Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
کاغذ avatar

کاغذ

کاغذ، رسانۀ کتاب
دربارهٔ کتاب و خواندنی‌های دیگر

«تنها توصیه‌ای که یک نفر می‌تواند دربارهٔ خواندن به دیگری بکند این است که به او بگوید هیچ توصیه‌ای دراین‌باره نپذیرد.»/ ویرجینیا وولف
در شبکه‌های اجتماعی دیگر:
Instagram.com/kaaqaz
Twitter.com/kaaqaz
TGlist रेटिंग
0
0
प्रकारसार्वजनिक
सत्यापन
असत्यापित
विश्वसनीयता
अविश्वसनीय
स्थान
भाषाअन्य
चैनल निर्माण की तिथिКвіт 19, 2016
TGlist में जोड़ा गया
Січ 25, 2025

समूह "کاغذ" में नवीनतम पोस्ट

رابطه‌ی مترجم و مؤلف با ویراستار
نقدی به دیدگاه‌های علی‌اصغر حداد، با نگاهی گذرا به کتاب ادبیات و انقلاب
🖊️مهدی نوری

«یکی دو هفته‌ی پیش کتابی خواندم با نام در برزخ کلمات. این کتاب گفت‌وگویی است با شش تن از مترجمان نام‌آشنا در باب ترجمه و ویرایش. گفت‌وگو با آقای علی‌اصغر حداد از جهاتی توجهم را جلب کرد و مرا به نوشتن این مطلب برانگیخت. آقای حداد پیش‌تر در چند مصاحبه‌ی دیگر هم ویراستاران را نواخته و از سازوکار ویرایش در ایران انتقاد کرده بودند. بنده سال‌ها در انتشاراتی کار می‌کردم که ناشر اغلب ترجمه‌های آقای حداد بود. با این‌همه، افتخار دارم که حتی یک سطر از ترجمه‌های ایشان هم زیر دستم نیامده است. البته جناب حداد شأن خود را اجل از آن می‌دانستند که متنشان به دست امثال من سپرده شود و بنده هم، به‌رغم جایگاهی که در آن نشر داشتم، حاضر نبودم وقتم را صرف ویرایش ترجمه‌ای کنم که مترجمش اعتقادی به ویرایش در معنای مدنظر من ندارد.»
▪️متن کامل این یادداشت را در فایل زیر بخوانید.

▪️در برزخ کلمات | مصاحبه‌کننده: علیرضا جاوید | نشر فرهنگ جاوید | ۲۸۰ ص. رقعی، شومیز | ۳۹۹,۰۰۰ تومان
▪️ادبیات و انقلاب | یورگن روله | علی‌اصغر حداد | نشر نیلوفر | ۸۴۸ ص. رقعی، گالینگور | ۶۷۵,۰۰۰ تومان

#نقد

@kaaghaz
से पुनः पोस्ट किया:
All that jazz avatar
All that jazz
🔸گندش بزنند، من نمرده‌ام! یادی از ماریو بارگاس یوسا

همین چند وقت پیش، به مناسبتی، از جستار او، «اسکندرانی» (دربارۀ کنستانتین کاوافی، شاعر یونانی) به‌عنوان یکی از بهترین جستارهایی یاد کردم که تابه‌حال خونده‌ام؛ جستارهای دیگرش، مثلاً دربارۀ مرگ در ونیز، را هم کنار همین‌یکی می‌گذارم (این دو جستار، همراه نوشته‌های درخشان دیگری از او، همگی، در کتاب دعوت به تماشای دوزخ در دسترس است)، یا کتاب درخشانش، عیش مدام، دربارۀ فلوبر و مادام بوواری. اما من یوسا را، بیش از همۀ‌ این‌ها، با سطرهایی از سور بز به خاطر می‌آورم، رمانی که سال‌هاست خواندنش را به همه توصیه می‌کنم. سوء‌قصدکنندگان به جان ژنرال تروخیو متواری‌اند، نیروهای امنیتی هم ردشان را زده و در تعقیب آن‌ها هستند. بگذارید از این‌جا به بعدش را از روی کتاب، و با ترجمه رشک‌برانگیز عبدالله کوثری، بخوانیم:

ازدحام اتوموبیل ها زیاد بود. راننده قیقاج زنان از میان یک کامیون و اتوبوسی که مردم دسته‌دسته از درهاش آویزان بودند گذشت. چند متر مانده به ویترین‌های شیشه‌ای بزرگ فروشگاه محکم روی ترمز زد. آنتونیو همین ‌که رولور به‌دست از تاکسی بیرون پرید متوجه شد که چراغ‌های پارک، انگار برای خوشامد گفتن به آن‌ها، روشن می شود. پسربچه‌های واکسی، فروشندگان دوره‌گرد، ورق‌بازها، ولگردها و گداها به دیوارهای پارک تکیه داده بودند. بوی میوه و خوراک سرخ‌کرده می‌آمد. آنتونیو برگشت تا خوان توماس، که چاق و خسته بود و نمی توانست پا به پای او بدود، به‌اش برسد. در همان لحظه از پشت سر صدای شلیک گلوله را شنیدند. دور و بر آن‌ها جیغ‌هایی گوش‌خراش به هوا رفت، مردم میان ماشین‌ها می‌دویدند و ماشین‌ها به پیاده‌رو می‌رفتند. آنتونیو فریادهایی می‌شنید: «تسلیم شوید، مادر قحبه‌ها.»، «شما محاصره شده‌اید.» وقتی دید خوان توماس خسته و نفس‌بریده از دویدن وامانده، خودش هم کنار او ایستاد و شروع کرد به تیراندازی. کوروار شلیک می‌کرد، چون کالیه‌ها پشت ماشین‌هاشان سنگر گرفته بودند که عرض خیابان را گرفته و راه را بند آورده بودند. دید که خوان توماس به زانو درآمد و تپانچه‌اش را به دهان برد اما نتوانست شلیک کند چون از ضرب گلوله‌های پیاپی نقش زمین شد. آنتونیو تا آن وقت چندتا گلوله خورده بود اما نمرده بود. «من نمرده‌ام، گندش بزنند، من نمرده‌ام.» همۀ فشنگ‌های رولورش را شلیک کرده بود و، همان‌طور که به زمین می‌افتاد، تلاش کرد دستش را به جیبش بلغزاند و بستۀ استرکنین را درآورد. اما آن دست لعنتی به فرمانش نبود. لازم نیست، آنتونیو. می‌توانست ستاره‌های درخشان را در شبی که آغاز می‌شد ببیند، می‌توانست چهرۀ خندان تاویتو را ببینید، و احساس کرد دوباره جوان شده است.

ماریو بارگاس یوسا، سور بز، ترجمۀ عبدالله کوثری (تهران: علم، ۱۳۸۱)، صص، ۴۷۹-۴۸۰.

بعد از آن فضاسازیِ فوق‌العادۀ تعقیب‌وگریز و حال‌وهوای سرشبِ پارک، می‌رسیم به آن‌جایی که به‌خاطرش این سطرها را همیشه در خاطر دارم، توصیف حال آنتونیوی تیرخوردۀ دم مرگ و آن کِیفِ خلسه‌گونش. ادبیات به‌خاطر این جزئیات ادبیات است، نه به‌خاطر حرف‌های بزرگ و پیام‌های قشنگ و آموزه‌های متعالی و خزعبلاتی از این دست. یوسا می‌خوانم به‌خاطر سطرهایی چون‌این، نه به این خاطر که فلان موضع سیاسی را داشت یا اینکه دشمن استبداد بود و دیگر و دیگر. درواقع، هنر بزرگ یوسا این بود که در اثری مثل سور بز، تأمل در بارۀ قدرت و سیاست و استبداد، اساساً به‌میانجی ساختن این شخصیت‌های منحصربه‌فرد و روابطشان و توصیف احوالشان میسر می‌شود، نه با حرّافی‌های دهن‌پرکنِ نویسنده یا شخصیت‌های اثرش، نه با جملات قصارِ به‌یادماندنی مثل «حقیقت را بر سر دار یافتم» و غیره، و البته نه با آن دست چیزهایی که بشود با آن‌ها پست‌های کپسولی اینستاگرامی تولید کرد.

#ادبیات #رمان #ماریو_بارگاس_یوسا

All that jazz
‏نزدیک ۲۵۱ عنوان روزنامه و مجله قدیمی در حدود ۶۵۰۰ شماره، در بخش نشریات کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران آپلود شده و رایگان و قابل استفاده عمومی است. وارد سایت کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به آدرس library.ut.ac.ir‎ شوید و در باکس جستجوی آذرسا عنوان رو جستجو کنید‌.


فرشاد اسماعیلی

@kaaghaz
رژیم‌هایی که می‌خواهند رفتار شهروندان را از گهواره تا گور کنترل کنند چرا این‌همه از ادبیات می‌ترسند و دستگاه‌های سانسور به پا می‌کنند تا ادبیات را سرکوب کنند و نویسندگان مستقل را بپایند. این رژیم‌ها می‌دانند اگر بگذارند خیالْ آزادانه در کتاب‌ها پرسه بزند چه خطرهایی به همراه دارد. می‌دانند که خواننده آزادی لازم برای خلق داستان و آزادی حاضر در داستان را با تاریک‌اندیشی و هراسی که در دنیای واقعی پیش رو دارد مقایسه می‌کند، و به این ترتیب، داستان فتنه‌ساز از کار در می‌آید. قصه‌نویسان چه بخواهند چه نخواهند، چه بدانند چه ندانند، هنگامی که داستان می‌سرایند به نارضایتی دامن می‌زنند و نشان می‌دهند که دنیا بد می‌چرخد و زندگیِ خیال غنی‌تر از زندگیِ عادی روزمره است. اگر این نکته در عقل و احساس شهروندان ریشه بدواند، بازی‌دادن آن‌ها سخت‌تر می‌شود و دیر‌تر به دروغ‌های بازجویان و زندانبانانی تن می‌دهند که می‌خواهند به مردم بباورانند پشت میله‌ها زندگی امن‌تر و بهتری دارند.

▪️از خطابهٔ نوبل ماریو بارگاس یوسا
Ehsan

#یاد #سانسور

@kaaghaz
دو مقاله از یوسا، به ترجمهٔ عبدالله کوثری

«سرمایه‌داری، آزادی، و اخلاق»
نگاه‌نو، ش. ۱۰۴ (زمستان ۱۳۹۳)، صص. ۱۰۵ - ۱۱۵

«چگونه واژه‌ای مسخ می‌شود»
نگاه‌نو، ش. ۱۲۲ (تابستان ۱۳۹۸)، صص. ۱۳ - ۲۳

@kaaghaz
से पुनः पोस्ट किया:
پیرنگ | Peyrang avatar
پیرنگ | Peyrang
.
#خبر

ماریو بارگاس یوسا، نویسنده‌ی اسپانیایی‌زبان متولد پرو و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل سال ۲۰۱۰ درگذشت. او معتقد بود که هنر نوعی دانش است و به انسان توانايی فهم اين دنيا را همان‌گونه كه هست، می‌دهد.

«من فكر می‌كنم يكی از شگفتی‌های هنر اين است كه شما را قادر به بيان واضح آن چیزهایی می‌کند که احتمالی، گيج‌كننده و منبع احساس ترس وحشتناك است. ولی وقتی می‌بينيد که هنر به آن شكل می‌دهد و آن را انتقال‌پذير می‌كند چقدر شگفت‌انگيز است! بيشتر مواقع نمی‌دانيد آن شور و هيجان، آن روحيات... از كجا می‌آيند. شخصی كه از اين روحيات رنج می‌برد، قابليت توصيف عميق آن‌ها را ندارد و من معتقدم كه اين وقتی روشن می‌شود كه ادبيات و هنر به شما اجازه می‌دهند تا عقب بايستيد و ارزش زندگی را با تمام احساساتتان، غريزه‌هایتان و بصيرتتان درك كنيد. فكر می‌كنم اين يكی از نقش‌های اصلی هنر است: شرح عميق‌ترين، بيشترين راز درون ما.»

#ماریو_بارگاس_یوسا

@peyrang_dastan
www.peyrang.org
https://instagram.com/peyrang_dastan
شهرهای نامرئی، گریز از رنج دوزخ
ایتالو کالوینو
ترجمهٔ مهرداد اصیل، بر اساس ترجمهٔ انگلیسی ویلیام ویور

در اطلس جغرافیای قاآن اعظم، نقشه‌هایی از سرزمین‌های موعود نیز یافت می‌شد که اگرچه بشر در عالم اندیشه به وادی آن‌ها پا گذاشته بود، هنوز [در جهان واقع] مکشوف یا احداث نشده بود؛ شهرهایی چون آتلانتیس نو، اتوپیا، شهر آفتاب، اوشینیا، تاموئه، هارمونیِ نو، لانارکِ نو، ایکاریا.
قوبلای از مارکو پرسید: «تویی که همواره به کاوش اندری و نشانه‌ها را می‌بینی، تو به من بگو که بادهای موافق ما را به کدامین سو از این آینده‌ها پیش می‌راند.»
«از من ساخته نیست که مسیر این نواحی را بر نقشه رسم کنم یا تاریخی برای رسیدن به بندرگاه‌هایش مقرر گردانم. گاه لمحه‌ای کوتاه، روزنه‌ای در میان چشم‌اندازی ناهمگون، تلألو نوری در فضایی مه‌آلود و محاورهٔ دو رهگذر در انبوه جمعیت برایم کافی است که فکر کنم با شروع از آن‌جا، تکه‌به‌تکه، شهری بی‌نقص را جمع خواهم آورد، شهری که از اجزای متناقض و چیزهای دیگر ساخته شده است، از لحظاتی که با وقفه‌هایی از هم جدا گشته‌اند، از نشانه‌هایی که شخصی به خارج می‌فرستد بی‌آن‌که گیرنده‌اش را بشناسد. وقتی می‌گویم این شهر (که سیاحت من رو به سوی آن دارد) در فضا و زمان دچار گسستگی است –گاهی پراکنده و گاه متراکم‌تر– شما گمان مبرید که باید یکسره از جست‌وجوی آن دست بشویید. شاید همین حالا که ما به گفت‌وگو نشسته‌ایم، درون مرزهای امپراتوری شما از این اجزای پراکنده شهری در حال شکل‌گیری باشد. می‌توانید به جست‌وجویش بپردازید، اما فقط به همان شیوه‌ای که گفته‌ام.
قاآن اعظم فوراً اطلسش را برداشت و ورق‌زنان نقشهٔ شهرهایی را از نظر گذراند که سایهٔ کابوس و نفرین بر آن‌ها سنگینی می‌کند: خنوخ، بابل، یاهو، بوتوئا، دنیای شگفت‌انگیز نو.
گفت: «فایده‌اش چیست اگر آخرین لنگرگاهی که به آن می‌رسیم جز شهری دوزخی نباشد، همان جایی که همین حالا ما را در حلقه‌هایی که پیوسته تنگ‌تر می‌شود به درون خود می‌کشد.»
سرانجام پولو پاسخ داد: «دوزخِ زندگی چیزی نیست که بعدها برپا شود؛ اگر چنین چیزی ممکن باشد، هم‌اکنون این‌جا برقرار است، دوزخی که زندگی هرروزهٔ ما در آن می‌گذرد، جایی که آن را با بودن در کنار همدیگر شکل داده‌ایم. برای گریز از رنج این دوزخ دو راه پیش روی ماست. راه نخست راهی است که بسیاری آن را آسان می‌یابند: می‌شود به دوزخ تن در داد و چنان به جزئی از آن بدل گشت که چشم نتواند آن را ببیند. اما راه دوم راهی خطرخیز است که در طی آن همواره باید هشیار و بیمناک بود: بجویید و دریابید که چگونه می‌توان در دل دوزخ آن چیزها و افرادی را بازشناخت که دوزخی نیستند. آن‌گاه به پایداری‌شان یاری رسانید و برایشان جا باز کنید.»

▪️original title:
Le città invisibili (1972), by Italo Calvino

#بریده_کتاب

@kaaghaz
حسین معصومی همدانی در گفت‌وگو با آرته:
«آدم‌هایی که فکر می‌کنند این کتابی که نوشته‌اند بشر فردا [با آن] رستگار می‌شود اشتباه می‌کنند. فکر برای این‌که مؤثر باشد باید وسوسهٔ تأثیر فوری را دور بیندازد.»

گفت‌وگوی کامل

@kaaghaz
۴۵ ساعت شرحِ مفصلِ پنج کتابِ بزرگِ زبانِ پارسی.
۱. تاریخ بیهقی
۲. کلیله و دمنه
۳. قابوسنامه
۴. چهار مقاله
۵. سیرالملوک
مجالِ خوبی است تا درین نوروز گزیدهٔ چند متنِ مهمِ پارسی را با توضیحات کافی و شامل بخوانید یا گوش کنید. فایل‌ها را می‌توانید با ۳۰ درصد تخفیف تا روز ۱۳ فروردین تهیه کنید.
اگر دوست دارید پنج متنِ مهمِ زبان پارسی را بخوانید و دریابید به من پیام بدهید.
تلگرام:
@abumansur14

ابومنصور محمد بن عبدالرزاق
(ایوب مهر دوست)

▪️توضیح کاغذ: شخصاً از کیفیت شرح‌ها بی‌اطلاعم، اما با توجه به تأیید چند نفر از دوستان اهل زبان و ادبیات فارسی، حدس می‌زنم محتوای خوبی باشد. می‌توانید اطلاعات کامل را از تلگرام خودشان پرس‌وجو کنید.

@kaaghaz
خبر انتشار کتاب: در کوه‌های کردستان

در کوه‌های کردستان، پنجمین عنوان از مجموعهٔ تراشه‌های عمر نشر خوانه، منتشر شد.
کتاب شرح خاطرات پسرکی از بازماندگان قتل عام ارمنیان است. میلاد کامیابیان، مدیر نشر خوانه، توضیحی خواندنی دربارهٔ کتاب نوشته است:

«ماجراهایی که در کوه‌های کردستان از سر گذراند تا منتشر شود، اگر بنویسیم، خودش یک‌پا مموار است. آرام هایکاز قرار نبود زنده بماند. او را هم می‌خواستند همراه بقیهٔ مردهای ارمنی سربه‌نیست کنند. اما به‌طریقی زنده ماند و خواهی‌نخواهی بدل شد به شاهد، و چاره‌ای نداشت جز شهادت، و در کوه‌های کردستان شهادت هایکاز است، شهادت به رنج، به تلف‌شدن در بیابان، به مردهای معدوم و زن‌های افکنده در فرات. شهادت به چیز دیگری هم هست البته، شهادت به زندگی.»
(با تغییر شکل گفتار به شکل مکتوب)

▪️در کوه‌های کردستان؛ زندگی‌نگارهٔ پسرک جان‌به‌دربرده از قتل عام ارمنیان (۱۹۱۵-۱۹۱۹) | آرام هایکاز | ترجمهٔ مریم پوراسماعیل | نشر خوانه | ۳۱۲ ص. رقعی شومیز | ۴۴۰,۰۰۰ تومان

#خبر_انتشار_کتاب

@kaaghaz
से पुनः पोस्ट किया:
قلم‌انداز (مسعود راستی‌پور) avatar
قلم‌انداز (مسعود راستی‌پور)
گفتند که چون تسلیم شوید، فاتح خواهید شد.
تسلیم شدیم و غبار را یافتیم و خاکستر را.
گفتند که چون عشق بورزید، فاتح خواهید شد.
عشق ورزیدیم و غبار را یافتیم و خاکستر را.
گفتند که چون دست از جان بشویید، فاتح خواهید شد.
دست از جان شستیم و غبار را یافتیم و خاکستر را.

غبار را یافتیم و خاکستر را.
حالا که هیچ چیز برایمان نمانده فقط باید زندگی را باز بیابیم.


– جورج سفریس، ترجمهٔ عبدالله کوثری –

@kaaghaz
‏در روز جهانی ترجمه، ناشر بسیار محترم کتابهام پیغام داده بعد از این دیگه درصد پشت جلد رو از دوازده بکنیم چهار... بعد از هجده نوبت چاپ آخه... کاش روز دیگری رو برای این ظلم ناروا انتخاب می‌کردید!

لیدا هادی
*مترجم ادبیات کودک و نوجوان
(فهرست ترجمه‌ها)

@kaaghaz

रिकॉर्ड

17.04.202523:59
5.8Kसदस्य
25.01.202523:59
400उद्धरण सूचकांक
26.03.202514:31
2.6Kप्रति पोस्ट औसत दृश्य
02.03.202514:32
2.6Kप्रति विज्ञापन पोस्ट औसत दृश्य
17.04.202523:59
10.02%ER
02.03.202514:32
44.76%ERR

विकास

सदस्य
उद्धरण सूचकांक
एक पोस्ट का औसत दृश्य
एक विज्ञापन पोस्ट का औसत दृश्य
ER
ERR
ЛЮТ '25БЕР '25КВІТ '25

کاغذ के लोकप्रिय पोस्ट

16.04.202505:55
‏نزدیک ۲۵۱ عنوان روزنامه و مجله قدیمی در حدود ۶۵۰۰ شماره، در بخش نشریات کتابخانه مرکزی و مرکز اسناد دانشگاه تهران آپلود شده و رایگان و قابل استفاده عمومی است. وارد سایت کتابخانه مرکزی دانشگاه تهران به آدرس library.ut.ac.ir‎ شوید و در باکس جستجوی آذرسا عنوان رو جستجو کنید‌.


فرشاد اسماعیلی

@kaaghaz
21.04.202520:33
رابطه‌ی مترجم و مؤلف با ویراستار
نقدی به دیدگاه‌های علی‌اصغر حداد، با نگاهی گذرا به کتاب ادبیات و انقلاب
🖊️مهدی نوری

«یکی دو هفته‌ی پیش کتابی خواندم با نام در برزخ کلمات. این کتاب گفت‌وگویی است با شش تن از مترجمان نام‌آشنا در باب ترجمه و ویرایش. گفت‌وگو با آقای علی‌اصغر حداد از جهاتی توجهم را جلب کرد و مرا به نوشتن این مطلب برانگیخت. آقای حداد پیش‌تر در چند مصاحبه‌ی دیگر هم ویراستاران را نواخته و از سازوکار ویرایش در ایران انتقاد کرده بودند. بنده سال‌ها در انتشاراتی کار می‌کردم که ناشر اغلب ترجمه‌های آقای حداد بود. با این‌همه، افتخار دارم که حتی یک سطر از ترجمه‌های ایشان هم زیر دستم نیامده است. البته جناب حداد شأن خود را اجل از آن می‌دانستند که متنشان به دست امثال من سپرده شود و بنده هم، به‌رغم جایگاهی که در آن نشر داشتم، حاضر نبودم وقتم را صرف ویرایش ترجمه‌ای کنم که مترجمش اعتقادی به ویرایش در معنای مدنظر من ندارد.»
▪️متن کامل این یادداشت را در فایل زیر بخوانید.

▪️در برزخ کلمات | مصاحبه‌کننده: علیرضا جاوید | نشر فرهنگ جاوید | ۲۸۰ ص. رقعی، شومیز | ۳۹۹,۰۰۰ تومان
▪️ادبیات و انقلاب | یورگن روله | علی‌اصغر حداد | نشر نیلوفر | ۸۴۸ ص. رقعی، گالینگور | ۶۷۵,۰۰۰ تومان

#نقد

@kaaghaz
14.04.202508:11
دو مقاله از یوسا، به ترجمهٔ عبدالله کوثری

«سرمایه‌داری، آزادی، و اخلاق»
نگاه‌نو، ش. ۱۰۴ (زمستان ۱۳۹۳)، صص. ۱۰۵ - ۱۱۵

«چگونه واژه‌ای مسخ می‌شود»
نگاه‌نو، ش. ۱۲۲ (تابستان ۱۳۹۸)، صص. ۱۳ - ۲۳

@kaaghaz
से पुनः पोस्ट किया:
All that jazz avatar
All that jazz
16.04.202515:29
🔸گندش بزنند، من نمرده‌ام! یادی از ماریو بارگاس یوسا

همین چند وقت پیش، به مناسبتی، از جستار او، «اسکندرانی» (دربارۀ کنستانتین کاوافی، شاعر یونانی) به‌عنوان یکی از بهترین جستارهایی یاد کردم که تابه‌حال خونده‌ام؛ جستارهای دیگرش، مثلاً دربارۀ مرگ در ونیز، را هم کنار همین‌یکی می‌گذارم (این دو جستار، همراه نوشته‌های درخشان دیگری از او، همگی، در کتاب دعوت به تماشای دوزخ در دسترس است)، یا کتاب درخشانش، عیش مدام، دربارۀ فلوبر و مادام بوواری. اما من یوسا را، بیش از همۀ‌ این‌ها، با سطرهایی از سور بز به خاطر می‌آورم، رمانی که سال‌هاست خواندنش را به همه توصیه می‌کنم. سوء‌قصدکنندگان به جان ژنرال تروخیو متواری‌اند، نیروهای امنیتی هم ردشان را زده و در تعقیب آن‌ها هستند. بگذارید از این‌جا به بعدش را از روی کتاب، و با ترجمه رشک‌برانگیز عبدالله کوثری، بخوانیم:

ازدحام اتوموبیل ها زیاد بود. راننده قیقاج زنان از میان یک کامیون و اتوبوسی که مردم دسته‌دسته از درهاش آویزان بودند گذشت. چند متر مانده به ویترین‌های شیشه‌ای بزرگ فروشگاه محکم روی ترمز زد. آنتونیو همین ‌که رولور به‌دست از تاکسی بیرون پرید متوجه شد که چراغ‌های پارک، انگار برای خوشامد گفتن به آن‌ها، روشن می شود. پسربچه‌های واکسی، فروشندگان دوره‌گرد، ورق‌بازها، ولگردها و گداها به دیوارهای پارک تکیه داده بودند. بوی میوه و خوراک سرخ‌کرده می‌آمد. آنتونیو برگشت تا خوان توماس، که چاق و خسته بود و نمی توانست پا به پای او بدود، به‌اش برسد. در همان لحظه از پشت سر صدای شلیک گلوله را شنیدند. دور و بر آن‌ها جیغ‌هایی گوش‌خراش به هوا رفت، مردم میان ماشین‌ها می‌دویدند و ماشین‌ها به پیاده‌رو می‌رفتند. آنتونیو فریادهایی می‌شنید: «تسلیم شوید، مادر قحبه‌ها.»، «شما محاصره شده‌اید.» وقتی دید خوان توماس خسته و نفس‌بریده از دویدن وامانده، خودش هم کنار او ایستاد و شروع کرد به تیراندازی. کوروار شلیک می‌کرد، چون کالیه‌ها پشت ماشین‌هاشان سنگر گرفته بودند که عرض خیابان را گرفته و راه را بند آورده بودند. دید که خوان توماس به زانو درآمد و تپانچه‌اش را به دهان برد اما نتوانست شلیک کند چون از ضرب گلوله‌های پیاپی نقش زمین شد. آنتونیو تا آن وقت چندتا گلوله خورده بود اما نمرده بود. «من نمرده‌ام، گندش بزنند، من نمرده‌ام.» همۀ فشنگ‌های رولورش را شلیک کرده بود و، همان‌طور که به زمین می‌افتاد، تلاش کرد دستش را به جیبش بلغزاند و بستۀ استرکنین را درآورد. اما آن دست لعنتی به فرمانش نبود. لازم نیست، آنتونیو. می‌توانست ستاره‌های درخشان را در شبی که آغاز می‌شد ببیند، می‌توانست چهرۀ خندان تاویتو را ببینید، و احساس کرد دوباره جوان شده است.

ماریو بارگاس یوسا، سور بز، ترجمۀ عبدالله کوثری (تهران: علم، ۱۳۸۱)، صص، ۴۷۹-۴۸۰.

بعد از آن فضاسازیِ فوق‌العادۀ تعقیب‌وگریز و حال‌وهوای سرشبِ پارک، می‌رسیم به آن‌جایی که به‌خاطرش این سطرها را همیشه در خاطر دارم، توصیف حال آنتونیوی تیرخوردۀ دم مرگ و آن کِیفِ خلسه‌گونش. ادبیات به‌خاطر این جزئیات ادبیات است، نه به‌خاطر حرف‌های بزرگ و پیام‌های قشنگ و آموزه‌های متعالی و خزعبلاتی از این دست. یوسا می‌خوانم به‌خاطر سطرهایی چون‌این، نه به این خاطر که فلان موضع سیاسی را داشت یا اینکه دشمن استبداد بود و دیگر و دیگر. درواقع، هنر بزرگ یوسا این بود که در اثری مثل سور بز، تأمل در بارۀ قدرت و سیاست و استبداد، اساساً به‌میانجی ساختن این شخصیت‌های منحصربه‌فرد و روابطشان و توصیف احوالشان میسر می‌شود، نه با حرّافی‌های دهن‌پرکنِ نویسنده یا شخصیت‌های اثرش، نه با جملات قصارِ به‌یادماندنی مثل «حقیقت را بر سر دار یافتم» و غیره، و البته نه با آن دست چیزهایی که بشود با آن‌ها پست‌های کپسولی اینستاگرامی تولید کرد.

#ادبیات #رمان #ماریو_بارگاس_یوسا

All that jazz
14.04.202508:42
رژیم‌هایی که می‌خواهند رفتار شهروندان را از گهواره تا گور کنترل کنند چرا این‌همه از ادبیات می‌ترسند و دستگاه‌های سانسور به پا می‌کنند تا ادبیات را سرکوب کنند و نویسندگان مستقل را بپایند. این رژیم‌ها می‌دانند اگر بگذارند خیالْ آزادانه در کتاب‌ها پرسه بزند چه خطرهایی به همراه دارد. می‌دانند که خواننده آزادی لازم برای خلق داستان و آزادی حاضر در داستان را با تاریک‌اندیشی و هراسی که در دنیای واقعی پیش رو دارد مقایسه می‌کند، و به این ترتیب، داستان فتنه‌ساز از کار در می‌آید. قصه‌نویسان چه بخواهند چه نخواهند، چه بدانند چه ندانند، هنگامی که داستان می‌سرایند به نارضایتی دامن می‌زنند و نشان می‌دهند که دنیا بد می‌چرخد و زندگیِ خیال غنی‌تر از زندگیِ عادی روزمره است. اگر این نکته در عقل و احساس شهروندان ریشه بدواند، بازی‌دادن آن‌ها سخت‌تر می‌شود و دیر‌تر به دروغ‌های بازجویان و زندانبانانی تن می‌دهند که می‌خواهند به مردم بباورانند پشت میله‌ها زندگی امن‌تر و بهتری دارند.

▪️از خطابهٔ نوبل ماریو بارگاس یوسا
Ehsan

#یاد #سانسور

@kaaghaz
31.03.202510:08
حسین معصومی همدانی در گفت‌وگو با آرته:
«آدم‌هایی که فکر می‌کنند این کتابی که نوشته‌اند بشر فردا [با آن] رستگار می‌شود اشتباه می‌کنند. فکر برای این‌که مؤثر باشد باید وسوسهٔ تأثیر فوری را دور بیندازد.»

گفت‌وگوی کامل

@kaaghaz
से पुनः पोस्ट किया:
پیرنگ | Peyrang avatar
پیرنگ | Peyrang
.
#خبر

ماریو بارگاس یوسا، نویسنده‌ی اسپانیایی‌زبان متولد پرو و برنده‌ی جایزه‌ی نوبل سال ۲۰۱۰ درگذشت. او معتقد بود که هنر نوعی دانش است و به انسان توانايی فهم اين دنيا را همان‌گونه كه هست، می‌دهد.

«من فكر می‌كنم يكی از شگفتی‌های هنر اين است كه شما را قادر به بيان واضح آن چیزهایی می‌کند که احتمالی، گيج‌كننده و منبع احساس ترس وحشتناك است. ولی وقتی می‌بينيد که هنر به آن شكل می‌دهد و آن را انتقال‌پذير می‌كند چقدر شگفت‌انگيز است! بيشتر مواقع نمی‌دانيد آن شور و هيجان، آن روحيات... از كجا می‌آيند. شخصی كه از اين روحيات رنج می‌برد، قابليت توصيف عميق آن‌ها را ندارد و من معتقدم كه اين وقتی روشن می‌شود كه ادبيات و هنر به شما اجازه می‌دهند تا عقب بايستيد و ارزش زندگی را با تمام احساساتتان، غريزه‌هایتان و بصيرتتان درك كنيد. فكر می‌كنم اين يكی از نقش‌های اصلی هنر است: شرح عميق‌ترين، بيشترين راز درون ما.»

#ماریو_بارگاس_یوسا

@peyrang_dastan
www.peyrang.org
https://instagram.com/peyrang_dastan
31.03.202500:12
۴۵ ساعت شرحِ مفصلِ پنج کتابِ بزرگِ زبانِ پارسی.
۱. تاریخ بیهقی
۲. کلیله و دمنه
۳. قابوسنامه
۴. چهار مقاله
۵. سیرالملوک
مجالِ خوبی است تا درین نوروز گزیدهٔ چند متنِ مهمِ پارسی را با توضیحات کافی و شامل بخوانید یا گوش کنید. فایل‌ها را می‌توانید با ۳۰ درصد تخفیف تا روز ۱۳ فروردین تهیه کنید.
اگر دوست دارید پنج متنِ مهمِ زبان پارسی را بخوانید و دریابید به من پیام بدهید.
تلگرام:
@abumansur14

ابومنصور محمد بن عبدالرزاق
(ایوب مهر دوست)

▪️توضیح کاغذ: شخصاً از کیفیت شرح‌ها بی‌اطلاعم، اما با توجه به تأیید چند نفر از دوستان اهل زبان و ادبیات فارسی، حدس می‌زنم محتوای خوبی باشد. می‌توانید اطلاعات کامل را از تلگرام خودشان پرس‌وجو کنید.

@kaaghaz
02.04.202520:37
شهرهای نامرئی، گریز از رنج دوزخ
ایتالو کالوینو
ترجمهٔ مهرداد اصیل، بر اساس ترجمهٔ انگلیسی ویلیام ویور

در اطلس جغرافیای قاآن اعظم، نقشه‌هایی از سرزمین‌های موعود نیز یافت می‌شد که اگرچه بشر در عالم اندیشه به وادی آن‌ها پا گذاشته بود، هنوز [در جهان واقع] مکشوف یا احداث نشده بود؛ شهرهایی چون آتلانتیس نو، اتوپیا، شهر آفتاب، اوشینیا، تاموئه، هارمونیِ نو، لانارکِ نو، ایکاریا.
قوبلای از مارکو پرسید: «تویی که همواره به کاوش اندری و نشانه‌ها را می‌بینی، تو به من بگو که بادهای موافق ما را به کدامین سو از این آینده‌ها پیش می‌راند.»
«از من ساخته نیست که مسیر این نواحی را بر نقشه رسم کنم یا تاریخی برای رسیدن به بندرگاه‌هایش مقرر گردانم. گاه لمحه‌ای کوتاه، روزنه‌ای در میان چشم‌اندازی ناهمگون، تلألو نوری در فضایی مه‌آلود و محاورهٔ دو رهگذر در انبوه جمعیت برایم کافی است که فکر کنم با شروع از آن‌جا، تکه‌به‌تکه، شهری بی‌نقص را جمع خواهم آورد، شهری که از اجزای متناقض و چیزهای دیگر ساخته شده است، از لحظاتی که با وقفه‌هایی از هم جدا گشته‌اند، از نشانه‌هایی که شخصی به خارج می‌فرستد بی‌آن‌که گیرنده‌اش را بشناسد. وقتی می‌گویم این شهر (که سیاحت من رو به سوی آن دارد) در فضا و زمان دچار گسستگی است –گاهی پراکنده و گاه متراکم‌تر– شما گمان مبرید که باید یکسره از جست‌وجوی آن دست بشویید. شاید همین حالا که ما به گفت‌وگو نشسته‌ایم، درون مرزهای امپراتوری شما از این اجزای پراکنده شهری در حال شکل‌گیری باشد. می‌توانید به جست‌وجویش بپردازید، اما فقط به همان شیوه‌ای که گفته‌ام.
قاآن اعظم فوراً اطلسش را برداشت و ورق‌زنان نقشهٔ شهرهایی را از نظر گذراند که سایهٔ کابوس و نفرین بر آن‌ها سنگینی می‌کند: خنوخ، بابل، یاهو، بوتوئا، دنیای شگفت‌انگیز نو.
گفت: «فایده‌اش چیست اگر آخرین لنگرگاهی که به آن می‌رسیم جز شهری دوزخی نباشد، همان جایی که همین حالا ما را در حلقه‌هایی که پیوسته تنگ‌تر می‌شود به درون خود می‌کشد.»
سرانجام پولو پاسخ داد: «دوزخِ زندگی چیزی نیست که بعدها برپا شود؛ اگر چنین چیزی ممکن باشد، هم‌اکنون این‌جا برقرار است، دوزخی که زندگی هرروزهٔ ما در آن می‌گذرد، جایی که آن را با بودن در کنار همدیگر شکل داده‌ایم. برای گریز از رنج این دوزخ دو راه پیش روی ماست. راه نخست راهی است که بسیاری آن را آسان می‌یابند: می‌شود به دوزخ تن در داد و چنان به جزئی از آن بدل گشت که چشم نتواند آن را ببیند. اما راه دوم راهی خطرخیز است که در طی آن همواره باید هشیار و بیمناک بود: بجویید و دریابید که چگونه می‌توان در دل دوزخ آن چیزها و افرادی را بازشناخت که دوزخی نیستند. آن‌گاه به پایداری‌شان یاری رسانید و برایشان جا باز کنید.»

▪️original title:
Le città invisibili (1972), by Italo Calvino

#بریده_کتاب

@kaaghaz
अधिक कार्यक्षमता अनलॉक करने के लिए लॉगिन करें।