09.05.202511:14
Introduction of the Catalogue of the Persian Manuscripts in the Central Library of the Punjab University👆👆👆
16.03.202515:52
غیبت سنت غزنۀ قرن پنجم از برخی نسخ کهن و معتبر شاهنامه (بخش دوم)
اگر تصور کنیم متنی که شاذانی در دست داشته همانند متنی بوده که ما میشناسیم باید بپذیریم که او (یا منبعش) اینجا ابتدا دو بیت از جای دیگری آورده، سپس رو به عقب ورق زده و دو بیت را از چند صفحه قبل انتخاب کرده و دوباره بین آنها بیتی افزودهاست. این کاملاً در تضاد با شیوهای است که از او در تمام اثرش میبینیم. حتی اگر سه بیت نخست و سه بیت بعدی در منبع او به دنبال هم نبودهباشند، ترتیب و ترکیب آنها در آن منبع با آنچه در نسخههای موجود میبینیم تفاوت اساسی داشتهاست.
بخش آغاز داستان رفتن گیو به ترکستان - که با «بسا رنجها کز جهان دیدهاند» شروع میشود بخشی محبوب در ادب فارسی بودهاست. یک بیت از آن (۲/۴۱۹/۶) در خردنامه مستوفی آمده. دو بیت «پرستیدن دادگر پیشه کن» (۲/۴۱۹/۸) و «بترس از خدای و میازار کس» نیز در این قطعه پیدا میشود. پیشتر گفتیم که از این دو بیت، بیت نخست بسیار محبوب ادبا بوده و بیت دوم نیز به دنبال آن و چسبیده به آن مشهور شده ولی الحاقی است، و حدس زدیم بیت اخیر از سنتی در قرن پنجم به نسخهها راه یافتهاست. پس میدانیم که دستهایی در کار تغییر این بخش از شاهنامه بودهاند.
از سوی دیگر، همانجا گفتیم که آن سنت قرن پنجمی، مشخصاً دو نسخۀ لندن و استانبول را متاثر کردهاست؛ یعنی اگر جایی این دو نسخه در صورتی کهن اتفاق داشتند و باقی نسخ صورت دیگری داشتند، ممکن است این صورت کهن بهرغم کهنگی اصیل نباشد (و میافزایم که ممکن است اصلش کاملاً از میان رفتهباشد و صورت موجود در تمام نسخ دیگر حتی دستخوردهتر از لندن و استانبول باشد).
این را نیز گفتیم که آن ابیات که بیان الحق نقل کرده و عاقبت به دو بیت «پسندی و همداستانی کنی» و «میازار موری» تبدیل و به شاهنامه افزوده شدهاست در نسخههای لندن و سنژوزف نیست. حال این بیت «هنر بهتر از گوهر» نیز در نسخ لندن و قاهره نیست و بیت «کرا با هنر» نیز در نسخۀ قاهره نیست. قاهره داخل خانوادۀ متنی لندن است و سنژوزف نزدیکترین نسخه به این خانواده بیرون از آن.
پس میتوان گفت بهویژه نسخۀ لندن و در درجۀ دوم نسخ نزدیک به آن کمتر از نسخههای دیگر مبتنی بر/متاثر از سنت شاهنامه در ادب قرن پنجم غزنه هستند. آن سنّت قرن پنجمی که لندن و استانبول را متاثر کرده غزنوی نبودهاست؛ که یعنی باید آن را یا سلجوقی دانست یا کاکویی. این به گوش مشتاقان نزدیکتر شدن به صورت اصلی شاهنامه خبر بدی است، چون لندن و خانوادۀ لندن هم خیلی زود از باقی نسخهها منشعب شدهاند .هم بسیاری اوقات کهنترین صورت موجود در بین نسخهها را دارند. متن استانبول نیز - که فراوان نشانههای کهنگی دارد - از این سنت متاثر شده، ولی به اندازۀ خانوادۀ لندن تحت تاثیر آن نبودهاست.
همچنان باید توجه داشت که آن سنت غزنوی خود الزاماً اصیل نیست و هر چیزی را که در خانوادۀ لندن متفاوت از باقی نسخ یافتیم نباید زود دستخورده و سلجوقی/کاکویی بدانیم. دهها لایۀ تاثیر بر هم انباشته شده و باید هر یک را از دیگری جدا کرد و تا حد امکان الگوها را یافت و در نظر داشت. این کار عاقبت با یک پایگاه دادۀ عظیم و هوش مصنوعی به انجام خواهدرسید و اینها که من مینویسم فقط خراش کوچکی است بر پوستۀ موضوع.
t.me//fanneadab
۱. مانعی ندارد که خواننده تصور کند این اختیارات شاهنامۀ مسعود سعد بوده که عوفی بدان اشاره میکند، ولی ضمنا توجه کند که دلیلی نیز بر این نداریم.
۲. البته شاذانی که ابیات را در دفعات بیشتری در تمام طول اثر حجیمتری نقل میکند بارها به عقب نیز برمیگردد
۳. ابیات متقاربی که از شاهنامه نیست در بابهای دیگر آمده نه در باب آخر.
۴. آقای بابک شکروی در مقالهای که در باب ابیات شاهنامه در گنج الگنج نوشتهاست فقط ابیات موجود در «شاهنامه» را نقل کرده و متعرض دیگر ابیات نشدهاست.
اگر تصور کنیم متنی که شاذانی در دست داشته همانند متنی بوده که ما میشناسیم باید بپذیریم که او (یا منبعش) اینجا ابتدا دو بیت از جای دیگری آورده، سپس رو به عقب ورق زده و دو بیت را از چند صفحه قبل انتخاب کرده و دوباره بین آنها بیتی افزودهاست. این کاملاً در تضاد با شیوهای است که از او در تمام اثرش میبینیم. حتی اگر سه بیت نخست و سه بیت بعدی در منبع او به دنبال هم نبودهباشند، ترتیب و ترکیب آنها در آن منبع با آنچه در نسخههای موجود میبینیم تفاوت اساسی داشتهاست.
بخش آغاز داستان رفتن گیو به ترکستان - که با «بسا رنجها کز جهان دیدهاند» شروع میشود بخشی محبوب در ادب فارسی بودهاست. یک بیت از آن (۲/۴۱۹/۶) در خردنامه مستوفی آمده. دو بیت «پرستیدن دادگر پیشه کن» (۲/۴۱۹/۸) و «بترس از خدای و میازار کس» نیز در این قطعه پیدا میشود. پیشتر گفتیم که از این دو بیت، بیت نخست بسیار محبوب ادبا بوده و بیت دوم نیز به دنبال آن و چسبیده به آن مشهور شده ولی الحاقی است، و حدس زدیم بیت اخیر از سنتی در قرن پنجم به نسخهها راه یافتهاست. پس میدانیم که دستهایی در کار تغییر این بخش از شاهنامه بودهاند.
از سوی دیگر، همانجا گفتیم که آن سنت قرن پنجمی، مشخصاً دو نسخۀ لندن و استانبول را متاثر کردهاست؛ یعنی اگر جایی این دو نسخه در صورتی کهن اتفاق داشتند و باقی نسخ صورت دیگری داشتند، ممکن است این صورت کهن بهرغم کهنگی اصیل نباشد (و میافزایم که ممکن است اصلش کاملاً از میان رفتهباشد و صورت موجود در تمام نسخ دیگر حتی دستخوردهتر از لندن و استانبول باشد).
این را نیز گفتیم که آن ابیات که بیان الحق نقل کرده و عاقبت به دو بیت «پسندی و همداستانی کنی» و «میازار موری» تبدیل و به شاهنامه افزوده شدهاست در نسخههای لندن و سنژوزف نیست. حال این بیت «هنر بهتر از گوهر» نیز در نسخ لندن و قاهره نیست و بیت «کرا با هنر» نیز در نسخۀ قاهره نیست. قاهره داخل خانوادۀ متنی لندن است و سنژوزف نزدیکترین نسخه به این خانواده بیرون از آن.
پس میتوان گفت بهویژه نسخۀ لندن و در درجۀ دوم نسخ نزدیک به آن کمتر از نسخههای دیگر مبتنی بر/متاثر از سنت شاهنامه در ادب قرن پنجم غزنه هستند. آن سنّت قرن پنجمی که لندن و استانبول را متاثر کرده غزنوی نبودهاست؛ که یعنی باید آن را یا سلجوقی دانست یا کاکویی. این به گوش مشتاقان نزدیکتر شدن به صورت اصلی شاهنامه خبر بدی است، چون لندن و خانوادۀ لندن هم خیلی زود از باقی نسخهها منشعب شدهاند .هم بسیاری اوقات کهنترین صورت موجود در بین نسخهها را دارند. متن استانبول نیز - که فراوان نشانههای کهنگی دارد - از این سنت متاثر شده، ولی به اندازۀ خانوادۀ لندن تحت تاثیر آن نبودهاست.
همچنان باید توجه داشت که آن سنت غزنوی خود الزاماً اصیل نیست و هر چیزی را که در خانوادۀ لندن متفاوت از باقی نسخ یافتیم نباید زود دستخورده و سلجوقی/کاکویی بدانیم. دهها لایۀ تاثیر بر هم انباشته شده و باید هر یک را از دیگری جدا کرد و تا حد امکان الگوها را یافت و در نظر داشت. این کار عاقبت با یک پایگاه دادۀ عظیم و هوش مصنوعی به انجام خواهدرسید و اینها که من مینویسم فقط خراش کوچکی است بر پوستۀ موضوع.
t.me//fanneadab
۱. مانعی ندارد که خواننده تصور کند این اختیارات شاهنامۀ مسعود سعد بوده که عوفی بدان اشاره میکند، ولی ضمنا توجه کند که دلیلی نیز بر این نداریم.
۲. البته شاذانی که ابیات را در دفعات بیشتری در تمام طول اثر حجیمتری نقل میکند بارها به عقب نیز برمیگردد
۳. ابیات متقاربی که از شاهنامه نیست در بابهای دیگر آمده نه در باب آخر.
۴. آقای بابک شکروی در مقالهای که در باب ابیات شاهنامه در گنج الگنج نوشتهاست فقط ابیات موجود در «شاهنامه» را نقل کرده و متعرض دیگر ابیات نشدهاست.
16.03.202506:18
بازسازی یادداشتهای حاشیۀ شاهنامهای از نیمۀ دوم قرن ششم (بخش دوم)
نخستین نکته که در معجم شاهنامه جلب توجه میکند تعدّد لغات مترادف است. مثلاً از حدود 270 لغتی که در آن هست (2)، سه مدخل عبارت است از «خس» و «خاشاک» و «خاشه». سه مدخل دیگر (جغد، کوف، چغو) یک معنی دارد. تنندو (تناندو در نسخه) و دیوپای هر دو به معنی عنکبوت است. «شاکار و مَجَرگ و شایگان» هر سه معنی «بیگاری» میدهد. اورنگ و اورند دو مدخل شدهاست و همینطور «هور و شید». میتواند حدس زد که این لغات و ابیات در نسخۀ ملک مؤیّد یکجا نوشته بودهاست. ظاهراً بیت و لغتی از شاهنامه توجّه خواننده/مالک نسخه را جلب میکرده و او لغات مترادف را در ذیل آن مینوشته – که کاملاً طبیعی است. همین است که ظاهرا «نوند» (در متن چاپی «ترند») را در متن دیده و «اسکدار» را نیز با شاهدی بدان افزوده. مثال از این جنس در سراسر معجم شاهنامه فراوان است.
وقتی با این ذهنیّت باقی لغات را بررسی کنیم میبینیم که ظاهراً حاشیهنگار در بسیاری موارد از مترادف فراتر میرفته و لغات «مرتبط» را میآورده. دلیل این که در این کتاب کوچک اینهمه «لوازم آرایش» و «پارچه رنگی» داریم احتمالا همین باشد. اینها همه قاعدتاً در زیر هم بوده و در حاشیۀ یکی از دفعات کاربرد لغات مرتبط با آنها (یا خود آنها از قبیل پرنیان و پرند) در شاهنامه. ظاهراً زنگ و گاودم هم به همین شکل به دنبال هم بوده و حول یکی از لغات؛ و همچنین «چکاو» و «زندواف» در کنار هم بودهاست. «اورمزد» و «برجیس» (هر دو به معنی «مشتری») مترادف است و احتمالاً ذیل هم بوده. ولی «کیوان» هم مدخل شده و در بیتی که برایش آمده «بهرام و ناهید» هم هست. ضمناً «تیر» جای دیگری مدخل شده و دو بار هم «کهکشان» داریم. «رس» به معنی «بسیارخوار» مدخل شده، و مصرع نخست شاهدش این است که «بیلفنج و الفغدۀ خویش خور». جالب است که «الفنج» و «الفغده» خود دو مدخل دیگر هستند که به زحمت دفترخوان حال هر کدام جایی افتادهاند. احتمالا «غند» را نیز (به معنی گرد و فراهم آوردن) همراه همین لغات نوشته بوده. درواقع «رس» حاشیهای بوده بر بیتی که به قصد اشاره به «الفغدن» در حاشیه آمده بوده.
این نشان میدهد که این ابیات و لغات بر مبنای تداعی معنی و گاه پیرو جریان سیال ذهن به دنبال هم آمده. حاشیهنویس برای لغتی در شاهنامه گاه فقط شاهد دیگری آورده، ولی لغتی را در آن بیت شاهد معنی کرده. اغلب مترادفی یا لغت مربوطی آورده. برخی مثل «سیرنگ» برای سیمرغ واضحا مترادف است. در بیت «اگر تندبادی برآید ز کنج / بخاک افکند نارسیده ترنج» کنج را معنی کرده ولی از «ترنج» یاد نارنگ افتاده و بیتی برای آن آورده. از «کاخ» یاد غرد و بادغر و بچکم افتاده، و گاهی در بیتی که این مترادف/لغت مربوط در آن بوده لغت دیگری را معنی کردهاست. این که گاهی در یک بیت چند لغت را معنی میکند نیز به همین دلیل است. این تداعی ممکن بوده حتی معنایی نباشد و لغاتی با تلفظ یکسان را هم در بر بگیرد. مثلاً بعید نیست که «نغوشا» و «غوشاک» را با هم آورده بودهباشد. در مواردی مثل «کاژ: لوچ» و «لوش: کژدهان» تداعی ممکن است هم لفظی بودهباشد و هم معنایی. همچنین است «ژغار» و «ژغند» که ممکن است ذیل هم آمدهباشد و شاید در کنار چندین لغت دیگر که انواع آوا و فریاد است.
بنابراین در بازسازی وضعیت ابتدایی نسخه باید بهجای مدخلهایی که دفترخوان برگزیده به لغات موجود در ابیات توجه کرد. مثلاً در بیت «که این باره را نیست پایاب او / درنگی شود تیزی از تاب او» سه لغت «باره و پایاب و تاب» معنی شدهاست. دفترخوان این بیت را شاهد مدخل «پایاب» کرده، ولی «باره» و «تاب» خود دو مدخل دیگر از این مجموعهاند: «تاب» درست قبل از «پایاب» آمده ولی «باره» دورتر افتاده. حال وضعیت خود «باره» جالب است، چون جز معنی «برج و قلعه» معنی «اسب» هم میدهد و «بالاذ» هم جای دیگر «اسب» معنی شده. مرتبط با این دو مدخل میتوان «بالا و بالای» را دانست (هر دو بمعنی جنیبت و اسب یدک)؛ یعنی بعید نیست که بیت «که این باره را نیست پایاب او» پایۀ افزودن ابیاتی برای «تاب» و «باره، بالاذ، بالای، بالا» بودهباشد. ذیل مدخل «برازد» چنینست که: برازد ترا گاه و تخت کیان و «گاه» خودش جای دیگری معنی شده. در نسخه احتمالاً این دو بیت زیر هم بودهاست و حاشیهای هم برای «برازد» بر آنها افزوده شدهبودهاست (قس «رس» در بالا). هم چنین است «دیس» در «یکی خانه از دست فرخاردیس». فرخار خود جای دیگری مدخل شده و احتمالاً این دو بیت در نسخه زیر هم بوده و «دیس» یادداشت حاشیهای دیگری بر یکی از ابیات بوده.
t.me//fanneadab
(ادامه در فرستۀ بعد)
نخستین نکته که در معجم شاهنامه جلب توجه میکند تعدّد لغات مترادف است. مثلاً از حدود 270 لغتی که در آن هست (2)، سه مدخل عبارت است از «خس» و «خاشاک» و «خاشه». سه مدخل دیگر (جغد، کوف، چغو) یک معنی دارد. تنندو (تناندو در نسخه) و دیوپای هر دو به معنی عنکبوت است. «شاکار و مَجَرگ و شایگان» هر سه معنی «بیگاری» میدهد. اورنگ و اورند دو مدخل شدهاست و همینطور «هور و شید». میتواند حدس زد که این لغات و ابیات در نسخۀ ملک مؤیّد یکجا نوشته بودهاست. ظاهراً بیت و لغتی از شاهنامه توجّه خواننده/مالک نسخه را جلب میکرده و او لغات مترادف را در ذیل آن مینوشته – که کاملاً طبیعی است. همین است که ظاهرا «نوند» (در متن چاپی «ترند») را در متن دیده و «اسکدار» را نیز با شاهدی بدان افزوده. مثال از این جنس در سراسر معجم شاهنامه فراوان است.
وقتی با این ذهنیّت باقی لغات را بررسی کنیم میبینیم که ظاهراً حاشیهنگار در بسیاری موارد از مترادف فراتر میرفته و لغات «مرتبط» را میآورده. دلیل این که در این کتاب کوچک اینهمه «لوازم آرایش» و «پارچه رنگی» داریم احتمالا همین باشد. اینها همه قاعدتاً در زیر هم بوده و در حاشیۀ یکی از دفعات کاربرد لغات مرتبط با آنها (یا خود آنها از قبیل پرنیان و پرند) در شاهنامه. ظاهراً زنگ و گاودم هم به همین شکل به دنبال هم بوده و حول یکی از لغات؛ و همچنین «چکاو» و «زندواف» در کنار هم بودهاست. «اورمزد» و «برجیس» (هر دو به معنی «مشتری») مترادف است و احتمالاً ذیل هم بوده. ولی «کیوان» هم مدخل شده و در بیتی که برایش آمده «بهرام و ناهید» هم هست. ضمناً «تیر» جای دیگری مدخل شده و دو بار هم «کهکشان» داریم. «رس» به معنی «بسیارخوار» مدخل شده، و مصرع نخست شاهدش این است که «بیلفنج و الفغدۀ خویش خور». جالب است که «الفنج» و «الفغده» خود دو مدخل دیگر هستند که به زحمت دفترخوان حال هر کدام جایی افتادهاند. احتمالا «غند» را نیز (به معنی گرد و فراهم آوردن) همراه همین لغات نوشته بوده. درواقع «رس» حاشیهای بوده بر بیتی که به قصد اشاره به «الفغدن» در حاشیه آمده بوده.
این نشان میدهد که این ابیات و لغات بر مبنای تداعی معنی و گاه پیرو جریان سیال ذهن به دنبال هم آمده. حاشیهنویس برای لغتی در شاهنامه گاه فقط شاهد دیگری آورده، ولی لغتی را در آن بیت شاهد معنی کرده. اغلب مترادفی یا لغت مربوطی آورده. برخی مثل «سیرنگ» برای سیمرغ واضحا مترادف است. در بیت «اگر تندبادی برآید ز کنج / بخاک افکند نارسیده ترنج» کنج را معنی کرده ولی از «ترنج» یاد نارنگ افتاده و بیتی برای آن آورده. از «کاخ» یاد غرد و بادغر و بچکم افتاده، و گاهی در بیتی که این مترادف/لغت مربوط در آن بوده لغت دیگری را معنی کردهاست. این که گاهی در یک بیت چند لغت را معنی میکند نیز به همین دلیل است. این تداعی ممکن بوده حتی معنایی نباشد و لغاتی با تلفظ یکسان را هم در بر بگیرد. مثلاً بعید نیست که «نغوشا» و «غوشاک» را با هم آورده بودهباشد. در مواردی مثل «کاژ: لوچ» و «لوش: کژدهان» تداعی ممکن است هم لفظی بودهباشد و هم معنایی. همچنین است «ژغار» و «ژغند» که ممکن است ذیل هم آمدهباشد و شاید در کنار چندین لغت دیگر که انواع آوا و فریاد است.
بنابراین در بازسازی وضعیت ابتدایی نسخه باید بهجای مدخلهایی که دفترخوان برگزیده به لغات موجود در ابیات توجه کرد. مثلاً در بیت «که این باره را نیست پایاب او / درنگی شود تیزی از تاب او» سه لغت «باره و پایاب و تاب» معنی شدهاست. دفترخوان این بیت را شاهد مدخل «پایاب» کرده، ولی «باره» و «تاب» خود دو مدخل دیگر از این مجموعهاند: «تاب» درست قبل از «پایاب» آمده ولی «باره» دورتر افتاده. حال وضعیت خود «باره» جالب است، چون جز معنی «برج و قلعه» معنی «اسب» هم میدهد و «بالاذ» هم جای دیگر «اسب» معنی شده. مرتبط با این دو مدخل میتوان «بالا و بالای» را دانست (هر دو بمعنی جنیبت و اسب یدک)؛ یعنی بعید نیست که بیت «که این باره را نیست پایاب او» پایۀ افزودن ابیاتی برای «تاب» و «باره، بالاذ، بالای، بالا» بودهباشد. ذیل مدخل «برازد» چنینست که: برازد ترا گاه و تخت کیان و «گاه» خودش جای دیگری معنی شده. در نسخه احتمالاً این دو بیت زیر هم بودهاست و حاشیهای هم برای «برازد» بر آنها افزوده شدهبودهاست (قس «رس» در بالا). هم چنین است «دیس» در «یکی خانه از دست فرخاردیس». فرخار خود جای دیگری مدخل شده و احتمالاً این دو بیت در نسخه زیر هم بوده و «دیس» یادداشت حاشیهای دیگری بر یکی از ابیات بوده.
t.me//fanneadab
(ادامه در فرستۀ بعد)
से पुनः पोस्ट किया:
کتابخانه نسخ خطی سپهسالار

15.03.202519:20
نهج البلاغة
کتابت: ربیع الاول 567 قمری
کاتب: علی بن محمد بن ابی سعید بن منصور
محل نگهداری : کتابخانه رئیس الکتاب ترکیه
شماره نسخه: 942
تعداد اوراق: 171 برگ
@sepahsalaar
کتابت: ربیع الاول 567 قمری
کاتب: علی بن محمد بن ابی سعید بن منصور
محل نگهداری : کتابخانه رئیس الکتاب ترکیه
شماره نسخه: 942
تعداد اوراق: 171 برگ
@sepahsalaar
14.03.202511:19
- تاریخ مختصر اصفهان؛
- حیدرعلی بن محمدمهدی اصفهانی؛
- ملقب به ندیم الملک؛
- دستنویس شمارهٔ ۳۷۱۳؛
- متعلق به کتابخانهٔ موزهٔ ملک.
- حیدرعلی بن محمدمهدی اصفهانی؛
- ملقب به ندیم الملک؛
- دستنویس شمارهٔ ۳۷۱۳؛
- متعلق به کتابخانهٔ موزهٔ ملک.
से पुनः पोस्ट किया:
نطقیات

17.01.202518:48
🎥 ویدیوی کامل گفتوگوی اختصاصی تیآرتی فارسی با دکتر سیدحسین نصر
⭕از TRT فارسی
❇️
🔮 t.me/nutqiyyat
🔮 Instagram.com/Nutqiyyat
🔮 https://youtube.com/@nutqiyyat
⭕از TRT فارسی
❇️
🔮 t.me/nutqiyyat
🔮 Instagram.com/Nutqiyyat
🔮 https://youtube.com/@nutqiyyat
16.03.202515:52
غیبت سنت غزنۀ قرن پنجم از برخی نسخ کهن و معتبر شاهنامه (بخش نخست)
شاذانی نیشابوری در دوران سلطان مسعود سوم غزنوی (۵۰۳ تا ۵۰۹ هجری) کتابی به نام دستور الملوک یا گنج الگنج نوشت. شاذانی معاصر و بلکه معاشر بیان الحقّ نیشابوری (د.۵۲۱)، نویسندۀ خلق الانسان بوده. هر دو از رجال مرتبط با دربار غزنویان متاخر بودهاند و باید آثار ایشان را متعلق به یک سنّت ادبی دانست (اگرچه یکی صوفیانهتر است و دیگری ادیبانهتر). یک نکتۀ مشترک بین اثر بیان الحق و کتاب شاذانی اشتمال آنها بر ابیات شاهنامه است: بیش از ۵۰ بیت در خلق الانسان و بیش از ۲۷۰ بیت در گنجالگنج.
در خلق الانسان تمام ابیات شاهنامه در یک مجلس/باب نقل شدهاست، ولی ابیات گنج الگنج در تمامی کتاب پراکنده است. ولی آنچه بین این دو مشترک است - و در بسیاری نقلهای شاهنامهای نمیتوان گفت - ابتنای آنها بر متنی مکتوب از شاهنامه یا «اختیارات شاهنامه»ای است جز آن که امروز در دست داریم(۱). نشانۀ ورق زدن متن و برگزیدن ابیات مشابه و قرار دادن آنها به دنبال هم در هر دو اثر پیداست. زمانی که چند بیت به دنبال هم آمده تقریباً بدون استثنا ترتیب آنها همان ترتیبشان در شاهنامه است، حتی اگر مثلاً بیت سوم چند صفحه بعد از بیت دوم آمدهباشد. از آن مهمتر، بارها ابیاتی در جایی از اثر میبینیم که در یک صفحه از شاهنامه پیدا میکنیم، و چند صفحه جلوتر وقتی مولف دوباره ابیات متقارب میآورد، این ابیات را در چند صفحه جلوتر از ابیات قبلی در شاهنامه مییابیم(۲). منبع این دو اندرزگوی نیشابوری چه شاهنامه بودهباشد و چه اختیاراتی از شاهنامه، منبعی بوده قرنپنجمی و به احتمال فراوان مبتنی بر نسخهای از شاهنامه در غزنه؛ یعنی محتمل است که این یک سنّت در آنچه فردوسی خود ترتیب دادهبود (و نه رونوشتهای «بزرگان و بادانش آزدگان») ریشه داشتهباشد.
متاسفانه چون نسخ دو اثر متاخر است این الزاماً در باب «ضبطهای برتر» به ما کمکی نمیکند، ولی پرسشی اساسی را در زمینۀ ابیات منتسب به فردوسی طرح میکند. پیش از رفتن به سراغ مثال و بررسی آن، حتماً باید توجه کرد که «ریشه داشتن در» دستنوشتۀ فردوسی به معنی «عین آن بودن» نیست. ممکن است در همین سنت نیز با چند کتابت و حاشیهنگاری و انتخاب، تغییراتی اساسی در متن اصلی رخ دادهباشد. هدف این نوشته آن است که نحوۀ شکلگیری شاهنامهای را که میشناسیم بررسی کند و ظاهراً گنج الگنج یک دو سرنخ جالب به ما میدهد که در بررسیهایمان در مدّ نظر داشتهباشیم.
ابیاتی که بیان الحق نقل کرده همه در شاهنامههای امروز هست (۳)، ولی شاذانی بارها ابیاتی میآورد که در نسخههای شاهنامه نیست و این ابیات را طوری میآورد که نمیتوان با «انشاءالله گربه است» از کنارشان گذشت. اولاً تقریباً همیشه این ابیات به همراه ابیات شاهنامه میآید که گفتیم شاذانی از منبعی مکتوب برگزیده. وقتی بیت مفقود از شاهنامههای موجود در ابتدا یا انتها میآید ممکن است بتوان گفت که او یا منبعش اندرزی به ذوق خودشان به شاهنامه سنجاق کردهاند، ولی برخی از این ابیات در «میانۀ» یک قطعه میآید که ابیات پیش و پس از آن درست به دنبال هم در نسخههای موجود هست. نظرگیرتر زمانی است که قطعهای نقل میشود و فقط برخی ابیات آن در نسخههای شاهنامۀ موجود هست و ساختار نسخهها با ساختار گنج الگنج تفاوت اساسی دارد (۴). یک نمونۀ جالب توجه این ابیات است:
مبادا که مغزت بجوشد ز خشم
بخوابی بخشم از گنهکار چشم
هرآنکو بود بیگمان بردبار
ببیند بآغاز فرجام کار
چو داند که ایدر نماند دراز
بتارک چرا برنهد تاج آز
هنر بهتر از گوهر نامدار
هنرمند را گوهر آید بکار
اگر گوهرست و نباشد هنر
بنام کسان کی شود نامور
کرا با هنر گوهرست و خرد
روانش ازو چند رامش برد
برخی از اینها ابیات معروفی است. بیت سوم (به شکل «چو دانی...») در «شاهنامه» در آغاز قصۀ رفتن گیو به ترکستان آمده (۲/۴۱۹/۳). این بیت در اختیارات شاهنامه، لغت فرس، خلق الانسان و راحة الصدور (که بر مبنای اختیارات است) نیز نقل شدهاست. بیت چهارم (هنر بهتر از گوهر نامدار) و بیت آخر (کرا با هنر...) به دنبال هم و کمی پیش از بیت قبلی، در پایان داستان کین سیاوخش آمدهاست (۲/۴۰۷/۳۵۳). دربارۀ سه بیت دیگر فعلاً همین مختصر که در اطراف این سه بیت پیدا نمیشوند.
@fanneadab
(ادامه در فرستۀ بعد)
شاذانی نیشابوری در دوران سلطان مسعود سوم غزنوی (۵۰۳ تا ۵۰۹ هجری) کتابی به نام دستور الملوک یا گنج الگنج نوشت. شاذانی معاصر و بلکه معاشر بیان الحقّ نیشابوری (د.۵۲۱)، نویسندۀ خلق الانسان بوده. هر دو از رجال مرتبط با دربار غزنویان متاخر بودهاند و باید آثار ایشان را متعلق به یک سنّت ادبی دانست (اگرچه یکی صوفیانهتر است و دیگری ادیبانهتر). یک نکتۀ مشترک بین اثر بیان الحق و کتاب شاذانی اشتمال آنها بر ابیات شاهنامه است: بیش از ۵۰ بیت در خلق الانسان و بیش از ۲۷۰ بیت در گنجالگنج.
در خلق الانسان تمام ابیات شاهنامه در یک مجلس/باب نقل شدهاست، ولی ابیات گنج الگنج در تمامی کتاب پراکنده است. ولی آنچه بین این دو مشترک است - و در بسیاری نقلهای شاهنامهای نمیتوان گفت - ابتنای آنها بر متنی مکتوب از شاهنامه یا «اختیارات شاهنامه»ای است جز آن که امروز در دست داریم(۱). نشانۀ ورق زدن متن و برگزیدن ابیات مشابه و قرار دادن آنها به دنبال هم در هر دو اثر پیداست. زمانی که چند بیت به دنبال هم آمده تقریباً بدون استثنا ترتیب آنها همان ترتیبشان در شاهنامه است، حتی اگر مثلاً بیت سوم چند صفحه بعد از بیت دوم آمدهباشد. از آن مهمتر، بارها ابیاتی در جایی از اثر میبینیم که در یک صفحه از شاهنامه پیدا میکنیم، و چند صفحه جلوتر وقتی مولف دوباره ابیات متقارب میآورد، این ابیات را در چند صفحه جلوتر از ابیات قبلی در شاهنامه مییابیم(۲). منبع این دو اندرزگوی نیشابوری چه شاهنامه بودهباشد و چه اختیاراتی از شاهنامه، منبعی بوده قرنپنجمی و به احتمال فراوان مبتنی بر نسخهای از شاهنامه در غزنه؛ یعنی محتمل است که این یک سنّت در آنچه فردوسی خود ترتیب دادهبود (و نه رونوشتهای «بزرگان و بادانش آزدگان») ریشه داشتهباشد.
متاسفانه چون نسخ دو اثر متاخر است این الزاماً در باب «ضبطهای برتر» به ما کمکی نمیکند، ولی پرسشی اساسی را در زمینۀ ابیات منتسب به فردوسی طرح میکند. پیش از رفتن به سراغ مثال و بررسی آن، حتماً باید توجه کرد که «ریشه داشتن در» دستنوشتۀ فردوسی به معنی «عین آن بودن» نیست. ممکن است در همین سنت نیز با چند کتابت و حاشیهنگاری و انتخاب، تغییراتی اساسی در متن اصلی رخ دادهباشد. هدف این نوشته آن است که نحوۀ شکلگیری شاهنامهای را که میشناسیم بررسی کند و ظاهراً گنج الگنج یک دو سرنخ جالب به ما میدهد که در بررسیهایمان در مدّ نظر داشتهباشیم.
ابیاتی که بیان الحق نقل کرده همه در شاهنامههای امروز هست (۳)، ولی شاذانی بارها ابیاتی میآورد که در نسخههای شاهنامه نیست و این ابیات را طوری میآورد که نمیتوان با «انشاءالله گربه است» از کنارشان گذشت. اولاً تقریباً همیشه این ابیات به همراه ابیات شاهنامه میآید که گفتیم شاذانی از منبعی مکتوب برگزیده. وقتی بیت مفقود از شاهنامههای موجود در ابتدا یا انتها میآید ممکن است بتوان گفت که او یا منبعش اندرزی به ذوق خودشان به شاهنامه سنجاق کردهاند، ولی برخی از این ابیات در «میانۀ» یک قطعه میآید که ابیات پیش و پس از آن درست به دنبال هم در نسخههای موجود هست. نظرگیرتر زمانی است که قطعهای نقل میشود و فقط برخی ابیات آن در نسخههای شاهنامۀ موجود هست و ساختار نسخهها با ساختار گنج الگنج تفاوت اساسی دارد (۴). یک نمونۀ جالب توجه این ابیات است:
مبادا که مغزت بجوشد ز خشم
بخوابی بخشم از گنهکار چشم
هرآنکو بود بیگمان بردبار
ببیند بآغاز فرجام کار
چو داند که ایدر نماند دراز
بتارک چرا برنهد تاج آز
هنر بهتر از گوهر نامدار
هنرمند را گوهر آید بکار
اگر گوهرست و نباشد هنر
بنام کسان کی شود نامور
کرا با هنر گوهرست و خرد
روانش ازو چند رامش برد
برخی از اینها ابیات معروفی است. بیت سوم (به شکل «چو دانی...») در «شاهنامه» در آغاز قصۀ رفتن گیو به ترکستان آمده (۲/۴۱۹/۳). این بیت در اختیارات شاهنامه، لغت فرس، خلق الانسان و راحة الصدور (که بر مبنای اختیارات است) نیز نقل شدهاست. بیت چهارم (هنر بهتر از گوهر نامدار) و بیت آخر (کرا با هنر...) به دنبال هم و کمی پیش از بیت قبلی، در پایان داستان کین سیاوخش آمدهاست (۲/۴۰۷/۳۵۳). دربارۀ سه بیت دیگر فعلاً همین مختصر که در اطراف این سه بیت پیدا نمیشوند.
@fanneadab
(ادامه در فرستۀ بعد)
16.03.202506:18
بازسازی یادداشتهای حاشیۀ شاهنامهای از نیمۀ دوم قرن ششم (بخش نخست)
معجم شاهنامه اثری است که چنان که باید به آن نپرداختهاند. اهمیت این اثر در نگاه نخست آشکار است: مولّف آن، شریف ابوعلی محمد طوسی، معروف به دفترخوان، علویای بوده که الوافی بالوفیات و النجوم الزاهرة از فرزند او «علی بن محمد» به نام «ابن دفترخوان» یاد کردهاند (1). این ابن دفترخوان در 589 هجری در حماه متولد شده و در 655 هجری در همین شهر درگذشته و او را شاعر و فاضلی خواندهاند که مستنصر عباسی را نیز مدح گفته. ذکر «ابوعلی» (تحریفشده به «العادلی» در نسخۀ اثر) قاعدتاً باید نشان بدهد که دفترخوان این اثر را بعد از 589 - که صاحب پسری به نام علی شده - تالیف کردهاست (اگرچه برخی دقیقاً نوشتهاند که تالیف اثر «پیش از» 589 است) و قاعدتاً پیش از 625 که مغول بار نخست به اصفهان حمله کرد. دل و دماغی هم که مولّف داشته نشان جوانی دل اوست و شاید خبر از جوانی نسبی تقویمی او هم بدهد.
در هر حال آنچه در این کتاب آمده به تصریح خود دفترخوان از حاشیۀ یک شاهنامه جمع شدهاست که شاهنامهای بوده که برای ملک مویّد آی ابه در چهار جلد نوشته بودهاند. ملک مویّد از حدود 547 تا 568 صاحب نیشابور بود و درواقع پس از فتنۀ غز قدرتمندترین فرد در خراسان بود تا این که خوارزمشاه او را گرفت و به دو نیم زد. قاعدتاً این نسخه بعد از قتل او سر از اصفهان درآورده (امیدسالار نمونه دیگری از نسخهای کهن که از خراسان به اصفهان رفته نیز به دست میدهد). دفترخوان میگوید که نسخه را کاتبی «خطائی» (که قاعدتاً یعنی کاتبی از ماورای جیحون و سغد) و «معروف در خراسان» نوشتهبود . هنگام خواندن نسخه، دفترخوان متوجه میشود که «هر بیتی که درو لفظ مشکلی بود از زبان دری و پهلوی معنی آن برخی در زیر نوشته بود» (به این عبارت در ادامه برخواهیمگشت) و تصمیم میگیرد این یادداشتها را جمع کند. صاحب کتابخانه دوات و کاغذ به او میدهد و دفترخوان اینها را یادداشت میکند و برای این که استفاده از آن راحت شود لغات را به ترتیب حروف تهجی (که یعنی به ترتیب الفبایی حروف آخر) مرتب میکند.
دربارۀ همینها که خواندید بیشتر نوشتهاند. نوشتهاند که این نمونۀ مهمی است از شاهنامههای چهارجلدی و نشانهای از کاهش تدریجی تعداد مجلدات شاهنامه پیرو تحول کاغذ و خط، و بله، این مهم است. به جایگاه تاریخی اثر اشاره کردهاند که البته درست است. ضمناً به این که «در کتابخانۀ مدرسه شاهنامۀ مجدول و مذهّب داشتهاند» و «کاغذ و مرکب مفتی میدادند تا کسی لغاتش را بنویسد» - که ذاتاً نادرست نیست - شاخی و برگی دادهاند. سخنان بیپا هم گفتهاند، از این قبیل که «همه چیز همینطور خوب بود تا مغول رسید». همچنین از این که برای ملک مؤیّد شاهنامه نوشتهاند نتیجه گرفتهاند که ببینید شاهنامه چی هست و بوده که این امیر نظامی ترک را نیز - که در روایت ایشان باید وحشی و بیلمز و حتی شاهنامهستیز باشد - جذب کردهبوده!
آنچه در پژوهشها کمتر سراغش رفتهاند محتوای خود اثر است . این البته دلیل دارد. معجم شاهنامه مجموعۀ عجیب و غریبی است. جز یک دوجین استثنا، هر لفظ با یک شاهد شعری در بحر متقارب نیز همراه است، ولی در حدود چهل درصد موارد، نه فقط بیت، بلکه اصلاً لغتی که معنی شده در شاهنامه پیدا نمیشود. تقریباً به همین تعداد از لغات نیز در شاهنامه هست ولی بیتی که برای شاهد دادهاند بیت شاهنامه نیست (حال آن که به راحتی میشد چندین بیت از شاهنامه به شاهد آن داد). دهها بیت که در این مجموعه آمده در جاهای دیگر به شاعرانی از قبیل رودکی و بوشکور بلخی و عنصری و معروفی بلخی و خسروی سرخسی و امثالهم منتسب شدهاست و آن لغاتی نیز که در شاهنامه نیست معمولاً از همین شاعران و نیز امثال آغاجی بخاری و کسایی و منوچهری شاهد دارد. برخی از لغاتی که در شاهنامه هست نیز بسیار ساده است (در حد «شاه» و «نخ») و معلوم نیست چرا معنی شدهاست. برخی از ابیات هم واقعاً ضعیف است، در حدی که بیش از یک پژوهشگر حدس زدهاند که مولف برخی از این ابیات را از خودش درآورده. خلاصه این که معلوم نیست این چه جور «معجم»ی و چه «معجم شاهنامه»ای است. این هم که اثر بر مبنای تکنسخهای متاخر تصحیح شده و تصحیحش خود تعریفی ندارد ظاهراً باعث شده وضعیت موجود را به دستکاری کاتبان و فساد اثر نسبت بدهند و چون خیلی به درد «تصحیح» شاهنامه نمیخورد کنارش بگذارند.
در بخش بعدی این نوشته، سعی خواهمکرد نشان بدهم که این متن، پیش از آن که سیّد دفترخوان آن را به ترتیب تهجّی دربیاورد (یعنی در حاشیۀ همان نسخۀ چهارجلدی شاهنامه) چه شکل و ساختاری داشته و این در باب مسیر نقل و تکثیر ابیات متقارب چه چیزی را روشن میکند.
t.me//fanneadab
معجم شاهنامه اثری است که چنان که باید به آن نپرداختهاند. اهمیت این اثر در نگاه نخست آشکار است: مولّف آن، شریف ابوعلی محمد طوسی، معروف به دفترخوان، علویای بوده که الوافی بالوفیات و النجوم الزاهرة از فرزند او «علی بن محمد» به نام «ابن دفترخوان» یاد کردهاند (1). این ابن دفترخوان در 589 هجری در حماه متولد شده و در 655 هجری در همین شهر درگذشته و او را شاعر و فاضلی خواندهاند که مستنصر عباسی را نیز مدح گفته. ذکر «ابوعلی» (تحریفشده به «العادلی» در نسخۀ اثر) قاعدتاً باید نشان بدهد که دفترخوان این اثر را بعد از 589 - که صاحب پسری به نام علی شده - تالیف کردهاست (اگرچه برخی دقیقاً نوشتهاند که تالیف اثر «پیش از» 589 است) و قاعدتاً پیش از 625 که مغول بار نخست به اصفهان حمله کرد. دل و دماغی هم که مولّف داشته نشان جوانی دل اوست و شاید خبر از جوانی نسبی تقویمی او هم بدهد.
در هر حال آنچه در این کتاب آمده به تصریح خود دفترخوان از حاشیۀ یک شاهنامه جمع شدهاست که شاهنامهای بوده که برای ملک مویّد آی ابه در چهار جلد نوشته بودهاند. ملک مویّد از حدود 547 تا 568 صاحب نیشابور بود و درواقع پس از فتنۀ غز قدرتمندترین فرد در خراسان بود تا این که خوارزمشاه او را گرفت و به دو نیم زد. قاعدتاً این نسخه بعد از قتل او سر از اصفهان درآورده (امیدسالار نمونه دیگری از نسخهای کهن که از خراسان به اصفهان رفته نیز به دست میدهد). دفترخوان میگوید که نسخه را کاتبی «خطائی» (که قاعدتاً یعنی کاتبی از ماورای جیحون و سغد) و «معروف در خراسان» نوشتهبود . هنگام خواندن نسخه، دفترخوان متوجه میشود که «هر بیتی که درو لفظ مشکلی بود از زبان دری و پهلوی معنی آن برخی در زیر نوشته بود» (به این عبارت در ادامه برخواهیمگشت) و تصمیم میگیرد این یادداشتها را جمع کند. صاحب کتابخانه دوات و کاغذ به او میدهد و دفترخوان اینها را یادداشت میکند و برای این که استفاده از آن راحت شود لغات را به ترتیب حروف تهجی (که یعنی به ترتیب الفبایی حروف آخر) مرتب میکند.
دربارۀ همینها که خواندید بیشتر نوشتهاند. نوشتهاند که این نمونۀ مهمی است از شاهنامههای چهارجلدی و نشانهای از کاهش تدریجی تعداد مجلدات شاهنامه پیرو تحول کاغذ و خط، و بله، این مهم است. به جایگاه تاریخی اثر اشاره کردهاند که البته درست است. ضمناً به این که «در کتابخانۀ مدرسه شاهنامۀ مجدول و مذهّب داشتهاند» و «کاغذ و مرکب مفتی میدادند تا کسی لغاتش را بنویسد» - که ذاتاً نادرست نیست - شاخی و برگی دادهاند. سخنان بیپا هم گفتهاند، از این قبیل که «همه چیز همینطور خوب بود تا مغول رسید». همچنین از این که برای ملک مؤیّد شاهنامه نوشتهاند نتیجه گرفتهاند که ببینید شاهنامه چی هست و بوده که این امیر نظامی ترک را نیز - که در روایت ایشان باید وحشی و بیلمز و حتی شاهنامهستیز باشد - جذب کردهبوده!
آنچه در پژوهشها کمتر سراغش رفتهاند محتوای خود اثر است . این البته دلیل دارد. معجم شاهنامه مجموعۀ عجیب و غریبی است. جز یک دوجین استثنا، هر لفظ با یک شاهد شعری در بحر متقارب نیز همراه است، ولی در حدود چهل درصد موارد، نه فقط بیت، بلکه اصلاً لغتی که معنی شده در شاهنامه پیدا نمیشود. تقریباً به همین تعداد از لغات نیز در شاهنامه هست ولی بیتی که برای شاهد دادهاند بیت شاهنامه نیست (حال آن که به راحتی میشد چندین بیت از شاهنامه به شاهد آن داد). دهها بیت که در این مجموعه آمده در جاهای دیگر به شاعرانی از قبیل رودکی و بوشکور بلخی و عنصری و معروفی بلخی و خسروی سرخسی و امثالهم منتسب شدهاست و آن لغاتی نیز که در شاهنامه نیست معمولاً از همین شاعران و نیز امثال آغاجی بخاری و کسایی و منوچهری شاهد دارد. برخی از لغاتی که در شاهنامه هست نیز بسیار ساده است (در حد «شاه» و «نخ») و معلوم نیست چرا معنی شدهاست. برخی از ابیات هم واقعاً ضعیف است، در حدی که بیش از یک پژوهشگر حدس زدهاند که مولف برخی از این ابیات را از خودش درآورده. خلاصه این که معلوم نیست این چه جور «معجم»ی و چه «معجم شاهنامه»ای است. این هم که اثر بر مبنای تکنسخهای متاخر تصحیح شده و تصحیحش خود تعریفی ندارد ظاهراً باعث شده وضعیت موجود را به دستکاری کاتبان و فساد اثر نسبت بدهند و چون خیلی به درد «تصحیح» شاهنامه نمیخورد کنارش بگذارند.
در بخش بعدی این نوشته، سعی خواهمکرد نشان بدهم که این متن، پیش از آن که سیّد دفترخوان آن را به ترتیب تهجّی دربیاورد (یعنی در حاشیۀ همان نسخۀ چهارجلدی شاهنامه) چه شکل و ساختاری داشته و این در باب مسیر نقل و تکثیر ابیات متقارب چه چیزی را روشن میکند.
t.me//fanneadab
से पुनः पोस्ट किया:
مخطوطات مكتبة الفاتيكان

15.03.202519:18
كروم | أشهر المخطوطات الإسلامية في مكتبة الفاتيكان
https://chroum.com/article/%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%AE%D8%B7%D9%88%D8%B7%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D8%A5%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%D9%8A%D8%A9-%D9%81%D9%8A-%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8%D8%A9-%D8%A7%D9%84%D9%81%D8%A7%D8%AA%D9%8A%D9%83%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%B3%D9%8A%D8%AD%D9%8A%D8%A9
https://chroum.com/article/%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%AE%D8%B7%D9%88%D8%B7%D8%A7%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D8%A5%D8%B3%D9%84%D8%A7%D9%85%D9%8A%D8%A9-%D9%81%D9%8A-%D9%85%D9%83%D8%AA%D8%A8%D8%A9-%D8%A7%D9%84%D9%81%D8%A7%D8%AA%D9%8A%D9%83%D8%A7%D9%86-%D8%A7%D9%84%D9%85%D8%B3%D9%8A%D8%AD%D9%8A%D8%A9


14.03.202511:19
से पुनः पोस्ट किया:
مُقطّعه



16.03.202514:03
- تعلیقات دیوان ظهیر فاریابی؛
- تقی بینش؛
- پنج جزء؛
- مجموعهٔ شخصی؛
- دستخط مرحوم تقی بینش است. این تعلیقات مفصل بر دیوان ظهیر تا به حال انتشار پیدا نکرده است و در واقع جلد دوم دیوان ظهیر است که در سال ۱۳۳۷ و به کوشش آن مرحوم تصحیح و منتشر شده است.
با کسب اجازه از مالک این دفتر، این اوراق تقدیم حضور میشود.
https://t.me/moqattae
- تقی بینش؛
- پنج جزء؛
- مجموعهٔ شخصی؛
- دستخط مرحوم تقی بینش است. این تعلیقات مفصل بر دیوان ظهیر تا به حال انتشار پیدا نکرده است و در واقع جلد دوم دیوان ظهیر است که در سال ۱۳۳۷ و به کوشش آن مرحوم تصحیح و منتشر شده است.
با کسب اجازه از مالک این دفتر، این اوراق تقدیم حضور میشود.
https://t.me/moqattae
16.03.202506:18
بازسازی یادداشتهای حاشیۀ شاهنامهای از نیمۀ دوم قرن ششم (بخش سوم)
کوتاهسخن آن که ابتکار جناب دفترخوان که بجای این که یادداشتها را درست زیر هم بنویسد به ترتیب حروف ته آورد باعث شده که متن اینقدر آشفته و بیسروته به نظر برسد.
هنوز فرصت نکردهام که تمام لغات را تا جای ممکن به یکدیگر یا به لغات و ابیاتی در شاهنامه مربوط کنم، ولی با نمونههایی از جنس آنچه خواندید، تخمیناً کل این 251 بیت در حدود 100 موضع (یا کمتر) از حاشیۀ نسخۀ ملک موید نوشته شده بودهاست. از شیوۀ دلی و عشقی حاشیهنگار و این تعداد میتوان حدس زد که اینها در تمام متن پراکنده نبوده و در داستانهای خاصی تجمع (یا دستکم تجمع بیشتری) داشته. در مواردی میتوان فهمید که حاشیه بر کدام بیت شاهنامه نوشته شده بودهاست (مثل همان بیت نخست رستم و سهراب). در مواردی میتوان حدود آن را حدس زد (مثلاً سیمرغ باید یا از زال و رودابه بیاید یا از رستم و اسفندیار یا نهایتاً هفتخوان اسفندیار). لغاتی هست (از قبیل همان زنگ و گاودم) که میتوانستهاند هر جایی نوشته شوند، ولی باید احتمال بیشتری داد که در حول و حوش همان بخشهایی نوشته شدهباشد که میدانیم محشّی بودهاند. لغاتی هم هست که هنوز نتوانستهام به هیچ موضعی از شاهنامه یا هیچ لغت دیگری از معجم شاهنامه مرتبط کنم. این فرصت و تمرکز دیگری میخواهد که معلوم نیست کی برسد و امیدوارم کس دیگری همین سررشته را بگیرد و زودتر تکلیف تمام این لغات را معلوم کند.
در یادداشت دیگری دربارۀ ماهیت حاشیهنگار و محیط و زمینۀ این حواشی خواهمنوشت.
t.me//fanneadab
1- نک. مقالۀ زندهیاد خدیوجم در «فرخنده پیام». جز این، از آنچه دربارۀ این اثر نوشتهاند مقالات زندهیاد اکبر نحوی (کتاب پاژ 9)، استاد امیدسالار (ایرانشناسی پاییز 80، اگرچه ایشان ظاهراً از حل برخی موضوعات در مقالۀ خدیوجم اطلاع نداشته)، و سجّاد آیدنلو (آینه میراث 33-4) قابل ذکر است.
2- تعداد لغات متن بسته به این که چه چیزی را بشمرند از 264 تا 272 متغیر است
کوتاهسخن آن که ابتکار جناب دفترخوان که بجای این که یادداشتها را درست زیر هم بنویسد به ترتیب حروف ته آورد باعث شده که متن اینقدر آشفته و بیسروته به نظر برسد.
هنوز فرصت نکردهام که تمام لغات را تا جای ممکن به یکدیگر یا به لغات و ابیاتی در شاهنامه مربوط کنم، ولی با نمونههایی از جنس آنچه خواندید، تخمیناً کل این 251 بیت در حدود 100 موضع (یا کمتر) از حاشیۀ نسخۀ ملک موید نوشته شده بودهاست. از شیوۀ دلی و عشقی حاشیهنگار و این تعداد میتوان حدس زد که اینها در تمام متن پراکنده نبوده و در داستانهای خاصی تجمع (یا دستکم تجمع بیشتری) داشته. در مواردی میتوان فهمید که حاشیه بر کدام بیت شاهنامه نوشته شده بودهاست (مثل همان بیت نخست رستم و سهراب). در مواردی میتوان حدود آن را حدس زد (مثلاً سیمرغ باید یا از زال و رودابه بیاید یا از رستم و اسفندیار یا نهایتاً هفتخوان اسفندیار). لغاتی هست (از قبیل همان زنگ و گاودم) که میتوانستهاند هر جایی نوشته شوند، ولی باید احتمال بیشتری داد که در حول و حوش همان بخشهایی نوشته شدهباشد که میدانیم محشّی بودهاند. لغاتی هم هست که هنوز نتوانستهام به هیچ موضعی از شاهنامه یا هیچ لغت دیگری از معجم شاهنامه مرتبط کنم. این فرصت و تمرکز دیگری میخواهد که معلوم نیست کی برسد و امیدوارم کس دیگری همین سررشته را بگیرد و زودتر تکلیف تمام این لغات را معلوم کند.
در یادداشت دیگری دربارۀ ماهیت حاشیهنگار و محیط و زمینۀ این حواشی خواهمنوشت.
t.me//fanneadab
1- نک. مقالۀ زندهیاد خدیوجم در «فرخنده پیام». جز این، از آنچه دربارۀ این اثر نوشتهاند مقالات زندهیاد اکبر نحوی (کتاب پاژ 9)، استاد امیدسالار (ایرانشناسی پاییز 80، اگرچه ایشان ظاهراً از حل برخی موضوعات در مقالۀ خدیوجم اطلاع نداشته)، و سجّاد آیدنلو (آینه میراث 33-4) قابل ذکر است.
2- تعداد لغات متن بسته به این که چه چیزی را بشمرند از 264 تا 272 متغیر است
से पुनः पोस्ट किया:
دستنویسها و متون کهن فارسی

15.03.202519:15
آن را که غمی بُوَد که بتواند گفت
غم از دلِ خود به گفت نتواند رُفت
این طرفهگلیست کز تو ما را بشکفت
نه رنگ توان نمود و نه بوی نهفت
(رسائل العشاق: گ ۱۳۸ر)
این رباعی در چندین متن کهن (با اختلافاتی) آمده و در اغلب آنها نام گویندهٔ رباعی ذکر نشده است. رباعی در نسخهٔ شمارهٔ ۶۵۱ کتابخانهٔ مجلس سنا (تصحیح محمدرضا ضیاء با عنوان «سفینهٔ شاعران قدیم» در جلد سوم متون ایرانی) نیز نقل شده است. مصحح سفینهٔ مذکور، واژهٔ «نتواند» در مصراع دوم را به «بتواند» تغییر داده و در حاشیه نوشته است: «در نسخهٔ ما «نتواند» آمده بود.» (متون ایرانی، دفتر سوم: ۴۷۶).
گفتنی است که ضبط «نتواند» هیچ خللی در معنای بیت وارد نمیکند و مصحح بدون توجه به نص نسخه و احتمالاً به پیروی از چندین متن مصحَح، آن را به «بتواند» تصحیح کرده است. حال به گواهی دستنویس رسائل العشاق و نظر به قدمت آن، ضبط «نتواند» نیز اعتبار مییابد. «نتواند» معنای رباعی را نهتنها مختل نمیکند، که اغراق شاعرانهای دارد: «آنکس که غمی در دلش هست و توانایی بیان آن را دارد، با ابراز و آشکار ساختن آن، نمیتواند دلش را از غم پاک کند. طرفه آنکه ما از تو غمی داریم (که از بیم رسوایی) ذرهای از آن را نمیتوان بیان کرد؛ هرچند در نهایت پنهان نمیماند و رسوا خواهیم شد.»
بعید نیست که کاتبان یا برخی مصححان دیگر هم «نتواند» را به «بتواند» تغییر داده باشند. باید نسخ تمامی آن متنها را دید که از حوصلهٔ این یادداشت خارج است.
مآخذی که متن آنها «بتواند» است: کلیات شمس، ج ۸، ص ۷۱؛ نزهة المجالس، ص ۵۲۹ (بدون نام گوینده)؛ خلاصة الاشعار فی الرباعیات، ص ۳۸ (به نام کمالالدّین اسماعیل)؛ روضة الناظر، گ ۲۹۸پ (بدون نام گوینده)؛ مکتوبات مولانا، ص ۱۲۵؛ نامههای عینالقضات، ج ۲، ص ۳۲۳؛ جامع الستین، ص ۱۳۵؛ همان، ص ۴۸۲؛ لمعة السراج، ص ۲۱۶؛ رَوح الارواح، ص ۵۹۹. نیز بیت نخست بهتنهایی در سندبادنامه (آتش)، ص ۵۳؛ سندبادنامه (کمالالدینی)، ص ۳۹ آمده است.
مآخذی که متن آنها «نتواند» است: رسائل العشاق: گ ۱۳۸ر (بدون نام گوینده)؛ متون ایرانی، دفتر سوم، «سفینۀ شاعران قدیم»، ص ۴۷۶ (بدون نام گوینده)؛ جُنگ رباعیات سعد الهی، گ ۷۵ر (بدون نام گوینده)؛ راحة الارواح، ص ۱۸۲؛ سفینۀ صائب، گ ۳۶پ (به نام مولوی)؛ همان، گ ۱۹۷ر-۱۹۷پ (بدون نام گوینده).
ضمناً بیت دوم این رباعی بهتنهایی در مرزباننامه، ص ۴۷۳؛ معارف بهاءِ ولد، ج ۱، ص ۱۰ نقل شده است.
https://t.me/PersianManuscripts
غم از دلِ خود به گفت نتواند رُفت
این طرفهگلیست کز تو ما را بشکفت
نه رنگ توان نمود و نه بوی نهفت
(رسائل العشاق: گ ۱۳۸ر)
این رباعی در چندین متن کهن (با اختلافاتی) آمده و در اغلب آنها نام گویندهٔ رباعی ذکر نشده است. رباعی در نسخهٔ شمارهٔ ۶۵۱ کتابخانهٔ مجلس سنا (تصحیح محمدرضا ضیاء با عنوان «سفینهٔ شاعران قدیم» در جلد سوم متون ایرانی) نیز نقل شده است. مصحح سفینهٔ مذکور، واژهٔ «نتواند» در مصراع دوم را به «بتواند» تغییر داده و در حاشیه نوشته است: «در نسخهٔ ما «نتواند» آمده بود.» (متون ایرانی، دفتر سوم: ۴۷۶).
گفتنی است که ضبط «نتواند» هیچ خللی در معنای بیت وارد نمیکند و مصحح بدون توجه به نص نسخه و احتمالاً به پیروی از چندین متن مصحَح، آن را به «بتواند» تصحیح کرده است. حال به گواهی دستنویس رسائل العشاق و نظر به قدمت آن، ضبط «نتواند» نیز اعتبار مییابد. «نتواند» معنای رباعی را نهتنها مختل نمیکند، که اغراق شاعرانهای دارد: «آنکس که غمی در دلش هست و توانایی بیان آن را دارد، با ابراز و آشکار ساختن آن، نمیتواند دلش را از غم پاک کند. طرفه آنکه ما از تو غمی داریم (که از بیم رسوایی) ذرهای از آن را نمیتوان بیان کرد؛ هرچند در نهایت پنهان نمیماند و رسوا خواهیم شد.»
بعید نیست که کاتبان یا برخی مصححان دیگر هم «نتواند» را به «بتواند» تغییر داده باشند. باید نسخ تمامی آن متنها را دید که از حوصلهٔ این یادداشت خارج است.
مآخذی که متن آنها «بتواند» است: کلیات شمس، ج ۸، ص ۷۱؛ نزهة المجالس، ص ۵۲۹ (بدون نام گوینده)؛ خلاصة الاشعار فی الرباعیات، ص ۳۸ (به نام کمالالدّین اسماعیل)؛ روضة الناظر، گ ۲۹۸پ (بدون نام گوینده)؛ مکتوبات مولانا، ص ۱۲۵؛ نامههای عینالقضات، ج ۲، ص ۳۲۳؛ جامع الستین، ص ۱۳۵؛ همان، ص ۴۸۲؛ لمعة السراج، ص ۲۱۶؛ رَوح الارواح، ص ۵۹۹. نیز بیت نخست بهتنهایی در سندبادنامه (آتش)، ص ۵۳؛ سندبادنامه (کمالالدینی)، ص ۳۹ آمده است.
مآخذی که متن آنها «نتواند» است: رسائل العشاق: گ ۱۳۸ر (بدون نام گوینده)؛ متون ایرانی، دفتر سوم، «سفینۀ شاعران قدیم»، ص ۴۷۶ (بدون نام گوینده)؛ جُنگ رباعیات سعد الهی، گ ۷۵ر (بدون نام گوینده)؛ راحة الارواح، ص ۱۸۲؛ سفینۀ صائب، گ ۳۶پ (به نام مولوی)؛ همان، گ ۱۹۷ر-۱۹۷پ (بدون نام گوینده).
ضمناً بیت دوم این رباعی بهتنهایی در مرزباننامه، ص ۴۷۳؛ معارف بهاءِ ولد، ج ۱، ص ۱۰ نقل شده است.
https://t.me/PersianManuscripts
से पुनः पोस्ट किया:
کتابخانه نسخ خطی سپهسالار

18.01.202518:19
گزارش نکته ای نویافته عبد الرحيم بن معروف رازی (بعد 860)
نسخه 6175 را که نسخه ای از کتاب «نیل المرام فی مذهب الائمة علیهم السلام» است بررسی می نمودم ، این اثر ارزشمند به کوشش استاد رسول جعفریان (قم ، نشر مورخ ، ۱۳۹۵ش ) چاپ شده است و در مقدمه آن به تفصیل مؤلف اثر معرفی شده است ، همچنین بعد از آن جناب آقای محمد علی عیوضی در مقاله ای مؤلف را بیشتر معرفی نموده اند (میراث شهاب ، شماره 86 ، صص7-26 ، عبد الرحیم بن معروف رازی بر پایه مدارک نویافته) .
اثری جدید از این مؤلف اهل فضل و ادب یافت گردید که در این نوشتار خدمت علاقه مندان معرفی می گردد .
مؤلف که اهل ادب و شعر بوده و هم اشعاری به فارسی و عربی داشته ، قصیده ای 40 بیتی در مدح رسول اکرم (ص) با این آغاز دارد : «اضاءت ظلام الکسف غرّة ذی حسن * خزی خطبه صدقا عنا ثروة الشجن» و خود در این اثر شرحی بر این قصیده نگاشته است ، و در دیباچه آن گوید که صرصری (یحیی بن یوسف صرصری (م656) ) قصیده ای در همین موضوع در 35 بیت داشته است (این قصیده که مطلع آن « أبت غير شج الدّمع مُقْلة ذي حَزَن* كَسَتْه الضّنى الأوطان في مشخص الظَّعنِ» می باشد را ذهبی در تاریخ الاسلام ، ج48 ، صص304-306) به طور کامل نقل نموده است) و وی (عبد الرحیم رازی) پیشتر آن را در تألیفی دیگر شرح داده است ولی به خاطر تکلفات و موارد دیگری که در آن قصیده بوده است این قصیده را می سراید و آن را شرح می دهد و در پایان شرح هر بیت یک عبارت و یک بیت به فارسی در توضیح آن نیز دارد و به هر جهت این شرح رادر 15 جمادی الاول 836 در حالی که در غربت و دور از وطن بوده است (احتمالا در شیراز) تألیف نموده است ، در این شرح نیز به مانند سایر تألیفاتش در دیباچه خود را با این عبارت : «فیقول العبد الفقیر الی الله الرؤوف عبد الرحیم بن معروف ...» معرفی می نماید ، از این اثر وی یک نسخه به شماره 4878 در کتابخانه ایاصوفیه ترکیه موجود می باشد و به اشتباه در فهرست آنجا عنوان آن «شرح قصیدة الصرصری» معرفی شده است .
از خرمن علم اساتید ارجمندی چون استاد رسول جعفریان استفاده نمودم و تلاش کردم خوشه ای به مطالب ارزشمند آن بزرگواران بیافزایم .
امید است این قصیده و شرح آن به زیور طبع آراسته گردد .
@sepahsalaar
نسخه 6175 را که نسخه ای از کتاب «نیل المرام فی مذهب الائمة علیهم السلام» است بررسی می نمودم ، این اثر ارزشمند به کوشش استاد رسول جعفریان (قم ، نشر مورخ ، ۱۳۹۵ش ) چاپ شده است و در مقدمه آن به تفصیل مؤلف اثر معرفی شده است ، همچنین بعد از آن جناب آقای محمد علی عیوضی در مقاله ای مؤلف را بیشتر معرفی نموده اند (میراث شهاب ، شماره 86 ، صص7-26 ، عبد الرحیم بن معروف رازی بر پایه مدارک نویافته) .
اثری جدید از این مؤلف اهل فضل و ادب یافت گردید که در این نوشتار خدمت علاقه مندان معرفی می گردد .
مؤلف که اهل ادب و شعر بوده و هم اشعاری به فارسی و عربی داشته ، قصیده ای 40 بیتی در مدح رسول اکرم (ص) با این آغاز دارد : «اضاءت ظلام الکسف غرّة ذی حسن * خزی خطبه صدقا عنا ثروة الشجن» و خود در این اثر شرحی بر این قصیده نگاشته است ، و در دیباچه آن گوید که صرصری (یحیی بن یوسف صرصری (م656) ) قصیده ای در همین موضوع در 35 بیت داشته است (این قصیده که مطلع آن « أبت غير شج الدّمع مُقْلة ذي حَزَن* كَسَتْه الضّنى الأوطان في مشخص الظَّعنِ» می باشد را ذهبی در تاریخ الاسلام ، ج48 ، صص304-306) به طور کامل نقل نموده است) و وی (عبد الرحیم رازی) پیشتر آن را در تألیفی دیگر شرح داده است ولی به خاطر تکلفات و موارد دیگری که در آن قصیده بوده است این قصیده را می سراید و آن را شرح می دهد و در پایان شرح هر بیت یک عبارت و یک بیت به فارسی در توضیح آن نیز دارد و به هر جهت این شرح رادر 15 جمادی الاول 836 در حالی که در غربت و دور از وطن بوده است (احتمالا در شیراز) تألیف نموده است ، در این شرح نیز به مانند سایر تألیفاتش در دیباچه خود را با این عبارت : «فیقول العبد الفقیر الی الله الرؤوف عبد الرحیم بن معروف ...» معرفی می نماید ، از این اثر وی یک نسخه به شماره 4878 در کتابخانه ایاصوفیه ترکیه موجود می باشد و به اشتباه در فهرست آنجا عنوان آن «شرح قصیدة الصرصری» معرفی شده است .
از خرمن علم اساتید ارجمندی چون استاد رسول جعفریان استفاده نمودم و تلاش کردم خوشه ای به مطالب ارزشمند آن بزرگواران بیافزایم .
امید است این قصیده و شرح آن به زیور طبع آراسته گردد .
@sepahsalaar
से पुनः पोस्ट किया:
نجیب مایل هروی

16.03.202516:09
هو
تأثیر قرآن کریم بر هنر اسلامی
نوشتهی استاد نجیب مایل هروی
وقف میراث جاوید ۱۳۸۶ شماره ۵۸
با احترام
بنیاد فرهنگی مایل هروی
تأثیر قرآن کریم بر هنر اسلامی
نوشتهی استاد نجیب مایل هروی
وقف میراث جاوید ۱۳۸۶ شماره ۵۸
با احترام
بنیاد فرهنگی مایل هروی
से पुनः पोस्ट किया:
Persian Studies News

16.03.202506:20
گزارشی از یک انتحال دانشگاهی
مزج کتاب نهادینههای اساطیری در شاهنامه فردوسی در رساله نقد اسطورهای و کاربرد آن در تحلیل شاهنامه فردوسی
مهوش واحددوست
گزارش میراث
से पुनः पोस्ट किया:
کتابخانه اسلامی و تصوف

16.03.202506:14
نقش شیخ ابواسحاق کازرونی در گسترش اسلام در کازرون (نیمه دوم قرن چهارم تا اوایل قرن پنجم هجری)
نویسنده: اعظم رحیمی جابری
مجله پژوهشنامه تاریخ های محلی ایران سال هفتم پاییز و زمستان 1397 شماره 1 (پیاپی 13)
#ابواسحاق_کازرونی
#طریقه_کازرونیه
#کتابخانه_اسلامی_و_تصوف
#Islamic_and_tassavof_library
@erfaneeslami1
نویسنده: اعظم رحیمی جابری
مجله پژوهشنامه تاریخ های محلی ایران سال هفتم پاییز و زمستان 1397 شماره 1 (پیاپی 13)
#ابواسحاق_کازرونی
#طریقه_کازرونیه
#کتابخانه_اسلامی_و_تصوف
#Islamic_and_tassavof_library
@erfaneeslami1
14.03.202511:20
از کانال خوب مقطّعه👆👆👆
https://t.me/moqattae
https://t.me/moqattae
18.01.202513:18
میراث اسلامی ایران
به کوشش استاد رسول جعفریان
جلد ۱۰
@KetabTasavof
به کوشش استاد رسول جعفریان
جلد ۱۰
@KetabTasavof
दिखाया गया 1 - 21 का 21
अधिक कार्यक्षमता अनलॉक करने के लिए लॉगिन करें।