
خبرفوری

My Proxy | مای پروکسی

حامیان پزشکیان

Notcoin Community

Whale Chanel

Proxy MTProto

Binance Announcements

Proxy MTProto | پروکسی

iRo Proxy | پروکسی

خبرفوری

My Proxy | مای پروکسی

حامیان پزشکیان

Notcoin Community

Whale Chanel

Proxy MTProto

Binance Announcements

Proxy MTProto | پروکسی

iRo Proxy | پروکسی

خبرفوری

My Proxy | مای پروکسی

حامیان پزشکیان

ㅤ 𝘈𝘶𝘳𝘰𝘳𝘢
"𝘌𝘷𝘦𝘳𝘺𝘵𝘩𝘪𝘯𝘨 𝘐 𝘸𝘢𝘯𝘵𝘦𝘥 𝘧𝘳𝘰𝘮 𝘵𝘩𝘦 𝘸𝘰𝘳𝘭𝘥 𝘪𝘴 𝘴𝘶𝘮𝘮𝘦𝘥 𝘶𝘱 𝘪𝘯 𝘪𝘵.."
TGlist रेटिंग
0
0
प्रकारसार्वजनिक
सत्यापन
असत्यापितविश्वसनीयता
अविश्वसनीयस्थान
भाषाअन्य
चैनल निर्माण की तिथिAug 02, 2023
TGlist में जोड़ा गया
Nov 27, 2024रिकॉर्ड
01.03.202523:59
305सदस्य06.02.202523:59
100उद्धरण सूचकांक18.01.202523:59
46प्रति पोस्ट औसत दृश्य04.02.202523:59
20प्रति विज्ञापन पोस्ट औसत दृश्य06.03.202523:59
14.29%ER23.01.202521:40
24.21%ERR30.03.202510:18
ساحل مکان مورد علاقهاش بود.
قدم زدن پابرهنه روی شنهای نرم ساحل باعث میشد حس خوبی داشته باشه.
هوای خنک و آفتابی که تازه طلوع کرده بود، براش دلنشین بود.
روی نیمکت چوبیِ لب ساحل نشست و به منظرهی روبهروش خیره شد
آسمون طلاییتر از همیشه بود و پرتو های گرم خورشید از لابهلای ابرا به سطح دریا میتابیدن.
نفس عمیقی کشید و لبخندی روی صورتش شکل گرفت.
خیلی وقت بود که این حسو نداشت.
چند دقیقهای تو همون حالت گذشت تا اینکه جسم کوچیک و نرمی رو کنار دستش حس کرد.
سرشو برگردوند و به گربه کوچولوی نارنجی رنگِ کنار دستش نگاه کرد.
لبخندی زد، گربه کوچولو رو بلند کرد و روی پاهاش نشوند و شروع کرد به نوازش کردنش.
پنجههای کوچولوشو توی دستش گرفت، اطرافشو نگاه کرد و با لحن مهربونی گفت:
_"تنهایی اومدی اینجا؟ مامانت نگرانت نمیشه نارنجی کوچولو؟"
بخاطر واکنش های ناز گربه خندید.
_"حالا که اومدی پیشم و منو از تنهایی در آوردی، دوست داری حرفامو بشنوی؟"
گربهی نارنجی رنگ رو جابهجا کرد و دستشو روی سرش گذاشت طوری که اذیت نشه.
_"نارنجی کوچولو تاحالا عاشق شدی؟"
بعد ازجملهای که گفت با لبخند به جسم نارنجیِ توی بغلش خیره شد.
_"تجربهی عشق واقعا شیرینه.. تصورشو بکن، یه روز صبح چشماتو باز میکنی و خیلی عادی به زندگی تکراری و خسته کنندهات ادامه میدی؛ اما یهو یه کسی جلوی راهت سبز میشه.. با لبخند دلربا و درخشانش میاد سمتت و زندگیت رو زیر و رو میکنه و طوری بهش معنا میبخشه که وقتی به قبلا فکر میکنی، حتی نمیدونی چجوری قبل از دیدنش توی این زندگی دووم آوردی.
اون برات میشه خاص ترین و ارزشمندترین چیزی که میتونی تو این دنیا داشته باشی..
وقتی انحنای لبهاش به سمت بالا هدایت میشه، قلبت تندتر از همیشه توی سینهات میتپه..
وقتی باهات حرف میزنه، هیچی نمیشنوی و فقط خیره میشی به لبهای سرخش و به این فکر میکنی که چقدر دلت میخواد ببوسیش.
وقتی بهت نگاه میکنه محو چشمای قهوهایش میشی و غرق میشی تو قهوهی اعتیاد آور چشماش.
وقتی دستاتو توی دستش قفل میکنه، ضربان قلبت اوج میگیره و گوشهاتو کر میکنه.
اون باعث میشه احساسات مردهی درونت زنده بشن، گردوغبار روی قلبت رو کنار میزنه و ازش محافظت میکنه.
کنار اون.. حتی تلخیهای زندگی شیرینتره.
اون میشه آدم امنِ تو.. میشه یه پناهگاه توی روز های بارونی و دلگیرت.
زخماتو میبوسه و یه آغوش گرم تحویلت میده."
با نوک انگشت اشارهاش آروم به بینیِ صورتی گربه کوچولو زد.
_"میدونی.. مهربونیش از جنس لطافت بال فرشتههاس."
به موجهای دریا خیره شد.
_"موهاش.. موهاش مثل موجهای دریاعه.. هربار که لمسشون میکنم، حس میکنم که غرق میشم.. هرچیزی راجب اون بینقص و زیباست."
نفس عمیقی کشید و به آسمون طلایی رنگ بالاسرش خیره شد.
_"میدونی کوچولو.. وقتی یکی دوستت داره همه چی فرق میکنه.
انگار آسمون آبیتره، ماه و ستارهها توی آسمون شب درخشانترن، صدای برخورد امواج دریا به ساحل قشنگتره.
انگار همه بهت لبخند میزنن..
بارون لطافت داره، گل ها خوشبو و زیباترن، وقتی عشق باشه همهچی قشنگتره، حتی اینجا نشستن و صحبت کردن با تو."
با وول وول خوردن گربهی توی بغلش حرفاشو قطع کرد.
_" با حرفام خستهات کردم؟ حق داری با اخم بهم نگاه کنی، تو هنوز واسه تجربه کردن اینا خیلی کوچولویی مگه نه؟"
آروم خندید، دستشو روی بدن نرم گربه حرکت داد.
حالا دوتاشون تو سکوت به دریا خیره شده بودن.
_"یه روز میارمش اینجا تا توهم ببینیش نارنجی."
15.03.202514:27
से पुनः पोस्ट किया:
coffee.

15.03.202510:07
″دلم برای بویِ تنت تنگ شده.
برایِ من زندگی از لحظه ای آغاز شد که چشماتو دیدم. برایِ من دلتنگی از وقتی بهوجود اومد که دلم خواست کنارت باشه و ببوستت. برایِ من ″ایکاشها″ وقتی سرچشمه گرفت که دلم خواست برای همیشه تو ″مالِ من″ باشی.- ۱۴ مارس ۲۰۲۵؛ هوانگ هیونجین.
از زمانی لبخند زدم که لبخندت رو دیدم، زمانی خندیدم که خندتو دیدم، وقتی گریه کردم که صدای گریتو شنیدم. از زمانی قلبمو پیشت جا گذاشتم که دلم میخواست برایِ همیشه در آغوشت بگیرم. از زمانی قلبم تپید که هر شب صداتو تویِ گوشم به آرومی نجوا کردی.
ازونجایی فهمیدم دوستت دارم که بجایِ مخدرِ سیگارم، تو دردامو تسکین دادی؛ ازونجایی فهمیدم دوستت دارم که بجایِ هقهق های شبانم آغوشتو تصور کردم. ازونجایی فهمیدم دوستت دارم که قلبم رو به زیباییِ چالِ لپ و چشمای درخشانت باختم. ازونجایی فهمیدم عاشقتم که دیگه نتونستم یک روز از زندگیِ سیاهمو بدونِ روشنیِ تو بگذرونم.
روزی فهمیدم تو عشق هستی که دردامو تسکین دادی. روزی فهمیدم تو عشق هستی که جای پاشیدن نمک روی زخمام اونارو لابهلایِ دستایِ گرمت قایم کردی. روزی فهمیدم تو عشق هستی که دلم برایِ طعم بوسه ای که تا حالا نچشیده بودمش تنگ شد. روزی فهمیدم تو عشق هستی که هرجارو نگاه کردم یادِ تو افتادم. روزی فهمیدم تو عشق هستی که بینِ نوشته های گُمشدم پیدات کردم. روزی فهمیدم تو عشق هستی که قلبم فقط بخاطر یک دلیل به اسمِ تو میتپید.
برایِ من از اون روز به بعد زندگی تنها یک زیبایی به اسمِ ″لیمینهو″ داشت. برایِ من از اون روز به بعد زندگی فقط برایِ یک نفر بود. برایِ من از اون روز به بعد زندگی فقط کنارِ تو بودن بود. برایِ من از اون روز به بعد زندگی فقط بوسیدنِ گونه هات بود. برایِ من از اون روز به بعد زندگی تنها دلیلِ متصل بودنِ من به تو بود.
حالا که نگاه میکنم میبینم که تمامِ عمر و جونم برایِ تو، زندگیم برایِ تو، خوشبختی های مُحالم برایِ تو، عشقم برای تو اما، تو یك نفر فقط برایِ من؛ تو با تمامیِ نقص ها و زیبایی ها، با تمامِ اشک ها و فریاد ها، با تمامِ دونستن ها و ندونستن ها برایِ من.. منِ عاشقِ دیوونه ای که درمونده تویِ عشق تو رویِ این زمینِ خاکی غلت میزنه.
29.03.202521:59
نوشتههات.. نوشتههات واقعا>>
29.03.202522:00
مودبردشم خیلی خوشگله😭
03.04.202514:20
چه قشنگ بود😭
30.03.202512:10
چقدر قشنگ بود وای
01.04.202517:20
مثل هميشه نوشتههات قلبمو لمس کردن)
01.04.202517:19
خیلی خوشگله خوش سلیقه😭😭😭
09.04.202513:11
08.04.202510:11
چه نازه وای
से पुनः पोस्ट किया:
drꭎgs ! (rest)

03.04.202516:31
چند تا آدامسی میاد پیشمون تا رند شیم؟!
دیلی چوی یونجون و دوستاش
عدد بزارین فور بزنم اگه خواستین
03.04.202515:19
03.04.202515:19
مثل همیشه
अधिक कार्यक्षमता अनलॉक करने के लिए लॉगिन करें।