هویت مذهبی در نظر میگیرد که باید منابع و منافعش در راه اسلام خرج شود و باعث شده مردم احساس بیوطنی کنند. منافع ملی پایمال میشود و تریبونهای رژیم تهدیدها علیه خود را تهدید علیه ایران جلوه میدهند. در مقابل، "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" واکنشی به پایمال شدن منافع ملی یا متعلق دانستن منابع کشور به "جهان تشیع" است. آن کنش، این واکنش را به دنبال دارد.
اما سوال اینجاست که چرا واکنش به رژیم اسلامی یک واکنش ناسیونالیستی است نه یک واکنش دموکراتیک؟ آیا به خاطر اینکه ناسیونالیسم با دموکراسی جمعشدنی نیست؟ خیر. میشود هم به نوعی ملیگرایی باور داشت و هم به دموکراسی. علتش چیز دیگری است: فقدان سنت دموکراتیک باعث شده مردم تجربهی اصیلی از آزادیهای کشورهای دموکراتیک و کارکرد و فوایدشان نداشته باشند و به همین دلیل گزینهی دموکراتیک به صورت یک گزینهی واضح و روشن جلوه نمیکند.
این فقدان درک تجربی به کمک عوامفریبان و انحصارگرایان میآید. کمک میکند هر چیز ناروایی را به دموکراسی نسبت بدهند یا حتی بدترین گزینه جلوهاش دهند. به این فکر کنید که آیا میتوانند همین مطالب سطحی دربارهی دموکراسی را به یک شهروند غربی بگویند؟ آنها از این راه وارد میشوند که دموکراسی را یا نوعی هرج و مرج جلوه دهند یا گزینهای بسیار عالی که ما شایستگیاش را نداریم و به قول روسو شایستهی جمعی از خدایان است.
دشمنی آنها با دموکراسی به این دلیل واضح است: دموکراسی با جزمگرایی سازگار نیست و هر استبدادی برای برپایی نیاز به جزمهایی دارد که به عنوان بنیان و پشتوانهاش عمل کنند. نمونهی بارزش "سایهی خدا" بودن پادشاهان سنتی ما است. جزم امروزین این است که فقط یک نفر میتواند موجودیت ایران را حفظ کند و توسعه دهد. اما باید گفت سالها رژیمی که از ایران چیزی باقی نگذاشته چه کسی تمامیت آن را حفظ کرده جز علاقه و میهندوستی خود مردم؟ همین میهندوستی شرط لازم دموکراسی است که افراد را به مشارکت در سرنوشت خودشان که رقم زدن سرنوشت کشورشان نیز هست، وامیدارد. مشکل این جماعت با دموکراسی از سر عشق به میهن نیست، از سر دشمنی دموکراسی با جزمهایشان است.
@rezayaghoubipublic
13.04.202516:20
فرهنگ چاپلوسی فقط زمانی از جامعه ریشهکن میشود که "تمرکز قدرت" و "استبداد" ریشهکن شود. فقط "برابری" و "آزادی" انسانها را به استقلال فردی میرساند و به جای التماس مستبدان آنها را به تلاش و ابتکار خودشان وابسته میکند. رشد قوای اخلاقی و ابتکار فرد هم از اینجا آغاز میشود. "حقوق فردی" ابتکاری بود که با نجات دادن و محافظت از جان و مال و آزادی افراد در مقابل خودکامگان، امکان زندگی مستقل و سروری شخص بر سرنوشت خود را فراهم کرد. تا مدت زیادی لیبرالها بر همین اساس با خدمات دولتی مخالف بودند که مبادا افراد طفیلی دولت شوند و فرهنگ وابستگی و چاپلوسی به دولت دوباره باب شود. حقوق فردی برای بخشیدن جایگاه اربابی و اشرافی به تمام افراد بود تا همه برابر و حاکم خود باشند. «بزرگترین خطر برای آزادی، وابستگی انسان به قدرتهای بیرونی است؛ استقلال حقیقی فرد تنها زمانی به دست میآید که او بر ذهن و اراده خویش حاکم باشد و از تسلط دیگران آزاد شود.» جان استوارت میل، از کتاب "درباره آزادی".
@rezayaghoubipublic
11.04.202515:35
شکافی که بین اکثر کنشگران با اهالی اندیشه وجود دارد به اندازهی شکافی است که "تصور میشود" بین اندیشه و عمل وجود دارد. اما این تصور اشتباه است. خود اندیشه یک عمل است. یکی از بیشمار کنشهای انسانی است نه چیزی که در عالم ذهن (عالمی که "تصور میشود" از جهان واقعی جداست) اتفاق میافتد. باید این شکاف را پر کرد. "کنش" نمیتواند فاقد "ارزش" باشد. مگر اینکه کنشگر خودش را یکی از سربازان بینام و نشانی تصور کند که قرنها پیش در جنگهایی برای دیگران جانفشانی میکردند. اما یک مبارز آزادیخواه کنشهایش را با ارزشهای آزادیخواهانهاش مرتبط میکند. به این شکل میتوان بین اهالی اندیشه و کنشگران و بعد تودهی مردم و افراد و گروهها یک ارتباط "انداموار" هرچند متکثر ایجاد کرد. توقعی که از کنشگران و مبارزان میرود این نیست که یک شخص یا یک جناح و حزب و دستهی خاص را تبلیغ کنند، توقع این است که "ارزشها" را تبلیغ کنند. در نهایت همین ارزشها است که منجر به ایجاد رشتههای پیوند بین گروهها میشود و آنها را از پراکندگی خارج میکند نه افراد کاریزماتیک. بسیار واضح است که توسل به کاریزما تا این لحظه عامل اصلی واگرایی بوده است.
مردان و زنان نه برای حکومت کردن بر دیگران بلکه برای جلوگیری از اینکه مورد سوءحکومت قرار بگیرند به حقوق و آزادی سیاسی محتاجاند. برای افراد بشر مفید است که زنجیرها را از دست و پای خود بردارند حتی اگر نخواهند راه بروند.
جان استوارت میل، از کتاب "حکومت انتخابی"، نشر نی، ص۲۰۷.
جشنهای نوروزی منجر به حس نوعدوستی و بعد همبستگی اصیل و ریشهدار میشود رضا یعقوبی
اهمیت جشنهای نوروزی در مبارزات به این دلیل است که جمع شدن و حرکت جمعی و گرد هم آمدن را تبدیل به عادت میکنند که این هم منجر به حس نوعدوستی و بعد همبستگی اصیل و ریشهدار میشود. عادت جمع شدن و گرد هم آمدن بعدا باعث میشود جمعیتها در مناسبات سیاسی دیگر و مبارزات، راحتتر و با سرعت بیشتری شکل بگیرند. به همین دلیل نباید در این مرحله سخت گرفته که چرا محدود به شادی است. دیدیم که همین حرکت باعث شد در شهرهای دیگر هم گرد هم آمدن شایع شود و حکومت را ترساند.
ویدیو از جشن نوروزی ایلام
@Hosseinronaghi
19.04.202516:04
اگر درک ما از همبستگی، یک درک "سطحی و مکانیکی" است و انتظار داریم افراد بدون هیچ پرسشی در کنار هم قرار بگیرند و مبارزه کنند، با گزینهی خطرناکی روبرو هستیم. این شکل از همبستگی "بیریشه" به ایجاد یک توده میانجامد و تودهها فاقد ثبات روانی و نظم و هدفاند. همبستگی مکانیکی (کاذب) به قول دیویی منجر به فاجعه میشود چون تحریکپذیری روانی تودهها باعث میشود به هر سمتی حتی به سمت ویرانی حرکت کنند. اما همبستگی "بنیادی و ریشهدار" از همبستگی "اخلاقی و فکری" ناشی میشود و به جنبشهای استوار و هدفمند میانجامد. درک سطحی از همبستگی یعنی فراموش کردن بنیانها و ارزشهایی که برای ایجاد ساختارهای سالم ضروریاند و دعوت مردم به حرکتهای کور و ویرانگر.
@rezayaghoubipublic
03.04.202521:50
آزادی در هر زمان و مکانی نسبت به موانع و نیروهای سرکوبگر موجود تعریف میشود و اگر امروزه حقوق و آزادیهای اساسی به اسم زیادهخواهی نادیده گرفته شوند و به استبدادی با آزادیهای سطحی تن داده شود، در آینده موانع دیگری که امروزه به چشم نمیآیند به شکل مطالبهها و سرکوبهای امروزی جدیت پیدا میکنند و به مبارزات دیگری منجر میشوند.
روی کار آوردن یک سیستم نامنعطف و تثبیتشده و تغییرناپذیر به هر بهانه و عنوانی، دعوت دیگری به انقلاب و شورش است.
@rezayaghoubipublic
09.04.202518:37
دوباره همان بازی تکراری: چسباندن افراد به مجاهدین، به اصلاحطلبان، و.. اغلب از اکانتهای امنیتی. آنها از عادتهای فکریِ بهجا مانده از گذشته استفاده میکنند. از این "تصور" که اگر کسی قرار است کاری بکند یعنی قرار است سرور دیگران شود و افکار و عقاید و باورهایش بر همه تحمیل شود. هرچند افکار و عقاید ما در نوشتههایمان درج است نه در افتراها و دروغپراکنیها، اساسا حرکت و جنبش ما برای ایجاد فضایی است که متنوع و متکثر باشد و چیزی که خلق میشود "جمعی" و یک برآیند از ارزشهای اساسیای باشد که زندگی آزاد و دموکراتیک را ممکن میکنند. پس اگر اختلاف نظری با ما وجود دارد، خود این اختلاف نظر تا جایی که قابل سازگاری با ارزشهای اساسی باشد اساسا یکی از شروط جامعهی آزاد است. بنابراین کسی نه ادعای رهبری دارد نه تکصدایی و صرفا عادتها و تصوراتی که از گذشته با ما مانده، دستاویز تخریبکنندگان است تا نشان دهند حمایت از یک فرد یعنی پیروی و تقلید کورکورانه از او و این دقیقا چیزی است که ما میخواهیم ویرانش کنیم. ما به دنبال ایجاد "فضا" هستیم. این جمله کاملا واضح است. راهی برای ایجاد و بروز صداهای مختلف و متنوع و گروهها و فعالیتها.
@rezayaghoubipublic
28.03.202516:25
دموکراسی یگانه ضامن تمامیت ارضی
وقتی ملتسازی بر اساس یک هویت ایستا مثل نژاد یا مذهب انجام بگیرد مثل ارهای است که دستهی خودش را میبُرد. چون ماهیت طردکنندهی آن هویت صُلب نمیتواند به عنوان یک عامل همگرا عمل کند بلکه واگرایی به بار میآورد. در نتیجه تجزیهطلبی محصول سختگیری در تحمیل ارزشهای یک هویت خاص بر تمام شهروندان است. اما وقتی "ملت سیاسی" متشکل از جمع شهروندانی باشد که به خاطر منافع مشترک و حقوق اساسیشان حول هم متحد شدهاند و با ابزارهای دموکراتیک میتوانند حقوق و منافعشان را تامین کنند، به جای گرایشهای تجزیهطلبانه، همگرایی و وحدت و همبستگی ایجاد میشود. پس اگر نگران تجزیهایم باید از تعصبهای نابخردانه بیشتر بترسیم تا از اقوام. چون عدم ظرفیت همگرایی به خاطر وجود یک گفتمان طردکننده و نابردبار است که به تفرقه دامن میزند، چه نژاد باشد چه امت.
اگر میخواهیم ایران آینده متحد و یکپارچه بماند چارهای بجز دموکراسی نداریم. با این توضیحات دموکراسی یگانه چاره و راه حلی است که ضامن تمامیت ارضی میشود و با مشارکت همگانی و دخالت دادن افراد در شکل دادن به سرنوشتشان آنها را به وطن و امور عمومی و منافع همگانی علاقهمند میکند. ملت مدرن ملتی است که در آن "امر عمومی" معنا پیدا کرده و محوریت دارد و به طور دموکراتیک تعیین میشود. نه اینکه با انحصارگرایی، امر عمومی را در منافع عدهای خاص خلاصه کند و واگرایی ایجاد کند. این یک هشدار به محافل امنیتی هم هست که احتمالا فکر میکنند با گسترش گفتمانهای دگماتیک میتوانند ایران را یکپارچه نگه دارند. کمی به اطرافمان نگاه کنیم کاملا واضح است که درد اصلی و ریشهی تمام مشکلات سیاسی کشورهای منطقه از عراق و سوریه گرفته تا فلسطین و ترکیه، فرقهگرایی و قبیلهگرایی و قومگرایی و ناسیونالیسم افراطی است و مذاهب و اقوام نتوانستهاند یک امر عمومی بر اساس منافع مشترک سرزمین و مردمشان شکل دهند و یک زیست مسالمتآمیز و انسانی و مدرن و دموکراتیک پیدا کنند.
عوامفریبان دموکراسی را عامل آشوب و تفرقه و پراکندگی معرفی میکنند اما این ذات زورگویی و تعصب قومی و نژادی و مذهبی است که چون هیچ اهمیتی به تکثر و مشارکت نمیدهد راه را برای گزینههای تجزیهطلبانه باز میکند. آنها مسئله را وارونه جلوه میدهند تا نفع خود را پیش ببرند اما دقیقا رویکرد خودشان عامل واگرایی و خطر تجزیهطلبی است.
@rezayaghoubipublic
29.03.202516:26
اجازه ندهید نگاهتان را محدود به حداقلها و چیزهای سطحی و پیش پا افتاده کنند. بزرگ فکر کنید تا به چیزهای بزرگ برسید. ملتی که افقهای بلندی پیش روی خود ترسیم نکند و قانع به کمترینها باشد، هیچوقت به عظمت و پیشرفت نمیرسد. بزرگ فکر کنید. ما ملتی میخواهیم که در آن نه تنها خبری از سرکوب نباشد بلکه ظرفیتها و تواناییهای افراد شکوفا شود و جامعه را با نبوغ و تلاش و پشتکار به جامعهای غنی، مرفه، خلاق و پیشرو بدل کنند. نهایت آرمان ما را یک رفاه حداقلی نشان میدهند اما این حداقلها کاری نیست که یک کشور دموکراتیک نتواند از پس آن بربیاید. بلکه باید به فراتر از اینها دست پیدا کند و برای این کار هیچ راهی بجز آزادی وجود ندارد که پتانسیلهای افراد را بدون مانع آزاد میکند و به رشد میانجامد.
مذاکرات امروزه و نرمش ترامپ با رژیمی که خودش را شبیه عزرائیل آن نشان میداد یک نشانهی دیگر از عادت دخیل بستن به ضریح است. عادتی که در عمق روان جا خوش کرده و در رفتار بیرونی صرفا ظاهرش را تغییر میدهد. ترامپ هم به دنبال شوهای پوپولیستی خاص خودش در قامت یک مصلح جهانی به نمایش حلال مشکلات بودنش ادامه میدهد و از رفتارش با رژیم معلوم است که نه طبق برنامهای مشخص بلکه برای محبوبیت شخصیاش به دنبال نشان دادن چهرهی خاصی از خودش است و ظاهرا رژیم از این نقطهضعف او برای بقا استفاده میکند. ولی اگر توافقی اتفاق بیفتد چه؟ معضل رژیم به قدری کلان است که حتی با یک توافق هم نمیتوان به آینده دلخوش بود. چون اساسا ساختارهای رژیم چنان فاسد و چنان مافیایی شدهاند که درهای دلار و نفت بیشتر به روی مافیاها و منافع گروهی باز میشود نه مردم. ساختارهایی که دیگر قابلیت بازسازی ندارند چون هر کدام دارای یک "صاحب" هستند و آن صاحب نه یک نفر بلکه یک شبکهی رانتی عظیم از خانوادهها و رابطهایشان است. کافی است فکر کنید که چرا برجام نتوانست منشا اثر باشد و چقدر تلاش شد تا ابتدا از داخل و نه خارج متلاشی شود. دلبستن به مذاکرات حتی در صورت توافق صرفا به اتلاف وقت، سرخوردگی جمعی، فرسودگی بیشتر و ناامیدی بیشتر ختم میشود. رژیم با تن دادن به مذاکره با قاتل بزرگترین چهرهاش نشان داد ارزشها و معیارهایش صرفا نمایشیاند و در لحظهی خطر بقا تمام ارزشهایش را قربانی میکند. این یعنی با جماعتی فاقد معیار و ارزش و استاندارد خاصی روبرو هستیم که منافع قدرت نقش اصلی را در تصمیمگیریهایشان دارد و اگر کار مثبتی هم انجام دهد فقط به این قصد خواهد بود. فساد ساختاری باعث میشود بازگشت پول به کشور خرج پروژههای نمایشی، رانت و سرکوب و بازسازی گروههای نیابتی شود، این حماقتی است که ترامپ این روزها انجام میدهد و به خاطر همین حماقت بایدن را سرزنش میکند! هیچ اصلاحی و هیچ تحولی جز از طریق فشار از پایین و از سمت مردم و جامعهی مدنی در کار نخواهد بود. پول بیشتر به خودکامگی رژیم دامن میزند نه اینکه مهارش کند. در صورتی که موفق شوند با توافق به مشروعیت خارجی برسند، صدای سرکوبها و اعدامها به خارج نخواهد رسید و مشابه دوران حسن روحانی با ساکت کردن مردم به اسم تلاش برای بهبود اوضاع فاجعههای دی ۹۶ و آبان ۹۸ رقم خواهد خورد و دستشان برای سرکوب بازتر میشود. اگر فشار جامعه از داخل برداشته شود و مردم پشت مبارزان را خالی کنند و در ازای سرکوبشان سکوت کنند، روزهای دیگر وقتی شرایط وارونه شد چه کسی از حقوقشان دفاع خواهد کرد؟ حتی اگر فکر میکنید شرایط بهتر میشود، خب با شرایط بهتر مبارزه کنیم! بیایید با آگاهی، برنامهریزی، مسئولیتپذیری (نه دخیل بستن)، به توانمندسازی خودمان بپردازیم و با عمل جمعی و همبستگی از دلخوش کردن به سیاستهای وصلهپینهای و با غرض سیاسی به آیندهای برای آبادی ایران، آیندهی نسلها و فرزندان، توسعهی اصیل و روابط سازنده و آزاد با جهان و کشوری آزاد فکر کنیم.
مردم ضامن آزادی خود هستند، و تنها زمانی آن را از دست میدهند که خودشان بیتفاوت یا فاسد شوند.
توماس جفرسون نامه به جیمز مونرو، ۱۷۸۵
19.04.202516:04
اگر درک ما از همبستگی، یک درک "سطحی و مکانیکی" است و انتظار داریم افراد بدون هیچ پرسشی در کنار هم قرار بگیرند و مبارزه کنند، با گزینهی خطرناکی روبرو هستیم. این شکل از همبستگی "بیریشه" به ایجاد یک توده میانجامد و تودهها فاقد ثبات روانی و نظم و هدفاند. همبستگی مکانیکی (کاذب) به قول دیویی منجر به فاجعه میشود چون تحریکپذیری روانی تودهها باعث میشود به هر سمتی حتی به سمت ویرانی حرکت کنند. اما همبستگی "بنیادی و ریشهدار" از همبستگی "اخلاقی و فکری" ناشی میشود و به جنبشهای استوار و هدفمند میانجامد. درک سطحی از همبستگی یعنی فراموش کردن بنیانها و ارزشهایی که برای ایجاد ساختارهای سالم ضروریاند و دعوت مردم به حرکتهای کور و ویرانگر.
@rezayaghoubipublic
16.04.202518:20
موج کنونی ناسیونالیسم ایرانی در واقع واکنشی است به حکومت اسلامی. این "واکنش" علیه سیستم و ارزشهایی است که ایران را یک هویت مذهبی در نظر میگیرد که باید منابع و منافعش در راه اسلام خرج شود و باعث شده مردم احساس بیوطنی کنند. منافع ملی پایمال میشود و تریبونهای رژیم تهدیدها علیه خود را تهدید علیه ایران جلوه میدهند. در مقابل، "نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران" واکنشی به پایمال شدن منافع ملی یا متعلق دانستن منابع کشور به "جهان تشیع" است. آن کنش، این واکنش را به دنبال دارد.
اما سوال اینجاست که چرا واکنش به رژیم اسلامی یک واکنش ناسیونالیستی است نه یک واکنش دموکراتیک؟ آیا به خاطر اینکه ناسیونالیسم با دموکراسی جمعشدنی نیست؟ خیر. میشود هم به نوعی ملیگرایی باور داشت و هم به دموکراسی. علتش چیز دیگری است: فقدان سنت دموکراتیک باعث شده مردم تجربهی اصیلی از آزادیهای کشورهای دموکراتیک و کارکرد و فوایدشان نداشته باشند و به همین دلیل گزینهی دموکراتیک به صورت یک گزینهی واضح و روشن جلوه نمیکند.
این فقدان درک تجربی به کمک عوامفریبان و انحصارگرایان میآید. کمک میکند هر چیز ناروایی را به دموکراسی نسبت بدهند یا حتی بدترین گزینه جلوهاش دهند. به این فکر کنید که آیا میتوانند همین مطالب سطحی دربارهی دموکراسی را به یک شهروند غربی بگویند؟ آنها از این راه وارد میشوند که دموکراسی را یا نوعی هرج و مرج جلوه دهند یا گزینهای بسیار عالی که ما شایستگیاش را نداریم و به قول روسو شایستهی جمعی از خدایان است.
دشمنی آنها با دموکراسی به این دلیل واضح است: دموکراسی با جزمگرایی سازگار نیست و هر استبدادی برای برپایی نیاز به جزمهایی دارد که به عنوان بنیان و پشتوانهاش عمل کنند. نمونهی بارزش "سایهی خدا" بودن پادشاهان سنتی ما است. جزم امروزین این است که فقط یک نفر میتواند موجودیت ایران را حفظ کند و توسعه دهد. اما باید گفت سالها رژیمی که از ایران چیزی باقی نگذاشته چه کسی تمامیت آن را حفظ کرده جز علاقه و میهندوستی خود مردم؟ همین میهندوستی شرط لازم دموکراسی است که افراد را به مشارکت در سرنوشت خودشان که رقم زدن سرنوشت کشورشان نیز هست، وامیدارد. مشکل این جماعت با دموکراسی از سر عشق به میهن نیست، از سر دشمنی دموکراسی با جزمهایشان است.
فرهنگ چاپلوسی فقط زمانی از جامعه ریشهکن میشود که "تمرکز قدرت" و "استبداد" ریشهکن شود. فقط "برابری" و "آزادی" انسانها را به استقلال فردی میرساند و به جای التماس مستبدان آنها را به تلاش و ابتکار خودشان وابسته میکند. رشد قوای اخلاقی و ابتکار فرد هم از اینجا آغاز میشود. "حقوق فردی" ابتکاری بود که با نجات دادن و محافظت از جان و مال و آزادی افراد در مقابل خودکامگان، امکان زندگی مستقل و سروری شخص بر سرنوشت خود را فراهم کرد. تا مدت زیادی لیبرالها بر همین اساس با خدمات دولتی مخالف بودند که مبادا افراد طفیلی دولت شوند و فرهنگ وابستگی و چاپلوسی به دولت دوباره باب شود. حقوق فردی برای بخشیدن جایگاه اربابی و اشرافی به تمام افراد بود تا همه برابر و حاکم خود باشند. «بزرگترین خطر برای آزادی، وابستگی انسان به قدرتهای بیرونی است؛ استقلال حقیقی فرد تنها زمانی به دست میآید که او بر ذهن و اراده خویش حاکم باشد و از تسلط دیگران آزاد شود.» جان استوارت میل، از کتاب "درباره آزادی".
@rezayaghoubipublic
11.04.202515:35
شکافی که بین اکثر کنشگران با اهالی اندیشه وجود دارد به اندازهی شکافی است که "تصور میشود" بین اندیشه و عمل وجود دارد. اما این تصور اشتباه است. خود اندیشه یک عمل است. یکی از بیشمار کنشهای انسانی است نه چیزی که در عالم ذهن (عالمی که "تصور میشود" از جهان واقعی جداست) اتفاق میافتد. باید این شکاف را پر کرد. "کنش" نمیتواند فاقد "ارزش" باشد. مگر اینکه کنشگر خودش را یکی از سربازان بینام و نشانی تصور کند که قرنها پیش در جنگهایی برای دیگران جانفشانی میکردند. اما یک مبارز آزادیخواه کنشهایش را با ارزشهای آزادیخواهانهاش مرتبط میکند. به این شکل میتوان بین اهالی اندیشه و کنشگران و بعد تودهی مردم و افراد و گروهها یک ارتباط "انداموار" هرچند متکثر ایجاد کرد. توقعی که از کنشگران و مبارزان میرود این نیست که یک شخص یا یک جناح و حزب و دستهی خاص را تبلیغ کنند، توقع این است که "ارزشها" را تبلیغ کنند. در نهایت همین ارزشها است که منجر به ایجاد رشتههای پیوند بین گروهها میشود و آنها را از پراکندگی خارج میکند نه افراد کاریزماتیک. بسیار واضح است که توسل به کاریزما تا این لحظه عامل اصلی واگرایی بوده است.
@rezayaghoubipublic
09.04.202519:20
ایجاد فضا یعنی وقتی کسی صدایش را بلند میکند، دیگری هم صدایش را بلند کند. وقتی کسی صدا میشود دیگران هم صدا شوند. وقتی کسی فریاد میشود دیگران هم فریاد شوند. وقتی سلسلهی حمایتها و همافزاییها به درجهی خاصی رسید، یک جنبش ایجاد میشود. فضا ایجاد کنیم یعنی مانعی را بشکنیم و دیگران هم نیرویی وارد کنند تا موانع شکسته شوند. و چه اشکالی دارد اگر هر کسی بر اساس نظام ارزشی و افکار و عقاید خودش در این فضا فعال شود و بستر را بزرگتر کند؟ به شرطی که ارزشهای محوری او، آزادیخواهانه و تکثرگرا باشند. ارزشهای نابردبار و صلب متعلق به همین تخریبگرانی هستند که یا مدافع استبدادند یا تکصدایی و میخواهند دیگران را ساکت کنند و در نتیجه فضاها را نابود و بستر را تنگ کنند. به همین دلیل در این حالت کار ما گسترش آزادی است و کار آنها درهم شکستن آزادی.
پس به معنای دیگر، کار ما ایجاد "پیوند" است. وقتی ایجاد فضا یعنی دعوت از دیگران برای بیان و فعالیت، این دعوت به ایجاد پیوند منتهی میشود: فعالان و همکاران و مبارزان و تمام کسانی که "در کنار هم" قرار میگیرند تا در مقام یک نیروی متراکم، سدی را بشکنند و مانعی را برطرف کنند. این یعنی گسترش همبستگی و پایهریزی یک جامعهی دموکراتیک. اما کار آن نابردباران و تکصداییطلبان پراکنده کردن این نیروی متراکم و بریدن پیوندها و ایجاد انزوا است. به همین دلیل نیاز بود که با آنها اتمام حجت میشد. اکنون مسیر روشن است و راه ما آزادی است. راه شما چیست؟
@rezayaghoubipublic
09.04.202518:37
دوباره همان بازی تکراری: چسباندن افراد به مجاهدین، به اصلاحطلبان، و.. اغلب از اکانتهای امنیتی. آنها از عادتهای فکریِ بهجا مانده از گذشته استفاده میکنند. از این "تصور" که اگر کسی قرار است کاری بکند یعنی قرار است سرور دیگران شود و افکار و عقاید و باورهایش بر همه تحمیل شود. هرچند افکار و عقاید ما در نوشتههایمان درج است نه در افتراها و دروغپراکنیها، اساسا حرکت و جنبش ما برای ایجاد فضایی است که متنوع و متکثر باشد و چیزی که خلق میشود "جمعی" و یک برآیند از ارزشهای اساسیای باشد که زندگی آزاد و دموکراتیک را ممکن میکنند. پس اگر اختلاف نظری با ما وجود دارد، خود این اختلاف نظر تا جایی که قابل سازگاری با ارزشهای اساسی باشد اساسا یکی از شروط جامعهی آزاد است. بنابراین کسی نه ادعای رهبری دارد نه تکصدایی و صرفا عادتها و تصوراتی که از گذشته با ما مانده، دستاویز تخریبکنندگان است تا نشان دهند حمایت از یک فرد یعنی پیروی و تقلید کورکورانه از او و این دقیقا چیزی است که ما میخواهیم ویرانش کنیم. ما به دنبال ایجاد "فضا" هستیم. این جمله کاملا واضح است. راهی برای ایجاد و بروز صداهای مختلف و متنوع و گروهها و فعالیتها.
فراخوان دعوت به گفتگو درباره ضرورت آزادی خواهی، دموکراسی خواهی، عقلانیت، تفاوت پذیری و انسان محوری برای ایران آینده
از همه دوستان اهل فرهنگ و اندیشه اعم از دوستان تحصیل کرده علوم انسانی یا غیر علوم انسانی، اهالی ادبیات و هنر، سینما،شعر،... که باور به ضرورت عقلانیت، انسان محوری،تفاوت پذیری، آزادیخواهی و دموکراسی برای ایران آینده و آینده ایران دارند، دعوت میکنم دیدگاه های خود را از یک جمله گرفته تا یک نوشتار کوتاه تا یک نوشتار بلند را در صفحات خود منتشر کرده و در اشتراک با این صفحه قرار دهند تا همه با هم با دامن زدن به صداهای متفاوت در خصوص این موضوعات بنیادی به خلق واقعیت بیرونی این ایده ها و عینیت یافتن آن ها در جامعه کنیم و با خلق روایت ها و واژگان جدید، جهان خود را دگرگونه سازیم که همگی می دانیم " ما در این جهان تکیه گاهی جز یکدیگر نداریم و تنها عشق و پیوندهای انسانی- اخلاقی ست که می تواند ما را به خلق ایده و واقعیت نجات جمعی و همبستگی ملی امیدوار سازد".
مردان و زنان نه برای حکومت کردن بر دیگران بلکه برای جلوگیری از اینکه مورد سوءحکومت قرار بگیرند به حقوق و آزادی سیاسی محتاجاند. برای افراد بشر مفید است که زنجیرها را از دست و پای خود بردارند حتی اگر نخواهند راه بروند.
جان استوارت میل، از کتاب "حکومت انتخابی"، نشر نی، ص۲۰۷.
05.04.202519:29
کار نیروهای سیاسی با کاری که نیروهای فکری میکنند تفاوت اساسی دارد. نیروی سیاسی در میدانی قرار دارد که محل تنازع و تضاد و مناقشه است و برنده کسی است که بتواند به شکل سازگاری بین این نیروها پیوند برقرار کند و با توجه به ارزشهایی که پذیرفته است با نیروهای دیگر تعامل کند و نیروی منسجمتری ایجاد کند. اگر امکانش وجود داشته باشد برای نیروی سیاسی بهتر است که به اجماع و تفاهم برسد و وقتی راهی بجز مبارزه نداشته باشد راه رو در رویی مستقیم را در پیش میگیرد.
کار نیروی فکری دامن زدن به پرسشها، دعوت به پرسشگری و نقد و کاوش و بازنگری و چون و چرا است تا ارزشهایی که وارد میدان سیاسی میشوند و توسط کنشگران پذیرفته میشوند، ارزشهایی بازسنجیشده و نقدشده و با پشتوانه باشند. نیروی فکری در میدانی قرار دارد که اصلا قصد پایان دادن به مناقشات را ندارد. توقف پرسش و نقد و بحث، مرگ اندیشه و خردورزی است. نیروی فکری با ایدهها سر و کار دارد و ایدهها را به هر شکلی میتوان پذیرفت جز به شکل سربسته و کورکورانه. تعطیل بحث یعنی تولد تعصب و پیروی کورکورانه.
شاید تقاضای صلح بین نیروهای سیاسی معقول باشد اما صلح بین ایدهها یعنی تعطیل شدن قوای عقلی جامعه. ایدهها نمیتوانند به صرف مطرح شدن پذیرفته شوند چون پاسخی به پرسش "چه باید کرد"اند. پس باید با جدیت تمام واکاوی و نقد شوند و با ایدههای دیگر مقایسه شوند تا بهترین راه حل پیدا شود. هراس استبدادطلبان از آگاهی از همین جا میآید: مقایسه و نقد و سنجش ایدهها کاستیها را افشا میکند و به ایدههای بهتر مجال بالیدن میدهد. اصطلاح "بازار ایدهها" بر چنین چیزی دلالت دارد. بسیاری از گردهماییهای جهانی که خروجیشان قطعنامه و تصمیمات بینالمللی نیست، برپایی بازار ایدهها هستند تا ایدههای مطرحشده در رقابت با هم قرار بگیرند و ایدهی بهتر به تصمیمگیری بهتر ختم شود.
خاصیت ایده بودن این است که یا باید کورکورانه پذیرفته شود و تبدیل به جزم شود یا باید نقد و بازبینی شود و توجیه عقلانی پیدا کند. هر بار که به چیزی فکر میکنیم یعنی نمیخواهیم آن را به شکلی نهایی و قطعی بپذیریم، یعنی میخواهیم به تغییر تن بدهیم، وقتی تغییری در کار نباشد اندیشهای هم در کار نیست و بالعکس. اندیشیدن یعنی خطر کردن و هر گاه به چیزی فکر میکنیم به نحوی آن را به خطر انداختهایم. به گفتهی دیویی "کسی که اندیشیدن را آغاز کرده بخشی از جهان را به خطر انداخته است" (تجربه و طبیعت، ص۲۸۲). اگر ما امروز به تغییر نیاز داریم یعنی بیش از همیشه به اندیشیدن نیاز داریم چون باید چیزهای زیادی از جمله ریشههای استبداد را به خطر بیندازیم.
آزادی در هر زمان و مکانی نسبت به موانع و نیروهای سرکوبگر موجود تعریف میشود و اگر امروزه حقوق و آزادیهای اساسی به اسم زیادهخواهی نادیده گرفته شوند و به استبدادی با آزادیهای سطحی تن داده شود، در آینده موانع دیگری که امروزه به چشم نمیآیند به شکل مطالبهها و سرکوبهای امروزی جدیت پیدا میکنند و به مبارزات دیگری منجر میشوند.
روی کار آوردن یک سیستم نامنعطف و تثبیتشده و تغییرناپذیر به هر بهانه و عنوانی، دعوت دیگری به انقلاب و شورش است.