دوست عزیزی میگفت باید برای یادآوری به خود و تلنگر به دیگران، لیستی از خوشحالیهای کوچک زندگی تهیه کنیم؛ از همان لحظات و رخدادهایی که به چشم نمیآیند، حتی خیلی مهم هم نیستند، اما برای لحظاتی بارقهای از نور به روزهای تار و تنهای زندگیمان میتابانند.
نوشیدن چای توی لیوانی که دوستش داریم، دقایقی پای گاز ایستادن و پختن غذایی که شاید لحظاتی هیجانزدهمانکند، ورق زدن کتابی که خاطرهٔ عزیزی را زنده میکند، تماشای نقاشی ناتمامی که خاطرهٔ خلسهٔ نقاشی کردن و درآمیختن رنگها را به یاد میآورد، دیدن عکسی در لابلای عکسهای آرشیو که حس و طعمی ماندگار را برای ابد در قالب تصویری ثبت کرده است، تصویری که خاطرهٔ خوش یک دورهمی همراه با عطر چای کمرباریک و سوهانش را تا ابد جاودانکرده است،یادگار معطر دوستی ناشناس که شبی نمدار در هتلی در کوچهپسکوچههای برفی شهری دور را به خاطرهای دلنواز تبدیل کرده.. سیاهمشقی یادگار روزهایی خوش که صدای دلانگیز قلم و مرکب در روزگاری دور را به یاد میآورد..خاطرههای شیرینی که روزی هرکدامشان به تنهایی دنیایی از خوشحالیهای کوچک بودهاند.
@EnvironmentalSociology