Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Мир сегодня с "Юрий Подоляка"
Труха⚡️Україна
Труха⚡️Україна
Николаевский Ванёк
Николаевский Ванёк
Nuanțe de culori avatar

Nuanțe de culori

TGlist रेटिंग
0
0
प्रकारसार्वजनिक
सत्यापन
असत्यापित
विश्वसनीयता
अविश्वसनीय
स्थान
भाषाअन्य
चैनल निर्माण की तिथिКвіт 02, 2024
TGlist में जोड़ा गया
Бер 27, 2025

समूह "Nuanțe de culori" में नवीनतम पोस्ट

آره عزیزم
تو گُل‌بهی می‌خندی
گاهی هم آبی.
بعد از مکث کوتاهی ادامه داد:

_مثل پالت رنگ میمونه...احساسات رنگ سفیدی رو به همراه دارند ..کنار این رنگ هزاران رنگ متفاوتِ دیگه وجود داره که هر لحظه با به هم برخورد کردن..رنگ جدیدی رو نشون میدن ، همشون به نحوه‌ای خاص هستند ، یک ترکیب بندی متفاوت و گاهی عجیب...ولی هیچوقت..غیر واقعی یا دروغین نیستند ، همه اون رنگ ها واقعی و تازه‌ان ، درست مثل احساسات...احساسات با به هم برخورد کردن ، حس جدیدو تازه‌ای رو آشکار میکنند ، با برخورد کردن حس اضطراب و ترس...عصبانیت!! با برخورد حس عصبانیت و دلتنگی حس کلافه‌گی...با برخورد حس دلتنگی و افسردگی حس ساُدِید...و با برخورد حس دلتنگی و محبت حس عشق...
-وقتی یه روند سخت رو طی کنی،یه روند نرمال که برای بقیه سخته،برای تو راحت تره
و اینجاست که میگن،درد ادمو میبره بالاتر
تنها پوینتش میتونه همین باشه
که توی سیاهی بزارتت..
و 'خاکستری' برات رنگ قشنگی بشه
در صورتی که بقیه خاکستری رو زیادی تیره میبینن!
به یاد داشتم. روزی را که گفتم! من جسمی خآکستری دارم اِی عَهَد. شبی در بستر بودم و تصمیم بر فروختنش کردم. زیرا هر روز بی‌رنگ تر میشد، چنین خاکستری..
در مکانی برای فروختن پا نهادم، شخصی که نمیشناختمش گفت: من جسم تورا نمیخرم، روحت را خواستارم. در مقابل حاله‌ای از جنس قدرت به تو میدهَم که جسمت مستدام باقی‌ماند.
از نا‌آگاهی فروختم، روحم‌را!
حس قدرت آن حاله مستم میکرد و دردی نداشتم، از جسمم محافظت میشد، چه بهتر از این؟
زمانی گذر کرد و متوجه‌شدم. این جسم خاکستری خود را آرام میکرد که حاله‌ِیی آبی از آن محافظت میکرد. حاله‌ای که آشنا تر از آشِنایان بود.
حال چه گمراهت کرده که گمان میکنی آن حاله خاکستری بیش از جسمت شده. گمان میکنی غمی که آوارهِ شهر به شهر شده بود به آن قدرت رسیده و خاکسترش کرده؟
گمان میکنی؛ آن بی‌مِهری که مُهره‌ی تمامِ شطرنج‌ها شده بود، آبی‌ات را خاکستری کرده؟
چه‌بسا باز آن انتظار از سر کرده. که جوانی بیآید و تمامِ خاکستر‌هارا پس زند و دنیآیِ آبی رنگت را یادآورت کند. چه‌بسا باز آن انتظارِ بی‌رحم از سر کرده.. چه‌بسا.
خورشید،
چشمات!
0:49
But one day the sun will shine on you
Turn all your tears to laughter
One day your dreams
may all come true
One day the sun will shine on you
से पुनः पोस्ट किया:
دفترچه‌خاطرات‌سال۱۳۲۰ avatar
دفترچه‌خاطرات‌سال۱۳۲۰
برق چشمانش خاموش شد؛ درست مثل ستاره‌ای که پیش از سحر ناپدید می‌شود.
و صبح، دیگر هیچ نشانی از سرخی نبود...
همه چیز در هاله‌ای از آبیِ خفقان‌آور غرق شده بود.

रिकॉर्ड

12.04.202523:59
72सदस्य
24.03.202523:59
0उद्धरण सूचकांक
11.04.202522:51
451प्रति पोस्ट औसत दृश्य
16.04.202504:41
0प्रति विज्ञापन पोस्ट औसत दृश्य
31.03.202509:23
42.11%ER
11.04.202522:51
644.29%ERR

विकास

सदस्य
उद्धरण सूचकांक
एक पोस्ट का औसत दृश्य
एक विज्ञापन पोस्ट का औसत दृश्य
ER
ERR
30 БЕР '2506 КВІТ '2513 КВІТ '25

Nuanțe de culori के लोकप्रिय पोस्ट

से पुनः पोस्ट किया:
نامه‌هایی‌که‌هرگز‌خوانده‌نشد. avatar
نامه‌هایی‌که‌هرگز‌خوانده‌نشد.
24.03.202523:43
ستاره‌ی غروب‌کرده‌ام!
فکر می‌کردم فرق داری...
تا لحظه‌ای که برق شادی را در چشمانت،
در همان لحظه‌ی شکستم دیدم...
انگار برای تو،
منِ ویران‌شده،
تماشایی‌تر از یک عاشق بی‌دریغ بود.
26.03.202521:12
से पुनः पोस्ट किया:
دفترچه‌خاطرات‌سال۱۳۲۰ avatar
دفترچه‌خاطرات‌سال۱۳۲۰
27.03.202500:34
برق چشمانش خاموش شد؛ درست مثل ستاره‌ای که پیش از سحر ناپدید می‌شود.
و صبح، دیگر هیچ نشانی از سرخی نبود...
همه چیز در هاله‌ای از آبیِ خفقان‌آور غرق شده بود.
06.04.202520:02
به یاد داشتم. روزی را که گفتم! من جسمی خآکستری دارم اِی عَهَد. شبی در بستر بودم و تصمیم بر فروختنش کردم. زیرا هر روز بی‌رنگ تر میشد، چنین خاکستری..
در مکانی برای فروختن پا نهادم، شخصی که نمیشناختمش گفت: من جسم تورا نمیخرم، روحت را خواستارم. در مقابل حاله‌ای از جنس قدرت به تو میدهَم که جسمت مستدام باقی‌ماند.
از نا‌آگاهی فروختم، روحم‌را!
حس قدرت آن حاله مستم میکرد و دردی نداشتم، از جسمم محافظت میشد، چه بهتر از این؟
زمانی گذر کرد و متوجه‌شدم. این جسم خاکستری خود را آرام میکرد که حاله‌ِیی آبی از آن محافظت میکرد. حاله‌ای که آشنا تر از آشِنایان بود.
حال چه گمراهت کرده که گمان میکنی آن حاله خاکستری بیش از جسمت شده. گمان میکنی غمی که آوارهِ شهر به شهر شده بود به آن قدرت رسیده و خاکسترش کرده؟
گمان میکنی؛ آن بی‌مِهری که مُهره‌ی تمامِ شطرنج‌ها شده بود، آبی‌ات را خاکستری کرده؟
چه‌بسا باز آن انتظار از سر کرده. که جوانی بیآید و تمامِ خاکستر‌هارا پس زند و دنیآیِ آبی رنگت را یادآورت کند. چه‌بسا باز آن انتظارِ بی‌رحم از سر کرده.. چه‌بسا.
12.04.202517:42
آره عزیزم
تو گُل‌بهی می‌خندی
گاهی هم آبی.
10.04.202508:23
-وقتی یه روند سخت رو طی کنی،یه روند نرمال که برای بقیه سخته،برای تو راحت تره
و اینجاست که میگن،درد ادمو میبره بالاتر
تنها پوینتش میتونه همین باشه
که توی سیاهی بزارتت..
و 'خاکستری' برات رنگ قشنگی بشه
در صورتی که بقیه خاکستری رو زیادی تیره میبینن!
10.04.202522:56
08.04.202511:15
10.04.202522:48
12.04.202521:06
अधिक कार्यक्षमता अनलॉक करने के लिए लॉगिन करें।