این ملت دیگر حق حیات ندارد
آدولف هیتلر در آخرین ماه های زندگی، با این که متفقین از باختر و خاور سپاه آلمان را در هم شکسته و به سوی برلین می تاختند، باز هم همچنان به توهمات خود مبنی بر پیروزی نهایی و منجی بودنش دل بسته بود. البته او به شدت ترسیده و در شرایط روان پریشی قرار داشت. لرزش دست، بی اشتهایی، بی خوابی و بی اعتمادی به اطرافیان و اعضای دولت، لحظه ای رهایش نمی کرد.
نگاهی به آخرین تصمیمات شگفت هیتلر آموزنده است:
۱- او در هفته های پایانی عمرش با این عقیده که با شکست نیروهای نظامی آلمان، این کشور دیگر حق ادامه حیات به عنوان یک ملت را ندارد، آلبرت اشپر، وزیر تسلیحات را مامور نابودی کل زیر ساخت های کشور، همه آثار تاریخی، طلا و جواهرات ملی در دسترس کرد. ولی خوشبختانه اشپر در آخرین لحظات از این دستور سرپیچی نمود؛
۲- در ۲۳ آوریل ۱۹۴۵ و در روزهای پایانی عمرش، دستور داد سپهسالار و بالاترین فرمانده خود، یعنی گورینگ را بازداشت کنند. بدین اتهام که تصور می کرد وی قصد کودتا دارد. حتی در وصیتنامه سیاسی ۲۹ اوریل، گورینگ را از همه مناصب حکومتی اش خلع کرد؛
۳- در ۲۸ اوریل، یعنی تنها دو روز پیش از مرگش، دستور بازداشت هیملر دست راست و وفادارترین فرمانده اش را که مشغول مذاکره با متفقین جهت چگونگی تسلیم شدن آلمان بود، صادر نمود؛
۴- هیتلر دقیقا ۳۶ ساعت پیش از خودکشی، دستور بازداشت هرمان فگلاین نماینده اس اس هیملر, مستقر در مقر برلین را صادر کرد و اورا که در شمار وفادارترین فرماندهانش بود، تیرباران نمود؛
۵- در ۲۰ اوریل، ۱۰ روز پیش از مرگ، برای آخرین بار از مقرش فورریونکر بیرون رفت و در باغ ویران شده صدارت عظمای اتریش به چند ده تن کودک سرباز و نوجوان که مشغول جنگیدن با ارتش سرخ بودند، بالاترین نشان آلمان نازی، یعنی صلیب آهنین را اهدا کرد.
گرچه هیتلر تا آخرین لحظات عمرش همچنان بر توهم خود دایر بر منجی بودن وفادار ماند و سر آخر هم خودکشی کرد، ولی آخرین دستورهایش حاکی از آن بود که با حذف فورر(رهبر)، نمی خواست ملت آلمان وجود داشته باشد. او خود را در جایگاه رهبری، به مثابه ملت آلمان پنداشته و دیگران را جان نثار و فدایی خود می انگاشت.
نشانه آن که وقتی پی برد آلبرت اشتر از فرمانش مبنی بر نابودی همه زیر ساخت ها و میراث فرهنگی و جواهرات ملی سرباز زده است، تا مرز جنون و کشتن خانواده ی اشتر پیش رفت.
#یدالله_کریمی_پور
@karimipour_k