

23.04.202521:34
یک جامعه زمانی توسعه می یابد که بزرگسالانش نهالهایی رابکارند، هر چند می دانند هرگز در سایه آن نخواهند نشست.
- ضربالمثل یونانی
- ضربالمثل یونانی


10.04.202514:34
خیلی ممنون از حمایتتون از ویدیو ❤️🙏
04.04.202517:32
دوستان سلام،
گاهی عزيزاني که کوچ هستند جلسات رایگان برای دوستان خواننده ارائه میدن که من اینجا میگذارم. من شخصا این دوستان رو نمیشناسم ولی خوب جلسات رایگان هستند.
چون ظرفیت محدوده لطفا اگر وقت رزرو کردین حتما برین و کامل استفاده کنید که حق زمان ضایع نشه.
****
اسمشون: حوریه افکاری.
Hoorieh Afkari
***
سلام
برای گسترش تجربهام در کوچینگ و به عنوان بخشی از مسیرم در برنامهی پیشرفتهی کوچینگ دانشگاه کمبریج، چند جلسهی رایگان کوچینگ (۳ یا ۴ جلسه بسته به موضوع) به افراد محدودی (۱۰ تا ۱۵نفر) ارائه میدم.
توی این جلسات قرار به کار کردن روی چیزهاییست که حس میکنی باید بهشون توجه بشه—چه در ذهن، چه در زندگی.
🧠 زمینههایی که هم بهشون علاقه دارم و هم بیشتر باهاشون کار کردم:
• تطبیق با تغییرات بزرگ زندگی
• چالشهای هویتی بعد از مهاجرت
• شکل دادن به بخشهای مختلف زندگی بعد از بیرون اومدن از یک چالش (طلاق، مهاجرت، تغییر شغل و ...)
• همراهی برای شناخت و کنار زدن عواملی که باعث میشن بین "دانستن" و "عمل کردن" فاصله بیفته
• و در کل:
what-to-do-with-my-life coaching😏
👩🏻💼 دربارهی من:
من دکتری کامپیوتر در حوزهی
Human-Computer Interaction
دارم و در حال حاضر پژوهشگر
Cognitive Science and Assessment
هستم.
📌 جلسات چطوری هستن؟
• آنلاین برگزار میشن، در پلتفرمی که برامون راحتتره
• هر جلسه یک ساعت
• تعیین زمانها با هماهنگی هم
🤝 چی ازت میخوام؟
• تا جایی که برات ممکنه و میشه، متعهد به حضور در هر سه/چهار جلسه
• فیدبک صادقانه بعد از جلسات برای اینکه من هم بهعنوان کوچ رشد کنم
❗️و مهمتر از همه:
کوچینگ برای همه مناسب نیست و برای همه مسائل هم راهحل نیست.
هر کوچی هم ممکنه با روحیات و شرایط ذهنی شما جور نباشه.
برای همین، قبل از شروع، یه جلسهی کوتاه آشنایی داریم (بهش میگیم chemistry check 😅)، حدود ۱۵–۳۰ دقیقه، تا ببینیم آیا من میتونم همراه مناسبی برای تو و دغدغهت باشم یا نه.
🌱 اگه فکر میکنی میتونه برات مفید باشه، خوشحال میشم اینجا پیام بدی تا هماهنگ کنیم:
🔗 https://forms.gle/M8x9Pkt1xrYLVtLj7
گاهی عزيزاني که کوچ هستند جلسات رایگان برای دوستان خواننده ارائه میدن که من اینجا میگذارم. من شخصا این دوستان رو نمیشناسم ولی خوب جلسات رایگان هستند.
چون ظرفیت محدوده لطفا اگر وقت رزرو کردین حتما برین و کامل استفاده کنید که حق زمان ضایع نشه.
****
اسمشون: حوریه افکاری.
Hoorieh Afkari
***
سلام
برای گسترش تجربهام در کوچینگ و به عنوان بخشی از مسیرم در برنامهی پیشرفتهی کوچینگ دانشگاه کمبریج، چند جلسهی رایگان کوچینگ (۳ یا ۴ جلسه بسته به موضوع) به افراد محدودی (۱۰ تا ۱۵نفر) ارائه میدم.
توی این جلسات قرار به کار کردن روی چیزهاییست که حس میکنی باید بهشون توجه بشه—چه در ذهن، چه در زندگی.
🧠 زمینههایی که هم بهشون علاقه دارم و هم بیشتر باهاشون کار کردم:
• تطبیق با تغییرات بزرگ زندگی
• چالشهای هویتی بعد از مهاجرت
• شکل دادن به بخشهای مختلف زندگی بعد از بیرون اومدن از یک چالش (طلاق، مهاجرت، تغییر شغل و ...)
• همراهی برای شناخت و کنار زدن عواملی که باعث میشن بین "دانستن" و "عمل کردن" فاصله بیفته
• و در کل:
what-to-do-with-my-life coaching😏
👩🏻💼 دربارهی من:
من دکتری کامپیوتر در حوزهی
Human-Computer Interaction
دارم و در حال حاضر پژوهشگر
Cognitive Science and Assessment
هستم.
📌 جلسات چطوری هستن؟
• آنلاین برگزار میشن، در پلتفرمی که برامون راحتتره
• هر جلسه یک ساعت
• تعیین زمانها با هماهنگی هم
🤝 چی ازت میخوام؟
• تا جایی که برات ممکنه و میشه، متعهد به حضور در هر سه/چهار جلسه
• فیدبک صادقانه بعد از جلسات برای اینکه من هم بهعنوان کوچ رشد کنم
❗️و مهمتر از همه:
کوچینگ برای همه مناسب نیست و برای همه مسائل هم راهحل نیست.
هر کوچی هم ممکنه با روحیات و شرایط ذهنی شما جور نباشه.
برای همین، قبل از شروع، یه جلسهی کوتاه آشنایی داریم (بهش میگیم chemistry check 😅)، حدود ۱۵–۳۰ دقیقه، تا ببینیم آیا من میتونم همراه مناسبی برای تو و دغدغهت باشم یا نه.
🌱 اگه فکر میکنی میتونه برات مفید باشه، خوشحال میشم اینجا پیام بدی تا هماهنگ کنیم:
🔗 https://forms.gle/M8x9Pkt1xrYLVtLj7


27.03.202503:52
#شوخی
ایام عیده و فصل رژیم. چند وقت پیش از یک خانومه توی ویدیویی شنیدم که خانومها چاقی و لاغریشون عین پارچ آبه. وقتی میخوان تپلی بشن اول از پایین پر میشن. وقتی میخوان لاغر بشن اول از بالا خالی میشن.
اینه که دفعه بعد که رژیم گرفتین صورتتون و شونههاتون لاغر شد، طاقت بیارین. شایعه است که به بقیه جاها هم بالاخره میرسه 😁
ایام عیده و فصل رژیم. چند وقت پیش از یک خانومه توی ویدیویی شنیدم که خانومها چاقی و لاغریشون عین پارچ آبه. وقتی میخوان تپلی بشن اول از پایین پر میشن. وقتی میخوان لاغر بشن اول از بالا خالی میشن.
اینه که دفعه بعد که رژیم گرفتین صورتتون و شونههاتون لاغر شد، طاقت بیارین. شایعه است که به بقیه جاها هم بالاخره میرسه 😁


14.03.202521:12
بعد از ده سال، آخرین عکس کارمندی در آینههای آلیانز.
سه هفته استراحت دارم بعد کار جدید رو شروع میکنم.
گریه هم کردم. به یاد گربههام پیشی و ژوژ، به یاد اینکه از کار قبل از آلیانز اخراج شده بودم و چقدر توی آلیانز رشد کردم. به یاد اینکه مانیشا سه سالش بود. به یاد همه پایین و بالاهای خانواده. دلم برای همکارهام تنگ میشه.
گریه ناراحتی نبود. احترام برای عمریست که میگذره و گاهی، توی این لحظههای مکث، یادش میفتیم.
تا باشه اینجور گریهها 😊❤️
سه هفته استراحت دارم بعد کار جدید رو شروع میکنم.
گریه هم کردم. به یاد گربههام پیشی و ژوژ، به یاد اینکه از کار قبل از آلیانز اخراج شده بودم و چقدر توی آلیانز رشد کردم. به یاد اینکه مانیشا سه سالش بود. به یاد همه پایین و بالاهای خانواده. دلم برای همکارهام تنگ میشه.
گریه ناراحتی نبود. احترام برای عمریست که میگذره و گاهی، توی این لحظههای مکث، یادش میفتیم.
تا باشه اینجور گریهها 😊❤️
Reposted from:
Farnoudian Contemplations

17.01.202503:45
اول) سال دوهزار و هشت، مینسوتا. روزهای اول کار است و از تلفن زدن اضطراب میگیرم. کار را تازه شروع کردهام و از یک طرف محاسبات را یاد میگیرم و از طرف دیگه قوانین را، و نگرانم که پای تلفن نتوانم استدلال کنم. به جای استدلال برای طرف پای تلفن، مدام برای خودم استدلال میکردم: چونکه زبان دوم است، چون از دبیرستان اینجا نبودم، چون باید به جای دکترا کار میکردم، چون باید کار مذاکره و بحث را به کسی سپرد که زبان زبان مادریش است و فقط نشست پای کامپیوتر و طراحی مهندسی کرد، و هزار دلیل دیگر. دیگران باتجربهتر بودند و کارشان را بلد بودند و یاد گرفتن ازشان سختتر بود. اما روزی یک شازدهای به عنوان مهمان از یک دفتر دیگر آمد دفتر ما و چند وقتی ماندگار شد. مثل من کار را تازه شروع کرده بود ولی بینهایت پای تلفن خوب حرف میزد. اول توی ذهنم گذاشتم به حساب آمریکایی بودنش، بعد فکر کردم از این میشود یاد گرفت. به حرفهایش دقت کردم و به اینکه شمرده حرف میزند و هزار چیز. اولین مربی سر کار از نقشش بیخبر بود ولی تقلید از راهنمای بیخبر کارم را راه انداخت.
دوم) سال دوهزار و هجده، مریلند. منتظر ماشین اجارهای هستم که بروم پنسیلوانیا بازدید یک کارخانه. آدمهای اطراف را نگاه میکنم که همه نشسته و ایستاده منتظر ماشین و نوبتشان هستند و همه توی فکر. خبر بیماری رفیقم توی ذهنم سنگینی میکند و فکر میکنم که آدمیزاد توی این دنیا از داخل بدن خودش هم خبر ندارد، چه برسد به افکار دیگران. بعد فکر میکنم که همان بهتر که آدمیزاد نداند توی سر دیگران چه میگذرد. بعضی چیزها را خام نبینی بهتر است.
سوم) سال دوهزار و بیست و پنج، مریلند. با شازده هفده سال پیش، همان مربی ناخواسته و ندانسته، پای تلفن داریم صحبت میکنیم و از مربیگری برای تازهکارها حرف میزنیم. حرف میزنیم که چقدر از این آموزش باید موقع کار باشد و چقدرش باید توی کلاسهای آموزشی باشد و چه مقدارش تماشای دیگران. میخواهد مثال بزند از مشکلات معمول تازهکارها، میگوید که «مثلا من موقع شروع کار به قدری از تلفن زدن وحشت داشتم که انگار فلج شده باشم. بارها فکر کردم که عطای این کار رو به لقاش ببخشم.» من وا رفتم. تمام آن مدت مربی بیخبر من خودش بیشتر از من مضطرب بود. قبل از اینکه برود جمله بعدی، گفتم فلانی، حرف را دو دقیقه نگهدار، برایت یک قصه دارم، و برگشتیم به چند روز سرد در مینسوتای سال دوهزار و هشت.
@Farnoudian
Instagram: https://www.instagram.com/farnoudian/
دوم) سال دوهزار و هجده، مریلند. منتظر ماشین اجارهای هستم که بروم پنسیلوانیا بازدید یک کارخانه. آدمهای اطراف را نگاه میکنم که همه نشسته و ایستاده منتظر ماشین و نوبتشان هستند و همه توی فکر. خبر بیماری رفیقم توی ذهنم سنگینی میکند و فکر میکنم که آدمیزاد توی این دنیا از داخل بدن خودش هم خبر ندارد، چه برسد به افکار دیگران. بعد فکر میکنم که همان بهتر که آدمیزاد نداند توی سر دیگران چه میگذرد. بعضی چیزها را خام نبینی بهتر است.
سوم) سال دوهزار و بیست و پنج، مریلند. با شازده هفده سال پیش، همان مربی ناخواسته و ندانسته، پای تلفن داریم صحبت میکنیم و از مربیگری برای تازهکارها حرف میزنیم. حرف میزنیم که چقدر از این آموزش باید موقع کار باشد و چقدرش باید توی کلاسهای آموزشی باشد و چه مقدارش تماشای دیگران. میخواهد مثال بزند از مشکلات معمول تازهکارها، میگوید که «مثلا من موقع شروع کار به قدری از تلفن زدن وحشت داشتم که انگار فلج شده باشم. بارها فکر کردم که عطای این کار رو به لقاش ببخشم.» من وا رفتم. تمام آن مدت مربی بیخبر من خودش بیشتر از من مضطرب بود. قبل از اینکه برود جمله بعدی، گفتم فلانی، حرف را دو دقیقه نگهدار، برایت یک قصه دارم، و برگشتیم به چند روز سرد در مینسوتای سال دوهزار و هشت.
@Farnoudian
Instagram: https://www.instagram.com/farnoudian/


21.04.202504:18
این ویکندی که گذشت بزرگترین دستاوردم میدونین چی بود؟ کابینت لیوانهای مهمونی رو مرتب کردم.
همه اهل خونه رو دونه دونه آوردم جلوی کابینت که تحسین کنند این دستاورد رو. باز خودم هی رفتم و اومدم و هی در کابینت رو باز کردم و کیف کردم از شاهکارم 😁😜
شما چه دستاوردهایی داشتین؟
همه اهل خونه رو دونه دونه آوردم جلوی کابینت که تحسین کنند این دستاورد رو. باز خودم هی رفتم و اومدم و هی در کابینت رو باز کردم و کیف کردم از شاهکارم 😁😜
شما چه دستاوردهایی داشتین؟
09.04.202514:21
اگر بخوام یک مهارت رو در زندگی نام ببرم که کلید موفقیت من در زندگی بوده، مهارت پذیرش هست.
تهیه این ویدیو ماهها زمان برده. همونطور که در ابتدای ویدیو میگم، اول تجربه ۲۴ ساله خودم از مهاجرت و کار و تحصيل رو جمعآوری کردم. بعد متن رو بارها به افراد مختلف نشون دادم، برای گروههای مختلف ارائه کردم و سئوالاتشون رو دریافت کردم. این متن نهایی، پاسخ همه اون سئوالها رو در بر داره. به همین علت هم ویدیو یک ساعت هست و شاید لازم باشه به مرور گوش کنید.
این متن هدیهای هست از من به شما. هدیهای از قلب من و چکیده و عصاره همه این ۴۷ سال عمری که دارم. به عنوان یک مادر، همسر، فرزند، مدیر ارشد، دوست،...یک آدمی که در زندگی بالاخره به آرامش هدفمند رسیده....کلید همه اینها در پذیرش هست.
امیدوارم قدمهاتون پر توان باشه. این ویدیو رو دست به دست برسونید به کسی که دوستش دارید و میخواهید مسیرش به موفقیت پرثمرتر و کوتاهتر بشه.
https://youtu.be/TFHb74MKzWk
ممنون میشم
تهیه این ویدیو ماهها زمان برده. همونطور که در ابتدای ویدیو میگم، اول تجربه ۲۴ ساله خودم از مهاجرت و کار و تحصيل رو جمعآوری کردم. بعد متن رو بارها به افراد مختلف نشون دادم، برای گروههای مختلف ارائه کردم و سئوالاتشون رو دریافت کردم. این متن نهایی، پاسخ همه اون سئوالها رو در بر داره. به همین علت هم ویدیو یک ساعت هست و شاید لازم باشه به مرور گوش کنید.
این متن هدیهای هست از من به شما. هدیهای از قلب من و چکیده و عصاره همه این ۴۷ سال عمری که دارم. به عنوان یک مادر، همسر، فرزند، مدیر ارشد، دوست،...یک آدمی که در زندگی بالاخره به آرامش هدفمند رسیده....کلید همه اینها در پذیرش هست.
امیدوارم قدمهاتون پر توان باشه. این ویدیو رو دست به دست برسونید به کسی که دوستش دارید و میخواهید مسیرش به موفقیت پرثمرتر و کوتاهتر بشه.
https://youtu.be/TFHb74MKzWk
ممنون میشم
03.04.202512:59
اینجا خیلی راجع به عدم اعتماد به نفس صحبت میشه. خودِ من سالهای زیادی باهاش دست و پنجه نرم کردهام. امروز فکرم رو در این چند خط خلاصه کردم، گفتم شاید کمک باشه: 🌱
For most of us, confidence is built through competence.
Competence comes from experience.
And experience? It's shaped by learning from mistakes.
So don’t wait to feel confident before you begin.
Start. Make mistakes. Learn.
That is the road to confidence—there are no shortcuts.
The only way to speed it up is to lean into the process and chase the experience.
میدونم توی این جمع مترجم قدر زیاد داریم. محبت میکنید اگر یک ترجمه خوب بهم بدین.
For most of us, confidence is built through competence.
Competence comes from experience.
And experience? It's shaped by learning from mistakes.
So don’t wait to feel confident before you begin.
Start. Make mistakes. Learn.
That is the road to confidence—there are no shortcuts.
The only way to speed it up is to lean into the process and chase the experience.
میدونم توی این جمع مترجم قدر زیاد داریم. محبت میکنید اگر یک ترجمه خوب بهم بدین.
22.03.202523:26
یک نکته کاربردی بگم؟
اگر حالتون خوب نیست و توی تله فکری نشخوار فکری افتادین، اغلب ممکنه یک گوشه پناه ببریم و بشینیم و هی فکر و خیال کنیم.
اما کاری که باید بکنین اینه که حالِ بهتر رو مهندسی معکوس کنین. به جای اینکه منتظر بشین حالتون بهتر بشه تا از جلوی اسکرین پا بشین، خودتون رو مجبور کنین برین ده دقیقه یک تکونی بخورین مثلا برین یه گوشه خونه رو تمییز کنین یا برین توی کوچه پیاده روی...احتمال اینکه حالتون بهتر بشه زیاده. اگر از آدمها گوشه گرفتین، به جای اینکه وایسین حالتون بهتر بشه بعد برین معاشرت، پاشین برین یه جایی مثل پارک عمومی که میتونید آدمها و بچهها رو تماشا کنین.
این مهندسی معکوس کردن حالی که میخواهین داشته باشین مشکل اصلی رو حل نمیکنه. اما بدن و ذهن واقعا مرتبط هستند. گاهی حالِ بدن رو که عوض کنین، حالِ ذهن هم عوض میشه.
اگر حالتون خوب نیست و توی تله فکری نشخوار فکری افتادین، اغلب ممکنه یک گوشه پناه ببریم و بشینیم و هی فکر و خیال کنیم.
اما کاری که باید بکنین اینه که حالِ بهتر رو مهندسی معکوس کنین. به جای اینکه منتظر بشین حالتون بهتر بشه تا از جلوی اسکرین پا بشین، خودتون رو مجبور کنین برین ده دقیقه یک تکونی بخورین مثلا برین یه گوشه خونه رو تمییز کنین یا برین توی کوچه پیاده روی...احتمال اینکه حالتون بهتر بشه زیاده. اگر از آدمها گوشه گرفتین، به جای اینکه وایسین حالتون بهتر بشه بعد برین معاشرت، پاشین برین یه جایی مثل پارک عمومی که میتونید آدمها و بچهها رو تماشا کنین.
این مهندسی معکوس کردن حالی که میخواهین داشته باشین مشکل اصلی رو حل نمیکنه. اما بدن و ذهن واقعا مرتبط هستند. گاهی حالِ بدن رو که عوض کنین، حالِ ذهن هم عوض میشه.


10.03.202520:44
من یک جملهای در کار کردن دارم که میگم گاهی
It's not your fault, but it's your problem to solve
یعنی تقصیر تو نیست، اما مشکلِ توئه که حلش کنی.
بذارین یک مثال ساده براتون بزنم. مانیشا که کلاس چهارم بود درست سال بعد از کوید بود و معلمها سخت نمیگرفتند. یه معلم ریاضی داشت که الکی بیست میداد. این شد که بچه رسید کلاس پنجم و پایه ریاضیش ضعیف بود. من نشوندمش و گفتم مانیشا، تقصیر تو نیست که پایه ریاضی ضعیفه، اما مشکل توئه. تو باید الان بیشتر درس بخونی و خودت رو برسونی. گاهی اینجوری میشه. اما فایدهای نداره که فکر کنی تقصیر کیه. الان مشکل مهمی برای ما هست و باید حلش کنیم.
یا سر کار ما توی قسمت بیزنس کیفیت کار همه روی دیتایی که دستمون میرسه تاثیر میگذاره. و خوب برای بیزنس کیفیت دیتا مهمه چون بر اساس اون دیتا استراتژی بیزنس میچینند. تصمیم اشتباه بگیرند فقط یک سری گزارش عوض و بدل نمیشه...ضرر و نفع واقعی مالی پیش میاد.
عکس العمل اولیه اکثر آدمها اینها که برن یک گوشهای و خیلی وقت صرف کنند که ثابت کنند تقصیر اونها نیست. اما در نهایت به نفع همه است که کمی وقت صرف کنند که ببینند مشکل از کجاست و سریع برن روی این فاز که به هم کمک کنند مشکل برطرف بشه و دیگه پیش نیاد. دست از سرزنش بردارن و مثل تیم عمل کنند.
یا مثل این گفته این نوشته، یه جایی توی بزرگسالی باید به این نتیجه برسیم که درسته که زخمهایی که خوردیم تقصیر ما نبوده، اما مسئولیت مراقبت و شفای ما با خودمونه.
گاهی مفید نیست که خیلی وقت صرف کنیم ثابت کنیم مقصر کیه چون در نتیجه خیلی فرقی نمیکنه.
It's not your fault, but it's your problem to solve
یعنی تقصیر تو نیست، اما مشکلِ توئه که حلش کنی.
بذارین یک مثال ساده براتون بزنم. مانیشا که کلاس چهارم بود درست سال بعد از کوید بود و معلمها سخت نمیگرفتند. یه معلم ریاضی داشت که الکی بیست میداد. این شد که بچه رسید کلاس پنجم و پایه ریاضیش ضعیف بود. من نشوندمش و گفتم مانیشا، تقصیر تو نیست که پایه ریاضی ضعیفه، اما مشکل توئه. تو باید الان بیشتر درس بخونی و خودت رو برسونی. گاهی اینجوری میشه. اما فایدهای نداره که فکر کنی تقصیر کیه. الان مشکل مهمی برای ما هست و باید حلش کنیم.
یا سر کار ما توی قسمت بیزنس کیفیت کار همه روی دیتایی که دستمون میرسه تاثیر میگذاره. و خوب برای بیزنس کیفیت دیتا مهمه چون بر اساس اون دیتا استراتژی بیزنس میچینند. تصمیم اشتباه بگیرند فقط یک سری گزارش عوض و بدل نمیشه...ضرر و نفع واقعی مالی پیش میاد.
عکس العمل اولیه اکثر آدمها اینها که برن یک گوشهای و خیلی وقت صرف کنند که ثابت کنند تقصیر اونها نیست. اما در نهایت به نفع همه است که کمی وقت صرف کنند که ببینند مشکل از کجاست و سریع برن روی این فاز که به هم کمک کنند مشکل برطرف بشه و دیگه پیش نیاد. دست از سرزنش بردارن و مثل تیم عمل کنند.
یا مثل این گفته این نوشته، یه جایی توی بزرگسالی باید به این نتیجه برسیم که درسته که زخمهایی که خوردیم تقصیر ما نبوده، اما مسئولیت مراقبت و شفای ما با خودمونه.
گاهی مفید نیست که خیلی وقت صرف کنیم ثابت کنیم مقصر کیه چون در نتیجه خیلی فرقی نمیکنه.
17.04.202517:25
این پست رو من در گروه "چالشهای کاری آمریکای شمالی" گذاشتم. گفتم اینجا هم پست کنم.
***
دوستان من پستهای مختلف رو نگاه میکنم خواستم یک جمع بندی بکنم تحت یک مهارت مهم:
Following through
شاید بشه پیگیری معنی کرد.
یکی از مهمترین خصوصیات آدمهایی که میشه روی حرفشون تکیه کرد، آدمهایی که نسبتا موفقند در فرصت سازی، آدمهایی که قابل اتکا هستند آدمهایی هستند که میدونی روی هوا ول نمیکنه. این مهمه که این مهارت برای شما یک خصوصیت درونی وجهانشمول باشه نه فقط مثلا در تحویل پروژه کاری.
اگر کسی در جلسه منتورشیپ توصیهای میکنه، برین انجام بدین و بیاین به طرف گزارش بدین که نتیجهاش چی شد
اگر کسی بهتون پیامی میده جواب بدین یا بهشون بگین که کی میتونین جواب بدین
اگر گفتین سر یه ساعتی میرین دنبال بچه، برین
این باعث میشه آدمها بتونند روی شما حساب کنند.
بعد از اونطرف یک مهارتهایی پیشنیاز این مهارت هستند: اولویت بندی و مرزگذاری
اولویت بندی از این جهت که طبیعتا شما منابعتون محدوده. باید اولویتهاتون مشخص باشه که بدونین چقدر میتونین مسئولیت قبول کنین - حتی در حد پاسخ به یک ایمیل. (اختصاصی کانال تلگرام: من دارم فکر میکنم ویدیوی بعدی در مورد مدیریت زمان باشه که بحث اولویت بندی هم بخشی از اونهایی. بهم بگین نظرتون چیه)
دوم مرز گذاری - مرزگذاری برای اینکه از اولویتهاتون محافظت کنید. مرز گذاری میشه فیزیکی باشه مثل اینکه به همه اعلام کنین ساعت ۹ تا ۱۲ تلفن چک نمیکنین یا برین کتابخونه که از هیاهوی خونه دور باشه یا نرم و در روابط باشه مثل اینکه در هر داستانی داخل نشین، هر معاشرتی رو نکنین، جاهایی قبول نکنین که وقت بگذارین (حتی با اینکه کار خوبیه اما اولویت شما نیست) که بتونین منابعتون رو بهینه استفاده کنین.
People often underestimate the power of following through. It's a huge differentiator.
***
دوستان من پستهای مختلف رو نگاه میکنم خواستم یک جمع بندی بکنم تحت یک مهارت مهم:
Following through
شاید بشه پیگیری معنی کرد.
یکی از مهمترین خصوصیات آدمهایی که میشه روی حرفشون تکیه کرد، آدمهایی که نسبتا موفقند در فرصت سازی، آدمهایی که قابل اتکا هستند آدمهایی هستند که میدونی روی هوا ول نمیکنه. این مهمه که این مهارت برای شما یک خصوصیت درونی وجهانشمول باشه نه فقط مثلا در تحویل پروژه کاری.
اگر کسی در جلسه منتورشیپ توصیهای میکنه، برین انجام بدین و بیاین به طرف گزارش بدین که نتیجهاش چی شد
اگر کسی بهتون پیامی میده جواب بدین یا بهشون بگین که کی میتونین جواب بدین
اگر گفتین سر یه ساعتی میرین دنبال بچه، برین
این باعث میشه آدمها بتونند روی شما حساب کنند.
بعد از اونطرف یک مهارتهایی پیشنیاز این مهارت هستند: اولویت بندی و مرزگذاری
اولویت بندی از این جهت که طبیعتا شما منابعتون محدوده. باید اولویتهاتون مشخص باشه که بدونین چقدر میتونین مسئولیت قبول کنین - حتی در حد پاسخ به یک ایمیل. (اختصاصی کانال تلگرام: من دارم فکر میکنم ویدیوی بعدی در مورد مدیریت زمان باشه که بحث اولویت بندی هم بخشی از اونهایی. بهم بگین نظرتون چیه)
دوم مرز گذاری - مرزگذاری برای اینکه از اولویتهاتون محافظت کنید. مرز گذاری میشه فیزیکی باشه مثل اینکه به همه اعلام کنین ساعت ۹ تا ۱۲ تلفن چک نمیکنین یا برین کتابخونه که از هیاهوی خونه دور باشه یا نرم و در روابط باشه مثل اینکه در هر داستانی داخل نشین، هر معاشرتی رو نکنین، جاهایی قبول نکنین که وقت بگذارین (حتی با اینکه کار خوبیه اما اولویت شما نیست) که بتونین منابعتون رو بهینه استفاده کنین.
People often underestimate the power of following through. It's a huge differentiator.
07.04.202513:48
شروع کار جدید.
#تلاشهایتان_را_دنبال_کنید ، گاهی نتیجههای خوبی میده ❤️🌱😊
https://www.linkedin.com/posts/swiss-re-corporate-solutions_advancingcorporateinsurancetogether-activity-7314996044860121089-RKVZ?utm_source=share&utm_medium=member_android&rcm=ACoAAABUHj8BMOFWFR3XmjGHvk3PpvFHIaVH6GQ
#تلاشهایتان_را_دنبال_کنید ، گاهی نتیجههای خوبی میده ❤️🌱😊
https://www.linkedin.com/posts/swiss-re-corporate-solutions_advancingcorporateinsurancetogether-activity-7314996044860121089-RKVZ?utm_source=share&utm_medium=member_android&rcm=ACoAAABUHj8BMOFWFR3XmjGHvk3PpvFHIaVH6GQ
01.04.202523:00
من گفتم یک حاشیهای بنویسم به این پست که وقتی به بچه میگیم " تلاشت رو بکن، اگر قبول هم نشی مهم نیست"، منظور دقیقا چی هست و چی نیست.
منظورمون این نیست که قبول نشدن مهم نیست. اگر واقعا مهم نبود، مگر دیوانهایم وقت صرف کنیم امتحانی رو بدیم که مهم نیست؟ بعضی امتحانها واقعا مهم هستند. قبول شدن یا نشدن در اونها میتونه تاثیر جدی بر آپشنهای موجود بگذاره و میتونه در کوتاه مدت با میان مدت یک مزیت رقابتی جدی برای دستاوردهای مختلف ایجاد کنه. دستاورد دقیقا منظورم با تعریف موفقیت در جامعه است که در این ویدیو مفصل توضیح دادهام.
https://youtu.be/77xNREpXzfM?si=jrUMBT5iJ-RXl7sr
پس وقتی میگیم "قبول نشدی، مهم نیست"، مفهومش قطعا این نیست که در موفقیت تو مهم نیست. این رو باید مشخص برای بچه اتفاقا همدلی کرد که اگر اهمیت میده خل و چل نیست.
اما پس یعنی چی وقتی میگیم مهم نیست؟ دوتا معنی داره.
۱. راه رو با هدف قاطی نکنیم
۲. در رابطه من و تو مهم نیست
۱. راه رو با هدف قاطی نکنیم: من در دقیقه ۲۱ ویدیوی "رمز موفقیت آدمهای معمولی" در توضیح ایده تلاشهایت را دنبال کن باز میکنم که باید انعطافپذیری بالا در فکر کردن داشت. خانم آنجلا داکورث در توضیح هدفگذاری موفق آدمهای سخت کوش توضیح میده که اهداف سطوح مختلف دارند و اکثر اهداف میانی به خودی خود هدف اصلی نیستند، بلکه نقاطی در راه رسیدن به هدف اصلی هستند. اگر شما مثل من کنکورتون رو بد بدید، راهتون سختتر میشه اما بسته نمیشه. مهم اینه که گیر نکنید توی اون شکست.
https://youtu.be/BQoWcrg4GW0?si=g2bfjL6ASbsrKtc9
۲. در رابطه من و تو مهم نیست: مهمترین هدیهای که یک پدر و مادر میتونند به فرزند بدند عشق بدون قید و شرطه. اطمینان این که مهم نیست چقدر گند بزنم به امتحانم، چقدر نیاز به سعی و خطا داشته باشم، چقدر با پدرم مخالف باشم....باز پشتمه، دوستم داره و من و سلامت روانم براش اولویت اول هستیم. دلش میخواد من خوب درس بخونم، موفق باشم چون من ارزشمند هستم و لیاقت موفقیت دارم. اما اگر موفق هم نشم میتونم به پدرم، به مادرم، به خانوادهام پناه بیارم.
به نظرم ما والدین نباید فرض کنیم بچهها اینو میدونند. باید دائم بهشون بگیم.
دخترم، پسرم، تو توی رینگ بوکسی و داری مبارزه میکنی. سخته. اما اگر این رند باختی دنیا به آخر نرسیده و من همیشه پشتت ایستادهام.
https://t.me/pv44Telegram/968
منظورمون این نیست که قبول نشدن مهم نیست. اگر واقعا مهم نبود، مگر دیوانهایم وقت صرف کنیم امتحانی رو بدیم که مهم نیست؟ بعضی امتحانها واقعا مهم هستند. قبول شدن یا نشدن در اونها میتونه تاثیر جدی بر آپشنهای موجود بگذاره و میتونه در کوتاه مدت با میان مدت یک مزیت رقابتی جدی برای دستاوردهای مختلف ایجاد کنه. دستاورد دقیقا منظورم با تعریف موفقیت در جامعه است که در این ویدیو مفصل توضیح دادهام.
https://youtu.be/77xNREpXzfM?si=jrUMBT5iJ-RXl7sr
پس وقتی میگیم "قبول نشدی، مهم نیست"، مفهومش قطعا این نیست که در موفقیت تو مهم نیست. این رو باید مشخص برای بچه اتفاقا همدلی کرد که اگر اهمیت میده خل و چل نیست.
اما پس یعنی چی وقتی میگیم مهم نیست؟ دوتا معنی داره.
۱. راه رو با هدف قاطی نکنیم
۲. در رابطه من و تو مهم نیست
۱. راه رو با هدف قاطی نکنیم: من در دقیقه ۲۱ ویدیوی "رمز موفقیت آدمهای معمولی" در توضیح ایده تلاشهایت را دنبال کن باز میکنم که باید انعطافپذیری بالا در فکر کردن داشت. خانم آنجلا داکورث در توضیح هدفگذاری موفق آدمهای سخت کوش توضیح میده که اهداف سطوح مختلف دارند و اکثر اهداف میانی به خودی خود هدف اصلی نیستند، بلکه نقاطی در راه رسیدن به هدف اصلی هستند. اگر شما مثل من کنکورتون رو بد بدید، راهتون سختتر میشه اما بسته نمیشه. مهم اینه که گیر نکنید توی اون شکست.
https://youtu.be/BQoWcrg4GW0?si=g2bfjL6ASbsrKtc9
۲. در رابطه من و تو مهم نیست: مهمترین هدیهای که یک پدر و مادر میتونند به فرزند بدند عشق بدون قید و شرطه. اطمینان این که مهم نیست چقدر گند بزنم به امتحانم، چقدر نیاز به سعی و خطا داشته باشم، چقدر با پدرم مخالف باشم....باز پشتمه، دوستم داره و من و سلامت روانم براش اولویت اول هستیم. دلش میخواد من خوب درس بخونم، موفق باشم چون من ارزشمند هستم و لیاقت موفقیت دارم. اما اگر موفق هم نشم میتونم به پدرم، به مادرم، به خانوادهام پناه بیارم.
به نظرم ما والدین نباید فرض کنیم بچهها اینو میدونند. باید دائم بهشون بگیم.
دخترم، پسرم، تو توی رینگ بوکسی و داری مبارزه میکنی. سخته. اما اگر این رند باختی دنیا به آخر نرسیده و من همیشه پشتت ایستادهام.
https://t.me/pv44Telegram/968
20.03.202501:00
سالرنوی همگی پیشاپیش مبارک. از ته دل امیدوارم که امسال برای تکتک شما پرثمر و پر از آرامش باشه.
قدردان حضور و همراهیتون هستم. میدونم وقت و توجهتون خیلی ارزشمنده. برای من باعث افتخاره که اینجا هستید.
به امید رشد و آرامش و دلخوش ❤️
قدردان حضور و همراهیتون هستم. میدونم وقت و توجهتون خیلی ارزشمنده. برای من باعث افتخاره که اینجا هستید.
به امید رشد و آرامش و دلخوش ❤️
21.01.202504:26
یک سئوال: از طراح عزیز کانال خواستهام برای من لوگو طراحی کنند.
یک سئوالی کردهاند که گفتم از شما هم بپرسم:
اگر بخواهید سه ویژگی اصلی پانتهآ وزیری و کانال (یوتیوب ولی کلا محتواهایی که از من میبینید ) رو نام ببرید چیها هستند؟
یک سئوالی کردهاند که گفتم از شما هم بپرسم:
اگر بخواهید سه ویژگی اصلی پانتهآ وزیری و کانال (یوتیوب ولی کلا محتواهایی که از من میبینید ) رو نام ببرید چیها هستند؟
16.04.202517:05
دوستان، این یک پست هست که برای این خواننده عزیزی از خرد جمعی استفاده کنیم با تجربههاتون کمکشون کنین. با افسردگی دست و پنجه نرم میکنند و مثل اکثر شما کلی اهل برنامه و رشد هستند. سئوالشون این نیست که چطور افسردگی رو درمان کنند. سئوالشون اینه که با وجود افسردگی چطور کارآمد باشند.
من این سئوال رو اینجا میگذارم چون احساس کردم با وجود شرایط مشکل اقتصادی سیاسی دنیا، طیفی از این سئوال ممکنه مشکل خیلیها باشه.
از زبون خودشون بشنویم. پیشاپیش ممنون از کمکتون.
***
سلام خانوم وزیری.
امیدوارم که حالتون خوب باشه. من یه سوالی داشتم و خیلی خوشحال میشم که نظر شما رو هم بدونم، اتفاقا راجع به یکی از همین آزمونهای بزرگه.
"یکی اینکه این امتحانه که میخواهی بدی، خیلی سخت کار کن. اگر قبول نشی مهم نیست. اما یه جوری درس بخون که بتونی به خودت بگی من هر کاری از دستم برمیآمد کردم. اینجوری هر نتیجهای بگیری توی دلت پشیمونی نداری. اینجوری زندگی کنی، توی زندگی خیلی موفق خواهی بود" [لینک پست]
این صحبت شما رو قبول دارم و برای من هم ثابت شده هست اما گاهی شرایطی پیش میاد که در حالت عادی شرایط نرمالی محسوب نمیشه. هر آدمی دچار گرفتاریها و مشکلات مختلفی هست، مخصوصا در بزرگسالی که دیگه شبیه دوران دانشآموزی نیست که هیچ مسئولیتی غیر از درس خوندن وجود نداره، اون مشکلات رو هم میشه در بیشتر زمانها کنترل کرد و شرایط رو مدیریت کرد در راستای مسیری که آدم میخواد بسازه. اما یکی از چیزهایی که از کنترل خارجه، بیماریه.
من هم یه آزمون خیلی بزرگی داشتم که برای اون تلاشهای چندین سالهای داشتم که خودم رو فقط محدود به درس کرده بودم برای اون اما دچار افسردگیای شدم که تمام اون تلاشها رو نابود کرد و باعث شد مسیر زندگیم خیلی بیش از تصورم بچرخه. حسرتش هنوز روی قلبم سنگینی میکنه.
این افسردگی هنوز با منه. عملا جوری فلجکنندهست که گاهی از روزها انگار فقط دارم برای نفس کشیدن تلاش میکنم و نه چیزی بیشتر. تحت درمان هستم اما میخوام بدونم که حالا با این شرایط چطور میشه تلاش کرد برای یک آزمون بزرگ ديگهای که دارم؟
میدونم که زندگی با سرعت خودش پیش میره و برای من متوقف نمیشه که هروقت حال بهتری داشتم دوباره شروع به حرکت کنه. دلم نمیخواد یکبار دیگه یه آزمونی که خیلی برای من مهم هست رو از دست بدم. این رو پذیرفتم که خب این افسردگی چند ساله که همراه منه و احتمالا حالاحالاها هم قصد رفتن نداره و من باید خودم رو باهاش وقف بدم و تمام برنامهریزیهام رو بر مبنای اون قرار بدم اما نمیدونم چطوری. دلم نمیخواد یک حسرت و زخم دیگه روی قلبم داشته باشم و خیلی خوشحال میشم اگر تجربهای دارید یا مشاهدهای از بقیه، لطف کنید و دراختیارم بذارید.
*'با وجود شرایطی که در کنترل ما نیست، چطور میشه پیش رفت و تلاش کرد تا درنهایت آدم به خودش بگه من کار خودمو به خوبی انجام دادم، بقیهش دیگه دست من نیست؟'*
روزهای زیادی رو من عملا به اصطلاح برای بقا سپری میکنم و در روزهای محدودِ طلایی، نهایتا بدونم دو ساعت درس بخونم اون هم نه پشت سر هم.
اما خب آیندهم رو هم نمیتونم تعطیل کنم و کارهای زیادی هست که باید برای خودم و رشتهام انجام بدم، پس سوالم این هست که
*'چطور میشه با افسردگی درس خوند؟'*
من این سئوال رو اینجا میگذارم چون احساس کردم با وجود شرایط مشکل اقتصادی سیاسی دنیا، طیفی از این سئوال ممکنه مشکل خیلیها باشه.
از زبون خودشون بشنویم. پیشاپیش ممنون از کمکتون.
***
سلام خانوم وزیری.
امیدوارم که حالتون خوب باشه. من یه سوالی داشتم و خیلی خوشحال میشم که نظر شما رو هم بدونم، اتفاقا راجع به یکی از همین آزمونهای بزرگه.
"یکی اینکه این امتحانه که میخواهی بدی، خیلی سخت کار کن. اگر قبول نشی مهم نیست. اما یه جوری درس بخون که بتونی به خودت بگی من هر کاری از دستم برمیآمد کردم. اینجوری هر نتیجهای بگیری توی دلت پشیمونی نداری. اینجوری زندگی کنی، توی زندگی خیلی موفق خواهی بود" [لینک پست]
این صحبت شما رو قبول دارم و برای من هم ثابت شده هست اما گاهی شرایطی پیش میاد که در حالت عادی شرایط نرمالی محسوب نمیشه. هر آدمی دچار گرفتاریها و مشکلات مختلفی هست، مخصوصا در بزرگسالی که دیگه شبیه دوران دانشآموزی نیست که هیچ مسئولیتی غیر از درس خوندن وجود نداره، اون مشکلات رو هم میشه در بیشتر زمانها کنترل کرد و شرایط رو مدیریت کرد در راستای مسیری که آدم میخواد بسازه. اما یکی از چیزهایی که از کنترل خارجه، بیماریه.
من هم یه آزمون خیلی بزرگی داشتم که برای اون تلاشهای چندین سالهای داشتم که خودم رو فقط محدود به درس کرده بودم برای اون اما دچار افسردگیای شدم که تمام اون تلاشها رو نابود کرد و باعث شد مسیر زندگیم خیلی بیش از تصورم بچرخه. حسرتش هنوز روی قلبم سنگینی میکنه.
این افسردگی هنوز با منه. عملا جوری فلجکنندهست که گاهی از روزها انگار فقط دارم برای نفس کشیدن تلاش میکنم و نه چیزی بیشتر. تحت درمان هستم اما میخوام بدونم که حالا با این شرایط چطور میشه تلاش کرد برای یک آزمون بزرگ ديگهای که دارم؟
میدونم که زندگی با سرعت خودش پیش میره و برای من متوقف نمیشه که هروقت حال بهتری داشتم دوباره شروع به حرکت کنه. دلم نمیخواد یکبار دیگه یه آزمونی که خیلی برای من مهم هست رو از دست بدم. این رو پذیرفتم که خب این افسردگی چند ساله که همراه منه و احتمالا حالاحالاها هم قصد رفتن نداره و من باید خودم رو باهاش وقف بدم و تمام برنامهریزیهام رو بر مبنای اون قرار بدم اما نمیدونم چطوری. دلم نمیخواد یک حسرت و زخم دیگه روی قلبم داشته باشم و خیلی خوشحال میشم اگر تجربهای دارید یا مشاهدهای از بقیه، لطف کنید و دراختیارم بذارید.
*'با وجود شرایطی که در کنترل ما نیست، چطور میشه پیش رفت و تلاش کرد تا درنهایت آدم به خودش بگه من کار خودمو به خوبی انجام دادم، بقیهش دیگه دست من نیست؟'*
روزهای زیادی رو من عملا به اصطلاح برای بقا سپری میکنم و در روزهای محدودِ طلایی، نهایتا بدونم دو ساعت درس بخونم اون هم نه پشت سر هم.
اما خب آیندهم رو هم نمیتونم تعطیل کنم و کارهای زیادی هست که باید برای خودم و رشتهام انجام بدم، پس سوالم این هست که
*'چطور میشه با افسردگی درس خوند؟'*


05.04.202516:23
اینو به مانیشا نشون دادم که ببین خدمات به مشتریان همیشه مهم بوده 😁
این یک لوح از موزه بریتیش انگلستانه. زیرش نوشته "شکایت مشتری در مورد گرید مس تحویل داده شده (تمدن بابل)".
عکس رو دادم چتجیپیتی و اینجوری ترجمه کرد:
«به ائا-ناصیر بگو: نانی این پیام را میفرستد:
وقتی آمدی، گفتی که شمشهای مس با کیفیت عالی میدهی.
رفتی، اما مسی که فرستادی بیکیفیت بود، و با پیامرسان من هم با بیاحترامی رفتار کردی.
بدان که من هیچ مسی را از تو نمیپذیرم مگر اینکه با بالاترین کیفیت باشد.
دیگر با تو معامله نخواهم کرد مگر اینکه قولت را عملی کنی و مس خوب تحویل بدهی.»
پ.ن. حالا سئوال اینه که نانی این لوحهای سنگی رو چکار کرده؟ برده چسبونده دم مغازه انانصیر؟ :-)
این یک لوح از موزه بریتیش انگلستانه. زیرش نوشته "شکایت مشتری در مورد گرید مس تحویل داده شده (تمدن بابل)".
عکس رو دادم چتجیپیتی و اینجوری ترجمه کرد:
«به ائا-ناصیر بگو: نانی این پیام را میفرستد:
وقتی آمدی، گفتی که شمشهای مس با کیفیت عالی میدهی.
رفتی، اما مسی که فرستادی بیکیفیت بود، و با پیامرسان من هم با بیاحترامی رفتار کردی.
بدان که من هیچ مسی را از تو نمیپذیرم مگر اینکه با بالاترین کیفیت باشد.
دیگر با تو معامله نخواهم کرد مگر اینکه قولت را عملی کنی و مس خوب تحویل بدهی.»
پ.ن. حالا سئوال اینه که نانی این لوحهای سنگی رو چکار کرده؟ برده چسبونده دم مغازه انانصیر؟ :-)
31.03.202513:26
امروز صبح داشتم مانیشا رو میبردم مدرسه. چند ماه دیگه میخواد یک امتحان ورودی سخت بده. گفتم مانیشا این دوتا چیزی که میخوام بگم خودم بعد از چهل سالگی یاد گرفتهام. حتی همین امسال:
یکی اینکه این امتحانه که میخواهی بدی، خیلی سخت کار کن. اگر قبول نشی مهم نیست. اما یه جوری درس بخون که بتونی به خودت بگی من هر کاری از دستم برمیآمد کردم. اینجوری هر نتیجهای بگیری توی دلت پشیمونی نداری. اینجوری زندگی کنی، توی زندگی خیلی موفق خواهی بود.
دوم اینکه - و اینو همین یک سال پیش یاد گرفتهام:
Let them say no. Don't reject yourself.
(بذار اونا بهت بگن نه. خودت جلو جلو خودت رو رد نکن)
هر موقع شک داشتی قبول میشی یا نه، اپلای کن. بذار اونا بگن نه [چون ممکنه که نگن]
#ثروتهاینسلبهنسل
یکی اینکه این امتحانه که میخواهی بدی، خیلی سخت کار کن. اگر قبول نشی مهم نیست. اما یه جوری درس بخون که بتونی به خودت بگی من هر کاری از دستم برمیآمد کردم. اینجوری هر نتیجهای بگیری توی دلت پشیمونی نداری. اینجوری زندگی کنی، توی زندگی خیلی موفق خواهی بود.
دوم اینکه - و اینو همین یک سال پیش یاد گرفتهام:
Let them say no. Don't reject yourself.
(بذار اونا بهت بگن نه. خودت جلو جلو خودت رو رد نکن)
هر موقع شک داشتی قبول میشی یا نه، اپلای کن. بذار اونا بگن نه [چون ممکنه که نگن]
#ثروتهاینسلبهنسل
18.03.202523:11
این اپیزود خیلی خوبی بود. مخصوصا اونجایی که راجع به اهمیت قدمهای خیلی خیلی کوچیک صحبت میکنه و میگه به جای "شکستن" عادتهای بد، روی این فکر کنین که عادتهایی بد مثل یک کاموای گره خورده هستند...هر گرهی که دم دستتون بود و زورتون میرسید همون رو باز کنید...کوچولو کوچولو.
https://youtu.be/DvUV4eiLcxw?si=1o33V0_ZQb16byVX
https://youtu.be/DvUV4eiLcxw?si=1o33V0_ZQb16byVX
19.01.202521:00
چندین وقت پیش یک برنامه توی رادیو بود راجع به روابطی که با ناراحتی از هم پاشیده، داستان آدمهای مختلف. یه جاییش در توضیح این ناراحتیها و دل شکستنها برگشت گفت:
شما ممکنه دوستِ صمیمی صمیمیترین دوستتون نباشید.
شما ممکنه دوستِ صمیمی صمیمیترین دوستتون نباشید.
Shown 1 - 21 of 21
Log in to unlock more functionality.