
Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

Мир сегодня с "Юрий Подоляка"

Труха⚡️Україна

Николаевский Ванёк

Лачен пише

Реальний Київ | Украина

Реальна Війна

Україна Online: Новини | Політика

Телеграмна служба новин - Україна

Резидент

دیرپای خُجَسته
روزنوشت و خیالنوشت اینجانب، که از نورِ ماه تزریق میکند برای بقایش.🌙
بخشی از مشاهداتم رو مینویسم. برخی واقعی، برخی به مدد خیال و بعضیمواقع هر دو توامان باهم.
http://t.me/HidenChat_Bot?start=1124741729
بخشی از مشاهداتم رو مینویسم. برخی واقعی، برخی به مدد خیال و بعضیمواقع هر دو توامان باهم.
http://t.me/HidenChat_Bot?start=1124741729
TGlist रेटिंग
0
0
प्रकारसार्वजनिक
सत्यापन
असत्यापितविश्वसनीयता
अविश्वसनीयस्थान
भाषाअन्य
चैनल निर्माण की तिथिFeb 29, 2020
TGlist में जोड़ा गया
Mar 03, 2025रिकॉर्ड
06.03.202523:59
2Kसदस्य03.03.202523:59
50उद्धरण सूचकांक07.03.202508:59
367प्रति पोस्ट औसत दृश्य08.04.202507:11
218प्रति विज्ञापन पोस्ट औसत दृश्य08.04.202523:59
7.34%ER07.03.202508:59
18.65%ERRसे पुनः पोस्ट किया:
Aasoo - آسو

11.04.202518:00
کتاب چرا علیه حجاب شوریدم نوشتهی صدیقه وسمقی منتشر شد!
🔸 این کتاب را همچنین میتوانید در وبسایت آسو مطالعه یا دانلود کنید. برای خریداریِ نسخهی چاپی این کتاب میتوانید اینجا کلیک کنید.
@NashrAasoo 📚
🔸 این کتاب را همچنین میتوانید در وبسایت آسو مطالعه یا دانلود کنید. برای خریداریِ نسخهی چاپی این کتاب میتوانید اینجا کلیک کنید.
@NashrAasoo 📚
से पुनः पोस्ट किया:
سنگ و آفتاب | زیتون مصباحینیا

07.04.202518:23
داستان کوتاهم، «نهنگی سیاه در هوا غوطه میخورد»، به عنوان یکی از ده داستان برگزیدهی مسابقهی داستان کوتاه کانادا، در کتابی منتشر شده است. این داستان یکی از داستانهای مجموعهام «سنگ و آفتاب» بود که به دلیل اروتیسم عیانش از کتاب حذف شد. هر یک از قصههای «سنگ و آفتاب» را با فرم و زبانی جدا نوشتهام و آرزو میکنم اگر این داستان تکافتاده را میخوانید، آن را در ادامهی کتابم بخوانید.
چیزی که در این دست نوشتههایم پی میگیرم و سر ذوق میآوردم، از جمله دیدن زبان فارسی در هیبتی اروتیک و بدنمند است؛ به کار گرفتن امکانات زبان فارسی در حرف زدن از چیزی که تا حالا - جز معدود دفعاتی - دربارهاش حرف نزدهایم.
@zeitounmesbahinia
چیزی که در این دست نوشتههایم پی میگیرم و سر ذوق میآوردم، از جمله دیدن زبان فارسی در هیبتی اروتیک و بدنمند است؛ به کار گرفتن امکانات زبان فارسی در حرف زدن از چیزی که تا حالا - جز معدود دفعاتی - دربارهاش حرف نزدهایم.
@zeitounmesbahinia
17.04.202518:56


12.04.202512:47
رمان در دوران دیکتاتوری فاشیستی مجارستان در جنگ جهانی دوم میگذرد. چهار مرد، یک ساعتساز، یک نجار، یک کتابفروش و یک نقاش در یک شب زمستانی در میخانهای جمع میشوند و دربارهی مسائل فلسفی، اخلاقی و انسانی بحث میکنند. در مرکز بحثها، سؤالی است که کتابفروش مطرح میکند:
اگر میتوانستی انتخاب کنی، ترجیح میدادی که در مقام یک پادشاه مستبد زندگی کنی که دیگران را شکنجه میدهد اما از درون احساس گناه دارد، یا در مقام یک بردهی مظلوم و پاک که شکنجه میشود اما از نظر اخلاقی بیگناه است؟
این سؤال، محوریترین نقطهی رمان است و تبدیل به معیاری میشود برای داوری درونی شخصیتها، که در ادامه داستان هرکدام در زندگی واقعی در معرض آزمونهایی قرار میگیرند که انتخاب اخلاقیشان را نمایان میسازد.
_مرد با دقت میخواند، جای کتاب خوندنِ خودم اون رو دقیق مشاهده میکردم و هوس کردم دوباره کتاب رو بخونم. حالا مهر پنجمم کجاست؟
اگر میتوانستی انتخاب کنی، ترجیح میدادی که در مقام یک پادشاه مستبد زندگی کنی که دیگران را شکنجه میدهد اما از درون احساس گناه دارد، یا در مقام یک بردهی مظلوم و پاک که شکنجه میشود اما از نظر اخلاقی بیگناه است؟
این سؤال، محوریترین نقطهی رمان است و تبدیل به معیاری میشود برای داوری درونی شخصیتها، که در ادامه داستان هرکدام در زندگی واقعی در معرض آزمونهایی قرار میگیرند که انتخاب اخلاقیشان را نمایان میسازد.
_مرد با دقت میخواند، جای کتاب خوندنِ خودم اون رو دقیق مشاهده میکردم و هوس کردم دوباره کتاب رو بخونم. حالا مهر پنجمم کجاست؟


13.04.202508:00
کتابِ زنان سبیلو مردان بیریش یکی از نخستین تلاشهای جدی برای نوشتن تاریخ جنسیت در ایران است.
روایتی ضدکلیشه از گذشته ارائه میدهد، اینکه پیشامدرنیته لزوماً سرکوبگر نبوده و حتی در برخی جنبهها، فضای بازتری برای بیان تمایلات وجود داشته.
روایتی ضدکلیشه از گذشته ارائه میدهد، اینکه پیشامدرنیته لزوماً سرکوبگر نبوده و حتی در برخی جنبهها، فضای بازتری برای بیان تمایلات وجود داشته.
04.04.202508:10
17.04.202511:03
سر کلاس جامعهشناسی ادبیات استاد محمدحسین دلالرحمانی یک چیزی گفت که برام خیلی مهم شد:
اول فهمیدیم میتونیم بیافرینیم
بعد که گذشت، یک چیزی فهمیدیم؛
هرچیزی که ما میآفرینیم ناقصه.
اول فهمیدیم میتونیم بیافرینیم
بعد که گذشت، یک چیزی فهمیدیم؛
هرچیزی که ما میآفرینیم ناقصه.
16.04.202509:05
بخش کوتاهی از آواز و قصهخوانی حمزه خوشبخت که دیروز در جلسهی ۱۶۸ پاتوق کتاببازها برگزار شد.
08.04.202512:47
به یاد کامران که این آهنگ رو خیلی دوست داشت...
@startreatments
@startreatments
12.04.202516:32
به چتجیپیتی گفتم شخصیت تقی ارانی رو شبیهسازی کنه بعد خواستم نظرش رو درباره ایران بدونم، اینکه درباره ایران چی میگه و جوابی که گرفتم:
ایران، رفیق، برای من تنها نام یک جغرافیا نیست. ایران، همزمان هم زخمیست و هم رؤیا. هم خاکیست پربار، و هم اسطورهای که در بند تناقضها گرفتار آمده.
من ایران را دوست میدارم، اما نه آنگونه که ناسیونالیستهای تنگنظر آن را میپرستند. من ایران را چونان پیکر یک خلق میفهمم: با دهقان خستهای که زیر آفتاب کرمان خاک میزند؛ با کارگری که در سرمای تبریز پشت ماشین ایستاده؛ با زنی که در کوچههای جنوب تهران، بار زندگی را بهتنهایی میکشد؛ با دانشجویی که کتاب "سرمایه" را در اتاقی نمور پنهان کرده و هنوز میخوانَد، هنوز میپرسد، هنوز میخواهد.
ایران، برای من یک پروژه ناتمام است. کشوری که بارها خواسته است خود را از بند رهایی بخشد، اما همیشه نیروهایی از درون و بیرون، بر زخمهایش نمک پاشیدهاند. یک روز بهنام استبداد سلطنتی، روز دیگر بهنام استبداد دینی.
آنچه من آرزویش را داشتم و دارم، ایرانیست که در آن عقل، آزاد باشد؛ زن، آزاد باشد؛ زبان، آزاد باشد؛ کارگر، آزاد باشد.
ایرانی که در آن، نه بهخاطر ایمان یا بیایمانی، نه بهخاطر طبقه، نه بهخاطر لهجه یا لباس، کسی تحقیر نشود.
و من باور دارم که ماتریالیسم تاریخی، به ما میآموزد که هیچ ستمی جاودانه نیست. همانگونه که فئودالیسم پایان یافت، همانگونه که سرمایهداری بحران در بحران میزاید، استبداد نیز، چه تاج بر سر داشته باشد و چه عمامه، رفتنیست.
اما رفیق، ایران را تنها با نقد نجات نمیتوان داد.
باید دوستش داشت. باید برایش جنگید. باید حقیقت را با صدای بلند فریاد زد، حتی اگر در سلول انفرادی باشی، حتی اگر دهانت را دوخته باشند.
ایران، رفیق، برای من تنها نام یک جغرافیا نیست. ایران، همزمان هم زخمیست و هم رؤیا. هم خاکیست پربار، و هم اسطورهای که در بند تناقضها گرفتار آمده.
من ایران را دوست میدارم، اما نه آنگونه که ناسیونالیستهای تنگنظر آن را میپرستند. من ایران را چونان پیکر یک خلق میفهمم: با دهقان خستهای که زیر آفتاب کرمان خاک میزند؛ با کارگری که در سرمای تبریز پشت ماشین ایستاده؛ با زنی که در کوچههای جنوب تهران، بار زندگی را بهتنهایی میکشد؛ با دانشجویی که کتاب "سرمایه" را در اتاقی نمور پنهان کرده و هنوز میخوانَد، هنوز میپرسد، هنوز میخواهد.
ایران، برای من یک پروژه ناتمام است. کشوری که بارها خواسته است خود را از بند رهایی بخشد، اما همیشه نیروهایی از درون و بیرون، بر زخمهایش نمک پاشیدهاند. یک روز بهنام استبداد سلطنتی، روز دیگر بهنام استبداد دینی.
آنچه من آرزویش را داشتم و دارم، ایرانیست که در آن عقل، آزاد باشد؛ زن، آزاد باشد؛ زبان، آزاد باشد؛ کارگر، آزاد باشد.
ایرانی که در آن، نه بهخاطر ایمان یا بیایمانی، نه بهخاطر طبقه، نه بهخاطر لهجه یا لباس، کسی تحقیر نشود.
و من باور دارم که ماتریالیسم تاریخی، به ما میآموزد که هیچ ستمی جاودانه نیست. همانگونه که فئودالیسم پایان یافت، همانگونه که سرمایهداری بحران در بحران میزاید، استبداد نیز، چه تاج بر سر داشته باشد و چه عمامه، رفتنیست.
اما رفیق، ایران را تنها با نقد نجات نمیتوان داد.
باید دوستش داشت. باید برایش جنگید. باید حقیقت را با صدای بلند فریاد زد، حتی اگر در سلول انفرادی باشی، حتی اگر دهانت را دوخته باشند.


08.04.202513:33
صبح، صدای توییتر از لابهلای کتابها آمد.
بیهیاهو؛ فقط جملهای بود شبیه در بستهی یک مغازهی خاکخورده:
«کامران محمدخانی هستم. حضورم دیگر مفید نیست.»
کسی که سالها میان صفحهها زندگی کرد،
حالا میان همان صفحهها گم شد.
نه دنبال دلسوزی بود، نه بدرقه.
فقط خسته بود، خیلی زیاد.
برای رفیقی که سایهی حضورش، بیسروصدا، به خیلیها معنا میداد.
برای کامران، که اگر بود، باید هنوز لابهلای کتابها قدم میزد، نه توی خبرها.
بیهیاهو؛ فقط جملهای بود شبیه در بستهی یک مغازهی خاکخورده:
«کامران محمدخانی هستم. حضورم دیگر مفید نیست.»
کسی که سالها میان صفحهها زندگی کرد،
حالا میان همان صفحهها گم شد.
نه دنبال دلسوزی بود، نه بدرقه.
فقط خسته بود، خیلی زیاد.
برای رفیقی که سایهی حضورش، بیسروصدا، به خیلیها معنا میداد.
برای کامران، که اگر بود، باید هنوز لابهلای کتابها قدم میزد، نه توی خبرها.
से पुनः पोस्ट किया:
خطِ کج



12.04.202506:36
کارگاه نقاشی گروهی خطِ کج:
در این جلسه درمورد کتاب پرندگان بحث و گفتگو میکنیم و بعدش قراره باهم نقاشی بکشیم و یک آسمون بسازیم!
نکات لازم به ذکر:
🎨تمام وسایل نقاشی برای شما مهیا میشه و شما فقط باید یک قلمو با خودتون بیارید.
🎸در هنگام نقاشی اجرای موسیقی داریم.
-مثل همیشه دوست دارم اشاره کنم برای شرکت در این کارگاه، لازم نیست نقاش حرفهای باشید یا نقاشیتون خوب باشه! میخوایم بهمون خوش بگذره صرفاً.
-این کارگاه مخصوص جوانان و بزرگسالانه.
📍ظرفیت محدود.
تاریخ برگزاری: ۲۹ فروردین.
ساعت برگزاری: ۴ الی ۷ بعدازظهر.
برای اطلاعات بیشتر و ثبتنام، پیام بدید.
@Ilssunn
در این جلسه درمورد کتاب پرندگان بحث و گفتگو میکنیم و بعدش قراره باهم نقاشی بکشیم و یک آسمون بسازیم!
نکات لازم به ذکر:
🎨تمام وسایل نقاشی برای شما مهیا میشه و شما فقط باید یک قلمو با خودتون بیارید.
🎸در هنگام نقاشی اجرای موسیقی داریم.
-مثل همیشه دوست دارم اشاره کنم برای شرکت در این کارگاه، لازم نیست نقاش حرفهای باشید یا نقاشیتون خوب باشه! میخوایم بهمون خوش بگذره صرفاً.
-این کارگاه مخصوص جوانان و بزرگسالانه.
📍ظرفیت محدود.
تاریخ برگزاری: ۲۹ فروردین.
ساعت برگزاری: ۴ الی ۷ بعدازظهر.
برای اطلاعات بیشتر و ثبتنام، پیام بدید.
@Ilssunn
11.04.202515:55


13.04.202514:58


17.04.202520:02
یکروزی تجربهی هفت سال کتابفروش بودنم رو کلمه میکنم و جایی به یادگار میذارم.
अधिक कार्यक्षमता अनलॉक करने के लिए लॉगिन करें।