Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
𝒎𝒐𝒐𝒏'𝒍𝒊𝒕𝒕𝒍𝒆<𝟯 avatar

𝒎𝒐𝒐𝒏'𝒍𝒊𝒕𝒕𝒍𝒆<𝟯

J'erre dans la galaxie de tes yeux, comme un pissenlit dansant dans la main du vent♡.

@Moonlittlestars_bot
بـرای هـم‌صحـبتـی
TGlist रेटिंग
0
0
प्रकारसार्वजनिक
सत्यापन
असत्यापित
विश्वसनीयता
अविश्वसनीय
स्थान
भाषाअन्य
चैनल निर्माण की तिथिApr 13, 2025
TGlist में जोड़ा गया
Apr 13, 2025

समूह "𝒎𝒐𝒐𝒏'𝒍𝒊𝒕𝒕𝒍𝒆<𝟯" में नवीनतम पोस्ट

تا ۶ میمونند.
Done.
से पुनः पोस्ट किया:
LOTUS avatar
LOTUS
عطر دیدار

کاخ سفید در سکوت شب می‌درخشید، گویی خودش هم می‌دانست قرار است قصه‌ای عاشقانه در دلش رقم بخورد. مه نرمی بر زمین نشسته بود و صدای دور موتور ، آرام آرام نزدیک می‌شد . ماشین کلاسیک مشکی، با خطوطی براق و اصیل، در برابر پله‌های ورودی ایستاد؛ آرام ، باوقار‌ ، درست مثل مردی که از آن پیاده شد.

او با کت‌وشلوار مشکی با پیراهنی سفید، شبیه به شب و روزی که در هم آمیخته‌اند، گام‌هایش را با طمأنینه به سمت در ورودی برداشت. در دستش، تنها یک شاخه گل رز سفید بود؛ نه برای تجمل، که برای گفتن چیزی که زبان از آن قاصر است: دلتنگی، وفاداری، و عشقی که با گذر سال‌ها هم از یاد نرفت.

هوای اطراف پر بود از عطر شیرینی که با نسیم شب مخلوط شده بود؛ نه آن‌قدر تند که فریاد بزند، نه آن‌قدر محو که گم شود—دقیقاً مثل حضوری که ناگهان قلب کاخ را لرزاند.

او آمده بود… نه برای فتح، نه برای نمایش، بلکه برای دیدن نگاهی که روزی جهانش را دگرگون کرده بود.

و در آن شب بی‌پایان، کاخ دیگر فقط سنگ و تاریخ نبود؛ قلبی شده بود که دوباره می‌تپید.

से पुनः पोस्ट किया:
LOTUS avatar
LOTUS
⋆ ࣪. ₊ ˚ ℘riꪦ𝛇꧖ ꪜ꧖rꪦꪫꪦ  ೀ ٜ  ٠   ๋ 🍸
से पुनः पोस्ट किया:
‌‌ ‌‌‌‌ 𝙑𝙞𝙘𝙚𝙣 avatar
‌‌ ‌‌‌‌ 𝙑𝙞𝙘𝙚𝙣
+ بیا این رابطه رو تموم کنیم...
- تموم کنیم؟!
مرواریدم، من دوتا قبر برای خودمون تدارک دیدم.

حرف‌هاش رو توی ذهنش مرور میکرد و مدام گوشه‌ی ناخنش رو می‌جوید، وقتی مرد وارد خونه شد، کت و کیفش رو داخل کمد گذاشت و خودش رو روی مبل پرت کرد، اروم کنارش رفت و بهش نگاه کرد.
نگاه خیره‌ی مرد هم بهش دوخته شد، همه چیزی که می‌خواست بگه از ذهش پر کشید و دست‌پاچه زمزمه کرد...

+بیا... بیا این رابطه رو تموم کنیم.
مرد نگاهش رو روی صورت پسر چرخوند و وقتی اثری از شوخی ندید بلند شروع به خندیدن کرد، دست پسر رو گرفت و کنار خودش نشوند.
-ببین پسر کوچولوی من ،بعضی‌ها می‌کشن، بعضی‌ها میدزدن و بعضی‌ها قلبت رو می‌شکنن، تو واقعاً فکر کردی می‌ذارم همین‌جوری بری؟!
دستش رو روی صورت پسر کشید و موهاش رو پشت گوشش فرستاد.
-قلب‌های شکسته، استخون ها رو هم میشکنن و من قرار نیست بذارم بری مروارید کوچولو؛ پس توی قبری که برات کندم می‌پوسی.
صورت پسر و قاب گرفت و با جنون بهش نگاه کرد.
-من دوتا قبر برای خودمون تدارک دیدم عزیزم، ما تا همیشه پیش هم می‌مونیم.
से पुनः पोस्ट किया:
‌‌ ‌‌‌‌ 𝙑𝙞𝙘𝙚𝙣 avatar
‌‌ ‌‌‌‌ 𝙑𝙞𝙘𝙚𝙣
они говорят, что я начинаю теряться. но потеряться — это быть нигде. а я навсегда застряла в горящем пламени прошлого.☕️
▫️   𝗆𝗒 𝗐𝖺𝗒 𝗈𝖿 𝖼𝗈𝗆𝗆𝗎𝗇𝗂𝖼𝖺𝗍𝗂𝗇𝗀
@Rapunzelpkbot ` 𝗐𝗂𝗍𝗁 𝗒𝗈𝗎 𝗍𝗁𝖾 𝖶𝗁𝗂𝗍𝖾 𝖱𝗈𝗌𝖾𝗌 .
‌     ◟ Only one queen in the jungle 🪧
से पुनः पोस्ट किया:
توت فرنگی🍓 avatar
توت فرنگی🍓
से पुनः पोस्ट किया:
توت فرنگی🍓 avatar
توت فرنگی🍓
تو واقعی بودی...
مثل اندوه در مزرعه گندم‌زار؛
से पुनः पोस्ट किया:
𝐥𝐨𝐧𝐞𝐥𝐢𝐧𝐞𝐬𝐬 avatar
𝐥𝐨𝐧𝐞𝐥𝐢𝐧𝐞𝐬𝐬
و اکثر چیز ها در دامنه عظیم هستی خیلی خیلی کوچک و ناچیز بودند...
مخصوصا وقتی این احتمال وجود داشت که فقط یک سال دیگر زنده باشی
से पुनः पोस्ट किया:
𝐥𝐨𝐧𝐞𝐥𝐢𝐧𝐞𝐬𝐬 avatar
𝐥𝐨𝐧𝐞𝐥𝐢𝐧𝐞𝐬𝐬
انسان ها به یکدیگر ضربه می‌زنند با سلاحی که اسمش دوستی است
से पुनः पोस्ट किया:
ㅤسـتارگـانِ مـرده؛ avatar
ㅤسـتارگـانِ مـرده؛
عمقِ تاریکی‌ای که حتی نورِ ستارگان جرئت ورود به آن را نداشتند، و حالا، از دل آن تاریکی، منظومه‌ای نو زاده شده است. روح‌های مرده‌ی ستارگان، در منظومه‌ی خود ساخته، می‌درخشند. و هر بار که ستاره‌ای خاموش می‌شود، منظومه‌ی تازه‌اش، روح او را در قالب سیارکی کوچک به یادگار نگه می‌دارد.
اما؛ اندکی طول نکشید تا گرداب زمان، منظومه‌ را به گورستانِ ستارگان تبدیل کرد. ستارگان برای همیشه در‌این گورستان خاموش می‌شوند‌.
نجوای کهکشان، برای همیشه در سکوت می‌رود. و دیگر حتی نوری کوچک برای کمک به آنها، نمیآید‌.
پالس‌های خاموش ‌برای همیشه در خلأی بی‌انتها گم می‌شوند.
سیاه‌چاله‌ای که به خوابِ ابدی رفته بود؛ دوباره بیدار شده و خاکستر کیهانی را در، درون خود می‌کشد.
شاید این منظومه‌ی نابود شده، به معبد فراموشی تبدیل شود.
से पुनः पोस्ट किया:
Denira🦢🤍 avatar
Denira🦢🤍
خاطرات دریچه جهنم میشود بعد انی که میرود.
से पुनः पोस्ट किया:
Denira🦢🤍 avatar
Denira🦢🤍
دنیا پر شده از آدم هایی که نه میتوان به آنها تکیه کرد و نه میتوان آنهارا برای ثانیه ای دوست داشت.

रिकॉर्ड

13.04.202523:59
938सदस्य
16.10.202423:59
0उद्धरण सूचकांक
20.11.202423:59
176प्रति पोस्ट औसत दृश्य
05.04.202523:59
29प्रति विज्ञापन पोस्ट औसत दृश्य
15.03.202523:59
12.50%ER
13.04.202514:08
3.73%ERR

विकास

सदस्य
उद्धरण सूचकांक
एक पोस्ट का औसत दृश्य
एक विज्ञापन पोस्ट का औसत दृश्य
ER
ERR
NOV '24DEC '24JAN '25FEB '25MAR '25APR '25

𝒎𝒐𝒐𝒏'𝒍𝒊𝒕𝒕𝒍𝒆<𝟯 के लोकप्रिय पोस्ट

से पुनः पोस्ट किया:
نامه های دزیره برای ناپلئون avatar
نامه های دزیره برای ناپلئون
02.04.202518:29
دنیا به بازی گرفته بودتش.

بهش خانواده میداد و می‌گرفت. عشق میداد و می‌گرفت. نفس میداد و می‌گرفت. آرزو میداد و شانس رسیدن بهش رو می‌گرفت. مشت میداد و برنده شدن رو می‌گرفت. میذاشت تصورات رنگی از آینده داشته باشه و بعد بهش اُردنگی میزد.

#Disguise
से पुनः पोस्ट किया:
‌‌ ‌‌‌‌ 𝙑𝙞𝙘𝙚𝙣 avatar
‌‌ ‌‌‌‌ 𝙑𝙞𝙘𝙚𝙣
+ بیا این رابطه رو تموم کنیم...
- تموم کنیم؟!
مرواریدم، من دوتا قبر برای خودمون تدارک دیدم.

حرف‌هاش رو توی ذهنش مرور میکرد و مدام گوشه‌ی ناخنش رو می‌جوید، وقتی مرد وارد خونه شد، کت و کیفش رو داخل کمد گذاشت و خودش رو روی مبل پرت کرد، اروم کنارش رفت و بهش نگاه کرد.
نگاه خیره‌ی مرد هم بهش دوخته شد، همه چیزی که می‌خواست بگه از ذهش پر کشید و دست‌پاچه زمزمه کرد...

+بیا... بیا این رابطه رو تموم کنیم.
مرد نگاهش رو روی صورت پسر چرخوند و وقتی اثری از شوخی ندید بلند شروع به خندیدن کرد، دست پسر رو گرفت و کنار خودش نشوند.
-ببین پسر کوچولوی من ،بعضی‌ها می‌کشن، بعضی‌ها میدزدن و بعضی‌ها قلبت رو می‌شکنن، تو واقعاً فکر کردی می‌ذارم همین‌جوری بری؟!
دستش رو روی صورت پسر کشید و موهاش رو پشت گوشش فرستاد.
-قلب‌های شکسته، استخون ها رو هم میشکنن و من قرار نیست بذارم بری مروارید کوچولو؛ پس توی قبری که برات کندم می‌پوسی.
صورت پسر و قاب گرفت و با جنون بهش نگاه کرد.
-من دوتا قبر برای خودمون تدارک دیدم عزیزم، ما تا همیشه پیش هم می‌مونیم.
से पुनः पोस्ट किया:
دختر آبی avatar
دختر آبی
13.04.202512:10
آهای آبی!
انگار که خوب نیستی. دوباره چی به سرت اومده؟ دوباره دلتنگ چی شدی؟ آدم‌های از دست رفته؟ خاطرات از دست رفته؟ یا هردوش؟ یا شایدم دلت برای آدم‌هایی که خودشون هستن و خاطرات‌شون نیست، به درد اومده.
اصلا مشکلت دلتنگیه؟ بعید می‌دونم.
خسته‌تر از هروقت دیگه‌ای به‌نظر می‌رسی، توی سفیدی چشم‌هات رگه‌های قرمزی دیده می‌شه که هرروزی که جلوتر می‌ره مثل یک ویروس تو کل اون سفیدی پخش می‌شه. دوباره زیاد گریه کردی؟
موهات بهم‌ریخت‌ست، خیلی کم غذا می‌خوری یا که اصلاً به چیزی لب نمی‌زنی. چشم‌هات خستن، یا شایدم این قلبته که خسته‌ست و این خستگی رو آینه روحته که داره فریاد می‌زنه؟
و... ولی چرا؟ خدای من، بازم قلبت درد گرفته؟ همون گرفتگی همیشگی که معمولا اخم‌هات رو درهم می‌کشه و کلافه‌ات می‌کنه؟
مدتی بود که خوب کار می‌کرد.
پس بگو، درد قدیم و خاطرات قدیم و حسرت‌های قدیمی... موضوع اینه آبی.
باز هم یاد دوران کودکی‌ات افتادی؟ جای سوختگی روی دستت اذیتت می‌کنه؟ یا جای سوختگی خاطرات نوجونی؟ دومیه بیشتر درد داره نه؟ همونه که قلبت رو آش و لاش کرده، همونه که باعث شده قلب لعنتیت یا کند بتپه یا تند، باعث شده باز هم بعد دو سال عذاب بکشی.
دو... دوباره که روحت قرار نیست سنگین بشه، قراره؟
حیف روح تو نیست؟ که بخواد تو غم غرق بشه؟
تو قوی‌ای، فقط باید بهش غلبه کنی. با قلبت خوب تا کن تا اونم باهات خوب تا کنه.
موفق باشی!
से पुनः पोस्ट किया:
𝐥𝐨𝐧𝐞𝐥𝐢𝐧𝐞𝐬𝐬 avatar
𝐥𝐨𝐧𝐞𝐥𝐢𝐧𝐞𝐬𝐬
و اکثر چیز ها در دامنه عظیم هستی خیلی خیلی کوچک و ناچیز بودند...
مخصوصا وقتی این احتمال وجود داشت که فقط یک سال دیگر زنده باشی
से पुनः पोस्ट किया:
Denira🦢🤍 avatar
Denira🦢🤍
13.04.202512:12
خاطرات دریچه جهنم میشود بعد انی که میرود.
से पुनः पोस्ट किया:
Denira🦢🤍 avatar
Denira🦢🤍
13.04.202512:12
دنیا پر شده از آدم هایی که نه میتوان به آنها تکیه کرد و نه میتوان آنهارا برای ثانیه ای دوست داشت.
से पुनः पोस्ट किया:
نامه های دزیره برای ناپلئون avatar
نامه های دزیره برای ناپلئون
13.04.202512:10
دنیا به بازی گرفته بودتش.

بهش خانواده میداد و می‌گرفت. عشق میداد و می‌گرفت. نفس میداد و می‌گرفت. آرزو میداد و شانس رسیدن بهش رو می‌گرفت. مشت میداد و برنده شدن رو می‌گرفت. میذاشت تصورات رنگی از آینده داشته باشه و بعد بهش اُردنگی میزد.

#Disguise
से पुनः पोस्ट किया:
کـازابــ‌لـانـ‌ـ‌کـا⍣ avatar
کـازابــ‌لـانـ‌ـ‌کـا⍣
13.04.202512:10
کــاش روزی تــ‌ورا بــتــ‌وانــ‌م . . .

___
से पुनः पोस्ट किया:
کـازابــ‌لـانـ‌ـ‌کـا⍣ avatar
کـازابــ‌لـانـ‌ـ‌کـا⍣
से पुनः पोस्ट किया:
نامه های دزیره برای ناپلئون avatar
نامه های دزیره برای ناپلئون
13.04.202512:10
-اینجا چیکار می‌کنی؟

-در واقع من اینجا نیستم، توهم اینجا نیستی. از نظر فیزیک کوآنتوم هیچکدوم‌مون نیستیم، نه اینجا نه هیچ جای دیگه. در حقیقت همه چیز توهمه.
وَ من عجیب دلم برای توهمم تنگ شده بود.

#Disguise
से पुनः पोस्ट किया:
دختر آبی avatar
دختر آبی
13.04.202512:10
- تا حالا به خودکشی فکر کردی؟
+ آره، ولی یه چیزی ندارم
- جرئت؟ من دارم
+ درسته، من ندارم
- می‌دونی چرا؟ چون هنوز اینجا رو دوست داری، هنوز کسایی هستن که دلت می‌خواد باهاشون وقت بگذرونی، هنوز کارهایی هست که می‌خوای انجام بدی
+ آره، تو چی؟
- من نه... آدمی برام نیست، جایی نیست، هیچی
से पुनः पोस्ट किया:
نامه های دزیره برای ناپلئون avatar
نامه های دزیره برای ناپلئون
29.03.202521:31
از من نَگُریز،من دوستت دارم:).
से पुनः पोस्ट किया:
𝖲𝗇𝗈𝗐𝖿𝗅𝖺𝗄𝖾 avatar
𝖲𝗇𝗈𝗐𝖿𝗅𝖺𝗄𝖾
چه ساده از هم جدا شدیم، تو دست او را گرفتی، و من هنوز با دست‌های خالی میان خاطراتت سرگردانم قلبِ‌من.
अधिक कार्यक्षमता अनलॉक करने के लिए लॉगिन करें।