Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
بیگانه avatar

بیگانه

این یه کتاب زنده از اتوبایوگرافی منه و هیچ ربطی به کتاب آلبرکامو نداره.
گاهی اگر خوب بودم بذار ایده شم، اگر بد بودم لقمان شو.
شناس @nnkskhnmg
لینک‌های مرتبط با من: https://zil.ink/nira
اینستای من: nikally.me
TGlist रेटिंग
0
0
प्रकारसार्वजनिक
सत्यापन
असत्यापित
विश्वसनीयता
अविश्वसनीय
स्थान
भाषाअन्य
चैनल निर्माण की तिथिFeb 13, 2023
TGlist में जोड़ा गया
Oct 31, 2024

समूह "بیگانه" में नवीनतम पोस्ट

احساس می‌کنم در زندگیم، دست کم برای مدتی، به فیگور پرستار نیاز دارم.
من جای ننش بودم می‌گفتم منم خیلی چیزا تو این دنیا می‌خوام. خب؟
اگر دنبال یکی هستید که بهتون بگه چیکار کنید و چیکار نکنید باید دنبال روان‌شناس بگردید نه انسان‌شناس.
این چشم‌ها دست نداره؟
- چشم‌ها و چیزهای دیگر
تجربه‌ی کار در رستوران
احساس کردم داشتن این تجربه توی زندگیم مهمه. وقتی فرصتش پیش اومد، بهش نه نگفتم. قبل از اینکه انجامش بدم از تجربه‌ی بقیه پرسیدم و یکی بهم گفت: اون‌ها برای خوش‌گذرونی و آرامش به اونجا میان، رفتار تو می‌تونه توی این مهم تاثیر بذاره. به این نکته خیلی فکر کردم چون حرف درستیه. وقتی داشتم غذا سرو می‌کردم متوجهش می‌شدم. درعوض روی دیگه‌ی سکه رو هم دیدم. درحین آرامش مشتری‌ها، توی پشت‌صحنه غوغاست. یک تلاش دسته‌جمعی برای اینکه همه‌چیز خوب، اندازه و به موقع باشه. یک هنر جمعی که درنهایت، کسی براش دست نمی‌زنه. وقتی داشتم به این جمله‌ها توی سرم فکر می‌کردم، همزمان چیزی از عمق آزارم می‌داد. این فکت که سرو کردن غذا نوعی مراسم به ارث رسیده از زمان برده‌داریه، راحتم نمی‌ذاشت. احساس کردم این چیزیه که نباید براش دست زد. احساس می‌کردم چیزیه که باید برچیده بشه. نکات زیادی از زمان برده‌داری رو می‌شد توش دید. از جای جدای کسانی که کار می‌کنن و غذا خوردن‌های جدا و یواشکیشون تا تلاش برای رضایت دیگری‌. احساس کردم تنها وقتی این از بین می‌ره که همه آدم‌ها به نوعی شراکتی با قدرتی بالانس شده در این فعل داشته باشن. احساس کردم بعضی چیزها بسیار زیبان و سایدهای زیاد احساسی‌ای با خودشون حمل می‌کنن اما در نهایت، بخش کثیفی درون خودشون به یادگار می‌برن که نمی‌شه با احساسات زیاد و سانتی‌مانتالیسم توجیهش کرد. از این همه توجه به بشقاب غذا و بی‌اهمیتی فعل تغذیه کردن و تقلیلش به صرفا خوردن و مصرف کردن، ناراحت شدم. تغذیه، یک امر پر پیچ و خمه که باید به درستی از قبل چیده بشه. باید همه رو درون خودش جا بده. باید یک همکاری مداوم باشه. یک لذت از زمانی که می‌شه در کنار هم بود. یک ساید فراموش شده.
تمام 🫱🏻‍🫲🏼
شروع
آقا خیلی خوبه که مشخص کردم و دارم نامرتبط‌ترین دایرکت‌های عمرم رو می‌گیرم. چه لذتی در گرفتن وقت و اعصاب دیگری هست؟ واقعا دوست‌دارم بدونم.
بچه‌هایی که توی کانتکست انسان‌شناسی/ مردم‌شناسی هستن و دوست‌دارن یه پروژه کار کنیم، من یه ایده‌ای دارم که برای انجامش نیاز دار به همکار دارم. اگر توی این حوزه هستید و روی یه ریسرچ انسان‌شناسی دیجیتال علاقه دارید، خوشحال می‌شم بهم پیام بدید. @nnkskhnmg
Jannatkhah once said
اگه یه روز تو زندگیم رستوران بزنم، رستورانم رو سبک ایکیا می‌زنم. یه فضای باهم بودن و همکاری اجباری در این جهان این همه تنهایی.
ایده‌های زیادی دارم، وقت‌های‌ کمی و مشکلات دائمی‌ای.
توی تحلیل و دید باز نسبت به شرایطی که داخلش زندگی می‌کنیم خیلی مهمه که شرایط کلی جهان رو درنظر بگیرید و خیلی کلی بدونید کی به کیه و چه اتفاقاتی داره میفته. جهان یه کلاف پیچیده‌است که اگر یه قسمتی ازش کشیده شه، کل قسمت‌هاش دچار کشیدگی می‌شن و در زمونه‌ای که اغلب جاهای این کلاف درحال کشمکشن، برای فهمیدن شرایط باید کل کلاف رو نگاه کرد نه صرفا یه ناحیه ازش رو.

रिकॉर्ड

22.03.202507:08
15.9Kसदस्य
31.10.202423:59
0उद्धरण सूचकांक
24.03.202523:59
3.7Kप्रति पोस्ट औसत दृश्य
06.04.202523:59
3.1Kप्रति विज्ञापन पोस्ट औसत दृश्य
20.01.202523:59
2.45%ER
24.03.202523:59
23.56%ERR

بیگانه के लोकप्रिय पोस्ट

10.04.202518:16
فکر کنم زیباترین آهنگ ایتالیایی عمرم رو پیدا کردم
ترجمه
से पुनः पोस्ट किया:
SUT Twitter avatar
SUT Twitter
فک کنم دیگه همه فهمیدیم چرا سلینا بنی رو انتخاب کرده🦦

«‌‌‌‌Mr.D‌»

@sut_tw
15.04.202520:09
احساس "قدیمی بودن با کسی" خیلی حس ناز و عمیقیه.
11.04.202519:32
یه استندآپ خوب ایرانی دیدم از یه پسر بسیار توانا. پیشنهاد می‌شه.
10.04.202521:04
به خود سخت گرفتن
گاهی به خودم می‌گم اگر چیزهای بزرگی درجهان میخوای باید تلاش‌های سخت هم بکنی و تلاش‌های سخت کردن یعنی به خود سخت گرفتن‌های زیاد. یعنی از کوچیکه شروع کن تا بزرگه. یعنی می‌دونم این سه روز فستیوال یعنی نداشتن آخر هفته و هرروز بیرون بودن و تو تنبلی، اما اگر چیزهای بزرگ می‌خوای، باید از این تعطیلات و تخت و پیژامه بزنی. اگر از این زدی، توی موقعیت‌های بزرگ‌تر هم برای رسیدن، تلاش‌های بزرگ‌تر می‌کنی. و من به جای رفتن توی باشگاه و وزنه زدن برای شکمی تخت داشتن، تلاش می‌کنم روی عضله‌ی اراده و پشتکارم وقت بذارم و تمرین کنم چون یه اراده‌ی قوی از یه شکم تخت مهم‌تره.
07.04.202521:11
برای خوابیدن، تخت نه. تخت سینه یه مرد لازمه.
26.03.202522:21
چطور برات بگم؟ آدم حس‌ می‌کنه. آدم واقعی بودن یا نبودن رو می‌فهمه. آدم پشیمونی پشت عذرخواهی رو میفهمه. اینکه چرا فلان کفش از فلان کفش بهتره رو میفهمه. اینکه فلانی یه ریگی به کفشش هست رو میفهمه. اینکه طرف دورویی می‌کنه رو می‌فهمه. حال بد عزیزش رون زنگ زدن می‌فهمه. اینکه دوستت دارم فقط از روی عادت بوده یا از درون جوشیده رو می‌فهمه. می‌خوام بگم آدم خیلی چیزهارو می‌فهمه بدون اینکه بدونه چطور فهمیده. من که پذیرفتم خیلی چیزها توضیح نمیخواد. آدم می‌فهمتش و همین کافیه.
29.03.202521:54
من این روند رو از ده سالگی شروع کردم دتس وای باقی ارتباطاتم انقدر راحت می‌تونن وقتی مرزها رعایت نمی‌شن کات شن.
06.04.202518:39
05.04.202519:32
رفتن بهتر از موندنه. حتی رفتن بی‌دلیل هم بهتر از موندنه. حتی رفتن یهویی هم بهتر از موندنه. رفتن از همه‌چیز بهتره. چون با رفتن فقط چندتا علامت سوال می‌مونه و فرد اگر روی خودش کار کرده باشه / بکنه، قادر می‌شه از توی چاه علامت سوالا بیاد بیرون اما با موندن؟ یه زخم روزمره. یه اعصاب خورد دائمی. یه دغدغه‌های تقلیل یافته. یه احساس خستگی مداوم. و فرد هرچقدر روی خودش کار کنه و به خودش کمک کنه کافی نیست چون اونی که باعثش شده عین غده سرطانی هنوز چسبیده اونجا و تمام انرژیش رو با ولع می‌مکه. پس کاش بره. بی‌دلیل بره. بی‌حرف شده بره. یهویی هم که شده بره. وقتی فهمید باید بره بره. نمونه.
27.03.202508:59
متاسفانه مطمئنم اگر کسی چیزی رو بخواد، در روابط انسانی، بالاخره راهی براش پیدا می‌کنه. وقتی نشده، یعنی نخواسته.
03.04.202520:09
07.04.202510:02
زن‌ها برای زن‌ها دلبری‌هایی می‌کنن که هرگز برای مردها نمی‌کنن.
30.03.202514:25
چو در دریا افتادی و شنا نمی‌دانی،
مرده شو! تا آب تو را بر سر نهد.
- شمس
14.04.202520:04
یکی از چیزهایی که به سختی یاد گرفتم بعد از مستقل شدن، این بود که اشکالی نداره اگر احساساتت صدا داشته باشن. یاد گرفتم که می‌تونی احساساتت رو تماما بیرون‌ریزی کنی و بخشی از احساساتت، صداهای مربوط به اون احساساتن. یاد گرفتم بلند بلند گریه کنم و بعد از گریه سبک تر بودم. یاد گرفتم وقتی اتفاقی که دوست‌دارم می‌افته می‌تونم دست بزنم و هورا بکشم. یاد گرفتم وقتی بعد از کلی خستگی می‌رم توی تخت تا بخوابم و از میزان راحتی تختم خوشحالم می‌تونم با little noise های بچگونه خوشحالیمو ابراز کنم. یاد گرفتم احساسات صدا دارن و یاد گرفتم می‌شه احساسات رو تمام و کمال بیرون‌ریزی کرد. چیزی که احتمالا خیلی از ما توی خانواده‌هامون نمی‌تونیم انجام بدیم.
अधिक कार्यक्षमता अनलॉक करने के लिए लॉगिन करें।